
علامه اميني را همه با بيان عالمانهاش ميشناسند اما بيان سحرانگيز و شعور شورانگيز او به دليل عدم عرضه و در نتيجه عدم آشنايي عموم مردم، مغفول مانده است. آنچه به محضرتان تقديم ميشود گزيده يکي از ده جلسه سخنراني ايشان با موضوع محبت و ولايت ميباشد که در أرض اقدس رضوي در جوار بارگاه حضرت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا (عليه السلام) ايراد شده است. متن اين سخنراني که پيش از اين توسط نشريه موعود منتشر شده است را پس از تطبيق با اصل سخنراني و ويرايشي دوباره خدمتتان تقديم ميکنيم. اصلِ سخنراني در آرشيوِ دفتر نشريه رهنامه پژوهش موجود است.
… روايات زيادي در کافي و غير آن داريم که گفتهاند: «غير از رسول و نبي که به آنها وحي ميشود، امام هم مُحدَّث است». محدّث به کسي ميگويند که ملک با او حرف ميزند و او ملک را نميبيند. ملک مطلب را در گوش محدث بيان ميکند، و يا آن را به قلب او القا ميکند. دوازده امام ما (ع) و حضرت فاطمه صديقه، اين صفت را داشتند و هيچ کس جز ايشان چنين مقامي نداشته است. اين تعبير را به خصوص در زيارات حضرت زهرا(س) ميتوانيد ببينيد.
جمعي از برادران اهل سنتِ معاصر ما، با استناد به اين روايات آمدهاند گفتهاند که شيعيان قائلند که به ائمه آنها وحي ميشود. موسي جارالله در الوصيّه، سيد محمود عبوسي در السنة و الشيعة و احمد امين در فجر الاسلام و در الصراع و برخي ديگر آمدهاند با اين مطالب داد سخن دادهاند که اين مکتب, مکتب کفر و ضلال است. آخر وقتي پيامبر ما پيامبر آخرالزمان بوده، نبايد به کس ديگري پس از او وحي شود.
ما جواب مفصلي به اين مطالب در جلد پنجم الغدير دادهايم. امروزه حرفهاي دور از انصاف زيادي دربارة تشيع، در خارج مرزها مينويسند و ميگويند. حدود هشتاد درصد از اين کتابهايي را که دربارة ائمه ما نوشتهاند، بايد به دريا ريخت. اين دست اعتراضات، ناشي از بيسوادي و جهل نويسندگان آنهاست. گمان ميكنند ما اين مطالب را از خودمان ميگوييم. آنها اگر سراغ منابع اصلي خودشان ميرفتند، ميديدند از طريق عبدالله بن عباس در صحيح بخاري و مسلم و ديگر منابع، از رسول اکرم (ص) روايت کردهاند که فرمودند: «هر پيامبري بعد از خودش از امتش امام و خليفهاي دارد که محدث است» و محدث را دقيقاً همان طور شرح دادهاند که در منابع ماست و ما ميگوييم؛ يعني شخصي که ملک با او حرف ميزند يا مطلب را به قلبش القا ميکند و او ملک را نميبيند. آنگاه ادامه ميدهد که اگر بنا باشد در امت اسلام هم، پس از من (پيامبر) يک نفر باشد، عمر بن خطاب است. پس آنها هم قائلند که محدث با ملک در ارتباط است ولي بعد بايد حرفهايي که محدث به ملک نسبت ميدهد با ترازوي قرآن و سنت سنجيد. البته اگر اين ترازو به ميان آيد، راحت ميتوان حرف زدن يا حرف نزدن با ملک را فهميد. به عبارت ديگر مفهوم محدّث، يک مفهوم اسلامي است، و نه مذهبي؛ تنها اختلاف در مصداق است.
خدا به حقّ جگر سوختة حضرت زهرا (س) به همة ما عقلي عنايت بفرمايد که بفهميم مسيرمان کجاست؟چه ميکنيم؟ بايد کجا برويم؟چه بگوييم؟ و چطور حرف بزنيم؟ چه چيز را بايد ياد بگيريم و پشت سر چه کسي راه بيفتيم؟ اقتضائات مسيري که بايد در آن قرار داشته باشيم چيست؟ پنجاه سال و هفتاد سال از عمر ما ميگذرد ولي همچنان بيسواديم. هي ميگويد «هو يا علي » ولي وقتي يقه هرکدام از آنها را ميگيري هيچ چيز از امامت نميدانند. تعارف که با هم نداريم هيچ نميداند. فقط يک سري رسم و رسوم و آدابي دارند که بايد رعايت کنند؛ همين و بس. امام محدّث و حامل علم و صفات، و جمال و کمال خداست. از هر طرف به او نگاه کني در او صفات خدا را متجلي ميبيني. هم حامل آن است و هم همانند آينهاي پاک، صاف و عاري از هر کدورتي در نهايت وضوح و شفافيت آن را نشان ميدهد. امام، آينة تمامنماي کمال و جلال خداست. اگر در زيارتها مرور کنيد در مييابيد امام خازن علم خداست. اهل سنت زياد از پيامبر(ص) روايت کردهاند که:
أنا مدينة العلم و عليٌ بابها؛ أنا دارالحکمة و عليٌ بابها؛ أنا ميزان الحکمة و عليٌ لسانها؛
من شهر علمام و علي درِ آن است. من خانه حكمتام و علي درِ آن است. من ترازوي حكمتام و علي زبان آن است.
متأسفانه هنوز هم جعفر بن محمد (ع) مظلوم است و اگر بخواهيم از ايشان مطلبي را نقل کنيم متهم ميشويم. از علي بن ابي طالب (ع) نقل ميكنيم که فرمودند:
«هرکس ميخواهد درباره آسمانها و زمين چيزي بداند از من سوال کند والله علي به راههاي آسمان از راههاي زمين آشناتر است».
ايشان اين مطلب را در جمعي فرمودند که مخاطبان و پامنبريهايشان مترصد اين بودند که بتوانند از ايشان ايراد بگيرند ولي هيچ کدام نتوانستند. علي(ع) آيات نازل شده در شب و روز، و سفر و حضر را از هم تميز ميداد و ميدانست هر آيهاي کي و کجا نازل شده است. والله، علي را اگر بالاي منبري بگذارند با اهل تورات، با تورات و با اهل انجيل با انجيل حکم خواهد کرد. علوم اولين و آخرين همه در نزد علي است.
تو خودت را شيعه ميداني؟ ايشان مخزن علم الهي و معدن حکمت اوست. آن وقت تو به خودت نگاه ميكني و ميپرسي آيا امام اين را ميداند يا نه؟! خيلي عجيب است. هم ميخواني هم دعوا ميکني؛ هم به امام (ع) عرض عقيده ميکني هم اشکال ميگيري؟ هم معترفي هم معترض، و هم منکري و هم معترض؟
«احمد بن علي حافظ» يکي از بزرگان عامه است که مرد فوق العاده و جليلي بوده است. وي کتابي دارد به نام زين الفتي في شرح سورة هل أتي. از اين کتاب دوجلدي دو نسخه وجود دارد، يکي در هند و ديگري در کتابخانه سيد بن طاووس (ره).
[اين عالم سني] در کتابش روايت کرده که: «هرکس ميخواهد در علم حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي نگاه کند، به علي بن ابي طالب بنگرد». ميخواهد بگويد هرکس ميخواهد به پيامبران بنگرد به علي بن ابي طالب (ع) نگاه کند. علي بن ابي طالب (ع) مجسمه تمام علوم انبياست. و همه پيامبران هرچه داشتهاند علي(ع) حامل تمام آن فضائل و ملکات است. اين روايت را شيعه نقل کرده و اهل تسنن هم آن را زياد نقل کردهاند. ابوالحمران سلسله سند اين روايت را به ابوبکر رسانده و آن را صحيح دانسته و ميگويد:
از اين روايت استفاده ميشود علي بن ابي طالب در صفات با انبيا شريک بود. او اين مطلب را از خودش، و نه به نقل از هيچ سني يا شيعهاي نقل ميکند.
شطحفيه در تفسير و توضيح اين حديث ميگويد:«هر پيغمبري که خداوند در قرآن او را به صفت حقيقيه مخصوصي ذکر کرده، علي همة آن صفات را داراست و پيامبر او را به همان صفت ستوده است» او ميگويد: «هرکدام از حضرات آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي هشت صفت مميزه داشتهاند » بعد به بحث درباره علم علي بن ابي طالب(ع) ميرسد. در آنجا ميگويد: «مسلمانان همه بر اين اتفاق نظر دارند که تمام انسانها بعد از رسول خدا(ص) به علم علي بن ابي طالب(ع) نيازمندند و هيچ کس نيست که به اين علم بي نياز باشد»
او پس از اين مطلب بيان ميکند: «نيازهاي خليفه اول به علم علي(ع) خيلي زياد بوده است. » بعد از آن نيازهاي خليفه دوم را برميشمرد و رواياتي را با مضمون نزديک به عبارت«لولا عليٌ لهلک عمر؛ اگر علي نبود، عمر هلاك ميشد». نقل ميکند که درمنابع شيعي وجود ندارد. نوبت به عثمان که ميرسد ميگويد او خيلي به علم علي(ع) نياز داشت و بارها ميگفت «اگر علي نبود، عثمان هلاک ميشد». ما در منابع خودمان اين مطلب را نداريم و گمان نميکنم يک نفر از علماي شيعه بتواند اين عبارت را در منابع خودمان بيابد. او سلسله سند را نقل کرده و پس از آن به نقل از راوي ميگويد:«روزي در خدمت عثمان بودم و صحابه، همه دور او را گرفته بودند. مردي وارد شد و رو به عثمان کرد و پرسيد: يا اميرالمومنين! مسلمانها درباره اينکه مشرکان در قبور خودشان معذباند يا نه، چه ميگويند؟ عثمان جواب داد که معلوم است، هر مسلماني با هر مقدار معلومات ديني ميداند که شخص مشرک در قبرش دچار عذاب است. به محض اينکه مرد چنين پاسخي از عثمان شنيد، از زير عبايش جمجمهاي در آورد و جلوي عثمان انداخت و گفت اين جمجمة يک مشرک است، آن را لمس کن. آيا حرارتي احساس ميکني؟ چطور شما چنين صحبتي ميکنيد؟ عثمان مات و متحير مانده بود چه جواب بدهد. اين دست و آن دست ميکرد شايد يکي از اطرافيانش جوابي براي اين سؤال داشته باشند ولي خبري از جواب نبود. در اين ميان يکي از صحابه بلند شد و به منزل علي بن ابي طالب (ع) رفت و گفت: ماجرايي پيش آمده که لازم است براي جواب دادن به آن تشريف بياوريد. حضرت به ميان جمع که رسيدند آن شخص سؤالش را مجدداً تکرار کرد. حضرت به يکي از صحابه اشاره فرموده، گفتند: برو سنگ چخماق بياور. صحابي که سنگها را آورد حضرت آنها را به هم زدند تا آتشي درست شد. بعد از آن سنگها را در دست آن مرد گذاشتند و پرسيدند، آيا حرارتي احساس ميکني؟ آن چه جور آتشي است که آهن و غير آن را ميسوزاند ولي خودش را نميسوزاند و… ماجرا که به اينجا ميرسد، عثمان ميگويد:اگر علي نبود عثمان هلاک ميشد.»
اگر علي(ع) نبود نه فقط عمر و عثمان، بلکه بشريت هلاک ميشد. هر جا معلم و مربياي هست بايد عالمتر و داناتر از شاگردش باشد. در روايات متعددي آمده که علي بن ابي طالب(ع) معلم تمام ملائکه بوده است. چند شب پيش به روايت جالبي برخورد کردم كه مناسب است آن را براي شما در اينجا نقل کنم. راوي نقل ميکند:«در خدمت امير المومنين(ع) بودم که شخصي آمد و گفت اگر در قرآن شما اين همه تعارض و اختلاف وجود نداشت حتماً دين شما را ميپذيرفتم. حضرت فرمودند مثال بزن. گفت از مثال خارج است، تعدادش بيش از اين حرفهاست. حضرت باز فرمودند، مثال بزن. گفت در در جايي آمده که خدا شما را ميميراند؛ الله يتوفي الأنفس حين موتها و در جاي ديگر آن را به ملک الموت نسبت ميدهد؛قل يتوفّاکم ملک الموت الذّي وکلّ بکم و در جاي سومي هم آن را به ملائکه طيبين نسبت ميدهد. حضرت خيلي راحت جواب دادند که همانند يک اداره شهرباني که هر آنچه پاسبان کرده، کلانتري کرده و هرچه کلانتري انجام داده، رئيس شهرباني انجام داده و کار رئيس شهرباني کار وزراست و همين طور تا بالا. خداوند متعال هم به همين سبک امور را گاه به خود و گاه به ملائک نسبت ميدهد در هر دو حال کار خودش ميباشد و اين انتساب صحيح است. به علاوه که حساب کشي از هرکس مطابق شأن او انجام ميشود.
شاه و آيت الله، شريف و وزير، بزرگ و کوچک، همة انبيا، مخلصين، صديقين، امرا، اوليا، و نوح و ابراهيم، و موسي و عيسي، همه بايد در محضر عدل علي(ع) حاضرشوند و بعد جايگاه هرکس در بهشت و جهنم مشخص ميشود. اين موضوع از جمله مطالب اسلامي است، و نه مذهبي. خيال کردهايد احتياج شما به علي (ع) فقط همين قدر است که بروي حرم و دعا کني تا بازارت گرم شود؟ جمعيت زيادي از علما، حفاظ، و محدثان عامه (اهل سنت) نقل کردهاند که محبت حضرت زهرا (س) در هشت و يا صد جا فايده دارد: هنگام مرگ، دفن، حشر و حساب و… آنقدر اين دستگاه محشر، عريض و طويل است که تصورش را نميتوانيد بکنيد. همين طوري بهشت رفتن که فايده ندارد. بايد علي (ع) را بشناسي و بعد به بهشت قدم بگذاري.