
مؤلفان: حجج الاسلام مهاجر و کشمیری
هدف از اين نوشتار، برشمردن و بيان نکاتي است که با توجه به آنها و تنظيم پژوهشهاي لازم بر اساس آن، ميتوان به گونهاي علم صرف را ساماندهي کرد که زمينه را براي مديريت علم فراهم آورد. نتيجه چنين پژوهشي، ايجاد نگرشي به اين علم، به عنوان يک رشته خواهد بود که نتايجي به دنبال دارد؛ از جمله اينکه بر اساس اين نگاه لازم است قلمروي اين علم از علوم مشابه ديگر، مانند علم اشتقاق، علم لغت، املاي عربي و علم قرائت و آواشناسي و نيز نشانهشناسي عربي تفکيک شود و در نتيجه، اين علوم، بازشناسي و تعريف و برخي از آنها احيا ميشوند و در مورد آنها تأليف و پژوهشهاي لازم جريان پيدا ميکند. براي تأمين اين هدف، پرداختن به تعريف علم صرف، تبيين موضوع اين علم، معرفي و بيان غايت و غرض از تحصيل اين علم، وظيفه اختصاصي علم صرف، بيان جايگاه و ساختار اين علم، لازم است و اين محورها همگي بايد از نگاهي تاريخي برآيد و بر اساس پيشينه اين علم، مستند شود.
دوم اينکه روش اختصاصي اين علم، هم در زمينه آموزش و تحصيل و هم در زمينه پژوهش، علاوه بر آنچه در ادبيات عرب و نحو کبير، به صورت اشتراکات علوم العربيه مطرح بوده، مورد توجه قرار گيرد و شناسايي شود.
سوم آنکه مبادي اين علم براي ريشهيابي آن در علوم و شاخههاي ادبي و نيز علوم ديگري از قبيل زبانشناسي، نشانهشناسي، آواشناسي، فلسفه و اصول فقه، بررسي و درباره آن پژوهش شود.
چهارم توجه به فلسفه اين علم است که شامل تعريف، بين موضوع و غايت، مبادي تصوري و تصديقي برخي از مسائل ساختارشناختي است.
پنجم جامعهشناسي اين علم است که نتيجه آن تعيين مختصات اين علم در جغرافياي علوم ديگر و جريانشناسي انديشمندان، پايگاهها، شخصيتهاي علمي، نوشتهها و فعاليتهاي علمي جاري در اين زمينه خواهد بود.
به اين ترتيب، از طريق محورهاي زير ميتوان به تمام پژوهشهاي يادشده سامان داد و از اين طريق، براي اولين بار در تاريخ اين علم، به معرفي جامع و برنامهريزي دقيق و مديريت اين علم در راستاي اهداف مورد نظر خود و از جمله شناخت مقدمات اجتهاد پرداخت.
تعریف علم صرف
صرف در لغت به اين معناست که چيزي را از حالتي به حالت ديگري درآورند يا از جايي به جايي ببرند و در اصطلاح علمي است که از قواعد مربوط به تغيير، جابهجايي و ساختن کلمات عربي بحث ميکند، مانند اينکه کلمه عَلِمَ (به معناي دانست) را به کلمات يعلَمُ (ميداند/ خواهد دانست)، اِعلَم (بدان)، عالِم (داننده) و مَعلُوم (آنچه در موردش چيزي دانسته ميشود)، تبديل کنيم و به عبارتي اين کلمات را از آن بسازيم يا از تغيير صورت آن کلمه، اين کلمات را به دست آوريم.
شناخت و تبيين موضوع علم صرف
در علم صرف از کلمه بحث ميشود، به اين معنا که تغييرات ساختماني کلمه، بررسي و انواع آن معرفي ميشود. چنانکه در مثال بالا ديده شد، هر گاه کلمهاي مانند علم را مورد نظر قرار دهيم، در علم صرف از اين بحث خواهد شد که ساختمان اين کلمه چه تغييراتي پيدا ميکند و بر اثر اين تغييرات ساختماني، چه کلماتي حاصل ميشود و معاني هر يک از آن کلمات، که حاصل تغييرات ساختماني آن کلمه است، چيست؟
غايت علم صرف
يادگيري علم صرف باعث ميشود شما بتوانيد کلمات را در قالبها و اشکال گوناگوني دستهبندي کنيد و معناي حاصل از شکلِ مخصوص به هر دسته را به دست آوريد. با استفاده از قواعد و اصول اين علم، همچنين ميتوانيد تفاوتهايي را که از لحاظ شکل ساختماني در ميان کلمات وجود دارد، تشخيص دهيد و پيشبيني و تفاوتهاي معنايي آنها را بررسي کنيد و از نتايج حاصل از اين برررسيها، در درک متون و مباحث ادبيات عرب، زبانشناسي عربي و متون ديني بهره ببريد.
سهم علم صرف در فهم متون ديني
بنابراين، از طريق فراگيري اين علم ميتوانيم کلمات را در قالبها و اشکال گوناگوني دستهبندي کنيم، معناي حاصل از شکل مخصوص به هر دسته را به دست آوريم، تفاوتهاي ساختماني کلمات را تشخيص دهيم و پيشبيني کنيم و تفاوتهاي معنايي را از روي آنها بررسي نماييم. نتايج اين برررسيها در درک متون و مباحث ادبيات عرب، زبانشناسي عربي و متون ديني به کار ميآيد.
سير تطور اين علم
منظور از ارائه اين عنوان آن است که طلاب به پيشينه اين علم درباره محورهاي زير، نگاهي گذرا داشته باشند:
1ـ با تاريخ و بستر پيدايش، مؤسس و مدون اصلي اين علم آشنا شوند؛
2ـ برجستهترين و اثرگذارترين دانشمندان و مهمترين کتابها و منابع اصلي در زمينه تدوين و تحقيق اين علم را بشناسند؛
3ـ با روش مرسوم در زمينه مطالعه، جستوجو و پرداختن به مباحث مربوط به اين علم آشنا شوند.
پيش از هر چيز در مورد تاريخچه پيدايش و شکلگيري و تدوين اين علم سخن ميگوييم و در ضمن آن، آثار و برخي از مهمترين دورههاي اين علم را در چند جمله کوتاه معرفي ميکنيم. سپس در عنوان بعدي با اشاره به مهمترين منابع و شخصيتها، در اين زمينه به معرفي مختصر روش مرسوم در اين علم ميپردازيم.
با بررسي تاريخ ادبيات عرب متوجه ميشويم، مسائل علم صرف پيش از اين، در ضمن علوم ديگري، مانند علم نحو و علم لغت و اشتقاق، بحث و بررسي شده و نيز همه مباحثي که امروزه در دسترس ماست، به اين صورت و در کتابي مدوّن نبوده است. بعدها به اين علم بيشتر توجه شد. البته دانشمندان علم نحو اهميت مسائل اين علم را بيشتر درک کردند. به نظر ميرسد، مازني (درگذشته 249 هـ.ق) نخستين کسي است که در قرن سوم، در اين زمينه کتابي مستقل پديد آورده است.
ابن جني، اولين کسي است که به شيوه علمي و نسبتاً کاملي به تمام مسائل موجود در زمان خود توجه کرده که در علم نحو و شاخههاي مختلف علم لغت و به خصوص در فن «تصريف»، تبحر و تسلط خاصي داشته و با نگارش کتابهايي از قبيل «التصريف الملوکي» و «المُنصِف»، تبحر و دانش خود را در اين زمينه و در زمينه صورتبندي ساختار، اصطلاحات و قواعد اين دانش، به نمايش گذاشته است.
با گذشت زماني نسبتاً طولاني و تقريباً چهار قرن پس از ابن جني، دو شخصيت برجسته نحوي ديگر، پا به عرصه ادبيات عرب گذاشتند. ابن عصفور (597 ـ 669 هـ.ق) با نگارش کتاب بزرگ و مهم «المُمتِع» و سپس ابن حاجب (570 ـ 646 هـ.ق) با تصنيف کتاب «شافيه»، دو اثر گرانقدر و جامع در زمينه علم صرف از خود به جا گذاشتند که محور شرح و بسطها، تأليف کتابهاي مختلف و بحث و گفتوگوهاي فراواني قرار گرفت و ميتوان مدعي شد تا زمان حاضر نيز اثري تا اين اندازه گرانسنگ و مستحکم در علم صرف تدوين نشده است. اين دو اثر تا چند دهه پيش نيز مورد توجه فقها و ادبا و ديگر دانشمندان بوده تا جايي که کتاب «شافيه» با شرحهاي گوناگون خود و با توجه به سليقه استادان فن، بارها تدريس شده است.
روششناسي علم صرف
با توجه به مقدمات موجود و نحوه تبيين قواعد در کتابهاي علم صرف معلوم ميشود، در اين علم با مراجعه به استعمالها و تعبيرها و کلمات و نمونههاي موجود در زبان و متون عربي و دستهبندي آنها در قالبهاي گوناگون، به دستهبندي معاني حاصل از تنوعات ساختماني پرداخته ميشود. با مراجعه به مقدمههاي موجود در ابتداي کتابهاي صرفي نظير «المُمتِع»، نوشته ابن عصفور و «المُبدِع في التصريف» نوشته ابوحيان و نيز شرح «ابن جني» بر «تصريف مازني»، به نام «المُنصِف» و برخي ديگر از کتابهاي صرفي معلوم ميشود که دانشمندان اين علم در تبيين مطالب صرفي، ابتدا به معاجم يا منابع لغوي، مراجعه و به گونههاي مختلفي تلاش ميکردند تا واژگان زبان عربي را دستهبندي کنند. براي نمونه ميکوشيدند تا از يک سو کلماتي مانند علم، معلم، ذاهب، مذاهب، تذهيب، اذهاب و نظاير آن را به دليل وجود حروف مشترکشان (ذ / هـ / ب) در يک خانواده قرار دهند و بالاخره نيز پي ميبردند که آنها داراي ماده مشترکي هستند.
در شکلي ديگر، آنان در دستهبندي واژگان اين علم اين گونه عمل ميکردند که هر يک از کلمات موجود در اين خانواده، مثلاً «ذاهب» را با دستهاي ديگر از کلمات از جهت «ترتيب و چينش حرکات و سکَنات»، شبيه به هم مييافتند و از اين جهت آنها را همشکل ميشمردند.
منظور از مبادی تصوری، مفاهیمی است که داشتن تصوری از آنها برای یادگیری اصطلاحات علم صرف لازم است.
سپس در ادامه براي تکميل کار خود و دستهبندي بقيه واژگان اين زبان، به استقراي انواع مختلف کلمات و مقايسه آنها با يکديگر و تبيين تشابهات و تفاوتهاي آنها پرداختند. براي نمونه، در اين زمينه ميتوان از تصنيف کتابهاي «التصريف» نوشته مازني، «التکمله» نوشته ابوعلي فارسي (درگذشته 377 هـ.ق) استاد ابن جني؛ «التصريف الملوکي» نوشته ابن جني، «المُمتِع في التصريف» نوشته ابن عصفور و «شافيه» نوشته ابن حاجب نام برد.
البته ناگفته نماند که گاهي نيز در اين زمينه از کارهاي پيشينيان خود بهره جستند. براي نمونه، در اين روش ميتوان از کتاب المنصف (شرحي بر تصريف مازني)، المبدع (شرحي بر الممتع) و (امثلة الابنيه في کتاب سيبويه) نام برد که به همت زبيدي تدوين شده است. چنانکه در اين آثار ديده ميشود، منبع و مبناي دستهبندي کلمات نزد اين نويسندگان، متوني بوده است که به شرح آن پرداخته و جز در موارد نادر، خود به استقرا و جستوجو در معاجم يا قبائل عرب نپرداخته يا از صاحبان لغات که باديهنشين بوده، استفاده نکرده و به آنها مراجعه نکردهاند.
ارزيابي نگرش موجود و مباني حاکم بر اين علم
براي آشنايي با مباني اين علم، تعريف کوتاهي از مبنا لازم است. هر گاه بر اساس نگاه تصريفي، مبنا را اسم مکان از بنا بگيريم، آن گاه مبنا در لغت عبارت از جايي و چيزي خواهد بود که چيز ديگري را بر آن بنا ميکنند، مانند زيرساخت يا شناژ ساختمانها يا جادهها. بنابراين، منظور از مباني علم صرف، مفاهيم و گزارههايي است که اين علم بر اساس آنها بنا نهاده شده است. اين تعريف ما را به ياد عبارت کتاب امثله، در تعريف اصل مياندازد که ميگفت: «ألاصل ما يبني عليه شيء غيره». از سوي ديگر، در کتابهاي منطقي قديم و از جمله در خاتمه کتاب «حاشيه» اثر ملا عبدالله زنجاني، به بيان اجزاي علوم برخورد ميکنيم؛ چيزي که امروز آنها را با عنوان رئوس ثمانيه ميشناسيم و البته تنها به تعريف و موضوع و فايده آنها بسنده کردهايم.
در اينجا ابتدا به تعريف اجمالي و مختصري از مبادي تصوري و تصديقي ميپردازيم، به گونهاي که خوانندگان تصوري از اين دو مفهوم پيدا کنند و انتظار نداريم بتوانند خود نيز به تعريف آنها بپردازند. به نظر ميرسد با مطالعه و يادگيري اين مبادي، طلاب در تحصيل علم صرف ميتوانند:
1ـ مفاهيم و اصطلاحاتي را نام ببرند که براي تعريف اصطلاحات و ارائه قواعد صرفي لازم است و مفاهيم آنها را به ذهن بسپارند تا در هنگام يادگيري اصطلاحات و قواعد صرفي، آنها را به ياد آورند و اين مفاهيم باعث دريافت درست اين اصطلاحات و قواعد بشود.
2ـ نمونهاي از گزارههايي را نام ببرند که با مراجعه به آنها ميتوانند تغييرات ساختماني کلمه را استخراج کنند و مسئله يا مسائل مربوط به همان گزاره را با استفاده از مفاد همان گزاره توضيح دهند.
بنابراين، در اينجا ابتدا به تعريف و سپس بيان مواردي از آن دو به عنوان نمونه ميپردازيم تا مفهوم تعريف شده، بهتر در ذهن طلاب جايگزين شود.
الف) مبادي تصوري
منظور از مبادي تصوري، مفاهيمي است که داشتن تصوري از آنها براي يادگيري اصطلاحات علم صرف لازم ست. براي نمونه، بدون تصور، مفهوم کلمه تعريف صحيح و معتل يا بناء و وزن امکان ندارد. بنابراين، مفهوم کلمه و اسم و فعل و حرف، از مبادي تصوري اين علم و جزو مقدمات خارجي آن است، ولي مفاهيمي از قبيل صحيح و معتل و بناء و وزن که جزو مطالب خود علم صرف هستند و از آنجا که در همه جاي علم صرف به کار ميروند، جزو مباحث عمومي اين علم به شمار ميروند و به همين دليل، آنها را زير عنوان مفهوم شناسي معرفي ميکنيم.
در اينجا به جز مفاهيم کلمه، اسم و فعل و حرف مفاهيم ديگري نيز به عنوان مبادي تصوري وجود دارند که برخي از آنها عبارتند از: آوا (صوت)، صامت و مصوت، حرکت / متحرک، سکون / ساکن، حرف عله، مد و لين، لفظ، معنا و… که در اينجا برخي از آنها را به اختصار معرفي ميکنيم.
صوت يا آوا: از برخورد هواي درون ريهها با فضاي داخلي دهان، دندان و لبها يا گوشههاي آنها چيزي پديد ميآيد که به گوش ميرسد و شنيدني است. به چنين پديدهاي، صوت يا آوا گفته ميشود. براي اطلاع بيشتر و دقيقتر در اين زمينه ميتوانيد به کتابهاي علم تجويد مراجعه کنيد.
صامت و مصوت: هر آوايي که به خودي خود حرکتپذير نباشد و براي نمايان شدنش، به آواي ديگري نياز داشته باشد، صامت و آن آواي ديگر که به صامت کمک ميکند تا حرکتش آشکار شود، مصوت نام دارد.
مصوتهاي اصلي و سادهتر، شش آوا با نامهاي فتحه، ضمه و کسره هستند که به آنها در فارسي به ترتيب، زبر، زير و پيش، نام داده شده و در صفحه کليد، مصوتهاي ديگري از آنها ساخته شده و فرع آنها به شمار ميروند و پرکاربردترين و شناختهشدهترين آنها همان الف، واو مصوت و ياء مصوت است.
حرکت و سکون: به مصوتهاي اصلي سهگانه، يعني فتحه، ضمه و کسره، مصوت کوتاه يا حرکت گفته ميشود و سه مصوت بلند «الف، واو، ياء»، از کشش همين حرکات سهگانه پيدا ميشوند. هر گاه حرفي حرکت نداشته باشد، اين حالت بيحرکتي آن را سکون و خود آن حرف را در اين حالت، ساکن (= بيحرکت) مينامند.
واحد زبان: اجزاي تشکيلدهنده هر زبان را واحد زبان ناميدهاند. کوچکترين واحدهاي زبان همان حروف الفباست که دستکم از ترکيب يک صامت و يک مصوت به دست ميآيد و پايه ترکيبات و بافتهاي زباني قرار ميگيرد.
حروف مباني: از آنجا که حروف الفبا پايه ترکيبات و بافتهاي زباني قرار ميگيرند، به آنها «حروف مباني يا حروف پايه» نيز گفته ميشود.
لفظ: از آنجا که حروف مباني از برخورد هواي درون ريهها با فضاي داخلي دهان و با تکيه زبان بر دندانها و لبها يا گوشههايي از آنها پديد ميآيد، عربها به آن لفظ ميگويند.
معنا (= معني): مفهومي که يک لفظ بر آن دلالت دارد و از آن جهت که متکلم آن را براي رساندن مقصود خود به کار ميگيرد، معنا ناميده ميشود.
حرف عله: به «واو، ياء و الف» که در معرض تغيير قرار دارند و معمولاً به يکديگر يا به حروف ديگري مانند همزه يا تاء تبديل ميشوند، حرف عله گفته ميشود.
کلمه: کلمه عبارت از لفظي است که براي انتقال معنا به ذهن شنونده، بدون کمک گرفتن از الفاظ ديگر در نظر گرفته شده باشد، مانند عالِم، عَلِمَ، مِن. در اين تعريف، منظور از لفظ، هر گونه صدايي است که از يکي از مخرجهاي آوايي دهان گذر کند و از دهان خارج شود.
اسم: کلمهاي است که معناي مستقلي دارد و براي نامگذاري چيزي از آن استفاده ميشود، مانند علي و سجود.
فعل: کلمهاي است که از پديد آمدن رخداد يا انجام کاري در يکي از زمانها خبر ميدهد يا آن را درخواست ميکند، مانند «طلعت الشمس، نصر الله محمداً، أنصر محمداً».
فعل در صورت دلالت بر رخدادي که در زمان گذشته اتفاق افتاده، ماضي ناميده ميشود و در صورت دلالت بر وقوع رخدادي در زمان حال يا آينده، مضارع نام دارد و در صورتي که بر حالتي دروني مانند طلب يا تعجب دلالت کند، اسامي مختلفي پيدا ميکند که فعل امر از آن جمله است.
حروف معاني: کلماتي است که براي ايجاد معنايي در کلمه ديگري به کار ميرود، به همين جهت معنا و دلالت آن مستقل نيست و لازم است همراه کلمه يا کلمات ديگري استعمال شود، مانند لم ينصر، ألنجاة في الصدق و بصْريّ. در مثال اول، معناي ينصر مثبت و همچنين ميان حال و آينده مشترک بوده و با آمدن «لم» معناي نفي «وقوع رخداد در زمان گذشته» در آن به وجود آمده است.
ب) مبادي تصديقي
منظور از مبادي تصديقي گزارههايي است که با مراجعه و استناد به آنها ميتوان قواعد و مسائل علم را استخراج يا ارزيابي کرد. اين گزارهها در منابع چندي از قبيل آيات قرآني و احاديث ائمه اطهار(ع) و نيز متون اشعار عربي و نيز متون ادبي ديگر يافت ميشوند، به طوري که با مراجعه به اين منابع ميتوان مبادي تصديقي علم صرف و ديگر شاخههاي ادبيات عرب را استخراج کرد. براي نمونه، با مراجعه به قرآن کريم درمييابيم که صورت مضارع فعل کان با حذف نون استعمال شده است و به همين دليل اين حکم را صادر ميکنيم که چنين استعمالي جايز است. همين طور با مراجعه به متون يادشده ديگر نيز به همين مطلب اذعان ميشود. بنابراين، متون يا آيات قرآني، منابع و گزارههاي استنباط شده از آنها به عنوان اصول ادبي همان مبادي تصديقي خواهند بود.
مدارس و مکاتب مهم اين علم
از آنجا که بستر پيدايش اين علم نحو کبير و کتب ادبي بوده است، هيچ گاه به اين علم به نحو مستقلي توجه نشده و به جز حوزه تدريس که در آن کتابهايي مانند امثله و شرح امثله، صرف مير، تصريف و شرح آن، شرح نظام بر شافيه ابن حاجب و در نهايت خود شرح شافيه رضي تدريس ميشده، فعاليت مستقل ديگري در زمينه اين علم صورت نپذيرفته است. به همين دليل، با رجوع به تاريخ نحو کبير و مطالعه دورهها و آثار هر دوره، به خوبي ميتوان به وضعيت علم صرف ـ که تدريس و تحقيق در آن در ضمن نحو کبير انجام ميگرفته ـ پي برد. در اين زمينه فقط جا دارد به مکاتب بصره، کوفه، بغداد و آندلس اشاره کرد که به ترتيب محل تمرکز و مرکز جامعه علمي در زمينه ادبيات عرب بوده و دانشمندان و اديبان در آنها فعاليتهاي فراواني داشته و نظرياتشان، حاکم بوده و جريان يافته است.
وضعيت کنوني اين علم در عصر حاضر
گاهي پرسيده ميشود که آيا اين علم منسد شده است يا اينکه ظرفيت تغيير و پيشروي دارد؟ اگر چنين ظرفيتي دارد، خلأها، سؤالات و نقاطي که ميتوان از آنجا اين حرکت را پي گرفت، کدامند؟ در پاسخ به چنين پرسشهايي بايد گفت، در حال حاضر اين علم پيشرفت چنداني ندارد و تحقيقات خاصي درباره آن صورت نميگيرد و به گونهاي راکد مانده است، ولي با وجود برخي استادان فن در گوشه و کنار و تأليفاتي که بيشتر جنبه آموزشي دارد، اميد ميرود که زمينه براي تلاش و کار طلاب جوانتر فراهم شود، ولي اين کار به تمهيدات و پشتيبانيهاي فراواني نياز دارد که از جمله آنها، توجه به مسائلي است که در اين مقاله به آنها پرداختيم، اما پيش از همه و بيش از همه، معرفي درست اين علم و جايگاه آن در ميان دانشهاي ادبي ديگر و نيز در ميان علوم اسلامي و به ويژه نسبت آن با اجتهاد در حوزههاي علميه، از مهمترين پژوهشهايي است که طلاب و استادان بايد با ياري و همکاري با يکديگر به آن بپردازند. در اين ميان، مهمترين عنصري که براي شروع در اين زمينه لازم است، عبارت از انگيزش و انگيزهبخشي به طلاب جوانتر و توجه دادن استادان علوم اسلامي به اين علم از طريق آسيبشناسي و نسبتسنجي آن با علوم و فنون ديگر است که البته باز بخشي از اين کار به معرفي درست اين علم و تعيين نسبت آن با علوم اسلامي ديگر وابسته است.
در اينجا به صورت فهرستوار به محورهايي اشاره ميکنم که ميتوانند موضوع تحقيقاتي براي پيش بردن اين اهداف باشد. برخي از اين موضوعات همان محورهايي است که در ابتداي اين نوشتار ذکر شد. بنابراين، در اينجا تکرار آنها بهانهاي براي خلاصه کردن بحث و در اختيار گذاردن و توجه دادن به موضوعاتي خواهد بود که تنها در صورت اهتمام به آنها ميتوان در زمينه علم صرف، کاري صورت داد.
1ـ فلسفه علم صرف، شامل تعريف، موضوع، ضرورت و غايت، مبادي تصوري و تصديقي؛
2ـ تاريخ علم صرف، شامل نحوه تأسيس و تدوين، روند تطور و شخصيتهاي صرفي (که در اين زمينه تخصص داشتهاند)؛
3ـ روششناسي اختصاصي علم صرف و شناسايي منابع و متون اختصاصي و تخصصي در زمينه اين علم؛
4ـ جايگاهشناسي و ساختارشناسي اين علم؛
5ـ جامعهشناسي و شناخت کتابها، منابع، پايگاهها، شخصيتها و جريانهاي موجود در اين علم.
هدف از اين مقاله، بيان نکاتي است که با توجه به آنها مي توان به گونه اي علم صرف را ساماندهي کرد که زمينه را براي مديريت علم فراهم آورد. نتيجه چنين پژوهشي، ايجاد نگرش به اين علم، به عنوان يک رشته خواهد بود که نتايجي به دنبال دارد. مثل تفکيک اين علم از علوم ديگري مثل علم اشتقاق، علم لغت، املاي عربي، علم قرائت، آواشناسي و …. براي تأمين اين هدف، پرداختن به تعريف علم صرف، تبيين موضوع اين علم، معرفي و بيان غايت و غرض از تحصيل اين علم، وظيفه اختصاصي علم صرف، بيان جايگاه و ساختار اين علم، لازم است و اين محورها همگي بايد از نگاهي تاريخي برآيد و بر اساس پيشينه اين علم، مستند شود.
سلام یکی از عکس های شما را از طریق گوگل کپی کردم و در سایتم استفاده کردم وبعدا دیدم نوشتید باید منبع ذکر شود. اگر میشه حلال کنید چون عوض کردن عکس خیلی دنگ و فنگ داره اگرم نه که بگید عوضش کنم