
سه دوره علم اصول فقه
استاد: برای تحولاتی که علم اصول در میان امامیه داشته میتوان تقسیماتی ذکر کرد یکی از این تقسیمات، که به نظرم مهم است تقسیم آن به 3 دوره اصولی است و شاید بتوان اصول امامیه را بر اساس آن به 3 مکتب اصولی تقسیم کرد[2]. تقسیمهای بیشتر و کمتری هم میشود ارائه کرد اما این تقسیم بر محور تاثیر اخباریها در علم اصول است که یکی از مهمترین تاثیرها را بر اصول امامیه داشتهاند.
1 ) علم اصول قبل از پیدایش اخباریها.
2 ) دورهای که اخباریها ظهور و بروز پیدا میکنند که تقریباً نزدیک به دو قرن طول کشیده و پیامدهایی داشته است.
3 ) علم اصول امامیه بعد از اخباریها.
در این تقسیمبندی در واقع محور و آن چیزی که بیشتر مدنظر است تاثیر تفکر اخباریگری است که در اصول امامیه تاثیر گذاشته یا حاکم بوده. در دو قرن یازدهم و دوازدهم حاکم بوده است و بعد از آن اثرگذار بوده. یکی هم علم اصول قبل از اخباریها است.
قبل از اخباریها نگاه تعبدی در علم اصول غلبه ندارد و مراجعه به کتابهای اصولی این دوره مثل کتابهای علامه، شهیدین، صاحب معالم و استدلالها و مسائلی که مطرح میکنند این را نشان میدهد
ویژگیهای علم اصول فقه قبل از اخباریها:
قبل از اخباریها علم اصول امامیه ویژگیهایی داشته است که دو ویژگی آن برجسته است که به آن اشاره میکنم. 1- یک ویژگی این است که علم اصول درون مذهبی نیست بلکه فرامذهبی است. یعنی اینطور نیست که فقط دیدگاههای امامیه ذکر بشود یا فقط دربردارنده مسائلی باشند که امامیه در علم اصول مطرح کرده و معتبر دانسته اند. یعنی فرض بفرمایید قیاس مطرح میشود و رد میشود. یا وقتی ادله دیگر را بررسی میکنند مخصوصا اجماع را، دیدگاه امامیه و غیرامامیه درباره اجماع مطرح میشود و ادله امامیه و غیر امامیه مطرح و بررسی میشود و همینطور سایر مسائل علم اصول. پس این نگاه فرامذهبی در قبل از اخباریها در علم اصول امامیه وجود داشته است. 2- ویژگی برجسته دیگر علم اصول در دوران قبل از اخباریها این است که در علم اصول نگاه تعبدی یا رویکرد تعبدی غلبه ندارد. یعنی اینطور نیست که به علم اصول به عنوان یک علم کاملاً یا غالباً تعبدی نگاه بشود. لذا شما نگاه میکنید هم به ادله عقلایی، ادله عقلی و ادله نقلی و… تمسک میشود. در مراجعه به کتاب الذریعه، عده، معارج، کتب متعدد علامه در علم اصول مثل نهایهالاصول، مبادیالاصول، تهذیبالاصول و... اینها کاملاً هویداست. حتی یک کتابی را مرحوم علامه حلی دارد به نام غایهالوصول و ایضاح السبل فی شرح مختصر منتهی السول والامل، این کتاب مرحوم علامه حلی که گفتم کتابی فرامذهبی است و یک کتاب اصولی اهل سنت ” مختصر منتهی السول والامل را شرح کرده است. شاید یکی از جهتهایی که اخباریها به وی خیلی حمله کردهاند این باشد که شخصیتی مثل علامه حلی که اینقدر نقش دارد در گسترش تشیع در ایران خودمان، یک کتاب اصولی اهل سنت را شرح کرده. قبل از اخباریها نگاه تعبدی در علم اصول غلبه ندارد و مراجعه به کتابهای اصولی این دوره مثل کتابهای علامه، شهیدین، صاحب معالم و استدلالها و مسائلی که مطرح میکنند این را نشان میدهد مثلاً مرحوم محقق اردبیلی میگوید:
به جز در موارد اندکی، در اصول فقه اهل تسنن قصوری نیست چرا که دین در زمینه مسائل اصولی چیزی را مقرر نکرده است که اهلسنت با آن مخالفت کرده باشند بلکه مسائل اصولی مسائلی است که با دلیل ثابت میشود و اختلافهای آنان در مسائل اصولی مثل اختلافهای ما در مسائل اصولی است و گزینش دیدگاهی از میان دیدگاهها در کتابهای آنان نظیر گزینش دیدگاهی از میان دیدگاهها در کتابهای ماست که به وسیله دلیل و برهان انجام میشود[3].
محدث بحرانی پس از نقل این کلام وی آن را چنین نقد میکند:
اولین بار اهل تسنن مانند شافعی به تدوین علم اصول روی آوردند. شافعی در عصر امامان اهل بیت علیهم السلام بود در حالی که امامان به تایید آن اشارهای هم نکردهاند تا چه رسد به اینکه چیزی گویند که بر تایید دلالت کند اگر علم اصول تدوین یافته حق بود – همان طور که اهل تسنن ادعا میکنند _ بلکه به زعمشان آن را اساس احکام شرعی میدانند با حرصی که امامان اهل بیت علیهم السلام نسبت به هدایت شیعیانشان حتی در امور جزئی داشتند از اعلام موضع نسبت به اصول فقه مدون غفلت نمیکردند[4].
دیدگاه محقق اردبیلی و نقد آن توسط محدث بحرانی یکی از شواهد تفاوت بود و نبود نگاه و رویکرد تعبدی در این دو دوره است.
ویژگیهای علم اصول از منظر اخباریها
اما در مورد نظر اخباریها باید بگوییم صریح عبارت مرحوم محدث استرآبادی در کتاب الفوائد المدنیه این است که همینطور که ما باید علم فقه را از معصوم بگیریم، علم کلام را از معصوم بگیریم، علم اصول را هم باید از معصوم بگیریم. یعنی همه ضوابط و قواعد اصولی را باید از معصوم بگیریم. اخباریها هم به دو گرایش تقسیم میشوند:
- یک گرایش میگوید باید علم اصول را از روایات ائمه معصومین گرفت نه قرآن و نه سنت نبوی. مثل محدث استرابادی، محدث جزایری، محدث کرکی عاملی نه محقق کرکی که صاحب جامع المقاصد است. محدث کرکی عاملی کتابی دارد در این باره به نام هدایه الابرار الی اصول الائمه الاطهار، یا شیخ حر عاملی کتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه را نوشته، شاید بیش از هفت هشت کتاب اصول فقه روائی یا نقلی به اصطلاح خودشان در این دوره تدوین شده است که همه تبویب روایاتی است که به زعم آنها مفادش گزارهها یا ضوابط اصولی است. یکی از آنها الفصول المهمه فی اصول الائمه از مرحوم شیخ حر عاملی است که حدود 240 صفحه و 86 باب دارد. این کتاب در 5 بخش نوشته است. 1- کلام روایی، 2- فقه روایی، 3- اصول روایی، 4- طب روایی و 5- متفرقات روایی. یک بابش بابی است که روایاتش، روایاتی است که در غیر از این 4 باب(کلام و فقه و اصول و طب.) گفته شده در باب متفرقات روایی تدوین کرده است.
به هرحال اینها یک طیف از اخباریها هستند. اخباریهایی که رواییمسلک و حدیثمسلک هستند و آن هم حدیث ولوی( در برابر حدیث نبوی حدیث ولایی است ). یعنی حدیث نبوی و قرآن را میگویند اعتباری ندارد مگر اینکه از کانال ائمه ما تفسیر بشود.
پس دو ویژگی در اصول قبل از اخباریها وجود دارد؛ تعبدی بودن غلبه ندارد و فرامذهبی است.
- یک گرایش از اخباریها که یک مقداری معتدلتر بودند مثل مرحوم مجلسی در بحارالانوار باب 33 ما يمكن أن يستنبط من الآيات و الأخبار من متفرقات مسائلأصولالفقه[5]. یا مرحوم شبّر در کتابش به نام الاصولالاصلیه فی القواعدالشرعیه که باصطلاح خودش قواعد اصولی که در کتاب و سنت آمده ( نه خصوص روایات اهل بیت علیهم السلام ) را گردآوری کرده است یا ملا محسن فیض کاشانی هم یک کتاب دارد به نام الاصولالاصیله که تعریض است به اصول امثال مرحوم علامه حلی که اصولشان را التقاطی و ماخوذ از اهل سنت میداند یعنی آنها غیر اصیل است. البته مرحوم فیض کاشانی در این کتاب تا حدی از شواهد عقل هم استفاده کرده ولی بیشتر مثل مرحوم مجلسی و مرحوم شبّر از کتاب و سنت وآیات و روایات است. البته به آن گستردگی نیست. گستردهتر از همه مرحوم شبّر نوشته است. اینها نشاندهنده نگاه تعبدی است حتی در اخباریهای معتدل مثل مرحوم مجلسی و مرحوم شبّر و تا حدی ملا محسن فیض کاشانی، البته مرحوم فیض کاشانی کتابی دارد به نام ” نقد الاصول الفقهیه “ که با کتابهای اصولیها تفاوت چندانی ندارد که ظاهراً در هنگام تدریس معالم در جوانی تدوین کرده است.
پس دو ویژگی در اصول قبل از اخباریها وجود دارد؛ تعبدی بودن غلبه ندارد و فرامذهبی است.
اما در دوره اخباریها هم درون مذهبی میشود و هم تعبدی بودن غلبه پیدا میکند. در دوره پس از اخباریها این ویژگیها گرچه تضعیف میشود اما اینطور نیست که به کلی رخت ببندد.
اما در دوره اخباریها هم درون مذهبی میشود و هم تعبدی بودن غلبه پیدا میکند. در دوره پس از اخباریها این ویژگیها گرچه تضعیف میشود اما اینطور نیست که به کلی رخت ببندد. حالا نمونههایی از اینها را در اصول بعد از دوره اخباریها گردآوری کردم که به صورت مستند خدمت شما ارائه میکنم. به طور مثال اگر ما مثل مرحوم آخوند و بیشتر اصولیهای بعد از ایشان، بگوئیم خبر واحد یک مسئله عقلایی است. ما باید ببینیم آیا شارع ردعی از آن دارد یا نه. ظواهر یک امر عقلائی است. خیلی از مسائل اصولی، عقلایی یا عقلی است. حتی مرحوم علامه طباطبایی یک حاشیه گرانسنگ بر کفایه دارد در دو جلد که مختصر هم است. در آنجا ایشان وقتی علم اصول را تعریف میکند میفرماید: فعلم الأصول هو العلم الباحث عن القواعد المقررة عند العقلاء لاستنباط الأحكام[6]، و حيث كان الغرض من تدوينها الوصول إلى استنباط الأحكام الشرعية فحسب فمباحثها مساوية لهذا الغرض و ان كانت في نفسها أعم منه و هو ظاهر.
توجه کنید میفرماید: هو علم الباحث عن القواعد المقرره عند العقلاء لاستنباط الاحکام: علم اصول علمی است که از قواعد نزد عقلا بحث میکند. یک کسی مثل علامه طباطبایی این چنین بحث میکند. مرحوم آقای خویی که از اصولیین بزرگ عصر ما است میگوید در شریعت هیچ اماره تعبدی نداریم و همه امارات در شریعت امضایی است. شارع حداکثر گفته که در خبر واحد، عدالت شرط است یا در خبر واحد تحرز از کذب شرط است. یک قیدی را اضافه کرده است ولی اینطور نبوده که شارع حجیت خبر واحد را تاسیس بکند حضرت امام خمینی(ره) در کتابهای اصولیشان فرمودند که خبر واحد یک مسئلهای است که از زمانی که تمدن بشری شکل گرفته عقلا به آن عمل میکردند و اینطور نبوده که تاسیس بشود. مرحوم بجنوردی در منتهیالاصول دارد که در شریعت اماره تعبدی نداریم اما در بحث امثال خبر واحد میگوید، برای حجیت خبر واحد به ادله اربعه تمسک شده الایات، الروایات، الاجماع، العقل. من میگویم حضرت آقای موسوی بجنوردی، حضرت آقای خویی شماها که میفرمایید در شریعت اماره تعبدی نداریم و امارات امضایی هستند که شارع یک مقداری تضییق کرده و شرط گذاشته. شما چرا اینطور بحث میفرمائید؟. اگر معتقدید اماره تعبدی در شریعت نداریم و همه امارات عقلایی هستند، شارع نقش اصلاحگرایانه داشته و قید و شرطی را اضافه کرده است مثلاً گفته تحرز از کذب داشته باشند و شما میفرمایید سیره عقلاء بر عمل به خبر واحد استوار است پس ما باید ببینیم شارع مقدس از این سیره ردع کرده یا نکرده، تضییق کرده، توسعه داده و…. اینطوری بحث بفرمایید. اگر از آن نگاه اخباریها متاثر نشده بودیم، (آن اخباریهایی که فرمودند همینطور که ما باید کلام و فقه را از معصوم بگیریم، در اصول هم باید از معصوم بگیریم) اینگونه بحث نمیکردند. این دیدگاه در اصولیین پس از اخباریها هرچند ضعیف اما تاثیر داشت، چون در عین اینکه اعتراف میکنند علم اصول غالباً از قواعد عقلایی است، وقتی از این قواعد اصولی بحث میکنند طبق مقتضای حرفشان بحث نمیکنند. وقتی مبنایشان این است که در شریعت اماره تعبدی نداریم مقتضایش اینست که دنبال این باشند که اماره عقلایی چیست، عندالعقلاء چیست، شارع چه تضییق و توسعه و دخالتی در آن داشته است. اینطور باید بحث بکنند. نه اینکه بگویند اما الکتاب اما السنه و اما الاجماع، بعد آخر بگویید سیره العقلاء اصلیترین دلیل آن است. من اینطور بحث کردن را ناشی از تقیه یا از آثار آن تفکر اخباریگری در اصولیین بعد از اخباریها میدانم. اگر اینها نبود، مقتضای مبنای و حرف شمای آقای موسوی بجنوردی این بود که اینجوری بحث بکنید نه آنجوری. این نشان میدهد که متاثر از اخباریها هستید. مثال دیگر بحث استصحاب است. ما تا قبل از اخباریها مشاهده میکنیم وقتی میخواهند برای حجیت استصحاب دلیل بیاورند یا دلیل عقلایی میآورند یا دلیل عقلی. اصلاً قبل از اخباریها من مشاهده نکردم برای استصحاب به روایات استصحاب، مثل صحاح زراره تمسک بکنند. همه به دلیل عقلایی و عقلی تمسک کردهاند. اما بعد اخباریها میبینیم مسیر به آن سمتی رفت که به ادله تعبدیه تمسک بکنند. این مسئله نمونههای زیادی دارد که بحث شاید گنجایش آن را نداشته باشد و حافظه من برای ذکر همه موارد آن یاری نمیکند.
اما نگاه درون مذهبی. عرض کردم قبل از اخباریها نگاه فرامذهبی بود، اما اخباریها گفتند ما به حرفهای اهل سنت نباید اعتنا بکنیم مثلا مرحوم فیض وقتی عنوان “الاصولالاصیله “را برای کتابش انتخاب میکند یک نوع نگاه انتقادی دارد که مثلاً شما اصول را التقاطی کردید و اصول را از اصالت انداختید. مرحوم فیض با این عنوان کتابش آمده نوع نگاهش به اصولیهای قبل از خودش (که متاثر از محدث استرابادی است) را بیان کرده است که اصول قبل از اخباریها التقاطی است و باید اصول اصیل بنویسیم. وقتی این حرف پا گرفت نتیجهاش این شد که نگاه فرامذهبی، درون مذهبی شد. نمودش را نگاه بکنید مانند بحث قیاس. نه اینکه معتقد به قیاس باشیم اما نگاه بکنید قبل از اخباریها بسیاری از مسائل اصولی در میان اهل سنت رایج بود و ما هم قبول نداشتیم، مطرح میشد اما رد میشد. البته بعضیهایش پذیرفته میشد مثلاً تنقیح مناط و الغای خصوصیت، اینها از بحثهایی است که مرحوم محقق، مرحوم علامه حلی و اصولیهای بعدی دارند، صاحب معالم که کتابش آموزشی حوزه بوده و با تهذیب الاصول و نهایه الاصول فرق میکند. آنها کتابهای آموزشی نبودند. نگاه میکنید در اینها هست ولی بعد از صاحب قوانین نگاه بکنید از این مسائل اصلاً خبری نیست، حذف شد. چرا؟ چون نگاه از فرامذهبی بودن به درونمذهبی متاثر از اخباریها تغییر کرد. نگاه شد نگاه درون مذهبی. چون از نگاه اخباریها هر چه از غیر اهل بیت علیهم السلام در زمینه اصول گرفته شود، باطل است. در صورتی که شما نگاه بکنید در فقه کنونی و در فقه رایج سنتی ما از صاحب جواهر و بعدش، چقدر تنقیح مناط است. حتی مرحوم صاحب حدایق که اخباری معتدل است چارهای نداشته جز اینکه به تنقیح مناط عمل بکند. منتهی یک قید ” قطعی ” کنارش گذاشته است. خیلی از آقایان دیگر برای اینکه بگویند عمل به ظن نمیکنیم و عمل به قطع میکنیم گفتند تنقیح مناط قطعی. خب ببینیم تنقیح مناط با قیاسی که مردود میدانیم چه فرقهایی دارد. حداقل باید تبیین بشود در اصول. نمیگویم یکی است، ولی آقای فقیهی که عمل میکنید، فقهای ما عمل میکنند به تنقیح مناط پس شما باید قیاس و تنقیح مناط را بحث بکنید و اثبات کنید که تنقیح مناط، قیاس غیر معتبر که در روایات از آن رد شده است نیست. این نیست تا معتبر باشد. وگرنه معتبر نخواهد بود. یعنی اعتبار دلیل میخواهد. در صورتی که نگاه بکنید حتی در عبادات ما چقدر به تنقیح مناط، الغای خصوصیت، مناسبت حکم و موضوع تمسک میشود، از آن طرف قیاس اصولیهای اهل سنت بخوانید که ببینید از اینها بحث کردند.
رهنامه: به قیاس عمل کردند ولی اسمش را نیآوردهاند؟
استاد: عرضم اینست که اگر میگویید تنقیح مناط یا الغای خصوصیت و مناسبت حکم و موضوع غیر از قیاس است، قیاس را تحلیل بکنید و توضیح بدهید، تنقیح مناط، الغای خصوصیت و مناسبت حکم و موضوع را توضیح بدهید که غیر از آن است. ولی اگر به طور مسلم اینها را قیاس دانستیم نمیتوانیم دیگر به تنقیح مناط و مناسبت حکم و موضوع و امثال اینها عمل بکنیم در حالی مرحوم وحید بهبهانی مینویسد: و اعلم أيضا أن التعدي ربما يصير بتنقيح المناط، و هو مثل القياس إلا أن العلة فيه منقحة، أي حصل اليقين بأن خصوصية الموضع لا دخل لها في الحكم (الفوائد الحائرية/ 294 ). پس اگر در فقه از تنقیح مناط استفاده میشود باید در مرتبه سابقه حجیتش ثابت بشود که کار علم اصول است اینها غیر از قیاس است. ظاهرا یک مقداری جو تقیه حاکم بوده است، میگوید خودش را بیاور اسمش را نیاور، از این قسم ممکن است باشد. یعنی میآییم عملا به بخشی از قیاس و به نوعی از قیاس عمل میکنیم ولی اسمش را حذف میکنیم. اصلا بحث قیاس را از علم اصول حذف میکنیم. بعد از صاحب قوانین هیچ اصولی نامداری در میان امامیه از قیاس و از آنهای دیگر بحث نکرده است غیر از مرحوم آسید محمدتقی حکیم در الاصولالعامه للفقهالمقارن و مرحوم مظفر در اصول فقه، در این کتابها، آن هم نگاهش و کتابش را نوشته و یک نگاه تطبیقی و مقارن بوده است. وگرنه در درسهای خارج ما و کتابهای اصولی ما حتما اینها حذف شده است. این نشانه اینست که قبلا نگاه فرامذهبی بود و تبدیل شد در زمان اخباریها به نگاه درون مذهبی و این در واقع تاثیر گذاشته بر آن. حالا واقعا یا تقیتاً. یا واقعا معتقد نبودند یا اینکه معتقد بودند و میترسیدند. از این دو قسم خارج نیست.. این دو تحول برجسته بود که علم اصول ما را میشود به سه دوره تقسیم کرد. این بحثهای اصولی است.
یکی از تغییرات که بنظر میرسد در علم اصول باید ایجاد بشود اینست که در گذشته علم اصول هدفش این بوده که فقیه را مقتدر و متمکن بکند برای استنباط حکم اما امروزه در جامعه ما برای اداره جامعه یک چیزهای دیگری مطرح است.
علم اصول مطلوب
یک بحث دیگر این است که علم اصول مطلوب ما باید چه ویژگیهایی داشته باشد. این بحث مفصلی است. من یک مقداری رئوسش را عرض میکنم. بنظر ما در علم اصول از هشت جنبه باید یک سری تغییراتی ایجاد بشود.
1- یکی از تغییرات که بنظر میرسد در علم اصول باید ایجاد بشود اینست که در گذشته علم اصول هدفش این بوده که فقیه را مقتدر و متمکن بکند برای استنباط حکم اما امروزه در جامعه ما برای اداره جامعه یک چیزهای دیگری مطرح است. حداقل مطرح است. مثلاً نظام یکی از مفاهیمی است که امروزه رویش بحث است. خب ما باید نظام سیاسی و اقتصادی داشته باشیم. این نظام سیاسی را هم باید از شریعت استنباط بکنیم یا تدوینش براساس دین و شریعت اسلام باشد. اینکه استنباط بکنیم یا تدوین دو تا دیدگاه است که ما در مقالهای توضیح دادهایم[7]. یک دیدگاه این است که کسانی میگویند باید همه نظام را از دین و شریعت استنباط بکنیم که این یک دیدگاه است. دیدگاه دیگر اینست که نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و فرهنگی و غیر آن را براساس چارچوبهای شریعت تدوین کنیم که این دو تا با هم فرق دارد. ولی علیایحال اگر میخواهیم نظامی را چه تدوین بکنیم چه استنباط بکنیم از شریعت، نیازمند ضوابط اصولی هستیم.
رهنامه: در اصول ما نیست؟
استاد: علی القاعده در اصولفقه موجود، قواعدی برای این بخش نیست. پس بنابراین باید اصولفقه نظام هم داشته باشیم. حالا یا اصول استنباط نظام یا تدوین نظام. اینها با هم یک مختصری تفاوت دارد. برخی معتقدند به استنباط نظام که به نظر ما قابل دفاع نیست. برخی معتقدند به تدوین نظام که بنظر ما قابل دفاع است.
رهنامه: نظر دومی که فرمودید براساس چارچوبهای شریعت تدوین شود را اگر میشود مقداری توضیح دهید؟
استاد: نظام یک اجزائی دارد اگر گفتیم همه اجزائش برای همه زمانها و مکان ثابت و کشف کردنی است این میشود دیدگاه اول ولی اگر گفتیم برخی اجزائش برای همه زمانها و مکان ثابت و کشف کردنی است ولی برخی اجزائش برای همه زمانها و مکان ثابت نیست و کشف کردنی نیست ولو یک جز آن، این میشود دیدگاه دوم، به معنای اینکه هر نظام اجزای ثابت دارد و اجزای متغیر دارد. اجزای ثابتش را استنباط میکنیم از شریعت، و اجزای متغیرش را متناسب با شرایط زمانی و مکانی یک نظام متناسب تدوین میکنیم. مثلاً در صدر مشروطه در 110 سال پیش یک نوع نظام سیاسی تدوین شد. در سال 58 یک نوع نظام سیاسی تدوین شد و در سال 68 یک تغییر مختصری داشت. اینها همه تدوینی است. گرچه اصول ثابتی در فقه دارد بخصوص نظام سیاسی مدون سال 58 و سال 68 ، ولی این نظر ما است، که این را در یک مقاله توضیح دادیم. همینطور نظریه هم است، مکتب، چشمانداز، قانون، سیاست، الگو، سبک زندگی و امثال اینها. اینها در واقع عدیل نظام هستند. اگر قائل به مکتب، به چشمانداز و قانونگذاری و سیاستگذاری و ارائه الگو و ارائه سبک زندگی مطلوب هستیم که همه براساس دین و شریعت تدوین شده باشد در مرتبه سابق بر اینها چه قائل به نظریه استنباطی باشیم و چه تدوینی، هر کدام را اعتقاد داشته باشیم برای یک انسان محقق و فقیه که ضابطهمند میخواهد بحث بکند این سوال مطرح میشود ضوابط اصولیش چه هستند؟ برای اینکه بحث سلیقهای نشود باید در مرتبه سابقه اصول تدوین و استنباط اینها را در دسترس داشته باشم.
رهنامه: از هیچ یک از ضوابط اصولی موجود نمیشود استفاده کرد؟
استاد: ممکن است اصول مشترکی داشته باشد. اما بحث ما درباره اصول اختصاصیش هست که آیا آن اصول اختصاصی تدوین شده؟ کسی که از سبک زندگی و تدوین چشمانداز، استنباط چشمانداز و این اصطلاحات بحث میکند و سخن به میان میآورد، اولین سوال زیربنایی که در مقابل چشم او قرار میگیرد و باید توجه داشته باشد تا استنباطش و بحثش ضابطهمند، تحقیقی، موجه، علمی و قابل دفاع باشد اینست که ضوابط اصولی اینها کجا اثبات شده است؟، اصول اختصاصیش را میگویم. اصول مشترکی دارد که در اصول فقه ما هست. اما آن اصول اختصاصی کجا بحث شده؟ یکی از چیزهایی که باید به علم اصول ما اضافه بشود این بحث است.
2- یک نکته دیگر اینست که یک چیزهایی باید کاسته بشود. در علم اصول ما چیزهایی است که ماهیتا اصولی نیست. مثلاً اینکه مرحوم آخوند مطرح میکند طلب و اراده کلام نفسی داریم اراده داریم اینها بحثهای فلسفی و کلامی هستند و ربطی به علم اصول ندارند. مرحوم آخوند گفتهاند و متاسفانه بعد از آخوند هم همینطور گفتند. ماهیت اصولی ندارند. بحثهای کلامی و فلسفی وارد علم اصول شدند که اینها را باید شناسایی بکنیم و از علم اصول کنار بگذاریم.
یک سری مسائل ماهیت اصولی دارد ولی در علم اصول کاربرد ندارد ثمرهاش فقط در نذر ظاهر میشود. اینها را با اجازه شما باید کنار گذاشت.
3- نکته دیگر اینست که یک سری مسائل ماهیت اصولی دارد ولی در علم اصول کاربرد ندارد ثمرهاش فقط در نذر ظاهر میشود. اینها را با اجازه شما باید کنار گذاشت. فرق این با قبلی اینست که آن ماهیتاً اصولی نبود ولی این ماهیتاً اصولی است ولی نقش و ثمره فقهی ندارد. حالا شواهدی داریم از کلام بزرگان که در جای خودش نوشتهایم مسائلی که ماهیت اصولی دارند یا به مسائل اصولی نزدیک هستند و هیچ ثمرهای بر آن در فقه مترتب نمیشود.
4- یک نکته دیگر اینست که بعضی از بحثها خیلی مفصل مطرح شده است و نباید در این حد باشد و باید مختصرتر مطرح بشود از جمله بحث ضد مرحوم آقای خویی در محاضرات، ایشان یک جلد نزدیک 300 صفحه را به بحث ضد اختصاص داده است. خیلی بحثها هست که در این حد نباید بحث بشود. از آن طرف بحثهایی است که واقعا نیازمند بحث است مانند بحث سیره عقلا که غیر از مرحوم مظفر که در این اواخر بحث کرده یا مرحوم حکیم یا مرحوم شهید صدر در کتابشان، در کتابهای اصولی رایج حوزه بحث سیره را در واقع یا نداریم اصلاً، یا به طرز مستوفا نداریم. در کتاب ” الفائق ” بحث کرده اخیراً که اینها در واقع باید بحث بشود. یک سری مباحثی است که در اصول همانطور که در مصاحبه فقه اشاره شد، در فقه رایج ما در سده اخیر بسیار کاربرد دارد و متاسفانه در اصول در مرتبه سابقه بحث از آنها نشده است مثل مناسبت حکم و موضوع، الغای خصوصیت، تنقیح مناط.
یک بحث دیگری که اینجا جایش خالی است آگاهی از فضای صدور است که بنظر ما در مباحث اصولی باید بحث بشود که آیا شرط است یا نیست. در برخی موارد شرط است یا نیست، یک تفصیل بدهیم. این هم بحث نشده که جای بحثش است
رهنامه: بحث مذاق شارع چطور؟
استاد: بله، مذاق شریعت، اهداف شارع، مقاصد الشریعه هم هست. یک بحث دیگری که اینجا جایش خالی است آگاهی از فضای صدور است که بنظر ما در مباحث اصولی باید بحث بشود که آیا شرط است یا نیست. در برخی موارد شرط است یا نیست، یک تفصیل بدهیم. این هم بحث نشده که جای بحثش است[8]. اینها نمونههایی از بحثها بود.
5- نکته دیگری که در اصول مطلوب باید به آن توجه بشود منابع علم اصول است. به نظر ما منابع علم اصول هم کتاب است، هم سنت، هم اجماع به آن معنای مضیق که امامیه به آن قائل است هست، هم سیره عقلاست، هم دلیل عقلی است و هم علوم بشری است. مثلاً بحثهای هرمنوتیک در تفسیر متن.
رهنامه: الان ترتیبی که گفتید منظور خاصی دارید یا نه، چون آنجا فرمودید در خبر واحد این ترتیب را نباید میآوردند، قبلاً گفتید مثلاً سیره عقلا شروع شود اینجا از کتاب شروع کردید؟
استاد: نه به لحاظ آنچه رایج است ذکر کردم.
دو تا بحث است. اگر دقت کرده باشید صاحب وسائل یک روایت را در چند باب آورده است. ولی در یک باب شاهد تمسکش یک مسئله بوده، در یک باب شاهد تمسکش یک مسئله دیگر بوده. زاویه نگاه فرق میکرده. آنجا هم که بحث میکردیم میگفتیم این نشاندهنده تاثر اصولیین ما از اخباریها یا تاثیر اخباریها بر اصولیهای ما بود. این را بحث میکردیم. اینجا میخواهیم بگوییم منابع علم اصول چه چیزهایی باید باشند. نظر ما اینست در مورد منابع علم اصول هر چیزی که خاصیت معرفتزایی داشته باشد میتواند منبع علم اصول باشد. حالا چه کتاب باشد چه سنت باشد چه اجماع باشد چه عقل باشد چه علوم بشری امروزی باشد اینها منابع است.
نظر ما اینست در مورد منابع علم اصول هر چیزی که خاصیت معرفتزایی داشته باشد میتواند منبع علم اصول باشد. حالا چه کتاب باشد چه سنت باشد چه اجماع باشد چه عقل باشد چه علوم بشری امروزی باشد اینها منابع است.
رهنامه: اینکه کتاب، سنت، اجماع، عقل را ذکر کردید آیا این ترتیب هم مدنظرتان است؟
استاد: نه نه. من اینجا از باب ترتیب ذکر نکردم از باب شرافت ذکر کردم. اینکه در اصول مطلوب به چه ترتیب بحث بکنیم یک بحث دیگری است. همه اینها را میخواهم بگویم معتبر است.
رهنامه: با توجه به تعریفی که علامه طباطبایی آوردند که اصول، علم بحث از قواعد نزد عقلا در فهم متن، روش عقلا در فهم متن است🙁فعلم الأصول هو العلم الباحث عن القواعد المقررة عند العقلاء لاستنباط الأحكام ) و… باید منبع اصول سیره عقلا باشد اما چند تا منبع دیگر هم آوردید؟
استاد: حرف علامه طباطبایی را بهطور مطلق قبول ندارم. لذا قید میزنم که غالباً عقلایی است ولی اینکه همهاش عقلایی باشد را قبول ندارم.
رهنامه: شارع هم میتواند یک سری قواعدی را مثلاً با حدیث و…. بیان کند؟
استاد: بله. این شکی نیست. بلکه بیان کرده است. یکی از نقدهای ما به مرحوم علامه طباطبایی اینست که دقت به خرج نداده، به گونهای تعبیر کرده که گویا همه قواعد اصولی عقلایی هستند. یک جایی نقد نوشتیم که ایشان علیالغالب گفته است.
خب از نظر رویکرد هم که توضیح دادیم رویکرد اولاً تعبدی غلبه نداشته باشد. از همه منابعی که اعتبارش ثابت میشود استفاده شود نه اینکه منحصر بشود به منابع نقلی.
رهنامه: بحث هرمنوتیک را گفتید، آیا از دستاوردهای بشری که میتواند جزو منابع علم اصول باشد یکیاش بحث هرمنوتیک است؟
استاد: حالا واقعیتش هر کدام از اینها یک دریایی از بحث دارد. به عنوان نمونه عرض میکنم از بحثهایی که باید در علم اصول ما وارد بشود این بحث است. وگرنه بحثهای دیگری هم هست.
رهنامه: مثل بحث زبانشناسی؟
استاد: بله. همه اینها تاثیر دارد. یک نکته دیگری که بنظر ما از جهت قلمرو اصول است، ببینید این اصول برای فقه تدوینشده است لذا غالب تدوینکنندگان علم اصول چه در میان امامیه و غیر امامیه، فقها بودند. این اصول را میشود برای کلام و تفسیر و اخلاق هم نوشت. یک دسته قواعد و ضوابط مشترک دارند. یک دسته قواعد و ضوابط اختصاصی هم دارند. یکی از بحثهایی که به صورت جدی باید دنبال بشود اینست که ضوابط این اصول را استخراج بکنیم و ببینیم چه مقدارش اختصاص به فقه دارد و چه مقدارش عام و مشترک در سایر علوم دینی ما مثل کلام و اخلاق و اینها است. چه قواعدی میشود برای کلام یا اخلاق به صورت اختصاصی تدوین کرد. این هم یک بحثی است که باید به آن پرداخته بشود.
رهنامه: حتی برای فهم حدیث؟
استاد: بله.
نکته بعدی اینکه اصول ما بر یک سری معارف و قواعد پیشینی تاثیرگذار مبتنی است. مثل کلام، معرفتشناسی و امثال اینها. در واقع اصولیین ما تا یک حدی از کلام و ظرفیتهای علم کلام در علم اصول استفاده کردند ولی بنظرم آن استقصاء تام و کامل نیست. علم کلام ما ظرفیت بیشتری دارد تا در علم اصول از آن استفاده بشود
رهنامه: اصول فهم حدیث میتواند غیر از اصول فقه باشد؟
استاد: بله. ممکن است قواعد اختصاصی داشته باشد.
6- نکته بعدی اینکه اصول ما بر یک سری معارف و قواعد پیشینی تاثیرگذار مبتنی است. مثل کلام، معرفتشناسی و امثال اینها. در واقع اصولیین ما تا یک حدی از کلام و ظرفیتهای علم کلام در علم اصول استفاده کردند ولی بنظرم آن استقصاء تام و کامل نیست. علم کلام ما ظرفیت بیشتری دارد تا در علم اصول از آن استفاده بشود و گزارههای اصولی سر و سامان داده بشود یا بر آنها استدلال بشود یا نفی بشود. اما بعضی بحثهائی مثل معرفتشناسی را واردش نشدند تا ببینند چه ظرفیتهایی دارد که ازش استفاده بشود. این هم باید کار بشود. فقط تیتروار بگویم.
7- مسئله بعدی ساختار است. ببینید همانطور که در مصاحبه دیگری عرض کردم[9]و بعداً اینها را توضیح خواهم داد. یک انتقادی که به علم اصول موجود ما هست اینکه فقیه ما در استنباط نقلی سه مرحله را طی میکند، مرحله صدور، مرحله جهت صدور و مرحله دلالت. اما در علم اصولی که آقایان هم گفتند علم اصول علم آلی است که برای فقه تدوین شده است. اما در اصولشان این ساختار رعایت نشده است. تنها کسی که من اطلاع پیدا کردم که نظرش این بوده که ساختار علم اصول تدوین بشود مرحوم شهید صدر است که البته بعد از اینکه خودم به این نظر رسیدم دیدم در کلام یکی از شاگردان شهید صدر آمده که ایشان نظرش بر آن بوده که اصول فقه از نظر ساختاری بر طبق مراحل اجتهاد تدوین بشود. آقای آسیدعلیاکبر حائری در یک مصاحبه گفتهاند نظر شهید صدر بر این بود و در حلقات بنا بر این داشتند. ولی در حلقات که مراجعه میکنیم میبینیم گرچه این بنا بوده ولی صد در صد عمل نشده است. اگر معتقدیم اصول علم آلی و ابزار اجتهاد و فقه است باید ترتیب و ساختارش هم این چنین باشد و طبق این مراحل اجتهاد باشد. لذا شدیداً به ساختاری متناسب با مراحل اجتهاد قائل هستیم
تنها کسی که من اطلاع پیدا کردم که نظرش این بوده که ساختار علم اصول تدوین بشود مرحوم شهید صدر است که البته بعد از اینکه خودم به این نظر رسیدم دیدم در کلام یکی از شاگردان شهید صدر آمده که ایشان نظرش بر آن بوده که اصول فقه از نظر ساختاری بر طبق مراحل اجتهاد تدوین بشود.
رهنامه: یعنی ضوابط اصولی طبق صدور، جهت صدور، دلالت ساختاربندی شود؟
استاد: ساختار اجتهاد نقلی چنین میشود ولی مباحث اجتهاد عقلی بحث دیگری است در مصاحبه دیگری با رهنامه توضیح دادهایم.
8- یک بحث دیگر از نظر گستره و کارکرد در درون فقه است. یک نکتهای که باید در قلمروی مباحث اصولی به آن توجه بشود و کسی توجه جدی به آن نکرده است اینکه آیا ضوابط اصولی در عبادات و معاملات یا عبادات و غیر عبادات یکسان هستند. یا به تعبیری ضوابط اصولی در تاسیسیات شارع و امضائیات یکسان هستند یا نه؟ یعنی ممکن است یک اصولی تدوین بکنیم که یک سری قواعد مشترک بین معاملات و عبادات باشد، یک سری قواعد اختصاصی باب معاملات، یک سری قواعد اختصاصی باب عبادات. یعنی سه بخشی بشود. در واقع کسی را تا حالا من ندیدم به این نکته متفطن بشود و گفته باشد اینها را تفکیک بکنیم. تنها مسئله اصولی که بنده به آن برخوردم که آن هم نه بعنوان یک رویکرد، بلکه بعنوان قولی که تفصیل میدهند این است که گفتهاند نهی در عبادات دلالت بر فساد میکند اما در معاملات دلالت بر فساد نمیکند. این نشان میدهد یک قاعده اصولی در عبادات و معاملات با هم فرق دارد. حالا کار نداریم این دیدگاه درست است یا نیست. ولی این دیدگاه نشاندهنده اینست که ممکن است یک قاعده اصولی وجود داشته باشد که در عبادات با غیر عبادات تفاوت داشته باشد. این یک فتح بابی است که بنده تاکنون حدود هیجده نکته استنباطی پیدا کردم که در معاملات و عبادات فرق میکنند و خودش بحث مفصلی است که باید پیگیری بشود. با یکی از اساتید پیشکسوت حوزه این را مطرح کردم که ایشان خیلی تحسین کردند و بعد یک مقاله نوشتم که ایشان با دقت خواندند و گفتند اینکار را دنبال بکنید. انشاءالله امیدواریم توفیق باشد برای دنبال کردن. اینها تقریباً مهمترین بحثهایی هست که مدنظر ما بود چه در علم اصول موجود و چه در علم اصول مطلوب، تقریبا به صورت تیتروار توانستیم مطرح بکنیم.
یک بحث دیگر از نظر گستره و کارکرد در درون فقه است. یک نکتهای که باید در قلمروی مباحث اصولی به آن توجه بشود و کسی توجه جدی به آن نکرده است اینکه آیا ضوابط اصولی در عبادات و معاملات یا عبادات و غیر عبادات یکسان هستند. یا به تعبیری ضوابط اصولی در تاسیسیات شارع و امضائیات یکسان هستند یا نه؟
رهنامه: چند نمونه از آن تفاوت قواعد یا قاعده مختص در عبادات و یا معاملات را بیان میفرمایید؟
استاد: یک مقالهای بر این اساس تدوین کردم که انشاءالله چاپ خواهد شد. یکی از آنها را هم در مقالهای چاپ کردهام[10]. برای نمونه قاعده اولی، حجیت سیرههای جدید عقلایی در معاملات است. هر سیره عقلایی در معاملات باشد قاعده اولی بر اعتبارش است مگر اینکه دلیل معتبری بر نفی اعتبارش باشد. اما چنین قاعده اولی در عبادات نداریم که سیره عقلایی در عبادات حجت باشد مگر اینکه دلیل خلافش باشد.
نمونه دیگر، اصل اولی، صحت هر معامله عقلایی است. اگر معاملهای عقلایی بود قاعده اولی بر صحتش است مگر اینکه دلیلی بر ردش باشد. اما هر عبادتی ولو عقلایی هم باشد نمیشود گفت صحیح است. صحت هر عبادتی نیازمند دلیل شارع است. این چند نمونهای است که عرض کردم خدمتتان.
[1] . دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و استاد درس خارج حوزه علمیه قم Ziyaei.saeid@isca.ac.ir
[2]. در کتاب ” مکتب های اصولی موجود و مطلوب ” توضیح داده ایم .
[3] . ر.ک: احمد اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج 8، ص 76.
[4]. ر.ک: یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج 18، ص 144 – 145 وی در ادامه به شیخ طوسی انتقاد میکند که چرا به پیروی از اهلتسنن کتاب اصولی تدوین کرد و کتابهای اهلتسنن را از زمره کتابهای گمراهکننده میشمرد (همان، ص 145) در حالی که فقیهان اصولیمسلک چنین دیدگاهی نداشتهاند (شیخ جعفر کاشف الغطاء، شرح الشیخ جعفر علی قواعد العلامه ابن مطهر، ص 47؛ سيد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلاّمه، ج 12، ص 208؛ شیخ انصاری، المکاسب المحرمه، ج 1، ص 237؛ مهدی کاشف الغطاء، احکام المکاسب المحرمه، ص 156 و محمد علی توحیدی، مصباح الفقاهه (تقریرات درس آیت الله خویی) ج 1، ص 257).
[5]مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار ، ج 2، ص 268.
[6]. ج 1، ص.14
[7]. با نام ” استنباط نظام و پیامدهای آن ” که به تایید تحریریه مجله جستارهای فقهی اصولی رسیده و در آن چاپ خواهد شد
[8]. ما در مقالهای به نام ” اشتراط آگاهی از فضای صدور در اجتهاد ” آن را بررسی کردهایم.
[9]. مصاحبه مراحل اجتهاد.
[10]. قاعده اول حجیت سیره های جدید عقلائی در غیر عبادات.