پس از وفات سيد مقالات گوناگون و به قلم افراد مختلف در روزنامههاي سرتاسر جهان منتشر شد. هر صاحب قلم از رهين تصويري که از سيد در ذهن خود داشت او را به وصفي توصيف کرد. سردبير روزنامه الجيل او را عدو التعصب ناميد. شيخ محمد جواد مغنيه از او با وصف «الزاهد» ياد کرد. شيخ احمد رضا با «الکبير المتواضع» و شيخ علي الخاقاني با عنوان «الخالد» از او ياد کرد. اما جالب اينجاست که همه در يک تصوير از سيد اجماع دارند: «المصلح». نظرات اصلاحي سيد در باب سيستم آموزشي حوزه را بهطور پراکنده در سفرنامه، معادن الجواهر و حتي در اعيان الشيعه ميتوان ديد. اما آنچه در ادامه تقديمتان ميشود تجميعي از نظرات سيد محسن امين در اين باب است. اين نوشتار که اولين بار در سال 1380 ه. ش با عنوان بايستههاي تربيتي و آموزشي حوزهها از نگاه علامه سيد محسن امين در نشريه پيام حوزه منتشر شده است هم اکنون با اندکي دخل و تصرف خدمتتان تقديم ميشود.
اصلاح حوزههاي علمي
علامه، راه اصلاح فرهنگ ديني را تحول ژرف و دامنهدار در زمينههاي آموزشي و پرورشي در حوزههاي علميه ميدانست. او معتقد بود بايد مدرسهها نظم و سامان يابند و بيبرنامگي در آن زشت شمرده شود و افراد بيبرنامه و اصلاحناپذير که تن به مسؤوليت و برنامه نميدهند و يک طرفه از بودجه بيت المال استفاده ميبرند و کاري بر دوش نميگيرند، از سلک طلاب بيرون رفته و به کاري ديگر بپردازند و امکانات حوزه، در خدمت خدمت گزاران به دين و مسلمانان به کار گرفته شود. استاد در شرح زندگي تحصيلي خود در حوزه نجف، به مشکلات و نارساييهاي روش تحصيلي حوزه اشاره کرده است. از جمله:
1ـ نظارت نداشتن بر کيفيت درسي طلاب؛
2ـ تدريس برخي از استادان بيصلاحيت؛
3ـ نبود امتحان و آزمون سراسري؛
4ـ عدم استفاده از تعطيلات؛
5ـ تدريس مباحث و مسايل غيرضروري؛
6ـ تداخل مباحث کلامي در مباحث اصول؛
7ـ تطويل در مباحث اصول؛
8ـ بيتوجهي به علم الحديث و نقد اسانيد و بسنده کردن به کارهاي گذشتگان؛
9ـ بيتوجهي به ادبيات عرب و…[1]
ارزش علم
بدان برترين دانشها که شرف دانش به ارزش دانسته و فرجام و آثار آن بستگي دارد، برترين دانش، خداشناسي است؛ زيرا اين موضوع از برترين موضوعات است و بهترين نتيجه را در پي دارد. پس دانش فقه که معيار شناخت دستورات و سبب جدا کردن حلال از حرام است. بسياري از روايتها بر ارزش علم فقه و منزلت بلند آن به صراحت تاکيد کردهاند.[2]
شناخت روايتهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام که مدار فقه بر آنها بستگي دارد، نيز در زمره دانش فقه است. در برخي روايات آمده که شناخت يک روايت در موضوع شناخت حلال از حرام بر همه دنيا برتري دارد.[3]
مقدمات دانش فقه چونان مسايل اصول، درايت، رجال، تفسير، نحو، صرف، اصول و لغتشناسي، فضيلت برابر با دانش فقه را دارا هستند. روشن است که ارزش دانش مقدمي بستگي به ميزان کاربرد آن در دانش فقه دارد. پس جوينده دانش بايد از دانشهاي مقدماتي به قدر نياز بهره گيرد و اگر از آن تجاوز کرد، لغو و بيهوده بوده و چه بسيار سبب از دست رفتن برخي از دانشهاي واجب شده و حرام خواهد بود، چنانکه کوتاهي در آن، هدف را تباه ميسازد.
افراط و تفريطهاي آموزشي
در روزگار ما، بلکه از روزگاران دراز، طلاب علوم ديني در آموزش، افراط و تفريط دارند؛ برخي از آنها در کسب دانش اصول فقه يک سويه ميروند و همه دوران زندگي را در اين راه تلف ميسازند. کندوکاو در اين دانش، آنان را از فقه، درايه، رجال، تفسير قرآن و مطالعه کتابهاي روايي و تفسير آن و ديگر مسايلي که فقيه از شناخت آن ناگزير است، باز ميدارد. اين افراد، زمان درازي را در مسايل بيفايده و يا کم فايده به کار ميگيرند.
از جمله بحث از تعريف علوم و بحث از تحرير محل نزاع که ماهها و گاه سالها وقت خود را صرف تحقيق در آن ميکنند. مثلا در تعريف بيع بحث ميکنند: مبادله مال به مال است سپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عکس) آن سخن ميگويند. که مثلا بيع اجاره را نيز در برميگيرد. برخي از آنان قيدي را بر اين تعريف ميافزايند که اين خود بر دامنه مشکل ميافزايد و نيز در بحث ضد از اين گفت وگو ميکنند که نزاع در ضد عام است يا خاص. براي هر يک شواهدي ميآورند و بر يکديگر اشکال ميگيرند و نيز ماهها در دليل انسداد سخن ميگويند با آنکه به اتفاق همگان نيازي به آن نيست.
اولين کسي که به نارسايي اين پژوهشها در روزگار ما توجه کرد استاد ما شيخ ملاکاظم خراساني قدس سره بود. وي در تعريف موضوعات به اين بسنده کرد: تعريف لفظي است، مانند گفتار لغتشناسان: «سعدانه »: نام گياهي است. آخوند با اين روش، فرصتهاي تحصيلي بسياري را براي طلاب آزاد کرده است. از اينرو، آخوند خراساني طي دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام ميرساند. و حال آنکه اساتيد ديگر در چند برابر اين زمان تمام نميکردند.
برخي از طلاب در آموختن اصول فقه کوتاهي ميکنند و به اتقان و قوت آن را پي نميگيرند با اينکه علم اصول سنگ زيرين استنباط فروع فقهي است. گروهي که توانايي فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان ميکردند، درست ميروند و چون کتاب و سنت به زبان عربي است و آنان نيز عربند، دريافت دستورات ديني برايشان آسان است و زياد نياز به علم اصول ندارند.[4] ريشه اين گريز، ناتواني اين گروه از فهم اصول است، چه آنان از اينکه ايشان را به ناتواني و بيسوادي متهم کنند، خرسند نبوده و يکسره ارزش دانش اصول را انکار ميکنند.
جايگاه ادبيات عرب
از موارد تفريط طلاب، کوتاهي آنان در يادگيري علوم عربي است. اين مساله بهويژه براي غير عرب زبانان از اهميت بيشتر برخوردار است؛ ادبيات عرب در استنباط کتاب و سنت نقش زير بنايي دارد. فهم احکام از کتاب و سنت براي فقيه، بدون تبحر در ادبيات عرب و آگاهي از موارد استعمال الفاظ در گفتوگوها و موارد کاربرد مجاز و استعارات عربي، ممکن نيست.
بسياري از عجمها نميتوانند بهدرستي به عربي سخن بگويند. اين ناتواني سبب ميشود در وادي تحريف و تصحيف و دگرگوني و اشتباه بيفتند و کلام گوينده را بر غير مقصود حمل کنند. تقصير و کوتاهي عرب زبانان نيز (جز در موارد اندک) کمتر از عجمها نيست، ولي عجمها بيش از عربها نيازمند پژوهش در ادبيات عرب و توجه به استعمالات عرباند، تا امکان فهم کتاب و سنت به شايستگي برايشان فراهم گردد. برخي از عالمان بزرگ بهدرستي نميتوانند نماز را با قرائت بجا آورند و توانايي ادا کردن حروف از مخارج و بسترهاي صحيح آن را ندارند. اين پديده در دورههاي اخير بيشتر رواج يافته است.
با نگاه به گذشته مييابيم، بسياري از علماي ژرفنگر و محقق (از شيعه و سني) از ميان عجمها برخاستهاند و آنان در پردازش و اتقان ادبيات عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بديع و…) استوار کار بودند و آثار و تاليفات آنان گواه آن است. اين نشانگر آن است که کمکاري، ويژه دورانهاي اخير است و ربطي به عرب و عجم ندارد. از جمله، شيخ مرتضي انصاري، استاد پژوهشگران و نوآور تحقيقات فراوان در دانش اصول، که گفته ميشود: براي شناخت ادبيات عرب مواظبت بسيار ميکرد. بلکه گفته ميشود: او بر خواندن الفيه ابن مالک مواظبت کامل داشت. و برخي مبالغه کرده و ميگويند: هر روز پس از نماز صبح، الفيه ميخواند و آن را جزو تعقيبات نماز قرار داده بود! !شيخ، با همه شخصيت و توجه به ادبيات عرب، بر استعمال و موارد کاربرد الفاظ عرب چيره نيست. وي در شرح حديث «الناس في سعة لايعلمون » در باب برائت آورده است: يکي از احتمالات آن است که ما مصدريه ظرفيه باشد و «سعة » داراي تنوين و غير مضاف. معنا چنين ميشود: الناس في سعة ماداموا لايعلمون[5]. مردم در وسعت و آزادياند تا وقتي که نميدانند. با آنکه انسان آشناي به روش استعمالات عرب يقين دارد اين کاربرد درست نيست و اگر مقصود اين باشد، بايد گفته شود: «الناس في سعة ما لم يعلموا». از ديگر موارد اشتباه در شيوه استعمال عرب فهم اين عبارت است: و يستحب الحج کل عام لاهل الجده.[6] براي توانگران، هر سال حج مستحب است.
گويند يکي از علما گمان داشت «الجده » همان شهر معروف حجاز در کنار درياي سرخ است و از اينکه، اين دستور، ويژه آنان باشد در شگفت شد. برخي از حاضرين به او توجه دادند که عبارت جده: به کسر جيم و فتح دال است، «يعني توانمند» و سبب اشتباهش آن بود که «ال » بر اعلام مرتجل داخل نميشود.
و حکايت ميشود که طلبهاي کلمه «اسد» در عبارت زير: ان في المسالة اقوالا اسدها کذا. . . را به تخفيف خواند و گمان کرد اسد به معني شير است و گفت: اين قول به جهت قوت آن، شير گفتارست. با اينکه اسد به تشديد خوانده ميشود «يعني استوارترين آن ». برخي براي فهم يک کلمه به کتابهاي لغت مراجعه و آن را برخلاف معناي خود تفسير ميکند. مثلا در بحث از برخي آشاميدنيها و خوردنيها وارد شده: ان الشراب الفلاني يتخذ من الذرة: فلان آشاميدني از ذرت گرفته ميشود. برخي بر اثر ناآشنايي، در حاشيه کتاب از قاموس اللغة نقل کرده که: الذرة: النحلة الصغيرة. ذره: مورچه کوچک است.
روشن است که اين اشتباه در فهم، معنا را به انحراف ميکشاند، وي همچنين معناي لفظ «درابزين » در سخن شهيد ثاني در منية المريد في آداب المفيد و المستفيد: «لاينبغي للطالب ان يتکي في مجلس الدرس علي درابزين او نحوه: براي طالب علم سزاوار نيست که در مجلس درس بر نرده و همانند آن تکيه کند» را نفهميده و در حاشيه خود نوشته به کتابهاي لغت مراجعه کرده و ذکري از آن نيافتم.
سامان دادن متون درسي
از امور زيانآور، تهذيب نشدن کتابهاي درسي است. تصحيح نشدن عبارتها، حذف نکردن زوايد و حذف نشدن مطالب مربوط به دانشهاي ديگر. علومي که طلبه هنوز آن را نخوانده و يا نخواهد خواند. و نيز ضرورت دارد عبارتهاي مشکل، که بر بسياري از اساتيد نيز پنهان مانده و جز افراد اندک آن را در نمييابند، شرح گردد. «شرح القطر» در علم نحو با اينکه از بهترين کتابها با روشنترين عبارتها و بيشترين فايده را دارد، مؤلف در آغاز کتاب خود ميگويد: «لفظ » جنس بعيد و «قول » جنس قريب و کاربرد اجناس بعيد در تعاريف نزد اهل نظر نيکو نيست. مساله جنس بعيد و قريب از علم منطق است چطور آن را ميتوان در کتابي آورد که نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟ ! آن را استاد نميفهمد چه رسد به نوآموز!
نگاهي به کتابهاي اصول فقه
کتابهاي متداول اصول فقه مانند: معالم[7] و قوانين[8] و رسائل و کفايه نيز نيازمند تهذيباند.
1ـ معالم الاصول
با اينکه نويسنده آن سخنور اصوليين است و طلاب بهره شاياني از اين کتاب ميبرند، در عين حال، پس از معالم، انديشههاي اصولي، فراوان گسترش يافت و متاخران از صاحب معالم به مسايل ارزشمندي دست يافتند که مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسايل جديد و نو بدان اضافه گردد و مسايل غير لازم از آن پيراسته شود.
2ـ قوانين
اين کتاب بر اثر مشکل بودن عبارتها شايسته تدريس نيست و نيازمند پيرايش است.
3ـ رسائل
با آنکه نويسندهاش دانش بسياري را در تاليف کتاب به کار برده است و مسايل مهمي از اصول را پژوهش و به حد کافي شرح کرده است و در کار خود پيش گام است، باز نيازمند تهذيب است، بايستي برخي از درازگوييها مانند: دليل انسداد و مانند آن حذف و يا کوتاه شود و عبارتهاي پيچيده آن شرح شود.
4ـ کفاية الاصول
با اينکه مؤلفش کاري مهم انجام داده و بسياري از عبارتهاي غيرلازم را حذف و مسايل اصولي را تنقيح کرده است، باز عبارتهاي کفايه پيچيده و نيازمند اصلاح است. در يک کلام، اين نويسندگان (که خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهش موضوعات اصولي نهايت کوشش را انجام داده و به نسلهاي پيآمده فايده بسيار رساندند و در اين راه کوتاهي نکردند، اما يک دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشتههايش نقد و تصحيح گردد؛ زيرا نويسنده فرصت ندارد که همه خواستههاي خود را بنگارد، در اين وقت اگر نوشته وي بتواند زمينه را براي پيآمدگان فراهم آورد و دشواريهاي موضوع را براي آنان بگشايد، متاخران به آساني خواهند توانست مسايل مورد نياز را به آن بيفزايند، مسايل غير ضروري را حذف کنند، عبارتهاي رسا و روشنتر را جايگزين عبارتهاي دشوار سازند و آن را مرتب کنند. پس سزاوار است متاخران به پيراسته کردن عبارتهاي قدما توجه کنند نه آنکه وقت خود را در نوشتن حاشيه و شروحي که از متن کتاب روشنتر نيست، به کار گيرند و در نهايت طلاب را در دشواريهايي که مانع بهرهبرداري درست از مطالب علمي است گرفتار کنند. حاشيهاي که طلاب را به جاي فهم و استفاده، در پيچ و خم عبارتها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلي دور ميسازد.
پيشنهاد
در ديدگاه من و در نظر هر آگاه منصف، بايسته است کتابهاي سودمندتر براي تدريس، جايگزين کتابهاي نامبرده گردد. بايد کميتهاي از فضلا و کارشناسان ادبيات عرب تشکيل شود و در هر دانشي سه کتاب تدوين و مقرر کنند. مختصر و متوسط و مفصل. اين سه کتاب از کتابهاي مشهور گزينش شده و محور تدريس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و ديگر حوزهها در ساير کشورها آن را دنبال کنند تا نظام يکسان آموزشي بر حوزهها سايه افکند. البته اين برنامههاي درسي بايد پيشاپيش به تاييد علماي بزرگ برسد. در مورد کتابهاي مشهور (مانند: قوانين و مطول و). . . نيز مقرر گردد که بياستفاده نمانند و در موارد ضروري بهعنوان مرجع به آنها مراجعه گردد.
ضرورت نظم در حوزهها
از امور زيانباري که بايد بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابساماني و بينظمي است که بر حوزه نجف سايه افکنده است؛ دانشجو به دلخواه هر درسي را بر ميگزيند و هر کتابي را که لازم ديد ميخواند و هر استاد مورد پسند را بر ميگزيند و برنامه مرتبي او را ملزم به پذيرش آن نميکند. بهطور کلي براي طلاب (نجف) ميزان و معياري در برنامه درسي وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمانبندي شده درس بخوانند. همان عادات و شيوههاي گذشتگان دنبال ميشود.
اين بيبرنامگي سبب ميشود که بيشتر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شايان نبرند، در حالي که با برنامهريزي درست و نظارت بر اوقات و برنامههاي درسي، همگان ميتوانند چندين برابر وضع موجود بهره گيرند و مردم نيز از آنان چندين برابر استفاده کنند، بر اين اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامهاي مرتب بريزند و طلبه به پيروي از آن ملزم گردد و در صورت سرپيچي از برنامه درسي و نظم گريزي، اخراج شود، تا در نهايت، بيبرنامگي به وقت و عمر طلاب زيان نرساند و زيان آن بيشتر از سود آن نباشد و امت اسلامي (که بار مالي حوزهها بر دوش آنهاست) بيش از اين دچار خسارت نگردد.
ضرورت امتحان
ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصيلي آزمون شوند و پس از آن درسهاي متناسب با ايشان تنظيم گردد و سپس، در آخر سال تحصيلي از ايشان امتحان به عمل آيد تا پس از قبولي بتواند از کتابي به کتاب ديگر منتقل شوند و در صورت مردودي، کتاب پيشين را دوباره بخوانند. درست مانند برنامهاي که امام مصلح[9] در حوزه قم اجرا ميکند. و گرنه اين کاروان تا قيامت به منزل نميرسد و علوم ديني بر اثر بينظمي، در خطر نابودي قرار ميگيرد. بهويژه در اين روزگار، که بر هيچ کس پنهان نيست.
ضرورت درس اخلاق
از ديگر امور زيان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعليم و تربيت (که مدار همه دانشها بر آن استوار است) در حوزههاست؛ چه علوم ديني هر چه بيشتر تحصيل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نيست. بر اين اساس، ضرورت دارد تدريس دانش اخلاق و شناخت ارزش ها و رسوم تعليم و تربيت اجباري گردد و همگان ملزم باشند کتابهايي مانند: «المنية المريد» (نوشته شهيد ثاني) را بخوانند يا کتاب ديگري را در دستور کار قرار دهند. کتابهاي سودمندي در علم اخلاق و آداب تربيت نوشته شود و تدريس آن براي طلاب اجباري گردد تا سرشت طلاب بر آموزههاي سودمند آن مانوس شود و افراد خود را به کمالات فاضله بيارايند. در پرتو اجراي اين شرايط و ويژگيهاست که امت اسلامي از دانش و اخلاق طلاب به نيکي استفاده خواهند برد.
نگاهي به جايگاه علوم
دانستي که برترين دانشها پس از علم توحيد، دانش فقه است. مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دستورات دين است » ظاهر فقه و تفقه در دين نيز همين است. چه بسا بگوييم تفقه در دين، شناخت از روي تقليد احکام دين را در برگيرد، زيرا اين نيز راهي براي آگاهي به فهم احکام دين است. ترديدي در ارزش آن نيست، ولي جايگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احکام دين از روي دليل و روش استنباطي احکام ندارد. اينکار هم مشکلتر و سود آن به مراتب بيشتر است و قوام پاسداري از شريعت و ايستادگي ستون دين بر شناخت آگاهانه و از روي اجتهاد دين استوار است. اجتهاد، اصل و تقليد فرع آن است. پس دانش فقه و آگاهي به مکتب و شريعت، برترين دانشهاست. اما ديگر دانشها مانند: رياضيات و پزشکي و هندسه و کيهانشناسي و جغرافيا و تاريخ و فن شعر و. . . ارزش آن بستگي به سرانجام و فوايدي دارد که از آن به دست ميآيد.
1ـ برخي از اين دانشها وسيله است براي شناسايي دانشهاي شريفتر و سبب نيرو و افزوني مهارت ميگردد. به اين جهت ارزش مقدمي دارد و اصل دانش بستگي به آن ندارد و تحصيل آن ارزش دارد. مانند: شناخت انواع شعر و شناخت کلام عرب که ما را در فهم کتاب و سنت کمک ميکند و شايسته نيست براي فقيه که از کندو کاو در ادبيات عرب غفلت کند، بلکه بايد با آن دم ساز شود. بهويژه در روزهاي فراغت و کسالت و خستگي روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب کند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولي مباشرت ادبيات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد که علوم مهمتر از دستش برود و اصل، فداي فرع گردد و نيز به گفتار کساني که طلاب را از ادبيات و شعر پرهيز داده و يا آن را زيان بخش ميشمرند توجه نکند، زيرا بيتوجهي آنان به ادبيات و فنون ادبي از ناداني و ناتواني سرچشمه ميگيرد و مردم، دشمن چيزهايي هستند که نميدانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است.
2ـ برخي از دانشها در بردارنده ارزشهاي دنيوياند. مانند:
الف) رياضيات که مربوط به علم معاش است و گاهي فقيه در برخي از ابواب فقه از حساب و آمار کمک ميگيرد، بهويژه در تقسيم ارث.
ب) و نيز دانش هندسه که از آن در ساختن ساختمان و تعيين مساحت زمين و در ديگر امور فراواني که به معيشت و بهبود زندگاني بستگي دارد، استفاده ميشود. و گاه طالب دين در شناخت کر در شکلهاي گوناگون آن از هندسه کمک ميگيرد و ديگر چيزها.
ج) دانش پزشکي از علوم با ارزشي است که سلامتي بدن به آن وابسته است.
د) دانش هيات و کيهانشناسي در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نيز به اين دانش براي شناخت شگفتيهاي آفرينش و قدرت خداوند استدلال ميشود. گفته شده است: آيه شريفه:
«وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»[10] برارزش دانش کيهانشناسي دلالت دارد.
هـ) دانش تاريخ ما را به سرگذشت پيشينيان و کارهاي نيک و بد آنان آگاه ميکند، تا در کارهاي نيک و شايسته از آنان الگو گيريم و از کارهاي زيانبار بپرهيزيم و گاه فقيه از دانش تاريخ براي شناخت سرزمينهاي مفتوح العنوه و زمينهايي که با جنگ و يا صلح گشوده شدهاند، سود ميبرد.
و) دانش جغرافيا مانند تاريخ، فوايد بسيار دارد.
ز) دانش عروض، وسيله شناخت شعر است.
اما دانشهايي که به صنعت بر ميگردد، آگاهي از آن، واجب کفايي است و با وجود کساني که نيازهاي عمومي را برآورده کنند، باز شناخت آن براي همگان ارزشمند است. بهويژه در اين دوره که صنايع پيشرفت کرده است بر مسلمانان لازم است که از ديگر ملتها در ياد گرفتن صنايعي که زندگي آنان به آن بستگي دارد، سرمشق بگيرند و به دور از ذلت و ناداري، عزتمندانه دانش و نعت بياموزند و سربار و نيازمند ديگران نباشند.
اسلام دين پاکي و راستي است و قرآن مردم را به کسب دانش و استقلال اقتصادي و صنعتي فرا خوانده است:
«هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا في مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ. . . »[11] اوست کسي که زمين را براي شما رام گردانيد پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي خدا بخوريد.
«فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[12] و چون نماز گزارده شد در روي زمين پراکنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد.
سنت پاک نيز مسلمانان را به تلاش در پي کسب روزي و دوري از بيکاري و کسالت فرمان ميدهد. و از مهمترين ابزار تلاش در راه روزي و معيشت، يادگرفتن فنون و صنعت است. و کسب صنعت با زهد در دنيا و نکوهش دنيا، منافاتي ندارد؛ زيرا مقصود از دنياي مذموم و بد، هلاکت در راه دنيا و پيش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنيا مقدمه و مزرعه آخرت است و ميتوان آن را وسيله رسيدن به آخرت قرار داد.
ح) زبانهاي بيگانه، شناخت لغات و زبانهاي اجنبي و ديگر دستآوردهاي بشري نيز ارزشمند و واجب کفايي است. تنها عوارض و پيامدهاي ناپسند جانبي، آن را حرام ميکند. همانند آنکه اين علوم در مدارسي که مبشران مسيحي براي گمراه کردن مسلمانان داير کرده و يا مدارسي که آموزههاي آن، انسان را به الحاد و بيديني ميکشاند، آموخته شود.
پينوشتها:
[1]. اعيان الشيعه، ج 40، ص 51.
[2]. اصول کافي، ثقة الاسلام کليني، ج 1، ص 31، دارالتعارف.
[3]. همان.
[4]. علامه امين ميگويد: در عراق گروهي اخباري بودند و ميگفتند ما نيازي به فراگرفتن علم اصول نداريم و با مراجعه به اخبار مشکلمان حل ميشود. از جمله در مسجد سهله کودکي ادرار کرد فردي از اخباريين ظرفي آب به روي نجس پاشيد و وقتي به او گفتم به جاي طهارت، بر نجاست افزودي. گفت: در اخبار چنين آمده است. اعيان الشيعه ج 40، ص 65.
[5]. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 8، صص 10 و 11، داراحياء التراث العربي.
[6]. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 8، صص 10 و 11، داراحياء التراث العربي.
[7]. معالم الاصول، مقدمه کتابي است به نام معالم الدين و ملاذ المجتهدين، تاليف حسن بن شيخ زين الدين از علماي سنه يازدهم هجري (1011 ق)، ريحانة الادب، ج 3، ص 391.
[8]. القوانين المحکمة في الاصول» کتابي است جامع در اصول فقه. تاليف ميرزا ابوالقاسم قمي، از فقهاي سنه سيزدهم هجري.
[9]. علامه امين در سال 1352 ق. براي زيارت امام رضا عليه السلام و ديدار علما به ايران سفر کرده است. اين زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستي آيت الله حاج شيخ عبدالکريم حائري، ايشان برنامهاي منظم براي تدريس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نيز در اين راه با ايشان همراه بودند. و مراد از امام و رهبر مصلح، آيت الله حائري است.
[10]. آل عمران (3) : 191.
[11]. سوره ملک (67) : 15.
[12]. سوره جمعه (62) : 10.