شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 17+18 » فلسفه‌های مضاف در گفتگو با مسعود آذربایجانی

پیشنهادم این است که مطالبات جدی شود؛ مثلاً از مجمع عالی حکمت که مرکزی است که متولی علوم عقلی در حوزه است، درخواست جدی کنیم كلاس‌هاي فلسفه‌های مضاف را برای طلبه‌ها تشكيل دهد و فعلاً در حد کارگاه آشنایی باشد. این بخشی از کار است که اين مركز مي‌تواند انجام دهد یا اينكه به صورت کتبی و رسمی و جدي از مدرسه فلسفه که آیت الله فیاضی متولی آن است، خواسته شود بخشي از فعاليت‌هايشان را به اين امر تخصیص دهند. اينان مي‌توانند دانش‌پژوهاني تربیت کنند که وارد مدارس شوند. همین كار در فلسفه کودکان انجام شده است. امروز متخصصانی در دانشگاه‌ها داریم که به این مسئله مي‌پردازند. اين درخواست جدي را شما نيز بايد دنبال كنيد. طلبه اگر تأثیر فلسفه بر علوم انسانی را بفهمد، با جدیت بیشتری اين علم را فرا مي‌گيرد. وقتي هدفِ طلبه از فراگيري فلسفه مشخص باشد، میزان تعاملات و دقتش بيشتر مي‌شود و اين بسيار متفاوت است با زماني كه طلبه درس را صرفاً براي امتحان بخواند. امتحان حداقلی است. بايد به طلبه‌ای که با انگیزه وارد حوزه می‌شود، بصیرت داد و او را با اهداف، آشنا كرد.

رهنامه پژوهش: نقش فلسفه در زندگی علمی طلبه چيست؟

استاد: بسم الله الرحمن الرحیم. به سه نکته در اين باره اشاره می کنم. نكته اول اينكه خروجي يا همان كاربرد فلسفه یا هر علم دیگري، در دو عرصه ظاهر می شود: یکی عرصه های معرفتی و ديگري عرصه های عملی و زندگی. اگر خروجی یا ثمربخشی را به عرصه های زندگی منحصر کنیم، خطای استراتژیک مرتکب شده ایم و این نادرست است؛ مثلاً در خواندن ریاضی محض، فیزیک محض و علوم پایه، همين سخن را مي گوييم. ما از فیزیک محض برای فیزیک کاربردی و صنعت و مکانیک استفاده مي کنیم؛ ولی خود فیزیک محض که قانون فشار یا نور را می گوید، لزوماً معطوف به کاربرد نیست، بلکه پاسخي به پرسش های معرفتی ما است و در حقیقت مرزهای دانش را گسترش می دهد و فهم ما را به جهان بهتر می کند و قانونمندی های جهان را بهتر می شناساند. اگر درباره علوم تجربی چنین بحث هایی قابل طرح است، درباره علومی مثل فلسفه، به طریق اولی می توانیم این بحث را مطرح کنیم که فلسفه به پرسش های معرفتی ما پاسخ مي دهد، نه اینکه آن را صرفاً برای تشحیذ اذهانمان بخوانیم یا اينكه فقط بخواهيم به اشکال هایی که شده است، پاسخ دهیم؛ بنابراين فلسفه باید علاوه بر نظام های معرفتی، به پرسش های معرفتی ما پاسخ دهد؛ پاسخ به سؤال هايي چون مبدأ جهان چیست؟ غایتش چیست؟ نظام احسن چیست؟ طبقات عالم چیست؟ و… . اگر نظام معرفتی فلسفه در پاسخ به این پرسش ها به ما کمک کند، این خود، فایده اي بزرگ و ارزشمند است.

نکته دوم اين است كه بعد از اینکه نظام معرفتی ـ فلسفی درست انتخاب شود و به پرسش های معرفتی  ما پاسخ دهد، کاربرد دیگري می توانيم از آن انتظار داشته باشیم كه همان کاربرد در فلسفه های مضاف است؛ يعني فلسفه افزون بر اینکه به مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی ـ بخش نظری فلسفه ـ می پردازد، نقش دیگري می تواند داشته باشد و آن اين است كه درباره هر یک از علوم انسانی و یا غیر انسانی بحث كند. فلسفه در نقش فلسفه مضاف به علوم، بايد پیش فرض های نظری و مبادی تصوری و تصدیقی نظری علوم را پوشش دهد و حمایت کند و بگوید اساساً موضوع فلان علم چیست و آیا این موضوع واقعیت دارد یا صرفاً امر موهومی است. اینها جزو بحث هایی است که باید انجام شود؛ مثلاً در روانشناسی ـ که حیطه کاری بنده است ـ نمی توانیم راجع به اين بحث كنيم كه آيا روان وجود خارجي دارد يا خير. این گونه مسائل بايد در فلسفه هاي مضاف همچون فلسفه روانشناسی ـ که یک بخشش بحث های علم النفسی و یک بخشش فلسفه ذهن و روانشناسي است ـ منقح شود. پس دومين كار فلسفه ـ غیر از مباحث معرفتی ـ این است که به شکل فلسفه مضاف بیاید و درباره هر یک از این علوم انسانی سخن بگويد، به خصوص درباره مباحثي كه تحت عنوان رئوس ثمانیه  از آنها بحث مي شود. چنين فلسفه اي بايد روش و مبادی تصوری و تصدیقی علوم را مشخص کند، با نگاه فلسفی و عقلی بگوید موضوع و غایت فلان علم چیست و تقسیمات اصلی اش كدام است.

نکته سوم درباره كاربرد فلسفه این است که امتداد فلسفه را در زندگی مردم بیاوریم؛ اين کاری است که در غرب انجام شده است، به خصوص در اگزیستانسیالیسم. آنان بسيار هم موفق بوده اند. روش های اين كار را عرض خواهم كرد. اين كار در فلسفه تحلیلی کمتر اتفاق افتاده، ولی در اگزیستانسیالیسم بیشتر است. ما نبايد فقط یک فلسفی ذهنی داشته باشیم. بايد با فلسفه مان در زندگی مان کار کنیم و به زندگی مان معنا ببخشیم. بايد فلسفه را در حد فهم و درک مردم عینی کنیم؛ نمونه اي از آن، فلسفه برای کودکان است که امروزه خیلی جدی مطرح شده است.

رهنامه پژوهش: از چه روش هایی می توان برای امتداد فلسفه در زندگی بهره برد؟

استاد: روش های عام، داستان و نمایشنامه و فیلم و مانند آن است. با اين ابزار مي توانيم مفاهیم فلسفی را به عرصه زندگی مردم بياوريم. در حقيقت اين مفاهيم، اختصاصي به دانشجو و طلبه ندارد، بلكه برای سایر مردم و افرادي که این دغدغه ها را دارند، مفید است و موجب مي شود ايشان به زندگی شان عمیق تر نگاه كنند. از سوي ديگر به پرسش های فلسفی آنان نيز پاسخ داده می شود. بايد حکمت متعالیه یا فلسفه مشاء را مقداری رقیق تر و ناظر به مسائل زندگی مردم كنيم، ناظر به معنای زندگی، ناظر به غایت ها و اهداف زندگی، ناظر به پرسش هایی چون از کجا آمده ام و کجا می خواهم بروم و چه می خواهم بکنم یا ناظر به جبر و اختیار، بحث های عقلي و بحث های مهمی که پرسش های اصلی مردم را تشكيل مي دهند. اگر این مباحث را در قالب فیلم و نمایشنامه و مانند آن مطرح كنيم، در حقیقت فلسفه را عامه فهم کرده ایم. این یکی از کاربردها است. در ميان نسل جديدِ طلبه ها كساني که دغدغه های هنری دارند و با مسائل و مشکلات امروزي جوانان آشنايند، بايد فلسفه را فرا بگيرند و آن را در ادبیات، رسانه، هنرهای تجسمی و در زندگی مردم مطرح كنند.

رهنامه پژوهش: فلسفه های مضاف چه فایده هایی دارند؟

استاد: فلسفه هاي مضاف جنبه ایجابی دارند و جنبه سلبی. جنبه سلبی شان این است که به نقد و بررسی علومی مي پردازند كه مضاف اليه واقع شده اند؛ مثلاً اگر روانشناسی را با نگاه فلسفي بررسي كنيم، علمي تشكيل خواهد شد به نام فلسفه روانشناسی كه با آن مي توان به زیرساخت های روانشناسي و دیدگاه های مطرح در آن درباره انسان و هستی و معرفت شناسی پي برد. اگر اینها با نگاه فلسفی، مشخص شوند، مي توان مکاتب اين علم را نقد كرد. پس یک وجه فلسفه هاي مضاف، نقد علوم است.

جنبه ایجابی اين نوع فلسفه اين است که به بايسته هاي يك علم مي پردازد و بر اساس آن مي توان علم جديدي پايه ريزي كرد؛ مثلاً مي توان از روانشناسي اسلامي به عنوان بدیلی برای روانشناسی معاصر سخن گفت؛ البته یکی از بحث هایی که باید به آن تفطن داشت ـ اگرچه کاملاً يك علم و يك نظام جديد درست نكنيم ـ اين است كه موضوع و غایت و هدف و پیش فرض های اين روانشناسی متفاوت با روانشناسي معاصر خواهد بود؛ اگرچه ممکن است اين دو در روش مشترکاتی داشته باشند. وقتی وارد روانشناسی اسلامي می شويم در زمین حریف بازی نخواهيم كرد؛ بنابراين سعی خواهيم كرد لوازم و ملزومات دیدگاه های خودمان را لحاظ کنيم و متناسب با نیازهاي فرهنگي مان آن را بسازيم.

بنابراين با فلسفه مضاف، هم می توان به نقد و بررسی دیدگاه ها پرداخت (جنبه سلبي) و هم پايه هاي دیدگاه های خود را بنا نهاد (جنبه ايجابي).

رهنامه پژوهش: برای تولید فلسفه های مضاف چه باید کرد و چگونه از فلسفه مدد گرفت؟

استاد: در اينجا دست كم مي توانيم دو تجربه را ذکر کنیم که هم ضرورت و هم روش را نشان دهد. یک تجربه در غرب است. برخلاف اینکه فکر می کنند در غرب، علوم تجربی به يكباره شکل گرفت و کار کرد و پیشرفت کرد، اين علوم تدريجي شكل گرفت و آن هنگامي بود كه نگاه دانشمندان غربي به علوم از نظر فلسفي تغییر کرد؛ یعنی از نظر فلسفی نگاه تجربه گرایی از طریق افرادی مانند فرانسیس بیکن و جان لاک و هیوم و نگاه عقل گرایی از طریق افرادی مانند دکارت بوجود آمد که برآیندش را در کانت و دوره پس از ّآن می  بینیم. اول تحول فلسفی به وجود آمد تا اينكه در قرن هجدهم، يعني دوران روشنگری، بسياري از مباحث را نقد و بر سر آن بحث کردند. بر اساس آن دیدگاه های فلسفی بود که تغییرات به وجود آمد و غربيان به دنبال آن موفق شدند در قسمت های تجربی و کاربردی نيز تغييراتي ايجاد كنند. پس ابتدا زیرساخت های فلسفی آن در طی یكي ـ دو قرن به وجود آمد و تغییراتی حاصل شد تا اينكه به دنبال آن در صنعت و زندگی و قسمت های دیگر نيز تحولاتي ایجاد شد.

تجربه دوم درباره خود ما است. این تجربه را در قرون طلایی خودمان، يعني قرن چهارم و پنجم که اوج تمدن اسلامی است مي بينيم. در قرن دوم و سوم، از زمان هارون الرشید و مأمون که نهضت ترجمه به وجود آمد، بمباران كردن كتاب هاي ترجمه اي شروع شد؛ اما در همان زمان فیلسوفانی مثل بوعلی و خواجه و فارابی و…  نقش بسیار جدی داشتند. به قول حضرت استاد آیت الله جوادی آملی، ابن سینا نه تنها خود شیخ الرئیس بود، بلکه فلسفه نيز شیخ  الرئیس علوم بود؛ یعنی جزو رؤسای علوم بود که توانست این نقش را ایفا کند؛ یعنی فلسفه نقشي محوری و بصیرت زا داشته است. ما در امتداد آن در علوم دیگری مثل پزشکی و بحث های بعد از تجربی و حتی بحث هایی مثل تاریخ و جامعه شناسی و مانند آن پیشرفت کردیم؛ ولی چنان كه گفتيم پیشرفت جدی در ابتدا از آنِ فلسفه و در خود فلسفه بود. بنابر آنچه من می  فهمم و تاریخ نشان می دهد، اگر بخواهیم پیشرفت کنیم ـ مراد ما این نیست که همان دیدگاه ها را بیاوریم ـ بايد افراد قوی فلسفه اسلامی را بازخواني کنند و استلزامات آن را با علوم انسانی و حتی بعضی از علوم تجربی در نظر بگیرند. با اين حركت می توانند تحول هایی در علوم انسانی و حتی فلسفه به وجود آورند.

با توجه به این دو نکته و سوم ضرورت فعلی ما، براي ايجاد تحول در جامعه باید مبنای فلسفی و نظری و فکری داشته باشیم. آيا کسی که بویی از فلسفه نبرده، می تواند چنين كاري بكند یا کسی که مسلط بر مبانی فلسفی است و نظریه را فهمیده است؟ چنين شخصي بايد به درون جامعه برود و ببیند اگر بخواهيم فلان نظریه را در رسانه يا در جامعه مجازی به کار گيريم، چه خلأهایی دارد و با استفاده از مبانی، اين خلأها را برطرف كند.

رهنامه پژوهش: لطفاً فلسفه مضاف را تعریف کنید و چند مثال هم بزنید؟

استاد: دو گونه فلسفه مضاف داریم: فلسفه های مضاف به امور و فلسفه های مضاف به علوم. وقتی فلسفه به یک پدیده خارجی اضافه شود، مثل فلسفه رسانه، فلسفه سیاست، فلسفه زبان و فلسفه ذهن که اموري عینی و خارجی اند، از معرفت هاي درجه اول خواهد بود؛ منتها ما همین معرفت درجه اول را با یک نگاه فلسفی می بینیم. مباحث فلسفه ذهن، بیشتر درباره ذهن است اينكه ماهیت ذهن چیست، آیا ذهن واقعیت دارد یا نه. این گونه مباحث محل بحث ما نیست؛ اما فلسفه های مضاف به علوم مثل فلسفه روانشناسی، فلسفه علم تاریخ، فلسفه علم سیاست، فلسفه علم حقوق، فلسفه تعلیم و تربیت. اینها چند ویژگی دارند: اولاً معرفت درجه دوم اند؛ ثانیاً موضوع آنها، علم مضافشان است؛ یعنی یک علم تحقق پیدا کرده است و بعد با یک نگاه بالاتر، این علم را بررسی می کنيم؛ ثالثاً نگاه در اين فلسفه ها پسینی است؛ یعنی گزاره ها و روش و موضوع و وضعیت آن علم را بعد از اینکه فی الجمله محقق شد، بررسی می کنيم؛ چهارم اینکه مباحثشان، مباحث رئوس ثمانیه است، مباحثي چون موضوع علم، غایت علم، روش علم و اينكه قانونمندی ها و تحولات چگونه در علم به وجود می آید؛ براي مثال وقتی می گوییم فلسفه روانشناسی، در اين باره بحث مي کنیم که موضوع روانشناسی چیست.

امروزه اختلاف جدی وجود دارد که آیا موضوع دانش روانشناسی موجود، رفتار است يا امر ديگري. مکتب رفتارگرایی می گوید موضوع آن رفتار است؛ اما مكتب شناخت گرايي مي گويد ذهن است يا اينكه رويكرد عصبی ـ زیستی مي گويد بخش های عصبی ما موضوع اين علم است. هر کدام از مكاتب، موضوع دانش روانشناسی را يك چيز مي داند. پرسش اين است كه چگونه مي توانم به اين سؤال پي ببرم و به آن پاسخ بگویم. آیا در هیچ کتاب روانشناسی دیده اید که درباره موضوع اين علم بحث کرده باشد؟ در هيچ كدام بحث نشده است، بلكه ما با کمک مبانی فلسفی و به خصوص مبانی علم النفسی بحث می کنیم که انسان فقط این بُعد مادی نیست و بدن تنها نیست، پس رفتار نمی تواند موضوع باشد؛ علاوه بر رفتار، جوانب دیگری هم وجود دارد. وقتي تفکر و تجربه های درونی مثل محبت، نیت، اراده و خیلی از چیزهای دیگر، حتی تجربه های معنوی را می بینیم، به دنبال اين خواهيم بود كه موضوع را نفس یا روان بگیریم؛ چیزی که جامعیت داشته باشد.

مثال دوم راجع به جبر و اختیار است. برخي از مکاتب معمول روانشناسی بر اساس مبانی انسان شناسی شان ـ مثل مکتب روانکاوی و روان تحلیل گری که فروید و همکارانش قائل به آن هستند ـ قائل به جبر در انسان اند. اينان جبر غریزی را قبول دارند؛ اما مکتب رفتارگرایی جبر محیطی را قبول دارد و وقتی راجع به قوانین رفتار بحث می کند، کاملاً متأثر از این مبنا است، به گونه اي كه اراده و بحث رفتارهای ارادی هیچ جايگاهي در بحث هایش ندارد، چه رسد به توفیقات الهی، عوامل غیب یا بحث های دیگر. اين مكتب بحث را محدود به وراثت و محیط می کند و تمام.

اگر ما نگاه فلسفی خودمان را داشته باشیم، بر اساس مبانی فلسفی مان، در بحث انسان شناسی، انسان را به گونه اي دیگر تعريف خواهيم كرد. ما قائل به اختیار و اراده ايم و در نگاه شیعی می گوییم «لاجبر و لااختیار بل امر بین الامرین». امر بین الامرین یعنی سهمی به اختیار و اراده انسان می دهیم؛ پس تو محکوم و اسیر وراثت و محیط نیستی، برخلاف فروید که می گوید شخصیت انسان در پنج سالگی شکل مي گيريد و شما تنها کاری که می توانید بکنيد این است كه توجه بدهید زیرساخت های آن چیست و چطور شده است که این حالت رخ داده است. آن غرایز پنهان یا سرکوبگری هاي ناآشكار را مي توانيد برای او آشکار کنید؛ اما آیا واقعاً انسان اين است؟! اينجا است كه مي بينيد چقدر بين اين مكاتب و تعالیم انبیا تفاوت وجود دارد. پس اينكه انبیا این همه تبلیغ می کنند و تلاش مي كنند در انسان تحول ايجاد كنند، چه فايده اي دارد و به چه هدفي است؟ قرآن كريم مي فرمايد: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم»؛ بنابراين شخصیت آدمي اين استعداد را دارد كه تغییر کند. در حقيقت این نگاه متفاوت، برخاسته از مبانی انسان شناسی است.

ما نبايد فقط یک فلسفه ذهنی داشته باشیم. بايد با فلسفه‌مان در زندگی‌مان کار کنیم و به زندگی‌مان معنا ببخشیم. بايد فلسفه را در حد فهم و درک مردم عینی کنیم.

مثال سوم درباره هستی شناسی و تأثير مبانی  بر آن است. امروزه نگاه غالب در روانشناسی این است که هستی مساوی با طبیعت مادي است؛ یعنی نگاهي مادی گرایانه و ماتریالیستی حاکم است. نقطه آخر و دایره بحث همين است، تمام می شود و بس. اين نگاه حتی در بهداشت روان، يعني براي شادكامي انسان، تمام ساز  و کارها را فقط در مسائل مادي خلاصه می كند؛ اما با نگاه و مباني ما، آخرت و عوالم دیگري هم وجود دارد. اصلاً با مباني ما، برنامه ها و ساز و كارها عوض می شود. ما با مباني اي كه داريم در بهداشت روان مي توانيم براي كسي كه پدرش يا فرزندش را از دست داده و دچار افسردگي شده، دنیای جدیدی را باز كنيم و بگوییم اين آخر کار نیست. مي توانيم براي چنين فردي شادمانی از نوع دیگر را به ارمغان بیاوریم. مبانی فلسفی ما در ترسیم روانشناسی متفاوت است و می تواند با قانونمندی هایی که به دست می دهد و توصیه هایی که می کند، دریچه هایی باز کند كه در درمانگری مؤثر باشد.

رهنامه پژوهش: آیا در فلسفه های مضاف از روش هم بحث می شود؟

استاد: بله؛ به همين دليل است كه ما روش پوزیتیویستی را ـ كه نگاهي تنگ و محدود دارد ـ قبول نداریم؛ اين هم با توجه به مبانی معرفت شناسی ما است كه می گوییم معرفت فقط از طریق روش های حسی و عینی به دست نمی آید، بلكه از طریق عقل و وحی هم به دست می آید. اينجا است كه معرفت و بحث های معرفت شناسی ما تأثیر خودش را می گذارد. قطعاً ما در نفی روش های پوزیتیویستی با آنان وارد بحث می شویم و آنها را نفی می کنیم؛ اما اين به این معنا نیست که روش تجربی را قبول نداریم. اتفاقاً در قرآن و روایات، گزاره هاي زيادي بر تأیید روش تجربی و تجربه گرایی به معنای عامش داریم. از آنجا كه امروزه روش های حاکم در روانشناسی، روش های تجربی است، با همین روش بايد وارد گفتگو شویم. در این گونه موارد دست كم بايد روش های متبع در علوم را در ابتداي كار بپذیریم تا بتوانیم با طرفداران چنين نگاه هايي گفتگو کنیم؛ ولی بعداً مي توانيم روش ها را توسعه دهیم.

رهنامه پژوهش: آیا توانسته ايم تا به امروز با استفاده از مبانی فلسفی، علوم انسانی و فلسفه های مضاف تولید کنیم؟

استاد: اگر با تاریخ علم آشنا باشیم، می توانیم مدعی شويم که روانشناسی اسلامی داریم؛ ولی اگر بگویید روانشناسی اسلامی و نظام علمی و اهداف آن و… موجود است يا خير، می گویم خير. ولی با توجه به پنج عنصری که در ادامه می آید می توانیم بگوییم که مقدمات مکتب روانشناسی اسلامی ایجاد شده است.  یکی کتاب هایی است که در این زمینه تأليف شده و دوم مقاله هایی است که نوشته شده است. سوم صاحب نظرانی است که در این زمینه داریم. الان دست كم نزدیک به سی تا چهل نفر در سطح دکتری در حوزه یا غیر حوزه داریم که معتقد به روانشناسی اسلامي اند و با این مبنا کار می کنند، چه در درمانگری یا بحث های مشاوره يا بحث های روانشناسی اجتماعی و غیره. در برخي مراكز علمي، اين رشته علمی را داریم؛ در دارالحدیث، روانشناسی مثبت با نگاه اسلامی داریم یا روانشناسی اجتماعی با نگاه اسلامی كه البته هنوز اجرا نشده است. در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، مشاوره دینی وجود دارد. در شهر تهران و اصفهان نيز اين كار انجام مي شود. مبادی و مبانی آن روشن شده است. در همین کتابی که اخیراً تحت عنوان نگاهی دوباره به روانشناسی اسلامی چاپ كرده ايم و کاري گروهی است، در پنج فصل از ضرورت، امکان، تعریف، هدف، غایت و موضوع اين علم بحث كرده ايم.

کلام رهبری: توجه به معنويت در ترويج و توسعه  فلسفه اسلامي(1)

«فلسفه هاي مضاف ـ مثل فلسفه علوم انساني، فلسفه روانشناسي ـ خوب و لازم است. اينها همان چيزهايي است که امتداد حکمت ما محسوب مي شود؛ منتها تکيه اساسي را بايد بگذاريد روي مسائل کلان جامعه اسلامي مثل حکومت. ما وقتي به فلسفه هاي غرب نگاه مي کنيم مي بينيم مسائلي مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان، طبق نظرات آنها حل مي شود. اينها مسائل بنيادي شاخه هاي اصلي زندگي و جامعه است؛ اينها بايد در فلسفه پاسخ پيدا کند؛ البته بعضي از آقايان در اين يکي دو سال اخير به من گفتند که ما داريم در اين مسائل کار مي کنيم. حالا من در اين خصوص ارزيابي اي ندارم. بايد در اين زمينه کار شود. واقعاً برويم ببينيم بر اساس فلسفه ما، شکل جامعه، بنيان سياسي جامعه، حکومت در جامعه، به چه شکلي خواهد بود؛ يعني ما براي مسئله حکومت، در فلسفه چه پاسخي داريم. نمي شود بگوييم آقا فلسفه ذهنيات محض است و به مسائل زندگي و جامعه ارتباطي ندارد؛ اين معني ندارد. به نظر من بخش عمده اي از جاذبه فلسفه غرب، مربوط به اين است. همچنين مسئله اقتصاد؛ بنابراين به طور کلي جهان بيني اسلام تبيين شود. مواد اصلي جهان بيني اسلام را مشخص کنيد، مسئله انسان، مسئله خدا، مسئله ارتباط انسان و خدا، مسئله تکليف. در فلسفه اسلامي روي اينها کار شود؛ البته اينها پاسخ هاي روشني هم دارد. در فلسفه ما خيلي از اينها مسائل مبهمي نيست؛ اما بايد اين پاسخ ها منعکس شود، گفته شود».

با توجه به نکاتی که عرض شد، می توانیم مدعی شویم امروزه مکتب روانشناسی اسلامی به  وجود آمده است. مکتب تعلیم و تربیت اسلامی هم واقعاً داشته ایم؛ اما این مثل قطار در حال حرکتي مي ماند که به تدریج اصلاح و کامل می شود؛ یعنی نمی توانیم بگوییم چیزی ايجاد نشده است. این فرزند متولد شده است؛ ولی باید رشد کند؛ نهال کوچکی است؛ ولی بحمد الله وجود دارد و اظهار وجود می کند. در جهان نيز تا حدی رسمیت يافته است. در دیگر جاها نيز رواج مي يابد؛ چون مبانی و دیدگاه ها و روش های مشخصی دارد.

رهنامه پژوهش: در حوزه چگونه می توان براي تحقق علوم انسانی از فلسفه استفاده كرد؟

استاد: اگر این علوم را به متن حوزه و وسط حوزه و فیضیه و دارالشفا بياوريم، از دو جهت امکان پذیر نیست: یکی اینکه این علوم نه آن    چنان متولیانی دارند که درس و بحث داشته باشند و نه آن گونه كه شايد و بايد مثل فقه و اصول یا فلسفه توسعه يافته اند كه بتوانند این کار را انجام دهند. به نظر من هنوز زمینه چنين كاري وجود ندارد و سلیقه هايی وجود دارد كه ممکن است با اين كار مخالفت کنند؛ به همین دليل اين كار نه صلاح است و نه امکان پذیر. اين كار بايد در حاشيه حوزه و با هفته ای یکی دو جلسه باشد تا اینكه پربار و بالنده شود؛ اما وظیفه مراکز فلسفی است كه ضرورت این مسئله را برای طلاب روشن كند. طلبه اگر تأثیر فلسفه بر علوم انسانی را بفهمد، با جدیت بیشتری اين علم را فرا مي گيرد. وقتي هدفِ طلبه از فراگيري فلسفه مشخص باشد، میزان تعاملات و دقتش بيشتر مي شود و اين بسيار متفاوت است با زماني كه طلبه درس را صرفاً براي امتحان بخواند. امتحان حداقلی است. بايد به طلبه ای که با انگیزه وارد حوزه می شود، بصیرت داد و او را با اهداف، آشنا كرد.

پیشنهادم این است که مطالبات جدی شود؛ مثلاً از مجمع عالی حکمت که مرکزی است که متولی علوم عقلی در حوزه است، درخواست جدی کنیم كلاس هاي فلسفه های مضاف را برای طلبه ها تشكيل دهد و فعلاً در حد کارگاه آشنایی باشد. این بخشی از کار است که اين مركز مي تواند انجام دهد یا اينكه به صورت کتبی و رسمی و جدي از مدرسه فلسفه که آیت الله فیاضی متولی آن است، خواسته شود بخشي از فعاليت هايشان را به اين امر تخصیص دهند. اينان مي توانند دانش پژوهاني تربیت کنند که وارد مدارس شوند. همین كار در فلسفه کودکان انجام شده است. امروز متخصصانی در دانشگاه ها داریم که به این مسئله مي پردازند. اين درخواست جدي را شما نيز بايد دنبال كنيد.

پاسخ دهید: