هرچند در مباحث اصول و در تقرير مبانی میگویند «عمل به عام قبل از فحص از مخصص» ممنوع است ولی در عمل «فحص از مخصصها» چقدر انجام میگیرد؟! بعد مخصص را به چه معنايی لحاظ میکنند؟ مخصصی که مستقیم به این روایت بخورد و آن تعبیر خاص را دارا باشد اقل مراتب التفات به مخصص است. اما اگر این تخصیص ناشی از این باشد که دو علم در نقاط تلاقی با هم مرتبط بشوند و روی هم تاثیر گذارند مراعات مخصص چگونه بايد باشد؟
معمولا ما چون ارتباطات علوم و نقاط تلاقی دانش را بهطور جدی نمیبینیم اصلا به ذهن ما نمیرسد که این مطلب از جای دیگر ممکن است تخصیص بخورد و تنها به دنبال یک مخصص صریح و منصوص در یک روایتی میگردیم و اگر آن را يافتيم میگیریم و اگر نیافتيم به اطلاق يا عموم این عام عمل میکنیم. در حالیکه ممکن است این مطلب تابع آن نگاه منظومهای به کل معارف و نگاه جامع به اسلام، تخصیص خورده باشد.
رهنامه: نظام، ساختار و شيوه مطلوب آموزش حديث در حوزه چيست و چگونه می توان آن را سامان داد؟
استاد: اين بحث را در چند سطح می توانیم داشته باشیم:
1ـ پيشينه دانش حديث و سير تحول اين دانش تا به امروز:
در سطح اول اینکه تاریخ حدیث و علوم حدیث چه بوده است و از کجا شروع شده و به کجا رسیده است. اين بررسی و تحليل تاريخی از آن جهت مهم است که به ما یک ارزیابی تاریخی از فرايند تکاملی دانش می دهد که در ضمن آن عوامل و عناصر شکل دهنده و عوامل اصلی و فرعی و جنبی ـ اعم از اجتماعی و سیاسی و فنی و تخصصی محض ـ يعنی تمام عناصری که دست به دست هم داده اند و این میراث موجود را رقم زده اند، اين ميراث حديث را در جهان اسلام بوجود آورده اند، اين عوامل شناسايی می شوند.
البته خود این نگاه تاریخی می تواند در سطوح مختلف باشد:
1ـ گزارشگيری تاریخی و ثبت صرف سرگذشت دانش حديث.
2ـ نگاه تحليلی و انتقادی به سرگذشت دانش حديث.
3ـ کشف و تبيين نقاط اساسی ارتقاء دانش حديث و سير تحول دانش.
برای تحقق اين پيشينه نگاری با ابعاد و سطوح متعدد آن باید به کلیه منابع احاطه و تسلط داشته باشیم و تسلسل این منابع و ارتباط اینها با یکدیگر و نحوه پیدایش و تکامل را دنبال کنيم. البته اين مهم خود می تواند یک گرایش در علوم حدیث نيز باشد. لزوم اين تسلط بر جميع منابع و ارتباطات روشن است چراکه در طول تاريخ بخش های مختلف اين دانش همپوشانی داشته و بر يکديگر تأثير گذار بوده اند.
2ـ مباحث مبنايی:
اما نیاز بعدی فراتر از لزوم تبيين جامع پيشينه حديث و سير تحول اين دانش؛ توجه به پيش فرض ها و بحث های مبنایی و بنیادی در مورد حدیث و علوم حدیث و منظومه دانشی مرتبط به علوم حدیث است. در اين زاويه ديد، نقاط مورد اهتمام آن است که:
1ـ اولا جايگاه صحيح و دارای کارکرد مناسب حديث و دانش حدیث در علوم اسلامی کجاست.
2ـ ثانيا علوم حدیث و اجزاء و بخشهای مختلف آن چگونه باید با هم ارتباط داشته باشند، ارتباط آنها با یکدیگر تعریف شود و تقدم و تأخر هریک از این علوم از لحاظ فنی و دقت علمی چگونه بايد باشد.
3ـ ثالثا اینکه حدیث منتقل میشد بنابر این انتقال بايد مورد مطالعه مجدد قرار گيرد کاستیهايی در نقل حدیث وجود دارد که بايد مرتفع شود. بهعنوان مثال ساختار مدونات حديثی بايد بروز رسانی شود. در اين بروزرسانی پيشفرضهايی مثل ضرورت التفات به نظام مهم است که تا پيش از اين ديده نشده همچنين بحث مشترکات بین شیعه و سنی میتواند بهعنوان يک نقطه بسيار مهم در پذيرش و نقد و نقل حديث تأثيرگذار باشد و تا پيش از اين کمتر مورد توجه واقع شده. اينها يک پيشفرضها و مبادی علمی میخواهد که بايد تبيين شود و …
می خواهم بگویم بایسته ها و آنچه باید نسبت به حدیث انجام بگیرد تا حدیث بتواند در جایگاه منطقی و تحلیلی و مناسب خود در ساختار علوم اسلامی و معماری تمدن اسلامی نقش ایفا کند در دو سطح، یکی جایگاهش در مجموعه معارف و علوم اسلامی و دیگری جایگاهش در تمدن عظیم اسلامی بايد بررسی و تبيين گردد.
يک اشکالی که در مباحث مبنايی پر رنگ است و بايد به طور جدی مورد دقت قرار گيرد نگاه جزیی و بخشی در برخورد با حدیث است. هر چند در مباحث اصول و در تقرير مبانی می گویند «عمل به عام قبل از فحص از مخصص» ممنوع است ولی در عمل «فحص از مخصص ها» چقدر انجام می گیرد؟! بعد مخصص را به چه معنايی لحاظ می کنند؟ مخصصی که مستقیم به این روایت بخورد و آن تعبیر خاص را دارا باشد اقل مراتب التفات به مخصص است. اما اگر این تخصیص ناشی از این باشد که دو علم در نقاط تلاقی با هم مرتبط بشوند و روی هم تاثیر گذارند مراعات مخصص چگونه بايد باشد ؟
معمولا ما چون ارتباطات علوم و نقاط تلاقی دانش را به طور جدی نمی بینیم اصلا به ذهن ما نمی رسد که این مطلب از جای دیگر ممکن است تخصیص بخورد و تنها به دنبال یک مخصص صریح و منصوص در یک روایتی می گردیم و اگر آن را يافتيم می گیریم و اگر نیافتيم به اطلاق يا عموم این عام عمل می کنیم. در حالی که ممکن است این مطلب تابع آن نگاه منظومه ای به کل معارف و نگاه جامع به اسلام، تخصیص خورده باشد.
به عنوان نمونه اگر یک روایتی دیدید که موضوع آن تنها یک بعد از ابعاد وجود انسانی است و در صدد پر رنگ کردن آن بعد و تبيين نقاط اهميت آن است اگر توجه به این جامعیت نداشته باشيد از بقیه ابعاد غافل می شويد و هر چه نیرو و فکر و ذکر داريد روی آن بعد متمرکز می کنيد و در نتیجه آن بُعد را با بقیه ابعاد نگاه نمی کنيد. اين در حالی است که اسلام دین ابدی است و یک دین جامعی است و به همه ابعاد انسان توجه می کند و اگر قرار بر فهم از نص باشد بايد الفاظ و بيانات دال بر اهميت يک موضوع، اولا در جای مناسب خود قرار گيرد، ثانيا نسبت آن با ديگر موضوعات و ابعاد مترابط روشن شود آنگاه نسبت به دلالت آن تصميم گيری شود. نه آنکه شدت يا دقت لفظ موجب تغافل از مناسبات حکم و موضوع و جايگاه طرح بحث حاکم بر انديشه گردد و نگاهی افراطی را در يک بعد خاص رقم بزند.
مثل اينکه تا گفتند در فلان شهر هزار رکعت مستحب است و اینقدر ثواب دارد می رود دنبال این هزار رکعت در حالی که واجب اهم داشته باشد یا تکلیف دیگری داشته باشد یا مستحب دیگری است که مهمتر از این باشد. اين در حالی است که به تعبیر بعضی بزرگان کل مستحباتی که برای ما در روایات تعریف شده بیشتر از عمر ماست و اعمال يوميه بیشتر از آن است که در یک شبانه روز بتوان مرتکب شد شما ببینید چقدر برای ما اعمال عبادی توصیف شده است …
اگر به انسان و کل معارف دینی يک نگاه نظام مند داشته باشيم ديگر کثرت و قِلّت بيانات و اعمال و فروض نمی تواند موجب سردرگمی يا افراط و تفريط شود. بلکه هر مطالب جايگاه متناسب خود را يافته و کارکرد صحيح آن تبيين می شود.
بایستهها و آنچه باید نسبت به حدیث انجام بگیرد تا حدیث بتواند در جایگاه منطقی و تحلیلی و مناسب خود در ساختار علوم اسلامی و معماری تمدن اسلامی نقش ایفا کند در دو سطح، یکی جایگاهش در مجموعه معارف و علوم اسلامی و دیگری جایگاهش در تمدن عظیم اسلامی بايد بررسی و تبيين گردد.
این بحث مبنایی می تواند در نوع تبويب حدیث يا حتی نقل و فهم و تدریس و پژوهش در حدیث، در تمام این ابعاد می تواند اثر گذار باشد. به نظر می رسد جا برای پر رنگ کردن اين نگاه و نياز برای تبيين آن بسيار است.
تبيين دقيق مناسبات کتاب و سنت و لزوم همراهی اين دو در تبويب مصادر نصی نيز امر مهمی است که گاه در مجاميع حديثی مراعات شده مثلا صاحب «بحار» جناب علامه مجلسی ـ با اینکه اخباری بوده ـ مقید بوده که آیات قرآن را می آورده بعد احادیث را می آورده است. آیات قرآن و احادیث مفسره و بعد بقیه احادیث باب را می آورده است. ولی گاهی نيز اين نگاه و التفات مراعات نشده چنانکه در «وسائل» اين التفات به آيات را نمی بینید. یک گرایشی داشته که مبتنی بر آن فقط به احادیث محض توجه کرده و کاری به آیات ندارد در حالی که آیات ناظر و حاکم بر آن احادیث وجود دارند که احادیث در پرتو آن آیات تفسیر می شوند.
3ـ آموزش و پژوهش:
در مورد آموزش نيز یک سری بحث های مبنایی و پیش فرض هایی وجود دارد که بايد به طور جدی مورد مطالعه قرار بگيرد. يعنی اين امور پيش فرض های حاکم بر نظام و ساختار آموزش اند. اينکه منظومه هایی که ما در شریعت اسلام می بینیم یعنی نظام جامع انديشه اسلامی که در ابعاد علمی و عملی ناظر به نظام زندگی است و نظامی که بر فقه ما باید حاکم باشد؛ این نظام چگونه در آموزش ما باید منعکس شود و در پژوهش همین طور و … ، تا اینکه حدیث در جایگاه مناسب خودش قرار بگیرد. این هم یک قلمرو برای بحث حدیثی است. خود اين بحث هم يک گرایش مهم در دانش است که متأسفانه کمتر به آن توجه می شود.
ما بر نظام مندی شریعت و نظام مندی علوم اسلامی و به تبع آن نتیجه نظام مندی حدیث و علوم حدیث تاکید داریم و معتقديم رابطه این منظومه حدیثی با منظومه قرآنی و منظومه های دیگر که در علوم اسلامی مطرح است بايد به روشنی تبيين گردد آن وقت نتايج حاصل آمده از اين نگاه پيش فرض تدوين ساختار آموزشی و پژوهشی قرار گيرد.
بنابر اين بايد یک نظام واره در حدیث تبيين گردد که شايد در تاریخ حدیث ما اتفاق نيفتاده باشد و مصداق نداشته باشد البته ممکن است به طور جزئی مصداق داشته باشد مثلا در «کافی» جناب کلينی چنين نگاهی هست و مصداقی از این نظام واره را می توان يافت. يا در وسائل و بحار با زوايای خاصی نظام واره هايی آمده است. البته در تمام اين مصاديق به گونه ای متناسب با شرايط زمانی خاص خود ارائه شده است.
دو نکته در تنظيم اين نظام واره و تبيين مبانی و پيش فرض های آن مهم است:
يکی اينکه آساسا آيا می توان یک نظام واره ای ارائه کرد که مناسب برای تمام شرايط و اعصار و فرهنگ ها باشد و قابليت تطبيق بر شرايط گوناگون را دارا باشد يا نه ؟
اگر ممکن است بايد مبادی و مبانی و پيش فرض های آن به دقت تبيين گردد.
اگر چنين طرحی ممکن نيست بايد به دنبال آن بود که همانند جناب «کلينی» و ديگر محدثان، حداقل الگوی مطلوب عصر خود را تبيين کنيم که پاسخگوی ابعاد مختلف حيات معاصر باشد. لوازم و بایسته های آن را روشن کنيم تا خروجی عملی اش بتواند در حوزه های علمیه در سطح آموزش و پژوهش در سطح جامعه و مثلا در بخش تبلیغ و فرهنگ سازی ورود تأثير گذار داشته باشد و در زندگی نقش ايفا کند.
پس سه حوزه شدند:
یک حوزه پیشینه شناسی که می تواند خیلی کمک کند به مباحث بنیادی.
دو: مباحث بنیادی که بایسته ها را باید بگوید.
سه: بحث آموزشی و پژوهشی حدیث. یعنی علوم حدیث در نظام آموزشی حوزه و نظام پژوهشی حوزه.
در برنامه ریزی و طرح برنامه به هر سه نیاز داریم یعنی کسی که این سه حوزه را کار کرده است می تواند در طرح و برنامه کمک تان کند اگر یکی از اینها را نداشته باشد فکر می کنم برای آموزش و پژوهش حدیث خوب نمی تواند برنامه ریزی کند. اگر نظام واره شد پیشنهادهایی که داده می شود طبق ضوابط باید باشد نگاهش بخشی و سطحی و حاشیه ای و جنبی نباشد این سه آسیب نباید در آموزش های ما باشد.
برای ساختار مطلوب آموزش حديث مبتنی بر اين مطالب و با تأمين مقدمات و مبادی مذکور بايد نظام کلان آموزشی و پژوهشی طراحی کنیم و بعد این نظام کلان را مقطع بندی کنید در سطوح و مقدمات و سطوح عالیه و در خارج تنظيم کنيم و خصوصيات و لوازم هر سطح را متناسب با آن در نظر بگيريم.
اینها زمانی قابل تعریف است که در آن دو حوزه اطلاعات کافی و جامعی داشته باشیم، بعد نظام موجود آموزشی حوزه را نقادی کنیم و کاستی هایش را ببینیم و کار ترمیمی و جدید کنیم. گاهی با ترمیم و رفع نواقص از آثار موجود می توان به نقطه مطلوب رسيد گاهی فراتر از آن نياز به تغيير و تدوين جديد هست اما همه اينها بعد از نياز سنجی مبتنی بر اطلاع کامل نسبت به پيشينه و داشته های علمی موجود و تبيين مبانی قابل بحث است.
رهنامه: اگر ممکن است نمونه ای از طرح های این گونه که برای آموزش قرآن و حدیث در حوزه طراحی کرده اید را به عنوان یک الگوی اولیه بیان کنید.
استاد: یک اصل در آموزش که بسیار مهم است و متأسفانه مغفول مانده است اين اصل را به عنوان مقدمه اشاره می کنم و آن لزوم ارتباط با منابع اصيل در فرايند آموزش و پژوهش است. ما هم در تفسیر قرآن و فهم قرآن و هم در شرح و فهم حدیث نياز به ارتباط با منابع اصلی داريم. لذا در تبيين طرح آموزشی مبتنی بر قرآن و حديث افزون بر يک تفسير يا شرح متناسب با دوره های ابتدایی آموزشی، بايد خود قرآن و نفس حديث را نيز برای طالب مأنوس کنيم و در دسترس قرار دهيم. يعنی برنامه به گونه ای تنظيم شود که يک انس هدايت شده در طول دوره آموزشی با قرآن و حديث برای طلبه حاصل شود و اين عنصری مستقل از منابع تفسيری و تحليلی و دانشی است و موضوع آن انس با نفس قرآن و خود حديث است.
فرض کنید یک کسی که دیپلم دارد و می خواهد ادبیات عرب بخواند، صرف و نحو اش را با متنی که مثال ها و شواهد آن قرآنی و حديثی است دريافت کند تا بتواند ارتباطش را با قرآن و حديث کاربردی و واقعی ببيند و لمس کند.
ما بر نظاممندی شریعت و نظاممندی علوم اسلامی و به تبع آن نتیجه نظاممندی حدیث و علوم حدیث تاکید داریم و معتقديم رابطه این منظومه حدیثی با منظومه قرآنی و منظومههای دیگر که در علوم اسلامی مطرح است بايد به روشنی تبيين گردد آن وقت نتايج حاصلآمده از اين نگاه پيشفرض تدوين ساختار آموزشی و پژوهشی قرار گيرد.
ما باید از روز اول برای طلبه آشنایی با قرآن و حديث ايجاد کنيم، نه در حد آشنایی با قرآن که یک جزوه کوچک در بر دارنده کلیاتی راجع به قرآن است، نه، آشنایی نزدیک، یعنی لمس کند، قرآن را بخواند. يعنی این قرآن را این قدر بخواند و مأنوس شود که همه کارش این متن باشد یعنی صرف و نحو اش با قرآن باشد، عقاید اش با قرآن باشد. همین طور فقه که می خواند احساس کند قرآن بايد دم دستش باشد و به آن بايد مراجعه کند. آیه قرآن را ببیند روايت را ببيند و ذيل آن بحث فقهی کند.
اين درست است که ما نمی توانيم «وسائل الشيعه» را برای طلبه مبتدی تکليف کنيم اما می توانیم يک مجموعه حديثی و قرآنی متناسب با سطح او در ميان آثار محدثين بيابيم يا اگر کسی فکر می کند که نيست تدوين کنيم و در اختيار طلبه قرار دهيم.
همان طور که طلبه به صورت روزانه قرآن می خواند، يک تفسير روان و ساده ای را به صورت روزانه مرور کند. يک مجموعه حديثی متناسب با حدود يک سال برای مرور روزانه اش داشته باشد، روايات را بخواند. البته در این مقطع و در مراحل اوليه بايد محکمات معارف حدیثی برای طلبه آماده شود نه مسائل مشکوک و مسائل اختلافی، اگر بشود احاديث صحیح السند انتخاب شود. حتی ترجیح می دهم سند حدیث را هم بخواند نه تنها فقط متن حدیث، هم سند را بخواند و هم متن آن را بخواند. اين کمک می کند به شکل طبيعی طبقات رجال در ذهن طالب نقش ببندد. کاری که با خواند و حفظ کردن رجال و طبقات حاصل نمی شود با ملاحظات کوچک اين گونه در قالب انس با حديث قابل تحصيل است.
اگر نگاه پژوهشی باشد باید خود طلبه با راهنمايی استاد مراجعاتی داشته باشد و برای يافتن پاسخ سؤالات تلاش کند. نه اینکه شما جواب را به او بدهید. برود قرآن را ببيند، سوره مربوطه را ببيند، زحمت بکشد. در این مسير با کل قرآن انس پیدا می کند و نورانی می شود. در چنين حالتی چون تلاش می کند و وقت می گذارد، این کار برایش لذت بخش می شود.
از جهت ديگر می توانيد شما نیاز و سوال را برایش ایجاد کنيد، بعد که سؤال ایجاد شد شما می گویید خیلی خوب اگر می خواهی بدانی، فلان مقاله را بخوان و فلان کتاب را ببين. يعنی احساس نیاز برايش توليد کنيد، آن وقت او تشنه می شود و با لذت و همت تلاش می کند. اگر هدايت صحيحی صورت بگيرد او سوار بر دانش خواهد شد. به این ترتیب طلبه ای تربيت می شود که آثارش در استنباط روشن می گردد.
اين گونه برای طلبه يک ذائقه قرآنی و حديثی حاصل می شود، با مصادر اصلی انس می گيرد ، مفاهيم را مبتنی بر مصادر اصلی می فهمد. قرآن و حديث را می خواند و مزه می کند.
در سطوح تخصصی هم اين اشکال هست و دامنگير نحله هايی از عالمان هم شده، در سطوح تخصصی اين اشکال در قالب عدم تمرکز بر متون اصيل مشهود است. متن را حاشيه کرده اند و حاشيه را متن ! در نتيجه آن قدر در اقوال و نظرات غوطه ور می شوند و حاشيه بر آنها می زنند که فراموش می کنند صورت مسأله چه بود ! و احادیث يا آيات را که متن بحث بود اساسا مورد غفلت قرار داده اند. اقوال را برايش نقض می آورند و رد می کنند و گاه قول جديدی هم می افزايند فارغ از آنکه اساسا اين قول جديد يا آن نقض و ابرام ها چه ارتباطی با موضوع بحث داشته است. اين يک آفتی است که ناشی از عدم انس با منابع اصلی است. ناشی از حاشيه شدن متن است.
کسی می تواند خوب اینجا استنباط کند که احاطه به کل آیات و روایات و اقوال داشته باشد و بعد بیاید نقادی کند یعنی برخورد ما در نقادی ها هم متاسفانه از لحاظ علمی گاهی برخورد ناقصی است. فقط یک نقض پیدا کنیم می گوییم رد شد و تمام شد حالا ممکن است حرف درست باشد و این آقا تعبیرش خوب نیست. یا اینکه استناد به روایت ضعیفی کرده است و فکر کنیم که مستندش فقط همین روایت ضعیف است نقد می کنيم و رد می کنيم. در حالی که او مبنا دارد در استناد به روایت مرسل، با توجه به همین مبنایش من فقیه می آیم می گویم این مضمون درست است.
مثل «مرسلات صدوق» که ايشان آن را به امام عليه السلام و پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله نسبت می دهد و یقین دارد که صادر شده است، اگرچه سندش مشکل داشته باشد. در اینجا کسی بگوید استدلال به فلان روایت صدوق کرده و مرسله است پس نقدش می کنیم و می گوییم این قول باطل است چون مستندش مرسل است. آن وقت در آخر بحث، خود نقاد و مستشکل می آید همان رای را اتخاذ می کند و می گوید این را تقویت کردم با ادله دیگر و با دلیل عقلی و «سنت متشرعه» و «اجماع» و امثال اینها ….. يعنی بعد می رسد به همان نتیجه. در اينجا کم لطفی به عالمان و تلاش علمی و شکل گيری بحث طولانی بی ثمری اتفاق می افتد که اگر از اول مبتنی بر تسلط بر حديث و با محوريت آن بحث می شد اين راه آن قدرها دراز و بی ثمر نمی بود.
وقتی کسی انس با حديث داشته باشد زوايای بحث حديثی را بشناسد نمی آيد يک دور طولانی اين چنين بزند. می آيد مؤيدات مثلا جناب «صدوق» را جمع می کند و ابعاد پنهان استدلال او را برای غير متخصص روشن می کند تا به صرف مرسله بودن و ضعيف بودن، روايت يا نتيجه حاصل آمده از آن را نفی نکند بعد جمع بندی می کند و می فهمد که اين مطلب يا این حدیث عصاره و خلاصه ده حدیث يا يک طايفه روايت است.
لذا طلبه بايد در مسير تحصيل و رشد علمیاش در کنار مباحث فقهی و اصولی و ديگر مواد درسی يک برنامه جامع داشته باشد که در ضمن آن هم انس با قرآن و حديث پيدا کند و هم فنون و مبانی و نکات دقيق دانش را بياموزد.
اين اشکال برای آن بوجود می آيد که نه در مقدمات و نه در مباحث تخصصی انس و احاطه بر متون و منابع اصلی استنباط که کتاب و سنت است حاصل نشده است و طلبه به بحث خارج که رسيد، تازه می خواهد مراجعه کند و بياموزد. آخر الأمر هم بگويد بعد از بیست سال نتوانستم سند این روایت را درست کنم. چرا ؟ چون مراجعه کردم نتوانستم اسم ها را پيدا کنم ! پس اين روايت مقطوع است ! و صد جور عيب برای حديث می سازد. در حالی که اگر ما شیوه آموزشی و پژوهشی را تغيير دهيم و نگاه جامع را بر اين نظام حاکم کنيم. همین حدیثی که بعضی ها می گویند به درد نمی خورد چه بسا که احیا شود. چه بسا از لحاظ سندی اصلاح شود و بعد در ارزیابی اسناد نيز به کار بيايد و در نهايت در استنباط از آن استفاده کنیم.
لذا طلبه بايد در مسير تحصيل و رشد علمی اش در کنار مباحث فقهی و اصولی و ديگر مواد درسی يک برنامه جامع داشته باشد که در ضمن آن هم انس با قرآن و حديث پيدا کند و هم فنون و مبانی و نکات دقيق دانش را بياموزد. همچنين در ضمن آن پيشينه دانش را با نگاه فنی و دقيق بشناسد و بتواند از تمام تلاش ها و زحمات انديشمندان و تمام پيشرفت های دانش بهره بگيرد.
مطلب مهم ديگری که بايد به طور جدی مورد دقت قرار بگيرد مطلبی است که شهید مطهری راجع به اجتهاد می گوید. ايشان می گويد: کسی که مسائلی را که قدما بحث کافی و کامل انجام داده اند، آنها را یاد گرفته است به این مجتهد می گوییم یا مجتهد به کسی می گوییم که بتواند در مسائلی که کسی هنوز نظر نداده ، نظر بدهد؟
ایشان می گوید: به کسی که در مسائل جديد نظر می دهد و ادله را مورد استنباط قرار می دهد من مجتهد می گویم. آن ديگری تنها فتوا و ادله دیگران را یاد گرفته و درست و بجا انتخاب کرده است. این بررسی ادله ديگران، استنباط و اجتهاد نیست. چراکه دیگران راه را طی کرده اند و نتايج را روشن کرده اند.
زمانی می توانيم بگوييم اين طلبه و دانش آموخته ما توانمند است که مسائل روز را بتواند بفهمد و دلیل برایش اقامه کند و فتوا برایش صادر کند. به این مجتهد و فقیه می گوییم. یعنی حکم خدا را در جایی که نیازمندايم فهمیده است. اما اگر هیج جایی نوآوری در بحث ارائه شده نباشد و همه مرور مطالب گذشته باشد ما در مقام ارزيابی نظام آموزشی بايد بررسی کنيم ببينيم چقدر توانمندی به اين طلبه داده ايم. حد اکثر توانايی که به او داده ايم آن است که اشراف بر «جواهر» داشته باشد؛ «جواهر» را بفهمد. این توانايی مسيری اين قدرها دور و دراز نمی خواهد شما می توانید کاری کنید که این شخص با دو سال کار بر جواهر بر کل جواهر مسلط شود.
اما آنچه مهم است اين است که طلبه فراتر از فهم مطالب گذشته به استنتاج و استنباط بپردازد. حرکت دانش را متحول کند. استمرار حيات دانش را تضمين کند. اگر اين باشد که فقط مطالب گذشته را بتواند مرور و فهم کند که علم متوقف می شود. مسير صحيح آن است که به طلبه روش بدهید اگر طلبه روش را آموخت بعد که با «جواهر» کار می کند و پیچیده ترین عبارات «جواهر» را می فهمد شاید بهتر از «صاحب جواهر» بتواند به نتیجه برسد.
حالا برای اينکه طلبه بتواند به مجتهد به اين معنا تربيت شود بايد در تمام مبادی و فروع تخصصی مورد نياز در اجتهاد و استنباط که قرآن و حديث اصل آن است، همين گونه روشمند عمل کنيم، تا آن خروجی حاصل شود. برای اين مقصود اگر منابع مناسب وجود دارد ـ که به نظر می آيد وجود دارد ـ آن منابع در مسير آموزش طلبه به عنوان متن آموزشی قرار گيرد يا به عنوان منابع پژوهشی برای طلبه معرفی و ارائه شود. اگر هم کسی فکر می کند منابع موجود کفايت لازم را ندارد و تأمين کننده اين نياز نيست. اشکالی پديد نمی آيد منابع متناسب را می توان تدوين کرد و در اختيار طلبه قرار داد.