
علامه طباطبايي ميفرمايد سليقه اهل بيت در بيان مفاهيم جري انطباقي است. شايد يک دليلش اين باشد كه همه مردم تئوري محض را نميفهمند. اگر با آنان صرفاً ذهني صحبت كنيد، چيزي از حرفهاي شما نخواهند فهميد؛ اما جري يعني نشاندادن مصداق واقعي. بگويي اين آقا را ببين، اين معناي همين آيه است. يا اين داستان را ببين، اين همان آيه است. روايات جري را ميتوان به نرمافزار پاورپوينت تشبيه كرد. در چنين حالتي سرعت انتقال بسيار بالا است. مخاطب از روي مصداق ميفهمد مراد آيه چيست؛ مثلاً معصوم ميفرمايد مراد از اهل ذكر در آيه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» ما هستيم؛ در حاليکه سياق آيه مربوط به يهود است و اهل کتاب است.
… ذريح و عبدالله بنسنان هر دو در بحث حج از امام صادق(عليهالسلام) پرسش كردهاند. امام صادق(عليهالسلام) به هر كدام پاسخ متفاوتي داده است. عبدالله بنسنان از امام درباره معناي «ليقضوا تفثهم» پرسيد. امام فرمودند يعني کندن ناخن؛ اما به ذريح فرمودند اين عبارت يعني «لقاء الامام». تفث يعني آلودگي و «ليقضوا تفثهم» يعني آلودگي را از خودشان دور کنند. امام به ذريح ميگويد لقاي امام دورشدن از آلودگيهاي معنوي است. عبدالله بنسنان به امام عرض ميكند يابنرسولالله ذريح براي ما گفت آيه را لقاي امام معنا كردهايد. امام ميفرمايد هر دو معنا درست است و هر دوي شما راست ميگوييد. قرآن ظاهر و باطنى دارد. کيست که مانند ذريح قدرت تحمل (تفسير و باطن قرآن) را داشته باشد؟
رهنامه پژوهش: فرق بين روايات تفسيري و تفسير روايي چيست؟
استاد: اين دو با هم فرق مي کنند. روايات تفسيري رواياتي اند كه نگاهي به قرآن و حواشي آيات دارند؛ به همين دليل به آنها روايات تفسيري گفته مي شود ، مثل روايات شأن نزول، سوره شناسي، فضائل و خواص و همچنين رواياتي که محتواي آيه را تبيين مي کنند. بعضي از کتاب ها روايات تفسيري را در خودشان جمع کرده اند، مثل نور الثقلين و دُر المنثور جلال الدين سيوطي؛ اما تفسيري هم داريم كه تفسير الاثري نام دارد. اثر به معناي روايت است، يعني تفسير روايي. در اين تفسير، مفسر قرآن را با استفاده از روايات تفسير مي كند. اين بدين معنا نيست كه مفسر لزوما روايت را بياورد، بلكه گاه روايت را نمي آورد؛ ولي تفسيري که ارائه مي کند مستفاد از روايات است.
رهنامه پژوهش: تفاسير شيعه و سني که با نام تفاسير روايي شناخته شده اند، از کدام گونه اند؟
استاد: قدما معمولاً روايات تفسيري را جمع کرده اند. طبري، ابن کثير و ابن ابي حاتم از اين دست نويسندگان اند. فرق بين تفسير روايي و روايات تفسيري بسيار مهم است. غالب پيشينيان روايات تفسيري را جمع آوري كرده اند؛ يعني قرآن را بر مبناي روايت تفسير نكرده اند. ابن جمعه هويزي يكي ديگر از كساني است كه صرفاً روايات را جمع کرده و کاري نداشته است آيا روايتي كه نقل مي كند با روايت اول مخالف است يا خير يا فلان روايت با آيه ديگر در تعارض و ناسازگاري است يا خير؟ او هر آنچه رنگ و بوي آيه دارد و به نوعي تناسبي با موضوع آيه دارد، مي آورد. اين نوع آثار، مجموعه اي از روايات تفسيري اند؛ ولي در تفسير الاثري ابزار، روايت است و قصد، تفسير قرآن؛ بنابراين اگر روايات با هم در تعارض باشند، منِ مفسر بايد تصميم بگيرم و حرفي بزنم؛ بنابراين در تفسير رواي، اجتهاد دخالت دارد؛ يعني اگر كسي مي خواهد وارد عرصه تفسير روايي شود، بايد مجتهدانه تفسير کند.
رهنامه پژوهش: حديث در نظر شيعه و اهل سنت تعريف متفاوتي دارد. اين تفاوت چه اثري بر گستره روايات تفسيري دارد؟
استاد: روايت در نگاه شيعه و اهل سنت بسيار با هم متفاوت اند. تفسير روايي نزد شيعه با تفسير رواييِ اهل سنت زمين تا آسمان متفاوت است؛ چراكه آنان از روايت معنايي قصد مي کنند که از نگاه ما حجيت ندارد و موضوعاً و ماهيتاً از روايت خارج است. روايت در نگاه ما شيعه، صادره از معصوم است، چه پيغمبر چه حضرت زهرا و چه دوازده امام پاک ما. اين بر اساس استدلال ها و مباني کلامي اي است که داريم؛ اما آنان مي گويند صحابه هم روايت مي گويند؛ به همين دليل اقوال صحابه را در تفسير قرآن حجت مي دانند. عموم اهل سنت وقتي مي گويند تفسير روايي، بسيار کم از پيامبر حديث نقل مي كنند، بلكه بيشتر رواياتشان از صحابه و تابعين است. اهل سنت روايات اين افراد را مصدر فهم قرآن و حجت مي دانند؛ در حالي كه از نگاه ما اينها هيچ حجيتي ندارند، مگر اينکه صحابه از پيغمبر نقل کرده باشند. بعد هم از اين صحبت مي کنيم که خودشان ثقه اند يا خير. سني يا شيعه بودن رواي براي ما ملاک نيست. اخبار موثقه به اخباري مي گوييم که راوي اش سني و ثقه باشد. قرائن صدق را از جاهاي ديگر داريم. حرف هاي اينان گاهي به درد ما مي خورد. بسياري از موارد نقل هايشان، حرف هاي يک دروغگو است؛ اما قرائن صدق وجود دارد و مثلاً قرآن آن را تأييد مي کند.
رهنامه پژوهش: بزرگان شيعه مثل صاحب مجمع البيان بر همين اساس است كه از روايات اهل سنت استفاده مي کنند؟
استاد: بله صاحب مجمع البيان مي خواسته اقوال را جمع کند و به كلام معصوم عرضه کند. ايشان مي خواسته کار دروني تر و اجتهادي تر بکند.
رهنامه پژوهش: معناي روايت را فرموديد. تفسير را هم معنا كنيد لطفاً.
استاد: راجع به روايات تفسيري بعضي ها فکر مي کنند هرچه در در المنثور يا نور الثقلين آمده، روايات تفسيري است؛ اما بايد گفت روايات تفسيري انواع و گونه هايي دارند. بسياري از اينها اصلاً تفسير نيستند؛ چراكه تفسير معناي خاصي دارد. حداقلِ تفسير اين است که شما مراد استعمالي را بفهميد. ابتدا بفهميد فلان لفظ در چه معنايي به كار مي رود و سپس مراد جدي را کشف کنيد. قبل از كشف مراد جدي، تفسيري اتفاق نيفتاده است. فسر در لغت يعني رفع حجاب. تفسير هم يعني «فسر حجاب» و «کشف قطاع». چه موقع کشف قطاع مي شود؟ دست كم وقتي كه مراد استعمالي بفهميم. شما اگر سوره حمد را براي كسي كه زبان عربي متوجه نمي شود بخوانيد، چيزي نمي فهمد و صرفاً صدايي به گوشش رسيده است. وقتي آيات را براي او ترجمه كنيد، مراد استعمالي الفاظ را فهميده است؛ در حالي كه هنوز تفسيري رخ نداده است. تفسير در واقع كشف مراد واقعي خداوند است؛ براي مثال قرآن مي فرمايد: «لاتجعل يدک مغلولة الي عنقك». معناي تحت اللفظي اين است كه دستت را به گردنت نبند. مگر پيامبر بناست هميشه دستش را به گردنش ببندد؟! اين معنا مراد استعمالي است؛ اما مراد جدي آيه اين است که اهل انصاف باش؛ چراكه آدمي وقتي دستش را به گردنش مي بندد، نمي تواند دست به جيب بگذارد و پول بدهد. پس مراد جدي خداوند اين است كه انصاف داشته باشيد، انفاق كنيد و سخي باشيد.
پس روايت تفسيري بايد يکي از اين دو کار را براي من انجام دهد: يک: مراد استعمالي را براي من تبيين کند. دو: مراد جدي و واقعي را بگويد و اصل هم همين دومي است. حال پرسش اين است كه آيا همه آنچه نور ثقلين جمع کرده، چنين است؟ جواب منفي است. بسياري از اين روايات درباره ثوابِ خواندن فلان آيه و سوره است اينكه فلان سوره را بخواني چه آثار مادي و معنوي دارد. اين تفسير نيست. رواياتي هستند كه مي گويند فلان سوره يا فلان آيه چه موقع نازل شده است يا فلان سوره قبل از آن سوره ديگر نازل شده يا مکي و مدني بودن سوره را مشخص مي كنند. به همه اين روايات، روايات تفسيري مي گويند؛ در حالي كه هيچ کدام آنها تفسير نيست؛ چون هيچ چيزي را باز نمي کنند؛ بله، ممکن است چنين رواياتي مفسر را در تفسير كمك كنند، مثل اينكه روايت مي گويد آيه يا سوره در چه زماني و چه حادثه اي نازل شده است. بدون شك اين اطلاعات قرائني خواهند بود بر فهم بهتر قرآن. به هر حال رواياتي که مستقيم ناظر به لفظ يا معنا و مراد آيه اند، روايات تفسيري اند. اين روايات لفظ را براي مفسر تبيين مي کنند.
رهنامه پژوهش: گونه هاي متفاوت روايات تفسيري را بفرماييد؟
استاد: اين روايات بر چند دسته اند. گاه اهل بيت در تبيين معناي آيه، سطح اول را مي گويند، يعني ظهر آيه يا همان لايه اول آيه که انزال شده و تنزيل آيه دلالت بر آن مي کند. مثلاً اين آيه را در نظر بگيريد: «ان اصبح مائکم غوراً فمن يأتيکم بماء». خداوند متعال مي فرمايد اگر آب شما فرو رود و پيدا نباشد، چه کسي براي شما آب گوارا مي آورد؟ ظاهر آيه اين است كه راجع به آب حرف مي زند. از بشر سؤال مي کند اگر خداوند به آبي که دم دستتان است و با چند متر كندن زمين به آن مي رسيد، فرمان دهد به زمين فرو رود و تمام درياها آبشان را قورت دهند و هيچ ابري پديد نيايد و باراني نبارد، شما چکار خواهيد كرد. بله، منظور آيه اين است که خداوند متعال همه کاره است و ما هيچ کاره؛ اما امام معصوم همين آيه را به گونه اي ديگر معنا مي کند. اين همان زماني است كه امام معصوم از لايه ابتدايي عبور مي کند. مي خواهم بگويم در گونه شناسي هاي روايات بايد اينها را ديد. امام مي فرمايد: «اذا غاب عنکم امامکم فمن يأتيکم بامام حاضر: ؛ اگر امام شما از شما غايب شود، چه كسي هست که بتواند براي شما امام حاضر بياورد؟» يعني اگر امام شما غايب شد، چه كسي مي تواند امام غايب را برگرداند. باز هم خدا است كه مي تواند چنين كاري كند. اين تفسير باطني «ماء» را به معناي امام گرفته و مي گويد کار امام معصوم شبيه کار آب است. امام نيز تشنگي انسان را برطرف مي كند. امام آب حيات بخش است.
عموم اهل سنت وقتي ميگويند تفسير روايي، بسيار کم از پيامبر حديث نقل ميكنند، بلكه بيشتر رواياتشان از صحابه و تابعين است. اهل سنت روايات اين افراد را مصدر فهم قرآن و حجت ميدانند؛ در حالي كه از نگاه ما اينها هيچ حجيتي ندارند، مگر اينکه صحابه از پيغمبر نقل کرده باشند.
چنين چيزي، نوعي توسعه در بطن آيه است. در حقيقت در روايات تفسيري دو گونه روايت داريم: رواياتي كه ظهر آيات را تبيين مي كنند و به کشف مراد جدي و استعمالي آيات مي پردازند و رواياتي كه بطن آيات را تبيين مي كنند. برخي از روايات اهل بيت، روايات تأويل اند؛ مثلاً امام رضا(عليه السلام) ذيل آيه «و علامات و بالنجم هم يهتدون» مي فرمايد: «نحن العلامات». حضرت نمي خواهد معناي ظاهري را نفي کند، بلكه در معناي آيه توسعه مي دهد مي فرمايد در آسمانِ باطن راهنماهايي هستند كه آنها ما هستيم.
رهنامه پژوهش: چرا در دو مثال نفرموديد معناي ظهر و بطن در عرض هم هستند و کاري به هم ندارند، بلكه فرموديد نوعي توسعه معنايي است؟
استاد: دقيقاً توسعه است. معناي ظهر و بطن هيچ گاه در مقابل هم و در عرض هم نيستند، بلکه توسعه از ظاهر به باطن است، هم از حيث لفظي و هم از حيث محتوايي. در واقع امام مي فرمايد همان طور كه خداوند متعال در عالم مادي علامت هايي گذاشته است كه كسي گم نشود، در عالم معنا نيز هدايتگراني قرار داده است. امام رضا(عليه السلام) امامان را ستارگان عالم معنا مي خواند. اين همان توسعه در معناي آيه است.
رهنامه پژوهش: چند درصد از رواياتي که بطن آيات را بيان مي کنند، چنين اند، يعني معنايشان با معناي ظاهر يا ظهر تناسب دارد؟
استاد: همه شان تناسب دارند. تمام روايات باطني اهل بيت دقيقاً منطبق بر روايات ظاهري ايشان است. اتفاقاً اهل بيت مي خواهند بگويند آن معناي ظاهري است؛ مثلا در قرآن كريم آمده است: «يخرج منه الؤلؤ و المرجان بينهما برزخ لايبغيان»؛ دو دريا به هم مي رسند كه بينشان برزخي است و به هم تجاوز نمي کنند. اين آيه درباره دريا است، درياي شور و شيرين. در درياي احمر دو تا آب به هم مي رسند و املاحشان طوري است که به هم نمي آميزند؛ مثل روغن و آب يا نفت و آب که آب روي نفت مي ايستد و برزخي در ميانشان است. قرآن هم از آن ظاهر خبر مي دهد: «يخرج منهم لؤلؤ المرجان»؛ اما امام مي گويد آن دو دريا علي و فاطمه اند و لؤلؤ و مرجان امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) هستند. حضرت مي خواهد بگويد درياي ظاهري اين همه برکت دارد. برو درياهاي واقعي را پيدا کن كه حضرت علي(عليه السلام) حضرت فاطمه(عليهاالسلام) هستند. اين معنا، معناي ظاهري را نفي نمي كند؛ بنابراين روايات بطني همه شان منطبق با ظاهرند. کاملاً با يكديگر تناسب دارند. تناسبشان نيز به قياس اولويت است.
رهنامه پژوهش: اهل سنت به اين دسته از روايات ما اشکال کرده اند که اينها تفسير آيه نيستند. اهل سنت مي گويند مشخص است که «نبأ العظيم» راجع به قيامت است؛ در حالي كه شما آن را بر اميرالمؤمنين اطلاق مي كنيد. چنين اطلاقي بر چه اساسي است؟ بنا به فرمايش شما در اين روايات نمي خواهيم تفسير اصطلاحي انجام دهيم.
استاد: آنان مي گويند شيعه قرآن را مصادره كرده، همه چيز را به نفع خود و امامانش تفسير مي کند؛ در حالي که حوزه تفسير با بطن متون فرق مي کند. بله درست است، چنين چيزي تفسير نيست. مگر ما مي گوييم تفسير است؟ تفسير کشف مراد استعمالي و جدي است. تمام شد و رفت. به همين دليل است كه مي گوييم اين دو را بايد از هم جدا کنيم. درست است که در کل مي گوييم روايات تفسيري. بله يک جا جمع مي کنيم و انبوه سازي مي کنيم؛ اما نمي خواهيم بگوييم روايات بطني ما هم تفسيرند. مي گوييم تفسير به بطن است. در تفسير به بطن مقيد به لفظ و سياق ظاهر الفاظ عرفي نيستيم. خود سني ها نيز رواياتي از اين دست دارند؛ ولي خيلي کم است.
در حقيقت در روايات تفسيري دو گونه روايت داريم: رواياتي كه ظهر آيات را تبيين ميكنند و به کشف مراد جدي و استعمالي آيات ميپردازند و رواياتي كه بطن آيات را تبيين ميكنند. برخي از روايات اهل بيت، روايات تأويلاند؛ مثلاً امام رضا(عليهالسلام) ذيل آيه «و علامات و بالنجم هم يهتدون» ميفرمايد: «نحن العلامات».
بخش ديگري از روايات تفسيري، روايات جري و انطباق اند. علامه طباطبايي مي فرمايد سليقه اهل بيت در بيان مفاهيم جري انطباقي است. شايد يک دليلش اين باشد كه همه مردم تئوري محض را نمي فهمند. اگر با آنان صرفاً ذهني صحبت كنيد، چيزي از حرف هاي شما نخواهند فهميد؛ اما جري يعني نشان دادن مصداق واقعي. بگويي اين آقا را ببين، اين معناي همين آيه است. يا اين داستان را ببين، اين همان آيه است. روايات جري را مي توان به نرم افزار پاورپوينت تشبيه كرد. در چنين حالتي سرعت انتقال بسيار بالا است. مخاطب از روي مصداق مي فهمد مراد آيه چيست؛ مثلاً معصوم مي فرمايد مراد از اهل ذكر در آيه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» ما هستيم؛ در حالي که سياق آيه مربوط به يهود است و اهل کتاب است.
رهنامه پژوهش: چنين چيزي تأويل است يا جري و تطبيق؟
استاد: تأويل نيست؛ البته در معناي تأويل اختلاف وجود دارد. علامه طباطبايي معنايي براي آن مي گويد و آيت الله معرفت معنايي ديگر. اهل سنت نيز در مورد تأويل اختلاف شديد دارند. علامه طباطبايي آن را تطبيق آيه يا بازگشت مفهوم آيه به حقيقت ماورايي خودش مي داند. برخي تأويل را به معناي بطن گرفته اند. عموماً وقتي گفته مي شود تأويل، يعني بطن آيه نه جري و انطباق؛ اما جري و انطباق، نوعي سرايت دادن مفهوم آيه به مصاديق يا حالت مشابه يا هر مشابهي است. آيه اي را كه به غيبت موسي و گوساله پرستي بني اسرائيل مي پردازد در نظر بگيريد. اتفاقي در گذشته افتاده است؛ اما قرآن صرفاً نمي خواهد داستان تعريف كند، بلكه مي خواهد بگويد در حوادث مشابه چكار بايد كرد و اينكه دچار همان اشتباهات نشد. اصلاً خاستگاه قرآن جري و تطبيق است. قرآن خود مي گويد: «منهم من قصصنا عليک و منهم لم نقصص عليک».[1] يعني قرآن بعضي از قصه هاي پيامبران را مي گويد، نه همه را. پرسش اين است كه چرا بعضي؟ اين پرسش به همان جري و تطبيق مربوط مي شود. پاسخ اين است كه همه آن داستان ها به درد شما نمي خورد. آنچه گفتيم به درد شما مي خورد؛ بنابراين بدانيم هر قصه اي که در قرآن آمده است، جرياً بر امت اسلام جاري مي شود، وگرنه حکيمانه نيست. اقتضاي حکمت همين است. چرا خداي متعال داستان طالوت را نقل كرده است؟ اگر مسئله ولايت اميرالمؤمنين نباشد، اين داستان هيچ خاصيتي ندارد. رمز جاودانگي قرآن به همين سِر برمي گردد که قرآن جري پذير است و اهل بيت آن را به ما ياد داده اند. جري و انطباق مال اهل بيت است. امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد: «ان القرآن يجري کما تجري الشمس و القمر». همان طور که شبانه روز در پيش است، قرآن به جلو مي رود و جريان دارد. 1400 سال پيش نازل شده است؛ اما امروز نيز مصاديق و موارد و مشابهات خودش را دارد. جري و تطبيق نوعي فرمول است و مبناي قرآني و روايي دارد. اهل بيت هم اين کار را مي کردند. بسياري از روايات به تعبير علامه طباطبايي سليقه اهل بيت و جري دادن آيات به موارد مشابه است. در جريْ شأن نزول و فضاي نزول و قبل و بعد آن خيلي دخيل نيست. فقط اصل انطباق بايد درست باشد؛ يعني هر چيزي را به هر چيزي جري ندهد. بايد وجه شبه، وجه شبه درستي باشد. به تعبير امام رضا(عليه السلام) اگر جري وجود نداشته باشد، آيات مي ميرند. پس روايات جري نيز گونه ديگري از روايات اهل بيت است.
رهنامه پژوهش: جري و تطبيق با بيان مصداق چه تفاوتي دارد؟
استاد: ذکر مصداق با جري مقداري فرق دارد. رواياتي داريم که مثلاً مي گويند مراد از «حسنه» در «ربنا آتنا في الدنيا حسنه» چيست. برخي از روايات مي گويند «الحسنه المرأة الصالحه». يک روايت ديگر مي گويد «حسنه» يعني «مرکب هنيء». روايت ديگر مي گويد حسنه يعني همسايه خوب و روايت ديگر مي گويد شغل در وطن. نزديک به 25 معنا براي اين حسنه ذكر کرده اند. همه اينها مصداق است. ده مصداق ديگر هم مي تواند داشته باشد. اينها را تفسير نمي گويند. تطبيق بر چيز ديگري انجام نشده است، بلكه همان حسنه را معنا كرده اند. جري در زمان است. اما مصداق در همان زمان خودش است؛ يعني همان روزي که آيه نازل مي شود؛ اما جري يعني در آن زمان نبوده و در زمان بعد اتفاق مي افتد.
بنابراين اگر بخواهيم در يك جمع بندي انواع رواياتي كه مرتبط با قرآن اند بيان كنيم بايد بگوييم دسته اي از روايات شأن نزول و ترتيب سوره ها و مکي و مدني بودن را بيان مي كنند. برخي فضائل و خواص را مي گويند. برخي تفسير به لفظ را مي گويند و برخي تفسير به مراد را. برخي از روايات نيز روايات جري و تطبيق اند. رواياتي نيز هستند كه تأويل و بطن را بيان مي كنند. همچنين رواياتي هستند که بيان كننده مصداق آيه اند. حدود10 گونه روايت داريم. هر کدام خاصيت خودش را دارد. بايد نوع روايت را شناخت تا گرفتار اشکالات و شبهاتي نشويم که برخي از مستشرقان به آن گرفتار شده اند؛ بنابراين اگر در روايت شنيديم که «نزل القرآن اثلاثاً، ثلث فينا و في عدونا و ثلث سنن و امثال و ثلث فرائض و احكام» تعجب نکنيم؛ چون ثلثٌ تطبيق مصداق ظاهري يا باطني است يا بعضا تنزيلي است؛ يعني خود لفظ براي آن آمده است. مرادش همين مجموعه است. يعني نه اينکه درباره ما همه اش نزول شده است بلکه اصلا کاري به نزول ندارد لذا اشکال اينها جواب داده مي شود. جوابش اين است که اينها متوجه نشدند که ما ادبياتمان در اين مطلب اصلا چيست و فکر کردند ما منظورمان همان تنزيلي است که اينها مي گويند در حالي که نمي خواهيم بگوييم ثلث آيات، شأن نزولشان در مورد اهل بيت است؛ اين را نمي خواهد بگويد. تطبيق و بطن و جري و انطباق و مصداق و بعضي ها هم شأن نزول، مجموعا يک سومش در مورد اهل بيت است بنابراين بايد توجه شود که اگر اين تقسيمات را ندانيم گرفتار شبهات و اشکالات مي شويم.
بايد توجه كرد كه گاه ائمه سطح نازلي از مطلب را بيان كردهاند و در صدد بيان عمق آيه نبودهاند. چراكه مخاطب كشش آن را نداشته است. اينگونه روايات نبايد رهزن ما شوند. شايد روايات ديگري ذيل همان آيه وجود داشته باشد که قويتر و عميقترند. پس اگر اختلافي بين روايات تفسيري ديده شد، بايد بدانيم آن اختلاف، اختلاف حقيقي نيست، بلكه به اختلاف مراتب فهم مخاطب مربوط ميشود.
نکته ديگر اين است كه زماني كه اهل بيت تفسير مي کردند، ابزار تفسير فرق مي كرد. خود اهل بيت نيز در تفسير به چند گونه عمل مي کردند. مخاطب را لحاظ مي کردند. تفسير ايشان گاه تبييني است. وقتي مخاطب قوي است، بيان مفهوم، متعالي و خيلي قوي است؛ اما وقتي مخاطب قوي نيست، ائمه به صورت سمعي و بصري مفاهيم را بيان مي کردند. خود اين روايات نيز بر چند نوع اند. بايد توجه كرد كه گاه ائمه سطح نازلي از مطلب را بيان كرده اند و در صدد بيان عمق آيه نبوده اند. چراكه مخاطب كشش آن را نداشته است. اين گونه روايات نبايد رهزن ما شوند. شايد روايات ديگري ذيل همان آيه وجود داشته باشد که قوي تر و عميق ترند. پس اگر اختلافي بين روايات تفسيري ديده شد، بايد بدانيم آن اختلاف، اختلاف حقيقي نيست، بلكه به اختلاف مراتب فهم مخاطب مربوط مي شود؛ يعني بايد متوجه باشيم در بعضي مواقع امام در حد اقناع سؤال كننده سخني در تفسير فرموده است. در اين گونه مواقع كه ممكن است حتي روايت با آيه نخواند، بر فرض صحت سند، معلوم مي شود مخاطب گير داشته و امام نمي توانسته بيشتر از اين به او برساند. ذريح و عبدالله بن سنان هر دو در بحث حج از امام صادق(عليه السلام) پرسش كرده اند. امام صادق(عليه السلام) به هر كدام پاسخ متفاوتي داده است. عبدالله بن سنان از امام درباره معناي «ليقضوا تفثهم» پرسيد. امام فرمودند يعني کندن ناخن؛ اما به ذريح فرمودند اين عبارت يعني «لقاء الامام». تفث يعني آلودگي و «ليقضوا تفثهم» يعني آلودگي را از خودشان دور کنند. امام به ذريح مي گويد لقاي امام دورشدن از آلودگي هاي معنوي است. عبدالله بن سنان به امام عرض مي كند يابن رسول الله ذريح براي ما گفت آيه را لقاي امام معنا كرده ايد. امام مي فرمايد هر دو معنا درست است و هر دوي شما راست مي گوييد. قرآن ظاهر و باطنى دارد. کيست که مانند ذريح قدرت تحمل (تفسير و باطن قرآن) را داشته باشد؟
در پايان نکته اي عرض مي کنم و آن اينکه کار جدي بر روي روايات تفسيري نشده است. آن کاري که در روايات فقهي صورت گرفته، در روايات تفسيري انجام نشده است، مگر چندي از روايات كه بسيار به آنها مراجعه شده است. بقيه روايات مسکوت مانده اند. ما در ابتداي راه تفسير الاثري هستيم. آنچه تا به امروز انجام شده، جمع آوري روايات تفسيري بوده است نه تفسير الاثري. تفسير الاثري در شرف اتفاق است؛ يعني تفسيري که متخذ و مستفاد از روايات باشد، همراه با تحليل و جمع بندي و حل مشکلات روايات. خدا آيت الله معرفت را رحمت کند. سنگ پايه اين کار را ايشان بنا گذاشتند. ايشان سوره بقره را در شش جلد اين گونه تفسير کرده اند. ما اين راه را داريم ادامه مي دهيم و تفسيري كه نوشته ايم از بيست جلد فراتر رفته است. نصف قرآن را پيش رفته ايم.
پی نوشت:
[1]. غافر: 78