
امام خميني (ره):
من بايد از اين ضايعهاي که براي حوزههاي علميه و مسلمين حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبايي اظهار تأسف کنم و به شما ملت ايران و خصوص حوزههاي علميه تسليت عرض کنم. خداوند ايشان را با خدمتگزاران اسلام و اولياء اسلام محشور فرمايد و به بازماندگان ايشان و به متعلقين و شاگردان ايشان صبر عنايت فرمايد.1
مقام معظم رهبري:
«اين چشمه جوشان و فياض دانش و عرفان و تقواي اسلامي علامه طباطبايي در راه تعليم و تربيت شاگرداني كه هر يك در عالم اسلام دانشمندي برجستهاند، توقيفي كممانند داشته است… آيتالله علامه طباطبايي مجموعهاي از معارف و فرهنگ اسلام بود. »2
شهيد مرتضي مطهري:
حضرت استادنا الاکرم علامه طباطبايي ـ روحي فداه ـ واقعا يکي از خدمتگزاران بسيار بسيار بزرگ اسلام است… مجسمه تقوا و معنويت است. در تهذيب نفس و تقوا مقامات بسيار عالى را طى كرده است. من ساليان دراز از فيض محضر اين مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الآن هم هستم. من ميتوانم ادعا کنم (کتاب الميزان) بهترين تفسيري است که در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. او بسيار بسيار مرد عظيم و جليل القدري است. مردي که صد سال ديگر تازه بايد بنشينند و افکار او را تجزيه و تحليل کنند و به ارزشهاي او پي ببرند. علامه طباطبايي چند تا نظريه در فلسفه دارند، نظرياتي در سطح جهاني که شايد پنجاه يا شصت سال ديگر ارزش اينها روشن بشود. البته ايشان تنها در ايران شناخته شده نيستند. 3
آيت الله حسن زاده آملي:
ايشان از اولياء الله بودند. همواره در حضور در مراقبت در توجه بود. چه بسا برايم پيش آمد گه در محضر شريف ايشان، ديدهام به سيماي ايشان ميافتاد، طلعت ايشان را، لقاء ايشان را، چهره ايشان را زيارت ميکردم. حال ايشان، فکر ايشان را، مشاهده ميکردم که ظاهر، عنوان باطن بود. آن جناب سوره والعصر قرآن، سوره متحرک بود. اين حقايق در او نشسته و خود آن جناب هم، به اين سوره مبارکه قرآن يعني سوره والعصر عنايت خاصي داشت.4
آيتالله جوادي آملي:
علامه رحمه الله رخدادي را اين گونه نقل فرمود: تابستاني در «درکه» (اطراف تهران) به سر ميبردم (در آن سالها افکار کمونيستي و ماترياليستي رايج بود). يکي از صاحبنظران مادّي انديش و مارکسيست مايل بود با من به بحث آزاد بنشيند. چون بحث آغاز شد، حدود هشت ساعت (در روزهاي طولاني تابستان) بحث ما به درازا کشيد و عنصر محوري گفتمان را الحاد وي و توحيد من تشکيل ميداد و من همه سخنان ملحدانه او را با سعه صدر گوش ميدادم. نرنجيدم و پرخاش نکردم و من براي اثبات ذات اقدس پروردگار از راه برهان صدّيقين سخن ميگفتم. سرانجام علامت تأمل و تدبر در وي ظهور کرد. مدتي بعد در پاسخ يکي از همفکران خود که از او پرسيده بود: در مناظره با آقاي طباطبايي به کجا رسيدي؟ گفته بود: «آقاي طباطبايي مرا موحّد کرد». 5
علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني:
«من چه گويم درباره کسي که عمرم، حياتم و نفسم با اوست. من اگر خداشناس باشم يا پيغمبرشناس و يا امامشناس، همه اينها به برکت ولطف اوست. يعني از وقتي که خداوند او را به ما عنايت کرد، همه چيز را مرحمت فرمود»6
آيت الله مصباح يزدي:
علامه طباطبايي در زمره انسانهايي است که سالها بلکه قرنها بايد بگذرد تا ابعاد وجودياش بطور کامل شناخنه شود و برکات بزرگي که در جامعه اسلامي بر جاي گذاشته مورد تحقيق و بررسي قرار بگيرد… به طور قطع ميتوان گفت که بسياري از اسرار معنوي اين بزرگ مرد، حتي براي خواص هم مکتوم است.7
غلامحسين ابراهيمي ديناني:
آن چيزى که گفته نشده و من کمتر شنيدهام يا اصلاً نشنيدهام و خودم به عنوان يک شاگرد که بسيار به ايشان نزديک بودم، شاهدش بودهام، اين است که علامه طباطبايى يکى از آزاد انديشترين مردانى است که من در طول عمرم تا کنون ديدهام و شايد بتوانم بگويم که: من تا کنون که در سن پيرىام، انسانى را به حريت فکرى علامه طباطبايى رؤيت نکردهام، على الاطلاق!
شايد در کتابها خوانده باشم که خيلىها آزادانديش بودهاند. با خواندن کار ندارم، بحثم ديدن است. من تا کنون با انسانى ملاقات نکردهام که آزاد فکرتر و در حريّت فکرى آزادانديشتر از علامه طباطبايى باشد. عظمت علامه طباطبايى براى من در همين جمله خلاصه مىشود. در اينکه مفسرى کبير است، شک نيست. همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. به اينکه فيلسوفى بزرگ است، همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. به اينکه عارف و زاهد و مؤدب است، همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. علاوه بر ايشان، عارف و فيلسوف و فقيه و مفسر باز هم داريم و فراوان هم داريم؛ اما آزادانديش و داراى حريّت واقعى فکرى، کم انسان داريم. شايد هم باشد، من نديدهام. منکسى را به رتبه ايشان در آزادفکرى نديدهام.
آن مرد بزرگ همواره در حال انديشيدن بود: در شب و روز، در سفر و حضر، در راه رفتن و نشستن، در خواب و بيدارى؛ هميشه مىانديشيد؛ آن هم به مسائلى که روزمره نبود و من به عنوان شاگردي که بسيار به او نزديک بودم، ميديدم چه در ميان طلاب و چه در جلساتى که با هانرىکربن داشت و بسيارى از اساتيد دانشگاه در آن حضور داشتند، مسئلهاى مطرح نمىشد، مگر اينکه احساس مىکردم ايشان قبلاً دربارهاش فکر کرده است و برايش تازه نيست.
برداشت من اين بود که ايشان قبلاً به آن انديشيده و آن مسئله هر چه باشد، با وى بيگانه نبود و هر اندازه هم که آن سؤال يا مسئله مخالف نظرياتش بود، روى ترش نمىکرد و براى فکر کردن و پاسخ گفتن آماده بود و حاضر بود که درباره هر مسئلهاى از نو بينديشد. هم قبلاً انديشيده بود و هم آمادگى براى انديشه درباره آن مسئله را داشت. هرگز نمىگفت که اين مسئله خلاف مذاق و رشته من است، يا کفر است!
من استادان ديگري هم داشتم. مخصوصاً در فلسفه استادى داشتم که اگر سؤالى را مطرح مىکرديم که با مذاقش سازگار نبود و مقدارى بوى اسلاميت نمىداد، روى ترشمىکرد، شايد عصبانى هم مىشد و مجال نمىداد و اصلاً گوش فرا نمىداد؛ ولى هيچ سؤالىنبود که از علامه طباطبايى بپرسم هر چه مىخواهد باشد و هر اندازه هم که دور از ذهن و حتى کفرآلود باشد، و ايشان با روى باز و لبخند با آن روبرو نشود و پاسخ ندهد. من اسم اين را حريت فکرى و آزادى در انديشيدن مىگذارم. 8
داريوش شايگان:
«من از محضر چهار تن فيض بردهام، که هر يکي از آنها برايم ارزش خاص خود را دارد. بي هيچ ترديد، علامه طباطبايي را بيش از همه ستوده و دوست داشتهام به او احساس ارادت و احترامي سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سواي احاطه وسيع او بر تمامي گستره فرهنگ اسلامي آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگي و آمادگي او براي پذيرش بود. به همه حرفي گوش ميداد، کنجکاو بود و نسبت به جهانهاي ديگر معرفت، حساسيت و هشياري بسيار داشت…. هر وقت علامه طباطبايي به تهران ميآمد ـ در قم زندگي ميکرد ـ ما هم پنجشنبه و جمعهها به آنجا ميرفتيم و در اين جلسات الحق استثنايي شرکت ميکرديم.
اين رابطهها تبديل به دوستي شد. علامه تابستانها در اوين باغي را اجاره ميکرد و برايش حالت ييلاق داشت. ما هم هفتهاي يک بار به ملاقاتشان ميرفتيم. يک روز علامه فرمودند بياييد سفري در اديان مختلف بکنيم؛ اول مسيحيت، بعد هند و اديان بودايي و بعد تفکر چيني. ايشان به هند خيلي علاقهمند بود.
به مطالعه کتاب اوپانيشادها… پرداختيم. اين کتاب و اين متون را در جلسات مختلف ميخوانديم و ايشان هم تفسير ميکردند. من با اين متون هندي آشنا بودم. رشتهام هندشناسي بود و ديدم چقدر ايشان اصل مطلب را ميفهمد بدون اينکه با زمينه فرهنگي اين متون آشنايي داشته باشد. … علامه به دليل تبحر و ممارستي که داشت، بلافاصله اساس و زبده مطلب را ميگرفت و تفسيري که ميکرد براي من حيرت انگيز بود. به کتابهاي بودايي هم پرداختيم و بعد قرار شد کتاب «تائو ته چينگ» را که منسوب به لائوتسه چيني است و در حدود قرن 4 و 5 قبل از ميلاد مسيح به رشته تحرير در آمده با هم مطالعه کنيم. منتها اين کتاب به فارسي وجود نداشت. دکتر نصر و من ترجمه انگليسياش را گرفتيم و در عرض 5، 6 روز آن را به فارسي برگردانديم، در واقع سرهم بندي کرديم. اين کتاب هم خوانده شد و علامه به قدري از مطالب فشرده مندرج در اين اثر بينظير خوشش آمد و علاقهمند شد که افزود از تمام کتابهايي که ما تا به حال خوانديم اين اثر از همه عميقتر است.
علامه طباطبايي از حافظ خيلي خوشش ميآمد و عيسي سپهبدي هم بسيار زيبا حافظ را قرائت ميکرد و يکي از علايق ايشان اين بود که سپهبدي غزلهاي حافظ را بخواند و ايشان تفسير کند و اين کار را هم موقعي ميکرد که مجلس خصوصي بود و خالي از اغيار. در جمع اين کار را نميکرد. اگر شخصي غير خودي به جمع ميآمد سکوت ميکرد.
يک بار او را به ويلايي در ساحل خزر که به دريا مشرف بود دعوت کردم. مثل هميشه بحث فلسفه و رابطه ميان ديدن و دانستن در ميان بود. از نظر او تمامي معرفت اگر به سطح تجربهاي آني و شهودي اعتلا نمييافت هيچ ارزش و اعتباري نداشت. من در آن ايام نوشتههاي يونگ را زياد ميخواندم و در آن زمان در کتاب انسان و جستوجوي روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب چيست و من هم خلاصهاي از کتاب را برايش نقل کردم. اصل مطلب اين بود که در حالي که قرون وسطي روح جوهري و جهاني را موعظه ميکرد قرن نوزدهم توانست روانشناسي فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از اين نکته به وجد آمده بود که خواست کتاب به فارسي ترجمه شود و افزود: زيرا بايد جهان را شناخت. ما نميتوانيم خود را در برجهاي عاج مان محصور و منزوي کنيم. 9
آيتالله العظمي خويي:
«او يك مغز متفكر و انسان فوقالعاده قوي و نيرومندي است»
آيتالله جعفر سبحاني:
«از نظر علمي و فرهنگي نبايد مرحوم علامه طباطبايي را يك فرد به حساب بياوريم، چرا كه ايشان به تنهايي خود يك امت بود… از نظر اشاعه فرهنگ اسلامي و تحكيم آن در اين عصر كار امتي را انجام داد. مرحوم علامه طباطبايي، فلسفه را از آن حالت عرشي به حالت فرشي درآورد و به اصطلاح آن را عموميت بخشيد. »
بهاءالدين خرمشاهي:
«الميزان، مهمترين و جامعترين تفسير شيعه پس از مجمع البيان طبرسي در قرون جديد است.»
محمد جواد مغنيه (نويسنده معروف لبناني):
«از وقتي كه الميزان به دست من رسيده است، كتابخانه من تعطيل شده و پيوسته روي ميز مطالعه من كتاب الميزان قرار دارد.»
دكتر حداد عادل:
«در يكي از مسافرتهاي خارجي با دانشمندي مسلمان كه اهل مالزي بود برخورد نمودم، ديدم از او حوزههاي علميه ما تنها يك چيز داشت و آن تفسير الميزان علامه طباطبايي بود كه اشتياقي نسبت بدان داشت و ميگفت از بيروت تهيه نمودهام و ما در آنجا به خود ميباليديم كه دانشمندي داريم كه در عصر خود جهاني شده است.
دكتر علي شريعتي:
«در تهران جلسات هفتگياي تشكيل ميشد با حضور پروفسور هانري كربن استاد دانشگاه سوربن و اسلامشناس معروف و متخصص منحصر به فرد فرهنگ شيعي در غرب، و شركت آقاي سيدمحمدحسين طباطبايي مدرس حكمت و مفسر قرآن در قم و ديگر فضلا و دانشمندان قديم و جديد. طباطبايي گويي سقراط است كه نشسته و گرداگردش را شاگردان گرفتهاند و كربن نيز فاضل خوش ذوقي كه ميكوشد تا از اين اقيانوس عظيم افكار و عواطف گونهاي كه فرهنگ اسلام و شيعي را ساخته است، جرعههايي بنوشد.»10
پينوشتها:
1ـ مجموعه آثار امام خميني (ره) ج 15 ص 363
2ـ به نقل از پايگاه جامع استاد شهيد مرتضي مطهري
3ـ مجموعه آثار ج 25 ص 428
4ـ شمس الوحي تبريزي ص 240
5ـ هزار و يک نکته، ص 520
6ـ مهر تابان ص 79 و 80
7ـ تماشاي فرزانگي و فروزنگري، ص 37 تا 41
8ـ مصاحبه با روزنامه اطلاعات
9ـ زير آسمانهاي جهان ص 41
10ـ به نقل پايگاه جامع استاد شهيد مرتضي مطهري