
حوزهی علمیه، یک دستگاه تولیدی و یک کارخانهی عظیم انسانی است؛ باید دایم تولید کند؛ باید کتاب تولید کند؛ آدم و عالم تولید کند؛ متدین تولید کند؛ فکر تولید کند و حرف تازهیی بزند. حرف تازه که تمام نشده است. بزرگان ما میگویند که هر وقت به قرآن مراجعه میکنیم و در آن تدبر میکنیم، حرفی مییابیم که قبلاً نیافته بودیم.
اینطور نیست که همهی حرفهای دین همین چهار تا حرفی است که من و شما در منبرها یا در کتابهای علمی و تبلیغی و رسالهمان بیان کردهایم؛ نخیر، بیش از اینهاست؛ شما جلو بروید، خدا به شما حرف جدید خواهد داد.
من نسبت به مسائل روحانیت، علاقهی عمیقی از نوع علاقهی انسان به نفس و متعلقات خودش دارم. مسأله، مسألهی یک شیئی خارجی نیست که دربارهاش بحث کنیم. من که نگاه میکنم، میبینم حوزهی ما اینطوری نیست خیلی خوب، باید برویم اینها را پیدا کنیم؛ پس فکر جدید لازم است.
البته اعتقاد من این است که حوزه بالقوه میتواند این کارها را بکند؛ بالقوه به این معنا که الان استعداد این کار در حوزهی علمیه هست. امروز ما در حوزه، محققان و متفکران خوبی داریم. مغزهایی در این حوزهی علمیه هستند که اگر هر کدام از مراکز تحقیقاتی دنیا این آدمها را در آن رشتهی خودشان تربیت کرده بودند، امروز نابغههایی داشتند.
امروز دیگر روزی نیست که ما اجازه بدهیم، یک روز یا یک ساعت از عمر جوانی متدین و آماده برای تلاش و مجاهدت در راه دین ـ یعنی یک طلبه ـ هدر رود. طلبه، این است. اگر طلبه متدین نبود، طلبه نمی شد. اگر برای مجاهدت در راه دین آمادگی نداشت، طلبه نمیشد. حتّی شاید بشود گفت که اگر عاشقانه این راه را دوست نمیداشت، طلبه نمیشد.
بنابراین، جوانی با این خصوصیات، در روزی که اسلام توفیق پیدا کرده است یک نظام مبتنی بر اندیشه و تفکر و جهانبینی را در معرض دید بشریت قرار بدهد، نباید وقتش هدر رود. حوزه باید وقت او را به بهترین شکلی پُر کند و از وقتش بهترین استفاده را ببرد و از او انسانی بسازد که میتواند امروز برای نظام اسلامی آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمین بکند. این کار، یک نظام درسی لازم دارد و بدون آن نمیشود اینها به حد یک نظام درسی کامل، یا یک نظام کاری کامل، شامل درس و تحقیق و پژوهش و همان پنج مأموریت و مسؤولیتی که پارسال عرض کردم حوزهها دارند، برسد.
طلبه باید روحیهی جوانی را با همهی خصوصیات جوانی حفظ کند. البته جوانی طلبه، جوانی نجیبی است. نوآوری جوان، گستاخی جوان، ابتکار جوان، بسیاری از قیود را نپذیرفتن ـ که در روحیهی جوان هست ـ در طلبه هست و همهی اینها مثبت است؛ اما قید دین و پایبندی به ضوابط که در طلبه هست، آن روحیات قبلی را تکمیل میکند.
اگر آن خصوصیات جوانى تنها باشد، به گستاخیهاى بىجا و بعضى از حوادثى كه انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غیردانشگاهها مشاهده كرده است و حتّى گاهى اوقات به انحرافها منتهى خواهد شد. اما وقتى با تدین و احترام به بزرگتر همراه شد – كه این، در حوزهى علمیه یك سنت است؛ سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پیشكسوت، آن كسى كه از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع كرده و دورههاى تحصیلى را یكى پس از دیگرى گذرانده است – جوانىِ نجیب و توأم با صلاحى را در حوزه به وجود مىآورد.
این جوانى، نباید به پیرى تبدیل شود. اگر جوان ما ظاهراً و سنّاً جوان، ولى روحیتاً پیر و بىنشاط و بىحوصله و بىابتكار و ناامید باشد، بسیار چیز بدى است. طلبه باید منشأ امید و شور و نشاط و تحرك باشد. اگر اینطور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسایل انقلاب هم شركت مىكند. شرط اصلى صلاح حوزه، این است. اگر حوزه كارش به آنجا برسد كه طلبه نسبت به مسایل انقلاب، احساس بىتفاوتى كند، خطر بزرگى است و نباید بگذارید چنین شود. یكى از مهمترین وظایف هر مجموعهى مسؤولى در حوزهى علمیهى قم و بقیهى حوزههاى علمیه، این است.
طلبهها باید در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پیش مىآید، طلبه باید در صفوف مقدم جنگ باشد و این را ارزش قرار بدهد. این، حقیقتاً یك ارزش است. آن كسى كه در حوزهى علمیه مشغول درس خواندن است، به مجرد اینكه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فىسبیلاللَّه مىشتابد، اصلاً قیمتى برایش متصور نیست.
بهترین عناصر طلبه، آن كسى است كه همین روحیه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حدیث «من لم یغز و لمیحدّث نفسه بغزو مات على شعبة من النّفاق»(1) نشود. اگر هم مانعى پیش آمده و نمىتواند عملاً وارد میدان جنگ شود، دلش براى میدان جنگ بجوشد و روحش در آنجا باشد؛ یعنى «حدث نفسه بغزو» باشد. این، ارزش بسیار والایى است. این روحیه باید زنده بماند.
حوادث گوناگونى براى انقلاب هست؛ طلاب باید حاضر و آماده باشند.
درسهاى رسمى حوزه را باید خواند و یاد گرفت
تصور نشود كه اگر بخواهم اینطور بكنم، پس كى درس بخوانم؟ درس را همیشه بخوان. جنگ كه همیشه نیست، راهپیمایى كه همیشه نیست، حضور در صحنههاى ضرورى كه هرساعت نیست. درس هم باید بخواند و بىدرس و بىتحقیق و بىمباحثه، طلبه معناى خودش را از دست مىدهد.
طلبهیى كه در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نیست و موضوع، منتفى است. بحث، سرطلبه است. طلبه، یعنى آنكه باید درس بخواند. البته بعضى از آن حرفهایى كه ماها عادت كردهایم بخوانیم، یا زیادى است و یا خالى از اولویت است؛ ولى جایش را باید چیزهاى اولى، یا چیزهاى لازم پُر كند. مثالهایى كه ما زدیم – معناى حرفى مشتق و ضد و فلان – معنایش این نیست كه حتماً همهى مباحث این فصول، واجب و لازم است. نه، ممكن است اینها هم جزو همان چیزهایى باشد كه بعضى از آنها زیادى است. علىاىّحال، منظور این است كه درسهاى رسمى حوزه را باید حتماً خواند و یاد گرفت.
باید به جوانان میدان داده بشود. از فكر تازه – نه به معناى پذیرش، بلكه به معناى بررسى و گزینش – استفاده كنید، تا كسانى كه داراى ابتكارند، قدمهاى خوب را بردارند.
اى بسا استعدادهاى برجستهیى وجود داشته باشد؛ اینها گم و دفن نشود. اى بسا، نظراتى عالى در چگونگى درس خواندن و كتاب درسى و روال بحثهاى اصولى و فقهى و غیر اینها وجود داشته باشد؛ اینها مظلوم واقع نشود. اگر اینطور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممكن است دشمنانى كه با اصل كیان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بكنند.
هدف را محدّد كنید و مشخص نمایید كه مىخواهید چه كار كنید. هدف را از پیام امام(ره) بگیرید. امام در این پیام، پیشنهاد و طرح خاصى را ارایه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پیام، سرشار از جهتها و اَعلام لازم و تابلوهاى سر راه است كه انسان را هدایت مىكند. باید هدف این پیام مبارك – كه من دیدم آقایان روى آن كار خوبى كردند و نكات پیام را استخراج نمودند و روى آن تأمل و دقت كردند – روشن بشود و حیطهبندى گردد. باید مشخص بشود كه مىخواهیم در حوزه چه كار بكنیم. بعد بر اساس آن هدف، برنامهریزى كنید و بر پایهى آن برنامهریزى، هر دستگاهى مشغول كار خودش بشود.
اگر بتوانید كارى بكنید كه هر طلبهى احساس مسؤولیتدارى در قم، صبح كه بلند مىشود، همچنان كه به فكر برنامهى درس و بحث روزانهاش است، بداند كه براى آن هدف چهكار باید بكند. این، شكل ایدهآل كار است و حداعلى مىباشد. لیكن اگر این كار هم نشود، همین اندازه معلوم باشد كه شما مىخواهید ده سال دیگر چه اتفاقى در قم بیفتد و حوزه در ده سال دیگر چه فرق و تفاوتى با امروز داشته باشد. این، تعقیب همان هدف است. این را مشخصش كنید و بر اساس آن هدف، برنامهریزى نمایید.
این فكر براى ما پیدا نشود كه طلبهها باید مثل نیروهاى انقلاب كه در جاهایى از پایین به بالا انقلاب شروع شد و بالاییها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل كنند. طلّاب تصور نكنند كه مىتوانند انقلابى را از پایین شروع كنند و حوزه را بهصورتى كه مىخواهند، در بیاورند و بعد به مراجع و بزرگان بگویند: بسماللَّه، این حوزه را اداره كنید! این كار، نه شدنى است و نه جایز مىباشد؛ زیرا در اینجا، مسألهى تقابل قشر پایین و بالا – مثل كارگر و سرمایهدار و كشاورز و مالك – نیست؛ بلكه همه سر و ته یك مجموعه هستند. آن مثال اعلى و رب النوعش وجود دارد مراجع ما با اصلاح حوزه موافقند.
ما واقعاً مىخواهیم حوزه را چگونه بسازیم؟ وقتى كه بحث سازندگى و تشكیلات و نوسازى حوزه مىشود، نباید فوراً ذهنها به این طرف برود كه حالا مىخواهیم تمام پایههاى حوزه را بههم بریزیم. نه، اصلاً چنین چیزى نیست. باید از موجودى ارزشمند حوزهى علمیهى قم استفاده بشود و سازماندهى و جهتدهى بشود و از دوباره كاریها پرهیز گردد. این كار براى چیست و مىخواهیم چه چیزى در حوزه تحقق پیدا بكند؟ اصل قضیه این است. دوسه نكته را در این مطلب اول این است كه نظامى بر اساس اسلام تحقق پیدا كرده است و موفقیت و عدم موفقیت آن در دنیا و تاریخ، به حساب اسلام گذاشته خواهد شد؛ چه من و شما بخواهیم و چه نخواهیم. این نظام، بر محور تفكرات اسلامى بنا شده و بایستى برمحور مقررات و بینشهاى اسلامى اداره بشود. این تفكرات و بینشها و مقررات، در كجا بایستى تحقیق و تنقیح بشود؟ این استفهام ها، در كجا باید پاسخ داده بشود؟ اگر حوزه ى علمیه ى قم كه امروز در كشور ما و بلكه در عالم تشیع، مادر و محور حوزه هاى علمیه است و در درجهى بعد بقیهى حوزه ها، تنقیح و تبیین مقررات و احكام و معارف اسلامى را – كه نظام با آنها حركت خواهد كرد – به عهده نگیرند، چه كسى باید به عهده بگیرد؟ حوزه ها بایستى این مسؤولیت را احساس بكنند.
حوزه هاى علمى، باید كانون علم بمانند. ما باید هرچه در توان داریم، علم را خالصتر و صافتر و از زواید پیراسته تر كنیم. این حركت به سمت ترتیب برنامه هاى علمى حوزه هاى علمیه، یك حركت واجب است. اگر این نباشد، علم پیشرفت نخواهد كرد. علم، مثل درختى است كه یكى از موجبات رشد آن، هرس كردن و چیدن زواید آن و اجازه ندادن به رشد شاخه هاى زیادى و بوته هاى مزاحم است.
برادران! ما هنوز در اول كاریم. هیچ كس تصور نكند كه روحانیت تلاش خود را كرد و به نتیجه رسید، پس برویم بنشینیم فقط مشغول كارهاى شخصى یا درس خواندن خودمان باشیم. البته، درس خواندن یكى از كارهاى اساسى است؛ اما همه ى كار نیست. روحانیت، در آغاز كار است. انقلاب، در عمر یازده ساله ى خود، در اوایل دوران جوانى است. در عمر یك انقلاب و یك ملت و در مقیاس هاى اینطورى، این یازده سال چند روز بیش نیست.