
امام سجاد علیه السّلام: امّا حقّ آنکه تحت تعلیم توست این است که بدانی خداوند تو را قیم آنان، در دانشی که به تو بخشیده و آنچه از گنجینه حکمتش برایت گشوده، قرار داده است. پس اگر در تعلیم مردم، خوب عمل نمودی و بر حقوقشان تعدّی ننمودی و بر آنها سخت نگرفتی، خداوند از فضل خویش بر تو بیفزاید. ولی اگر دانشت را از مردم منع نمودی یا با آنان ترشرویی نمودی، حقّ است که خداوند، دانش و روشنایی آن را از تو بگیرد و تو را از دلها بیندازد. 1
امام خمینی ره: … آنهایى كه مدرّس هستند و تعلیم مىدهند، توجّه دارند كه خودشان استفاده مىكنند از تدریسشان و از تعلیمشان و از شاگردهاشان، بسیارى از امور را. چون آنجاها یك بحث آزادى است و هركس حق دارد كه اشكال بكند و حرف استاد را قبول نكند و حرف استاد را رد بكند. اساتید مىدانند كه در این رد و بدل و در این اعطا و اخذ. . . انسان در همانجا تربیت علمى مىشود. قضیه علم معلوم است و همه آرزوى او را دارند. . . لكن ما حساب این را بكنیم كه قضیه پرورش و قضیه آموزش چه جور است؛ یعنى آموزش اخلاقى و معنوى و قضیه تهذیب نفس، آن وضعش چطور است. . . . آیا از این تربیت علمى فقط، منهاى تربیتهاى روحى و پرورش معنوى، چه حاصل مىشود براى كشورشان؟ و چه حاصل مىشود براى اسلام عزیز؟ 2. . . اگر در حوزههاى علمیه قدیمى تهذیب نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوى نباشد، فقط آموزش علمى باشد، فقط علم در كار باشد، آنجا هم افرادى از آن خواهند بیرون آمد كه دنیا را هلاك مىكنند، به هم مىزنند3. . . . علماى بلاد هم هرجا هستند و خصوصاً در حوزههاى علمیه، باید همه جهاتى كه اهل علم را، آنهایى كه تازه آمدند و مشغول درس خواندن هستند، آنها را به خداى تبارك و تعالى نزدیك مىكند و علاقهمند مىكند، همه آن جهات را باید حوزهها داشته باشند. . . . اگر بخواهید كه آینده كشور شما یك آینده نورانى باشد، تربیت كنید اینهایى كه وارد در حوزهها هستند، یا در آنجایى كه درس مىگویید، وارد مىشوند، تربیتشان كنید. به یك تربیتى كه از این عالم هجرت كنند. توجه به ماوراى اینجا بكنند. روحانى باشند. . . . از اوّل قدمها كه برداشته مىشود، براى آنطرف برداشته بشود. وقتى اینطور شد، اینجا هم درست مىشود4. . . چون شما معلّم هستید. . . . آنقدر كه این شغل شریف است، مسئولیت آن هم بزرگ است. شغل شما شغل انسانسازى است. . . . لكن مسئولیتش هم بسیار زیاد است؛ چنانكه مسئولیت انبیا بسیار زیاد بود. . . شما از آنطرف [اگر] یك فرد را تربیت صحیح بكنید، آنقدر شرافت دارید كه همان شرافت انبیاست. از اینطرف. . . اگر خداى نخواسته فاسد تربیت بشوند، ممكن است كه یك جامعه را فاسد كنند. . . 5. همه معلمین. . . باید خود را مهذّب كنند تا حرفشان در دیگران اثر كند6. . . . حوزههاى علمیه همزمان با فراگرفتن مسائل علمى، به تعلیم و تعلّم مسائل اخلاقى و علوم معنوى نیازمند است. . . . متأسّفانه در مراكز علمى به اینگونه مسائل لازم و ضرورى كمتر توجه مىشود. علوم معنوى و روحانى رو به كاهش مىرود و بیم آن است كه حوزههاى علمیه در آتیه نتوانند علماى اخلاق، مربیان مهذّب و آراسته و مردان الهى تربیت كنند و بحث و تحقیق در مسائل مقدّماتى، مجالى براى پرداختن به مسائل اصلى و اساسى، كه مورد عنایت قرآن كریم و نبى اعظم صلّی الله علیه وآله وسلّم و سایر انبیا و اولیا علیهم السلام است، باقى نگذارد. خوب است فقهاى عظام و مدرسین عالیمقام، كه مورد توجّه جامعه علمیه مىباشند، در خلال درس و بحث، به تربیت و تهذیب افراد همّت گمارند و به مسائل معنوى و اخلاقى بیشتر بپردازند7. . . اعتقادم براین است كه باید هركس حوزه درسى بزرگ یا كوچك دارد، یكى- دو دقیقه، مقدمتاً یا مؤخرتاً، درس اخلاق بگوید كه طلّاب با اخلاق اسلامى بار بیایند. 8
مقام معظم رهبری حفظه الله: . . . هنوز اوّل كار است. باید تلاش كنیم. . . . فضلا و مدرّسان و اساتید و علماى بزرگ، جهت حوزهها را در جهت ساختن انسانها و علمایى منطبق با معیارهاى اسلامى قرار بدهند و عناصر فولادین و هوشیار و مؤمن تربیت كنند و نسخههاى كامل امام بزرگوارمان را در حوزهها بهوجود آورند. اسلام، به این نیروها و عناصر احتیاج دارد. اگرچه یك شخصیت آنچنانى مىتواند ملّتى را نجات دهد، امّا ملتهاى مسلمان و جهان و حركت انقلاب و آینده تاریخ خودمان نیز احتیاج زیادى به اینگونه عناصر دارد. 9
شهید بهشتی ره: . . . یک وقتی استاد خودش تشنه علم و تحقیق است و رابطهاش با دانشجو این است که یک تحقیقی را با هم به ثمر برسانند. این می شود استاد ارزنده. استاد باید رابطهاش با دانشجو یا واقعاً تعلیمی باشد که بخواهد چیزی را به او یاد بدهد یا فراتر از اینکه تعلیم و تحقیق باشد؛ یعنی بخواهد با او حرکتی را دنبال کند که دانشجو خودش یاد بگیرد و خودش کشف بکند که این، هم تعلیم میشود و هم تحقیق. این شیوه دوم، عالی است. . . . امّا اگر استاد آمد چوب خط کند که من ده ساعت دوازده ساعت درس بگویم و آخر ماه هزار تومان هم حقوق بگیرم، این چیز بیربطی می شود. . . . 10
آیت الله بهاء الدینی ره: 16 ساله بودم که حجرهای در مدرسه فیضیه داشتم. در آن ایام نشاط عجیبی در طلّاب وجود داشت. شبها تا دیروقت و صبحها قبل از اذان مشغول مطالعه بودند. . . . عشق و ارادت بسیاری بین شاگردان و استادان حوزه وجود داشت، بهطوریکه کمتر کسی باور میکرد که رابطه آنان بدینگونه باشد. . . . صفا و صمیمیت بسیاری بین طلبهها و استادان دیده میشد. . . چون طلّاب درسخوان و مستعدّ را میدیدند و از نظرها و سخنان او آگاه می شدند، در حدّ توان به گفتههای آنان ترتیب اثر می دادند. . . . 11
علّامه حسن زاده حفظه الله: سِمَت مقدّس تعلیم و تربیت، سیرت حسنه سفرای الهی است که برای تشکیل مدینه فاضله و اعتلای نفوس به فهم معارف ملکوتی و ارتقای عقول به معارج قدس ربوبی، مبعوث شدهاند… . معلّم از لسان فیض وسائط الهی در ملکوت آسمانها عظیم خوانده می شود… . من تعلّم للحقّ و عمل به و علّم لله دُعِی فی ملکوت السّموات عظیماً12. معلّم، مظهر اسم شریف مُحیی است که نفوس مستعدّ را به آب حیات علم، إحیا میکند… . همنشینی مؤثّر است. یک جمله کوتاهی خواجه عبدالله انصاری دارد… ، میگوید: الهی! دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد!13
آیت الله جوادی آملی حفظه الله: اساتید بزرگوار ما سعی میکردند با علاقهای خاصّ و با دلباختگی و دلسوختگی وصف ناپذیر، علوم و معارف دینی و الهی را به شاگردان خود منتقل کنند. از اینرو، شاگردپرور بودند و میکوشیدند تا کسی که به کنار سفره علمی آنها میآید، با دست پر برگردد و با علاقه و ولعی خاصّ، تدریس میکردند. . . هرگز اظهار خستگی نمیکردند و نمیگفتند که ما به ستوه آمدیم و بس است. . . . اساتید بزرگوار ما به ما بسیار لطف و محبّت داشتند و در غم و دشواری در کنار ما بودند و چون پدری مهربان، با ما رفتار می کردند. . . . 14
پی نوشت ها:
1ـ رسالة الحقوق.
2ـ صحیفه امام، ج16، ص 497 و 498.
3ـ همان، ج16، ص500 و 501.
4ـ همان، ج 19، ص 356.
5ـ همان، ج 8، ص91 و 92.
6ـ همان، ج 19، ص 190.
7ـ جهاد اكبر، ص 11 و 12.
8ـ صحیفه امام، ج 20، ص 191.
9ـ دیدار با علما، مدرّسان، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم و تهران، 02/12/1368.
10ـ قاسمی، سید فرید،یادنامه شهید آیةالله دکتر سید محمّد حسینی بهشتی، نشر حرّ، ص. 179
11ـ شفیعی، حسن، آیت بصیرت، نشر محدّث، صص93 و 94.
12ـ اصول کافی، ج 1، ص 27.
13ـ بدیعی،محمّد، گفتوگو، نشر تشیع.
14ـ جوادی آملی، عبدالله، مهراستاد، ص 176 و 177.