شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 9 » آسیب شناسی الگوگیری از مفاخر اسلام
آسیب شناسی الگوگیری از مفاخر اسلام | مهدی نیک بین
521 بازدید

 

در ميان دانشمندان علوم اسلامي، بر حسب منزلت نام‌آوران هر رشته‌اي، هر يک را با لقبي خاص خطاب مي‌کنند. در حوزه فقه و اصول، به طور مطلق، لقب شيخ براي دو شخصيت بي‌بديل به کار رفته است. اولي شيخ متقدمين است؛ شيخ طوسي (متوفاي 460 هـ . ق)، و دومي شيخ متأخرين است، شيخ مرتضي انصاري (متوفاي 1281 هـ . ق).

هر دوي اين اعاظم از چندين وجه، تشابه جالب توجهي دارند که نگارنده اين مقاله، به يکي از آن وجوه مشترک اشاره مي‌کند.

شيخ طوسي که شيخ الطايفه و شيخ انصاري که خاتم‌الفقها و المجتهدين بودند، سکه‌هاي زريني در تاريخ اسلام به نامشان ضرب شده که از نظر بها غيرقابل قدر‌داني است، ولي تنها بر يک روي اين سکه‌ها نام پرآوازه اين بزرگواران حک شده و بر روي ديگر سکه‌ها، علامت سؤال بزرگي است که پاسخ آن به سادگي حاصل نمي‌شود.

پرسش درباره اين است که چگونه مي‌شود حماسه‌اي را به تعزيه بدل کرد يا اينکه چگونه افتخارات ما سبب شرمندگي‌مان مي شود؟

پرسش اين است که بزرگي آنان چگونه سوداي بزرگي را از سر ما بيرون برد و اينکه سترگي مقامشان، چرا به جاي آنکه شهدي در کام عطشناک‌مان باشد، شرنگ جان هاي خسته‌مان شده است؟

اشکال در آنان است که آن چنان در ميدان فقاهت تاختند که انديشه سبقت را در نظر ما محال گرداندند يا اشکال در نحوه نگرش و چگونگي الگوگيري ما از بزرگانمان است که به جاي اينکه اجتهاد را از آنان بياموزيم، تقليد را پناه‌گاه کاستي‌هاي خود مي‌کنيم؟ مگر نه آنکه امتياز شيخ انصاري، ابتکارات و اجتهاد حقيقي‌اش بود؟ پس چگونه با پيروي از او تنها تقليد بر جاي ماند؟

پرسش این است که بزرگی آنان چگونه سودای بزرگی را از سر ما بیرون برد و اینکه سترگی مقامشان، چرا به جای آنکه شهدی در کام عطشناک مان باشد، شرنگ جان های خسته مان شده است؟ اشکال در آنان است که آن چنان در میدان فقاهت تاختند که اندیشه سبقت را در نظر ما محال گرداندند یا اشکال در نحوه نگرش و چگونگی الگوگیری ما از بزرگان مان است که به جای اینکه اجتهاد را از آنان بیاموزیم، تقلید را پناهگاه کاستی های خود می کنیم؟

اگر فرموده‌اند: «ما پس از شيخ انصاري، به لحاظ علمي و تحقيقي سير نزولي داشته‌ايم و سال‌هاست که به اصطلاح از مايه مي‌خوريم». (آيت‌الله حاج شيخ عبدالکريم حائري) جسارتي به محضر ستاره‌هاي فروزان آسمان فقاهت، نظير ميرزاي شيرازي و محقق رشتي و صاحب عروه و ناييني و بروجردي و… نشده؟

اگر فرموده‌اند: «تقريباً اکنون که حدود 170 سال از زمان حيات علمي شيخ مي‌گذرد، در طول اين مدت تمام افکاري که در مجامع علمي و حوزه‌هاي شيعه مطرح و مدار بحث بوده يا سخنان شيخ بوده يا از سخنان ايشان الهام گرفته شده است. آراي شيخ مرحله نهايي را طي کرده و پس از وي تنزل آغاز شده است». (آيت‌الله شبيري زنجاني)

بر کسي اين سخنان درشت نمي‌آيد. پس اجازه بدهيد اکنون که تا اين مقدار متواضعانه در محضر شيخ زانو زده‌ايم، نکته ديگري را هم متوجه بازماندگان شيخ کنيم. اين اظهارات صادقانه و صميمانه، هر قدر بر ارج و قرب شيخ بيفزايد، نقد جدي‌تري را بر رويه و مسلک بازماندگان شيخ متوجه مي‌کند و اين پرسش را پديد مي‌آورد که به راستي آيين الگوگيري از مفاخر علمي را مي‌دانيم؟ آيا قادريم فروتني و خودباوري را با يکديگر جمع کنيم؟ آيا مي‌توانيم همان مقدار که الطاف الهي را در وجود شريف شيخ انصاري مي‌نگريم، عنايات رحمانيه و رحيميه‌اش را در وجود خودمان هم مغتنم  بشماريم؟

براي ما نقل کرده‌اند که ميرزاي شيرازي، مسئله‌اي را بحث، و در پايان همان هفته تمام مي‌کرد و بر خلاف شيخ نظر مي‌داد، ولي روز شنبه که قرار بود بحث جديدي را آغاز کند، مي فرمود ما بر خلاف نظر شيخ نظر داده بوديم، ولي حال مي‌بينيم که نمي‌شود از مطالب شيخ عدول کرد. به شاگردان مي‌فرمود: «شما شيخ را درک نکرده‌ايد. سروکارتان تنها با کتاب‌هاي شيخ است. ما حيات شيخ را درک کرديم و مي‌دانيم که شيخ کسي نيست که بتوان به راحتي از نظرياتش گذشت». (آيت‌الله رضي شيرازي)

اين گونه داوري و نتيجه‌گيري را برعهده ما نهاده‌اند و هر يک از ما بر اساس مزاج خود آن را تفسير مي‌کنيم و در نهايت، روشن نيست ميرزا اين سخنان را فقط از روي ادب و فروتني فرموده يا آنکه طبق فرموده مرحوم شيخ عبد‌الکريم حائري و آيت‌الله شبيري، بر اساس سيري نزولي که پس از شيخ رخ داده، در ميان بازماندگان شيخ، اعتماد به نفس کافي نبوده است تا با چيرگي و استواري، مطالب وي را نقد کنند.

به راستي چگونه مي‌توان به گونه‌اي از بزرگان تقدير کرد که قامت ديگران بر زير سنگيني آنان خميده نگردد؟ به راستي لقب خاتم‌الفقها و المجتهدين اخباري است يا انشايي؟ آيا گوينده اين لقب در گذشته و آينده، آن چنان اعماق تاريخ و آثار رحمت الهي را واکاويده که دريافته شيخ انصاري، آخرين فقيه و مجتهد است يا آنکه گوينده مي‌خواهد بفهماند آيندگان، خيال فقاهت و اجتهاد حقيقي را بايد از سر بيرون کنند؟

میراث ارزشمند به جا مانده از شیخ، ثمره تلاش جمعی دانشمندان زمانه او بوده است و سزاوار نیست برای بالا بردن جایگاه شیخ و آثارش، یک باره همه چیز را به شخصیت خود او نسبت دهیم.

به هر حال، اين گونه لقب‌ها، حتي اگر جنبه تبليغي و خطابه‌اي داشته باشد، براي آنان که از نزديک آثار چنين تبليغاتي را مي‌بينند، واضح است که راه استفاده درست و اصولي از بزرگان را بر ما مي‌بندند.

به راحتي مي‌توان درک کرد که چرا اکنون که حدود 180 سال از تأليف رسائل و مکاسب مي‌گذرد، نه تنها براي آن متون بدلي پيدا نشده است، بلکه حتي هنوز کسي خود را واجد صلاحيت تهذيب و اصلاح آن متون غير آموزشي نمي‌داند، چه آنکه به فرموده بزرگان و مشاهده بالعيان متني که توسط يک مؤسس و مبدع فکري نوشته شود، هرگز به رسايي و پختگي تحريرهاي بعدي نخواهد بود و اساساً رسالت شيخ، تدوين کتاب درسي حوزه نبوده است.

همه به نيکي مي‌دانيم، شيخ بسيار محتاط بوده و در اين باره داستان‌هاي بسياري نيز از وي شنيده‌ايم. براي نمونه، حاج سيد محمدعلي سبط، نوه شيخ، نقل مي‌کند که باري شيخ به ناگاه درسش را تعطيل مي‌کند. وقتي ميرزاي شيرازي علت را جويا مي‌شود، شيخ مي‌فرمايد که يکي از علما نقدهاي نابجايي بر نوشته‌هاي من نوشته است. اين مسئله مرا متفکر کرده که نکند ايرادهايي که ما به سابقين مي‌گيريم، از اين قبيل باشد که اگر آنها زنده مي‌بودند، مي‌گفتند اشکالات شما به حرف‌هاي ما نمي‌خورد و محل نفي و اثبات دو جاست و من مي‌ترسم از ناحيه ما در حق آنها ظلمي شده باشد. (نقل به مضمون)

هرگز اين خوف مانع نشد که شيخ از تأسيس بناي جديد در اصول و ابتکارات فراوان در فقه منصرف شود؛ چرا که بنا به نقل، ميرزا به شيخ مي‌گويد: نظريات شما در مجمع مجتهدين طرح مي‌شود. اين افراد همه در فکرند که اگر نقطه ضعفي وجود داشته باشد، بگويند. لذا شيخ از فردا براي درس حاضر شد.

فرمايش ميرزا و تصديق شيخ، مؤيد اين مطلب بوده که ميراث ارزش‌مند به جا مانده از شيخ، ثمره تلاش جمعي دانشمندان زمانه او بوده است و سزاوار نيست براي بالا بردن جايگاه شيخ و آثارش، يک باره همه چيز را به شخصيت خود او نسبت دهيم. اين نگاه فردمحوري ماست که ابتکار عمل را از ما ربوده و سبب شده است، بار ديگر تجربه شيخ انصاري تکرار نشود.

بالعیان متنی که توسط یک موسس و مبدع فکری نوشته شود، هرگز به رسایی و پختگی تحریرهای بعدی نخواهد بود و اساساً رسالت شیخ، تدوین کتاب درسی حوزه نبوده است.

به راستي چرا احتياطات شديد شيخ، مانع باوري علمي او و حلقه شاگردانش نشد، ولي سد راه بازماندگانش در پيشبرد علوم و تأمين نيازهاي امروزي ما شده است؟

اينجاست که در مي‌يابيم شيوه مطالعه سيره بزرگان و الگوگيري ما از آنان، آسيب‌هاي بسياري به همراه دارد، تا آنجا که عنصر احتياط در کارنامه ما (تحث تأثير سيره شيخ) عامل رکود و عقب ماندگي است، در حالي که براي ايشان چنين آسيبي به همراه نداشت.

بجاست در پايان اين نوشتار، بار ديگر سخني از شيخ الطايفه و مهابت او به ميان آوريم و از زبان ابن ادريس، صاحب السرائر، (متوفاي 598 هـ . ق) فضاي زمانه پس از او را توصيف کنيم که دوران سيطره و سنگيني سايه علمي شيخ طوسي در قرن ششم چه بلاياي خانمان‌سوزي را در دامان عام و خاص نهاد: «قال محمّد بن إدريس رحمه اللَّه: إنّي لمّا رأيت زهد أهل هذا العصر في علم الشريعة المحمدية و الأحكام الإسلامية و تثاقلهم طلبها، و عداوتهم لما يجهلون، و تضييعهم لما يعلمون، و رأيت ذا السن من أهل دهرنا هذا لغلبة الغباوة عليه، و ملكه الجهل لقياده، مضيّعا لما استودعته الأيّام، مقصّرا في البحث عمّا يجب عليه علمه، حتى كأنّه ابن يومه و نتيج ساعته، و رأيت الناشئ المستقبل ذا الكفاية و الجدة مؤثرا للشهوات، صادفا عن سبل الخيرات، و رأيت العلم عنانة في يد الامتهان، و ميدانه قد عطل من الرهان، تداركت منه الذماء الباقي، و تلافيت نفسا بلغت التراقي، و حبوت أهله مع معرفتي بفضل إذاعته إليهم، و فرط بصيرتي بما في إظهاره لديهم، من الثواب الجزيل، و الذكر الجميل، و الاحدوثة الباقية على مرّ الدهور، فلم يصان العلم بمثل بذله، و لن تستبقى النعمة فيه بمثل نشره».

اهل زمانه در علم شريعت زاهد شدند و در تحصيل و طلبش کوتاهي کردند و نسبت به آنچه نمي‌دانستند، دشمني، و آنچه را مي‌دانستند، ضايع کردند.

از نظر او، عامل اصلي زوال و انحطاط اين بوده که پس از درگذشت شيخ طوسي، يکي پس از ديگري، جانشينانش مقلدانه و کورکورانه، عصاکش جاهلان شدند و به کلي، بساط دانايي و فرزانگي را برچيدند.

پاسخ دهید: