شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 17+18 » جایگاه علوم عقلی در جهان عرب معاصر در گفتگو با حیدر حب الله

… بعد از شکست 1967م از اسرائیل، در جهان عرب، این احساس پدید آمد که نقطه ضعف وخللی در وضعیت عرب‌ها وجود دارد. پس از این تاریخ، بسیاری از جریان‌های فکری، در جهان عرب ظهور یافتند، و آثار خود را بر همه جوانب زندگی عربی بر جا نهادند. در دهه هشتاد مقوله «عقل عربی» ـ به صورت چشمگیری ـ به عنوان نقطه ضعف اصلی در جامعه عربی مطرح گردید. بدین معنا که عرب‌‌ها از امکانات مادی و انسانی فراوان برخوردارند، چنان که نقاط ضعف متعددی نیز دارند. به طور خلاصه، نقاط ضعفی که به چشم می‌خورد، نمودهای مختلف معضلی است که انسان عربی با آن دست به گریبان است؛ زیرا که بحران حکومت مسأله‌ای جدا از بحران خانواده نمی‌باشد. مشکل اصلی در این انباشت فرهنگی است که عقل جمعی را می‌سازد، و به روش خاص به تفکر می‌پردازد، ومسائل را فیصله می‌دهد. به این ساختار فکری عام، «عقل عربی» گفته می‌شود …

ـ لطفاً، تحلیلی از نفوذ جریان فلسفی در سرزمین های عربی را از اوایل اسلام تا عصر حاضر بیان کنید، و دلیل موفقیت و یا عدم موفقیت این جریان را تشریح نمایید.

استاد: نمی‌توان چشم‌انداز فلسفی جهان عرب را، در این مدت طولانی و در دو جمله کوتاه خلاصه کرد، ولی به بیان محورهای آن بسنده می‌کنم:

یکم: جهان عرب ـ همانند سایر کشورها ـ شاهد درگیری شدید، بین جریان‌های متن‌گرا، و جریان‌های فلسفی بود، و همان گونه که در جهان اسلام اتفاق می‌افتد، جریان‌های متن‌گرا (مقصود، جریان‌های سلفی نیست) سلطة امور محوری و اساسی جامعه را در دست گرفتند. به همین دلیل، به فیلسوفان که در نقش گروهی سرکوب شده ظاهر شدند به اتهام خروج از دین، یا گمراه ساختن مسلمانان تجاوز کردند. این جریان تا عصر غزالی (متوفی 505 م) عادی به نظر می‌رسید. اما از آن پس، رویارویی با آراء فلسفی، وارد مرحله‌ای پیشرفته‌تر گردید، به گونه‌ای که ابن رشد نیز، نتوانست از شدت آن بکاهد.

دوم: آخرین گام‌های مهم، برای ایجاد همبستگی میان عقل ونص توسط ابن رشد (فیلسوف) برداشته شد. ابن رشد سعی داشت، منابع شناخت را از نو سامان دهد، ونظریه تأویل معتزله را در سطحی بالاتر به ثمر نشاند. اما نقش او به نشر افکار ارسطو محدود گردید؛ آنچه که اروپائیان از آن بهره‌های فراوان بردند؛ زیرا که اروپا را بیش از پیش با آراء فلسفی آشنا ساخت. بدین سان، رنگ شرح بر کارهای او غالب شد، چنان که، برخی محققان او را بیش از آن که یک فیلسوف بدانند، یک شارح به حساب می‌آورند.

سوم: از آغاز قرن نوزدهم میلادی، جهان عرب، شاهد یک روند عقل‌گرایی جدید شد که از رویارویی با غرب نشأت می‌گرفت. اما، این روند فلسفی، به فلسفه وجودی منحصر نشد؛ بلکه، جنبه‌هایی دیگر از زندگی انسان را نیز در بر‌گرفت.

ـ به نظر شما، علت روی آوردن نسل جدید در جهان عرب به دانش فلسفه چیست؟

استاد: به طور معمول در هر دوره بیداری ـ که در تاریخ تمدن‌ها یا ملت‌ها به وجود می‌‌آید، ـ تفکر فلسفی نیز ظهور می‌کند؛ زیرا که تفکر فلسفی، منظومه مفاهیم را از نو ترسیم می‌کند، تا با اجری اصلاحات اساسی در اندیشه جوامع، راه خیزش را برای آن‌ها هموار سازد. به عنوان نمونه، در تاریخ اروپا می‌بینیم که غرب ـ علیرغم پیشرفت صنعتی ـ زمانی به زندگی پیشرفته دست می‌یابد، که تفکر فلسفی در آن وارد مرحله نقد و سازمان‌دهی می‌گردد.

به همین دلیل، تصور می‌کنم که روی آوردن به تفکر فلسفی در محیط عربی، به نیاز آن به بازسازی تصوری کلی از وجود وحیات باز می‌گردد، که به نوبه خود، می‌تواند، پیشرفتی کیفی را در رویارویی با شرایط جدید ایجاد کند. علاوه بر این، زبان فلسفی، تقریباً، بیش از سایر زبان‌ها در ایجاد رابطه عقلی میان ادیان و فرهنگ‌های مختلف نقش دارد، و به همین دلیل، توانایی بیش‌تری برای ایجاد ارتباط با فرهنگ وارداتی غرب دارد.

ـ مقوله «عقل عربی» که در ادبیات کنونی برخی فلاسفه رواج یافته چیست؟ بیشتر توضیح دهید.

استاد: منظور از «عقل عربی»، مجموعه یا منظومه فکری است که در نتیجه تلاش‌های به هم پیوسته و هماهنگ عالمان و اندیشمندان، ایجاد شده است. مراد از عقل در این جا، مفهومی نیست که در قبال متن استفاده می‌شود. چنان که منظور از آن فلسفه یا مطالعات عقلی وجود‌شناسی نیست. بلکه، اشاره‌ای است به مجموعه دستاوردهای کلی عربی، که آگاهی عربی، شیوه تفکر عربی، و ساز و کار تعامل عربی با همه امور را تعیین می‌کند.

برای روشن‌تر شدن موضوع، به تحلیل انگیزه‌های پیدایش آن در مطالعات عربی جدید، از دیدگاه دکتر محمد عابد الجابری می‌پردازم.

بعد از شکست 1967م از اسرائیل، در جهان عرب، این احساس پدید آمد که نقطه ضعف وخللی در وضعیت عرب‌ها وجود دارد. پس از این تاریخ، بسیاری از جریان‌های فکری، در جهان عرب ظهور یافتند، و آثار خود را بر همه جوانب زندگی عربی بر جا نهادند. هر یک از این جریان‌ها تفسیر خاص خود را ـ از آنچه در سرزمین عربی اتفاق افتاده بود، ـ داشت. کسانی می‌گفتند: علت، کمبود امکانات، یا عدم پیشرفت صنعتی، یا ضعف مدیریت سیاسی، یا عقب ماندگی در زمینه تکنولوژی، یا … است. در دهه هشتاد مقوله «عقل عربی» ـ به صورت چشمگیری ـ به عنوان نقطه ضعف اصلی در جامعه عربی مطرح گردید. بدین معنا که عرب‌‌ها از امکانات مادی و انسانی فراوان برخوردارند، چنان که نقاط ضعف متعددی نیز دارند. به طور خلاصه، نقاط ضعفی که به چشم می‌خورد، نمودهای مختلف معضلی است که انسان عربی با آن دست به گریبان است؛ زیرا که بحران حکومت مسأله‌ای جدا از بحران خانواده نمی‌باشد. مشکل اصلی در این انباشت فرهنگی است که عقل جمعی را می‌سازد، و به روش خاص به تفکر می‌پردازد، ومسائل را فیصله می‌دهد. به این ساختار فکری عام، «عقل عربی» گفته        می‌شود، که عقلی جمعی بوده و عقلی فردی، خاص فردی معین نمی‌باشد. بحث این موضوع، بحثی وجود شناختی نیست؛ زیرا که آن را از زاویه مادی یا مجرد بودن، یا ارتباط با عقل فعّال بررسی نمی‌کنیم؛ بلکه، مطالعه‌ی معرفت‌شناسانه از آن به عمل می‌آوریم تا ساختارهای اندیشه را بازشناسیم؛ ساختارهایی که قوت و ضعفشان در زندگی سیاسی و اداری و اجتماعی آشکار می‌گردد.

گمان می‌کنم، ظهور این مقوله در مطالعات عربی جدید بسیار حائز اهمیت بود؛ زیرا که از نو به بررسی کلیه انباشت‌های تاریخی پرداخت، و راه را برای نقد فرهنگ موروثی، به عنوان زیر بنای اندیشه عربی معاصر، هموار ساخت، و بدین ترتیب مطالعاتی درباره ابن رشد، غزالی، شافعی، و… شکل گرفت، که جریان‌های سنتی را به ویژه، در محیط سنی‌نشین برانگیخت و به نوبه خود دوره‌ا‌‌ی از کشمکش‌های فکری را به وجود آورد؛ آنچه با نصر حامد ابوزید، و دیگران اتفاق افتاد، از جمله نتایج آن بود.

ـ رواج مباحث کلام جدید در جهان عرب به چه صورت است؟ از چه نظریه پردازانی تأثیر بیشتری پذیرفته است؟ وچقدر طرح این مباحث به نظر شما جدی است؟

استاد: شاید استفاده از اصطلاح «کلام جدید» در فضای عربی، همانند جو فرهنگی ایران غیر مأنوس باشد؛ زیرا از آن، بسیار کم استفاده می‌شود. حتی دکتر حسن حنفی در کتابش «من العقیدة إلی الثورة»، که بازسازی علم کلام، بر اساس مبانی جدید از دیدگاه او به حساب می‌ا‌ید، نیز از این اصطلاح بسیار کم استفاده کرده است. این اصطلاح، تنها درترجمه‌های فارسی به عربی، آن هم در محیط‌های شیعه‌نشین، به چشم می‌خورد. به همین دلیل، این اصطلاح در فضای عربی به درستی فهمیده نمی‌شود، همان گونه که در ا‌یران چنین است.

با وجود این، نقد کلامی در فضای عربی حضوری فعال دارد. از رساله «التوحید» محمد عبده (متوفی1905 م) که در آن ـ و در دیگر تألیفاتش ـ از تفکر معتزله جانبداری کرد، به ویژه در موضوع قضا وقدر که به مسائل قیام و عملکرد ارتباط دارد، در این راستا، مطالعات بی‌شماری در جهان عرب تمرکز یافت. این جریان، سرانجام به ظهور افرادی انجامید که بعدها با نام «معتزلی‌های جدید» شناخته شدند، که به عقل نقش بیشتری در تفسیر دین دادند، و ـ با روش های جدید ـ از ساز وکارهای تأویل استفاده کردند، تا سرانجام مشرب‌های جدیدی پدید آمد.

اما، در مورد جدی بودن این کار، اگر منظور از جدیت، کارهای عمیق باشد، گمان می‌کنم، محققان عرب به بررسی موضوع‌های حساسی در این زمینه پرداخته‌اند؛ زیرا، مطالعه گرایش‌های صوفی، فلسفی و عرفانی بسیار حائز اهمیت بود، هرچند به روش خاص آن‌ها صورت گرفت. همچنین تصور می‌کنم که محمد عبده، رشید رضا، سید قطب، نصر حامد ابو زید، الجابری، حنفی، أرکون، و دیگران درا‌ین زمینه مشارکت قابل ملاحظه‌ای داشتند، که جای مطالعه دارد.

ـ نظر شما دربا‌ره تأثیرات علمی و ملموس طرح این مباحث در محافل علمی و آکادمیک جهان عرب چیست؟ مخالفان و موافقان این نظریات کدامند، و چگونه واکنش نشان می‌دهند؟

استاد: مقولات علم کلام جدید آن گونه که وارد محیط ایرانی شده‌اند، به فضای عربی راه نیافته‌اند. محققان ا‌یرانی، درباره این مقولات مطالعه فلسفی عمیقی کرده‌اند، در حالی که در فضای عربی، ارزش‌ها ونتایج آن‌ها به طور عموم زیر بنای اندیشه تلقی گردیده‌اند. مثلاً، شاید در جهان عرب هیچ بحث و جدلی درباره نظریاتی، همچون قبض و بسط، کثرت‌گرایی دینی به معنی فلسفی آن، و قرائت‌های متعدد وجود نداشته باشند، بلکه، افرادی آن‌ها را به عنوان     پدیده‌های مستقل در شیوه‌های اندیشیدن فرض کرده‌اند، برخلاف محیط ایرانی که به مطالعه مفصل و تأمل زیاد در آن‌ها می‌پردازد.

طبیعتاً، منظور این نیست که بین جریان‌های اندیشه عربی، درباره این مسائل اختلاف نظری وجود ندارد، بلکه، می‌خواهم این نکته را روشن سازم که این مسائل، آن گونه که در ایران مشاهده می‌شود، در کانون توجه و پژوهش قرار نگرفته‌اند. عرب‌ها در موضوع‌های معرفتی، به مسائل قرآنی و بحث‌هایی که پیرامون قرآن انجام شده، همچنین به سنت پیامبر و بحث‌های جانبی آن پرداخته‌اند. چنان که موضوعاتی چون اجماع، و عدالت صحابه را بررسی کرده‌اند، و باب بحث‌های تغییر قرائت فقهی را گشوده‌اند، همانند: مقاصد الشریعه علال الفاسی و طاهر بن عاشور و… . همچنین به پژوهش در نظریه زبان‌شناسی، فوق‌العاده توجه شده است، به    گونه‌ا‌ی که گروهی، همچون، نصر حامد ابو‌زید، آن را بر قرآن پیاده کرده‌اند به مطالعه مردم‌شناسی نیز همت گماشته‌اند؛ که از جمله آن می‌توانیم آثار «محمد أرکون» را نام ببریم. افرادی مانند دکتر محمد شحرور، حتی ریاضیات را به شیوه‌ای علمی برای ترسیم تصوراتی حول فهم متن دینی به کار برده‌اند. چنان که سید محمود القمنی مطالعاتی در‌باره جنبه اسطوره‌ای ـ آن گونه که نامیده می‌شود ـ در دین، ورابطه دین واسطوره ارائه داده است.

به این ترتیب می‌بینیم، مهم‌ترین افرادی که به مسائل علم کلام پرداخته‌اند، از جمله حسن حنفی، به تازگی به بازسازی چارچوب علم اصول فقه پرداخته‌اند.

مسائلی که امروزه، بسیار مهم جلوه می‌کنند، با آنچه، در دهه پنجاه تا هشتاد میلادی از اهمیت برخوردار بودند، متفاوتند؛ زیرا، به دلیل حضور جریان‌های مارکسیستی وجدال‌های فلسفی آن‌ها، محققان عرب، به بحث‌های فلسفی کانت، مارکس، انگلس و فیلسوفان دیگر، بیش از دوره‌های اخیر توجه داشتند و مسأله ایدئولوژی، به دلیل رابطه‌ای که با مارکسیسم داشت، (با تمام جزئیاتش) در بحث‌های فلسفی عربی حاضر بود.

اکنون، باید، به مسأله‌ای مهم اشاره کنیم و آن در کانون توجه قرار گرفتن مطالعات دینی است که به شکل چشم‌گیر از سوی جریان غیر اسلام گرا ـ به معنی متداول امروزی آن ـ بدان توجه شده است. از جمله کسانی که به این مطالعات روی آورده‌اند: علی حرب، عبد الله العروی، محمد عابد الجابری، هشام جعیط، عبد المجید الشرفی می‌باشند. گویا این امر نقش به سزایی در پیشرفت مطالعات نقدی داشته است، به ویژه که متخصصان زبان، ادب، شعر عربی و     زبان‌شناسی، در آن، حضور قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند. موضوع زبان، موضوعی اساسی است و مطالعات عربی معاصر دربارة دین، به جنبه زبانی برای بررسی متن دینی و تحلیل و تجزیه ریشه‌ها و ساختار آن، اهمیتی فراوان می‌دهند.

از آغاز قرن نوزدهم میلادی، جهان عرب، شاهد یک روند عقل‌گرایی جدید شد که از رویارویی با غرب نشأت می‌گرفت.

در مقابل، گروهی هستند که همه یا بیشتر این قرائت‌ها را از اندیشه دینی نمی‌پذیرند و نقدهایی بر آن‌ها نوشته‌اند، همچنین، فتاوا و احکامی مبنی بر ارتداد و کفر نیز بر برخی از آن‌ها صادر شده است. افراط برخی افراد در محکوم کردن طرف دیگر، شکاف‌های اندیشه‌ای میان آن‌ها را عمیق‌تر ساخته، و اختلاف دیدگاه‌ها را بیشتربیش‌تر نموده است.

ـ نظر شما درباره نقاط قوت و ضعف این نظریات چیست؟ چه انحرافاتی از جانب برخی از این دیدگاه ها جهان عرب را تهدید می‌کند؟

استاد: از نقاط قوت، می‌توانیم موارد زیر را نام ببریم:

الف) دور بودن این نظریات از مسائل انتزاعی، به طوری که به آن‌ها طبیعتی کاربردی می‌دهد، که بیش از هر چیز، به نیازهای مردم می‌پردازد. به همین دلیل، به منابع اجتهاد دینی و مسائل شریعت و اموری که به آن مربوط می‌گردند، بیش از فلسفه، عرفان علوم انسانی و موضوعات دیگر (زن وآزادی و…) توجه شده است. مثلاً، در نوشته‌های کلامی حسن حنفی به ویژه، مقدمه کتاب «من العقیدة إلی الثورة»، تبدیل این علم کلام به علمی مفید در زندگی عملی انسان، از دغدغه‌های مهم به شمار می‌آید، تا به راه‌حلی برای مشکلات امروزین انسان عربی، چه در زمینه سیاست یا امنیت و یا اقتصاد دست یابد. این تلاش‌ها نمونه آشکاری است از نحوه پرداختن بسیاری از محققان عرب به موضوع‌های نظری انتزاعی.

ب) اهتمام روز‌افزون به مطالعات تاریخ اندیشه، در بازسازی تصویر فرهنگ موروثی نقشی مثبت ایفا می‌نماید.

ج) نکته مثبت دیگر که بسیار مهم است، اهتمام، به آخرین دستاوردهای مطالعات زبان شناسی و هرمنوتیکی، در کلیه زمینه‌های قدیم و جدید آن می‌باشد.

د) پیگیری فعال دستاوردهای شرق‌شناسان وطرح‌های نقدی آنان نیز، در ایجاد دیدی باز به مسائل مهم و بنیادی نقش مهم داشته است.

در راستی پیگیری دستاوردهای دیگران، شاهدیم که در محیط عربی و میان شیعیان در درجه اول، سپس در محیط سنی به مطالعات ایرانی توجه می‌شود. از این رو، درجه‌ای از توجه به اندیشه ایرانی را در مغرب، لبنان و برخی کشورهای حاشیه خلیج‌فارسی مشاهده می‌کنیم. همچنین حرکت فعال ترجمه را نیز می‌یابیم، که در ایران نظیر آن یافت نمی‌شود. بدین جهت اندیشمندان ایرانی را به توجه جدی به این موضوع و ترجمة دستاوردهای متنوع عربی، برای پربار‌تر کردن چشم انداز فرهنگی ایران دعوت می‌کنم.

اما برخی نقاط ضعف عبارتند از:

یک. وام گرفتن برخی مفاهیم از غرب، به گونه‌ای که ساختار منظومه معرفتی مفاهیم غربی را به شکلی نادرست به کار می‌گیرد. این مسأله‌ای است که بیش از یک منتقد، از قبیل دکتر جرج طرابیشی بر طرح محمد عابد الجابری در نقد عقل عربی وارد کرده‌اند.

دو. نبود مطالعات فلسفی وکلامی ریشه‌ای درباره مقولاتی که صدر‌نشین فرهنگ عربی     گردیده‌اند، بدون آنکه بر بنیادی فلسفی در عرصه اسلامی استوار باشند.

سه. افراط در نقد فرهنگ موروثی، به گونه‌ای که قرائت‌های غیر واقع‌بینانه‌ای از آن به عمل می‌آ‌یند. گاهی، این افراط به دلیل کشمکش سیاسی ـ اجتماعی میان جریان‌های جهان عرب به وجود می‌آید. این وضعیت، گروه ناقد را برآن می‌دارد که برای مخدوش نمودن مشروعیت طرف مقابل استفاده نمایند.

لازم است، فضای اجتماعی ـ سیاسی جهان عرب (سنی) را به دقت مورد مطالعه قرار دهیم؛ زیرا، جنبش نقد فکری با امواجی از ترور و احکام قضایی در سه دهه گذشته مواجه بوده است و این امری است که بر حجم مشکلات افزوده است. علاوه براین، سرکوب فجیعی که برخی حکومت‌های عربی ضد جریان‌های اسلامی وچپ‌گرا اعمال کردند، آثار خود را بر مناقشه‌های فکری بر جای گذاشته، به گونه‌ای که موضوع حکومت، از مهم‌ترین مسائل اندیشه عربی معاصر گردیده و این مهم، در آثار اندیشمندانی چون برهان غلیون، رضوان السید و دیگران کاملاً آشکار است.

ـ به نظر حضرت عالی، تفاوت جریان فلسفی حاکم بر فرهنگ ایرانی وفرهنگ عربی چه در قرون پیشین وچه در عصر حاضر چیست؟

استاد: در عصر حاضر میان چشم‌انداز عربی و ایرانی تفاوت‌هایی وجود دارد:

یکم. مدتی طولانی است که محققان عرب به مطالعات معرفت‌شناسی بیش‌تر اهمیت داده‌اند و توجه خود را به منابع معرفت دینی و بازشناسی ارزش آن‌ها معطوف داشته‌اند تا ارزش شناختی آن‌ها را شناسایی کنند. این مسأله در مقوله «عقل عربی» که بیش از یک دهه محققان عرب را به خود مشغول کرده است، به اوج خود رسید. اما در فضای ایران، فلسفه وجود‌شناسی از دیرباز تا به امروز حاکم است. در حالی که اندیشه عربی جز برای رسیدن به تفسیری معرفت‌شناسانه به آن نمی‌پردازد.

کلام رهبری: امتداد فلسفه اسلامي در زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي(2)

«مي‌توان در همين مباني موجود فلسفي ما، نقاط مهمي را پيدا کرد که اينها چنانچه گسترش داده بشود و تعميق بشود، جريان‌هاي بسيار فياضي را در خارج از محيط ذهنيت به وجود مي‌آورد [و] تکليف جامعه را… تکليف‌ِ حکومت را… تکليف اقتصاد را معيّن مي‌کند. بگرديد دنبال اينها. اينها را مشخص بکنيد [و] روي آنها کار کنيد؛‌ آن‌وقت يک دستگاه فلسفي درست کنيد».

«از وحدت وجود، از “بسيطُ الحَقيقَةِ کُلُّ الأشْياءِ” … [از]‌ همين مباني ملاصدرا که هست… از بسياري از اينها مي‌شود يک دستگاه فلسفي‌ِ‌ اجتماعي، سياسي،‌ اقتصادي درست کرد؛ فضلاً‌ از آن فلسفه‌هاي مُضاف… [مانند]‌ فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد… بنابراين اين يکي از کارهاي اساسي است که اين کار را هم، هيچ‌کس غير از شماها‌ نمي‌تواند بکند».

در دهه نود میلادی، ایران شاهد طرح گسترده‌تر مسائل معرفت‌شناسی به واسطه تألیفات دکتر عبد‌الکریم ‌سروش، و منتقدان وی بود و امروزه، شاهد حضور چشمگیر اینگونه مطالعات  می‌باشیم.

دوم. روش‌های بحث منطقی فلسفی عقلی، بر مطالعات نوین کلامی در ایران ـ غالباً ـ سایه افکنده است. در حالی که چنین روش‌هایی در جهان عرب مشاهده نمی‌شوند. به عبارتی دیگر، روشنفکران عرب، دیگر با این روش به مسائل نمی‌پردازند، بلکه، تمایل دارند، روش نقد تاریخی، یا روش عملگری نفعی را به کار برند.

سوم. محققان عرب، به آثار دینی غربی که از رنگی وجود‌شناسانه یا عرفانی برخوردارند، عنایت نورزیدند. برخلاف محققان ایرانی که تجربه عرفانی غرب برایشان، بسیار مهم جلوه کرد. و اندیشه های ولتر استیس، رودولف اتو، بلانتینگا، جان هیک و… را با دقت بسیار مطالعه نمودند. به عبارتی دیگر، متخصصان مسائل دینی در غرب در مقایسه با شرق‌شناسان منتقد اندیشه دینی یا اسلامی، حضور گسترده‌تری در فرهنگ معاصر ایرانی داشته‌اند. وضعیت جهان عرب از این حیث به عکس ایران است؛ زیرا، به شرق‌شناسان بیش از هر گروه دیگر توجه می شد. میل شدید به عرفان و تصوف، در فرهنگ و ادبیات ایرانی نقشی مهم ایفا کرد، در حالی که این میل در محیط عربی کم‌رنگ‌تر بود.

ـ برخورد حوزه‌های دینی اهل سنت، با طرح مباحث کلام جدید، مانند هرمنوتیک، پلورالیزم دینی، تعدد قرائت‌های دینی و … چگونه بوده است؟

استاد: در فضای سنی، گروه‌هایی متعدد حضور دارند که هر یک از آنان موضع‌گیری خاص خود را دارند:

گروه یکم: کسانی هستند که مطرح کردن مسائل جدید علمی را به صورت قاطع رد می‌کنند. جریان سنتی، نماینده این گروه است که برخی جنبش‌های دینی در کشورهای خلیج فارس از آن پشتیبانی می‌کنند. این گروه، پاره‌ای از این اندیشه‌ها را کفر و گمراهی می‌داند، و پرداختن به آن‌ها را حرام میشمارد و ـ تا حدی که در توان دارد ـ بحث درباره آن‌ها را منع ‌می‌کند. گفتنی است: این گروه، به واسطه امکاناتی که در اختیار دارند، در صدور برخی احکام قضایی ضد روشنفکران کشورهای عربی، همچون مصر، نقش فعال داشته و توانسته‌اند در مکان‌های متعددی از نهاد دینی اهل سنت نفوذ کند.

گروه دوم: کسانی همچون دکتر محمد عماره در مصر که تمایلات اعتزالی معتدلی دارند. این گروه، در دهه‌های گذشته، جزئی از نهضت انتقادی، و احیاگرانه بود، ودر راستای ترویج اندیشه‌های اصلاحگران دینی، همچون محمد عبده، رشید رضا، محمود شلتوت و عبد الرحمن کواکبی، فعالیت داشت. اما بعدها احساس نمود که مطالعات جدید راه افراط در پیش گرفته است؛ زیرا، افرادی بسیار در جهان عرب، برخی از سران جنبش انتقادی اندیشه دینی جدید را مارکسیست، یا سوسیالیست‌های گذشته می‌دانند که بعد از مرگ جنبش‌های کلاسیکی چپ در جهان عرب، (به روش خود) وارد اندیشه دینی شدند. به همین دلیل، میان انتقاد اسلامی، و انتقادی که این گروه ارائه می‌دهند، تمیز قائلند. همچنین، ارتباط برخی افراد جریان انتقادی جدید، همچون عبد‌الله عروی، با حکومت، باعث گردیده است که با احتیاط بیش‌تری با آنان رفتار شود.

گروه سوم: گروهی هستند که انگیزه‌هایی ملی (نه دینی) دارند، همچون جرج طرابیشی، که در نقدش بر طرح الجابری، اظهار داشت: «الجابری برخوردی شایسته با عقل عربی نداشته است». به همین دلیل، نقد طرابیشی علیرغم مسیحی بودنش از قوی‌ترین نقدها به حساب آمد، که غوغایی بسیار در جهان عرب به راه انداخت. از این رو، آنان، برخی جوانب جنبش انتقادی را تلاشی برای کنار نهادن پروژه ملی عربی، ومشخصاً طرح جمال عبد الناصر، می‌دانستند.

گروه چهارم: کسانی هستند که تمایلاتی دینی با رنگی صوفی ـ عقلانی داشتند، همچون دکتر طه عبد‌الرحمن. برخی واکنش‌های این گروه، بسیار عمیق بود، به ویژه که در کشور مغرب عربی پا گرفته است، که به وجه فلسفی در پرداختن به مناقشه‌ها معروف است.

ـ این مباحث، در چه کشورها و مناطقی، بیش‌تر ومؤثرتر مطرح شده‌اند؟ و دلیل آن چیست؟

استاد: مشهور است، مغرب عربی (شمال افریقا)، به جنبه فلسفی مطالعات دینی معاصر توجه عمیق‌تر دارند. به همین دلیل، مؤلفان مغربی، بافتی پیچیده از معضلات ارائه می‌دهند. مغربی‌ها به طور عموم، با فرهنگ فرانسه و فلسفه‌های اروپایی، بسیار در‌آمیخته‌اند. از این رو، روشی فلسفی در برخورد با پدیده‌ها و مقولات مختلف دارند. حتی، آنگاه که به هرمنوتیک و مطالعات زبانشناسی می‌پردازند، این امر به خوبی آشکار می‌گردد. می‌توان گفت: مغرب عربی، خود را پرچمدار جریان انتقادی و عقلی جدید به حساب می‌آورد. این «خود برتر‌بینی» باعث شده است که آنان، شخصیت‌های مغربی (مغرب عربی به شکل عام) ، همچون ابن رشد، طاهر بن عاشور، علال الفاسی، ابن بادیس، و… را سمبل‌های این جریان معرفی کنند، و طرح‌های شرق عربی را مورد انتقاد قرار دهند.

همین مسأله، انتقاد گروهی دیگر، همچون حسن حنفی، را در مصر، سوریه و… برانگیخته و تقسیم منطقه‌ای در سرزمین عربی را مردود اعلام کردند.

در میان شیعیان عرب نیز، به فلسفه و کلام جدید، توجهی آشکار می‌بینیم، به ویژه معتقدم: به خاطر پیگیری آخرین ترجمه‌های اخبار فرهنگی ایران، (دهة هشتاد قرن بیستم) در محیط عربی شیعی جدید، آثار قابل اعتنا و غیرقابل انکاری به وجود آمده‌اند.

منبع:

www.hawzah.net

مجله:پژوهه، خرداد و تیر 1385، شماره 18

پاسخ دهید: