شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 17+18 » اجتهاد فلسفی و فلسفه اجتهادی در گفتگو با آیت الله ممدوحی

فقط اینکه آقایاني كه مدیرند به فلسفه اهمیت دهند و بدانند که در معضلات کشور، طلبه‌هایی مي‌توانند پاسخگو باشند كه به علوم عقلي مسلط‌اند. اصل مثبت و تعارض متزاحمین و… به تنهایی کارساز نیست. من اعتقادم این است، طلبه‌ای که می‌خواهد در جامعه علمی موفق شود و جوابگوی مشکلات جامعه‌اش باشد، چه در اتوبوس و مترو و چه در دانشگاه و حوزه، یا اينكه اگر مي‌خواهد درس‌هایش را متقن فرا بگيرد، بايد فلسفه را خوب بخواند، هم فلسفه اشراق و هم مشاء و هم حكمت متعالیه را. حتماً  اشارات را و منظومه و نهایه را بخواند. بعد از اینها یک دوره اسفار بخواند تا بتواند انساني شود که خودش را جا بیندازد.

رهنامه پژوهش: یکی از مباحث درباره علم فلسفه، رابطه این علم با اجتهاد است. سؤال اول این است که آیا اجتهاد و فقاهت، رابطه ای با فلسفه و فهم فلسفی دارد؟ آیا فلسفه تأثیری بر اجتهاد دارد یا نه؟

استاد: بله بسیاری از مسائل فقهی و خصوصاً اصولی با عقلانیت ارتباط کامل دارد. یعنی بدون عقلانیت نمی توانیم از روایات هم استفاده کنیم. آنانی می توانند استفاده کنند که عقلانیت بهتری دارند. در این سخن شبهه ای نیست. آن کسی که عقلانیت بهتری دارد، استنباط بهتری دارد؛ مثلاً الان در اصول ما بسیاری از مسائل، مباحث عقلی است، مثل بحث تلازم و بحث مقدمه واجب. امر به شیء مقتضی نهی از ضد و بحث مستقلات و غیرمستقلات عقلیه بحث های فلسفی و عقلی اند. اصلاً بحث کردن از اینکه حکم کلی است یا جزئی، جزو مباحث عقلی صد درصد است. انطباق کلی بر جزئی، بسیاری از اوقات رابطه تنگاتنگی با نظام عقلانیت دارد. ما به خوبی می بینیم کسانی که دارای وزانت عقلانی اند، ملّاتر و نافذترند، از جمله مرحوم آیت الله بروجردی. ایشان فیلسوف به نام بود؛ منتها چون مرجع بود، در آن روز صلاح نمی دید به عنوان فیلسوف شناخته شود، وگرنه از شاگردان برجسته آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی بودند. کسانی که می توانستند شاگرد جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی باشند، در نظام علمی آن روزگارِ اصفهان انگشت شمار بودند. سیدجمال الدین گلپایگانی و حاج آقا رحیم ارباب و آیت الله بروجردی با هم هم بحث بودند و خدمت مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان درس می خواندند. اینان عرفان هم می خواندند و عرفان نیاز به فلسفه دارد؛ مانند اینکه فلسفه نیازمند منطق است.

در بسیاری از مسائل روحانی و انطباق قرآن با حقایق دینی نیز صد  درصد به عقلانیت نیاز است. بدون ذوق عقلانیت اگر کسی بخواهد در آیات تعمق و تدبر کند نمی تواند و شما می بینید که آیات شریفه مستقیم می گوید «و تلک الامثال نضربها للناس وما یعقلها الا العالمون».[1] اصلاً مخاطب قرآن چه کسی است؟ اولوالعقل. قرآن پر است از دعوت به عقل و تعقل. مخاطب قرآن کسانی اند که دارای اضافه عقلانی دقیق اند نه عقلانیت عرفی که در بسیاری از جهان می گویند عرف کافی است. تازه اگر ما معتقد باشیم در فقه، عرف دخالت دارد، آیا منظور عرف غیر دقیق است یا اینکه منظور عرف دقیق عقلانی است. هر عرفی که اینجا معیار نیست. وقتی می گوییم فلان مسئله عرفی است، آیا مراد عرف سر کوچه و خیابان است؟ نه، منظور از عرف یک عرف عقلی است، یک عرف دقیقی است که می تواند موضوع بسیاری از مباحث باشد؛ بنابراین بسیاری از مباحث مثلاً مقدمات و ملازمات و مقدمه واجب، بحث تزاحم و… احتیاج به زمینه های عقلی و فکری ـ فلسفی دارند و در خیلی از اوقات باید تنقیح مناط کنیم؛ برای مثال وقتی بخواهیم از یک کبرای کلی، خصوصیات صغروی استنتاج کنیم؛ مثلاً فرض کنید بخواهیم از «کل الخمر الحرام» چنین برداشتی بکنیم؛ چون ما در روایت داریم «کل مسکر حرام» و «الخمر مسکر» و… . این یک منطق می خواهد یک صغری و کبری و یک نتیجه می خواهد. اگر بخواهیم تشخیص بدهیم که آیا صغری از مصادیق کبری است یا نه، هیچ شبهه نداریم بر اینکه باید تشریع بر موضوع صغری منطبق شود، تا بشود الخمر حرام. در این زمینه ما به خوبی می بینیم که فلسفه در لابه لای مباحث علوم دینی، اعم از اصول و تفسیر و فقه و کلام، دویده است و کسانی که این را ندانند مشکل است.

دیگر اینکه در فقه و همین طور در اصول، بسیاری از بزرگان ما که صاحب نظرند، مثل حاج محمدحسین اصفهانی که آدم معقول و عقلانی صد درصد بوده، اشکال هایی وارد می کنند. اگر کسی این اشکال ها را نفهمد و بخواهد وارد مباحث شود، ابهاماتی باقی خواهد ماند. پس باید گفت بدون برو برگرد امکان ندارد این علم را از مسائل دینی کنار زد.

رهنامه پژوهش: اگر کسی اشکال کند و بگوید ما با منطق خواندن می توانیم بحث هایی چون تزاحم و تعارض یا بحث مستقلات عقلیه را بفهمیم و بدون اینکه فلسفه بخوانیم، می توانیم در اصول و فقه از پس این مسائل بربیاییم.

استاد: آیا بحث اهم و مهم را می توانیم با منطق تشخیص بدهیم؟ یا در آنجایی که بعضی از مقدمات، تماما عقلی اند. اگرچه منطق ابزار علم است، در چنین جاهایی کافی و رسا نیست. مسلماً احتیاج به فلسفه داریم.

رهنامه پژوهش: آیا قواعد فلسفی هم در اجتهاد نقشی دارند؟

استاد: شارع می گوید «یا ایهاالذین آمنوا صلوا». در اینجا مخاطب کیست؟ مخاطب نمازگزاران اند. «یا ایهاالذین آمنوا صلوا» مصلین اند. اگر مخاطب کلی باشد، قابل انطباق بر خارج نیست؛ چرا که شارع به صورت کلی حرف زده است. اگر یک نفر فرد را در نظر گرفته باشد ای عمرو صلوا ای زید صلوا. این هم نیست. در اینجا شارع با چه كسی حرف زده است؟ بعضی می گویند طبیعت المکلف در اینجا مخاطب شارع است. تشخیص اینکه طبیعت المکلف چیست و شارع چطور به او امر می کند و اگر امر کرد، آيا سرایت به عقل می کند، همگي مسائل دقیق فلسفی اند. از این قبیل مسائل اگر بخواهیم بشماریم، زیاد است. ای کاش فرصت داشتيم و تفحص می کرديم چقدر مطالب در اینجا هست که اگر آن مباحث نباشد، امکان تحقیق نیست. خود بحث اصالت الوجود، در بسیاری از مباحث اصولی و فقهی دخالت تام دارد. فرق بین اصالت وجود و ماهیت در آنجاها کاملاً ملحوظ و بیّن است اينکه اگر این باشد، سخن چنين است و اگر آن باشد، سخن دیگری مطرح مي شود. در این گونه مسائل است كه ما قطعاً به فلسفه نیازمندیم. اگر کسی از فلسفه بری باشد، در اجتهادش شبهه است.

مرحوم آیت‌الله بروجردی. ایشان فیلسوف به نام بود؛ منتها چون مرجع بود، در آن روز صلاح نمی‌دید به‌عنوان فیلسوف شناخته شود، وگرنه از شاگردان برجسته آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی بودند.

حتی بسياري از کسانی که صد درصد با فلسفه مخالف اند، توجه ندارند كه حرف هایی که می زنند، خود فلسفی است. او ملا و مجتهد است و نمی داند حرف های عقلی مي زند. بدون فلسفه نمي شود فلسفه را رد کرد.

رهنامه پژوهش: در بحث معارف مثل اعتقادات و مسائلی از این قبیل که ارتباطش با فلسفه کمی روشن تر است، این سؤال مطرح است که آیا فقه معارف، نیاز به اجتهاد دارد و این اجتهاد آیا متکی به دانستن فلسفه است؟

استاد: بله، همین علم كلام، علم به حقایق شرعیه است. بحث اینکه خدای  تعالی یکی است، بحث از توحید است و اگر کسی بدون اينكه مسائل عقلی ـ فلسفی برایش حل شده باشد، وارد چنين مسائلي شود، بي شك در اثبات آن به مشكل برمي خورد. به هر طريقي كه بخواهد آن را اثبات کند، گیر می افتد، مگر اینکه به مسیری برگشت کند که دومی ندارد؛ یعنی بعضی از مسائل دومی ندارد. بعضی از مسائل این است که اصلا تصور دوم برایش محال است. مثل الوجود، برای الوجود چه تصوری می کنیم.

باید وجود را و بساطت وجود را درست تصور کرد. مرحوم آخوند در اسفار می فرماید که تصور بسیط جز در من خصه الله حاصل نمی شود. بالأخره کسانی که ملا و مجتهدند، واقعاً می توانند بسیط یا تصور کلی را تصور کنند. مرحوم طباطبایی می فرماید: تصور کلی برای بسیاری از اشخاص محال است. اینها تصور فرد و خیال منتشر می کنند و فکر می کنند تصور کلی كرده اند. می فرمود اگر تصور کلی بکنیم، مثلاً در «الشجر الکلی»، شجر کلی ساقه اش با شاخه اش با تنه اش با ریشه اش باید یکی باشد. اگر شما یک شجری تصور بکنید كه ریشه اش در زمین، تنه اش در وسط کار و ساقه و شاخه در بالایش است، این ذات وضع است و هر چه ذات وضع باشد، جزئی است. پس شما فرد منتشر تصور کردید. چه كسي می تواند چنين تصور بکند؟ آن کسی که در نظام فلسفی جا افتاده باشد. در فقه، کلام و فلسفه، بسيار مسائل کلی داریم، الا اینکه معارف فقط عقلانی خالص اند. شما باید با عقل خالص آنها را تصور کنید. اگر وارد علم فقه می شوید، قبل از آن باید خدا را اثبات کنید. با آیه و روایت می شود خدا را اثبات کرد؟ چه موقع آیه و روایت حجت است؟ آن گاه که کسی بداند خدایی است و خدا این آیه و روایت را آورده است. حال اگر با آیه و روایت نشد اثبات کند با چه چيزي بايد اثبات کند؟

بسیاری از مسائل فقهی و خصوصاً اصولی با عقلانیت ارتباط کامل دارد. یعنی بدون عقلانیت نمی‌توانیم از روایات هم استفاده کنیم. آنانی می‌توانند استفاده کنند که عقلانیت بهتری دارند.

حالا خدا را اثبات کرديد. توحید را با چه چيزي اثبات مي كنيد؟ اگر خدا را اثبات کردید، رسالتش را چه؟ به چه دلیل خدای تعالی برای مردم پیغمبری بفرستد؟ یکی از بهترین ها راه ها عقل است. بعد بسیاری از مسائلی که مربوط به نبوت است و نبوت را به آنها می شناسیم، مطرح مي شود كه اثبات آنها نيز با عقل است. همین طور تمام این اصولی که ما داریم احتیاج به عقل دارد. معاد عقلانی است. درست است که کتاب و سنت هم گفته که معادی هست و ما هم آن را قبول می کنیم؛ اما وقتی قرآن راجع به معاد و آینده بشریت صحبت می کند، در حقيقت دارد با بشر، عقلاني سخن مي گويد و به او مي گويد: پاشو ببين عاقبتت چیست؟ تو آدم متغیری هستی، می میری. بعد از این دنيا و بعد از مردن، عالَم فرق می کند: «یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات …». با آیه و روایت که نمی شود آیه را معنا کرد؛ حتما بايد از قبل، مجهز به میزانی باشیم و آن میزان، عقل است. در روایات و آیات راجع به عقل آن قدر مسئله داریم که اگر به این عنصر کمترین خدشه را وارد کنیم، انسان معذور از نظام های علمی است.

رهنامه پژوهش: آيا در بحث معارف، اصول ویژه ای علاوه بر مسائل اجتهاد و فقاهت داریم؟ مثلاً فرض کنید خبر واحد در فقه حجت است. آیا در معارف نيز حجت است؟

استاد: چون معارف وادي عقلانیت است و در عقلانیت، خبر واحد ظن آور است خبر واحد به کار نمی آید. در فلسفه، فقط برهان به کار می آید.

رهنامه پژوهش: با توجه به مطالبی که گفتید آیا در فلسفه نيز نیازمند اجتهادیم یا خير؟

استاد: فلسفه یعنی اجتهاد، یعنی اعتقاد علمی پیدا کردن، وگرنه با تعبد که نمی شود. نمی شود گفت اصالت با ماهیت نیست و من هم می گویم.

رهنامه پژوهش: برای اجتهاد مصطلح روال روشنی است؛ اما آيا برای اینکه در فلسفه و در معارف به اجتهاد برسیم، راه و روش روشنی وجود دارد؟

استاد: باید خوب تمرین كرد؛ البته نه طلبه هایي كه در ابتداي راه اند. وقتی انسان وارد مسائل ابتدایی شد و تمرین کرد، چه بسا با تمرین می تواند مسائل دیگر را هم که در کتاب نیست حل کند يا به بسیاري اشکال هايي كه بعدها مطرح می شود پاسخ دهد. این با قواعدی که در دست است ممكن است؛ یعنی شخص با قواعد اولیه اي که در دست دارد می تواند استنباط کند و مجهولات را معلوم کند.

رهنامه پژوهش: آیا برنامه خاصی برای فلسفه خوانی پیشنهاد می كنيد؟

استاد: وقتی طلبه وارد می شود باید اصطلاحات را بداند و خواندن علم کلام برای او خوب است و او را قدری به اين مسائل نزدیک می کند؛ مثلاً ماهیت را شرح می دهد، امکان را شرح می دهد، امتناع و وجوب را شرح می دهد. طلبه بسیاری از مسائل را در کلام می خواند. وقتی به این اصطلاحات رسید، باید به یک بلوغ فکری هم برسد؛ یعنی با معالم و شرح لمعه شروع کند نمی شود. طلبه مستعد خوب بعد از خواندن رسائل و مکاسب و کفایه باید وارد بشود و وقتی وارد مي شود كتابي مانند بدایة‌ الحكمه و نهایة‌الحکمه مرحوم علامه طباطبایی را بخواند و بعد هم منظومه و اشارات را بخواند. من اعتقادم این است طلبه ای که می خواهد در جامعه علمی موفق شود و جوابگوی مشکلات جامعه اش باشد، چه در اتوبوس و مترو و چه در دانشگاه و حوزه، یا اينكه اگر مي خواهد درس هایش را متقن فرا بگيرد، بايد فلسفه را خوب بخواند، هم فلسفه اشراق و هم مشاء و هم حكمت متعالیه را. حتماً  اشارات را و منظومه و نهایه را بخواند. بعد از اینها یک دوره اسفار بخواند تا بتواند انساني شود که خودش را جا بیندازد. چندی قبل يك نفر آمده بود و ادعا مي كرد هیچ قانونی در علیت نداریم. دو تا قضیه پشت سر هم واقع می شوند و فلان اتفاق رخ مي دهد. طرف مقابلش به او گفت این ادعایی که می کنید با دلیل است یا نه. او پاسخ داد: با دلیل است. شخص مقابل گفت: آن دلیل همان قانون علیت است. کسی که منکر قانون علیت است از ارتکاز خودش که قانون علیت است، خبر ندارد.

کلام رهبری: توجه به معنويت در ترويج و توسعه‌ فلسفه اسلامي(2)

«ما نبايد بگذاريم فلسفه تبديل بشود به يک سلسله ذهنياتِ مفقود از معنويت [و] از خدا. راهش هم، تقويت فلسفه ملاصدرا است؛ يعني همين راهي که ملاصدرا آمده،‌ به نظر من راه درستي است؛ يعني آن فلسفه است که آدم را وادار مي‌کند كه هفت‌ سفر،‌ پياده برود حج، پشت پا بزند به دنيا [و] بي‌اعتنايي بکند به همه زخارف دنيوي… راه فلسفه بايستي راه تدين و افزايش ارتباط و اتصالِ انسان به خدا باشد. اين را در آموزش فلسفه،‌ در تدوين کتاب فلسفي، … بايد رعايت کرد. اهل فلسفه‌اي که ما قبلاً‌ ديده بوديم، کساني بودند که از لحاظ معنوي و از لحاظ الهي و از لحاظ ارتباطات قلبي و روحي با خداوند هم از بقيه افرادي که در زمينه‌هاي علمي حوزه‌هاي ما کار مي‌کردند،‌ بهتر و زبده‌تر و شفاف‌تر بودند».

رهنامه پژوهش: آیا علاوه بر تأثیرهاي مستقیم قضایای فلسفی بر اجتهاد مصطلح و اجتهاد در کلام و معارف، می توانیم تأثیر دیگری برای فهم فلسفه قائل شویم؟ به این معنا که کسی که فیلسوف و عارف است، چون جهان و انسان را بهتر می شناسد، فقه را هم بهتر می شناسد.

استاد: کسی که فیلسوف است، قطعاً قرآن را بهتر می شناسد. کسی که فیلسوف است و ذهن نقاد و خوبی دارد، زوایای روایات را بهتر کشف می کند؛ زوایایی که ذهن عرفی نمی تواند کشف کند؛ چون ذهن فيلسوف، نقاد است و ورزیده. این آدم کارکرده است. به اضافه اینکه چنين شخصي وقتي به مشکلات اجتماعی برمي خورد و در محاصره واقع می شود، با مهارت تمام خودش را بيرون مي كشد. مرحوم آقای مطهری گاهی در بین دانشجویان قرار می گرفت. در دانشکده الهیات، دانشگاه را نجات داد، وگرنه اریانپور در دانشکده الهیات هم طلبه ها را می زد و هم ملحد تمام عیار بود و هم هیچ کس نبود كه جواب شبهاتش را بدهد. مرحوم مطهری که وارد شد، او فرار کرد و رفت. آيا دیگران می توانستند چنين كاري بكنند؟ نمی توانستند. همین الان آقای مصباح، آقای جوادی خوب وارد مسائل می شوند. آيا دیگران می توانند؟ از علماي ديگر مي توان به ملامحسن فيض اشاره كرد. او در وافی با چه دقتی وارد مسائل شده است. آیا صاحب وسائل نيز چنين مسلط است؟

رهنامه پژوهش: اگر نکته ای باقي مانده است در پایان بفرمایید.

استاد: فقط اینکه آقایاني كه مدیرند به فلسفه اهمیت دهند و بدانند که در معضلات کشور، طلبه هایی مي توانند پاسخگو باشند كه به علوم عقلي مسلط اند. اصل مثبت و تعارض متزاحمین و… به تنهایی کارساز نیست.

 

پی نوشت:

[1]. عنکبوت: 43.

پاسخ دهید: