
این گفتوگو آغاز پیدایش تفسیر را در زمان خود پیامبر(ص) و به وسیله ایشان میداند که با توجه به سطح مخاطبان به بیان تفسیر میپرداختند و پس از پیامبر(ص) نیز اهلبیت با توجه به اینکه ثقل اصغر و وارثان علم پیامبر(ص) بودند تفسیر قرآن را برعهده داشتند. سپس به نقش مهم اهلبیت (ع) در تربیت مفسران و یاد دادن قواعد آن به مسلمانان و شاگردان خود اشاره نموده و دورههای تاریخی تفسیر (در دوره پیامبر(ص)، دوره صحابه و ائمه و ائمه که موازی هم بودهاند، دوره تدوین و …) و ویژگیها و اثرات آن دورهها را بیان مینمایند و در ضمن آن، تفسیر در دوره معاصر و ویژگیها و آثار برجسته را شرح میدهند. نهایتا استاد به آینده تفسیر و نقش مهم آن در پر کردن خلاءهای زندگی انسان اشاره نموده و بحران کنونی را اولویتهای پژوهشی مهم در تفسیر میدانند و در پایان کتابهایی را که در زمینه تاریخ تفسیر نگارش یافتهاند را معرفی میکنند.
رهنامه پژوهش: برای شروع بحث بفرمایید آغاز پیدایش تفسیر از چه زمانی بوده است؟
استاد: زمانی که پیغمبر اسلام(ص) به تبیین آیات پرداخته است زمان شروع تفسیر است و از صدر اسلام موضوع تفسیر را میتوانیم پیگیری کنیم و نخستین مفسر را پیامبر اسلام میدانیم. بنابراین تفسیر با شرح و تبیین پیامبر اسلام آغاز میگردد. یکی از وظایف پیامبر اسلام(ص) تفسیر آیات الهی است. در سوره نحل آیه 44 خداوند میفرماید: «انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم». ای پیامبر ذکر را برای تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین کنی. منظور از تبیین در اینجا تفسیر است. پیامبر(ص) غیر از تفسیر کردن وظیفه تلاوت و تعلیم را هم بر عهده داشتهاند: «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه». تفاوت تبیین و تعلیم در این است که تعلیم به خود قرآن اختصاص پیدا میکند، اما دایره تفسیر وسیعتر است و به معنای روشنگری و روشننمودن است و این مرحلهای بالاتر از تعلیم است که ما نام آن را تفسیر میگذاریم. بر همین اساس به مرور زمان سخنان پیامبر(ص) تبدیل به سنت و روایات و احادیث شد و آنچه از پیامبر بهجای گذاشته شد میراث گرانبهایی بود که برای مردم در مسائل دینی به ویژه تفسیر اهمیت فراوانی پیدا کرد. بنابراین پیامبر(ص) به تفسیر قرآن میپرداختهاند که شکلهای گوناگونی داشته است.
اهلبیت(ع) جایگاه ویژهای در تفسیر قرآن میتوانند داشته باشند و بعد از رسولخدا(ص) کسی بهجز اهلبیت(ع) نداریم که بتوانند مرجعیت علمی و عملی برای مردم داشته باشند و در همه چیز بتوانند صاحبنظر باشند بهویژه در حوزه قرآن و تفسیر آیات قرآن.
ابتدا از نظر مخاطب، پیامبر(ص) جایی میآمدند که مردم زیادی بودند، قرآن را میخواندند و توضیح میدادند و توضیحات پیامبر(ص) بهطور معمول خلاصه بود. اینگونه نبوده که مانند تفاسیر کنونی واژهشناسی کنند و ادبیات آن را مطرح کنند و از این قبیل مسائل باشد خیر اینگونه نبوده است. پیامبر(ص) با بیانی کوتاه به تفسیر آیات میپرداختهاند. گاهی اوقات صحابه و عدّهای خاص به خدمت پیامبر مشرف میشدند که پیامبر برای این عده خاص به تفسیر آیات میپرداختند و گاهی اوقات خود امیرالمؤمنین بهطور ویژه مخاطب بودند و کس دیگری نبوده. در روایات متعددی داریم که امام علی (ع) میفرماید که آیهای نبود مگر اینکه من خدمت پیامبر میرسیدم و پیامبر(ص) آن را بر من قرائت میفرمودند و تفسیر و تأویل آن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و مسائلی که لازم بوده است پیرامون آن آیه برای من بیان میکردند. این تفسیر نوع خاصی است که امامعلی(ع) بعد از پیامبر(ص) چون بهعنوان پیشوای مردم مطرح بود، پیامبر بر روی آن حضرت سرمایهگذاری میکردند و بهطور ویژه به ایشان آموزش میدادند. چراکه این امر برای آینده جامعه اسلامی ضروری بود. از جهت شکلی و چگونگی نیز تفسیر اشکال مختلفی داشت. گاهی اوقات پیامبر به شکل عادی تفسیر میکردند. مثلاً آیهای را مطرح میکردند و آیه را توضیح میدادند و گاهی اوقات عملاً قرآن را تفسیر میکردند. مثل نماز که میبینیم در قرآن تنها به کلیات و وجوب آن اشاره شده است.
رهنامه پژوهش: یعنی کارهایی که پیامبر انجام میدادند نیز میتواند تفسیر قرآن تلقی شود؟
استاد: بله. مثلاً پیامبر(ص) میفرمود: همانطور که نماز میخوانم شما هم نماز بخوانید و عمل پیامبر شرح آیاتی است که نماز را واجب دانسته و رکعات نماز را مشخص نکرده. یا فرمود که خذوا عنی مناسککم، بیایید به دنبال من و از من مناسک خود را بگیرید. پیامبر(ص) عمل حج را انجام میدادند و مردم پشت سر ایشان راه میافتادند و عمل حج را انجام میدادند و لذا از امام صادق(ع) روایت داریم که قرآن مثلاً در مورد نماز به کلیات اشارهکرده و رکعات را بیان نکرده «حتی فسرها رسول الله»، تا اینکه پیامبر تفسیر نمودند که چند رکعت بخوانیم، سه رکعت است یا چهار رکعت این تفسیر پیامبر بود.
گاهی اوقات پیامبر برای اصحاب نماد یا شکل میکشیدند. مثلاً یک روز پیامبر(ص) چهار خط کشیدند بعد فرمودند که آیا میدانید که این خطوط چیست؟ عرض کردند که الله و رسوله اعلم. فرمودند: این چهار خط مربوط به چهار زن از زنان برتر عالم است که حضرت خدیجه، فاطمه، مریم و آسیه میباشد، حضرت ادامه میدهند که چهار نفر از زنان، برترین زنان عالم میباشند. با شکل برای مردم توضیح میدادند و در تفسیر آیه11 سوره تحریم که میفرماید« وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ » این روایت وارد شده است.
رهنامه پژوهش: با توجه به اینکه اهلبیت(ع) در احادیث پیامبر(ص) ثقل اصغر معرفی شدهاند، نقش اهلبیت در تفسیر قرآن و شکلگیری تفسیر و فهم دقیق قرآن چه بوده است؟
استاد: ما معتقدیم که اهلبیت(ع) بعد از رسول خدا بهعنوان جانشینان آن حضرت مطرح میباشند و ویژگیهایی مثل مقام عصمت و مقام علم را برای اهلبیت قائل هستیم؛ مقام علم که یعنی اعلم بودن اهلبیت(ع) نسبت به سایرین و همچنین قائل به کرامت و معجزه و الهامی که از جانب خداوند به ایشان میشده است هستیم؛ بنابراین اهلبیت(ع) جایگاه ویژهای در تفسیر قرآن میتوانند داشته باشند و بعد از رسولخدا(ص) کسی بهجز اهلبیت(ع) نداریم که بتوانند مرجعیت علمی و عملی برای مردم داشته باشند و در همه چیز بتوانند صاحبنظر باشند بهویژه در حوزه قرآن و تفسیر آیات قرآن.
از نظر علمی ما میدانیم که امام علی(ع) هم در میان صحابه سرآمد است و هم نخستین امام و پیشوا پس از پیامبر(ص) هستند و لذا ایشان را صدر المفسرین میدانیم و بسیاری از بزرگان اهل سنت مانند سیوطی، زر کشی و ذهبی به این مطلب اذعان دارند.
این از نظر جایگاه کلی اهلبیت(ع) بود و پیامبر(ص) هم مرتب سفارش میکردند که اهلبیت(ع) من جایگاه ویژهای دارند و با حدیث ثقلین که یک حدیث متواتر است مشخص کردند که بعد از من چیزی که برای شما در کنار قرآن میگذارم، اهلبیت(ع) مناند و باید به آنها چنگ بزنید. اینهایند که شما را از گمراهیها نجات میدهند و اگر به اینها تمسک بجویید هرگز گمراه نمیشوید یا مثلاً حضرت در جاهای دیگر سفارش میکردند که اگر کسی به جانشینان من تمسک بجوید به عروة الوثقی و ریسمان محکم چنگ زده است. سؤال کردند که اهلبیت(ع) شما چه کسانیاند؟ پیامبر(ص) اشاره فرمودند: تعدادشان به تعداد نقبای بنیاسرائیل دوازده نفر میباشد و سپس فرمودند: «کلهم من اهلبیتی (ص)»، همه آنان از اهلبیت من هستند و «تسعة من صلب الحسین و المهدی» منهم نه تن از ایشان از فرزندان حسیناند و مهدی از ایشان است سپس ایشان را نام بردند و تأکیدات آن حضرت بر امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بسیار بود و پیوسته مورد اهتمام ایشان بودهاند و آیات تطهیر و مباهله نشان از جایگاه ویژه اهلبیت دارد. از نظر علمی ما میدانیم که امام علی(ع) هم در میان صحابه سرآمد است و هم نخستین امام و پیشوا پس از پیامبر(ص) هستند و لذا ایشان را صدر المفسرین میدانیم و بسیاری از بزرگان اهل سنت مانند سیوطی، زر کشی و ذهبی به این مطلب اذعان دارند. همچنین احادیث بسیاری در این مورد از صحابه روایت شده است. مثلاً در روایتی امام علی(ع) باب شهر علم معرفی شده است که پیامبر(ص) فرمودند: انا مدینة العلم و علی بابها یا مثلاً پیامبر(ص) فرمودند: « اعلم امتی من بعدی علی بن ابیطالب» یا «علی اعلم الناس بالله» یا « اعلم امتی بالسنت والقضا بعدی علی بن ابیطالب» و در جای دیگر فرمود که «علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» که تقریباً شبیه حدیث ثقلین است. این مطالب نشان میدهد که امام(ع) جایگاه بسیار مهمی را دارند تا جایی که ذهبی مینویسد:« کان اعلم الصحابه بمواقع التنزیل و معرفة التأویل و قد روی عن ابن عباس قال: ما أخذت من تفسیر القرآن فعن علی بن ابیطالب». یعنی علی(ع) آگاهترین مردم است به معرفت تفسیر و ابن عباس که از بزرگترین مفسران نزد اهل سنت است میگوید: هرچه من از تفسیر دارم از علی بن ابیطالب(ع) است و افزون بر این مطالبی که گفتیم مطالب زیادی وجود دارد که گواهی میدهد که علی(ع) صدر المفسرین است. روایات بسیاری وجود دارد، هم از زبان مبارک پیامبر(ص) و هم از صحابه و همچنین روایاتی از خود آن حضرت که بیانگر فضایل ایشان میباشند. از جمله خطبه شقشقیه که فرمودند: سیل علم و دانش از من سرازیر میشود و کسی به بلندای علمی من نمیرسد و هیچ پرنده بلندپروازی از لحاظ علمی به مقام من نمیرسد و همچنین بارها فرمودند: «سَلونیِ قبل أن تَفقِدونی» و همچنین فرمودند: من راههای آسمان را بیشتر از راههای زمین میدانم؛ تمام این مطالب بیانگر این مطلب هستند که علم و دانش امام علی(ع) از جایگاه بالایی برخوردار است و برای بشر به این زودی قابل درک نخواهد بود و عظمت ایشان را نشان میدهد. بنابراین جای دارد که بهعنوان بهترین و آگاهترین افراد نسبت به قرآن از ایشان نام ببریم.
رهنامه پژوهش: نقش سایر ائمه در تفسیر چیست؟
استاد: ائمه(ع) فرمودند:« نَحنُ الرّاسِخون فی العلم» یا در جای دیگر فرمودند که « نحن خُزّان علم الله، نحن الذین عندنا علم الکتاب» و از امام صادق(ع) روایت شده است که: «والله انی لأعلم کتاب الله من اوله إلی آخره کأنه فی کفی»، یعنی تمام قرآن را میدانم گویا در کف دستان من است و در جای دیگر از آن حضرت روایت شده: «إنا اهلبیت لم یزل الله یبعث منا من یعلم کتابه من اوله إلی آخره»، ما اهلبیت کسانی هستیم که خداوند همیشه از میان ما کسی را بر میگزیند که کتاب الهی را از اولش تا آخرش میداند و در روایت معروف دیگری است که میفرماید که ما هم به تأویل کتاب، علم داریم و هم به تنزیل کتاب؛ بنابراین اطلاعات غیبی ائمه اطهار(ع) خیلی مهم است، آیات مربوط به حوزه احکام و مباحث مربوط به نقش اهلبیت، نقشی کلیدی است. یعنی ایشان کلید تفسیر و دانشها را در دست داشتند؛ یعنی مبانی تفسیر را برای مردم مطرح میکنند.
رهنامه پژوهش: این بدان معنی است که ما نباید انتظار داشته باشیم که تمامی جزئیات را اهلبیت(ع) بیان بفرمایند؟
استاد: بله دقیقاً اهلبیت(ع) شاگردانی تربیتکردهاند که آنها بتوانند جزئیات را استخراج کنند. اهلبیت(ع) کلید و مبانی به دست شاگردان دادهاند. مبانی و قواعد را به دست آنها دادهاند و برای جلوگیری از انحرافات تفسیری هم مفسر تربیت کردهاند و هم نقشهای هدایتی داشتهاند و گاهی اوقات با یک جمله و یک آیه، شخصی را بهطور کامل هدایت کردهاند و اصول راهبردی را به شاگردان خود آموزش میدادهاند، جلوگیری از انحرافها داشتهاند چه در زمان خودشان و چه انحرافاتی که بعداً آمده است. بنابراین افزون بر اینکه علم ایشان بالا بوده، جایگاهشان هم بالا بوده است. این است که نقش ایشان را بیبدیل و کلیدی نموده است. ممکن است که اهلبیت(ع) یک تفسیر قرآن ارائه نداده باشند و کسی ایراد بگیرد و بگوید که اگر امام صادق(ع) مفسر قرآن بوده است چرا یک تفسیر ارائه نداده. ما میگوییم که نقش ایشان نقش کلیدی بوده و برنامه ایشان این نبوده که تفسیر بنویسند. بلکه کل قرآن را بهگونهای تفسیر میکردند که مردم راه تفسیر را یاد بگیرند و مبنای تفسیر را یاد بگیرند و تفسیر صحیح را بیاموزند.
رهنامه پژوهش: یعنی در اصل به جای تفسیر کردن، به پرورش مفسر و ارائه روش تفسیر و فهم قرآن و تبیین کلیدهای فهم آیات میپرداختند؟
استاد: بله همینطور است. نقش اصلی اهلبیت(ع) این بوده است. یک مثل هست که میگویند بهجای ماهی دادن باید ماهیگیری را یاد داد. برای اهلبیت(ع) هم یک چنین نقشی را میتوان بیان نمود. این از مهمترین نقشهایی است که میتوان برای اهلبیت(ع) تصور کرد. البته ممکن است که از مجموع سخنان اهلبیت سخنان زیادی را در تفسیر استخراج کنیم. بیش از پانزده هزار روایت در کافی هست که از میان این روایات به یقین بیش از هزار روایت مربوط به تفسیر است یا در منابع و مجامع روایی میتوانیم روایات زیادی از تفسیر آیات را از ائمه استخراج کنیم و همچنین در نهجالبلاغه روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد. میخواهم بگویم که در زمینه مصداقی هم روایت کم نداریم، هر چند که ممکن است که بهطور کامل تفسیری از قرآن از طرف ائمه(ع) نوشته نشده باشد، لکن مصداقهای فراوانی از مجموع احادیث اهلبیت داریم که بیانگر یک دوره تفسیر کامل است.
رهنامه پژوهش: لطفاً بفرمایید که تفسیر قرآن از صدر اسلام تاکنون چه دورههایی را پشت سر گذاشته و چه سیر تحول و تطوری را تاکنون داشته است؟
استاد: دورههای متفاوتی را میتوان برای تفسیر نام برد یا میتوان دورههای متفاوتی را طراحی کرد. برخی مثلاً به سه دوره اشارهکردهاند: دوره صدر اسلام، دوره صحابه، دوره بعد از صحابه. برخی دیگر گفتهاند: دوره پیامبر(ص)، دوره صحابه، دوره تدوین و دوره معاصر. اما واقعیت آن این است که اگر بخواهیم بهطور دقیق تقسیم دورهها را مطرح کنیم باید چندین دوره را مطرح کنیم: یک دوره، دوره خود پیامبر(ص) است که مطلب آن گذشت. دوره دیگر، دوره صحابه هست دوره صحابه همزمان با دوره ائمه و دوره اهلبیت(ع) است و این دو دوره بهطور موازی حرکت میکنند و دوره تابعین هم موازی با دوره ائمه اطهار(ع) است. دوره ائمه اطهار(ع) حدود دویست و پنجاه سال به طول میکشد از زمان امام علی(ع) تا زمان شهادت امام حسن عسگری(ع) و غیبت صغرا. دوره ائمه اطهار(ع) دورهای طولانی هست و خودش یک دوره بسیار قابل بحثی است. در این دوره شاگردان ائمه اطهار(ع) و روایاتی که از ایشان مطرح کردهاند و منابعی که الآن منتسب به ایشان است مطرح شده است، مثل تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) و تفاسیر دیگری که منسوب به ایشان است و شاگردان زیاد دیگری که کتابهای تفسیری اصیل را نوشتهاند مثل محاسن برقی یا از اصول اربع مئه که از میان شاگردان ائمه اطهار (ع) بودند مثل حسین بن سعید اهوازی و فضل بن شاذان و ابوحمزه ثمالی که تفسیر داشتهاند را میتوانیم مثال بزنیم این نشان میدهد که در این دوره تفسیر، حائز اهمیت بوده و جایگاه خاصی داشته است یک دوره هم دوره صحابه است. آنچه معروف و مشهور است از میان صحابه بعد از پیامبر امام علی(ع)، ابن عباس، ابن مسعود و ابیابنکعب. این چهار نفر جزو مفسران صحابه مطرح میشوند. البته سیوطی شش نفر دیگر را نام میبرد که قابل خدشه است و خلفای اربعه را جزو مفسران میداند؛ اما آن چیزی که معروف است در تاریخ، تفسیر این چهار نفر میباشند که البته بقیه قابلمقایسه با امام علی(ع) نیستند. مثلاً امام علی با ابیابنکعب قابلمقایسه نیست. وقتی ابیابنکعب را در تفسیر نگاه میکنید جای پای کمی از او در تفسیر میبینید اما وقتی نام امام علی(ع) میآید بسیار نقش برجستهای دارند و ابن عباس هم جایگاه نسبتاً خوبی دارد.
ابن عباس که از بزرگترین مفسران نزد اهل سنت است میگوید: هرچه من از تفسیر دارم از علی بن ابیطالب(ع) است و افزون بر این مطالبی که گفتیم مطالب زیادی وجود دارد که گواهی میدهد که علی(ع) صدر المفسرین است.
این دورهها معمولاً دورههای شفاهی است و هنوز دورههای مکتوب نداشتهایم. هنوز قرن اول تمام نشده و اما دوره بعدی، دوره تابعین هست. دوره تابعین تقریباً از سال 30 هجری به بعد تا سال ۱۹۰ هجری ادامه داشته است که ما بیش از ۵۰-۶۰ تابعی داریم که در سه یا چهار مدرسه حضور داشتند. مدرسه مکه، مدینه، بصره و خراسان. بنده در مقالهای هم نوشتهام که هفده نفر از اینها شاگردان اهلبیت(ع) بودند که در زمان امام سجاد (ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) میزیستهاند؛ اما متأسفانه اهلسنت به دلیل بیتوجهی به اهلبیت(ع) نامی از اهلبیت(ع) نبردهاند، ولی وقتی مراجعه میکنیم همینها که اهل سنت جزو تابعین نامبردهاند میبینیم که شاگردان ائمه(ع) بودهاند و علمشان از آنهاست و روش تفسیری خود را از ایشان گرفتهاند اما هیچ نامی از اهلبیت(ع) برده نمیشود. شخصیتهای بسیار مهمی در این حوزه هست از جمله سعید بن جبیر که اهلسنت آن را اعلم تابعین میدانند که از شاگردان امام سجاد(ع) بوده است و سعید بن مصیب و جابر بن یزید جعفی که از بزرگترین شخصیتهای علمی است. البته اهل سنت گاهی طعنهایی هم به او دارند اما ایشان جایگاه بسیار مهمی دارد و شخصیتهای بسیار زیاد دیگری از جمله شاگردان اهلبیت(ع) به شمار میآیند. در این دوره تقریباً باز هم دوره شفاهی و دوره نقل روایت است و هنوز تفسیر به حالت استقلال نرسیده است و هنوز بهعنوان یک علم مستقل مطرح نیست و تابعین از صحابه روایت نقل میکنند و شاگردان ائمه(ع) از ایشان حدیث نقل میکنند و ثبت کردهاند و خودش یک بحث را در حوزه تفسیر طلب میکند.
آنچه معروف و مشهور است از میان صحابه بعد از پیامبر امام علی(ع)، ابن عباس، ابن مسعود و ابیابنکعب. این چهار نفر جزو مفسران صحابه مطرح میشوند.
دوره بعدی را دوره تدوین میدانیم که تقریباً از قرن سوم هجری آغاز میشود که دوره استقلال تفسیر و دوره کتبی است. در اواخر قرن سوم شاهد تفاسیر مهمی از شیعه هستیم مانند تفسیر عیاشی، تفسیر قمی و تفسیر فرات کوفی و… در میان اهل سنت نیز به همین شکل تفاسیر مهمی وجود دارد مثلاً تفسیر طبری را میبینیم. این دوره، بسیار دوره مهمی بوده است. بعد از دوره تدوین که یک دوره تفسیر روایی و نقلی است در قرنهای بعد، دوره اجتهاد در تفسیر را مشاهده میکنیم این هم خودش یک موضوع بسیار مهمی است که صاحبنظران در تفسیر به مسائل تحلیلی و اجتهادی و کلامی و اعتقادی و ادبی و… پرداختهاند و تفاسیر مملو از این بحثها است از جمله تفاسیر آن دوره، میتوان تفسیر تبیان شیخ طوسی را نام برد. این مرحله، دورهای طولانی است؛ یعنی از قرن پنج تا قرن ده این دوره ادامه پیدا میکند ولی در قرن یازده، دوازده و سیزده به علت مواجهشدن با اخباریگری تقریباً مجدداً تفاسیر روایی روی کار میآید، تفاسیری چون نور الثقلین، البرهان، صافی و کنزالدقائق که تفاسیری روایی محسوب میشوند و به خاطر وجود فضای اخباریگری تفاسیر روایی گسترش پیدا میکنند تا اینکه در قرن چهارده که در واقع از صد و پنجاه سال پیش به اینطرف است با یک تحول جدید مواجه میشویم.
رهنامه پژوهش: یعنی در واقع آن چیزی که با عنوان تفسیر عصری از آن نام برده میشود؟
استاد: البته تفسیر عصری دو معنا دارد؛ اول: یعنی منطبق با هر عصر، یعنی گاهی میگوییم تفسیر عصری، اما منظور ما این است که مثلاً تفسیر عصری قرن سیزده یا دوازده یعنی منطبق با قرن دوازده است. دوم: تفسیر عصری دیگری هم میتوان نام برد که اسمش را میتوان گذاشت دوران معاصر. البته تفسیر دوران معاصر کلمه جا افتادهتری از تفسیر عصری است. زمان تفسیر معاصر تقریباً از زمان نهضت سید جمالالدین اسدآبادی است که نخستین تفسیر این دوره را شاگرد او یعنی محمد عبده به نگارش درمیآورد که نخستین تفسیر دوره معاصراست که تاکنون تداوم پیداکرده است و دو تحول در تفسیر ایجاد کرده یکی از جهت محتوا و دیگر از جهت شکلی، یعنی دوران معاصر ما، هم در شکل و روش تفسیر، شکل جدیدی پیداکرده و هم از نظر محتوا، شکل جدیدی پیداکرده است. از آن زمان تا الآن افرادی مثل علامه طباطبایی، تفسیر پرتویی از قرآن اثر آیتالله طالقانی، تفسیر الکاشف علامه مغنیه، تفسیر نمونه اثر آیتالله مکارم شیرازی و همینطور تفاسیری که در این حوزه نوشته شدهاند و از اهل سنت هم تفسیر فی ضلال القرآن اثر سید قطب و امثال اینها را بهعنوان تفاسیر دوره معاصر مشاهده میکنیم.
قرآن یک سری قوانین و ایدهها و مطالبی را در حوزه برخی از این علوم مطرح میکند که ما را سریعتر از آنچه در علوم تجربی گفته میشود به قطعیت میرساند. ما نمیخواهیم که علوم تجربی را نفی بکنیم، اما میخواهیم بگوییم که دین ما، قرآن ما، میتواند حوزه علوم انسانی را تا حدود بسیار بالایی پوشش دهد.
بنابراین طبقات را اینگونه تقسیمبندی میکنیم: ۱. طبقه زمان پیامبر. ۲. دوران اهلبیت(ع) ۳. دوران صحابه ۴. دوران تابعین ۵. دوران تدوین ۶. دوران اجتهاد ۷. دوره بازگشت به اخباریگری ۸. دوره معاصر.
این تقسیمبندی را برای اولین بار است که خدمت شما میگویم و در هیچ کتابی نیامده است. بقیه کتابها یا شش طبقه کردهاند یا سهطبقه که نقصان دارد و ما اگر بخواهیم که کامل بسنجیم حداقل باید این هشت مرحله را مطرح نماییم.
رهنامه پژوهش: با توجه به مطالبی که گفتید نقش تفسیر در دوره معاصر روشن شد، فکر میکنید که آینده تفسیر چگونه رقم خواهد خورد با توجه به اینکه قرآن ارائهدهنده برنامه دین و دنیای بشر است و آیا تفسیر به جایگاه اصلی خود در جامعهسازی میتواند برسد؟
استاد: ما از زمانی که تفسیر شروع شده است روزبهروز شاهد گسترش فضاهای تفسیر قرآن بودهایم یعنی الآن بعد از هزار و پانصد سال که میگذرد شاهد گسترش آن هستیم و هیچ وقت شاهد دوران عقبگرایی و قهقرایی نبودهایم و به یقین از زمان ما به بعد دوران شکوفایی بیشتری را مشاهده خواهیم کرد، یعنی تفسیر در جایگاه و نقش بسیار مهمتری قرار خواهد گرفت. چرا؟ چون بشر روزبهروز به سمت عقلگرایی حرکت میکند منظورمان از بشر یک حکومت دیکتاتور مثل آمریکا یا یک سازمان از قبل تعیینشده و امثال اینها نیست، بلکه منظورمان عقلای بشر است اینهایی که دارای قوه درک و فهم هستند و میخواهند که گمشدههای درون زندگی خود و پرسشهای زندگی خود را بیابند. ما در آینده شاهد گسترش روزافزون تفسیر خواهیم بود در دوران معاصرِ خودمان و بعد از انقلاب که حدود چهل سال میگذرد شاید به اندازه دویست تا سیصد سال تفسیر جلو رفته است. یعنی اگر برگردیم به عقب به حدود سیصد سال قبل و پنجاه سال اخیر را در نظر بگیریم، این پنجاه سال ما برابری میکند با سیصد سال گذشته و این نشان میدهد که تفسیر یک جهش قوی داشته است. ما برای آینده اینگونه پیشبینی میکنیم، همانطور که در این پنجاه سال جهش بسیار گسترده بوده در آینده نزدیک با توجه به تحولاتی که در فنّاوری انجام میشود در تفسیر هم شاهد تحولات بسیار گستردهای خواهیم بود. یقین بدانید که در آیندهای نهچندان دور از نظر محتوا، تفسیر ما میتواند علوم انسانی و بسیاری از علومی که در دنیا مطرح است را تحت پوشش خود قرار دهد.
رهنامه پژوهش: این مطلب که گفتید چه خلأهایی را میتواند برطرف نماید؟
استاد: ببینید در علوم تجربی هیچگاه به قطعیت نمیتوان رسید، چون میخواهد با تجربه به نتیجه برسد و تجربه هم اساسش قطعیت نیست. بنابراین وقتی ما وارد عرصه قرآن میشویم، میبینیم قرآن یک سری واقعیات مطرح میکند که به قطع و علم قطعی بسیار نزدیکتر است از حوزههای آزمایشی و تجربی که دانشمندان علم سیاسی، روانشناسی، جامعهشناسی و علوم مختلف میخواهند به آن دسترسی پیدا کنند. قرآن یک سری قوانین و ایدهها و مطالبی را در حوزه برخی از این علوم مطرح میکند که ما را سریعتر از آنچه در علوم تجربی گفته میشود به قطعیت میرساند. ما نمیخواهیم که علوم تجربی را نفی بکنیم، اما میخواهیم بگوییم که دین ما، قرآن ما، میتواند حوزه علوم انسانی را تا حدود بسیار بالایی پوشش دهد. ما در آینده انشا الله شاهد تحولات بسیار گستردهای خواهیم بود از جمله ورود در حوزههای علوم انسانی و دانشمندان علوم تجربی باید در برابر قرآن کریم زانو بزنند و معارف علوم انسانی را از قرآن کسب کنند.
رهنامه پژوهش: آیا زیرساختها و مقدمات این امر فراهم شده است؟
استاد: بله بحمدالله با عنایتی که مقام معظم رهبری داشتهاند در حوزههایی این مطلب پیش برده شده است. در حوزههای علوم مختلف ازجمله علوم اجتماعی، علوم سیاسی و روانشناسی، دانشمندان، محققان و طلاب ما به ایدهپردازی میپردازند.
رهنامه پژوهش: به نظر شما برای تحقق اسلامیسازی جامعه، چه اولویتهای پژوهشی برای پژوهشگران وجود دارد؟
استاد: با توجه به صحبتهایی که شد، فکر میکنم که خود انقلاب یک تحولی را ایجاد کرده است و ایدههایی را داده است مثلاً همین مباحث علوم انسانی و مسائل علمی بهطور کلی بسیار کمک میکند. بحرانهایی که الآن در دنیا مشاهده میکنیم مثلاً بحران معنویت و اخلاق و قرآن کتاب اخلاق و معنویت است. لذا به نظر من ما باید هم از نظر رفتاری و عملی خودمان را بسازیم و عمل به قرآن بکنیم و هم به دنیا بحث معنویت و اخلاق را ارائه دهیم. مسئله دیگر مباحث اعتقادات است که من فکر میکنم هر چه زمان میگذرد بحثهای اعتقادات بهویژه عقاید شیعه به خاطر عقلانیتی که دارد جایگاه مهمتری پیدا خواهد کرد و نفوذ بیشتری پیدا خواهد نمود و در حوزه علوم انسانی و اخلاق و علوم فکری نیاز است که این عرصهها را فتح نماییم.
رهنامه پژوهش: در پایان در رابطه با کتابهایی که در مورد تاریخ تفسیر نگارش یافته است و اینکه از چه زمانی مؤلفان آغاز به نگارش کردهاند توضیح بفرمایید.
استاد: البته اگر دوستان به مقدمه کتاب تاریخ تفسیر اینجانب مراجعه کنند شاید بتوانند تاریخی را بیابند. تاریخ تفسیر و تدوین و کتابهای تاریخ تفسیر، عمر چندانی ندارد اما در گذشته کتابهایی با نام فهرستها بوده است که در این زمینه تدوین میشده است مانند الفهرست شیخ طوسی. کتابهای رجالی هم کمک میکند و همچنین الفهرست ابن ندیم که جایگاه خاصی دارد و مقدمات تفسیرها مانند تفسیر طبری و التبیان که به بحث طبقات مفسرین اشارهکردهاند و شاید کتبی که صریحاً شروع به نگارش در مورد تفسیر و مفسران نمودهاند آغاز آن در قرن ده باشد مثلاً کتابی که صد و سی و شش مفسر را بهطور کامل نام میبرد و بعد از آن کتابهای جناب داوودی و جناب ابوسعید کوزه کنانی است و همچنین آقای عقیقی بخشایشی که در مورد مفسران شیعه کتابی به نگارش درآورده است، سیر تطور تفاسیر شیعه از آقای عیاضی و همچنین کتاب التفسیر و المفسرون نوشته آقای ذهبی که مقداری مخالف با شیعه است و التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب از آیتالله معرفت را میتوان نام برد.
رهنامه پژوهش: کتاب آیتالله معرفت بهنوعی جواب کتاب ذهبی به شمار میرود؟
استاد: بله همینطور است و همچنین کتاب اینجانب با عنوان تاریخ تفسیر و مفسران که تاکنون به پنج زبان دنیا ترجمه شده است که از صدر اسلام تا دوره معاصر، مهمترین تفاسیر و مفسران را نام میبرد و تحلیل کوتاهی پیرامون آن ارائه میدهد. انشا الله که شاهد گسترش هرچه بیشتر بحثهای علمی در حوزه باشیم.