
در این مقاله ابتدا به علت پرداختن به مقوله مغالطه و غایت علم منطق اشاره شده است و سپس ۲۵ مغالطه پر کاربرد انتخاب شده و با تعریف هر کدام و نشان دادن خطای آن استدلال، برای هر کدام مثال و یا کاریکاتوری آوردهاند. این نوشتار از کتاب مغالطات دکتر علی اصغر خندان بهره برده است.
مقدمه
بیژن: من تو نیستم. آیا چنین است؟
منیژه: بلی، بلی، تو غیر منی و من غیر تو هستم.
بیژن: و من انسانم.
منیژه: البته، تو انسان هستی.
بیژن: و من حیوان نیستم و غیر حیوانم.
منیژه: آری، تو حیوان نیستی. غیر حیوان هستی.
بیژن: پس من هم غیر تو هستم و هم غیر حیوان هستم.
منیژه: آری، صحیح است.
بیژن: پس تو حیوانی![۱]
این دیالوگ دو نفر در یونان قدیم است که یکی از آنها سوفیست بوده و سعی دارد به دیگری ثابت کند که او حیوان است. حتما تا به حال شنیدهاید که سوفیستها افرادی بودهاند که در اثر قوت در سخنوری و جدل میتوانستند هر چیزی را برای مخاطب ثابت کنند و هر چیزی در دادگاهها ثابت کنند و از این راه پول و خرج زندگیشان را هم در میآوردند.
اما آیا تا به حال پرسیدهاید آنها چطور این کار را میکردند؟ با استفاده از چه وسیله و روشی میتوانستند هر آنچه را میخواهند و لو ناحق و دروغ ثابت کنند؟؟!!
ابزار و روش آنها استفاده از سخنانی بود که ظاهرش درست و منطقی بود ولی در واقع حرف غلط و اشتباهی بود. شما با قیاس و استدلال آشنا هستید، مغالطه در واقع نوعی استدلال نماهایی است که ظاهراً درست است ولی حقیقتش اشتباه و دروغ است و مخاطب را به غلط میاندازد. به قول ابن رشد:
«همانطور که برخی مردم واقعاً عابد هستند و برخی به ظاهر عابد، ولی در واقع اهل ریا و خودنمایی، همچنین برخی قیاسها نیز واقعاً قیاساند و برخی شبیه قیاس، یعنی در حقیقت، قیاس نیستند که آنها را مغالطه مینامیم.»
به تعبیری قشنگتر میتوان گفت: «مغالطات دلیلهایی چنان ضعیف هستند که مقدمات آنها اصلاً نتیجهشان را پشتیبانی نمیکنند و در واقع استحکام منطقی ندارند.»[۲]
تعریف منطق که یادتان هست؟ میگفتیم: منطق ابزاری است که به کارگیری آن ذهن انسان را از خطای در تفکر مصون میدارد. پس در واقع اصلا هدف منطق که همان اول در تعریف آن هم اشاره شده، این است که ما با استفاده از آن به خطا نیفتیم. چه چیزی ما را در تفکر به غلط میاندازد؟ مغالطه. پس هدف از ابزاری به نام منطق چیست؟ مبارزه با به غلط افتادن ذهن در تفکر توسط مغالطه. البته گاهی خودمان ذهن خودمان را با مغالطهای به خطا میاندازیم و گاهی فردی دیگر با مغالطه، ذهن ما را به خطا میاندازد که در اینجا همهحالات مدّنظر است.
پس میتوان گفت «خاستگاه تاریخی علم منطق و علت تدوین این دانش، لغزشپذیری ذهن آدمی است. دانشمندانی چون ارسطو، سعی کردهاند از طریق تدوین ضوابط منطقی اندیشه، روشهای درست تفکر را از راههای خطا متمایز کنند. البته به این هم باید توجه داشت که هر مغالطهای از عدم رعایت ضابطهای منطقی ناشی میشود. در واقع مبحث مغالطه را میتوان آموزشِ عملی (و نه علمی) قواعد منطقی دانست که از طریق آن میتوان قواعد اندیشه و راههای صحیح تفکر را به صورت عملی و کاربردی آموخت و معرفت منطقی را به مهارت منطقی (منطق کاربردی) تبدیل نمود.»[۳]
تعریف مغالطه
با اینکه تعاریف مختلفی برای مغالطه مطرح شده از جمله: «مغالطه قیاس فاسدی است که منتج به نتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا صورت و یا هر دو.» ولی به نظر میرسد که اگر مغالطه را در عبارت کوتاه «خطای فکری» تعریف کنیم هم جامع است و هم ساده.
دستهبندیهای مغالطات
مغالطات به طور کلی در دو دستهبندی ارائه شدهاند، یکی دستهبندی سنتی و یکی دستهبندی جدید.
دستهبندی سنتی غالباً به این شکل مطرح میشده:
انواع مغالطه
ـ قول را کوبیدن:
۱ـ لفظی
ـ اشتراک اسم، مانند: باز پرنده است، در باز است.
ـ مغالطه در هیئت لفظ، مثال: مختار (از اخطار ـ یخطار اسم فاعل و اسم مفعولش یکی میشود)
ـ مغالطه در اعراب و اِعجام، مانند: جاء فی زمن قحط/ جاء فی زمنِ قحط
مغالطه ممارات، مانند: ألا فالعنوه لعنه الله (ضمایر به چه کسی بر میگرده) من بنته فی بیته؛ کسی که دخترش در خانهاش است.
۲ـ معنوی:
ـ ایهام انعکاس ـ در حمل اتفاق میافتد. مثلاً: هر گردویی گرد است پس هر گردی گردوست. در مسائل علمی خیلی زیاد است.
ـ اخذ ذاتی به جای غیر ذاتی
ـ سوء اعتبار حمل، مانند: زید انسان است و انسان کلی است پس زید کلی است.
ـ مصادره به مطلوب، مانند: هر انسانی بشر است و هر بشری خندان است. پس هر انسانی خندان است.
ـ قائل را کوبیدن
همانطور که میبینید در این دستهبندی اول مغالطات به دو دسته تقسیم میشود، آنها که شامل خود سخن میشود و آنهایی که شامل فرد گوینده میشود و بعد هر کدام دستهبندیهایی پیدا میکند.
اما در دستهبندی جدید با توجه به موارد مختلفی که به دایره مغالطات اضافه شدهاند، مغالطات در هفت دسته تقسیمبندی شدهاند که این دستهبندی ابتکار دکتر علی اصغر خندان میباشد:
مغالطات:
ـ تبیینهای مغالطی
ـ ادعای بدون استدلال
ـ مغالطات مقام نقد
ـ مغالطات مقام دفاع
ـ مغالطه در صورت استدلال (مغالطات صوری)
ـ مغالطه در ماده استدلال (مغالطه ناشی از پیش فرض و مقدمه نادرست)
ـ مغالطات ربطی (ضعف رابطه مقدمات و نتیجه در استدلال)
اما از اینجا به بعد در این جزوه ما از مغالطات فراوان مختلف، با ۲۵ مغالطه پر کاربرد و مورد ابتلا و جالب آشنا خواهیم شد.
فهرست ۲۵ مغالطه پرکاربرد[۴]
مغالطه ـ واژههای مبهم ـ
مغالطه ـ کنه و وجه ـ
مغالطه ـ علت جعلی ـ
مغالطه ـ توریه ـ
مغالطه ـ نقل قول ناقص ـ
مغالطه ـ تفسیر نادرست ـ
مغالطه ـ هر بچه مدرسهای میداند ـ
مغالطه ـ مسموم کردن چاه و تلهگذاری ـ
مغالطه ـ توسل به جهل ـ
مغالطه ـ طرد شُقوق دیگر ـ
مغالطه ـ کمیّتگرایی ـ
مغالطه ـ بیان عاطفی ـ
مغالطه ـ توسل به مرجع کاذب ـ
مغالطه ـ پارازیت ـ
مغالطه ـ انگیزه و انگیخته ـ
مغالطه ـ منشاء ـ
مغالطه ـ ارزیابی یکطرفه ـ
مغالطه ـ ردّ دلیل به جای ردّ مدّعا ـ
مغالطه ـ استثنای قابل چشمپوشی ـ
مغالطه ـ خودت هم ـ
مغالطه ـ البته، امّا ـ
مغالطه ـ سنّتگرایی و سنّتگریزی ـ
مغالطه ـ عدم سابقه و تجدّد ـ
مغالطه ـ توسّل به اکثریت ـ
مغالطه ـ مصادره به مطلوب ـ
مغالطه ۱: واژههای مبهم
توضیح:
این مغالطه در جایی است که فردی با استفاده از واژههای کلی و مبهم، راه هر گونه اعتراضی را نسبت به خود ببندد. بدین ترتیب که بعد از گفتن سخن او، هر اعتراضی که بشود، او مسأله را در یکی از نقاط مبهم ادعایش و سخنش جای میدهد. به عبارت دیگر وقتی فردی با استفاده از چنین واژههایی خبری بدهد و قصد او این باشد که وقتی امر مربوط به خبر او محقق شد، بتواند امر خارجی را ـ هر چه باشد ـ در ابهام کلام خود بگنجاند و سخن سابق خود را صادق جلوه دهد و بدین ترتیب، خود را از هر اعتراض و ایرادی مصون بدارد.
از موارد اصلی و پر کاربرد واژههای مبهم میتوان «صفات نسبی» مانند: دور، نزدیک، بزرگ و کوچک و «کمیّات مبهم» مانند: زیاد، اندک، خیلی و کم را نام برد.
همچنین این مغالطه در پیشگوییها و فال بینیها بسیار اتفاق میافتد که فرد خبری مبهم از آینده میدهد که بسیاری از اتفاقات زندگی شما با آن قابل تطبیق است.
مثال:
۱ـ شما استعداد زیادی (؟) در رشتههای مختلف (؟) دارید و به زودی موفقیت بزرگی (؟) نصیب شما میشود!
۲ـ وحشتی سهمگین (؟) که از سوی سرحلقه ماجرا (؟) نهفته نگاه داشته میشود، به ناگاه آشکار خواهد شد… تبعیدیان (؟) شهر بزرگی (؟) را تسخیر خواهند کرد… نزدیک به رودی بزرگ (؟) تجاوزی بزرگ انجام میگیرد.
مغالطه ۲: کُنه و وجه (هیچ نیست به جز)
توضیح:
این مغالطه در جایی است که فردی، محققی در حین بررسی، صفتی از یک شیء را به عنوان کُنه و حقیقت آن بیان کند و بگوید فلان شیء چیزی نیست جز فلان صفت آن. این مغالطه که معمولاً در قالب «پدیده الف چیزی نیست جز ب» به کار برده میشود و صفت شیء (ب) که وجهی از وجوه آن (الف) است، به جای ذات و کُنه آن در نظر گرفته شود. یعنی کُنه یک پدیده در وجهی از آن خلاصه شود.
مغالطه در واقع نوعی استدلال نماهایی است که ظاهراً درست است ولی حقیقتش اشتباه و دروغ است و مخاطب را به غلط می اندازد. به قول ابن رشد: «همان طور که برخی مردم واقعا عابد هستند و برخی به ظاهر عابد، ولی در واقع اهل ریا و خودنمایی، هم چنین برخی قیاس ها نیز واقعاً قیاس اند و برخی شبیه قیاس، یعنی در حقیقت، قیاس نیستند که آنها را مغالطه می نامیم.
مثال:
۱ـ انسان هیچ نیست جز میمونی که به سطح انسان ارتقاء پیدا کرده است.
۲ـ پدیده دین و اعتقاد به خدا در میان جوامع انسانی چیزی نیست به جز برنامهای تنظیم شده از سوی اقویا و ثروتمندان برای عقب نگهداشتن طبقات ضعیف.
۳ـ قرآن چیزی نیست جز مجموعهای دستورات اخلاقی تکراری
مغالطه ۳: علت جعلی
توضیح:
این مغالطه خود بر دو گونه است:
الف: وقتی فردی چیزی را به عنوان «علت» چیزی دیگر بیان کند، در حالی که واقعا «علت» نیست.دلیل وقوع این مغالطه غالباً یا جهل گوینده است یا غرضورزی او.
ـ مثال الف: امروزه تجربه نشان داده سختگیری و پیچیدگی قوانین جزایی منجر به افزایش جرم و جنایت میشود. بهتر است این شیوه قانونگذاری کنار گذاشته شود. (فرد جهل دارد و گمان میکند علت افزایش جرم و جنایت قوانین دقیق و سختگیرانه است، در حالی که علت اصلی عدم رعایت این قوانین است.)
ب: وقتی فردی بخشی از علت یک پدیده را به جای کلّ علت آن معرفی کند یعنی پدیدهای که ده علت موجب بروز آن شده، فقط یک علت را مطرح کرده و آن را تنها علت بروز آن پدیده معرفی کنیم.
ـ مثال ب: ما در دهه اخیر شاهد اُفت تحصیلی شدیدی در مدارس راهنمایی و دبیرستانهای کشور هستیم. واضح است که آموزگاران و دبیران در انجام وظایف خود بسیار کوتاهی میکنند. (در حالی که علتهای دیگری از جمله تغییر متون درسی، سطح پایین آموزش در دوره ابتدایی و… هم در این اتفاق موثر بودهاند.)
مغالطه ۴: توریه
توضیح:
اگر کسی با هدف اینکه جواب درستی به فرد مقابل ندهد، عبارتی میگوید که ظاهر سخن معنای درستی دارد، اما آن چه مخاطب از آن میفهمد، نادرست و دروغین است و همچنین بیان جملات صادقی که موجب میشود مخاطب از آن جمله، جمله نادرستی را که در واقع، همان موردنظر گوینده است، استنباط کند.
مثال:
۱ـ من میروم در حیاط میایستم، اگر تلفن با من کار داشت بگو در خانه نیستم.
۲ـ پولهایت را بگذار در جیبت و اگر از تو پول خواست، بگو متأسفانه کیف پولم را همراه نیاوردهام.
مغالطه ۵: نقل قول ناقص
توضیح:
ـ اگر فردی عمداً یا سهواً، فقط بخشی از سخن مرجع مورد استناد خود را برگزیند و نقل کند که محتوای آن مغایر با نظر اصلی و واقعی آن مرجع باشد، مرتکب این مغالطه شده است.
یعنی قسمتهایی از سخن مرجع مورد استفاده را حذف کند که با حذف آن قسمتها، محتوای کلام آن مرجع به معنایی مغایر با نظر اصلی آن مرجع تبدیل شود. خصوصاً این اتفاق در نقل قول از سخنان بزرگان یا نقل از منابع دینی همچون استناد به بخشی از آیات قرآن برای اثبات عقیده خود بیشتر دیده میشود.
مثال:
۱ـ اگر یکی از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار در مورد یک دیوان شعر چنین نظری دهد: «این دیوان، خوب بوده و مجموعه اشعار لذتبخشی دارد، البته هرگز با اشعار قوی برابری نمیکند، اما به هر حال، اگر در جایی به دیوان شاعران برتر دسترسی نداشته باشید، توصیه میکنم که در تنهایی به مطالعه این کتاب بپردازید.» و ناشر آن کتاب این عبارت را به این صورت پشت جلد آن دیوان چاپ کند: «این دیوان، خوب بوده و مجموعه اشعار لذتبخشی دارد… توصیه میکنم که در تنهایی به مطالعه این اشعار بپردازید.»
۲ـ قرآن کریم هم عقیده سکولاریسم را تایید میکند آنجا که میفرماید: یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضل اذا اهتدیتم؛ ای مردم با ایمان، شما مسؤول خودتان هستید و اگر همه مردم دیگر هم گمراه شوند به شما آسیبی نمیرسد، پس به دینداری خودتان بچسبید و کاری به کار دیگران نداشته باشید.
در حالی که آیات قرآن کریم در یک موضوع باید در کنار هم و همه با هم دیده شود و استناد به تنها چند آیه در یک موضوع و غفلت از آیات دیگر در آن موضوع، مغالطه نقل قول ناقص است که خود قرآن کریم هم اشاره کرده است که «افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»: آیا به بخشی از کتاب ایمان میآورید و به بخشی دیگر کافر میشوید؟
مغالطه ۶: تفسیر نادرست
توضیح:
ـ اگر کسی گفتار یا رفتار شخص دیگری را طوری تفسیر کند که مغایر با منظور اصلی خود اوست، دچار مغالطه تفسیر نادرست شده است.
مثال:
یک دسته از روایات ما دارای مضامینی شبیه این هستند که مثلا اگر کسی به اندازه بال مگسی برای امام حسین گریه کند، برکاتی شامل حالش میشود. این روایات که برای تعظیم عزاداری امام حسین و اهمیت عزاداری امام حسین مطرح شده، توسط عدهای به غلط تفسیر شده که: ما هر کاری هم بکنیم، هر گناهی هم بکنیم، رباخواری، دروغ، ظلم و… باز در مجلس امام حسین گریه کنیم همه گناهان، بخشیده میشود. در مورد این تفسیر نادرست، شهید مطهری میفرمایند:
«… خود اباعبدالله برای مبارزه با گناه قیام کرد، اما ما میگوییم قیام کرد تا سنگری برای گناهکاران باشد، میگوییم حسین (ع) یک شرکت بیمه تأسیس کرد، بیمه چی؟ بیمه گناه! یک ابن زیاد و یک عمر سعد در دنیا کم بود، امام حسین خواست ابن زیاد و عمر سعد در دنیا زیاد شود. گفت: ایّهاالناس! هر چه میتوانید بد باشید و گناه کنید که من بیمه شما هستم… میگوییم یک بهانه لازم است و آن این که شخص گناهکار باید به قدر بال مگسی اشک بریزد… به این ترتیب، مکتب امام حسین (ع) به جای اینکه مکتب احیای احکام دین باشد، مکتب ابنزیاد سازی و یزیدسازی شده است.»
مغالطه ۷: هر بچه مدرسهای میداند
توضیح:
ـ ما مسائلی را که هر بچه مدرسهای بداند، امور بدیهی و روشن و آشکار میدانیم. اگر کسی در بحث و جدل برای اینکه سخن خود را درست و مطابق با واقع و به عنوان امری بدیهی معرفی کند، سخنی که نباید در آن شک و شبههای کرد، ادعا میکند که آن مطلب را هر بچه مدرسهای میداند. شخص مخاطب که نمیخواهد با اعتراض خود اعتراض کرده باشد که آنچه را که بچه مدرسهایها و کودکان میفهمند، نمیفهمد، لذا مجبور میشود که ساکت بنشیند و دم نزند و در صحت آن مطلب شک و تردیدی روا ندارد.
البته لزوما لازم نیست عبارت بچه مدرسهای مطرح شود، ممکن است با تعابیر دیگری که در مثالها خواهید دید این مطلب القاء شود که این مطلب ساده و پیش پا افتادهای است و هر کسی میفهمد.
مثال:
۱ـ هر بچه مدرسهای میداند که عادت کردن انسان به هر چیزی مانع رشد و تکامل اوست. بنابراین، لازم نیست در اینباره بحث کنیم که انسان نباید به هیچ چیز، حتی به کارهای خوب عادت کند.
۲ـ این یک حساب دو دو تا چهارتاست که وقتی جامعه با تورم شدید روبرو شد، دولت باید آزادی مردم و مطبوعات را سلب کند و به آنها سختگیری کند.
۳ـ مطالبی که تا اینجا گفته شد مطالبی بدیهی بود و نیازی به اثبات آنها دیده نمیشود.
مغالطه ۸: مسموم کردن چاه و تلهگذاری
توضیح:
گاهی افراد برای اینکه دهان مخاطبان را ببندند و مورد انتقاد قرار نگیرند از دو شیوه تهدید و تطمیع استفاده میکنند. یعنی گاهی بعد از مطرح کردن ادعا، صفت مذموم و زشتی را به مخالفان آن ادعا نسبت میدهند و عملا این یک تهدیدی است که هر کسی بخواهد نقدی بکند، مصداقی از آن صفت زشت خواهد شد. به این شیوه مغالطه «مسموم کردن چاه» میگویند و گاهی هم فرد پس از طرح ادعا، صفات مثبت و ممدوحی را به موافقان این ادعا نسبت میدهد تا مخاطبان برای آنکه مخاطب این صفات قرار گیرند، ادعا را بپذیرند. به این مغالطه «تلهگذاری» گویند.
مثال مسموم کردن چاه:
۱ـ هر کسی به جز افراد بی هنر و مخالف فرهنگ و هنر قبول دارد که بودجه سالیانه فیلم و سینما بسیار کم است.
۲ـ و إذا قیل لهم آمنوا کما امن الناس قالوا أنومن کما امن السفهاء؟: و هنگامی که به آنها گفته میشود مانند دیگران ایمان بیاورید! میگویند: آیا ما هم مانند نادانها ایمان بیاوریم؟!
مغالطه ۹: توسل به جهل
توضیح:
ـ این مغالطه در جایی است که فردی با توسل به جهل و ندانستن، چیزی را اثبات یا رد کند. پس گاهی جنبه ایجابی و اثباتی دارد و گاهی جنبه سلبی و ردکنندگی دارد. یعنی فلان چیز به خاطر اینکه دلیلی بر آن نمیدانیم و ندیدهایم وجود ندارد و یا فلان چیز به خاطر اینکه دلیلی بر ردّ آن نداریم و نمیدانیم، وجود دارد.
مثال:
۱ـ ما به طور جدی به مساله بخت و شانس معتقدیم، زیرا علیرغم همه مخالفتها تا کنون هیچ دلیلی بر ردّ این مسأله ارائه نشده است. (ایجابی ـ اثباتی)
۲ـ اعتقاد به وجود جن، خرافهای بیش نیست، زیرا من حتّی یک کتاب علمی هم در اینباره ندیدهام. (سلبی، ردکنندگی)
۳ـ و اذا قیل انّ وعدالله حق و الساعه لاریب فیها قلتم ما ندری ما الساعه ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستیقنین: و چون گفته میشود که وعده الهی حق است و در قیامت شکی نیست، (شما کافران) گفتید نمیدانیم قیامت دیگر چیست؟ آن را جز گمانی نمیپنداریم و به آن باور نداریم!
مغالطه ۱۰: طرد شُقوق دیگر
توضیح:
ـ مغالطه طرد شقوق دیگر در جایی است که ما نه با یک حصر عقلی، بلکه با یک حصر استقرائی روبرو باشیم؛ یعنی حالات و شقوق مذکور، همه شقوق ممکن نیست. در این وضعیت فرضاً اگر پنج حالت در نظر گرفته شده باشد، و فردی بخواهد با نفی چهار حالت، حالت پنجم را اثبات کند، دچار این مغالطه شده است، چرا که ممکن است حالات و شقوق دیگری علاوه بر این ۵ حالت وجود داشته باشد.
مثال:
۱ـ تئوری پیشنهادی از سوی این دانشمند باید پاسخ صحیح به این مساله باشد، زیرا تاکنون آزمایشهای مختلف ثابت کرده که همه تئوریهای دیگر خطا بودهاند.
۲ـ کاشت گندم، بهترین انتخاب برای زراعت در خاک این منطقه است، زیرا محصولات دیگر، مانند سیب زمینی، پیاز، هویج، کدو و بادمجان در این خاک آزمایش شده و رشد محصولات آنها به هیچ وجه با محصول گندم قابل مقایسه نیست.
مغالطه ۱۱: کمیّتگرایی
توضیح:
ـ هر گاه فردی در سخنش، برای ایجاد اطمینان کاذب در مخاطب، تاکید بیجایی بر یک سری اعداد و ارقام غیر دقیق کند و بخاطر اینکه اعداد و ارقام نشانگر دقت هستند، با ذکر اعداد و ارقامی بخواهد دقت و درستی سخنش را اثبات کند، دچار این مغالطه شده است.
از جمله موارد پر کاربرد این مغالطه در جایی است که درباره مفاهیم کیفی و غیر قابل اندازهگیری و یا در مورد احساسات و عواطف درونی انسانی مانند علاقه، اعتماد، تأثیرپذیری، ارادت و… از اعداد و ارقام استفاده شود.
مثال:
۱ـ این مطلب را جدی عرض میکنم، سه برابر اعتمادی که به برادرم دارم، به شما اعتماد دارم.
۲ـ نود درصد محبوبیت او در مردم به دلیل بیان قوی و سخنرانی زیبای اوست.
۳ـ از هر پنج نفر، چهار نفر نمیتوانند این دستگاه را از انواع مشابه خارجی آن تشخیص دهند.
مغالطه ۱۲: ـ بیان عاطفی ـ (بار ارازشی کلمات)
توضیح:
ـ از آنجا که میتوان قضاوت دیگران را درباره یک موضوع به وسیله بیان آن موضوع با تعبیرهای مختلف عوض کرد. هنگامی که در بیان و توضیح یک موضوع، از کلماتی استفاده کنیم که دارای بار ارزشی مثبت یا منفی باشند و بدین وسیله بخواهیم آن موضوع را پسندیدهتر یا ناپسندیدهتر از حالت عادی آن نشان دهیم، به این معنا که بدون بار ارزشی کلمات، آن جمله را بیان کنیم، مرتکب این مغالطه شدهایم.
مثال:
میلوشویچ فرماندهان جنگی خود را احضار کرد.
آقای کلینتون با مسؤولان نیروهای دفاعی به مشورت پرداخت.
هر دو جمله فوق یک چیز را بیان میکنند و آن اینکه رؤسای جمهور دو کشور یوگسلاوی و امریکا با رؤسای نیروهای نظامی ملاقات کردند، در مورد یوگسلاوی از فرماندهان جنگی، اما در مورد امریکا از مسؤولان نیروهای دفاعی، هر چند برای حمله و تهاجم، یاد شده است. میلوسویچ رئیس جمهور یوگسلاوی بدون عنوان و لقب، به صورت آمرانه و تحکّمآمیز، فرماندهان خود را احضار کرده، اما کلینتون رئیس جمهور امریکا به صورت محترمانه و آزادانه با مسؤولان دفاعی به مشورت پرداخته است!
مغالطه ۱۳: توسل به مرجع کاذب
توضیح:
بهطور کلی رجوع به متخصص و مرجع یک تخصص کار عقلانی و صحیحی است، یعنی در اموری که خودمان نمیدانیم چه چیز درست است و چه باید کنیم، به یک متخصص رجوع کنیم. اما گاهی فرد از این قاعده سوء استفاده میکند و برای اعتبار بخشیدن به سخن خود به مرجع کاذب رجوع میکند، که این خود دو مورد است، یکی اینکه «استناد به قول یک کارشناس در زمینهای غیر از حوزه تخصص او» صورت گیرد، مثل اینکه کسی در تحقیق مربوط به الهیات و خداشناسی بگوید:
اثبات وجود خدا از نظر تعدادی از فیزیکدانان بزرگ جهان غیر ممکن و نامعقول است!
و شکل دیگر این مغالطه جایی است که «استناد به قول کارشناس و خبره در همان زمینه تخصصی انجام شود، اما این استناد به شکل مبهم و غیر مشخص» صورت گیرد. مثل اینکه کسی بگوید:
مثال:
یکی از سیاستمداران بزرگ، پیشبینی کرده است که سوسیالیزم در آینده دوباره احیاء خواهد شد.
در حالی که توسل به قول صاحبنظران بدون ذکر نام آنها، ارتکاب مغالطه است و چنین توسل و استنادهایی چیزی جز یک ادعای مبهم نیست.
مغالطه ۱۴: پارازیت
توضیح:
ـ طبیعتاً در هر بحثی اول به شخص مدعی فرصت طرح نظر و سخن داده میشود و بعد از بیان کامل نظر، اگر ایرادی داشت، نقد میشود. حال اگر کسی در فرآیند بیان یک نظری ـ به ویژه در حالت شفاهی و گفتاری آن ـ خللی ایجاد کند، به طوری که سخن گوینده به مخاطب نرسد و یا ناقص، منقطع، نامفهوم و با حالت غیر طبیعی به مخاطب برسد، در چنین حالتی مغالطه پارازیت اتفاق افتاده است.
این کار از طرفی تاثیر منفی بر گوینده دارد و انگیزه ادامه سخن را از او سلب میکند و از طرف دیگر، تاثیر آن سخن و پیام را بر مخاطب به حداقل میرساند.
مثال:
و قال الذین کفروا لایسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه لعلکم تغلبون: و کافران گفتند به این قرآن گوش فرا ندهید و در حین خواندن آن سخنان بیهوده بگویید، باشد که پیروز شوید.
مغالطه ۱۵: انگیزه و انگیخته
توضیح:
ـ این مغالطه از انواع جنجالی و بسیار شایع و متداول مغالطات است. عدهای به علت استعمال گسترده این مغالطه از سوی خود و دیگران و در نتیجه انس با آن، چه بسا آن را اصلاً مغالطه ندانند.
این مغالطه در جایی است که کسی برای نقد یک عقیده و رأی به جای اینکه به محتوای آن بپردازد، به خاستگاه آن عقیده و رأی و انگیزههایی که پشت آن قرار دارد، میپردازد، بدون اینکه توجه کند که آن شخص چه میگوید و ارزش و ادلّه سخن او چیست، فقط به مسائل جنبی از جمله تعلقات و انگیزههای گوینده آن سخن، تعلق او به طبقه خاص اجتماعی، حزب و گروه او، اهداف او و همفکرانش و… میپردازد.
مثال:
۱ـ به تازگی کتابی درباره عوارض سوء استفاده از داروهای شیمیایی نوشته شده و در آن استفاده از انواع قرص و کپسول، مضر تشخیص داده شده است. البته این کتاب را نباید خیلی مهم تلقی کرد، زیرا نویسنده آن یک عطار است که به طب گیاهی علاقه دارد و طبعاً این کتاب را با اهداف مالی و برای تبلیغ کار خود نوشته است.
مغالطات دلیل هایی چنان ضعیف هستند که مقدمات آنها اصلاً نتیجه شان را پشتیبانی نمی کنند و در واقع استحکام منطقی ندارند.
مغالطه ۱۶: منشاء
توضیح:
ـ این مغالطه در جایی است که فرد مغالطهکننده برای نفی و ردّ یک سخن، آن سخن و عقیده را به یک شخصیت مذموم از جمله شخصیتهای مذموم تاریخی نسبت میدهد و میگوید: «این سخن را اولین بار فلان شخصیت مذموم مطرح کرده» یا میگوید: «این سخن که حرف فلان متفکر مذموم است».
علت این مغالطه در اینجا است که شخص مغالطهکننده گمان و یا وانمود میکند که سرمنشاء یک عقیده و رأی، در صحّت و سقم آن مؤثر است. در حالی که در ادبیات دینی ما گفته میشود ببین سخن چیست و ببین خود سخن درست است یا غلط، برای قضاوت به شخص گوینده نگاه نکن. انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال.
مثال:
۱ـ مسائل پزشکی مربوط به ژنتیک، مانند پیوند ژنها و… فعالیت ناپسند و مذمومی است، گرچه نام یک علم به خود گرفته است، زیرا اولین بار هیتلر سعی کرد در این زمینه کارهایی انجام دهد.
۲ـ قالوا سواء علینا اوعظت أم لم تکن من الواعظین ان هذا الا خلق الاولین: آنها گفتند: برای ما تفاوتی نمیکند چه ما را اندرز دهی و ندهی، گفتار و رفتار تو چیزی نیست جز روش و اخلاق پیشینیان.
مغالطه ۱۷: ارزیابی یکطرفه
توضیح:
ـ غالباً نظر و سخنی که موافق و مخالف دارد، هم دارای مزایا و محاسنی است و هم دارای نواقص و عیوبی، این مغالطه در جایی است که کسی در مقام بحث و جدل و یا در مقام معرفی چیزی، تنها به نکات مثبت و یا منفی آن اشاره کند، یعنی اگر بخواهد از آن چیز دفاع کند، به ذکر مزایا و محاسن آن بپردازد و اگر درصدد ردّ آن است، عیوب و نقائص آن را برشمارد.
مثال:
۱ـ پیشنهاد میکنم ازدواج نکنی، زیرا تحمل سختیهای آن را نخواهی داشت، محدود شدن آزادی شخصی، مسؤولیت سنگین همسر و فرزندان، بار کمرشکن هزینههای روزافزون و…، هیچ فکر کردهای؟!
مغالطه ۱۸: ردّ دلیل به جای ردّ مدّعا
توضیح:
ـ اگر شخصی ادعایی را مطرح کند و برای اثبات آن دلیلی بیان کند ولی دلیل او غلط باشد و رد شود، مغالطه اینجا اتفاق میافتد که کسی با رد کردن دلیل آن ادعا، بخواهد رد شدن خود ادعا را نتیجه بگیرد. در حالی که این اشتباه است و اگر دلیل یک حرف رد شود، باعث نمیشود که اصل خود آن حرف هم رد شود که این اتفاق دو گونه میافتد:
۱ـ ناتوانی دلیل از اثبات این مدعا، در عین اینکه خود دلیل هم حرف درستی است.
سرانجام معلوم شد کسی که تا به حال نزد او به نام جنگیر میرفتی شیادی بیش نبوده و هیچ یک از حرفهای او پایه و اساسی نداشته است. لذا جن وجود ندارد و با این اتفاق تو باید از اعتقاد خود نسبت به وجود جن دست برداری.
۲ـ ناتوانی دلیل از اثبات مدعا، در عین اینکه خود دلیل هم حرف نادرست و غلطی است. (این مورد سختتر از مورد قبل است)
من میخواهم سندی ارائه کنم که برای حضار محترم در دادگاه ثابت شود که مجرم واقعی همین فرد است. من اسناد قطعی در اختیار دارم که نشان میدهد افرادی که برای بی گناهی این فرد شهادت دادهاند، هیچ کدام در محل وقوع جرم حضور نداشتهاند. (اگر اسناد، معتبر باشد حداکثر ثابت میکند که نمیتوان به سخن شهود توجه کرد، اما برای مجرم بودن متهم نیز سندی دارید؟!)
پس ما در هر ادعا و دلیلی سه مسأله داریم که هر کدام باید در جای خود دیده شوند:
۱ـ ناتوانی دلیل و مقدمات از اثبات مدعا
۲ـ خطا بودن خود دلیل و مقدمات که در اثبات مدعا آمده
۳ـ خطا بودن اصل مدعا
که در واقع این مغالطه آنجاست که فرد از اثبات موارد ۱ و ۲ میخواهد مورد ۳ را نتیجه بگیرد که اشتباه و مغالطه است.
مغالطه ۱۹: استثنای قابل چشمپوشی
توضیح:
ـ میدانیم که اگر حتی یک استثناء در یک ادعای کلی پیدا کنیم، آن قاعده کلی را نقض خواهد کرد.
حال این مغالطه در جایی است که فردی ادعایی را مطرح کند و وقتی به یک مثال نقض برخورد یا مثال نقضی در نقد آن سخن مطرح شد، ادعا کند که این یک استثناء است و قابل چشمپوشی است و خدشهای به اصل ادعا و سخن وارد نمیکند.
مثال:
۱ـ علی: فلاسفه همیشه سرشان به کار خودشان گرم بوده و در عالم خیالات و توهمات و امور انتزاعی خود به سر میبردهاند و هیچ توجهی به مسائل اجتماعی نداشتهاند.
حسین: پس در مورد فلاسفهای مانند سقراط و افلاطون و هیوم و راسل و شیخ بهایی و… چه میگویی؟
علی: این چند نفر استثناء هستند (در ادامه مغالطههای بیژن و منیژه ـ رجوع کنید به مقدمه این جزوه و مغالطه شماره ۱۴)
مغالطه ۲۰: خودت هم
توضیح:
ـ این مغالطه شیوع بسیار زیادی دارد و وقتی به کار میرود که شخصی به دیگری اعتراض کند و خطایی را به او تذکر دهد، شخص دوم برای نپذیرفتن اعتراض او بگوید: خودت هم همین خطا را مرتکب شدهای. گویا اگر او به تنهایی مرتکب آن شده بود خطا به حساب میآمد، اما حال که هر دو آن را انجام دادهاند، درست و صحیح است.
حالت دیگر این مغالطه این است که مخاطب برود رفتاری مخالف با گفتار گوینده پیدا کند و بگوید تو که این حرف را میزنی خودت در فلان وقت رعایت نکردهای.
مثال:
۱ـ پدر! چطور مرا به دلیل سیگار کشیدن سرزنش میکنی و برایم استدلال میکنی، در حالی که خودت تعریف میکردی که در نوجوانی سیگار میکشیدی؟!
۲ـ حرفهای او درباره کنترل جمعیت هیچ ارزشی ندارد، زیرا خود او کسی است که در گذشته طرح کمک به خانوادههای پر جمعیت را داده بود. (از نوع دوم)
مغالطه ۲۱: البته، امّا
توضیح:
ـ این مغالطه در جایی است که کسی هنگام سخن گفتن خطایی را مرتکب شود و گمان کند اشاره و توجه به آن خطا برای مبرا کردن او از آن خطا، کافی است. به عبارت دیگر، شخص برای اینکه نسبت به ارتکاب آن خطا مورد اعتراض قرار نگیرد، به خطا بودن آن اشاره کرده و گمان یا وانمود کند که چون او این خطا را جاهلانه و غافلانه انجام نمیدهد، نباید مورد اعتراض قرار گیرد و در واقع میگوید: من میدانم که این خطاست و لازم نیست به من تذکر دهید، ضمن اطلاع بر اشتباه بودنش، با این حال من آن را به کار میبرم.
البته گاهی هم فرد ابتدائاً این را نمیگوید، بعد از اینکه مورد نقد قرار گرفت، دچار این مغالطه شده و میگوید: «بله، البته حرف شما کاملاً متین است و من اشکالتان را قبول دارم، اما شما هم توجه داشته باشید که ما حق داریم این موضع را بگیریم.»
مثال:
۱ـ البته من توجه دارم که وقت من تمام شده و ده دقیقه هم گذشته، اما خوب است به این نکته هم توجه داشته باشید که…
۲ـ البته استاد! توجه دارم که این نوشته را نامنظم و بدخط نوشتهام، اما امیدوارم نمرهای از من کم نشود.
مغالطه ۲۲: سنتگرایی و سنت گریزی
توضیح:
ـ گاهی افراد برای اثبات درستی ادعا و سخنشان، سنت بودن، سنتی بودن و دارای سابقه بودن را دلیل صحت آن معرفی میکنند. به این مغالطه «سنتگرایی» گویند و گاهی هم افراد برای رد کردن سخنی و باطل نمودن آن بر عکس، سنتی بودن آن را مطرح میکنند و قدیمی و سنتی بودن آن را دلیل باطل بودن آن معرفی میکنند. به این مغالطه هم مغالطه «سنتگریزی» گویند.
پس این دو مغالطه در واقع چنین است:
این مطلب قدیمی است، پس درست و مقبول است. (سنتگرایی)
این مطلب قدیمی است، پس نادرست و غلط است. (سنتگریزی)
مثال سنتگرایی:
۱ـ مطمئناً این کار ضرری ندارد و بهترین راه است، چرا که این شیوهای است که همیشه انجام میشده و ما هم همان را ادامه خواهیم داد.
۲ـ و اذا قیل لهم اتّبعوا ما انزل الله قالوا بن نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آباؤهم لایعقلون شیئا و لایهتدون: و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خداوند نازل کرده پیروی کنید، گویند: نه، بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم پیروی میکنیم. آیا اگر پدرانشان چیزی نمیفهمیدند و هدایت نشده بودند، ایا باز هم از آنها پیروی میکنند؟!
مثال سنتگریزی:
۱ـ در مورد این بحث سه نظریه اصلی وجود دارد: نظریه اول از سوی متفکران قرون وسطی ارائه شده و چون نظریهای قدیمی است از آن صرفنظر میکنیم، اما نظریه دوم….
۲ـ سخنان اسلام مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است و به درد زندگی امروز نمیخورد.
۳ـ و قال الذین کفروا اذا کنا تراباً و آبائنا لمخرجون * لقد وعدنا هذا نحن و آبائنا من قبل ان عذا الا اساطیر الاولین (آیات ۶۷ و ۶۸ سوره نمل که اشاره دارد که وقتی کفّار در مورد قیامت و معاد سخن میگویند، چون دلیلی ندارند، میگویند: این ادعایی است قدیمی که به پدران مام هم داده میشد.)
مغالطه ۲۳: عدم سابقه و تجدّد
توضیح:
این مغالطات هم که از جهاتی شبیه مغالطه قبلی است. گاهی فرد سخنی را فقط از این جهت که سابقهای در گذشته ندارد و چیز تازه به دست آمده است، بیاعتبار میپندارد و آن را رد میکند. به این مغالطه، «عدم سابقه» گفته میشود. و گاهی هم برعکس قبلی، فردی جدید بودن و تازه بودن سخن را دلیلی بر درستی آن میپندارند که به آن مغالطه «تجدّد» گویند.
پس اینجا هم با دو نوع مغالطه سروکار داریم؛
این مطلب جدید است (و د رقدیم نبوده و سابقهای ندارد)، پس نادرست و نامقبول است. (عدم سابقه)
این مطلب جدید و تازه است، پس درست و مقبول است. (تجدّد)
مثال عدم سابقه:
مردم تا حالا هیچ وقت به این همه برنامه تفریحی در رادیو و تلویزیون احساس نیاز نکردهاند، امروزه نیز مردم به چنین برنامههایی در این حد گسترده نیاز ندارند.
مثال تجدد:
۱ـ شما که با حرف من مخالفت میکنید، هیچ میدانید که این حرف مطابق با جدیدترین نظریهها و تحلیلهای جامعهشناسی است؟!
۲ـ زندگی بهتر با محصولات جدیدتر!
مغالطه ۲۴: توسّل به اکثریت
توضیح:
این مغالطه آن است که کسی در مقام بررسی و مطابق با واقع بودن بگوید که «حق با اکثریت است.»؛ یعنی اگر در مجموعهای تعداد زیادی از اعضاء از یک نظریه حمایت کردند باید به صحّت آن نظریه اذعان کرد. به عبات دیگر این که تعداد زیاد طرفداران یک مطلب را دلیل بر درستی آن مطلب بگیریم. در حالی که این تفکر اشتباهی است و به طور کلی تعداد طرفداران یک عقیده و تفک هیچ ملاکی در صحت یا عدم صحت آن نیست. همانطور که زیاد بودن طرفداران لزوماً به معنی درستی آن تفکر نیست، کم بودن طرفداران هم اشتباه بودن آن نیست. ما در اینجا به مقام عمل کاری نداریم و در حیطهی بررسی صحت و مطابق با واقع بودن یک ادعا تعداد طرفداران یا مخالفان را مؤثر نمیدانیم.)
مثال:
علی: سی میلیون نفر به او و به برنامههایش رأی دادهاند. آیا میخواهی بگویی همه آنها اشتباه کردهاند؟!
حسین: میخواهیم بگویم بهتر است دربارهی خود برنامههای او بحث کنیم، نه تعداد طرفدارانش.
مغالطه ۲۵: مصادره به مطلوب
توضیح:
این مغالطه در جائی رخ میدهد که فرد، نتیجهی استدلال (مطلوب) را که باید اثبات شود، اثبات شده فرض کند. به بیان دیگر شخص در مقدمات استدلال از همان نتیجهای که در صدد اثبات آن است استفاده کند.
این مغالطه خود دارای سه نوع است:
اول وقوع این مغالطه از راه کلمات و عبارات است. در جایی که فرد، مطلب مقدمه را با عبارت پردازی و تفاوت در طرز بیان در نتیجه میآورد.
محدود کردن آزادی بیان، همواره برای افراد یک کشور مفید است، زیرا این که احساسات و عواطف و حرفهای مردم که تشتت آراء مختلف است گفته نشود، فواید زیادی را شامل حال مردم کشور میکند. (گفته نشدن احساسات و عواطف و حرفهای متشتط مردم بیانی دیگری از همان محدودکردن آزادی بیان آنهاست که تکرا رشده است.)
حالت دیگر این است که فرد، یک حکم کلی که از راه استقراء به دست آمده را که حکم افراد از افراد جزئی به کلی منتقل میشود را برای اثبات یک مورد جزئی استفاده کند.
نیتروژن سبکتر از هواست، زیرا نیتروژن یک گاز است و میدانیم که گازهای گوناگون از هوا سبکتر هستند. (ولی این که گازهای گوناگون از هوا سبکتر هستند از راه استقراء گازهای گوناگون به دست آمده و برای این که بگوییم نیتروژن هم جزو این گازها است باید دلیل بیاوریم.)
و حالت سوم این است که برای اثبات یک سخن، ادعای صادق دومی را که از آن سخن کلیتر است به عنوان دلیل بیاوریم، ولی ثابت نکنیم که سخن اول از مصادیق ادعای صادق دوم است.
الف: برنامهی ما در این دورهی تربیت معلم این است که دانش جویان با سه زبان برنامهنویسی کامپیوتر آشنا شوند.
ب: اما سه زبان برنامهنویسی کامپیوتر برای دانشجویان تربیت معلم چه ضرورتی دارد؟
الف: افزایش مهارتهای آموزشی کاربردی برای این دانشجویان اجتنابناپذیر و ضروری است. (اینجا میبینیم که عبارت «افزایش مهارتهای آموزشی کاربردی برای این دانشآموختگان اجتناب ناپذیر و ضروری است»، کلیتر از عبارت «برنامه ما در این دوره تربیت معلم آموزش سه زبان برنامهنویسی کامپیوتر است.» است میباشد در حالی که گوینده ثابت نکرده که آموزش سه زبان برنامهنویسی کامپیوتر برای دانشجویان تربیت معلم، مصداق افزایش مهارتهای آموزشی کاربردی برای آنهاست.)
برخی، به عمد یا غیرعمدی، به گونهای استدلال میآورند که در ظاهر صحیح است، اما معنا و محتوایی بسیار خطاآلود و مغلطهآمیز دارد. پیآمدِ ناگوار این خطاها و مغلطهها کم نیست. لذا شناخت آنها از چند جنبه برای هر انسانی ضروری است: ۱ـ شخصاً از مغالطه پرهیز کند؛ ۲ـ آگاهی یابد تا دیگران او را از این راه فریب ندهند و ۳ـ گرفتاران مغالطه را نجات دهد.
پینوشتها:
[۱]. از کتاب مغالطات دکتر خندان با تصرف ـ ص ۲۱
[۲]. از کتاب مغالطات دیوید کِلِی با تصرف ـ ص ۱
[۳]. از منطق ۲ دکتر قراملکی با تصرف ـ ص ۱۶۵
[۴]. معرفی و توضیح این مغالطات از کتاب مغالطات دکتر خندان بیان شده، با تصرف