
جان گرفتن اين پرونده مقارن بود با ايام ميلاد قافله سالار بندگي و آزادگي محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم و روزهايي که اين سالها به برکت بهارِ انقلابِ روحِ خدا، هفته وحدت ناميده شده است. اما دريغ و صد افسوس در ايامي که بايد منتظر روييدن جوانههاي سبز وحدت عالمانه و عاقلانه ميان برادران و شيعه و سني باشيم با بداخلاقيهاي کوتهفکران و ناآگاهان هر فرقه از يک سو و تحريک دشمنان و بدطينتان از سوي ديگر شاهد سوختن و پژمردن اميد مسلمانان جهان بر اثر سرماي دين سوز تفرقه و بداخلاقي هستيم. و باز هم دريغ و افسوس که اين همه ماجرا نيست و اين روزها بيش از آنچه انتظارش ميرفت ناجوانمردانه سرد است. روزهاي سرد زمستان تکفير و افراطِ سياه دلان و ناجوانمردان سلفي که عرصه گمراهي و الحاد را به فتواي رهبرانِ کج انديش و کافران بدانديش، هموار ديده و خون مرد و زن، کودک و بزرگ و پير و جوانِ مظلومِ مسلمانِ بيگناه را بر خاکِ پاکِ کشورهاي اسلامي جاري کردهاند. بگذريم که اين سخنها فراوان و گوش اين دوستان نادان گران است. اما راستي اي کاش پيشينيانِ ما اندکي ميماندند تا يادمان بماند آنها چگونه زيستند، چگونه به هر وسيلهاي هدف خود را توجيه نکردند و چگونه حرف نيک را نيک گفتند. حسن ختام اين آغاز دو پيغام است. يکي مکاتبهاي است ميان سيد شرف الدين موسوي عاملي يکي از بزرگترين علماي شيعه و شيخ سليم بشري از بزرگان علماي اهل تسنن و رئيس دانشگاه الازهر مصر و ديگري از محمد عبدالغني حسن از علماي بزرگ اهل سنتِ مصر که در جواب هديه الغدير علامه اميني براي ايشان ارسال کردهاند. اين دو نامه خود حديث مفصلي است بر فاصله گفتگوي عالمانه و عاقلانه و آنچه اکنون در شبکههاي ماهوارهاي گوناگون و محافل عمومي و خصوصي به نام دفاع از حق و حقيقت در جريان است.
1
به: علامه بزرگوار شيخ عبدالحسين شرف الدين
از: شيخ سليم بشري
در روزگاري که گذشت فرصتي براي آشنايي با رازهاي شيعه برايم فراهم نشد و عدم مجالست با علماءِ ايشان مانع فهم روحيات و اخلاق و ميزان علميت ايشان براي من بود. تا اينکه پروردگار مرا بر ساحل علم تو رساند و لبهايم را با آب خوشگوار علم تو همسان ساخت. سوگند به شهر علم (مصطفي جد تو) و دروازه آن (مرتضي پدر تو) که تاکنون شربتي عطش شکنتر و سودمندتر از آب چشمة صاف تو ننوشيدهام. من هم اکنون در کنار درياي بيکران علم تو ايستادهام و اجازه ميخواهم که خود را در امواج آن اندازم و در آن فرو روم و از دُرهاي گرانبهاي آن به دست آورم. اگر اجازه دهي در مطالب غامض و مشکلاتي که مدتهاست در سينهام خلجان ميکنند غوص کنيم و اگرنه اختيار با توست. (6 ذيالقعده 1329)[1]
2
به: شيخ سليم بشري
از: سيد عبدالحسين شرف الدين
سلام بر مولاي ما شيخ الاسلام و رحمت و برکات خدا بر تو
مرا به نامه مهرانگيز خود از نعمتها و منتهاي فراواني که زبان از شکر آن عاجز است برخوردار نمودي. مرا هدف آرزوها و مورد اميد خود خواندهاي حال آنکه خود قبلة اميدواران و دستگير پناهندگان ميباشي. من از سوريه بر پشت شترانِ آرزوها به سوي تو شتافتم و به درگاه تو رحل اقامت افکندهام در حالي که در طلب علم تو و خواهان باران فضل تو هستم. بازنميگردم از نزد تو جز با اميدواري. مگر آنکه خدا بخواهد. (6 ذيالقعده 1329)[2]
دانشمند بزرگوار و استاد جليل القدر آقاي عبد الحسين احمد اميني
السلام عليکم و رحمه الله و برکاته
بعد از اداي سلام و احترام. براي لحظات کوتاهي سلامت ناپايدار خود را بازيافتم و در اين مدت، بررسي مختصري از کتاب «الغدير» شما برايم ميسر شد.
با مطالعه ناچيز خود اذعان ميکنم که سخن هر قدر هم بزرگ شود در برابر اين کتاب ناچيز است.
چقدر دوست داشتم که عافيت و تندرستي که از من رو گردانده مرا ياري ميکرد تا بررسي بيشتري در اين کتاب مينمودم و به غدير شما وقوف بيشتري مييافتم؛ تا بتوانم در قبال اين عمل بزرگ شما درخور آن مطالعه و تحليل نمايم. چه کنم؟ عذرم همان عدم استقامت مزاج است که هم عنان من است، و بالاتر از معذرت من بخشش آن جناب است که با پذيرش سخني چند تحت عنوان «در سايههاي غدير»هر نوع مقتضي ميدانيد امر به نشر آن فرماييد.
بهترين پاداش و توفيق شما را در انجام اين خدمت مهم که موجب نيرومندي ملت مسلمان است از خداي متعال درخواست مينمايم.
قاهره 7 ربيع الاول 1372
محمد عبدالغني حسن[3]
پينوشتها:
[1]. المراجعات ص 47
[2]. المراجعات ص 49
[3]. موسوعه الغدير 1/314