
رهنامه: به عنوان اولين سؤال، بفرماييد که هويت طلبه چيست؟ چه عناصر و ارکاني دارد؟ آيا آيه «نفر» بيانگر هويت طلبگي است؟ يا اينکه آيات ديگري نيز وجود دارد؟ از نگاه دين، طلبه و عالم ديني چه هويتي دارد؟
استاد: آيه نفر به طور کلي اشاره ميکند به اينکه ما نياز به کساني داريم که هجرت کنند ـ اعم از هجرت فيزيکي و هجرت دروني و معنوي ـ و در مراکزي حضور پيدا کنند که در آنجا علم دين تحصيل ميشود و پس از تفقّه در دين و تحصيل کمالات مربوط به اين عرصه چه از سنخ دانش و چه از سنخ تزکيه نفس به سوي قوم خود بازگردند و آنها را انذار کنند و تبليغ دين کنند اما بحث تبليغ و انذار دو مقوله است. البته اين آيه شريفه تصريح به تبليغ نميکند و تنها به انذار اشاره دارد. اما از لوازم تبليغ، طبيعتاً انذار است و انذار بعد از تبليغ است.
رهنامه: آيا در اينجا «انذار» ميتواند از لحاظ معنايي اعم از ترساندن و بشارت دادن و در يک کلمه رساندن پيام دين باشد؟
استاد: بعيد است بتوان چنين استفادهاي کرد که انذار در اينجا هم به معناي تبليغ و هم تبشير باشد و اينکه تنها انذار آورده شده است، نشان ميدهد که نکته قابل توجهي وجود داشته است. ممکن است که يکي از نکات اين بوده که انذار هيچگاه نبايد ترک گردد به جهت اينکه معمولاً مردم تابع خواهشها و هواهاي نفساني خويش هستند. اگرچه از جنبههاي تربيتي که در روايات هم داريم بحث تخويف و انذار، کم تأثيرتر از بحث تشويق و ترغيب است و حب، أولي است نسبت به خوف.
انذار غایتی است که دارای لوازمی است و یکی از آنها دارا بودن کمالات علمی و عملی توسط شخص انذار دهنده است. اگر این غایت بخواهد تحقق بپذیرد، کمالات مقدماتی و کمالات متوسط نیز باید تحقق پذیرد.
علي أي حال نکتهاي وجود داشته که در اينجا غايت تفقّه را انذار بيان ميکند. البته انذار هم بدون تبليغ و آگاهي دادن ميسر نيست. در واقع انذار يعني اِخبار از واقعهاي که داراي خطر و مفسده است ولي صِرف خبر دادن نيست. بلکه بايد شخص به مرحلهاي رسيده باشد که حالت دروني او، ايمان نسبت به آنچه انذار ميدهد باشد. لذا عرض ميکنم که انذار غايتي است که داراي لوازمي است و يکي از آنها دارا بودن کمالات علمي و عملي توسط شخص انذاردهنده است. اگر اين غايت بخواهد تحقق بپذيرد، کمالات مقدماتي و کمالات متوسط نيز بايد تحقق پذيرد. از جمله اين کمالات قابل توجه و برجسته، خودِ تفقّه در دين است. همانطور که امام صادق در فرمايشي فرمودند: «اذا ارادالله بعبد خيراً فقّهه في الديّن و بصّره عيوبه» و يا در روايت ديگر داريم که: «اذا اراد الله بعبد خيراً فقّهه في الدّين و الهمه اليقين». به هر صورت خير کثير و خير مطلق را ميفرمايند. اگر اين کمال وجود داشته باشد طبيعتاً انذار و تبليغ هم تحقق پيدا ميکند. همانطور که ميفرمايد: «الّذين يبلّغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احداً الّا الله».
فهم عمیق نیاز به مؤلفه هایی از جمله نظام مندی دارد. با داشتن اطلاعات زیاد و پراکنده شخص فقیه در دین نمی شود. بلکه عمق هنگامی حاصل می شود که شخص از مجموعه آیات و روایات به یک نظام فکری واصل شود.
البته لوازم بسيار ديگري وجود دارد و خود تربيت يکي از لوازم است. يعني انذار يکي از مؤلفههاي تربيت است. بنابراين شخص منذر بايد مربّي باشد، عالم، معلم و مبلّغ هم باشد. اين مؤلفههايي است که انبياء خدا دارا بودند. ميتوان گفت که غايات مراتب دارند، اهداف واسط دارند و در طول هم هستند و تفقّه في الدين نيز يک غايت است. خود اين غايات بعضاً مطلوبيت دارند. مثلاً تفقّه در دين خير کثير است. اين فقاهت، فقاهت در دين است که در برگيرنده عرصههاي اعتقادي و معارف و نيز عرصههاي اخلاقي و همچنين حوزه احکام و وظايف عملي است. برخي بزرگان و مفسرين بحثهاي زيادي راجع به اين آيه و آيات ديگر مربوط به کار حوزوي دارند. در مجموع ميتوان چنين گفت که يک غايتي براي طلبه وجود دارد و آن اينکه فقيه و دينشناس شود. فقه به معناي شناخت عميق است نه شناخت سطحي و سرسري. البته در برخي روايات داريم که برخي ميآمدند و از معصومين سوالاتي ميکردند و حضرات پاسخ ميدادند. سپس در مورد آن شخص ميفرمودند که: «رجع فقيهاً». اين تعابير يعني فهميد و نبايد به اين معنا گرفت که فقيه در دين شده است. در اصطلاح شاگردان معصومين نيز ميبينيم که به هر کسي فقيه در دين گفته نميشده بلکه شاگردان خاصّي را فقيه ميگفتند. پس فقاهت در دين، به عنوان غايت مطرح است.
فهم عميق نياز به مؤلفههايي از جمله نظاممندي دارد. با داشتن اطلاعات زياد و پراکنده شخص فقيه در دين نميشود. بلکه عمق هنگامي حاصل ميشود که شخص از مجموعه آيات و روايات به يک نظام فکري واصل شود. که البته اين نظام فکري هم داراي سطوح، مراتب و عمقهاي متفاوتي است و فقيه در دين کسي است که به يک حد نصابي رسيده باشد.
رهنامه: آيا تفقّه يک مرتبه خاص است يا اينکه داراي مراتب است؟
استاد: تفقّه داراي حد نصابي است و شخصي که به آن مرتبه نرسيده باشد را فقيه نميگويند. در عين حال مانند هر دانش و امر معنوي ديگري، ذومراتب است.
رهنامه: آيا هويت طلبه همين دو عنصر است؟
استاد: نه، عرض من همين است که اينها غايتند. ولي براي رسيدن به اين غايت نياز به ابزار، رفتارها، فرهنگ و خصوصياتي است و اينها سازنده زيّ طلبگي هستند که طلبه اگر ملتزم به اينها نباشد، به آن غايات نميرسد و وقتي به آن ميرسد که اين مسير طي شود. مثلاً تلاش علمي براي کسب کمالات علمي در زمينههاي معارف، اخلاق و احکام از لوازم طلبگي است. اما کمالات علمي ميتواند شامل جهتگيريها و بينشهايي باشد که خارج از زمينه معارف و اعتقادات است مثلاً گاهي ميبينيم شخصي عالم است اما علمش به درد نميخورد، ولو علمي باشد که ابتدائاً علم مفيد تلقي شود؛ حضرت امير در نهجالبلاغه ميفرمايند: «ربّ عالمٍ قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه» يک برداشت از جهل در اينجا عدم عقلانيت است. يعني علم هست ولي عقل نيست. و در واقع مسيرها و جهات منحرف ميشود. پس بنظر بنده اين هم بخشي از کمالات علمي است که علاوه بر دانش، شامل عقلانيت هم ميگردد. طلبگي يعني در مقام طلب کمالات بودن. البته بايد از مسير حرکت کرد. مثلاً يک ورزشکار وزنهبردار، ابتدائاً نميتواند يک وزنه سنگين را بلند کند بلکه بايد بتدريج پيش برود و زير نظر يک مربّي با روشها و اصول و قواعدش تمرين کند.
نمی شود دو روزه و یک ساله به سراغ فقه رفت. این بر خلاف اصول طلبگی است. این اصول، ضوابط، تفکرات و فرهنگ است که هویت طلبگی را می سازد.
طلبگي نيز داراي اصول و حساب کتابي است. مثلاً کسي که قصد استفاده و فهم آيات قرآن را دارد نميتواند بدون فراگرفتن ادبيات، اين کار را انجام دهد و ممکن است دچار اشتباهات فاحش گردد و ادعاي دينشناسي کند من خاطرم هست که شخصي به عنوان متخصص تفسير در تلويزيون از آيه قرآن برداشتي ميکرد که با ابتداييترين ترکيب آيات هم سازگاري نداشت اين نشاندهنده آن است که ادبيات شخص در حد کاربردي قوي نبوده است.
بنابراين حتي اگر طلبه نخواهد مجتهد شود بلکه بخواهد مبلّغ سادهاي باشد ـ مبلّغ نيز درجه دارد گاهي شخصيتي مانند شهيد مطهري مبلّغ است ـ بايد در حد خودش ابزار کافي براي فهم آيات و روايات داشته باشد مثلاً منطق بداند که بتواند بين آيات و روايات جمع کند و آنها را بفهمد و به دين خدا استناد دهد.
نميشود دو روزه و يکساله به سراغ فقه رفت. اين بر خلاف اصول طلبگي است. اين اصول، ضوابط، تفکرات و فرهنگ است که هويت طلبگي را ميسازد. کسي که منطق نداند چطور ميخواهد عقايد و فلسفه بخواند؟ چطور ميخواهد اصول فقه بخواند؟ ميتوان گفت بخشي از اين اصول، در واقع رفتارهاي عقلائي است. طلبه بايد اهتمام جدي به طلب علم داشته باشد. طلب علم تعارض ذاتي با کمال معيشتي ندارد اما تزاحم دارد. طلبهاي که اقتصاد در معيشت نداشته باشد به آن اهداف عالي نميرسد. البته اصلِ اينکه طلبه از لحاظ مادي تأمين باشد، ايرادي ندارد اما تا جاييکه به زهد او لطمه نزند. زهد در واقع عدم دلبستگي به دنيا و ماديات است. يکي از آسيبهاي ما اين است که فرهنگ عدم زهدگرايي در جامعه رواج پيدا کرده و به طلبهها نيز سرايت کرده است. هويت طلبگي داراي مؤلفة مهمي به نام زيّ طلبگي است که در زيّ طلبگي، اقتصاد در معيشت بسيار اهميت دارد.
در خاطرم هست وقتي خدمت مرحوم آيت الله احمدي ميانجي بوديم. از ايشان خواستيم که توصيهاي به ما کنند ايشان فرمودند: اگر ميخواهيد در اين راه خودتان را حفظ کنيد و رشد کنيد، جمع داشته باشيد که واقعاً تجربة ذيقيمتي بود. سپس فرمودند ما هم جمع داشتيم و جمع داريم. و چند نفر از ايشان را نام بردند: آقاي شبيري زنجاني، مرحوم آقاي مشکيني و … . خاطرهاي ايشان براي بنده تعريف کردند که يک زماني به علت نيازي که داشتند زميني خريدند که بسازند. آقاي مشکيني که مطلع شدند به من فرمودند که چرا چنين کاري کردي؟ که به درس و بحثت لطمه خواهد زد و به من امر کردند که زمين را پس بده و من نيز همين کار را انجام دادم و ايشان با اين کار بنده را حفظ کردند. الان بسياري از طلبهها دچار اين تزاحم هستند. هم ميخواهند ماشين داشته باشند و هم تحصيل کنند ولي نميشود. مگر اينکه شخصي را داشته باشند که زندگيشان را تأمين کند. من هم خيلي را ميشناسم که دنبال اين مسائل رفتند و از درس و تحصيل واماندند. البته اگر بتوان با لطائف الحيل اين هر دو را با هم جمع کرد، مانعي ندارد. پس اقتصاد در معيشت براي طلبه اهميت بيشتري دارد.
طلب علم تعارض ذاتی با کمال معیشتی ندارد اما تزاحم دارد. طلبه ای که اقتصاد در معیشت نداشته باشد به آن اهداف عالی نمی رسد.
علاوه بر کمالات علمي، طلبه بايد در پي کسب کمالات معنوي و اخلاقي باشد. نحوه رفتار و رابطه با مردم، خوش رفتاري و خوش خلقي همگي از کمالات اخلاقي است.
جنبههاي تربيتي نيز مانند مهارتهاي برقراري رابطه از کمالاتي است که طلبه بايد به دنبال آن باشد.
يکي از اصول طلبگي عبارتست از داشتن معلم و مربّي. ديگري داشتن دوستهايي که طلبه را از لحاظ انگيزشي و از لحاظ بصيرت ياري دهند و ديگر داشتن برنامه درست، همچنين تلاش و همت در راه رسيدن به آنچه ميخواهند است. برخي افراد از لحاظ بينشي قوي هستند اما داراي همت ضعيفاند و در نتيجه رشد خوبي نخواهند کرد.
بخشي از اينها از اموري است که جنبه خلقي دارد. بخشي جنبه توصيهاي براي رسيدن به خلقيات و ملکات دارد و بخشي نيز جنبه آداب دارد نه اخلاق. اخلاق جمع خلق است. يک امر راسخ نفساني را خلق ميگويند. اما آداب جنبههاي روئين و پوستهها را شامل ميشود.
مثلاً خلق در سخن گفتن حياء در سخن گفتن و صداقت است. ولي ممکن است شخصي که اين اخلاق را دارد سخناني بگويد که الفاظ آن مناسب و به جا نباشد و در واقع آداب رعايت نشود.
علاوه بر کمالات علمی، طلبه باید در پی کسب کمالات معنوی و اخلاقی باشد. نحوه رفتار و رابطه با مردم، خوش رفتاری و خوش خلقی همگی از کمالات اخلاقی است.
فرض کنيد که مثلاَ شخصي در جمعي دست خود را در بينياش ميگذارد. اين رفتار ممکن است خلاف اخلاق و خلقيات ممدوح تلقي نشود اما خلاف آداب تلقي ميگردد.
ممکن است بعضي امور در سيستم تحصيل دانشگاهي خلاف ادب تلقي نشود، اما در سيستم حوزوي خلاف ادب تلقي گردد يا بر عکس.
به هر حال هويت طلبگي ما عبارتست از مجموعهاي از تفکرات، بينشها، فرهنگها، آداب و کلياتي که ميخواهند ما را به غايت برسانند. البته عمدة اينها پس از رسيدن به آن کمالات همچنان بايد حفظ شوند تا اينکه ما آن کمالات را در سطوح بالاتر بدست آوريم.
مثلاً اين خلق که هميشه عقلانيت در انسان حاکم باشد، همواره در جستجوي حقيقت باشد و خود را در مسير کمال ببيند در فقيه هم بايد وجود داشته باشد ولي مثلاً مباحثه کردن که آن هم بخشي از هويت علمي طلبگي است بعد از رسيدن به مدارج بالاي علمي به آن معنا وجود ندارد. هر چند برخي از بزرگان ما حتي در مرحله اجتهاد و مرجعيت مباحثه را انجام ميدادهاند.
يا مثلاً اقتصاد در معيشت و زهد به معناي عدم وابستگي به دنيا همواره بايد با طلبه بماند و يا حتي مراتب بالاتر زهد، که زهد رهبران ديني است که در حد پايينترين مردم زندگي ميکردند.
مثلاً در خاطرات مرحوم امام آمده است که طلبهاي در نجف خدمت ايشان آمد و عباي خود را به ايشان نشان داد و گفت مقداري پول براي خريد عباي نو به من بدهيد زيرا عبايم پاره شده است. حضرت امام هم عباي خويش را به او نشان دادند که عباي ايشان هم پاره است.
عالم ربانی آن عالمی است که نسبت به تمام کمالاتی که از یک عالم معاصر زمانه اش انتظار می رود در حال تعادل باشد. طلبه در مسیر شدن برای چنین غایتی است.
و در احوالات شيخ انصاري آمده است که در اواخر عمرشان تجّار نجف جمع شده بودند که براي ايشان خانه تهيه کنند. ايشان فرمودند يک عمري نام من در ميان فقرا بوده است و حالا شما ميخواهيد که اين آخر عمر نام مرا از ميان اينها خارج کنيد.
به طور خلاصه طلبه نسبت به کمالات داراي استعداد است و بايد به تدريج خود را در مسير رسيدن به کمالات قرار دهد که به مجموع اينها هويت طلبگي ميگوييم.
البته در مسير رسيدن به کمالات بحث تعادل بايد در نظر گرفته شود. رعايت اصل تعادل در نظام تربيت ديني ما بسيار مهم است که اگر انسان داراي اين ويژگي باشد آنطور که بايد به کمالات ميرسد و نتيجه هم به تعبير شهيد مطهري کاريکاتوري نميشود. همانطور که ميدانيد ويژگي کاريکاتور عدم تناسب اجزايش است.
به هر حال هویت طلبگی ما عبارتست از مجموعه ای از تفکرات، بینش ها، فرهنگ ها، آداب و کلیاتی که می خواهند ما را به غایت برسانند. البته عمده این ها پس از رسیدن به آن کمالات همچنان باید حفظ شوند تا اینکه ما آن کمالات را در سطوح بالاتر بدست آوریم.
عالم رباني آن عالمي است که نسبت به تمام کمالاتي که از يک عالم معاصر زمانهاش انتظار ميرود در حال تعادل باشد. طلبه در مسير شدن براي چنين غايتي است.