شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 13+14 » بیست و پنج مغالطه کاربردی و مورد ابتلا

در اين مقاله ابتدا به علت پرداختن به مقوله مغالطه و غايت علم منطق اشاره شده است و سپس 25 مغالطه پر کاربرد انتخاب شده و با تعريف هر کدام و نشان دادن خطاي آن استدلال، براي هر کدام مثال و يا کاريکاتوري آورده‌اند. اين نوشتار از کتاب مغالطات دکتر علي اصغر خندان بهره برده است.

مقدمه

بيژن: من تو نيستم. آيا چنين است؟

منيژه: بلي، بلي، تو غير مني و من غير تو هستم.

بيژن: و من انسانم.

منيژه: البته، تو انسان هستي.

بيژن: و من حيوان نيستم و غير حيوانم.

منيژه: آري، تو حيوان نيستي. غير حيوان هستي.

بيژن: پس من هم غير تو هستم و هم غير حيوان هستم.

منيژه: آري، صحيح است.

بيژن: پس تو حيواني![1]

اين ديالوگ دو نفر در يونان قديم است که يکي از آنها سوفيست بوده و سعي دارد به ديگري ثابت کند که او حيوان است. حتما تا به حال شنيده‌ايد که سوفيست‌ها افرادي بوده‌اند که در اثر قوت در سخنوري و جدل مي‌توانستند هر چيزي را براي مخاطب ثابت کنند و هر چيزي در دادگاه‌ها ثابت کنند و از اين راه پول و خرج زندگي‌شان را هم در مي‌آوردند.

اما آيا تا به حال پرسيده‌ايد آنها چطور اين کار را مي‌کردند؟ با استفاده از چه وسيله و روشي مي‌توانستند هر آنچه را مي‌خواهند و لو ناحق و دروغ ثابت کنند؟؟!!

ابزار و روش آنها استفاده از سخناني بود که ظاهرش درست و منطقي بود ولي در واقع حرف غلط و اشتباهي بود. شما با قياس و استدلال آشنا هستيد، مغالطه در واقع نوعي استدلال نماهايي است که ظاهراً درست است ولي حقيقتش اشتباه و دروغ است و مخاطب را به غلط مي‌اندازد. به قول ابن رشد:

«همان‌طور که برخي مردم واقعاً عابد هستند و برخي به ظاهر عابد، ولي در واقع اهل ريا و خودنمايي، هم‌چنين برخي قياس‌ها نيز واقعاً قياس‌اند و برخي شبيه قياس، يعني در حقيقت، قياس نيستند که آنها را مغالطه مي‌ناميم.»

به تعبيري قشنگ‌تر مي‌توان گفت: «مغالطات دليل‌هايي چنان ضعيف هستند که مقدمات آنها اصلاً نتيجه‌شان را پشتيباني نمي‌کنند و در واقع استحکام منطقي ندارند.»[2]

تعريف منطق که يادتان هست؟ مي‌گفتيم: منطق ابزاري است که به کارگيري آن ذهن انسان را از خطاي در تفکر مصون مي‌دارد. پس در واقع اصلا هدف منطق که همان اول در تعريف آن هم اشاره شده، اين است که ما با استفاده از آن به خطا نيفتيم. چه چيزي ما را در تفکر به غلط مي‌اندازد؟ مغالطه. پس هدف از ابزاري به نام منطق چيست؟ مبارزه با به غلط افتادن ذهن در تفکر توسط مغالطه. البته گاهي خودمان ذهن خودمان را با مغالطه‌اي به خطا مي‌اندازيم و گاهي فردي ديگر با مغالطه، ذهن ما را به خطا مي‌اندازد که در اين‌جا همه‌حالات مدّنظر است.

پس مي‌توان گفت «خاستگاه تاريخي علم منطق و علت تدوين اين دانش، لغزش‌پذيري ذهن آدمي است. دانشمنداني چون ارسطو، سعي کرده‌اند از طريق تدوين ضوابط منطقي انديشه، روشهاي درست تفکر را از راه‌هاي خطا متمايز کنند. البته به اين هم بايد توجه داشت که هر مغالطه‌اي از عدم رعايت ضابطه‌اي منطقي ناشي مي‌شود. در واقع مبحث مغالطه را مي‌توان آموزشِ عملي (و نه علمي) قواعد منطقي دانست که از طريق آن مي‌توان قواعد انديشه و راه‌هاي صحيح تفکر را به صورت عملي و کاربردي آموخت و معرفت منطقي را به مهارت منطقي (منطق کاربردي) تبديل نمود.»[3]

تعريف مغالطه

با اينکه تعاريف مختلفي براي مغالطه مطرح شده از جمله: «مغالطه قياس فاسدي است که منتج به نتيجه‌ صحيح نباشد و فساد آن يا از جهت ماده است يا صورت و يا هر دو.» ولي به نظر مي‌رسد که اگر مغالطه را در عبارت کوتاه «خطاي فکري» تعريف کنيم هم جامع است و هم ساده.

دسته‌بندي‌هاي مغالطات

مغالطات به طور کلي در دو دسته‌بندي ارائه شده‌اند، يکي دسته‌بندي سنتي و يکي دسته‌بندي جديد.

دسته‌بندي سنتي غالباً به اين شکل مطرح مي‌‌شده:

انواع مغالطه

ـ قول را کوبیدن:

1ـ لفظی

ـ اشتراک اسم، مانند: باز پرنده است، در باز است.

ـ مغالطه در هیئت لفظ، مثال: مختار (از اخطار ـ یخطار اسم فاعل و اسم مفعولش یکی می‌شود)

ـ مغالطه در اعراب و اِعجام، مانند: جاء فی زمن قحط/ جاء فی زمنِ قحط

مغالطه ممارات، مانند: ألا فالعنوه لعنه الله (ضمایر به چه کسی بر می‌گرده) من بنته فی بیته؛ کسی که دخترش در خانه‌اش است.

2ـ معنوی:

ـ ایهام انعکاس ـ در حمل اتفاق می‌افتد. مثلاً: هر گردویی گرد است پس هر گردی گردوست. در مسائل علمی خیلی زیاد است.

ـ اخذ ذاتی به جای غیر ذاتی

ـ سوء اعتبار حمل، مانند: زید انسان است و انسان کلی است پس زید کلی است.

ـ مصادره به مطلوب، مانند: هر انسانی بشر است و هر بشری خندان است. پس هر انسانی خندان است.

ـ قائل را کوبیدن

همان‌طور که مي‌بينيد در اين دسته‌بندي اول مغالطات به دو دسته تقسيم مي‌شود، آنها که شامل خود سخن مي‌شود و آنهايي که شامل فرد گوينده مي‌شود و بعد هر کدام دسته‌بندي‌هايي پيدا مي‌کند.

اما در دسته‌بندي جديد با توجه به موارد مختلفي که به دايره مغالطات اضافه شده‌اند، مغالطات در هفت دسته تقسيم‌بندي شده‌اند که اين دسته‌بندي ابتکار دکتر علي اصغر خندان مي‌باشد:

مغالطات:

ـ تبیین‌های مغالطی

ـ ادعای بدون استدلال

ـ مغالطات مقام نقد

ـ مغالطات مقام دفاع

ـ مغالطه در صورت استدلال (مغالطات صوری)

ـ مغالطه در ماده استدلال (مغالطه ناشی از پیش فرض و مقدمه نادرست)

ـ مغالطات ربطی (ضعف رابطه مقدمات و نتیجه در استدلال)

اما از اينجا به بعد در اين جزوه ما از مغالطات فراوان مختلف، با 25 مغالطه‌ پر کاربرد و مورد ابتلا و جالب آشنا خواهيم شد.

فهرست 25 مغالطه‌ پرکاربرد[4]

مغالطه‌ ـ واژه‌هاي مبهم ـ

مغالطه‌ ـ کنه و وجه ـ

مغالطه‌ ـ علت جعلي ـ

مغالطه‌ ـ توريه ـ

مغالطه‌ ـ نقل قول ناقص ـ

مغالطه‌ ـ تفسير نادرست ـ

مغالطه‌ ـ هر بچه مدرسه‌اي مي‌داند ـ

مغالطه‌ ـ مسموم کردن چاه و تله‌گذاري ـ

مغالطه‌ ـ توسل به جهل ـ

مغالطه‌ ـ طرد شُقوق ديگر ـ

مغالطه‌ ـ کميّت‌گرايي ـ

مغالطه‌ ـ بيان عاطفي ـ

مغالطه‌ ـ توسل به مرجع کاذب ـ

مغالطه‌ ـ پارازيت ـ

مغالطه‌ ـ انگيزه و انگيخته ـ

مغالطه‌ ـ منشاء ـ

مغالطه‌ ـ ارزيابي يک‌طرفه ـ

مغالطه‌ ـ ردّ دليل به جاي ردّ مدّعا ـ

مغالطه‌ ـ استثناي قابل چشم‌پوشي ـ

مغالطه‌ ـ خودت هم ـ

مغالطه‌ ـ البته، امّا ـ

مغالطه‌ ـ سنّت‌گرايي و سنّت‌گريزي ـ

مغالطه‌ ـ عدم سابقه و تجدّد ـ

مغالطه‌ ـ توسّل به اکثريت ـ

مغالطه‌ ـ مصادره به مطلوب ـ

مغالطه 1: واژه‌هاي مبهم

توضيح:

اين مغالطه در جايي است که فردي با استفاده از واژه‌هاي کلي و مبهم، راه هر گونه اعتراضي را نسبت به خود ببندد. بدين ترتيب که بعد از گفتن سخن او، هر اعتراضي که بشود، او مسأله را در يکي از نقاط مبهم ادعايش و سخنش جاي مي‌دهد. به عبارت ديگر وقتي فردي با استفاده از چنين واژه‌هايي خبري بدهد و قصد او اين باشد که وقتي امر مربوط به خبر او محقق شد، بتواند امر خارجي را ـ هر چه باشد ـ در ابهام کلام خود بگنجاند و سخن سابق خود را صادق جلوه دهد و بدين ترتيب، خود را از هر اعتراض و ايرادي مصون بدارد.

از موارد اصلي و پر کاربرد واژه‌هاي مبهم مي‌توان «صفات نسبي» مانند: دور، نزديک، بزرگ و کوچک و «کميّات مبهم» مانند: زياد، اندک، خيلي و کم را نام برد.

همچنين اين مغالطه در پيش‌گويي‌ها و فال بيني‌ها بسيار اتفاق مي‌افتد که فرد خبري مبهم از آينده مي‌دهد که بسياري از اتفاقات زندگي شما با آن قابل تطبيق است.

مثال:

1ـ شما استعداد زيادي (؟) در رشته‌هاي مختلف (؟) داريد و به زودي موفقيت بزرگي (؟) نصيب شما مي‌شود!

2ـ وحشتي سهمگين (؟) که از سوي سرحلقه ماجرا (؟) نهفته نگاه داشته مي‌شود، به ناگاه آشکار خواهد شد… تبعيديان (؟) شهر بزرگي (؟) را تسخير خواهند کرد… نزديک به رودي بزرگ (؟) تجاوزي بزرگ انجام مي‌گيرد.

مغالطه 2: کُنه و وجه (هيچ نيست به جز)

توضيح:

اين مغالطه در جايي است که فردي، محققي در حين بررسي، صفتي از يک شيء را به عنوان کُنه و حقيقت آن بيان کند و بگويد فلان شيء چيزي نيست جز فلان صفت آن. اين مغالطه که معمولاً در قالب «پديده الف چيزي نيست جز ب» به کار برده مي‌شود و صفت شيء (ب) که وجهي از وجوه آن (الف) است، به جاي ذات و کُنه آن در نظر گرفته شود. يعني کُنه يک پديده در وجهي از آن خلاصه شود.

مغالطه در واقع نوعی استدلال نماهایی است که ظاهراً درست است ولی حقیقتش اشتباه و دروغ است و مخاطب را به غلط می اندازد. به قول ابن رشد: «همان طور که برخی مردم واقعا عابد هستند و برخی به ظاهر عابد، ولی در واقع اهل ریا و خودنمایی، هم چنین برخی قیاس ها نیز واقعاً قیاس اند و برخی شبیه قیاس، یعنی در حقیقت، قیاس نیستند که آنها را مغالطه می نامیم.

مثال:

1ـ انسان هيچ نيست جز ميموني که به سطح انسان ارتقاء پيدا کرده است.

2ـ پديده دين و اعتقاد به خدا در ميان جوامع انساني چيزي نيست به جز برنامه‌اي تنظيم شده از سوي اقويا و ثرو‌تمندان براي عقب نگه‌داشتن طبقات ضعيف.

3ـ قرآن چيزي نيست جز مجموعه‌اي دستورات اخلاقي تکراري

مغالطه 3: علت جعلي

توضيح:

اين مغالطه خود بر دو گونه است:

الف: وقتي فردي چيزي را به عنوان «علت» چيزي ديگر بيان کند، در حالي که واقعا «علت» نيست.دليل وقوع اين مغالطه غالباً يا جهل گوينده است يا غرض‌ورزي او.

ـ مثال الف: امروزه تجربه نشان داده سخت‌گيري و پيچيدگي قوانين جزايي منجر به افزايش جرم و جنايت مي‌شود. بهتر است اين شيوه قانون‌گذاري کنار گذاشته شود. (فرد جهل دارد و گمان مي‌کند علت افزايش جرم و جنايت قوانين دقيق و سخت‌گيرانه است، در حالي که علت اصلي عدم رعايت اين قوانين است.)

ب: وقتي فردي بخشي از علت يک پديده را به جاي کلّ علت آن معرفي کند يعني پديده‌اي که ده علت موجب بروز آن شده، فقط يک علت را مطرح کرده و آن را تنها علت بروز آن پديده معرفي کنيم.

ـ مثال ب: ما در دهه‌ اخير شاهد اُفت تحصيلي شديدي در مدارس راهنمايي و دبيرستان‌هاي کشور هستيم. واضح است که آموزگاران و دبيران در انجام وظايف خود بسيار کوتاهي مي‌کنند. (در حالي که علت‌هاي ديگري از جمله تغيير متون درسي، سطح پايين آموزش در دوره ابتدايي و… هم در اين اتفاق موثر بوده‌اند.)

مغالطه 4: توريه

توضيح:

اگر کسي با هدف اينکه جواب درستي به فرد مقابل ندهد، عبارتي مي‌گويد که ظاهر سخن معناي درستي دارد، اما آن چه مخاطب از آن مي‌فهمد، نادرست و دروغين است و همچنين بيان جملات صادقي که موجب مي‌شود مخاطب از آن جمله، جمله نادرستي را که در واقع، همان موردنظر گوينده است، استنباط کند.

مثال:

1ـ من مي‌روم در حياط مي‌ايستم، اگر تلفن با من کار داشت بگو در خانه نيستم.

2ـ پول‌هايت را بگذار در جيبت و اگر از تو پول خواست، بگو متأسفانه کيف پولم را همراه نياورده‌ام.

مغالطه 5: نقل قول ناقص

توضيح:

ـ اگر فردي عمداً يا سهواً، فقط بخشي از سخن مرجع مورد استناد خود را برگزيند و نقل کند که محتواي آن مغاير با نظر اصلي و واقعي آن مرجع باشد، مرتکب اين مغالطه شده است.

يعني قسمت‌هايي از سخن مرجع مورد استفاده را حذف کند که با حذف آن قسمت‌ها، محتواي کلام آن مرجع به معنايي مغاير با نظر اصلي آن مرجع تبديل شود. خصوصاً اين اتفاق در نقل قول از سخنان بزرگان يا نقل از منابع ديني همچون استناد به بخشي از آيات قرآن براي اثبات عقيده خود بيشتر ديده مي‌شود.

مثال:

1ـ اگر يکي از شخصيت‌هاي مهم و تاثيرگذار در مورد يک ديوان شعر چنين نظري دهد: «اين ديوان، خوب بوده و مجموعه اشعار لذت‌بخشي دارد، البته هرگز با اشعار قوي برابري نمي‌کند، اما به هر حال، اگر در جايي به ديوان شاعران برتر دسترسي نداشته باشيد، توصيه مي‌کنم که در تنهايي به مطالعه اين کتاب بپردازيد.» و ناشر آن کتاب اين عبارت را به اين صورت پشت جلد آن ديوان چاپ کند: «اين ديوان، خوب بوده و مجموعه اشعار لذت‌بخشي دارد… توصيه مي‌کنم که در تنهايي به مطالعه اين اشعار بپردازيد.»

2ـ قرآن کريم هم عقيده سکولاريسم را تاييد مي‌کند آنجا که مي‌فرمايد: يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم لايضرّکم من ضل اذا اهتديتم؛ اي مردم با ايمان، شما مسؤول خودتان هستيد و اگر همه مردم ديگر هم گمراه شوند به شما آسيبي نمي‌رسد، پس به دين‌داري خودتان بچسبيد و کاري به کار ديگران نداشته باشيد.

در حالي که آيات قرآن کريم در يک موضوع بايد در کنار هم و همه با هم ديده شود و استناد به تنها چند آيه در يک موضوع و غفلت از آيات ديگر در آن موضوع، مغالطه نقل قول ناقص است که خود قرآن کريم هم اشاره کرده است که «افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»: آيا به بخشي از کتاب ايمان مي‌آوريد و به بخشي ديگر کافر مي‌شويد؟

مغالطه 6: تفسير نادرست

توضيح:

ـ اگر کسي گفتار يا رفتار شخص ديگري را طوري تفسير کند که مغاير با منظور اصلي خود اوست، دچار مغالطه تفسير نادرست شده است.

مثال:

يک دسته از روايات ما داراي مضاميني شبيه اين هستند که مثلا اگر کسي به اندازه بال مگسي براي امام حسين گريه کند، برکاتي شامل حالش مي‌شود. اين روايات که براي تعظيم عزاداري امام حسين و اهميت عزاداري امام حسين مطرح شده، توسط عده‌اي به غلط تفسير شده که: ما هر کاري هم بکنيم، هر گناهي هم بکنيم، رباخواري، دروغ، ظلم و… باز در مجلس امام حسين گريه کنيم همه گناهان، بخشيده مي‌شود. در مورد اين تفسير نادرست، شهيد مطهري مي‌فرمايند:

«… خود اباعبدالله براي مبارزه با گناه قيام کرد، اما ما مي‌گوييم قيام کرد تا سنگري براي گناهکاران باشد، مي‌گوييم حسين (ع) يک شرکت بيمه تأسيس کرد، بيمه چي؟ بيمه گناه! يک ابن زياد و يک عمر سعد در دنيا کم بود، امام حسين خواست ابن زياد و عمر سعد در دنيا زياد شود. گفت: ايّهاالناس! هر چه مي‌توانيد بد باشيد و گناه کنيد که من بيمه شما هستم… مي‌گوييم يک بهانه لازم است و آن اين که شخص گناه‌کار بايد به قدر بال مگسي اشک بريزد… به اين ترتيب، مکتب امام حسين (ع) به جاي اين‌که مکتب احياي احکام دين باشد، مکتب ابن‌زياد سازي و يزيدسازي شده است.»

مغالطه 7: هر بچه مدرسه‌اي مي‌داند

توضيح:

ـ ما مسائلي را که هر بچه مدرسه‌اي بداند، امور بديهي و روشن و آشکار مي‌دانيم. اگر کسي در بحث و جدل براي اينکه سخن خود را درست و مطابق با واقع و به عنوان امري بديهي معرفي کند، سخني که نبايد در آن شک و شبهه‌اي کرد، ادعا مي‌کند که آن مطلب را هر بچه مدرسه‌اي مي‌داند. شخص مخاطب که نمي‌خواهد با اعتراض خود اعتراض کرده باشد که آنچه را که بچه مدرسه‌اي‌ها و کودکان مي‌فهمند، نمي‌فهمد، لذا مجبور مي‌شود که ساکت بنشيند و دم نزند و در صحت آن مطلب شک و ترديدي روا ندارد.

البته لزوما لازم نيست عبارت بچه مدرسه‌اي مطرح شود، ممکن است با تعابير ديگري که در مثال‌ها خواهيد ديد اين مطلب القاء شود که اين مطلب ساده و پيش پا افتاده‌اي است و هر کسي مي‌فهمد.

مثال:

1ـ هر بچه مدرسه‌اي مي‌داند که عادت کردن انسان به هر چيزي مانع رشد و تکامل اوست. بنابراين، لازم نيست در اين‌باره بحث کنيم که انسان نبايد به هيچ چيز، حتي به کارهاي خوب عادت کند.

2ـ اين يک حساب دو دو تا چهارتاست که وقتي جامعه با تورم شديد روبرو شد، دولت بايد آزادي مردم و مطبوعات را سلب کند و به آنها سخت‌‌گيري کند.

3ـ مطالبي که تا اينجا گفته شد مطالبي بديهي بود و نيازي به اثبات آنها ديده نمي‌شود.

مغالطه 8: مسموم کردن چاه و تله‌گذاري

توضيح:

گاهي افراد براي اينکه دهان مخاطبان را ببندند و مورد انتقاد قرار نگيرند از دو شيوه تهديد و تطميع استفاده مي‌کنند. يعني گاهي بعد از مطرح کردن ادعا، صفت مذموم و زشتي را به مخالفان آن ادعا نسبت مي‌دهند و عملا اين يک تهديدي است که هر کسي بخواهد نقدي بکند، مصداقي از آن صفت زشت خواهد شد. به اين شيوه مغالطه «مسموم کردن چاه» مي‌گويند و گاهي هم فرد پس از طرح ادعا، صفات مثبت و ممدوحي را به موافقان اين ادعا نسبت مي‌دهد تا مخاطبان براي آنکه مخاطب اين صفات قرار گيرند، ادعا را بپذيرند. به اين مغالطه «تله‌گذاري» گويند.

مثال مسموم کردن چاه:

1ـ هر کسي به جز افراد بي هنر و مخالف فرهنگ و هنر قبول دارد که بودجه ساليانه فيلم و سينما بسيار کم است.

2ـ و إذا قيل لهم آمنوا کما امن الناس قالوا أنومن کما امن السفهاء؟: و هنگامي که به آنها گفته مي‌شود مانند ديگران ايمان بياوريد! مي‌گويند: آيا ما هم مانند نادان‌ها ايمان بياوريم؟!

مغالطه 9: توسل به جهل

توضيح:

ـ اين مغالطه در جايي است که فردي با توسل به جهل و ندانستن، چيزي را اثبات يا رد کند. پس گاهي جنبه ايجابي و اثباتي دارد و گاهي جنبه سلبي و ردکنندگي دارد. يعني فلان چيز به خاطر اينکه دليلي بر آن نمي‌دانيم و نديده‌ايم وجود ندارد و يا فلان چيز به خاطر اينکه دليلي بر ردّ آن نداريم و نمي‌دانيم، وجود دارد.

مثال:

1ـ ما به طور جدي به مساله بخت و شانس معتقديم، زيرا علي‌رغم همه مخالفت‌ها تا کنون هيچ دليلي بر ردّ اين مسأله ارائه نشده است. (ايجابي ـ اثباتي)

2ـ اعتقاد به وجود جن، خرافه‌اي بيش نيست، زيرا من حتّي يک کتاب علمي هم در اين‌باره نديده‌ام. (سلبي، ردکنندگي)

3ـ و اذا قيل انّ وعدالله حق و الساعه لاريب فيها قلتم ما ندري ما الساعه ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين: و چون گفته مي‌شود که وعده الهي حق است و در قيامت شکي نيست، (شما کافران) گفتيد نمي‌دانيم قيامت ديگر چيست؟ آن را جز گماني نمي‌پنداريم و به آن باور نداريم!

مغالطه 10: طرد شُقوق ديگر

توضيح:

ـ مغالطه طرد شقوق ديگر در جايي است که ما نه با يک حصر عقلي، بلکه با يک حصر استقرائي روبرو باشيم؛ يعني حالات و شقوق مذکور، همه شقوق ممکن نيست. در اين وضعيت فرضاً اگر پنج حالت در نظر گرفته شده باشد، و فردي بخواهد با نفي چهار حالت، حالت پنجم را اثبات کند، دچار اين مغالطه شده است، چرا که ممکن است حالات و شقوق ديگري علاوه بر اين 5 حالت وجود داشته باشد.

مثال:

1ـ تئوري پيشنهادي از سوي اين دانشمند بايد پاسخ صحيح به اين مساله باشد، زيرا تاکنون آزمايش‌هاي مختلف ثابت کرده که همه تئوري‌هاي ديگر خطا بوده‌اند.

2ـ کاشت گندم، بهترين انتخاب براي زراعت در خاک اين منطقه است، زيرا محصولات ديگر، مانند سيب زميني، پياز، هويج، کدو و بادمجان در اين خاک آزمايش شده و رشد محصولات آنها به هيچ وجه با محصول گندم قابل مقايسه نيست.

مغالطه 11: کميّت‌گرايي

توضيح:

ـ هر گاه فردي در سخنش، براي ايجاد اطمينان کاذب در مخاطب، تاکيد بي‌جايي بر يک سري اعداد و ارقام غير دقيق کند و بخاطر اينکه اعداد و ارقام نشانگر دقت هستند، با ذکر اعداد و ارقامي بخواهد دقت و درستي سخنش را اثبات کند، دچار اين مغالطه شده است.

از جمله موارد پر کاربرد اين مغالطه در جايي است که درباره مفاهيم کيفي و غير قابل اندازه‌گيري و يا در مورد احساسات و عواطف دروني انساني مانند علاقه، اعتماد، تأثيرپذيري، ارادت و… از اعداد و ارقام استفاده شود.

مثال:

1ـ اين مطلب را جدي عرض مي‌کنم، سه برابر اعتمادي که به برادرم دارم، به شما اعتماد دارم.

2ـ نود درصد محبوبيت او در مردم به دليل بيان قوي و سخنراني زيباي اوست.

3ـ از هر پنج نفر، چهار نفر نمي‌توانند اين دستگاه را از انواع مشابه خارجي آن تشخيص دهند.

مغالطه 12: ـ بيان عاطفي ـ (بار ارازشي کلمات)

توضيح:

ـ از آنجا که مي‌توان قضاوت ديگران را درباره يک موضوع به وسيله بيان آن موضوع با تعبيرهاي مختلف عوض کرد. هنگامي که در بيان و توضيح يک موضوع، از کلماتي استفاده کنيم که داراي بار ارزشي مثبت يا منفي باشند و بدين وسيله بخواهيم آن موضوع را پسنديده‌تر يا ناپسنديده‌تر از حالت عادي آن نشان دهيم، به اين معنا که بدون بار ارزشي کلمات، آن جمله را بيان کنيم، مرتکب اين مغالطه شده‌ايم.

مثال:

ميلوشويچ فرماندهان جنگي خود را احضار کرد.

آقاي کلينتون با مسؤولان نيروهاي دفاعي به مشورت پرداخت.

هر دو جمله فوق يک چيز را بيان مي‌کنند و آن اينکه رؤساي جمهور دو کشور يوگسلاوي و امريکا با رؤساي نيروهاي نظامي ملاقات کردند، در مورد يوگسلاوي از فرماندهان جنگي، اما در مورد امريکا از مسؤولان نيروهاي دفاعي، هر چند براي حمله و تهاجم، ياد شده است. ميلوسويچ رئيس جمهور يوگسلاوي بدون عنوان و لقب، به صورت آمرانه و تحکّم‌آميز، فرماندهان خود را احضار کرده، اما کلينتون رئيس جمهور امريکا به صورت محترمانه و آزادانه با مسؤولان دفاعي به مشورت پرداخته است!

مغالطه 13: توسل به مرجع کاذب

توضيح:

به‌طور کلي رجوع به متخصص و مرجع يک تخصص کار عقلاني و صحيحي است، يعني در اموري که خودمان نمي‌دانيم چه چيز درست است و چه بايد کنيم، به يک متخصص رجوع کنيم. اما گاهي فرد از اين قاعده سوء استفاده مي‌کند و براي اعتبار بخشيدن به سخن خود به مرجع کاذب رجوع مي‌کند، که اين خود دو مورد است، يکي اينکه «استناد به قول يک کارشناس در زمينه‌اي غير از حوزه تخصص او» صورت گيرد، مثل اينکه کسي در تحقيق مربوط به الهيات و خداشناسي بگويد:

اثبات وجود خدا از نظر تعدادي از فيزيکدانان بزرگ جهان غير ممکن و نامعقول است!

و شکل ديگر اين مغالطه جايي است که «استناد به قول کارشناس و خبره در همان زمينه تخصصي انجام شود، اما اين استناد به شکل مبهم و غير مشخص» صورت گيرد. مثل اينکه کسي بگويد:

مثال:

يکي از سياست‌مداران بزرگ، پيش‌بيني کرده است که سوسياليزم در آينده دوباره احياء خواهد شد.

در حالي که توسل به قول صاحب‌نظران بدون ذکر نام آنها، ارتکاب مغالطه است و چنين توسل و استنادهايي چيزي جز يک ادعاي مبهم نيست.

مغالطه 14: پارازيت

توضيح:

ـ طبيعتاً در هر بحثي اول به شخص مدعي فرصت طرح نظر و سخن داده مي‌شود و بعد از بيان کامل نظر، اگر ايرادي داشت، نقد مي‌شود. حال اگر کسي در فرآيند بيان يک نظري ـ به ويژه در حالت شفاهي و گفتاري آن ـ خللي ايجاد کند، به طوري که سخن گوينده به مخاطب نرسد و يا ناقص، منقطع، نامفهوم و با حالت غير طبيعي به مخاطب برسد، در چنين حالتي مغالطه پارازيت اتفاق افتاده است.

اين کار از طرفي تاثير منفي بر گوينده دارد و انگيزه ادامه سخن را از او سلب مي‌کند و از طرف ديگر، تاثير آن سخن و پيام را بر مخاطب به حداقل مي‌رساند.

مثال:

و قال الذين کفروا لايسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلکم تغلبون: و کافران گفتند به اين قرآن گوش فرا ندهيد و در حين خواندن آن سخنان بيهوده بگوييد، باشد که پيروز شويد.

مغالطه 15: انگيزه و انگيخته

توضيح:

ـ اين مغالطه از انواع جنجالي و بسيار شايع و متداول مغالطات است. عده‌اي به علت استعمال گسترده اين مغالطه از سوي خود و ديگران و در نتيجه انس با آن، چه بسا آن را اصلاً مغالطه ندانند.

اين مغالطه در جايي است که کسي براي نقد يک عقيده و رأي به جاي اين‌که به محتواي آن بپردازد، به خاستگاه آن عقيده و رأي و انگيزه‌هايي که پشت آن قرار دارد، مي‌پردازد، بدون اينکه توجه کند که آن شخص چه مي‌گويد و ارزش و ادلّه سخن او چيست، فقط به مسائل جنبي از جمله تعلقات و انگيزه‌هاي گوينده آن سخن، تعلق او به طبقه خاص اجتماعي، حزب و گروه او، اهداف او و هم‌فکرانش و… مي‌پردازد.

مثال:

1ـ به تازگي کتابي درباره عوارض سوء استفاده از داروهاي شيميايي نوشته شده و در آن استفاده از انواع قرص و کپسول، مضر تشخيص داده شده است. البته اين کتاب را نبايد خيلي مهم تلقي کرد، زيرا نويسنده آن يک عطار است که به طب گياهي علاقه دارد و طبعاً اين کتاب را با اهداف مالي و براي تبليغ کار خود نوشته است.

مغالطات دلیل هایی چنان ضعیف هستند که مقدمات آنها اصلاً نتیجه شان را پشتیبانی نمی کنند و در واقع استحکام منطقی ندارند.

مغالطه 16: منشاء

توضيح:

ـ اين مغالطه در جايي است که فرد مغالطه‌کننده براي نفي و ردّ يک سخن، آن سخن و عقيده را به يک شخصيت مذموم از جمله شخصيت‌هاي مذموم تاريخي نسبت مي‌دهد و مي‌گويد: «اين سخن را اولين بار فلان شخصيت مذموم مطرح کرده» يا مي‌گويد: «اين سخن که حرف فلان متفکر مذموم است».

علت اين مغالطه در اينجا است که شخص مغالطه‌کننده گمان و يا وانمود مي‌کند که سرمنشاء يک عقيده و رأي، در صحّت و سقم آن مؤثر است. در حالي که در ادبيات ديني ما گفته مي‌شود ببين سخن چيست و ببين خود سخن درست است يا غلط، براي قضاوت به شخص گوينده نگاه نکن. انظر الي ما قال و لاتنظر الي من قال.

مثال:

1ـ مسائل پزشکي مربوط به ژنتيک، مانند پيوند ژن‌ها و… فعاليت ناپسند و مذمومي است، گرچه نام يک علم به خود گرفته است، زيرا اولين بار هيتلر سعي کرد در اين زمينه کارهايي انجام دهد.

2ـ قالوا سواء علينا اوعظت أم لم تکن من الواعظين ان هذا الا خلق الاولين: آنها گفتند: براي ما تفاوتي نمي‌کند چه ما را اندرز دهي و ندهي، گفتار و رفتار تو چيزي نيست جز روش و اخلاق پيشينيان.

مغالطه 17: ارزيابي يکطرفه

توضيح:

ـ غالباً نظر و سخني که موافق و مخالف دارد، هم داراي مزايا و محاسني است و هم داراي نواقص و عيوبي، اين مغالطه در جايي است که کسي در مقام بحث و جدل و يا در مقام معرفي چيزي، تنها به نکات مثبت و يا منفي آن اشاره کند، يعني اگر بخواهد از آن چيز دفاع کند، به ذکر مزايا و محاسن آن بپردازد و اگر درصدد ردّ آن است، عيوب و نقائص آن را برشمارد.

مثال:

1ـ پيشنهاد مي‌کنم ازدواج نکني، زيرا تحمل سختي‌هاي آن را نخواهي داشت، محدود شدن آزادي شخصي، مسؤوليت سنگين همسر و فرزندان، بار کمرشکن هزينه‌هاي روزافزون و…، هيچ فکر کرده‌اي؟!

مغالطه 18: ردّ دليل به جاي ردّ مدّعا

توضيح:

ـ اگر شخصي ادعايي را مطرح کند و براي اثبات آن دليلي بيان کند ولي دليل او غلط باشد و رد شود، مغالطه اينجا اتفاق مي‌افتد که کسي با رد کردن دليل آن ادعا، بخواهد رد شدن خود ادعا را نتيجه بگيرد. در حالي که اين اشتباه است و اگر دليل يک حرف رد شود، باعث نمي‌شود که اصل خود آن حرف هم رد شود که اين اتفاق دو گونه مي‌افتد:

1ـ ناتواني دليل از اثبات اين مدعا، در عين اينکه خود دليل هم حرف درستي است.

سرانجام معلوم شد کسي که تا به حال نزد او به نام جن‌گير مي‌رفتي شيادي بيش نبوده و هيچ يک از حرف‌هاي او پايه و اساسي نداشته است. لذا جن وجود ندارد و با اين اتفاق تو بايد از اعتقاد خود نسبت به وجود جن دست برداري.

2ـ ناتواني دليل از اثبات مدعا، در عين اينکه خود دليل هم حرف نادرست و غلطي است. (اين مورد سخت‌تر از مورد قبل است)

من مي‌خواهم سندي ارائه کنم که براي حضار محترم در دادگاه ثابت شود که مجرم واقعي همين فرد است. من اسناد قطعي در اختيار دارم که نشان مي‌دهد افرادي که براي بي گناهي اين فرد شهادت داده‌اند، هيچ کدام در محل وقوع جرم حضور نداشته‌اند. (اگر اسناد، معتبر باشد حداکثر ثابت مي‌کند که نمي‌توان به سخن شهود توجه کرد، اما براي مجرم بودن متهم نيز سندي داريد؟!)

پس ما در هر ادعا و دليلي سه مسأله داريم که هر کدام بايد در جاي خود ديده شوند:

1ـ ناتواني دليل و مقدمات از اثبات مدعا

2ـ خطا بودن خود دليل و مقدمات که در اثبات مدعا آمده

3ـ خطا بودن اصل مدعا

که در واقع اين مغالطه آنجاست که فرد از اثبات موارد 1 و 2 مي‌خواهد مورد 3 را نتيجه بگيرد که اشتباه و مغالطه است.

مغالطه 19: استثناي قابل چشم‌پوشي

توضيح:

ـ مي‌دانيم که اگر حتي يک استثناء در يک ادعاي کلي پيدا کنيم، آن قاعده کلي را نقض خواهد کرد.

حال اين مغالطه در جايي است که فردي ادعايي را مطرح کند و وقتي به يک مثال نقض برخورد يا مثال نقضي در نقد آن سخن مطرح شد، ادعا کند که اين يک استثناء است و قابل چشم‌پوشي است و خدشه‌اي به اصل ادعا و سخن وارد نمي‌کند.

مثال:

1ـ علي: فلاسفه هميشه سرشان به کار خودشان گرم بوده و در عالم خيالات و توهمات و امور انتزاعي خود به سر مي‌برده‌اند و هيچ توجهي به مسائل اجتماعي نداشته‌اند.

حسين: پس در مورد فلاسفه‌اي مانند سقراط و افلاطون و هيوم و راسل و شيخ بهايي و… چه مي‌گويي؟

علي: اين چند نفر استثناء هستند (در ادامه مغالطه‌هاي بيژن و منيژه ـ رجوع کنيد به مقدمه اين جزوه و مغالطه شماره 14)

مغالطه 20: خودت هم

توضيح:

ـ اين مغالطه شيوع بسيار زيادي دارد و وقتي به کار مي‌رود که شخصي به ديگري اعتراض کند و خطايي را به او تذکر دهد، شخص دوم براي نپذيرفتن اعتراض او بگويد: خودت هم همين خطا را مرتکب شده‌اي. گويا اگر او به تنهايي مرتکب آن شده بود خطا به حساب مي‌آمد، اما حال که هر دو آن را انجام داده‌اند، درست و صحيح است.

حالت ديگر اين مغالطه اين است که مخاطب برود رفتاري مخالف با گفتار گوينده پيدا کند و بگويد تو که اين حرف را مي‌زني خودت در فلان وقت رعايت نکرده‌اي.

مثال:

1ـ پدر! چطور مرا به دليل سيگار کشيدن سرزنش مي‌کني و برايم استدلال مي‌کني، در حالي که خودت تعريف مي‌کردي که در نوجواني سيگار مي‌کشيدي؟!

2ـ حرف‌هاي او درباره کنترل جمعيت هيچ ارزشي ندارد، زيرا خود او کسي است که در گذشته طرح کمک به خانواده‌هاي پر جمعيت را داده بود. (از نوع دوم)

مغالطه 21: البته، امّا

توضيح:

ـ اين مغالطه در جايي است که کسي هنگام سخن گفتن خطايي را مرتکب شود و گمان کند اشاره و توجه به آن خطا براي مبرا کردن او از آن خطا، کافي است. به عبارت ديگر، شخص براي اينکه نسبت به ارتکاب آن خطا مورد اعتراض قرار نگيرد، به خطا بودن آن اشاره کرده و گمان يا وانمود کند که چون او اين خطا را جاهلانه و غافلانه انجام نمي‌دهد، نبايد مورد اعتراض قرار گيرد و در واقع مي‌گويد: من مي‌دانم که اين خطاست و لازم نيست به من تذکر دهيد، ضمن اطلاع بر اشتباه بودنش، با اين حال من آن را به کار مي‌برم.

البته گاهي هم فرد ابتدائاً اين را نمي‌گويد، بعد از اينکه مورد نقد قرار گرفت، دچار اين مغالطه شده و مي‌گويد: «بله، البته حرف شما کاملاً متين است و من اشکالتان را قبول دارم، اما شما هم توجه داشته باشيد که ما حق داريم اين موضع را بگيريم.»

مثال:

1ـ البته من توجه دارم که وقت من تمام شده و ده دقيقه هم گذشته، اما خوب است به اين نکته هم توجه داشته باشيد که…

2ـ البته استاد! توجه دارم که اين نوشته را نامنظم و بدخط نوشته‌ام، اما اميدوارم نمره‌اي از من کم نشود.

مغالطه 22: سنت‌گرايي و سنت گريزي

توضيح:

ـ گاهي افراد براي اثبات درستي ادعا و سخنشان، سنت بودن، سنتي بودن و داراي سابقه بودن را دليل صحت آن معرفي مي‌کنند. به اين مغالطه‌ «سنت‌گرايي» گويند و گاهي هم افراد براي رد کردن سخني و باطل نمودن آن بر عکس، سنتي بودن آن را مطرح مي‌کنند و قديمي و سنتي بودن آن را دليل باطل بودن آن معرفي مي‌کنند. به اين مغالطه هم مغالطه «سنت‌گريزي» گويند.

پس اين دو مغالطه در واقع چنين است:

اين مطلب قديمي است، پس درست و مقبول است. (سنت‌گرايي)

اين مطلب قديمي است، پس نادرست و غلط است. (سنت‌گريزي)

مثال سنت‌گرايي:

1ـ مطمئناً اين کار ضرري ندارد و بهترين راه است، چرا که اين شيوه‌اي است که هميشه انجام مي‌شده و ما هم همان را ادامه خواهيم داد.

2ـ و اذا قيل لهم اتّبعوا ما انزل الله قالوا بن نتبع ما الفينا عليه آبائنا اولو کان آباؤهم لايعقلون شيئا و لايهتدون: و هنگامي که به آنها گفته شود: از آنچه خداوند نازل کرده پيروي کنيد، گويند: نه، بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم پيروي ميکنيم. آيا اگر پدرانشان چيزي نمي‌فهميدند و هدايت نشده بودند، ايا باز هم از آنها پيروي مي‌کنند؟!

مثال سنت‌گريزي:

1ـ در مورد اين بحث سه نظريه اصلي وجود دارد: نظريه اول از سوي متفکران قرون وسطي ارائه شده و چون نظريه‌اي قديمي است از آن صرف‌نظر مي‌کنيم، اما نظريه دوم….

2ـ سخنان اسلام مربوط به 1400 سال پيش است و به درد زندگي امروز نمي‌خورد.

3ـ و قال الذين کفروا اذا کنا تراباً و آبائنا لمخرجون * لقد وعدنا هذا نحن و آبائنا من قبل ان عذا الا اساطير الاولين (آيات 67 و 68 سوره نمل که اشاره دارد که وقتي کفّار در مورد قيامت و معاد سخن مي‌گويند، چون دليلي ندارند، مي‌گويند: اين ادعايي است قديمي که به پدران مام هم داده مي‌شد.)

مغالطه 23: عدم سابقه و تجدّد

توضيح:

اين مغالطات هم که از جهاتي شبيه مغالطه‌ قبلي است. گاهي فرد سخني را فقط از اين جهت که سابقه‌اي در گذشته ندارد و چيز تازه به دست آمده است، بي‌اعتبار مي‌پندارد و آن را رد مي‌کند. به اين مغالطه، «عدم سابقه» گفته مي‌شود. و گاهي هم برعکس قبلي، فردي جديد بودن و تازه‌ بودن سخن را دليلي بر درستي آن مي‌پندارند که به آن مغالطه‌ «تجدّد» گويند.

پس اينجا هم با دو نوع مغالطه سروکار داريم؛

اين مطلب جديد است (و د رقديم نبوده و سابقه‌اي ندارد)، پس نادرست و نامقبول است. (عدم سابقه)

اين مطلب جديد و تازه است، پس درست و مقبول است. (تجدّد)

مثال عدم سابقه:

مردم تا حالا هيچ وقت به اين همه برنامه تفريحي در راديو و تلويزيون احساس نياز نکرده‌اند، امروزه نيز مردم به چنين برنامه‌هايي در اين حد گسترده نياز ندارند.

مثال تجدد:

1ـ شما که با حرف من مخالفت مي‌کنيد، هيچ مي‌دانيد که اين حرف مطابق با جديدترين نظريه‌ها و تحليل‌هاي جامعه‌شناسي است؟!

2ـ زندگي بهتر با محصولات جديدتر!

مغالطه 24: توسّل به اکثريت

توضيح:

اين مغالطه آن است که کسي در مقام بررسي و مطابق با واقع بودن بگويد که «حق با اکثريت است.»؛ يعني اگر در مجموعه‌اي تعداد زيادي از اعضاء از يک نظريه حمايت کردند بايد به صحّت آن نظريه اذعان کرد. به عبات ديگر اين که تعداد زياد طرفداران يک مطلب را دليل بر درستي آن مطلب بگيريم. در حالي که اين تفکر اشتباهي است و به طور کلي تعداد طرفداران يک عقيده و تفک هيچ ملاکي در صحت يا عدم صحت آن نيست. همانطور که زياد بودن طرفداران لزوماً به معني درستي آن تفکر نيست، کم بودن طرفداران هم اشتباه بودن آن نيست. ما در اينجا به مقام عمل کاري نداريم و در حيطه‌ي بررسي صحت و مطابق با واقع بودن يک ادعا تعداد طرفداران يا مخالفان را مؤثر نمي‌دانيم.)

مثال:

علي: سي ميليون نفر به او و به برنامه‌هايش رأي داده‌اند. آيا مي‌خواهي بگويي همه‌ آنها اشتباه کرده‌اند؟!

حسين: مي‌خواهيم بگويم بهتر است درباره‌ي خود برنامه‌هاي او بحث کنيم، نه تعداد طرفدارانش.

مغالطه 25: مصادره به مطلوب

توضيح:

اين مغالطه در جائي رخ مي‌دهد که فرد، نتيجه‌ي استدلال (مطلوب) را که بايد اثبات شود، اثبات شده فرض کند. به بيان ديگر شخص در مقدمات استدلال از همان نتيجه‌اي که در صدد اثبات آن است استفاده کند.

اين مغالطه خود داراي سه نوع است:

اول وقوع اين مغالطه از راه کلمات و عبارات است. در جايي که فرد، مطلب مقدمه را با عبارت پردازي و تفاوت در طرز بيان در نتيجه مي‌آورد.

محدود کردن آزادي بيان، همواره براي افراد يک کشور مفيد است، زيرا اين که احساسات و عواطف و حرفهاي مردم که تشتت آراء مختلف است گفته نشود، فوايد زيادي را شامل حال مردم کشور مي‌کند. (گفته نشدن احساسات و عواطف و حرفهاي متشتط مردم بياني ديگري از همان محدودکردن آزادي بيان آنهاست که تکرا رشده است.)

حالت ديگر اين است که فرد، يک حکم کلي که از راه استقراء به دست آمده را که حکم افراد از افراد جزئي به کلي منتقل مي‌شود را براي اثبات يک مورد جزئي استفاده کند.

نيتروژن سبک‌تر از هواست، زيرا نيتروژن يک گاز است و مي‌دانيم که گازهاي گوناگون از هوا سبک‌تر هستند. (ولي اين که گازهاي گوناگون از هوا سبک‌تر هستند از راه استقراء گازهاي گوناگون به دست آمده و براي اين که بگوييم نيتروژن هم جزو اين گازها است بايد دليل بياوريم.)

و حالت سوم اين است که براي اثبات يک سخن، ادعاي صادق دومي را که از آن سخن کلي‌تر است به عنوان دليل بياوريم، ولي ثابت نکنيم که سخن اول از مصاديق ادعاي صادق دوم است.

الف: برنامه‌ي ما در اين دوره‌ي تربيت معلم اين است که دانش جويان با سه زبان برنامه‌نويسي کامپيوتر آشنا شوند.

ب: اما سه زبان برنامه‌نويسي کامپيوتر براي دانش‌جويان تربيت معلم چه ضرورتي دارد؟

الف: افزايش مهارتهاي آموزشي کاربردي براي اين دانش‌جويان اجتناب‌ناپذير و ضروري است. (اينجا مي‌بينيم که عبارت «افزايش مهارتهاي آموزشي کاربردي براي اين دانش‌آموختگان اجتناب ناپذير و ضروري است»، کلي‌تر از عبارت «برنامه‌ ما در اين دوره‌ تربيت معلم آموزش سه زبان برنامه‌نويسي کامپيوتر است.» است مي‌باشد در حالي که گوينده ثابت نکرده که آموزش سه زبان برنامه‌نويسي کامپيوتر براي دانشجويان تربيت معلم، مصداق افزايش مهارتهاي آموزشي کاربردي براي آنهاست.)

برخي، به عمد يا غيرعمدي، به گونه‌اي استدلال مي‌آورند که در ظاهر صحيح است، اما معنا و محتوايي بسيار خطاآلود و مغلطه‌آميز دارد. پي‌آمدِ ناگوار اين خطاها و مغلطه‌ها کم نيست. لذا شناخت آنها از چند جنبه براي هر انساني ضروري است: 1ـ شخصاً از مغالطه پرهيز کند؛ 2ـ آگاهي يابد تا ديگران او را از اين راه فريب ندهند و 3ـ گرفتاران مغالطه را نجات دهد.

 

پي‌نوشت‌ها:

[1]. از کتاب مغالطات دکتر خندان با تصرف ـ ص 21

[2]. از کتاب مغالطات ديويد کِلِي با تصرف ـ ص 1

[3]. از منطق 2 دکتر قراملکي با تصرف ـ ص 165

[4]. معرفي و توضيح اين مغالطات از کتاب مغالطات دکتر خندان بيان شده، با تصرف

برای این مطلب یک دیدگاه ثبت شده است!

  1. زينب فيروزي گفت:

    بسیار عالی و کاربردی👏👏👏👏

پاسخ دهید: