
اشاره
در واقع در این مجموعه معارف (دینی و حوزوی)، رویکرد حجتگرایی ما زیاد است؛ در حالي كه دنیای امروز یعنی سطح آکادمیک در جهان، بيشتر بر واقعگرایی متمرکز است و اصلاً به حجتگرایی فکر نمیکند. اگر به واقعگرایی نرسد، میگوید اینجا مجهول است و برای ما روشن نیست. ما میگوییم مجهول است؛ اما چون شیخ گفته برای ما حجت است. طبیعت کارهای حوزوی ما این است و حجیت خبر ثقه، حجت خبر عدل، حجیت اجماع، همه حجیتگرايي است.
. . . اگر بتوانیم صحنه حجیتگرایی را عوض کنیم و به واقعگرایی برسيم، کل فقه عوض خواهد شد. .
. . . اگر چنين طرحی واقع بشود و ما بتوانیم از هشتاد درصد تعبد، به هفتاد درصد واقعگرایی برسیم، قدم بسيار بزرگی برداشتهايم.
. . . سعی من این بوده که از هشتاد درصد حجتگرایی کم بکنم. تقریباً هفتاد درصدش را کم کردیم. ده درصد گذاشتیم حجتگرا و بقیه را سعی کردیم واقعیت را پیدا کنیم. کار سخت و مشکلی است. این كار علوم ما را بالا ميآورد.
یکی از مسائل مهم در مورد علوم تاریخي حیطه هر کدام و میزان اهمیت و تاثیر آن در حوزه و علوم اسلامی می باشد لطفا در اینباره توضیح دهید؟
استاد: راجع به علوم تاریخی، مخصوصاً در حوزههای علميه ما، مقداري تداخل ايجاد شده است. ابتدا بايد مرزها را مشخص کنیم تا بدانيم تاریخ چيست، سیره چیست و. . . و كدام برای ما نافع است. در حوزه علميه مباحثی به نام رجال، تراجم، سیره و انساب را داریم. بحث خاصی نيز به معنای معرفة الصحابه وجود دارد كه اهلسنت بیشتر به آن میپردازند و بحث تاریخ. این علوم طبیعتاً با هم فرق میکنند. اینکه عرض کردم تداخلی پیدا شده است، نکتهاش این است که علم رجال که ریشههایش از قرن دوم است، بر یک هدف معین بوده است. اين علم از آنجا كه اعتباری است ميتواند در طول زمان اهدافش کم و زیاد شود. تقریباً اولین هدفی که در ابتدا براي آن مطرح بود، وثاقت و شناخت راوی بود. بعدها ضبط اسم و طبقه راوي نيز به مباحث علمیِ رجال اضافه شد. پس رجال، علمي شد که به راويان ميپرداخت. ميتوان گفت شعبه بنحجاج که از علمای اهلسنت و اهل بصره است، اولین کسی بود که در علم رجال گام برداشت.
گفتيم كه بنيان رجال بر بیان احوال راوی استوار است؛ اما مرحوم استاد، آقای خویی در معجم رجال مقداری از تراجم را وارد رجال كرد يا مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب امل الآمل ـ که یک جلدش در ترجمه علمای جبل عامل است ـ و کتاب تذکره المتبحرين که در شرح حال علما است و از علمای جبل عامل میگوید به مباحثي پرداختهاند كه ربطی به علم رجال ندارد. افرادی که نباید قاعدتاً در رجال بررسی شوند، بررسی شدهاند و خلط رخ داده است؛ بنابراين هر علمی را چه اعتباری، چه حقیقی و چه کاربردی، باید بهخوبي شناسایی و مرزبندی کنیم. رجال کارش بررسی حال راوی است و عمده جهاتش هم همان وثاقت است؛ اما اگر اسم راوی یا پدرش مشتبه باشد، ضبط اسم راوي و اسم پدرش با تمییز مشترکات و توحید مختلفات و وثاقتش و طبقهاش علم رجال خواهد بود. ورود به علم رجال نيازمند ضوابطی است.
تراجم علم دیگری است. در واقع یک نحوه تاریخ است؛ اما تاریخی که به زندگی شخص معینی ميپردازد و حوادث و وقایع زندگی او را ميكاود. ما همچنين در دنیای شیعه چیزی به نام فهرست داريم. فهرست شیخ طوسي، فهرست نجاشی و. . . كتابهايياند كه در اين زمينه تدوين شدهاند. فهرستنويسي نيز غیر از رجال است. فهرست متعرض کسانی میشود که کتاب و تألیف دارند؛ طبیعتاً نسبتش با رجال، عموم و خصوص من وجه است. ممکن است کسی کتاب داشته باشد، اما راوی نباشد و ممکن است راوی باشد، اما کتاب نداشته باشد، چنانكه ممکن است فردي هر دو ويژگي را داشته باشد يا فاقد هر دو باشد. نسبت اینها با تراجم نيز همین نسبت است.
فهرست فقط تحلیل، توصیف و انتساب کتاب است كه بحثهايی مفيد و مهماند؛ اما متأسفانه در حوزههای ما بررسی نميشود. امروزه غربیان بسيار بر فهرستنويسي و مسائل آن نظر دارند. کتابها را بررسی میکنند و به نسخههای خطی اهميت ويژهاي ميدهند. فهرستهای توصیفی و تحلیلی دارند؛ يعني علاوه بر اينكه به شرح حال مؤلف و نسخههاي کتاب ميپردازند، از اين نيز سخن ميگويند كه كتاب مورد نظر به چه کتابهايی از کتابهای گذشتگان اعتماد کرده و در مقام نقل يا تحقیق چگونه عمل كرده است، آيا متن یکنواختی دارد يا خير.
بحث سیره نيز بیشتر در ميان مسلمانان مطرح است که شبیه تراجم است؛ اما بیشتر به افرادی ميپردازد كه زندگيشان ارزش عملی دارد و مایه درس و عبرت است؛ مثلاً میگوییم سیره سلف صالح چنين بوده است. تراجم یا ترجمه بیشتر ناظر به شرح حال افرادي است كه بهاصطلاح عرف، شرح حالشان بار ارزشی ندارد. سیره بار ارزشی دارد. مثلاً سیره پیغمبر در جنگها، در دنیای اسلام از رسولالله شروع شد. در اين زمينه کتاب ابنقیم جوزیه زاد المعاد فی هدی خیر العباد، انصافاً کتاب نافعی است. ابنقيم سنی است. ای کاش ما نيز میتوانستیم درباره پیغمبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) چنيني اثري ايجاد كنيم. ابنقيم سیره عملیه حضرت رسول را در چهار مجلد جمعآوری کرده است. در قسمتهایی که محل تردید است، بحث اجتهادی شده است. علما درباره سیره پیغمبر اختلاف کردهاند كه چه جاهایی مستحب است و چه جاهايي مستحب نیست. ما بايد چنين اثري در سيره عملي اهلبیت(عليهم السلام) داشته باشیم؛ البته از مرحوم آقای طباطبایی کتابي با عنوان سنن النبی بر جاي مانده که ترجمه هم شده است. این اثر بسيار مختصر است و اصلاً قابل قیاس با کتاب زاد المعاد نیست. زاد المعاد جنبه فلسفی ندارد و بيشتر جنبه منقولی دارد و در شناخت حدیث و مانند آن است. غرض اینکه سیره ناظر به واقعیتهایی است که دارای بار اخلاقی یا فقهی یا قانونیاند. گفتني است از قرن دوم كتابهايي در سیره نوشته شده است و اهلبیت نيز بر آن تأکید داشتهاند. در مقابل، تاریخ واقعیت صرف است و دنبال بار ارزشی و اخلاقی نیست. تاریخ عنوان عامی است كه شامل تاریخ مناطق جهان، تاریخ زمینشناسی و تاریخ انسان میشود. تاریخ اسلام نيز به سبب وجود رسولالله(صلي الله عليه وآله) و حوادث موجود در آن، خصوصیت يافته است وگرنه ذيل همان تاریخ عام است. اهلسنت نيز بحث صحابه و معرفة الصحابه را سعی كردهاند از بقیه رجال جدا کنند، اگرچه صحابي مورد بحث، راوی باشد. صحابهای که راویاند در تهذیب الکمال آمدهاند. چنين چيزي جزو علوم اسلامی است؛ یعنی در مکاتب و مذاهب دیگر نبوده است. نقش چنين علومي را ميتوان در فقه و علوم دیگر حوزه بهخوبي ديد.
تدريجاً مباحث ديگري نيز ذيل نام انساب به وجود آمد كه انساب عرب را بيان ميكرد؛ مثلاً انساب الاشراف به سبب احترام پيامبر و خاندان ايشان تنظیم شد. در انساب، شخصي كه بررسي ميشود فرقي نميكند راوی باشد یا نباشد، خوشنام باشد یا نباشد، مؤلف باشد یا نباشد و. . . . این زوایای مختلفی است که در حوزههای امروز ما وجود دارد. این علوم تا حدودي با يكدیگر ارتباط دارند. اينگونه نیست که هر کدام یک سو برود و انساب با رجال ربطی نداشته باشد يا رجال با صحابه یا تراجم ربطی نداشته باشد. يك به هم پیوستگیاي ايجاد شده است.
یکی از کارهای خیلی خوب که کمتر دیدهام انجام شود اين است كه اگر مطلبی راجع به کسی مینویسیم، حیثیات مختلف آن را بیان کنیم؛ مثلاً بگوییم از نظر تاریخی تحقيقي در اينباره نشده است. گاه ممكن است در بعضي از اين علومي كه بيان شد، کم بیاوریم و مطالب چنداني نداشته باشيم. در اين مواقع میتوانیم از دیگر علوم بهره بگيريم. شواهد تاریخی را نگاه کنیم، شواهد سیره را ببينيم، روایات شخص را بررسي کنیم. اینها را كنار هم بگذاریم، تا بتوانيم شخصيت فرد مورد نظر را از لابهلای اين مباحث ترسیم کنیم. حتی ميتوانيم شخصيت او را به لحاظ وثاقت که جهت رجالی است و به جهات تاریخی و غیر تاریخی و تأثیرگذاری بررسی کنیم.
پس تراجم، سیره و تاریخ، اگرچه علومي جدا هستند و تعریفي جداگانه دارند، با يكدیگر در ارتباطاند. معلوماتی که امروزه در اين علوم در اختيار داريم، یکنواخت نیست؛ یعنی ممکن است درباره یک راوی، مطالب تاریخی خوبی داشته باشيم، اما بحثهای رجالی يا فهرستی ما درباره او ضعیف باشد يا در بحث انساب مشخص نباشد نسب شخص چيست و اهل کجا بوده است. بايد اين مباحث را دستهبندی کنیم؛ مثلاً ميتوانيم از کتابهای رجالی، تاریخی، سیره، يا همين کتب اربعه و غیر آن، شخصیت زراره را ترسیم کنیم. ميتوانيم اشخاص را يك يك به لحاظ بعد تاریخی، بعد سیره، بعد رجالی، بعد ترجمه و تراجم و بعد انساب، بررسي كنيم و اطلاعات پرارزشي به دست بياوريم. اين كار بدون شك نقش مؤثري بر فقه و استنباط فقهی خواهد داشت. با این کار میتوانیم به نتایج خوبی برسیم که تا كنون به دست نيامده است؛ چون بنای ما تحقيق در حيطههايي است که كار نشده است. کار بسیار لطیفی است. ميتوانيم از روايات، سيره عملي شخص را به دست بياوريم؛ مثلاً شخصي به امام میگوید نميتوانم با سنیها ازدواج بکنم. میخواهم ازدواج بکنم، اما نمیشود و شبهه دارم. امام میگوید زن ساده بگیر که از دعوای شیعه و سنی سرش نشود و از مسلمانان باشد. اینکه سنی چه میگوید شیعه چه میگوید، همان سنی عادی هم کافی است.
گاه ميتوانيم از سیره خود شخص و از افعال او به نتایج مفیدی در استنباط برسیم؛ مثلاً ميدانيم زراره فلان كار را کرده است یا کلامي از او نقل شده كه جزء روايت نيست. چنين نکاتی بسیار مفید است و قطعاً در فقاهت و در اجتهاد تأثیر فراوان دارد؛ مخصوصاً اگر بتوانیم مجموعه معارف موجود در رجال، انساب، فهرست، تاریخ، تراجم، سیره و معرفة الصحابه را به دو بخش اساسی تقسیم کنیم: بخشي كه با مراجعه به آن میتوانیم واقع را کشف کنیم و بخشي كه اگرچه کشف واقع نميكند، برای ما حجت خواهد بود. امروزه در حدود هشتاد درصد ارزیابی ما از معارفی که در حوزههای ما وجود دارد، حجتگرایی است؛ مثلا اگر تاریخ را تقویت کنیم، طبیعتاً واقعگرایی آن بیشتر است، چنانكه تراجم واقعگراییاش بیشتر است؛ اما رویکرد کلی تراجم و رجال با حجتگرایی است. در واقع در این مجموعه معارف، رویکرد حجتگرایی ما زیاد است؛ در حالي كه دنیای امروز یعنی سطح آکادمیک در جهان، بيشتر بر واقعگرایی متمرکز است و اصلاً به حجتگرایی فکر نمیکند. اگر به واقعگرایی نرسد، میگوید اینجا مجهول است و برای ما روشن نیست. ما میگوییم مجهول است؛ اما چون شیخ گفته برای ما حجت است. طبیعت کارهای حوزوی ما این است و حجیت خبر ثقه، حجت خبر عدل، حجیت اجماع، همه حجیتگرايي است. سعی من این بوده که از هشتاد درصد حجتگرایی کم بکنم. تقریباً هفتاد درصدش را کم کردیم. ده درصد گذاشتیم بر مبنای حجتگرایی و بقیه را سعی کردیم واقعیت را پیدا کنیم. کار سخت و مشکلی است. این كار علوم ما را بالا ميآورد.
ما بايد مرزبندي این علوم، ارزش هر يك از آنها و تأثیر هر کدام را بر فقه و مجموعه معارف دینی از جمله تفسیر، عقاید، کلام و. . . مشخص کنیم. بايد دادهها را از علوم گرفت و در كنار هم چيد تا به نتايجي برسيم. مثلاً از عمار روايات زیادي داریم كه شاذ هم زیاد دارد. شاید در همان زمان امام عسکری(عليه السلام) هم اصلاً کتاب عمار مطرح نبوده است. از امام هم در مورد کتابش سوال نکردهاند؛ اما در مورد کتب بنیفضال میگوید خانههای ما پر از کتب بنیفضال است. احتمالاً کتاب عمار در آن زمان مورد توجه نبوده است و این یکی از شواهد تقویت این نظریه است که کتاب او بر خلاف کتب بنی فضال، مختص به روایات نبوده و مشتمل بر آراء فقهی وی نیز بوده است و لذا مورد اهتمام چندانی واقع نشده بوده است. اینها نکات واقعگرایی است و ما را به واقع میرساند.
بايد توجه كرد كه سیره نقل صرف نیست، تراجم نقل صرف نیست، رجال نقل صرف نیست، فهرست نقل صرف نیست، بلكه اينها علوم منقولیاند که با شواهد عقلانی، قرآني، روايي و مانند آن تنقیح شدهاند. ما در مقام اجتهاد در تمام ابعادش، يعني اجتهاد در فقه و اصول، در کلام، در تفسیر و. . . محتاج به اين علوم هستیم. این علوم را بايد دقیقاً مرزبندی کنیم و بخشهاي تعبدي و واقعگرا را مشخص کنیم و اگر شواهد واقعی بر مطلبي پیدا نکردیم، صريحاً اعلام كنيم. مثلاً ميتوانيم بگوييم چون نجاشی گفته فعلاً تعبداً قبول میکنیم.
مجموعه معلومات ما در حدی نیست که ما را واقعگرا کند و این یکی از مشکلاتی است که دنیای امروز گرفتار آن است؛ البته شواهد واقعگرایی ما بیش از مسیحیت و یهودیت است. رسولالله (صلي الله عليه وآله)، ائمه(عليهم السلام) و بزرگان دین اهتمام داشتند که دسترسي به واقع باشد و واقعگرايي صورت گيرد؛ چون حفظ دین میکند. ما معتقدیم مجموعه کار رسولالله و ائمه بهگونهاي بوده است که واقعها محفوظ است، لکن خیلی صاف و روشن نمیتوان به آن رسید و بايد زحمت كشيد. يكي از شواهد خاتميت شریعت مقدس اسلام نيز همین است که امکان وصول و رسیدن را تعبیه کرده است. چنين چيزي در شرایع سابق نیست و منحصر به شریعت اسلام است، لکن بر اثر گذشت زمان و بر اثر کثرت تألیف و. . . که بوده و جامعه عقب مانده و فرهنگهای مختلفی در جامعه پديد آمده و مشکلاتی که ايجاد شده، موجب نوعي خلط شده است. باید سعی کنیم خلطها را برداریم. به نظرم الان زمینه اين وجود دارد که به واقعیتگراییِ هفتاد درصدي برسیم. خیلی سخت است؛ اما تأثیر آن بر فقه و اصول بسيار زیاد است. اگر بتوانیم صحنه حجیتگرایی را عوض کنیم و به واقعگرایی برسيم، کل فقه عوض خواهد شد. اين كار به فقه، صبغه علمی خواهد داد. براي اين كار نيازمند شواهديم. این شواهد در سیره، تاریخ، رجال و انساب بسيار است و به هم تنیده. روایات نيز از دیگر شواهد است. از اين شواهد میتوانیم مجموعهاي بسیار خوب به دست بياوریم و طبعاً اگر چنين طرحی واقع بشود و ما بتوانیم از هشتاد درصد تعبد، به هفتاد درصد واقعگرایی برسیم، قدم بسيار بزرگی برداشتهايم.
درباره نقش اين كار بايد بگويم اگر چنين طرحي را عملي كنيم و درست بر روي آن کار كنيم، ما را از تعبد دور میکند و به تعقل میکشاند. چنين چيزي زمینه حرکت ما به سوي تعقل است، گام بزرگی است به سوي پيشرفت؛ یعنی میتوانیم پيش از آنكه خدمت بقیةالله برسيم، با مجموعه هشتاد تا نود درصدی به واقع برسیم. میتوانیم چنين كاري كنيم و مشکل زیادی نداريم، بلكه فقط نيازمند کار جدی است.
انسان وقتي به حق و معارف دینی که بسیار ارزشمند و امالحقائق است ميرسد، بسيار خوشحال ميشود. اين كار خدمت بزرگی است و زمینه را برای دنیای جدیدی آماده میکند. در واقع خاتمیت رسولالله هماهنگ با عمل شده است. یکی از مسائل مهم خاتمیت، ابلاغ و رسانه است. اگر بتوانيم پس از 1436 سال به واقع دست بيابيم، بسيار ارزشمند است. بین ما و زمان رسولالله، تقریباً 42 طبقه است، همچون ساختمان 42 طبقهای. اهلسنت در طبقه اول، دوم و سوم و شاید چهارمشان مشكل دارند و چهار طبقه ابتدايي آنان بسيار متزلزل است، همچون طبقاتی ساخته از نمک كه اگر آب بخورد فرو ميريزد؛ اما در طبقه پنجم و ششم بسيار قوی كار كردهاند. انصافاً خیلی زحمت کشیدهاند. فوقالعاده در متن حدیث، سندها، اسمها، اشتباهات و کلمات و تمام ظرافتها كار كردهاند، بهگونهاي كه انسان متحیر ميشود؛ اما چنين كاري براي طبقات بالاتر است و پايهها متزلل است؛ اما طبقه اول شيعه امیرالمؤمنین، حضرت سیدالشهدا، امام سجاد و امام باقر(عليهم السلام) است. پايههاي ساختمان شيعه مستحكم است؛ ولی شیعه بعدها به سبب دربهدری و آوارگی حتی نتوانست معارف اهلبیت را منتقل کند. اهلبیت ميگفتند ولی پراکنده ميشد. من دقت کردهام و ميتوانم بگويم اين امكان وجود دارد كه از روايات برخي از جلدهاي بحارالانوار كه موضوع فقهي ندارند، حکم فقهی به دست آورد. بسيار عجیب است. معارف پراکنده آمده، اما خیلی نورانی است. کاری که جوانان بايد انجام دهند اين است كه براي دستيابي به روايات اهلبيت فقط به مثل وسائل یا جامع الاحادیث اکتفا نکنند؛ حتی ميتوانند به كتابهاي زیدیه و اسماعیلیه يا سنیان مراجعه كنند و به روایات اهلبیت دست پیدا كنند؛ رواياتي كه كم هم نيستند. گاه ممكن است درباره فتوایي كه علما دادهاند، دلیل و روایاتي در كتب شيعه پيدا نكنيم؛ اما با مراجعه به آثار اهلسنت، دليل آن را بيابيم. اين نشان ميدهد اهلبیت با شرایط سختي كه داشتهاند حتي در زمان تقیه و به هر طريقي شده اين معارف را به ما رساندهاند؛ اما به سبب شرايط زماني يا تقيه، کمی مشتبه يا جابهجا يا پراکنده است. امروزه اگر كسي میخواهد کار بکند، بايد سعی کند به کل میراث اهلبیت احاطه پیدا کند. همتها را بايد بالا برد. براي چنين كاري بايد مراکزی تأسيس شود. الان مراکز تحقیقاتي خوبي در قم وجود دارد؛ اما مركزي كه ميگويم دستكم بايد با سه هزار نفر يا بيشتر کار کند؛ چون کار بسيار زیاد است. صحبت یک نفر و دو نفر و صد نفر هم نیست. اهلبیت(عليهم السلام) زحمت زیادی کشیدند. مباحثي در کتب اهلسنت و جاهای دیگر وجود دارد كه ما نداریم. این بسيار عجیب است؛ مطالبي از امام صادق(عليه السلام) هست كه امروزه در کتابهاي ما نیست؛ اما در کتابهاي سنيان و زیدیان موجود است. امام سجاد(عليه السلام) در روايتي ميفرمايند اسراری وجود دارد که علمای آخرالزمان کشف میکنند. واقعاً همينطور است. گاه به ما وعده كشف اسرار قرآنی دادهاند.
من که اهل توصیه نیستم و در آن حد نیستم؛ ولی انصافاً در عالم طلبگی خودمان ـ غیر از قداستی که این علوم دارند ـ معنویت، تقوا، مراقبت بر سیره عملی، التزام به نوافل و ترک گناه بسيار مهم است. بايد حالت تقوا را در زندگی خودمان زنده كنيم. شبزندهداری بايد برای ما عادت شود. اين كار چنان بايد برای ما طبیعی شود که اگر یک بار نماز شب نخواندیم، احساس ناراحتی کنیم. این حالت را در خودمان ایجاد کنیم. حوزههای شیعه همیشه همینطور بودهاند.