شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 1 » روش تحقیق علامه عسگری(ره) در گفتگو با محمدعلی جاودان

ابتدا باید بگوئیم مرحوم استاد علامه عسکری(ره) یک شخصیت ذوابعاد بود، و در تمام این ابعاد نیز برجستگی خاص خود را داشت، و اینک اندکی از هر یک ازابعاد شخصیت ایشان را توضیح می دهیم.

رهنامه پژوهش: در رابطه با شیوه های پژوهش و سیره علمی پژوهشگران بزرگ خدمتتان رسیدیم، در این شماره روش پژوهش علامه عسگری (ره) به عنوان یک پژوهشگر نمونه در علم تاریخ مد نظر ما می باشد در رابطه با شاخصه های ایشان برایمان توضیح بدهید؟

علامه در وهله ی اول یک عالم دینی بود[1]

با همه خصائص لازمه برای چنین کسی. دین را می شناخت، بدان عمل می کرد، برای ترویج آن با تمام توانائی کوشش داشت. کار در مسجدو حسینیه، نماز جماعت، درس معارف وعقایدبرای مردم، جوانان ودانشجویان، برپاکردن مراسم عزاداری ودسته جات سینه زنی، رسیدگی به کار های مردم، تاسیس صندوق امور خیریه و درمانگاه وبیمارستان، امر به معروف و نهی از منکر در مسائل شخصی و اجتماعی، همه وظایفی بود که ایشان به این مناسبت بر عهده گرفته وعمل می کرد.

من بیاد دارم در آن سال های اولیه که خدمت ایشان رسیدم، در ذهنم فکری پیداشده و رشدکرده بود، و آن اینکه اگر مردم عالَم از من درخواست معرفی یک عالِم دینی بکنند، من میتوانم ایشان را به عنوان یک الگوی تمام عرضه بکنم ـ واقعا چنین بود.

دومین خصوصیت علامه عقلانیت ایشان بود.

من در ملاحظه جوانب مختلف زندگی ایشان می دیدم که همه آنها را از نظر عقلانی می توان توجیه و تفسیر کرد، و کمترچیزی وجود دارد که ما برای آن توجیهی عقلانی نتوانیم ارائه کنیم. می فرمودند: من در اوائل جوانی به یک وسواس فوق العاده گرفتار شده بودم؛ البته نه وسواس نجس و پاکی، بلکه وسواس رضای خدا!در مورد هر کاری فکر می کردم: آیا این کار من مطابق رضای خدای متعال هست یا نه ؟آزار دهنده شده بود. سر انجام به این نتیجه رسیدم که من هر چه وظیفه ی خود فهمیدم، همان را انجام خواهم داد؛ بنابراین همیشه ایشان برای کارها ووظایف اجتماعیش فکر می کرد، و آن ها را می سنجید، و آنچه را درست می دید، و وظیفه می فهمید انتخاب می کرد. این را در زندگی ایشان هم می دیدیم. حتی در خورد، خوراک، پوشاک، خانه، ماشین و همه چیز. مثلا ایشان چون لازم بود ماشین تهیه کردند، و چون بعد ها معلوم شد که تکان های ماشین پیکان- از نظرمرض قلبی- برای ایشان ضرر دارد، ماشین پیکان راعوض کردند، و روزی که لازم شد همان ماشین را به فروش برسانند، تا به کار مدارس ودانشکده اصول الدین بزنند، این کار به راحتی انجام گرفت.

خصیصه سوم استاد ساده زیستی بود.

این ساده زیستی در تمام موارد زندگی ایشان دیده می شد. اطاقی که ایشان در این اواخر در آن زندگی می کردند، و ما مکرر به دیدن ایشان به همان اتاق می رفتیم، بسیار ساده بود. فقط یک چراغ مهتابی قدیمی آن را روشن می کرد که ما از کم نوری حوصله مان سر می رفت، و دیوار ها رنگ روغنی سی ساله یا بیشتر داشت. بدون اینکه کثیف باشد. فرش زیر پا در نهایت سادگی بود، و بعضی از آنها سال ها بلکه ده ها سال به کار رفته و گاه نخ نما شده بودند. غذا نیز کاملا معمولی بود، وایشان روی یک تخت چوبی ساده وعادی می خوابید، و یک جا کتابی کوچک با چند کتاب بالای سرشان بود. اولین بارکه من در یک شب، خدمت ایشان به شام ماندم، برای ایشان غذایی آوردند که ظاهرا آب گوشت بود؛ اما آن طور که بیاد دارم، آب زلالی بود که اندک رنگ زردی از چربی داشت. در واقع من درست نفهمیدم آن غذا چه چیزی بود!

خصیصه چهارمی که برای ایشان می­ شناسم فکر کردن بود.

فکر کردن برای ایشان به یک خصلت تبدیل شده بود، تا کاری نداشت به فکر مشغول می‌شد. البته نه مثل فکر کردن ما که گاه یک تداعی معانی بی ربط است! به عنوان مثال می گویم: یک روایت در کتاب های صحاح اهل سنت آمده که خلیفه دوم می گوید: ما در زمان رسول خدا قرآن را بدین شکل قرائت می کردیم: « الشیخ و الشیخه إذا زنیا فارجموها البته » این لفظی که آوردیم، عین لفظ روایات اهل سنت است. ایشان می فرمودند: من نمی توانستم تصور کنم که خلیفه بر سر منبر در حضور جمع مسلمانان گوید که از قرآن یك آیه اش بدین شکل بوده ودر قرآن کنونی نیست، و امیر المومنین ساکت بنشیند، و اصحاب عکس العملی نشان ندهند. این ممکن نیست؛امادر هرصورت اصحاب مکتب خلافت، این روایت را در کتاب های معتبرخود نقل کرده اند[2]. راه حل چیست ؟وما باید چه کنیم؟

آن وقتی که مشکل روایت حل شده و معنای آن روشنی یافته بود، می فرمودند: من سی سال روی این روایت فکر می کردم – این که گفته می شود سی سال، نه اینکه تمام شبانه روز در طول سی سال از این فکر پر بوده است، بلکه یعنی هر فرصتی پیش آمده وهر وقت مناسبی دست می داده در فکر این بوده اند که راه حل چیست ؟- بعدها ایشان درجستجوی راه حل، به تحقیق لغت « قرائت » رسیده بودند، و در این تحقیق معلوم شده بود، قرائت به این معنا نیست که ما در زمان کنونی می فهمیم. ما اگر می گوییم: قرائت قرآن، یعنی کلمات و آیات قرآن را بخوانیم، و تلاوت کنیم. پس اگر این حدیث طبق معنای امروزی قرائت باشد، معنا می دهد که ما یک چنین آیه ای را در قرآن می خواندیم که امروز در قرآن نیست، ازآن حذف شده واز دست رفته است. در آن شرائط ممکن نیست چنین چیزی گفته شده باشد.

علامه یک بحث مفصل در جلد دوم « القرآن الکریم و روایات المدرستین» در این زمینه مطرح کرده‌اند و مسئله ی قرائت را به تفصیل تحقیق کرده و با دلایل متعدد معنای آن را باز نموده اند. براساس این تحقیق خیلی از حرف هایی که در روایات مربوط به قرآن وارد شده است، حل می شود. این یک نمونه بود؛اما چون در آن خصلت فکر کردن خیلی بارز بود عرض شد. یک روزظهر خدمت ایشان بودیم. بعد ازنماز و نهار ایشان برای استراحت به اندرون رفتند؛اما مدت مدیدی صدای رادیو از اندرون بگوش می رسید. من عصر جریان را به ایشان عرض کردم، فرمودند:هنگام خوابیدن فکر غلبه می کند، ومانع خواب می شود. من رادیو را کنار گوشم می گذارم که مانع فکربشود؛البته گاهی به خواب می روم، ورادیو همچنان باز می ماند.

خصیصه دیگر در ایشان این بود که علاوه بر اینکه اهل فکر وطرح تازه بود، بطور جدی مرد کار وعمل نیز بود.

این خصیصه در کنارخصائص دیگر، به همان جدیت وتبلوردرایشان وزندگیشان دیده می شد. هیچ وقت از کاری که در راستای هدایت مردم وخدمت به مردم قرار می گرفت، روی گردان نبودند. ایشان در دوران تالیف وتحقیق کتاب های عبدالله بن سباو خمسون مأة برای زندگی وکارشان برنامه تنظیم می کنند، و هفده ساعت کارومطالعه، پنج ساعت خواب، ودوساعت باقیمانده به سایر امور زندگی. پنج ساعت خواب نیز به دو قسمت دوساعت درشب ویک ساعت در روز تقسیم می شد. در این سال های آخر که مرض فراموشی بر ایشان غلبه داشت، وسن در حدودنود وسه چهار سال بود، و انواعی از بیماری ها ایشان را از کار باز می داشت، هر وقت به حضورشان می رفتیم، می فرمودند: فلان وفلان و. . را بگوئیدکه دانشگاهی واستاد بودند، و فلان و بهمان که درحوزه طلبه ومدرس هستند بیایند. اینجا در کنار هم جمع شویم، واخبارومشکلات حوزه ودانشگاه را بررسی کنیم. من دستم به برخی از مسئولین می رسد. اگر لازم شد خبر را به آنها برسانم، و برای آن مشکل کاری بتوان کرد، این سخن را شاید صد بار و شاید بیشتر به ما می فرمودند، و ما چون ناتوانی ایشان را می دانستیم، تنها سخنی به دلخوشی ایشان عرض می کردیم. اما باز هم در جلسه ملاقات دیگر ایشان خواسته خودش تکرار می کرد، و گاه هم در تلفن می فرمود، و ما خجالت می کشیدیم که نمی توانیم آنچه می خواهند عمل کنیم[3]. در واقع ایشان نه تنها از کار فرار نمی کرد، بلکه به دنبال کار می رفت، و کار و وظیفه برای خودش خلق می کرد. اگر به فهرست اعمال ایشان در طول عمر نگاه کنیم، به خوبی این عرض من تصدیق خواهد شد.

نوشتن کتاب «معالم المدرستین» برای ایشان شاید هفت هشت سال وشاید بیشتر طول کشید، و هر روز در حدود 10 ساعت وشایدبیشتر کار برد. حتی یادم هست، یک بار فرمودند: برای اینکه یک جمله وفقط یک جمله در کتاب ادعا کنم، در حدود دو هفته تمام مطالعه کرده ام. درمدت تالیف این کتاب که از موفق ترین تالیفات علامه بود[4] از شدت وسختی کار سه بار برای ایشان چیزی مثل یک حمله ی قلبی دست داد که اطباء هشدار دادند که این مقدار کار سخت، عاقبت به سکته منجر خواهد شد.

هنگامی که کتاب احسان الهی ظهیر نویسنده مزدور پاکستانی به نام «الشیعه و القرآن» نشر شده بود که در آن مدعی بود که هزار حدیث شیعی در تحریف وجود دارد، و چنانکه می دانیم انتشار این گونه کتابها ـ با دلار های نفتی وهابی های سعودی ـ در تیراژ های میلیونی انجام می شود، هیچکس به فکر نبود! ایشان کمر همت به میان زد، ودر حدود پانزده سال کار کرد که من از روز های اول در جریان آن بودم، و اولین دست نوشته های آن را مطالعه کردم. ایشان می بایست بعد از مقدمات مفصلی که دو جلد طول کشید هزار حدیث را بررسی کنند، و متن و سند آن را ببیند، و این آن وقتی بود که ایشان علاوه بر امراض متعدد که داشتند، رگ قلبشان بعد از یک سکته ی سخت، بسته شده بود. در کنار این کار به کارکتاب«عقائد الاسلام من القرآن الکریم» نیز می پرداختند.

سنگینی کار، مریضی های جدید و متنوعی ببار آورد که ایشان مجبور شد، برای معالجه چند بار به خارج از کشور مسافرت کند. یک بار برای معالجه به چین سفر کردند. پزشگان چینی گفته بودند: شما برای این که معالجه بشوید باید کار نکنید. علامه فرموده بود: من برای کار کردن زنده ام.

خصیصه ی نو اندیشی از خصائص بر جسته ی علامه بود.

اگر بگوئیم که این خصیصه به یک معنی بارز ترین آن هاست گزاف نگفته ایم. در واقع مرحوم علامه به این صفت بیشتر شناخته می شود. اولین بار که ایشان درمجامع علمی دیده شده وشهرت یافت، بخاطر نشر کتاب کم حجم ولی پر معنائی با نام عبدالله بن سبا بود که یک کار نوی درتحقیق تاریخی و دفاع از تشیع واسلام بود، ودراین تحقیق وکارهای بعدی ازجمله کتاب:«خمسون ومأة صحابی مختلق»هم روش های نوینی بکار رفته بود، و هم نتایج تازه و بسیارمهمی بدست می داد. ریشه این کار ها نیز یک فکر نو بود، و آن این که اسلام به سیره ی عملی پیامبر واهل بیت-علیهم السلام-نیازحیاتی دارد، واین تحقیقات همه در راستای تهذیب این سیره بود. علامه درکتاب:«احادیث ام المومنین عایشه» تحقیقی دیگردر همین زمینه بعمل آورد. در دو تحقیق بزرگ دیگر ایشان یعنی: «معالم المدرستین» و «القرآن الکریم و روایات المدرستین» نو اندیشی در ابعاد مختلف به وضوح دیده می شدکه در این مختصر فرصت بحث آن نیست.

علامه در سن حدود بیست سالگی اولین مدرسه ی شیعیان سامراء را تأسیس کرد، که دو سه کلاس بیشتر نداشت، و بخاطر عدم کفایت مدیریت آن دو سه سالی بیشتر دوام نکرده و منحل شد. این کار اگر چه کوچک بود، و عمری کوتاه داشت؛ ولی نشان دهنده وجهه فکری و قدرت عملی ایشان بود؛ اما اولین مدرسه ی رسمی به همت ایشان درسال1323 ش. در شهر کاظمین بپا شده و بعدها «مدارس الامام الکاظم» نام گرفت، و مقدمه ای بود برای ایجاد مجموعه ی بزرگی از مدارس اسلامی-شیعی عراق، وتا وقت هجرت ایشان از آن کشور در حدود بیست وچند دبستان ودبیرستان، پسرانه ودخترانه، شبانه وروزانه، ومراکز تعلیم وتعلم بزرگسالان، [5] سپس دانشکده اصول الدین که خود مقدمه ای برای یک دانشگاه بزرگ بود، به پا شده ومشغول کار شد، و این همه کار بدنبال این فکر بود که بچه های ما را در دبیرستان های جدید از ما می گیرند. بایدفکری بکنیم.

در آخرین سال های قبل از انقلاب، علامه با یک طرح بزرگ، موسسه ای بنام «مجمع علمی اسلامی» تاسیس فرمود که کارها و وظایف متعددی برای آن تعریف شده بود. به عنوان اولین و مهمترین کار در نظر داشتند تمام اطلاعات موجود در مصادر اسلامی از جمله مآخذ و مصادر: تفسیر، حدیث، تاریخ، سیره و رجال را با نام و عنوان«دائرۀ المعارف الاسلامیه» به رایانه منتقل کرده و در دسترس همه طالبان در سراسر عالم قرار دهند. این مربوط به زمانی است که رایانه و قدرت و وسعت کار برد آن در ایران چندان شناخته نبود، و در همین راستا لازم بود که مخطوطات علوم اسلامی فوق الذکر را از نقاط مختلف عالم در مرکز موسسه گرد آوری کنند. حرکت نخست در این زمینه با سفر و انتقال تصاویر کتاب های مهم و قابل توجه کتابخانه ظاهریه دمشق از جمله: دوره ی کامل انساب الاشراف بلاذری وتاریخ مدینه دمشق ابن عساکر[6] انجام شد. پیش آمدانقلاب مبارک اسلامی وبهم ریختگی اوضاع، این کار عظیم رابه تعطیل کشانید. کار جدید جایگزین اصلاح وتجدید نظر در کتاب های درسی طلبگی بود.

علامه فرموده بود:نزدیک به شصت سال است که در فکر این بودم که چه کنیم تا حوزه های علمیه ی ما باز دهی بیشتری داشته باشد. تا آن جا که توانسته ام به حوزه ها و مراکز علمی دنیا رفته ام، و آن هارادیده ام، وروش تعلیم وتربیت آن ها را با وضعی که خودمان داریم مقایسه کرده ام. این مقایسه نشان داد که مادر حوزه هاتوجه نداریم که چگونه باید طلبه را عالم کرد، چگونه باید تربیت کرد. در صورتی که دردنیا سال به سال مطالعه می کنند، واز روش های نو در تعلیم وتربیت استفاده می کنند.

به همین جهت در حد یک دوره چهار ساله ی معادل کار شناسی، برای درس های طلبگی کتاب تهیه کردند؛ اما براساس همان کتاب های مرسوم حوزه ها، مثلا در شرح امثله تجدید نظر شد، و بدون اینکه محتوا تغییر کند، به درس های متعدد تقسیم و برایش سوال و تمرین طرح شد. بعد صرف میر و تصریف و هدایه. به جای سیوطی شرح ابن عقیل قرارگرفت که هم پر مطلب تر است، وهم اغلاق غیرلازم سیوطی را ندارد. مغنی اللبیب تجدید بنای کامل شد. مجموعه ای از فضلا هفت هشت ده سال کار کردند. ایشان در نظرداشتند که طلبه با این چهار سال بتواند در یک حد اقل، جواب گوی مردم باشد؛ بنابراین لازم بود که علاوه بر ادبیات عرب در تمام این سال ها فقه خوانده شود، و درتمام این سالها بطور جدی درس عقاید پی گیری گردد، ودر طی این دوره اخلاق درس داده شود، وآشنائی با قرآن وتفسیرو سیره معصومین وجود داشته باشد، و هر کدام باکتاب یا ماخذِ مشخصی تدریس شود. متاسفانه حوزه از این کار استقبال نکرد، وسال ها طول کشید تا بخش هائی از این طرح، در حوزه ها سرانجام بگیرد.

تجدید تأسیس دانشکده اصول الدین در تهران ودزفول وقم ازکار های دهه ی هشتاد عمر ایشان ومربوط به سال(1375ش. ) است. زحمت این کار خیلی زیاد بود. به بنده فرمودند:من از کار خسته نمی شوم؛اماوزارت علوم در پیچ وخم کارهای اداری وسنگ اندازی معمولی ادارات مرا خسته کرده است. سر انجام به همت رهبر بزرگوار مسئله حل شد، و دانشکده اجازه تاسیس گرفت. این دانشکده بار دومی بود که بپا می شد، وچهل وچهارپنج سال پیش، یعنی در 1343ش. معادل با سال1384 ق. و1964م. علامه دانشکده ای با همین نام و همین وظیفه دربغداد تأسیس کرده بودند که با هجرت ایشان به ایران، بدست دولت بعث منحل شده بود. این کاردر ایران دنبال شده والان درسه سطح کار شناسی وارشد ودکترا دانشجو وفارغ التحصیل دارد. اصل فکر بر پا کردن یک دانشکده از این جا بود که از حوزه علمیه نجف، یک عالم فاضل زبان دان برای تبلیغ به اندونزی فرستاد شده بود؛اما آنجا بیش از چند ماه نتوانسته بود توقف کند، و به زور اخراج شده بود، وبدین ترتیب راه فرستادن عالم مبلغ به خارج بسته میشد. اینجا علامه فکر کرده بودند بایستی از کشورهای مقصد، برای آموختن معارف تشیع به عراق بیایند، وبعد از آموزش کافی برای تعلیم وتبلیغ به کشور خودشان باز گردند. [7]

یک خصوصیت دیگر ایشان که می توان آن را زاییده چند خصوصیت قبلی دانست، این بود که ایشان هر کاری که انجام می دادند، می کوشیدند درست انجام بدهند، و البته درست انجام می دادند. چون کاری را که در نظر داشتند همه جوانبش را اندیشیده بودند، و اشخاصی که می بایست عهده دار مسئولیتِ بخش هایی از آن بشوند، دیده و شناخته بوده و قابلیت هایشان ارزیابی شده بود. در همه جا عقلانیت و مدیریت و فکر وکار مداوم حضور کافی داشت، و دیده می شد.

رهنامه پژوهش: بعضی ها می گویند پژوهش کردن باید همراه با آموزش یادگیری بشود یعنی اینکه طلبه های سال اول همان ادبیات را که می خوانند در عین اینکه آن علم را فرا می گیرند باید بتوانند مسئله بسازند و حل کنند. آیا تفکر ایشان در این راستا بوده است ؟

جواب این را می توان مثبت دانست. اگر چه من خود از ایشان چیزی در این زمینه نشنیده ام. در طرحی که ایشان برای درس های چهار سال اول طلبگی داشتند، و در کتابهای این دوره که با زحمات زیاد ایشان و مجموعه ای از یارانشان تالیف و تحریر شد، اولین نشانه های این فکر دیده می شود. شرح امثله و صرف میر، تصریف و هدایه تجدید تحریر شد. نقائص‌شان برطرف و به درسهای متعدد- مثلا تصریف به سی درس و هدایه به پنجاه درس- تقسیم شد، و برای هر درس سوال و تمرین طرح گردید، و این بهترین راهی است که دانش آموز و دانشجو و طلبه به سوی پژوهش راهبری می شود، وقتی از اولین روزهای درس وتحصیل، دائما مورد سوال ومسئله قرار گیرد، و هنگامی که طلبه دائما تمرین حل می کند، فکر رشد کرده و به ویژه افراد مستعد در سال های بعد به سوی مسئله سازی و پژوهش راه خواهند یافت.

رهنامه پژوهش: ایشان چطور با مسائل برخورد می کردند و چطور مسائل را حل می کردند. رفتار علامه در پژوهش، همان رفتار سنتی علمای اسلام بود یا از روش های مدرن استفاده می کردند؟

من هنوز ازکار و روش ایشان حیرت دارم. می فرمودند که من در هر کار تحقیقی اول به مأخذ اصلی مثلا قرآن کریم یا متون اولیه حدیث وتاریخ مراجعه کرده وبدون هیچ ذهنیت قبلی، دقت در فهم می کنم، سپس به کارها وتحقیقات دیگران مثلا مجمع البیان ومرآة العقول مراجعه می کنم. علامه جز تحصیلات حوزوی تحصیل دیگری نداشت؛ البته ایشان به خصوص در جوانی کتابخانه ی فوق العاده واساتیدی بزرگ از جمله شیخ آقا بزرگ تهرانی وآیت الله آقاسید علی نجف آبادی[8] در اختیار داشته است، اماخیلی های دیگر هم ممکن است این گونه نعمت ها را دراختیار داشته باشند. این بنده ازایشان مکرر شنیده بودم می فرمودند:در حدود سن ده سالگی بودم ؛اماخواندن ونوشتن فارسی وعربی می دانستم. شبها در کتاب خانه پدر بزرگم آیت الله میرزا محمد تهرانی ساعت ها به مطالعه می گذراندم. درآنجا کتاب گفتار خوش یار قلی ودوکتاب درنهضت تنباکو از نوشته های شاگردان میرزا بزرگ شیرازی یافته ومطالعه کردم. این کتاب ها مرا با استعمار وراه ورسم آن آشنا کرد.

باز می فرمودند: من دراوائل راه، هر سفر که به ایران می آمدم، جستجو می کردم، و کتابهایی جدیدی را که آن وقت در مورد تعلیم و تربیت چاپ شده بود، بنوعی تهیه ومطالعه می کردم، واین توجه هم در آن روزگار بسیار مهم بود. این گونه حوادث می توانست در ساختمان فکری ایشان نقش داشته باشد.

ایشان یک دوره ی سه ساله قم بودند، و بعد از این دوره به سامرا رفتند، وادامه تحصیلات درآن شهرانجام گرفت. بعد ها از سامرا برای کار به کاظمین آمدند، و دیگردر کاظمین ساکن شدند، و آنجا مشغول کارو خدمت بودند. با آن مقدمات که دیدیم علامه تاریخ اسلام را تقسیم کردند، به اسلام در مدینه، اسلام در کوفه و اسلام در شام و بعد بگوییم اسلام در بغداد. وقتی که رهبری در مدینه است، هنگامی که رهبری اسلام در کوفه است و بعد ها که مرکزیت به شام منتقل می شود. اینجا باز تقسیمات ریزتری انجام دادند. مثلا در دوران اسلام در مدینه ما باید ب%A