
رهنامه: در حوزه علم فقه به لحاظ تحقیقی و پژوهشی مسائل و حیطههای گوناگونی هست که آشنایی با آنها برای طلاب مفید است. لطفا بفرمایید طلاب به چه مسائلی باید توجه پیدا کنند؟
استاد: در مورد فقه و اصول، غیر از اینکه فقه را از اصول جدا میکنیم، باید چند محور به فقه بدهیم. مثلا بحث فقه حکومتی یک محور است و بحث مفصلی میطلبد. در مورد فقه حکومتی تا کنون چه کردیم؟ مراکز آموزشی و پژوهشی ما راجع به فقه حکومتی چه کردند و مطالبات راجع به فقه حکومتی چیست؟ مهمترین مسائل فقه حکومتی چه هست و ابزارهای پاسخگویی به نیازها در فقه حکومتی چیست؟ آیا حوزه ما نیازهای فقه حکومتی را میتواند جواب بدهد یا نمیتواند، اقتضائاتش چیست؟ و… محور دیگر در حوزه فقه، فقه معاصر است. فقه معاصر یعنی فقه در دوره معاصر که در آن بحثهای موضوعشناسی پیشرفت کرده و مقارنسازی فقه اهمیت پیدا کرده است، تجدیدنظر در مبانی فقه مطالبه شده است، مسائل جدید فقهی و مستحدثات فقهی مطرح شده که سابقاً نداشتیم. اینها همه در فقه معاصر جمع است. یک محورش همان اقتضائات فقه حکومتی است که در فقه معاصر میگنجد ولی به جهت اهمیتش از ذیل این کلان محور بیرون آوردیم. در فقه معاصر باید اقتضائات عصر حاضر، نوسازی و به روزرسانی فقه، بهبود ادبیات فقه، آینده فقه و …. را بررسی و بحث کنیم. مثلاً بحث خیلی مهمی که مطرح است کارآمدی فقه است. آیا فقه ما کارآمد است؟ توانایی فقه، بررسی ادعاهای فقه، آیا فقه که اینقدر پر ادعاست آیا از پس این ادعاها بر میآید یا نمیآید؟ اینها را در فقه معاصر میتوان بحث کرد.
در پژوهشهای فقهی پژوهشگران، مقارنسازی بیشتر مورد توجه است و ذات پژوهش فقهی اقتضا میکند توجه بشود ولی در دروس متعارف ما بعد از هجمه اخباریها و جدا شدن فقه شیعه از تعامل با فقه اهلسنت این قضیه کمرنگ شد. ولی الان اهمیت دارد. چون در مرئی و منظر هم هستیم.
خود فقه مقارن زیرمجموعه بحثهای فقه معاصر است یعنی مقارنسازی فقه. بعد از دوره اخباریها که فقه ما درون مذهبی شده به اقوال خودمان کار داشتیم و اگر مقارنهای بوده بین اقوال فقهای خودمان بوده است. مثلاً اگر شما نگاه بکنید علما بر کتابهای هم تعلیقه و حاشیه میزنند این یعنی دیدگاه دو فقیه و سه فقیه و چهار فقیه بررسی میشود ولی درون مذهبی است و در درون مذهب شیعه است و با مبانی شیعه است. حالا در مقارنسازی فقهی که ما اکنون به عنوان یک نیاز مطرح میکنیم بیشتر منظور اینست که ببینیم فارغ از مذهب خودمان دیگر مذاهب در پاسخگویی به فلان سوال فقها چه گفتند تا از دستاوردهای هم استفاده بکنیم. بالاخره کشورهایی که مذهب حاکم بر آنها اهل سنت است خیلی متنوعند. جغرافیای متنوع دارند. رجالشان هم خیلی تنوع دارد. منابعشان خیلی تنوع دارد. مثلاً وقتی مشکلات بانکها را بررسی میکنیم میبینیم همه فقهای جهان اسلام مواجه با این مشکل هستند و یا در مستحدثات پزشکی مانند شبیهسازی به عنوان یکی از آنها همه فقهای مذاهب درگیر هستند و باید از دستاوردهای همدیگر استفاده کنند، این را مقارنسازی فقه میگویند. در پژوهشهای فقهی پژوهشگران، مقارنسازی بیشتر مورد توجه است و ذات پژوهش فقهی اقتضا میکند توجه بشود ولی در دروس متعارف ما بعد از هجمه اخباریها و جدا شدن فقه شیعه از تعامل با فقه اهلسنت این قضیه کمرنگ شد. ولی الان اهمیت دارد. چون در مرئی و منظر هم هستیم. تمام منابع ما و درسهای ما و بحثهای فقهی ما همه آنلاین است و در معرض دید دنیاست و همه میبینند. مخصوصا که تولیدات فقهی خوبی در داخل کشور داریم و در بیرون کشور مورد توجه است و یک نهضت ترجمه معکوس صورت میگیرد. اهلسنت متوجه شدند منابع خیلی غنی و پر محتوایی راجع به بحثهای فقهی و اصولی در ایران است، حجم رسالهها و مقالات و کتابها، یک بخش کتابهایی که پژوهشکدهها منتشر میکند در خارج کشور هستند. اگر به اینها آگاه باشیم سبب میشود در نوشتههایمان هم دقت بکنیم.
پس یک کلانمحور، فقه حکومتی و یک کلانمحور، مسائل مستحدثه است که ذیل فقه معاصر میگنجد و یک کلانمحور مقارنسازی فقه و اصول و توجه به فقه و اصول مقارن است.
مباحث ما محصور در داخل کشور ایران یا محصور در فضای شیعی نیست و بالاخره مبانی در خارج کشور مورد مطالعه قرار میگیرد و اهل سنت میبینند. وقتی ببینیم فضا، فضای فقه و اصول مقارن است در تولیداتمان هم دقت میکنیم. اینها همه اقتضائات مقارنسازی فقه در دوره معاصر است که خودش میتواند مستقلا مورد توجه قرار بگیرد. یکی از اولویتهای قطب علوم اسلامی انسانی دفتر تبلیغات و میز علوم اسلامی همین بحث مقارنسازی است. مقارنسازی بین فقهای مذاهب و مقارنسازی بین فقه و حقوق، حتی مقارنه بین دیدگاههای یک مذهب خوب است. این هم یک نوع مطالعه تطبیقی است. پس یک کلانمحور، فقه حکومتی و یک کلانمحور، مسائل مستحدثه است که ذیل فقه معاصر میگنجد و یک کلانمحور مقارنسازی فقه و اصول و توجه به فقه و اصول مقارن است. کلانمحور دیگر که در طی چند سال گذشته مورد توجه قرار گرفته است بحث فلسفه علم اصول، فلسفه علم فقه است یک کلانمحور هم تاریخ علم و تاریخ تطوراست، تاریخ علم فقه و اصول، تحول و ظهور مکاتب را هم ذیلش بحث میکنیم یعنی مکتبشناسی را ذیل تاریخ فقه و اصول بحث میکنیم. بحث مکتبشناسی بسیار بحث مهمی است. اگرچه مکتبشناسی را متفاوت از ادوارشناسی میدانیم. بحث ادوار فقه و اصول یک بحث است و بحث مکاتب در فقه و اصول یک بحث دیگر است. ولی معمولا وقتی از تاریخ علم بحث میکنیم هم ادوارشناسی و هم مکتبشناسی میکنیم و هم تحولات و تطورات را تحلیل و بررسی میکنیم و به نتایجش میاندیشیم و نتایجش خیلی مهم است. خدا رحمت بکند آقای مطهری در آشنایی با علوم اسلامی، تاریخ فقه را بررسی میکند و نتایج خوبی گرفته است. نسبت به زمان خودش ایشان خیلی جلو بود. یکی از نتایجش سهمشناسی است که مثلا سهم ایرانیان در علم چقدر بوده است، سهم اشخاص خاصی چقدر بوده است، مثلا شیخ انصاری و صاحب جواهر چقدر سهم دارند. سهم جغرافیا چقدر است، عراق و لبنان چقدر سهم دارند. یا سراغ حوزهها برویم، حوزه نجف به فقه چقدر خدمت کرده است، حوزه سامرا به فقه چقدر خدمت کرده است، حوزه اصفهان و بهبهان و قم برای فقه چه کار کرد، سهم حوزهها و جغرافیا و رجال و سهم قومیتها، این سهمشناسی نتیجه همان بررسیهای تاریخی است. کشف تقدمها و تاخرها، اولین نفر کی این حرف را زده و ابتکار عمل در دست که بوده و فلان نظریه را چه کسی تولید کرده است، اینها نتایج بحث تاریخی است و از همه اینها مهمتر، شناخت عوامل رشد و عوامل افول است.
اگر امروز میخواهیم برنامهریزی آموزشی بکنیم و حوزه را تقویت بکنیم از گذشتهمان باید درس بگیریم. دورههایی که در اوج و شکوفایی بودیم علتش چه بوده است و آن موقع که دچار رکود شدیم و یک مقداری حرکتمان کند شده است علتش چه بوده است. گذشته چراغ راه آینده است.
تاریخ فقه و اصول را به خاطر آینده بررسی میکنیم. اگر امروز میخواهیم برنامهریزی آموزشی بکنیم و حوزه را تقویت بکنیم از گذشتهمان باید درس بگیریم. دورههایی که در اوج و شکوفایی بودیم علتش چه بوده است و آن موقع که دچار رکود شدیم و یک مقداری حرکتمان کند شده است علتش چه بوده است. گذشته چراغ راه آینده است. مثلاً هر وقت فضای گفتگو بین مذاهبی، فضای آرام، دوستانه و صمیمی بوده علم رشد کرده و تشیع جلو افتاد. هر وقت فضای درگیری و فحاشی و جدل بیمنطق بوده به ضرر ما و همه تمام شده است و لذا الان میتوانیم درس بگیریم که در گفتگو با مذاهب دیگر، باید فضای آرام و دوستانه و صمیمی و همدلانه باشد و به فرموده مقام معظم رهبری به مقدسات هم توهین نکنیم. اگر توهین بکنیم راه بسته میشود. اینها نتایج بررسی تاریخ فقه است که به ما کمک میکند برای آینده.. تاریخ برای کشف عوامل شکوفایی و عوامل رکود و انحطاط است که در آینده بر استراتژی و راهبرد ما تاثیر میگذارد. در برنامهریزی ما تاثیر میگذارد که در آینده چه کار بکنیم. قاعده الواحد را چرا در اصول میآوریم. کتاب پیشفرضهای فلسفی در علم اصول که پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی منتشر کرده است خلط اصول را با فلسفه در کلام آخوند خراسانی به خوبی نشان میدهد. از این بررسی تاریخی نتیجه میگیریم تعامل علم اصول با علوم دیگر چگونه باشد. در بررسی فقه و تاریخ فقه، داد و ستد فقه با علوم دیگر را میتوانیم به دست بیاوریم. علوم با هم داد و ستد دارند. داد و ستد فقه را با علوم دیگر به دست آوریم که اگر میخواهیم فقه ما یک فقه به روز و کارآمد باشد چقدر متوقف بر کار کارشناسی و موضوعشناسی است. برای حل مشکل بانک، پزشکی، بورس، معاملات نفتی، شرکتهای هرمی و پیوند و باروریهای پزشکی و جدید، رحم اجارهای، سلولهای بنیادی، برای اینجور بحثهای جدید چه در اقتصاد و چه در سیاست و چه در فرهنگ، چقدر ما میتوانیم متکی به آرای کارشناسان آن موضوع باشیم و چقدر بحث موضوعشناسی را توسعه بدهیم. این داد و ستد فقه با علوم تجربی و طبیعی، بگوییم داد و ستد فقه با طب، داد و ستد فقه با نجوم -دیدید دفتر مقام معظم رهبری چقدر هیئت نجومی دارد و منجمین و …ها را استخدام کرده است -برای اینکه مشکل علم فقه در باب آغاز ماههای قمری را کم بکند. آیا واقعا چقدر کم شده است؟ این قابل مطالعه است که داد و ستد فقه با نجوم و پزشکی و فیزیک و علم شیمی است. مثلاً استحاله بحث فقهی است. یک بنمایهای هم در شیمی دارد. آیا خون را فرآوری بکنند پودر بکنند به مواد غذایی بزنند این استحاله فقهی است. از نظر شیمی چیست؟ آیا تبدیل به ماده جدیدی شده و ماده کلاً متحول شده است. در بحث استحاله نیاز به پاسخ داریم که به شیمی مربوط است. یا علم فیزیک، داد و ستد فقه با علم فیزیک، قابل مطالعه است. داد و ستد فقه با علوم جدید، محل بررسی است. داد و ستد فقه با علوم انسانی مثل جامعهشناسی و روانشناسی و اخلاق بسیار مهم است. الان جامعهشناسها به نظریاتی رسیدند و فقه هم در کتاب الجهاد راجع به سیاست مدن و حکومتداری یک مطالبی دارد و علمای علم سیاست هم برای خودشان یک چیزی دارند. با قطع نظر از دین بحثهای فلسفه سیاسی رشد و پیشرفت کرده و کلی دانشمند در دنیا داریم که متخصص حکومت و سیاست هستند و نه قرآن و نه روایت بلدند بلکه براساس تجربه بشر و نظریاتی که دیگران دارند کار میکنند. فقه هم یک دنیا بحث دارد راجع به حکومت و ولایت و ولایت فقیه و مملکتداری و امرا. باید دید اینها چگونه با هم میتوانند داد و ستد بکنند. یا روانشناسی یک دنیا بحث است. یک آیه و روایت را آن روانشناس بلد نیست ولی کلی حرف و نظریه و استدلال و مبانی دارد. اینها چطوری با هم داد و ستد بکنند و داد و ستد چقدر به پیشرفت علم کمک میکند. اینها بحثهایی است که در فلسفه فقه یکی از محورهایش همین داد و ستد علوم است ولی الان من دارم ذیل درسهایی که از تاریخ علم میگیریم مطرح کردم که گفتم اگر تاریخ علم را بررسی بکنیم درسهایی برای آینده میگیریم. به هر صورت خواستم بگویم وقتی وارد فقه میشوید کلانمحورهای زیادی است که باید راجع به آن بحث بکنیم و البته راجع به نظام آموزشی حوزه و کتابهای درسی حوزه و راجع به این محورها بعضی شمارههای نشریات اختصاص پیدا کرده است. نظر خودم اینست که همواره میراث فقهیمان را نباید کنار بگذاریم. مثلا لسان شیخ انصاری را طلبه ما باید بلد باشد. لسان صاحب جواهر را باید بلد باشد. لسان صاحب کفایه را در اصول بلد باشد.
داد و ستد فقه با علوم جدید، محل بررسی است. داد و ستد فقه با علوم انسانی مثل جامعهشناسی و روانشناسی و اخلاق بسیار مهم است. الان جامعهشناسها به نظریاتی رسیدند و فقه هم در کتاب الجهاد راجع به سیاست مدن و حکومتداری یک مطالبی دارد و علمای علم سیاست هم برای خودشان یک چیزی دارند.
رهنامه: چرا اینها را باید بلد باشد؟
استاد: چون جزو تاریخ علم است. میراث است گاهی مواقع اصطلاح شکل گرفته اگر اصطلاح را عوض بکنیم میشود. یک اصول بنویسم با اصطلاح جدید، هیچ مشکلی ندارد. میتوانم بروم در دانشگاه برای دانشجویانی که با این اصول آشنا بشوند همه را فارسی بکنم و بگویند به به چه بحثهای جالبی است ولی اگر به آن دانشجو ارجاع بدهم فلان کتاب را بخوان، نمیتواند بخواند چون ارتباطش با منابع قطع هست.
رهنامه: لسان منظورتان زبان است یا فراتر از آن؟
استاد: لسان یعنی ادبیات آن علم. یعنی قالب زبانی. لسان که میگوییم قالب زبانی است. وقتی میگوید اماره و اصل، این کلمه اماره اصطلاح است. به جای کلمه اماره کلمه دیگری بگذارید ارتباط با منابع قطع میشود چون هر کدام از اینها یک کد است. اصطلاحنامهها در دنیا مهم شده است اصطلاح نامه براساس اصطلاحات مشهور است که میتوانید مطالب یک علم را ترتیب و نظمش را بدانید این ذیل آن بحث است، از ریز موضوع تا کلان موضوع را میتوانید ردیابی بکنید و بروید. بنابراین در کتابهای درسی نظرم اینست که میراث باید حفظ بشود ولی جا برای نوآوری هم باید باشد. یعنی باید کتابهای جدید تولید بشود و روشهای جدید بیاید و در عین حال به آنچه در سابق هم داشتیم اشراف و احاطه باشد. یک چیزی جمع بین این دو تا. افراط و تفریط درست نیست.
رهنامه: آیا ممکن است یک نفر در فقههای معاصر و نوین متخصص باشد ولی لسان فقه میراث را بلد نباشد؟
استاد: نه، نمیشود. فرض ما اینست که فقیه قدرت بر استنباط دارد. اصولی، قدرت بر استنباط بحث اصولی دارد. این حداقلی که فقیه به آن فقیه است حتماً باید دارا باشد. بنابراین آن علم را باید بشناسد و نحوه استدلال در آن علم را باید بشناسد و رفع تعارض اقوال و رسیدن به نتیجه را در آن علم باید بلد باشد و به منابع آن علم باید اشراف داشته باشد این حداقل را باید داشته باشد. آن حداقل را بعضیها میگویند اجتهاد متجزی است یعنی در حدّ مجتهد متجزی باشد کافی است. مجتهد متجزی جدا از مجتهد مطلق نیست. باید مجتهد مطلق باشد یعنی قدرت بر استنباط دارد. درست است این در اقتصاد بیشتر کار کرده است. مثلا رسالهاش یک بحث اقتصادی است. خدا رحمت کند آقای موسویان جدیداً از بین ما رفته است آقای موسویان را فرض میکنیم یک مجتهد در اقتصاد است. ولی آن کسانی که میگویند مجتهد مطلق باید باشد میگویند این آقا اگر قدرت بر استنباط حکم اقتصادی اسلام را دارد در باب ربا و حیل باب ربا و طرق تخلف از ربا به طریق شرعی، اگر میتواند در اینجا یک نظریه بدهد و روی نظریه خودش بایستد و دفاع بکند و مخالفینش را جواب بدهد و در مقابله با فقهای دیگر بتواند بحث بکند، اگر این شخص این قدرت را در اقتصاد دارد، اگر بیاید در بحث طهارت، فرض اینست که بلد است از روایت استفاده بکند. علم رجال بلد است. بعد روایت باب را میخواهد. مظان حصول بحث را میخواهد.
بخشهای مختلف فقه به هم مرتبط است. یک نظامی در فقه حاکم است که شما نمیتوانی ارتباطات احکام را با همدیگر، اگر همه را نخوانده باشی کشف بکنی. حداقلش باید لمعه یعنی دومین کتاب عمومی فقه را بخوانی، بعضیها میگویند بالاتر، باید مکاسب را هم بخواند، فرائد را هم بخواند،
رهنامه: متجزی بدون مطلق نداریم؟
استاد: یک قولی است که بعضیها میگویند هر کسی مجتهد متجزی است به یک درجه ضعیفی مجتهد مطلق است یعنی شانیت آن را دارد. یعنی این قوه را دارد ولو ممارست ندارد. همین آقا را وقت بدهید دو سال در یک بحث دیگری که فقه پزشکی است میتواند همانطوری که آنجا استدلال فقهی کرده، اینجا هم استدلال فقهی بکند. آنجا مورد مطالعهاش طرق تخلف از ربا بود، اینجا مورد مطالعهاش شبیهسازی و باروریهای پزشکی است. طلبهای مثلاً میگوید من میخواهم فقه الاقتصاد بخوانم، در لمعه کاری به کتاب الحج ندارم. چرا کتاب الحج بخوانم. فقط مکاسب میخوانم. یعنی از همان اوائل، یک دوره فقه رسالهای ما داریم، فقه فتوایی است. فقه فتوایی را اجمالا طلاب میخوانند. ولی بالاتر که میآیند به مکاسب میرسند. میگوید طب کار میکنم، چه کار دارم به کتاب البیع شیخ انصاری. ثمره اینجا ظاهر میشود، یک ویژهنامه در حوزه منتشر شد راجع به تخصصی شدن در فقه. فکر کنم معاونت آموزش منتشر کرد. آنجا بحث اینست که اگر میخواهی وارد رشتههای تخصصی طلاب را بکنیم، آن حداقل سرمایهای که به طلاب بدهیم بعد از آن اینها را توزیع بکنیم. مثلا هزار طلبه داریم اینها را توزیع بکنیم در رشتهها، یک مدرسه فقه اقتصاد بزنیم یک مدرسه فقه پزشکی بزنیم یک مدرسه فقه فرهنگ بزنیم یک مدرسه فقه هنر بزنیم. توزیع بکنیم اینها را. قبل از توزیع چقدر به اینها سرمایه بدهیم؟. چند تا نظریه است. یک نظریه میگوید لمعه و اصول مظفر را که نمیشود همه نخوانند. اینها عمومی است. هر جا بروی لمعه و متاجر را باید بخوانی. هنر میروی باید متاجر را بخوانی، اقتصاد میروی ولی نکاح و طلاق را بخوان. درست است نکاح و طلاق بنیه اقتصادی ندارد ولی باید بخوانی. چون فقه به هم مرتبط است. بخشهای مختلف فقه به هم مرتبط است. یک نظامی در فقه حاکم است که شما نمیتوانی ارتباطات احکام را با همدیگر، اگر همه را نخوانده باشی کشف بکنی. حداقلش باید لمعه یعنی دومین کتاب عمومی فقه را بخوانی، بعضیها میگویند بالاتر، باید مکاسب را هم بخواند، فرائد را هم بخواند، بعد طلاب را توزیع بکنیم. بعضیها میگویند بالاتر، دو سال درس خارج هم باید برود. یعنی نمونه درس خارج. آن دو سال یعنی نمونهگیری از درس خارج است. باید شیوه درس خارج به صورت آزاد ما را ببیند. لسان میراث فقهی را بداند. این دو سال را بخواند بعد طلاب را توزیع بکنیم. بعضیها میگویند دو سال کم است شش سال باید بخواند و به یک حد اجتهاد متجزی برسد. در یک جایی بحثی را انتخاب بکند در آن بحث نظر بدهد و بگوییم میتواند نظر بدهد. یک جایی نظر بدهد که بگوییم بلد است و از یک مبنایی دفاع بکند، دفاع از مبنا را یاد گرفته است. بهش میگوییم مجتهد متجزی. شش سال بخواند یک رساله هم بدهد بتواند روی مبنای خودش بایستد، با مشهور مخالفت میکند یا نظر مشهور را تقویت میکند، مخالف مشهور را بتواند جواب بدهد. وقتی به این حد رسید میگوییم تمام طلاب تا این حد باید با هم بیایند. یعنی اگر این حد را نخواند انگار طلبه حوزه قبل از تخصصی شدن، آن سطح عمومی لازم را ندارد.