این گفتگو پیرامون تفسیر قرآن با گرایش علم مدیریت میباشد و به مباحثی چون اهمیت و چگونگی بهرهگیری از قرآن در زمینه مدیریت، روشهایی که باید در اینباره به کار گرفته شود، تفاوت تفسیر موضوعی و ترتیبی در بحث گرایش مدیریت و …. میپردازد.
رهنامه پژوهش: یکی از بحثهایی که اخیراً مطرح شده است، بحثهای مربوط به گرایش و سبکهای تفسیری از زاویه نگاه علوم مختلف به آیات مختلف است. با توجه به این مطلب، پرسش اول این است که چطور میتوان با گرایش علم مدیریت به بحث تفسیر پرداخت و بهرههایی از قرآن گرفت؟
استاد: یکی از گرایشهای تفسیری، گرایش مدیریت است. قرآن مثل منشور است، متنی است که لایههای ترتیبی دارد و موّاج و عمیق است. قرآن به گونهای است که هر کس با هر نگرش و گرایشی، میتواند از این کتاب بهره بگیرد. در گرایش مدیریت باید با این مبنا وارد شویم که قرآن کریم گزارش ربوبیت و مدیریت خدا بر هستی و انسان است و اسم رمز آن نیز رب است. یعنی اسم رمز مدیریت اسلام، رب است. رب از «ربب» است نه «ربَیَ» و «رَبَبَ» به معنای تربیب است. در واقع همان معنای مدیریت را دارد: تدبیر و تدویر، چرخاندن، و طبق مبانی توحیدی، توحید افعالی است. شعار توحید افعالی این است که «لامؤثر فی الوجود الا الله». توحید چندین شاخه دارد که یکی از آنها توحید در ربوبیت است؛ یعنی ربی غیر از خدا نیست. توحید در مدیریت هم داریم که از شاخهای از توحید در ربوبیت است.
وقتی وارد قرآن میشویم میبینیم روش مدیریت و ربوبیت خدا را ارائه میکند. پرسش ما این است که خدا چگونه مدیریت میکند. میخواهیم اصولی را استخراج کنیم و به راهکارهایی در این باره برسیم. راهکارهایی که در مدیریتهای مدنی و انسانی اجرایی باشند. تفسیری موضوعی در اینباره با عنوان دانش مدیریت در قرآن به سفارش معاونت پژوهش دانشگاه معارف چاپ شده و در مؤسسه امام خمینی(ره) و دانشگاه امام صادق(علیه اسلام) و دیگر مراکز تدریس میشود. تفسیری ترتیبی هم که مسئلهمحور نیست، با همین رویکرد شروع کردهایم که الان به آیه 54 سوره بقره رسیدهایم. سوره حمدش به صورت لوح فشرده DVD منتشر شده است تا اینکه بعداً کتاب شود. مبنای کار ما این است که خدا مدیر هستی است و تنها مدیر هم است؛ منتها مدیریتش را از طریق اسباب اعمال میکند، یعنی از طریق انبیاء، صالحان و معصومان. بخش عمدهای از این مدیریت در قرآن آمده است. برخی از آیات مخصوص مدیریت خود خدا هستند و برخی آیات مخصوص مدیریت انبیا. مبنای ما این است که انبیا مدیرند؛ اگرچه ممکن است مانعی در مدیریت آنان پیش بیاید. گاهی مانع مفقود است مثل داوود و سلیمان و موسی که مدیریتی اجتماعی و سیاسی دارند. افرادی مثل ذوالقرنین و طالوت هم هستند که به عنوان مدیر انتخاب میشوند.
اگر قرار است تفسیر موضوعی بکنیم، باید از قرآن سؤالات مدیریتی بکنیم و جواب بگیریم. هر علمی راجع به مسائل است. مسئله مدیریت مسئلهای است که موضوع آن، مدیریت باشد وگرنه این مسئله، مسئله دانش نیست. به موضوع مسائل نگاه میکنیم؛ مثلاً میگوییم گزینش موضوع است و گزینش چون یک موضوع مدیریتی است، این مسئله مدیریتی است. حالا که مدیریتی شد، با این پرسش وارد قرآن میشوید. در تفسیر موضوعی راحتتر هستیم و باید ساختار موضوعات مدیریت دستمان باشد.
تفسیر ترتیبی نیازی به سؤال ندارد. از همان اول رحمن و رحیم شروع میشود و هر آیه یک پیام مدیریتی دارد. از سوره فاتحه شروع کردیم و به بقره رسیدیم. برخی از دوستان تعجب میکردند. در ابتدا به نظر میرسد که آیات ربطی به مدیریت ندارند؛ اما مطالب میجوشد و میآید. «فانبجست منه اثنتا عشره عینا»؛ عصا را که بزنید آب بیرون میزند. بنابراین میتوان گفت غنایی در آیات وجود دارد که با جستجو و بررسی میتوان به نظریه مدیریت وحیانی و رحمانی رسید. البته تفسیر روشهای مختلفی دارد، از تفسیر عرفانی، تفسیر ادبی تا تفسیر روایی، مثل ثقلین و کنز الدائم. گاهی هم تفسیر، تفسیر علمی است. همه میتوانند پاسخشان را بگیرند؛ منتها حسن السؤال نصف العلم؛ باید خوب سؤال کنیم تا بتوانیم خوب جواب بگیریم.
اگر از قرآن خوب سؤال مدیریتی کنید، جواب میدهد؛ منتها مقداری مهارت نیاز دارد که واقعاً هرمنوتیک نباشد و چیزی را تحمیل نکنیم، بلکه آنچه را وجود دارد، استظهار و استنباط کنیم. البته استنباط بیشتر در فقه القرآن به کار میرود و استظهار بیشتر در تفسیر قرآن.
اگر از قرآن خوب سؤال مدیریتی کنید، جواب میدهد؛ منتها مقداری مهارت نیاز دارد که واقعاً هرمنوتیک نباشد و چیزی را تحمیل نکنیم، بلکه آنچه را وجود دارد، استظهار و استنباط کنیم. البته استنباط بیشتر در فقه القرآن به کار میرود و استظهار بیشتر در تفسیر قرآن. پس آنچه قرار است انجام شود، امر خیلی روشن و بیابهامی است و الحمدلله تا به امروز جواب داده و میتوانیم آن را عرضه کنیم. پیشبینیمان این است که تفسیری که انجام میدهیم تا سوره ناس به سی جلد برسد. این تفسیر ان شاء الله المیزان فی الاداره خواهد شد و دائرة المعارفی خواهد بود برای جویندگان علم مدیریت اسلامی. در جامعهشناسی، تربیت و سیاست نیز باید چنین کاری انجام شود.
رهنامه پژوهش: دو پرسش مطرح است. پرسش اول این است که تفاوت محصولِ تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی در بحث مدیریت چیست؟ دومین پرسش ناظر به بحث روش تفسیر است. آیا روشی که در این تفسیر به کار میگیریم با روش عامی که در تفاسیر وجود دارد یکی است؟
استاد: تفاوت در این است که در تفسیر موضوعی، استقصای تام نمیشود، بلکه استقرای تام و استحصا میشود. ابتدا موضوعی را انتخاب میکنید مثلاً انگیزش یا گزینش یا برنامهریزی و سازماندهی، بعد از دریای قرآن درباره آنها صید میکنید و میخواهید فقط نشان بدهید قرآن در موضوع فلان ساکت نیست و نکته دارد. شما اگر بخواهید موضوعاتتان را تکمیل کنید، حجم چنین تفسیری تقریباً سی جلد میشود. هرچه موضوعات بیشتر شوند، تعداد جلدها متعدد میشود. امر سنگینی است. اما در تفسیر ترتیبی دیگر این محدودیت را نداریم و از همان اول شروع میکنیم و بعد تمام پیامها را میگیریم. روش برداشت یکی است. در حقیقت موضوع، سؤال و دانش مدیریتی است. در تفسیر ترتیبی از آنجا که از ابتدا شروع میکنید، هیچ نکتهای مورد غفلت نیست و گام به گام حرکت میکنید. بعد از تفسیر ترتیبی میتوان تفسیر موضوعی را نوشت. در این تفسیر، آنچه در تفسیر ترتیبی آمده به صورت موضوعی تدوین میشود. در نتیجه محصول جدیدی خواهید داشت. در شش هزار آیه ممکن است هفتاد آیه راجع به موضوع «گزینش» داشته باشیم. از آنجا که این آیات یک بار در تفسیر ترتیبی مرور شده، کار راحت است. دومین محصولِ تفسیر موضوعیِ بعد از ترتیبی، نوعی غنیسازی و تحلیل است؛ چون همه آیات را با هم دیدهایم. در تفسیر موضوعی بعدی میتوانیم نظریهپردازی هم بکنیم؛ مثلاً بگوییم نظریه سازمان در مدیریت رحمانی، نظریه برنامهریزی. بعد با نگاه به کل نظریهها در مجموع باید به یک نظام برسیم.
این کار حوزه علمیه است و کار دانشگاه نیست. دانشگاهیان دانش آن طرف را دارند و دانش این طرف را ندارند. حوزویان نیز دانش این طرفش را دارند و دانش آن طرف را نه. باید فردی جامع بیاید که موضوعشناس، روششناس و قرآنشناس باشد و با قرآن مأنوس باشد و بتواند با اضلاعی که وجود دارد، آرام آرام کار خارقالعادهای انجام بدهد. آن موقع است که جهان سیراب میشود. امروزه یک تمدن فانتزی و بدلی مثل جواهرات بدلی وجود دارد که گمان میکنند آن پایان تاریخ است. همچون بچهای که فکر میکند اسباببازیاش همه عالم است، امروز بشریت نیز چنین گمانی دارد. فوکویاما میگوید این پایان است. اما باید گفت تا سدرة المنتهی خیلی راه است. میخواهم بگویم باید چنین محصولاتی داشته باشیم تا بتوانیم به به جهان ارائه کنیم. علاوه بر اینکه این کار نباید در یک نسل متوقف شود، بلکه باید به صورت مستمر ادامه پیدا کند. هیچکس نمیتواند مدعی شود که تمام شد. باید این کار شروع شود و نمیگوییم چنین کاری، انقلاب در تفسیر است، بلکه همان مسیری که گذشتگان طی کردهاند؛ مثل کاری که خواجه عبدالله انصاری کرده و تفسیر عرفانی نوشته است یا منهج الصادقین ملا فتح الله که عرفانی، ادبی و فقهی است. تفسیر علامه طباطبایی نیز بسیار به علوم انسانی پرداخته است و تفسیر نمونه که کاملاً اجتماعی و نیمه عمیق است و تفسیرهای دیگر.
احساس میکنم نسخه برابر اصل یعنی مدیریت انسانی به مدیریت تکوینی شبیه است و انسان از آن الهام میگیرد؛ مثلاً شما قو را میبینید و از آن الگو میگیرید و قایق را میسازید. تکوینیات تبدیل فناوری میشوند. داستان علوم انسانی هم اینطور است. آنچه در روابط بیرونی وجود دارد، به روابط انسانی تبدیل میشود.
اما پاسخ پرسش دوم این است که از روشهای گوناگونی استفاده میشود. کتابهایی در این باره نوشته شده است. اصلاً روش مدیریت اسلامی، روششناسی مدیریت، روششناسی علوم انسانی دو روشی است: «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان». در تفسیر موضوعی مسئلهمحور وارد میشویم. میگوییم یک ساختار موضوعی داریم برای اینکه از چارچوب مدیریت خارج نشویم. نمیتوان با آهنگ مدیریت شروع کرد و از جامعهشناسی حرف زد. باید سؤالشناس باشیم. همانگونه که دانشمندان مدیریت غربی، منابعی برای تحقیق دارند و منابعشان گاهی میدانی، گاهی تجربی و گاهی تئوریک است، ما نیز میگوییم قرآن منبع است.
شما میخواهید مدیریت را به دست آورید، پس وارد هر چیزی میشوید. امروزه حتی از نظام زنبور عسل، سیستم مدیریتی کشف میکنند. برای تأسیس حوزه به کشور تانزانیا رفتیم بودیم. جزیرهای بود که شامپانزه داشت. خانمی چند سال در این باره تحقیق کرده بود که این شامپانزهها چطور مدیریت و زندگی میکنند. در واقع منبعشناسی داریم و روششناسی. همانگونه که طبیعت منبعی است برای چنین برداشتهایی قرآن نیز منبعی غنی برای این کار است؛ یعنی میخواهیم بدانیم خدا چطور مدیریت میکند. مراجعه به کندو، مراجعه به منبع میدانی است. در این کار اگر از مدیریت چیزی ندانید، فقط نیش زنبور نصیبتان میشود. در واقع این منبع، کتاب تکوین است و منبع ما کتاب تشریع است. آنچه از منبع صید میشود متفاوت است. مثلاً کسی که به دریا مراجعه میکند و مرجان صید میکند و یکی هم ماهی. روشها نیز متفاوت است. گاهی با قایق به صید میروند گاه با شنا. مراجعه به قرآن نیز همینگونه است. به هر آیه نگاه میکنیم و نکات مدیریتیمان را از آن درمیآوریم. بعد نوبت روش است و سپس وارد مباحث نظریهپردازی، تولید دانش، تولید نظام و پارادایم میشویم.
رهنامه پژوهش: البته اغلب کارهای علمی استقرای ناقص است و ما قطع داریم که وحی بدون خطا است.
استاد: یعنی استقرای کامل است. اولا چون «لارطب و لا یابس الا فی کتاب» و «ما فرطنا فی الکتاب من شیء» و «تبیانا لکل شیء». شعار نیست؛ حتی خود متدینان میگویند از قرآن مگر اصول و قواعد درمیآید. این حرف آنان به این دلیل است که دل به دریا نزدهاند و لب ساحل رفتهاند و تشنه ماندهاند. میترسند درون آب بروند. «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود». تمام پاسخها موجود است؛ منتها ما به آنها نرسیدهایم. پاسخها را باید با پرسشها بیرون بکشیم. پرسش مثل تور است و جواب، صید مطابق آن است. استقرا قریه به قریه و خانه به خانه است. استقرا از قریه است و بعد از جزئی به کلی میرسیم؛ البته در قیاس از کلی به جزئی میرسیم. پس از برداشت محصول، یعنی همین اطلاعات، آنها را باید وارد صنایع تبدیلی کنیم. خاوریار ماهی را جدا میکنند و هر دو را کنسرو میکنند. بعد از بستهبندی، صادرکردن است. مواد خام وارد صنایع تبدیلی میشوند و آنجاست که روشها به کار میآیند. ما آنجا با هم، همروش هستیم و اطلاعات را با روش مشترک از این منبع به دست آوردهایم.
رهنامه پژوهش: منظورتان روش اجراست یا روش تحقیق؟
استاد: نظریهپردازی، به اصطلاح غنیسازی. در فقه هم بعضی از مجتهدان محصول را برداشت میکنند و اعلام نظر میکنند؛ اما آن را تبدیل به نظریه نمیکنند. مجتهد یعنی صاحبنظر؛ حالا صاحبنظریه کیست؟ نظریه از نظر درست میشود. ممکن است شما درباره «انگیزش» به صد نظر دست پیدا کنید. این تازه اول کار است. «نظریه انگیزش در اسلام» از این صد نظر به دست میآید. بعد از آن، نظام انگیزش است که از مجموعه نظریهها به دست میآید و بعد با نظامات دیگر مخلوط میشود و تبدیل به نظام اداری اسلام میشود. بنابراین ما استقرایمان را انجام میدهیم و این استقرا، تام است. شش هزار آیه را بررسی میکنیم.
رهنامه پژوهش: بحث منبع را مطرح کردید. منبعی که ما به کار میگیریم، متفاوت از چیزی است که دانشمندان علوم تجربی به آن مراجعه میکنند. روش تحقیق در این منبع ویژگیهایی دارد که در دیگر منابع نیست؛ مثلاً چون بحث متن است، ما باید وارد مباحث زبانشناسی و بحثهای اصولی و غیره شویم و از آنها استفاده کنیم که در علوم تجربی با آنها کار نداریم. لطفاً در این باره صحبت کنید.
استاد: ما میگوییم روش دادهگیری (اصطیاد) در این دریا این است که زبانشناسی بدانید؛ چنانکه در آنجا باید شنا بلد باشید. کلمه تبحر که به معنای مهارت است، از واژه بحر است. تبحر یعنی شناگری؛ یعنی بتوانید غواصی کنید. در بحث خودمان میتوانیم از واژه حیازت استفاده کنیم. حیازت کلمه قشنگی است و شامل همه نوع برداشت میشود. در مباحث علمی میتوانیم بگوییم علم را حیازت میکنیم. در واقع ما داریم حیازت میکنیم. مفسر فقط تبحر دارد، انس با قرآن و شناخت زبان قرآن. بعد خود قرآن میگوید «لایمسه الا المطهرون»؛ طهارت معنوی، موانع را کنار میزند که شما روشنتر برخورد کنید. آدم هر چه آلودهتر وارد شود، نمیتواند وارد شود؛ برای اینکه عایق دارد و آن عایق باعث میشود شما محروم شوید. آیاتی مثل «اتقوا الله» و «اعلمکم الله» هم لوازم کارند. شما یک منبع دینی دارید که آنان از آن محروماند و بعد اتفاقاً وقتی مطالب را به آنان عرضه میکنید، آنان بیشتر میپذیرند. اینقدر که ما طلبهها گیر میدهیم، آنان گیر نمیدهند، بلکه سریع خریدار میشوند؛ چرا که گوهرشناساند. ما از ترس اینکه در محیطهای آکادمیک آبرویمان برود و به ما بخندند، خودمان را قفل میکنیم و وقتی مطالب را بازگو میکنیم، میبینیم بیشتر استقبال میشود.
مباحث روش، در فقه نیز مطرح است. در فقه، ما سؤال میکنیم و قرآن جواب میدهد یا حدیث جواب میدهد یا عقل یا اجماع یا سیره نظری و عملی. ده منبع دارید و هر کدام میگوید چگونه عمل کنید. میتوانید با آنچه به وسیله این منابع (قرآن، عقل و…) به دست آوردهاید، هر چه دوست دارید درست کنید. مثلاً صیاد میتواند با مرواریدهایی که به دست آورده گردنبند درست کند. در واقع هر صاحب فنی میآید، از محصول به دست آمده بهره خودش را میبرد. بنابراین فکر نمیکنم روشها متفاوت باشند، بلکه منابع متفاوتاند. هر دو یک آهنگ و تور دارند. سؤال مدیریتی دارند و پاسخ مدیریتی میگیرند. آنها هم که هرمنوتیک را قبول ندارند، میگویند شما نمیتوانید نظر خودتان را به زنبور عسل تحمیل کنید، بلکه باید چیزی را بگویید که میبینید؛ نه اینکه بگویید من چون مدیریت را اینطور میبینم، پس زنبور عسل اینطور است. اگر چنین باشد، اصلا رفتن به سوی منبع، لغو خواهد بود. در واقع حرکت به سوی منبع، برای این است که شخص میخواهد مطلب جدید به دست بیاورد. احساس میکنم نسخه برابر اصل یعنی مدیریت انسانی به مدیریت تکوینی شبیه است و انسان از آن الهام میگیرد؛ مثلاً شما قو را میبینید و از آن الگو میگیرید و قایق را میسازید. تکوینیات تبدیل فناوری میشوند. داستان علوم انسانی هم اینطور است. آنچه در روابط بیرونی وجود دارد، به روابط انسانی تبدیل میشود. نکتهای که در مورد مدیریت وجود دارد این است که میگویند مدیریت بینارشتهای است، یعنی اینتر است و مولتی نیست. ما خودمان اعتقادمان در مولتیبودنش است؛ یعنی در مدیریت، هم مدیریت منابع انسانی، هم روانشناسی، هم مدیریت رفتار سازمانی، هم جامعهشناسی و هم مدیریت فرهنگ سازمانی وجود دارد؛ اما آنانی که طرفدار اینتر هستند، میگویند مدیریت، ظرف خالی است و مقداری از روانشناسی وام گرفته و شده است مدیریت رفتار یا از این و از آن وام گرفته و بینارشتهای شده است؛ اما ما میگوییم مدیریت، یک رشته مولتی و جامع است. وجه ترکیبش هم چیز دیگری است. مدیریت رشته بدیعی است. میگویند مدیریت مادر رشتهها است و هر دینی که بتواند جامعه را در آینده مدیریت کند، دین کاملی است.