
نوشته حاضر، برگرفته از کتاب «نیازسنجی پژوهشی، مسألهیابی پژوهشی و اولویتبندی طرحهای تحقیقاتی» نوشته آقای دکتر کوروش فتحی واجارگاه و از معدود کتب فارسی در زمینه نیازسنجی میباشد. خلاصهای از این کتاب برای آشنایی بیشتر با ادبیات علمی موجود در زمینه نیازسنجی، در نشریه آورده شده است. در بعضی عبارات نیز از کتاب «اولویتهای پژوهشی دستگاههای علمی اجرایی» استفاده شده است.
مقدّمه
در چه زمینههایی باید پژوهش کرد؟ با توجّه به مسائل و موضوعات مستحدث در دنیای جدید و تشکیل حکومت اسلامی چه زمینههایی برای پژوهش وجود دارد؟ عناوین پژوهشی چگونه باید مشخص شوند؟ چه کسانی باید در این فرآیند شرکت داشته باشند؟ از چه روشها و ساز و کارهایی میتوان برای تعیین اولویتهای تحقیقاتی استفاده کرد؟ منابع دستیابی به اطلاعات ضروری کدامند؟ چه رویکردی برای شناسایی اولویتها باید به کار گرفته شود؟
هدف اصلی از ساماندهی و اجرای طرحهای پژوهشی، تغییر دادن وضع موجود و حصول به ایدهآلها و آرزوهای مطلوب میباشد. این امر، واقعیتی انکارناپذیر است که پژوهشها باید معطوف به مسائل یا نیازهای واقعی باشد تا بتوان از دانش و یافتههای ارزشمند تولید شده توسطِ محافل پژوهشی، استفاده مؤثّرتری به عمل آورد.
نیازسنجی عبارت است از فرآیند شناسایی دانش، مهارت، فناوری و بهطور کلی آنچه که برای حصول به هدفهای سازمانی ضروری است.[1] در یک تعریف دیگر، نیازسنجی عبارت است از رویکردی نظامدار برای شناسایی مسائل سازمانی، تعیین گروهی که باید خدمات را دریافت دارند و نیز مشخّص کردن نوع و ماهیت خدماتِ مورد نیاز گروهی که باید خدمات را دریافت کنند.[2] بهطور کلی نیازسنجی فرآیند جمعآوری اطلاعات درباره نیازهای افراد، گروهها، سازمانها و مؤسسات و اولویتبندی آنهاست تا از این رهگذر، زمینه لازم برای برطرف کردن این نیازها فراهم آید.
شواهدِ بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد بین یافتهها و اطّلاعات حاصل از پژوهش و نیازهای واقعی، شکاف و فاصله قابل ملاحظهای وجود دارد. یکی از عوامل مهم این وضعیت، عدمِ ارتباط منطقی بین جهتگیریها و عناوین پژوهشی با نیازهای واقعی تصمیمگیری است، در عین اینکه منابع مالی، مادی، انسانی در این راه هدر میرود.
مفهوم نیازسنجی پژوهشی
نیازسنجی پژوهشی، به فرآیند پیچیده شناسایی نیازهای پژوهشی بالقوه و تعیین اولویت در بین پروژههای مختلف تحقیقاتی اشاره میکند تا از این رهگذر مبنای قابل دفاعی برای تخصیص موثر منابع فراهم آید. در عین حال ضروری است تا از لحاظ مفهومی بین شناسایی نیازهای پژوهشی (RNI)، تعیین اولویتهای تحقیقاتی (RPS)، و نیز تخصیص منابع (RA)، تفاوت قائل شویم. شناسایی نیازهای پژوهشی عبارت از فرآیند شناسایی تمام طرحها و عناوین پژوهشی بالقوه ـ صرفنظر از کیفیت و اولویت آنها ـ است در حالی که تعیین اولویتهای تحقیقاتی به معنای فرآیند گزینش و انتخاب برخی از عناوین برای پژوهش از بین مجموعه متنوّعی از موضوعات پژوهشی است و تنها پس از اجرای شناسایی نیازهای پژوهشی و اولویتبندی آنها یک سازمان میتواند مبنای علمی و منطقی برای تخصیص بودجه منابع به طرحهای پژوهشی به صورت شفاف و قابل دفاع فراهم نماید. از مهمترین اهداف نیازسنجی پژوهشی عبارتند از:
دستیابی به یک جهتگیری روشن به منظور هدایت فرآیند برنامهریزی پژوهش.
انطباق بخشیدن تحقیقات در سازمانها و نهادهای مختلف با اولویتهای شناسایی شده.
جلوگیری از اتلافِ منابعِ پژوهشی و ممانعت از صَرف این منابع در حوزههایی که فاقد اولویت و اهمیت هستند.
سازماندهی و هماهنگی لازم بین طرحهای پژوهشی مختلف در سطحِ سازمان به منظور جلوگیری از دوبارهکاری و پراکندهکاری.
شفافسازی هر چه بیشتر فرآیند تخصیص منابع
بسیج قابلیتها و ظرفیتهای پژوهشی موجود در سطحِ سازمان برای پاسخ به نیازهای پژوهشی.
آیندهنگری در امر پژوهش و پرهیز از تصمیمگیریهای لحظهای و غیر استراتژیک در حوزه پژوهش.
زمینهسازی برای ارتباط و اتصالِ هرچه بیشتر تصمیمات و تحقیقات از طریق انجام تحقیقات اساسی مورد نیاز سازمان
تدوین برنامههای پژوهشی مبتنی بر مشارکت کلیه گروهها و عوامل دخیل در سطح سازمان.
پیشینه نیازسنجی و اولویتگذاری پژوهشی
انسان به حکم فطرت و عقل، فعالیتهای خود را با تقدّم و تأخّر انجام میدهد. این امر، نوعی اولویتگذاری است؛ اما با ترقی جوامع بشری و قرار گرفتن پژوهش علمی در زندگی انسان، بحث اولویتگذاری، ذهن دانشمندان را مشغول نمود. بسیاری با در نظر گرفتن معیارهایی از جمله نیازِ جامعه، موقعیت زمانی و مکانی، تلاش و حرکت رقیبان، اقدام به اولویتگذاری فعالیتهای آموزشی و پژوهشی نمودند.
با مطالعه سیره عملی دانشمندان مسلمان از جمله شیخ مفید، سید رضی، سید مرتضی و شیخ طوسی میتوان دریافت که بزرگان اسلام نیز فعالیتهای علمی خود را بر مبنای نوعی نیازسنجی و اولویتگذاری بنا کرده بودند و این واقعیت تا دوره معاصر قابل رهگیری است. فعالیتهای پژوهشی ـ آموزشی علامه طباطبایی مؤیدی گویا بر این مدّعا است. ایشان میگوید:
«وقتی به قم آمدم، مطالعهای در وضع تحصیلی حوزه کردم و فکری درباره نیاز جامعه اسلامی، بین آن نیاز و آنچه موجود بود، تناسبی ندیدم. جامعه ما نیاز داشت که به عنوان جامعه اسلامی قرآن را درست بشناسد و از گنجینههای علوم این کتاب عظیم الهی بهرهبرداری کند ولی در حوزههای علمیه حتی یک درس رسمی قرآن وجود نداشت.
جامعه ما برای اینکه بتواند عقاید خود را در قبال عقاید دیگران عرضه کند و از آنها دفاع نماید، به قدرت استقلال عقلی نیازمند بود. باید درسهایی در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقل و استدلال دانشجویان را بالا ببرد. چنین درسهایی در حوزه تدریس نمیشد … تعلیم و تربیت معنوی و اخلاقی به چشم نمیخورد مگر برای افراد نادری.
نه از فلسفه و معقول خبری بود و نه از تفسیر قرآن و نه از سایر بخشهای کتاب و سنت، بلکه فقط فقه و اصول تدریس میشد که فقط بخشی از سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهمالسّلام) بود.
بر خود لازم دیدم که یک درس فلسفه، یک درس تفسیر قرآن و یک درس اخلاق در حوزه شروع کنم.»
با مطالعۀ سيرۀ عملي دانشمندان مسلمان از جمله شيخ مفيد، سيد رضي، سيد مرتضي و شيخ طوسي ميتوان دريافت که بزرگان اسلام نيز فعاليتهاي علمي خود را بر مبناي نوعي نيازسنجي و اولويتگذاري بنا کرده بودند.
البته باید اذعان داشت که نیازسنجی به صورت یک علم، سابقه طولانی ندارد. در زمینه نیازسنجی آموزشی آثاری از دانشمندان مغرب زمین و دانشگاهیان ایرانی به چاپ رسیده و پایاننامههایی نیز در این زمینه وجود دارد؛ اما نیازسنجی پژوهشی نسبت به سایر نیازسنجیها جوانتر به نظر میرسد.
گروههای هدف
یکی از مباحث مهم در مقوله نیازسنجی پژوهشی، شناسایی و تعیین گروههای هدف در فرآیند شناسایی و تعیین اولویتهای تحقیقاتی میباشد. به عبارت روشنتر پژوهشهای مختلف عمدتاً درصدد حل مسائل و مشکلات مجموعهای از مخاطبان است که ضرورتاً میبایست از پیش، شناسایی و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند.
شناسایی مخاطبان یا گروههای هدف در هر سازمان یا مؤسّسه پژوهشی از آن جهت دارای اهمیت است که به تمامی ابعاد، توجه و اهتمام متوازن صورت پذیرد و از توجهِ بیش از حد به یک سطح و غفلت از سطوح دیگر اجتناب ورزیده شود.
موانع نیازسنجی پژوهشی
وجود مجموعهای از عوامل در سازمانها و مؤسّسات پژوهشی سبب میشود تا از اجرای پروژههای نیازسنجی، استقبال مناسبی صورت نپذیرد. به طور کلی مجموعه موانع فرآیند نیازسنجی پژوهشی را میتوان به شرح زیر برشمرد:
عدم وجود باور و اعتقاد به نیازسنجی ـ به طور عام ـ و نیازسنجی پژوهشی ـ به طور خاص ـ در نزد مدیران و تصمیمگیرندگان
تلقّی نیاز به عنوان نوعی ضعف یا مشکل و در نتیجه مانع نیازسنجی پژوهشی میشوند.
نگرانی از سوء استفاده احتمالی از اطّلاعات حاصل از نیازسنجی در حوزههای مختلف.
وجود ارزشها و دیدگاههای متفاوت در نزد گروهی که قرار است به عنوان منابع اطلاعاتی در نیازسنجی پژوهشی مشارکت نمایند.
جوان بودن حوزه نیازسنجی پژوهشی و عدم تکامل ابزارها در این حوزه معرفتی.
ضرورت بومیسازی و تغییر ابزارهای تدوین شده در سایر ممالک با توجه به شرایط کشور و عدم سرمایهگذاری مناسب برای خلق و تدوین ابزارهای مناسب بومی.
عدم توجه به ضرورت مشارکت کلیه شرکاء در فرآیند نیازسنجی پژوهشی، عوامل ذی علاقه، ذی نفوذ، ذیربط، ذیصلاح و ذینفع.
سیاسی بودن فرآیند نیازسنجی به این معنا که نیازسنجی عملاً حیطه تصمیمگیری افراد را محدود نموده و در پارهای از موارد به عنوان عاملی در جهت کاهش قدرت و اقتدار و کنترل مدیر در سازمان تلقی میگردد. در برخی موارد اولویتهای استخراج شده با برخی نظرات و عقاید رایج در سازمان در تضاد است و این امر، موجبِ عدم حمایت از فرآیند نیازسنجی میگردد.
فقدان برنامهریزی و طرحریزی لازم برای نیازسنجی پژوهشی و عدم توجه به این حقیقت که استفاده صِرف از ابزارها، نیازسنجی پژوهشی محسوب نمیشود. ابزار فقط یک مؤلفه نیازسنجی پژوهشی است.
تغییر و تحولات سریع در نیازهای پژوهشی و ضرورت بازاندیشی مداوم در نتایجِ حاصل از اجرای نیازسنجی پژوهشی.
رویکردهای نیازسنجی پژوهشی
تعیین اولویتهای نیازسنجی پژوهشی در عمل مستلزم بهکارگیری رویکردهای متفاوتی است و از آنجا که رویکرد، نقشِ بارزی در جهتگیری فرآیند نیازسنجی پژوهشی دارد، برجستهسازی رویکرد به کار گرفته شده از اهمیت زایدالوصفی برخوردار است. در عین حال ذکر این نکته بسیار حیاتی است که آنچه در عمل اتفاق میافتد استفاده از ترکیبی از رویکردهای مختلف در فرآیند نیازسنجی پژوهشی به جای استفاده از یک رویکرد خاص و انحصاری است. در اینجا فقط به نام این رویکردها بسنده میکنیم، به طور کلی مهمترین رویکردهای نیازسنجی پژوهشی را میتوان بدین شرح برشمرد: رویکرد آسیبشناختی؛ رویکرد موضوعی ـ محتوایی؛ رویکرد تقاضا محور؛ رویکرد عرضه محور؛ رویکرد اداری ـ مدیریتی؛ و رویکرد نظامدار.
فرآیند نیازسنجی پژوهشی
یکی از وظایفِ مدیران پژوهشی، اطمینان یافتن از این امر است که برنامههای پژوهشی به خوبی تعریف و تدوین شده باشند و با هدفهای پژوهشی بخش مربوطه در سطح کشور همخوانی و سازگاری کامل داشته باشند. اساساً هریک از بخشها دارای هدفهای ملی مشخصی هستند. این هدفها میتوانند نقطه آغاز بسیار خوبی برای برنامهریزی پژوهش باشند. اساساً برنامهریزی پژوهشی فرآیندی است که مستلزم گزینشها و اتخاذ تصمیم در سطوح مختلف مدیریت در زمینه پژوهش در یک بخش یا بخشهای فرعی معینی است. بر مبنای این گزینشها و تصمیمات، عناوین و طرحهای پژوهشی متفاوتی در دستور کار تحقیقات قرار میگیرد. علاوه بر این، برنامهریزی پژوهشی، اطلاعات ضروری برای تخصیص منابع در بین طرحهای مختلف را فراهم میکند و در عین حال با فعالیتهایی چون برنامههای توسعه منابع انسانی و فیزیکی برای سازمان یا مؤسسه پژوهشی سر و کار دارد. سند برنامه پژوهشی، ابزاری سودمند برای مدیران است تا از آن برای مذاکره با دولت، وزارتخانه، سازمانهای تأمین مالی در زمینه تأمین اعتبار طرحها استفاده به عمل آورند.
برنامهریزی پژوهشی فرآیندی است که بوسیله آن محتوای یک برنامه پژوهشی در افق زمانی کوتاه مدت، میان مدت، بلند مدت به طور جزئی تعریف و تصریح میشود. محتوای یک برنامه پژوهشی مشتمل بر عناوین طرحهای تحقیقاتی، منابع مورد نیاز برای اجرای طرحهای پژوهشی به ویژه منابع انسانی شامل تعداد محققان و ترکیبِ تخصصِ آنها، تجهیزاتِ ویژه (اگر مورد نیاز باشد) و بودجهبندی برای اجرای برنامه پژوهشی است.
مراحل برنامهریزی پژوهشی و جایگاه نیازسنجی پژوهشی در این فرآیند
برنامهریزی پژوهشی میتواند در قالب الگوها و رویکردهای مختلف صورت پذیرد، با این همه، وجه مشترکِ اکثر الگوهای برنامهریزی پژوهشی در طی هشت مرحله به شرح زیر است:
مرور و بازبینی قلمرو پژوهشی
تجزیه و تحلیل محدودیتها
ارزیابی نتایج پژوهشی موجود
تدوین هدفها و استراتژی پژوهشی
شناسایی پروژههای تحقیقاتی
تعیین اولویتهای پژوهشی از بین طرحهای تحقیقاتی مختلف
تجزیه و تحلیلِ شکاف در خصوص منابع انسانی
ارائه پیشنهادات اجرایی
همانطور که ملاحظه میشود، نیازسنجی پژوهشی بخش گستردهای از فرآیند برنامهریزی پژوهش را به خود اختصاص داده است. این فرآیند از مرور و بازبینی قلمرو پژوهشی شروع و تا تعیین اولویتها ادامه مییابد. (نمودار بالا)
تعیین اولویت (اولویتگذاری) چیست؟
از آنچه گذشت، روشن شد که اولویتگذاری بخشی از فرایند نیازسنجی پژوهشی است. البته این بخش یکی از مراحل مهم و کلیدی نیازسنجی پژوهشی است. میتوان گفت قوام نیازسنجی به تحقّق همین مرحله است؛ زیرا پس از شناسایی نیازها، باید به وسیله شاخصهایی به آنها وزن داد و براساس آن، نیازها را مرتب نمود و به تعبیر دقیقتر اولویتگذاری کرد.
اولویتگذاری نیازها، میتواند زمینه را برای فرآیند برنامهریزی و مدیریت پژوهشی در جهت رفع نیازهای پژوهشی فراهم آورد تا با مدیریت بهینه زمان، نیروی انسانی و امکانات پژوهشی در جهت رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده پژوهش، حرکت کنیم.
اساساً برنامهريزي پژوهشي فرآيندي است که مستلزم گزينشها و اتخاذ تصميم در سطوح مختلف مديريت در زمينۀ پژوهش در يک بخش يا بخشهاي فرعي معيني است.
برنامهریزی پژوهشی علیالقاعده باید نسبت به نیازها و فرصتهای موجود در بخش مربوطه و زیر مجموعههای آن پاسخگو باشد. تعیین اولویت، مرحلهای حساس در فرآیند برنامهریزی پژوهشی است. (این مرحله برنامهریزان را قادر میسازد تا برنامه و چارچوب پژوهشی را که متناسب با سیاستهای پژوهشی سازمان یا وزارتخانهای در سطح کشور است، مأموریت و رسالت سازمان پژوهشی و هدفهای برنامه پژوهشی سازگار است، تعریف کنند.) زمینهای که در آن تعیین اولویت صورت میپذیرد متأثر از عواملی چون محدودیت منابع، نیازهای پژوهشی متنوع، فشار، تقاضا برای هر چه بیشتر شفاف شدن تخصیص منابع میباشد.
تعیین اولویت باید مبتنی بر مراحل زیر باشد:
شناسایی مجموعه متنوعی از طرحها و عناوین پژوهشی که اولویتبندی باید در خصوصِ آنها صورت پذیرد.
تعریف و به کارگیری روشِ تعیین اولویت با عنایت ویژه به ملاکها و شاخصهای اندازهگیری آن.
تجزیه و تحلیل حساسیت.
مرتبط ساختن اولویتها به تخصیص منابع.
اعتباربخشی و آمادگی برای اجرای شناسایی مجموعهای از عناوین طرحهای پژوهشی.
مجموعه متنوعی از روشهای اولویتیابی در دسترس است که از لحاظ درصد پیچیدگی با یکدیگر تفاوت دارند. باید توجه داشت که انتخاب روش درست با توجه به شرایط و مسائل موجود، یک هنر است. روشهای اولویتبندی به متغیرهایی چون نوع دادهها و روشهای تجزیه و تحلیل آنها و نیز با توجه به مشارکت تصمیمگیرندگان در این فرآیند متفاوت هستند.
محدودیت منابع و محدودیتهای اثرگذارِ دیگر، ما را وادار به شناسایی اولویتهای اساسی و تعیین راهبردهای اثربخشی برای تحقّق این اولویتها مینماید.
دوبارهکاری و موازیکاری جملگی از مصادیقِ عدم توجه به نیازسنجی پژوهشی و فقدان جهتگیری در تعریف و انتشار اولویتهای پژوهشی است.
نيازسنجي عبارت است از فرآيند شناسايي دانش، مهارت، فناوري و بهطور کلي آنچه که براي حصول به هدفهاي سازماني ضروري است.
تحقیقات، نقش بارزی در برآوردن نیازها دارد. در عین حال این امر واقعیتی انکارناپذیر است که پژوهشها باید معطوف به مسائل یا نیازهای واقعی باشند تا بتوان از یافتههای تولید شده توسط محافل پژوهشی استفاده مؤثرتری به عمل آورد.
نیازسنجی پژوهشی قلمروی بسیار جوان و در حال تحول است. این قلمرو علمی که ریشه در زمینه نیازسنجی از یک سو و مدیریت پژوهشی از سوی دیگر دارد از سابقه چندانی برخوردار نیست.
نیازسنجی پژوهشی به عنوان اولین گامِ فرآیند برنامهریزی پژوهشی، نقشی محوری و جهتدهنده را بر عهده دارد، مهمترین پیامد و نتیجه فرآیند نیازسنجی پژوهشی عبارت است از «بیانیه نیازسنجی پژوهشی» که در بردارنده فهرستی اولویتبندی شده از عناوین پژوهشی است.
سطوح نیازسنجی پژوهشی
نیازسنجی پژوهشی به عنوان مهمترین گام در فرآیند برنامهریزی پژوهشی و راهنمای منطقی تخصیص منابع میتواند در سطوح مختلف سازمانی انجام شود. اساساً در چهارچوبِ یک نظام پژوهشی، سطوحِ متفاوت از نیازسنجی پژوهشی قابل تحقق است. این سطوح عبارتند از سطح ملی، سطح مؤسسهای یا سامانبخشی به دانشها و پژوهشهای دینی امّا در این میان شناسایی نیازها و اولویتهای پژوهشی در حوزه دین، قدمی است که میتواند راه را برای رسیدن به اهداف هموار کند.
پینوشتها:
[1]. Brinkerhof 1994
[2]. Rossi 1998