جایگاهشناسی دوره درس خارج در گفتوگو با حضرت آیتالله مؤمن
رهنامه: تبیین بفرمایید جایگاه درس خارج در مسیر علمی طلبه چیست و وقتی به این دوره میرسد، چه کارکردهایی باید از این دوره انتظار داشته باشد؟
از این همت و هدف والایی که دارید، باید تشکر کرد. انشاءالله خداوند توفیق بدهد تا بهتر بتوانید به حوزه کمک کنید. درس خارجی که در حوزههای علمیه رواج دارد، درس خارج مباحث فقهی است؛ یعنی درسی است که استادان در عالیترین سطح درباره مسائل فقهی مطرح میکنند. بعد از ادبیات، توجه عمده مدیران، استادان، حتی شورای عالی در حوزهها، چه حوزه برادران چه خواهران، روی مباحث فقه و اصول است. این مرحله را سطح میگویند و بعد از مرحله سطح، مرحله درس خارج آغاز میشود. آقایان فضلا و علمایی که خودشان کارکشته بودهاند و در حدّی هستند که میتوانند بر احکام شرع استدلال بکنند، کاملاً آیات و روایات را بررسی میکنند و مطالب را به طلاب جوان ارائه میدهند. درس خارج علم اصول، همان مسائل اصولی است که در جلد اول و دوم کفایه یا کتابهای قبلی خواندند و استادِ درس خارج، از اول مباحث الفاظ شروع میکند و کار را تا آخر مباحث تعادل و تراجیح پیش میبرد که چند سالی طول میکشد. البته مقدار زمان، به کیفیت بحث استاد بستگی دارد. خدا امام را رحمت کند. یک دوره اصول ایشان، هفت سال طول میکشید.
استاد، این مباحث را یکی یکی مطرح، و مباحث را با استدلال بیان میکند و نظریات و استدلالهای علمای دیگر را میگوید و چیزی که به نظر استاد، صحیح و حق است، با استدلال برای طلبه بیان میکند و طلبه هم از استاد، روش و فرآیند رسیدن به نظر صحیح را میآموزد. از این رو، مسائل درس خارج همان مسائل سطح است. چیز جدیدی نیست، منتهی با استدلال درست. اگر پیش از این، یک عالم دیگری، جور دیگری گفته است، این استاد مسئله را برایش تبیین میکند و احیاناً دلیلش را هم میگوید. آن وقت طلبه بعد از اینکه پیش استاد این مسئله را آموخت، قهراً خودش باید بتواند در این مسئله وارد بشود و به نظر صحیح برسد. برای نمونه، در مباحث امر به نتیجه برسد که «الامر دال علی الوجوب»، امر دلالت بر وجوب میکند. فرقی نمیکند که امر به هیئت باشد یا با ماده یجب. دلیل بر این مطلب چه چیزی است یا بالاخره چه باید گفت.
برخی استادان، مباحث اصول را در طول هفت سال، یک دور میگویند، ولی بعضی آقایان، آن را از ده تا هجده سال طول میدهند و بعضیها هم مختصر بحث میکنند. مثلاً در چهار سال، یک دوره اصول میگویند. در فقه هم به همین نحو هست. حالا رسم بر این است که از مبحث اجتهاد و تقلید آغاز میکنند، بعد هم مباحث طهارت و صلاه را میگویند و… . استاد این موارد را از طریق قرآن شریف و روایات معتبری که از ائمه به دست میآید یا از طریق اجماع یا حکم عقلی، برای طلبه بازگو و استدلال میکند تا اینکه طلبه به مهارتی میرسد که در آن درسها میفهمد کیفیت استفاده از ادله باید چگونه باشد و در فقه هم همان مباحث را اجرا میکند و کیفیت فهم از قرآن و روایات را آموزش میبیند. این کیفیت کاری است که در درس خارج مرسوم و معروفی که در حوزههاست، انجام میشود.
اگر طلبه بخواهد از درس خارج، خوب استفاده کند، قاعده اش این است که در ده سالی که درس سطح را می خواند، درست بخواند. صِرف اینکه در آن درس ها حضور پیدا بکند و سیاهی لشکر باشد موجب پیشرفت علمی وی نمی شود.
حال اگر بخواهیم مقداری درباره درس خارج صحبت کنیم، یک صحبت کلی میتوانیم نسبت به مباحث درس خارجی داشته باشیم که آموزش علم اصول فقه است و اینکه چه کاری باید انجام بشود که فراتر از آن چیزی است که الان در حوزهها رایج است. طلاب باید بدانند آنچه نسبت به این دروسی که مرسوم است ـ که راجع به مبحث علم فقه و اصول است ـ چیز جدیدی نیست و در آن ده سال سطح همه آن مطالب را در یک سطح پایینتر دیدهاند. این همان مباحث است، منتهی گستردهتر و با استدلال متقن و به صورت جامع. مثلاً مباحث کفایه، جلد اول، درباره این است که امر «هیئت افعل»، اگر گفته این کار را انجام بده، این دلالت بر وجوب دارد و حتماً باید انجام داد یا دلالت بر صرف مطلوبیت دارد. این موضوع در کتاب معالم و نیز اصول فقه و کفایه بوده است. همین موضوع را هم با ادلهاش در درس خارج بررسی میکنند. پس این چیز تازهای نیست یا مثلاً اگر طلبه در علم فقه، در کتاب شرح لمعه، در باب میاه، اقسام آب را میشناسد و میداند آب کر در ملاقات با نجاست، نجس نمیشود، مگر اینکه از نظر بو و رنگ و مزه تغییر بکند، این موضوع را آنجا خوانده، ولی برای این موضوع، استدلال روشنی در شرح لمعه نداشته است. از این رو، در درس خارج، استادی که بحث میاه را مطرح میکند، همان مسائل را میگوید، منتهی دلیل آن را به صورت تام بیان میکند. هدف درس خارج هم این است که در همین استدلال و استنتاج و رفت و برگشت علمی، طلبه مثل استاد یا قویتر از استاد بشود، کسی بشود که خودش بتواند از قرآن شریف و روایات حکم خدا را بفهمد.
اگر طلبه بخواهد از درس خارج، خوب استفاده کند، قاعدهاش این است که در ده سالی که درس سطح را میخواند، درست بخواند. صِرف اینکه در آن درسها حضور پیدا بکند و سیاهی لشکر باشد، موجب پیشرفت علمی وی نمیشود. قاعده کار هم این است که وقتی درس سطح را میخواند، بفهمد صاحب کتاب چه میخواسته بگوید و برایش چه استدلالی آورده است. از این رو، توجه به استدلالها مهم است و چه بسا کتاب رسائل و مکاسب مرحوم شیخ، خلاصه درسهای خارجش باشد. درس خارج را گفته و بعد نوشته و در اختیار گذاشته است. علمای بعد هم با توجه به اینکه اینها کتابهای خوبی هستند، اینها را کتاب درسی قرار دادند.
صاحب کفایه بعد از اینکه چند دوره اصول گفته، کتاب کفایه را نوشته و در کفایه، به ترتیب، مباحث الفاظ را شروع کرده تا آخر جلد اول کفایه، و به ترتیب مباحث قطع و ظن و شک و تعادل و تراجیح، جلد دوم را نوشته است. از این رو، طلبه در مرحله سطح هم با درس خارج، بیگانه نیست. آن بزرگواران این خلاصه بحثهای علمی را گذراندند و در اختیار دیگران گذاشتند. البته تنظیم کفایه بهتر است و طلبهها بهتر میتوانند از آن استفاده کنند. حالا استاد درس خارج هم همان مباحث را مطرح میکند. ممکن است به استدلال کفایه اشکال بکند تا اینکه مطلب جا افتاده، پخته شود و به نتیجه خوب برسد.
پس قاعده این است که طلاب محترم که میخواهند به مراحل عالی علمی برسند، وقتی آن ده سال را میگذرانند، حواسشان جمع باشد که محتوای کتابشان را از استاد، خوب یاد بگیرند و طلابی که در ابتدای درس خارج هستند، از همان اول، حواسشان باشد که چیز جدیدی نیست که هنوز مثلش را ندیده باشند. اگر استاد اصول میگوید، معلوم است که چه بحثی را میگوید. قاعده بر این است که طلبه، بحثهایی را که استاد میخواهد فردا مطرح کند، مخصوصاً در بحث اصول، پیشتر مطالعهای داشته باشد و کلمات علمایی را هم ببیند که در آن باره بحث کردند. خودش هم دقت و تأمل کند. اگر با پیشمطالعه در درس شرکت کرد، باز به حرفهای علما توجه کند و مباحثه هم داشته باشد. در این صورت، نتیجه میگیرد.
توصیه دیگر این است که طلاب دیر به درس نیایند. دیر آمدن، یعنی تلف کردن وقت. خدا حضرت امام را رحمت کند. ایشان میفرمودند: من دلم میخواهد طلبهها سر وقت بیایند، نه زود و نه دیر؛ به طوری که وقتی در مسجد اعظم، درس را شروع میکنم، درِ مسجد اعظم تزاحم بشود. مثلاً هشت صبح که استاد شروع بکند، این طور نباشد که طلبه از ساعت هفت یا هفت و نیم آنجا آمده و نشسته باشد. برای چی باید اینطور باشد؟
درباره مباحثه به نکتهای اشاره میکنم. ما از مباحثه کردن، خیلی استفاده میکردیم و چه بسا میتوانم بگویم استفاده ما از مباحثه، کمتر از استفاده از استاد نبوده است. اگر طلبه این نکات را رعایت کند، هدف درس خارج که رسیدن به اجتهاد است، تأمین میشود. من از امام خمینی استفاده کردم. استفاده من بیشتر از امام، در فقه و اصول بود. به درس علمای دیگر، مثل مرحوم آیتالله داماد، گلپایگانی، اراکی و بروجردی هم مقداری رفتهام، ولی بیشتر از امام استفاده کردم.
مرحوم حضرت امام، مردی خوشبیان و متدین بود. به هیچکس هم باج نمیداد. بنده خدا بود. برای خدا حساب باز میکرد. اهل دنیا نبود. اهل این نبود که بخواهد خودش را مطرح کند. وقتی میآمد بحث میکرد، به فلک هم باج نمیداد. همه حرفهایش استدلالی بود. یادم میآید یک وقتی ایشان فرمودند: والله شیخ مفید هم باید این حرفها را قبول بکند. ایشان اینطور قوی بحث میکرد. با وجود این، بیرون از کلاس، به یک طلبه عادی هم احترام میگذاشت. من سعی میکردم گهگاهی که آقا را در خیابان میبینم، اول سلام کنم. یادم هست یک بار ایشان از مدرسه فیضیه بیرون میآمدند. تقریباً فاصله من با امام، 25 متر بود. گفتم صبر کنم تا ایشان نزدیک بشوند و سلام کنم. نمیدانم معمم بودم یا نه. ایشان ده ـ دوازده متر مانده بود که به من برسد، سلام کرد و نگذاشت من سلام کنم. وجود و کیفیت برخورد ایشان با طلبهها، خودش، درس اخلاق بود و اصلاً خودش را نمیگرفت. وقتی میخواست بیاید درس، تنها میآمد. بعد از درس میرفتیم سؤال بکنیم. گاهی بعد از درس، مسجد اعظم تشریف میبردند و در یکی از صفهها مینشستند و به سؤالات پاسخ میگفتند. ایشان وقت آمدن به درس و وقت بازگشت به خانه، تنها میرفتند. گاهی که میرفتند، به همراهشان میگفتند بفرمایید شما. میگفت یک کاری میخواهید بکنید که من دیگر درس نیایم. این فرد باید هم تک باشد.
یک بار، من و یکی از فضلایی که یکی از علمای ارزشمند حوزه است، با حضرت امام کاری داشتیم. ایشان از مسجد اعظم بیرون آمدند و از همان قسمتی که کوچه باغ ملک بود، رفتند. ما از آنجا میآمدیم، امام از طرف مسجد سلماسی میآمدند. آنجا به ایشان رسیدیم و سلام کردیم. ایشان هر دوی ما را میشناخت. فرمودند که بفرمایید. گفتیم: با شما کار داریم. فرمودند: شما بفرمایید، من میآیم. نگذاشتند ما همراه ایشان باشیم. یعنی واقعاً روش، برخورد، اخلاق و صحبتهای ایشان عجیب بود. آقای خمینی همین آقای خمینی بود که بعد هم که رهبر نظام و انقلاب شد، خودش را هیچ میدانست. میگفت: «همه کارها را خداوند عنایت کرده است. مردم این خدمتها را کردند. کشور، کشور رسول الله است.» واقعاً اینها را میگفت. صورتسازی نمیکرد. اهل این حرفها نبود. بهترین نهی از منکر و امر به معروف را انجام میداد. اگر واقعاً برادران یا خواهرانی که در درس خارج شرکت میکنند، با یک پیشمطالعه خوب و دقت خوبی نسبت به مسائل شرکت و بعد هم با هم بحث کنند و بحثشان هم استدلالی باشد و به نقض و ابرام حرف استاد بپردازند، سبب میشود بعد از چهار ـ پنج سال که خوب در درس استاد شرکت کردند، دیگر نیاز نداشته باشند بیست یا پنجاه سال در درس خارج شرکت کنند. حضرت امام در این باره میفرمود که به نظر من طلبهها باید یک کتابی که با قواعد بیشتر سر و کار دارد، مثل بیع مرحوم شیخ را پیش استاد بخوانند، چون درباره قاعده لزوم بیع، صحت بیع و ادلهای که این طرف و آن طرف است، بحث میکند. کتاب را برای تطبیق کردن قواعد در موارد و مصادیق، پیش استاد بخواند. همچنین استادی پیدا بکند و یک کتاب را که با روایات سر و کار دارد، مثلاً کتاب زکات یا کتاب صلاه را بخواند که بیشتر روایات را مطرح و بررسی میکنند؛ چون این گونه نیست که قواعد کلی باشد و مانند بیع، همان ادلهای که برای صحت معاطاه در بیع میآید، همان ادله برای نکاح و عاریه بیاید. پس کتابی را باید خواند که بیشتر با روایات سر و کار دارد و این گونه طلبه در فهم روایات و تعارض روایات و جمع ادله، استاد میشود؛ چون انسان در محضر استاد میتواند تبحر پیدا کند. فرمودند که اگر درک و فهم باشد، همین دو تا بس است و بساطش را جمع کند و برای خودش برود، به شرطی که مطالعه و مباحثه داشته باشد. وقتی یک دوره را خواند، دیگر بس است. یک وقت میخواهد استاد حوزه و جزو ارکان تعلیم حوزه شود، باید بیشتر کار کند، ولی افرادی که هدفشان این است که در حوزه، معلومات دینی، کسب و خودشان هم استفاده کنند و هم مردم را در شهرها و روستاهای دیگر بهرهمند سازند، به این شکل درس خواندن، مجتهد میشوند، ولی نه حد اعلی از اجتهاد که مرجع تقلید شوند. همین کار را کنند، بس است.
اسلام که فقط فقه نیست. اسلام شامل معارف و تفسیر و مباحث اعتقادی و اخلاقیات هم است. متاسفانه در حوزه ها، کار لازمی که الان در حق فقه و اصول انجام می شود، نسبت به تفسیر به این حد نمی شود.
این درباره آن قسمتی است که مربوط به بحثهای خارج معروف حوزه است که فقه و اصول است، اما اسلام که فقط فقه نیست. اسلام شامل معارف و تفسیر و مباحث اعتقادی و اخلاقیات هم است. متأسفانه در حوزهها، کار لازمی که الان در حق فقه و اصول انجام میشود، نسبت به تفسیر به این حد نمیشود. درسی که آیتالله جوادی دارند ادامه میدهند، درس بسیار پر برکتی است، ولی این کار در حوزه کم انجام میشود.
انسان باید اخلاقیات را یاد بگیرد. باید روی علم کلام، اخلاقیات یا معارف اسلامی، بحث شود. متأسفانه این گونه کارها، هنوز که هنوز است، در حوزه انجام نمیشود. یک قسمت از مسائل فقهی هم آن گونه که احتیاج و حقش است، روی آن کار نشده که یکی از آن مباحث، مباحث ولایت امر است. در مرحله اول، ولایت پیامبر بزرگوار و ائمه معصومین (ع) که قرآن شریف فرموده است، باید تبیین شود. بعد از پیغمبر، ولایت حضرت امیر (ع) و ائمه (ع)است و بعد از این، در زمان غیبت، ولایت برای فقیه است. اختیارات فقیه و ولایت فقیه یعنی چه؟ حق این مسئله فقهی و بسیاری از مسائل دیگر هم ادا نشده است.
اینها کمبودهایی است که امیدواریم با اشراف و برنامهریزی شورای عالی حوزه و اجرای مدیریت حوزه، این مباحث هم، آن طور که حقش است، در حوزهها مطرح شود و طلاب ما از همه جهات بتوانند به نیازها پاسخ بگویند. اتفاقاً بیشتر نیاز مردم هم به علمایی است که اینگونه آیات قرآن، لطایف و معارف اسلامی و اخلاقیات اسلام و این مسائل را کار کرده باشند. نمیگویم مردم به فقه نیاز ندارند. قطعاً این طور نیست. مستحبات فقه هم قابل احترام است، ولی همانطور که نسبت به فقه حساب باز شده است، خوب است که به علوم دیگر هم توجه بشود و طلاب نسبت به آن علوم هم توجه پیدا کنند تا طلبهای در حوزه پرورش یابد که قرآن و تفسیر و اخلاقیات اسلام را بداند و با روایات در این باره نیز ارتباط داشته باشد تا مردم در کل کشور و بلکه دنیا، از معارف عمیق دینی استفاده بکنند. انشاءالله خدا کمک بکند خدمت کنیم.