
حضرت آیت الله جوادی آملی بارها پیرامون اهمیت هنر به عنوان مسیر تبدیل معقول به محسوس و همچنین پیرامون ابعاد و ساحت های گوناگون هنر اسلامی و حتی مصادیق متداول هنر در روزگار جدید اعم از تلویزیون، سینما، شعر، نقاشی و… در بیان و بنان نکاتی را با هنرمندان و غیر ایشان در میان نهاده اند. در این کوتاه، گزیده ای از اهم نکات خدمت تان تقدیم می شود.
تفاوت هنر غربی و هنر اسلامی
«هنرمنـد» است که تعیین میکند «هنــر» چگونه باشد؛ اگر هنرمند عاقل باشد، هنر را به «عقـلمــداری» تعریف میکند و اگر هنرمند – به تعبیر قرآن کریم – در حد خیال زندگی کند، هنر را خیالانگیز میداند. انسانِ خیالباف و خیالزده و خیالمحور، «هنــر» را خیالانگیز میداند؛ در مقابل، انسان عقلمدار و عقلمحور، هنر را حیاتبخش میداند. تفاوت میان حیاتبخشی که هنرِ معقول است و خیالانگیزی که هنرِ مختالانه است، مانند فرق بین هنر اسلامی و هنر غربی است: «إن اللهَ لا یُحِبُّ کلَّ مُختالٍ فَخور»[1]
معنای هنر اسلامی
هنر ديني سه پايگاه اصلي دارد: تجلّي معقول، فرودگاه خيال، جمال محسوس.
اگر هنر، عقلي نباشد نتیجهاش فيلم و سينماهاي رايج است. اگر عقلي باشد ولي در كارگاه خيال هنرمندانه شكل نگرفته و هندسه پيدا نكند مثل بعضي از علما خواهد بود كه علم دارند اما بيان و خروجي ندارند. نه اثر بناني دارند نه بياني، نه كتاب خوبي نوشتند نه درس خوبي گفتند. براي اينكه مطلب عقلي بخواهد به حس بيايد بدون فرودگاه خيال اثر ندارد. اما آن هنرمند معروف مولوي، عطار و امثال ذلك، آن معقول را در خود تجلّي دادند. برخی هستند كه عجله دارند از عقل به حس بیايند. از آسمان خيال ميگذرند بدون اينكه پايين بيايند اينها هنرمند نيستتند و موفق هم نخواهد بود ولي اگر از معقول آمد و در فرودگاه خيال تصوير كرد، دالان ورودي را مشخص كرد، دالان خروجي را مشخص كرد، مقدمه و مؤخّره را مشخص کرد، اینکه چند فصل دارد، چند بند دارد، فارسي بگويم، عربي بگويم، با چه زباني بگويم، چطور بگويم، با چه كيفيتي بگويم را مرزبندي کرد[آن وقت موفق است]خيليها كتاب نوشتند اما همه كتاب كه نظير كتاب شيخ انصاري و آخوند خراساني نشد خيليها دست به اثر زدند، ديگر آقاي فرشچيان نشدند. غرض اين است كه اين معقول الاّ ولابد بايد در كارگاه خيال مدّتي توقف بكند مشخص بشود كه من اين را به چه صورت در بياورم بعد دست هنرمند هم ميخواهد كه خروجي محسوس داشته باشد آنچه بيرون ميآيد جميل باشد، اين معني هنر اسلامي است.[2]
هنر، از واجبات تمدن اسلامی
هنر معقول جزء فرائض تمدّن اسلامي است؛ نه جزء نوافل آن، زيرا انسان نه موجودي است بسيط كه در آن شئون گونهگون راه نيافته باشند و نه مركّب اعتباري است كه از وحدت و انسجام حقيقي تهي باشد و نه سهم انگيزه، غريزه، عاطفه، گرايش، كشش و مانند آن كه صبغه جوش و خروش دارد، در آن ضعيف و اندك است، بلكه انسان موجودي است مركّبِ حقيقي و برخوردار از وحدت و انسجام تكويني و سهم انگيزه آن، همانند سهم انديشه، فراوان است و صرف انديشه مادامي كه به انگيزه نرسد، بياثر يا كماثر است و آنچه ميتواند سهم انگيزه را بيشتر كند، همانا هنر معقول است كه عقل برهاني را رهبر خيال عاطفي قرار ميدهد و احساس را به دنبال خيال هدايت مينمايد و معناي تجريدي محض را به تمثيل تنزّل ميدهد، آنگاه به تجسيم ميرساند. در اين حال تمام جوانح و جوارح، هماهنگ يكديگر پيام را دريافت ميكنند و بينش و گرايش هم آواي هم را ميفهمند و ميپذيرند و چنين هنر معقولي كه مانع جنگ سرد بين عقل و قلب است و عامل وحدتِ دانستن و يافتن خواهد بود، سهم تعيينكنندهاي در تأمين فرهنگ و تمدّن اصيل اسلامي خواهد داشت، بنابراين هنري كه از عقل صادر يا ظاهر شود و حسّ را ترقيق نمايد و او را به اوج عروج خود نایل كند و به ساحت عقل نزديك نمايد، مصداق كامل فريضه خواهد بود.[3]
خطر هنر
هنرْ سلاح تخدير يا تهييجي است كه اگر در صراط مستقيم قرار نگيرد، سودمند نبوده، احتمال زيانباري آن نيز قوي است. خيالپردازي كه به نصاب عقلِ برين بار نيافته باشد و با نسل نو مأنوس گردد و زمينه تراكم تخيّل و انبوه وهم را فراهم كند، تيغ را به دست زنگي مست داده است، زيرا نه خود واجد منزلت صلاح و فلاح است و نه از صاحب مرتبت نجاح پيروي نموده است. خداي سبحان همانطور كه بنياسرائيلِ خودسر را كه فاقد ملكه عقل و تقوا بوده و از رهنمود معصومانه حضرت موساي كليم(عليهالسلام) پيروي نكردهاند، به وادي تيه سپرده و رهايشان كرد: ﴿اربعين سنة يَتِيْهُونَ في الاَرض﴾، بنيقصّه و شِعْر مختالانه را به حال خويش واگذار فرمود و آنان را به وادي هَيَمان [سوق] داد: ﴿الم تر انّهم في كل وادٍ يهيمون﴾.تنها راه آزادي از هرگونه سرگرداني، استقامت در مسير مستقيم است كه دشواري معرفت آن از واژه «اَدَقّ من الشعر» و صعوبت صحابتِ آن از كلمه «اَحَدُّ مِنَ السَّيفِ» استنباط ميشود و حَلِّ اين عُضال، مرهونِ اطاعت از موساي عقل و كليم خِرَد است تا ضمن تنظيم ساختارِ داخلي هنرِ قصّه و شعر، عهدهدار ارزيابي نظام فاعلي و غايي آن بوده و هماي هدايتِ علمي آن موهبتِ الهي سايه افكن باشد.[4]
راز ماندگاری هنر
همانطور كه هر چيزي محكوم به فناست، مگر وجه خدا: ﴿كل من عليها فانٍ ٭ ويَبْقي وجه ربّك ذوالجلال والاِكرام﴾، همه افراد فناپذيرند، مگر ذوات قدسي مُقرّبان كه وجيه نزد خداوند بوده و وجه آن ذات اقدس ربوبي محسوب ميشوند: «اَيْنَ وَجهُ اللّهِ الذي إليه يَتَوجّهُ الأولياء». همچنين همه گفتهها و سرودهها محكوم به زوال است، مگر فعل يا قولي كه جان مايه قرآني داشته باشد:
جهان طور است و من موسي كه من بيهوش و او رقصان
وليكن اين كسي داند كه بر ميقات من گردد
برآمد آفتاب جان كه خيزيد اي گرانجانان
كه گر بر كوه برتابم، كمين ذرّات من گردد
خَمُش چندان بناليدم كه تا صد قرن اين عالم
درين هيهاي من پيچيد، برين هيهات من گردد.[5]
تنها راه رهایی
آنچه از سوره مبارك والعصر استنباط ميشود، آن است كه تنها راه رهايي انسان از طلاح و خسران، فراهم نمودن اركان چهارگانه است:
1ـ ايمان و تحصيل اعتقاد متقن نسبت به معارف دين. 2ـ عمل صالح به انجام فرايض و پرهيز از محارم. 3ـ هدايت علمي ديگران به علوم الهي و عقايد حقيقي، به عنوان توصيه به حق. 4ـ هدايت عملي جامعه با اعمال ديني، به عنوان تواصي به صبر، شامل اقسام سهگانه آن؛ يعني صبر بر طاعت و صبر از معصيت و صبر در برابر مصيبت و آنچه از سوره مبارك شعراء استفاده ميشود، آن است كه تنها راه رهايي شاعران از غوايت فكري و نجات از هيمان در وادي تيه و تحيّر عملي، تأمين عناصر چهارگانه ميباشد:
اول. ايمان شاعران فرزانه به تمام حقايق غيب و شهود خداي سبحان. دوم. عمل صالح آنان به امتثال اوامر و انتهاي از نواهي. سوم. همواره ياد خدا را در دل داشتن و از معبود خويش غافل نبودن. چهارم. اعمال رسالت هنري به انتصار و انتقام از مهاجمان فرهنگي و دفاع از وطن منصوب تن و حمايت از موطن مظلوم روح كه همّت والاي ادبپروران، همانا حضور در صحنه دفاع اصغر و اكبر خواهد بود، تا مجاهد نستوه در هر دو جهاد باشند. [6]
معیار شعر مطلوب
شعري كه خيال معدّل را براي پذيرش رهبري عقل آماده ميكند و مشهود قلبي را با ذوق سرشار عاطفي هماهنگ ميسازد و نواي برهان را با ناي خطابه مينوازد و اتقان يقين را با منبّتكاري و مينياتوري ايوان ادب ميآرايد، گرچه هرگز به بلنداي وحي احسن نميرسد، زيرا از زمزمه معترفانه همه عارفان هنرپرور اين است: «لو دنونا أنملة لاحترقنا»، ليكن از نصاب معيّن حسن برخوردار است، چنانكه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به علاء بن حضر ميفرمود: «إنّ من الشعر لَحُكماً و إنّ من البيان لَسِحراً و إنّ شعرك لحسن و إنّ كتاب الله أحسن» و درباره چنين شعري كه در مسير حمايت از وحي و عقل و هدايت جامعه به صلاح و فلاح سروده ميشود، پيامبر گرامي به كناني كه در مدح آن حضرت در جريان استسقا شعري انشاء نموده است، فرمود: «يا كناني بوّاك الله بكلّ بيتٍ قُلتَه بيتاً في الجنّة» و حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرموده است: «من قال فينا بيت شعرٍ بني الله تعالي له بيتاً في الجنّة».[7]
ترسیم منطق الطیر
شيخ محمود عطار هنرمندانه كتاب نوشت گفت مرغها شنيدند كه يك كوه قافي هست يك سيمرغي سلطان آن كوه قاف است اينها تصميم گرفتند خب ما هم مرغيم او هم مرغ است پرواز ميكنيم ميرويم حضور او و خدمت سيمرغ ميرويم به كوه قاف ميرسيم. اعضاي اين گروه سي مرغ بودند اين سي مرغ تصميم گرفتند كه حركت كنند به اينها گفتند كه اين فضا نيست اين چاه فضايي هم دارد درّه دارد عقبه كئود دارد سقوطگاه دارد، پرتگاه دارد اينطور نيست كه شما پر بكشيد برويد كوه قاف بالأخره اين وسطها تلفات دارد، گفتند تحمل ميكنيم. سيتا مرغ تصميم گرفتند كه بروند كوه قاف نزد جناب سيمرغ جلسه تشكيل دادند همايش تشكيل دادند. ما كه همايش تشكيل ميدهيم كسي قرآن ميخواند مداحي ميكند خواننده هم بلبل است، عطار ميگويد در اين محفل در اين همايش دستور خوانندگي را به بلبل دادند كه او بخواند، بلبل هم چه ميخواند. اين ميگويد بلبل بود، قناري بود و غيره سيتا مرغ بودند با آهنگ بلبل شروع ميشود همهشان دعوت به توحيد هر كدام از اين مرغها هم حرفهاي خودشان را ميزنند پيشنهاد خودشان را ميدهند نظريهپردازي ميكنند و دستهجمعي اين سي مرغ حركت ميكنند راه طولاني، رسيدن به كوه قاف خيلي سخت، وسطها هم چالهها و چاههاي فراواني، يكي پس از ديگري اين سي مرغ ميميرند…اين سي مرغ ميميرند سي تا مرغ ميرسند به كوه قاف به سيمرغ ميرسند … تا كثرت نميرد آن وحدت را نميبينند وقتي آدم از خودش رهايي شد اين «موتوا قبل أن تموتوا» كه پيغمبر فرمود قبل از اينكه شما را بيمرانند بميريد اين سي مرغ در سي عقبه در سي چاه ميميرد يكي پس از ديگري به مقام فنا ميرسد تا به زيارت آن سيمرغ برسند همه او را ميبينند اما بعد از مرگ ميبينند، همه به كوه قاف ميرسند اما بعد از مرگ ميرسند. اين معقول [اگر تبدیل به] محسوس بشود با جمال حسّي، اين پيامِ جهاني دارد. اگر انشاءالله با عنايت الهي يك گروهي در خدمت شما باشند اين منطقالطير عطار را خوب مرور بكنند آغاز و انجامش، صدر و ساقهاش را خوب بررسي بكنند آن سيتا مرغ جدا كشيده بشود كوه قاف مشخص بشود آن سيمرغ مشخص بشود اين درّههاي سيگانه مشخص بشود تلفات سيگانه هم مشخص بشود آن خوانندگي بلبل در همايش حركت و… مشخص و انشاءالله ساخته بشود.[8]
سخنی درباره موسیقی
عنصر دیگری که برای رسیدن به هدف دوم ریاضت، معین سالک است الحانی است که میتواند قوای نفس را در اختیار گیرد و آنها را از فرمانبرداری نفس اماره خارج کند و تحت حکومت نفس مطمئنه درآورد. سالک به سبب هارمونی و زیبایی ذاتی صدای خوش از قوای حیوانی که رو به شهوات و غضب دارد فاصله میگیرد و قوا از الحان پیروی میکند.
گاه یک مناجات جوانی را اداره میکند گاه نیز یک غزل یا قصیده کمبودهای درونی او را ترمیم میکند اما لذت غزل هرگز در ترانه یافت نمیشود. ترانه لذتی کاذب ایجاد میکند اما غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزلهای حافظ و سعدی چنین است. به هرحال اگر کسی خود را با ترانههای بیمحتوا سرگرم کند در سنین بالا متوجه خواهد شد که با ذائقه او هماهنگ نیست در حالی که انسان به مناجات و غزل انس دیگری دارد. ابن سینا در نمط نهم اشارات و تنبیهات مینویسد: گاهی عارف به نغمه زنگ یعنی آهنگ نیاز دارد تا او را متعظ کند. در درس مرحوم الهی قمشهای وقتی به این قسمت از شرح اشارات رسیدیم (سه نفر در آن درس حاضر بودیم) پس از درس از استاد اجازه گرفتیم تا جناب آقای ربانی خراسانی که از علمای بزرگ تهران بود هر شب پس از درس یکی از غزلهای استاد را برای ما بخواند و ایشان هم اجازه دادند. [باید توجه داشت که استفاده از الحان خوش و توضیحی که درباره آن بیان شد در ساحت کتب عرفانی است اما محدوده آن بحث حلیت و حرمت آن و جواز استفاد یا عدم جواز متعلق به ساحت فقه است و سالک اگر مجتهد باشد به فتوای خود و گرنه باید در این مورد به مرجع تقلید مراجعه کند][9]
پی نوشت ها:
[1] در ديدار تعدادي از سينماگران و کارگردانان 17/9/89
[2] همان
[3] رهنمود به هنرمندان انجمن خوشنويسان شهرضا 1/2/84
[4] پيام به دهمين كنگره شعر و قصه طلاّب 18/2/83
[5] همان
[6] پيام علمي به سمينار شاعر پيرو اهل بيت (عليهمالسلام) 23/1/75
[7] همان
[8] دیدار با استاد محمود فرشچیان27/10/90با اندکی تلخیص و تصرف
[9] عمل عرفای ص 46 با اندکی تصرف