
متن سه موعظه از خاندان تستری
نام خاندان شریف تستری در طول تاریخ با وعظ و خطابه گره خورده است. خانوادهای که در کنار علمآموزی و تفقّه هرگز از وظیفه انذار و تبشیر، خود را برکنار ندانسته است. از همین رو، یکی از نامهای مکرّر در میان تألیفات این خانواده مجموعههایی است که با نام«مواعظ» شناخته میشوند. این مجموعهها که غالبا متن سخنرانی و موعظههای ایشان بوده در برگههایی با قطع جیبی و با خطی خوش تحریر میشده است. تاکنون دو مجموعه با عنوان موعظه یکی مربوط به شیخ محمد تقی و دیگری از شیخ جعفر شوشتری منتشر شده است. متن پیاده شده یکی از منبرهای مرحوم شیخ محمدتقی شوشتری که برای اولین بار منتشر میشود را به همراه یکی از منبرهای شیخ جعفر شوشتری و یکی از منبرهای شیخ حسین واعظ(پدرِ شیخ جعفر) در اینجا میبینید. مجلس اول، متن پیاده شده یکی از معدود نوارهای باقی مانده از صاحب قاموس و موعظه سوم نیز بازنویسی یکی از برگههای خطی شیخ حسین واعظ است که به لطف استاد طالعی دسترسی به آن مقدور شد. لازم به ذکر است این برگه خطی را باید بمنزله فیشهای منبر شیخ حسین واعظ دانست بنابراین در آن به آوردن کلّی محورهای گفتگو آن هم با زبان محاوره اکتفا شده است. مجلس دوم نیز مختصر شده یکی از مجالس موعظه مرحوم شیخ جعفر شوشتری است که سالها پیش با عنوان مجالس المواعظ منتشر شده است.
مجلس اول: شیخ محمدتقی شوشتری
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
آن حضرت[سیدالشهداء علیه السلام] در تمام این مدت 20 سال سلطنت معاویه، هر ساعتی برای آن حضرت هزار مرتبه از کشته شدن بدتر و بالاتر بود و بالاتر از این، آن حضرت زیر منبر باشد و ببیند بالای منبر، پدر بزرگوارش را، کسی که اسلام با تیغ شمشیر او قیام پیدا کرد ناسزا میگویند. از این مصیبت تلختر؟ ببینید اینطور شیعیان پدرش را بگیرند، بکشند، خانه خراب بکنند، بلکه بعضی از اینها را زنده به گور میکردند. یک وقت معاویه به حج بیت الله رفت و از راه مکه به مدینه آمد. نگاه کرد دید کسانی که به استقبال او رفتند همه از قریش هستند انصار مدینه کسی به استقبالش نرفته است و گفت انصار چه شدند؟ گفتند: بیچاره هستند، مال سواری ندارند. بهطور تمسخر گفت آن شترانی که انصار داشتند شترهایشان چطور شد؟ قیس بن سعد بن عباده از بزرگان انصار بود از بزرگان شیعه بود برخاست گفت: ای معاویه انصار این شترهایشان را در روز جنگ بدر و جنگ احد و جنگ احزاب که با تو و پدرت جنگ کردند شمشیر زدند تا شما را مغلوب کردند و شما به کراهت و از روی اضطرار اختیار اسلام کردید شترهایشان آن وقت از بین رفت. ولی پیغمبر خدا (ص) به ما انصار فرمودهاند: که بعد از من کسانی که سر کار میآیند و شما را تحت فشار قرار میدهند. معاویه گفت: به شما گفت چکار بکنید؟ گفت: [پیامبر] فرمودند صبر بکنید.[معاویه] گفت: پس صبر بکنید! بعد معاویه میرود میگذرد به مجلسی که جماعتی از قریش نشستهاند همه بر سر پا میایستند مگر عبدالله بن عباس. معاویه ایستاد و گفت: ای پسر عباس چرا اینطور که دیگران و رفقایت همه بلند شدند تو بلند نشدی؟ گمانم این است که چون در جنگ صفین من با شما جنگ کردهام از این جهت اوقاتت به من تلخ است و برای من سر پا نایستادی اما من معذورم. پسر عمویم عثمان مظلومانه کشته شد. از این جهت با شما جنگ کردم [تا]خونخواهی پسر عمویم را بنمایم. ابن عباس به او فرمود: عمر هم کشته شد. [معاویه]گفت: عمر را یک نفر کافر کشته. [ابن عباس گفت] پس عثمان را کی کشت؟ گفت مسلمانی. گفت خیلی خُب. خودت جواب خودت را میدهی و مسلمانان دیدند که آنکه شایسته کشتن است مستحق کشتن است خونش مباح است … گفت یابن عباس من دستور دادهام که هیچ کس از فضایل و مناقب علی بن ابیطالب ذکر نکند. تو زبانت را به خود بگیر مبادا ذکر فضایل و مناقب علی بنمایی. ابن عباس فرمود: پس میگویی که قرآن نخوانیم؟ گفت: قرآن بخوانید ولی آن را تفسیر نکنید. ابن عباس به او فرمود: خواندن قرآن اهمیتش بیشتر است یا عمل کردن به آن؟ معاویه گفت: البته عمل کردن. ابن عباس فرمود: تا قرآن تفسیر نشود چگونه ممکن است به آن کسی عمل بکند؟ باید تفسیر بشود [تا] مردم مقصود قرآن را بفهمند و عمل بکنند. گفت خیلی خوب. اما تفسیرهایی که شما خودتان میکنید آنها را کنار بگذارید ببینید دیگران چه تفسیرهایی میکنند. ابن عباس فرمود: قرآن بر ما نازل شده است تفسیرش را ما می دانیم تو میگویی ما بیاییم از آل ابیسفیان تفسیر قرآن را بپرسیم؟ معاویه! آیا میگویی که ما به حلال و حرام قرآن رفتار نکنیم؟ معاویه به او گفت: خیلی خب، تفسیرهایی که راجع به حلال و حرام است اینها را بیان کن اما حرف راجع به علی ابن ابیطالب و اهلبیتش، آیاتی که وارد شدهاند حق نداری آنها را تفسیر بکنی. ابن عباس میفرمود: يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ[2]؛ میخواهند نور خدا را با دهنهای خود خاموش بکنند و البته خدا نورش خاموش نخواهد شد ولو اینکه کافرین کراهت داشته باشند. گفت: ای ابن عباس! حالا که اینطور است البته نباید ذکر فضایل و مناقب علی را بنمایی. از طرف خودش گفت منادی جار زدند که هرکس فضیلتی از فضایل علی بگوید ذمه از او بری است و خونش و مالش مباح است. آن وقت زیاد بن ابی را [مسئول]حکومت عراقین کرد [مسئول] حکومت کوفه و بصره کرد. میدانست که او شیعیان را خوب میشناسد. در زمان خلافت امیرالمومنین (ع)، ابن عباس که حکومت بصره را از طرف آن حضرت داشت زیاد را منشی خود قرار داده بود. زیاد لیاقت زیادی داشت. ابن عباس او را منشی قرار داده بود. کاملا شیعیان حضرت را میشناخت و بعد معاویه برای اینکه او را به خود بکشاند به دستور مغیره بن شعبه که شهادت داده بود پدرش ابوسفیان با مادر او زنا کرده است او را برادر خود قرار داد و حکومت کوفه و بصره را به او داد. کاملاً شیعه را میشناخت. خودش میگفت: هر کی دشمن داشتم دوست شدند هر کی دوست داشتم دشمن شدند و شیعیان را اگر زیر کلوخها پنهان میشدند بیرون میآورد و میکشت. چقدر از آنها دست و پا گرفت…. چقدر از آنها را بر دار کرد چقدر از آنها خانه خراب کرد. چقدر از آنها آواره کرد. چقدر از آنها خودشان فرار کردند و دیگر در کوفه با وجودی که مرکز شیعه بود در عراق مرکز شیعه بود نماندند. معاویه دستور داد که تمام حکامش در تمام شهرها هر کس شیعه علی ابن طالب است اگر شهادت پیش قاضی داد شهادتش را قبول نکنید. یک مرتبه دستور داد که هر کس شیعه علی بن ابیطالب است او را بکشید. دو مرتبه گفت ولو اینکه بیّنه و شاهد هم نداشته باشد و اگر کسی را متهم کردند شیعه علی است او را بکشید… اگر کسی میخواست برای شیعهای فضیلتی از امیرالمومنین بیان بکند باید مخفی در خانه همدیگر بروند و این غلام و کنیز این شخص، کسی آنجا حاضر نباشد. آن وقت منقبتی بیان بکند. معاویه نوشت که حکامش هر کی که شیعه عثمان است مقرب بدانید. هر کس برای عثمان فضیلت و منقبت روایت کرد درست است حکمش را بنویسید اسم پدرش را بنویسید اسم طایفهاش را بنویسید و برایش جایزه قرار بدهند و خلعت بفرستند. معاویه به آنها انعام و املاک میداد. حدیث در فضیلت عثمان زیاد شد. [دستور داد] در فضیلت ابوبکر و عمر هم درست بکنند. در فضیلت و منقبت من هم درست بکنند. اینها حدیث جعل میکردند در فضیلت آل ابیسفیان، معاویه و اتباعش. دستور داد معاویه در مکتبها، معلمین به اطفال این احادیث جعلی را یاد بدهند به زنانشان و دخترانشان و غلامانشان و کنیزانشان، بهطوری که به مردم مشتبه شد حالا یک افرادی دشمن بودند ولی اشخاصی هم بودند که ظاهرالصلاح بودند و برای اینکه چیزی را دست بگیرند و طوری که مردم حق را باطل میدانستند و حق را باطل میدانستند … مطلب بر مردم مشتبه شده بود. این بود که سیدالشهداء (ع) برای اتمام حجت دستور داد حتی از صحابه پیغمبر (ص) هر کس در حیات بودند و کسانی که خدمت صحابه رسیده بودند از آنها حدیث شنیده بودند در فضیلت پدرش امیرالمومنین (ع) و در مناقب اهل بیت پیغمبر اینها را تمام جمع کرد و با بنی هاشم آنها را به حج بیت الله برد. قریب هزار نفر. در مِنا، آنجا که اجتماع دارند حضرت برخاست خطبه خواند و گفت: …. فرمود: ای صحابه پیغمبر و ای تابعین که صحابه دیگر را دیدید آنچه جدم درباره پدرم و اهلبیت گفته است میگویم اگر درست گفتم من را تصدیق بکنید اگر درست نبود تکذیب بکنید. این بود که حضرت یکی یکی آنچه را که جدش پیغمبر فضایل درباره امیرالمومنین فرموده بود فضایل و مناقبی که درباره مادرش فاطمه الزهرا (س) بیان کرده بود فضایل و مناقبی که درباره اهلبیت، حسن و حسین بیان کرده بود. … ما خودمان به گوش خودمان از پیغمبر این مطلب را شنیدهایم. تابعین گفتند از صحابی که بودند این مطلب را شنیدهام. گفت به شهرهای خود بروید و بگویید هر کس اهلیت دارد. این را بگوید مردم در گمراهی باقی نمانند. آن حضرت، مصیبتاش منحصر به عاشورا و کربلا نبود. در تمام عمرش حضرت اینطور گرفتار بود. امشب شب عاشوراست. امشب شبی است که امام زمان (عج) امشب و فردا متصل اشکش جاری است. عرض میکند خدمت جدّش روزگار مرا به تاخیر انداخت. نبودم در رکابت، ولی حالا در مصیبتت اشک میریزم اگر اشک چشمم خشک نشود…
به هر قيمت
حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) نشسته بود بالاى سر محتضرى. وقتى كه محتضر شد، چشمهايش را به گردش انداخت و مضطرب شد. عرض كرد: يا رسول الله! مىبينم دو سياه به نظرم آمدند. بترسيد از عاقبت! نمىدانم چه خواهد شد! براى بعضى مىگويند: لاتخافوا و لاتحزنوا؛ يعنى، مترس و غصه گذشته را مخور، و ابشروا بالجنه التى كنتم توعدون نمىدانم ماها اين سخن را خواهيم شنيد، يا آنچه را كه براى بعضى ديگر مىگويند و آن اين است كه لابشرى يومئذ للمجرمين. نمىدانم در آن منزل كه رسيديم، به خير است و مبارك است يا نه؟ هر كس خاطر جمع است غصه نخورد. اگر رخنهاى براى دلها مانده است، يك كلمه از اينها كفايت مىكند.
مجلس دوم. شیخ جعفر شوشتری
بسم الله الرحمن الرحيم. سبحانك اللهم و بحمدك يا ملك يا قدوس يا سلام، يا ذالجلال و الاكرام لا احصى ثناء عليك. انت كما اثنيت على نفسك. يا منفردا بالعظمه و الجلال، يا كبير يا متعال، لك العلو الاعلى فوق كل عال و الجلال الامجد فوق كل جلال. نحمدك على جميع الاحوال و نشكرك بالغدو و الآصال و نشهد بك لافضل الاعمال و نصلى و نسلم على محمد نبيك (صلى الله عليه و آله ) نبى الرحمه و امام الائمه، المنتجب من طينه الكرم و سلاله المجد الاقدم و مغرس المغرق و فرع العلاء المثمر المورق؛ و على اهل بيته مصابيح الظلام .از خدا استدعا مىكنم از اين قبيل دلها نباشد كه در حق آن دل مىفرمايد: ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجاره او اشد قسوه. حاصل آنكه مىفرمايد: دلهاى شما قساوت به هم رسانيده، بعد از اينكه شما را هدايت نمودم، مثل سنگ شده است، او اشد قسوه .اميد كه آن دلها نباشد كه مىفرمايد: ختم الله على قلوبهم؛ يعنى از بس كه گناه كردهاند، مهر خدایى بر دلهاى آنها زده شده است. پرده، چشم و گوش آنها را گرفته و خوف حق در آنها تاثير نمىكند. اگر كار به آنجا رسيد، ديگر چاره نيست. اميد كه دل ما از آن دلها نباشد. اميد دارم اين چند دقيقه كه نشستهايد براى موعظه شنيدن، متاثر شويد به عوض آن تاثيرى كه ديگر ثمر نمىكند. همه ماها ساعتى داريم كه موعظه براى ما حاصل مىشود كه متاثر مىشويم، ولى آن تاثير ثمر نمىكند. آن واعظ سنگين، آن واعظ بزرگ، وقتى كه آمد، هرچه متنبه بشوى، ثمر ندارد. اميد كه اين يك ساعت عوض آن بشود، بلكه ثمر داشته باشد. وقتى كه او مىآيد، همه چيز تو را مىگيرد، اما حالا كه نشستهاى همه چيزها با خودت مىباشد.
در اينجا نشستهاى التماست مىكنم، تملقت مىكنم، خواهش از تو مىكنم كه كلمهاى از مواعظ حقه گوش كن. بسا باشد كه در دلت بر آن موعظهها نخندى بارى، حالا اختيار دارى؛ وقتى كه آن واعظ آمد، نمىتوانى حركت كنى، نمىتوانى در دلت به او بخندى و تخلف كنى. بيا اين موعظه را مبادله كن. نشانه و علامت چه چيز است كه دلهاى ما از آنها نشدهاند، گوش و چشم ما داخل على سمعهم و ابصارهم غشاوه نيستند. اين است كه حالا نشستهاى، يك تغييرى در حالتت به هم رسد. چون موعظه كم شده است ميان مردم، بعضى خيال مىكنند كه واعظ بايد قصه و حكايت بگويد. بعضى به خيال آنكه آيات مشكله و مطالب حكميه بايد بگويد. اولا بدانيد كه موعظه كار خداست. سهل و خوارش نشماريد؛ يعظكم به كار پيغمبر است؛ كار حضرت امير است، كه خيلى اصرار مى فرمود و موعظه جذب خلق است به سوى خدا؛ اگر عاصى هستى، مطيع شوى؛ اگر مطيعى، مطيعتر شوى. اطاعت خدا آخر ندارد. بعضى بگويند: خوب هستيم، موعظه نمىخواهيم! غلط است. اگر شخص بد باشد، به موعظه خوب مىشود. از موعظه لااقل بدتر نمىشود. اين را بدانيد آدمى همين قدر كه در معصيت جرى شد، كم كم كبيره مىشود. كم كم كبيره موبقه مىشود كه مىرسد به جایى كه از كشتن انبيا و كفر به خدا باك ندارد. چنانكه مىفرمايد: و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون حالا مىخواهم چند كلمه موعظه كنم. تجربه كنم دل خود را و دل شماها را. اين موعظه مركب است از كلام خدا. قدرى كلام امام اول است، قدرى كلام امام آخر است كه حجت عصر است. از همه روى هم رفته بگويم، بلكه يكى از اينها در دل تاثير كند: لا لامر الله تعقلون! و لا من اوليائه تسمعون! حكمه بالغه فما تغن النذر و الايات عن قوم لايؤمنون :نه قول خدا را تعقل مىكنيد! نه از اولياء خدا چيزى شنيدهايد. اين موعظه صاحبالامر است. لا لجلال الله تعظمون! و لالشان الله. تكبرون! و لا من عظمه الله تسجدون! و لا لحقوق الله توفون! و لا من صوله الله تحذرون! و ما الله بغافل تعملون؛ اى مردم! خدا غافل نيست از كارهاى شما. همين يك آيه بس است! قل هو نباء عظيم انتم عنه معرضون و لتعلمن نباه بعد حين. از خير خودت غافلى! چندى ديگر مىفهمى. فاين تذهبون؟ و انى تؤفكون؟ ام اين تصرفون؟ كجا مىرويد؟ داريد مىرويد، كى مىرويد؟ و الى من تتوجهون: به جانب كه متوجه هستيد؟ باى وجه تلقون ربكم: خدا را به چه رو ملاقات مىكنيد؟ باى قدم تقفون؟ باى لسان تعذرون؟ چه بگويم از ايام الهيه و سطوات؟ از چيزهایى كه در پيش داريم. مجملها را بگويم؟ مفصلها را بگويم؟ در پيش داريد انتقالها!
در پيش داريد منزلهاى مخوف! در پيش داريد هم منزلها! در پيش داريد بيرون آمدنها! در پيش داريد وقوفها! در پيش داريد آتشهاى معنوى! آتشهاى ظاهر در پيش داريد! زندانها در پيش داريد! انوار در پيش داريد! ظلمات در پيش داريد! بردنها در پيش داريد! چاره امر را كردهاى؟ أفمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون؟! مىفرمايد: باز مىخنديد و گريه نمىكنيد؟ و انتم صامتون! اينها مجملات بودند. قدرى از تفاصيل حالات ما ذكر شود: يكى از انتقالات، يك انتقال حالت تو، آن ساعت رفتن است. حالتت متغير مىشود. آن أول يوم من أيام الآخره و آخر يوم من أيام الدنيا؛ روز اول آخرت است و آخر روز دنيا است. در اين روز سه واهمه دارم كه جگر گداز است، اگر راست بگويم: يكى آنكه – العياذ بالله – آن ساعت آخر دنياى تو ايمانت برود كه اول يوم آخرت بىايمان باشى. چارهاى ندارى، ديگر گذشت؛ يك واهمه ديگر كه در اين تبديل است، اين است كه نمىدانم آن وقت گناه چقدر دارم. مىترسم آن روز از همه روز گناهم سنگينتر باشد؛ واهمه ديگر آنكه در قلب من در آن روز آخر دنيا چه مىشود؟ محبت دنيا در آن وقت غالب است در قلب من، يا محبت خدا و رسول و ائمه؟ كه مىفرمايد: قل ان كان آبائكم و ابنائكم – الى آخر الآيه. ديگر حالا قلبت را ببين، اگر حالا غالب است محبت خدا مىماند و اگر محبت دنيا غالب است، وقت مردن كه از تو دنيا را مىگيرند، منزل آن طرف هم خراب است، دشمنى خدا – نعوذ بالله – در دلش مىافتد. بترسيد از اين صفات و كيفيات! از جمله تفاصيل اين مجملات، حكايت رسولان به سوى تو است و مكالماتى دارند به تو. نمىدانم كيفيت ما با اينها چطور مىشود و به چه هيئت مىآيند؟ نمىدانم چه مىگويند!حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) نشسته بود بالاى سر محتضرى. وقتى كه محتضر شد، چشمهايش را به گردش انداخت و مضطرب شد. عرض كرد: يا رسول الله! مىبينم دو سياه به نظرم آمدند. بترسيد از عاقبت! نمىدانم چه خواهد شد! براى بعضى مىگويند: لاتخافوا و لاتحزنوا؛ يعنى، مترس و غصه گذشته را مخور، و ابشروا بالجنه التى كنتم توعدون نمىدانم ماها اين سخن را خواهيم شنيد، يا آنچه را كه براى بعضى ديگر مىگويند و آن اين است كه لابشرى يومئذ للمجرمين. نمىدانم در آن منزل كه رسيديم، به خير است و مبارك است يا نه؟ هر كس خاطر جمع است غصه نخورد. اگر رخنهاى براى دلها مانده است، يك كلمه از اينها كفايت مىكند. از موعظههاى حضرت امير است كه مىفرمايد: و كيف بكم لو تناهت بكم الامور و حصل ما فى الصدور. عرض مىكنم خدمت حضرت امير كه مىفرمایى: ((چه خواهيد كرد؟)) چاره نمىدانيم كه بكنيم. همين قدر اميدواريم كه – ان شاء الله – خداوند عالم – جل شانه – محبت تو را در دل ما جاى دهد و اين محبت باعث مىشود كه ايمان به خدا به هم رسانيم و به همراهمان بيايد؛ تا در اين انتقالات سالم بمانيم .يكى ديگر چاره براى مصيبتهایى كه در پيش داريم، اين كه علاقه پيدا كنيم با آن كسى كه همه مصيبتها براى او جمع شده است. يعنى حضرت حسين (عليه السلام )! هرچه مصيبت در دنيا تصور مىشود، در روز عاشورا براى آن مظلوم جمع شده است، وارد شده است بر او. اگر علاقه با اين صاحب المصيبه الراتبه صاحب همه مصيبتها – جنسا و نوعا و شخصا و صنفا – به هم رسانيديم، چاره براى مصيبتهاى ما مىشود.لكن اين روزها موسم مصيبت كس ديگر است. وقت مصيبت صاحب مصيبتى است كه شريك سيدالشهداست در تحمل مصائب؛ كفو سيدالشهداست در پدر و مادر؛ در مصيبت، شريك بزرگ سيدالشهداست، يعنى عليا زينب (عليها السلام ).
مجلس سوم. شیخ حسین واعظ
مجلس موعظه ـ قال الله سبحانه و تعالی مَثَلُهُ مْكَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُم ْفي ظُلُماتٍ لايُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لايَرْجِعُونَ و عن اهل البیت علیهم السلام: انَّ الله و تَعالی لَهُ اَن یَحلِفَ بَکُلِ شَیء وَ لَیس لِلمُؤمِنین اَن یَحلِفوا الّا بِالله.
ای برادر عزیز! بر تو باد به پرهیزکاری که سرآمد همه اعمال صالح پرهیزکاری است و نباشید مانند اشخاصی که بینور میباشندکه خداوند عالم جل شانه عقل را به شما کرامت فرموده است که به آن عبادت او را کرده باشید و کسب کنید بهشت را و جنان و نجات از نیران را و خود را همدوش بکنید با نیکان و هم آغوش با حوریان و قصور و نعمتهای موفور.
پس در حدیث وارد شده که هرگاه پیراهنی از پیراهنهای بهشت را در میان آسمان و زمین بیاویزند همه اهل زمین از بوی خوش آن از هوش میروند و حلقه درب بهشت را هر وقت که میزنند صدا میکند و میگوید یا علی.
و در حدیث وارد شده که هشتصد دختر باکره و هشتصد زن ثیبه از زنهای اهل دنیا میدهند و حضرت داوود علی نبینا و آله و علیه السلام خواننده اهل بهشت خواهد بود فرمودند که لوای حمد در دست حق پرست علی بن ابیطالب [خواهد بود] و شیعیان و دوستان خود را از حوض کوثر سیراب میگرداند و شیعیان آن حضرت صلوات الله علیه رستگارانند در دنیا و آخرت و فرمودند ایها الناس بپرهیزید و تقوا و پرهیزکاری را شعار خود کرده باشید و آن چند نشانه دارد و پس ای برادر آنها را تحصیل کن. غیبت مکن غیبن مکن غیبت مکن که از زنا بدتر است این نه قول است این سخن محمد عربی است و فحش مده که فرمودند به راستی خدای تعالی حرام گردانیده است بهشت عنبر سرشت را بر هر فحش دهنده بیآبرو که پروا نداشته باشد به آنچه بگوید و پروا نداشته باشد به آنچه مردم به او میگویند پس اگر تفتیش کنی او را نمییابی مگر ملعونی و چیز لغوی یا شریک شیطان.
چاره براى مصيبتهایى كه در پيش داريم، اين كه علاقه پيدا كنيم با آن كسى كه همه مصيبتها براى او جمع شده است. يعنى حضرت حسين (عليه السلام )! هرچه مصيبت در دنيا تصور مىشود، در روز عاشورا براى آن مظلوم جمع شده است، وارد شده است بر او. اگر علاقه با اين صاحب المصيبه الراتبه صاحب همه مصيبتها – جنسا و نوعا و شخصا و صنفا – به هم رسانيديم، چاره براى مصيبتهاى ما مىشود. لكن اين روزها موسم مصيبت كس ديگر است. وقت مصيبت صاحب مصيبتى است كه شريك سيدالشهداست در تحمل مصائب؛ كفو سيدالشهداست در پدر و مادر؛ در مصيبت، شريك بزرگ سيدالشهداست، يعنى عليا زينب (عليها السلام).
عرض کردند یا رسول الله آیا میباشد در میان مردم شریک شیطان؟ گفت: هرگاه مرد با زن خود مقاربت کند و بسم الله را به زبان خود جاری نکند شیطان در آن مقاربت با او شریک میشود و او را … بی بسم الله گویند و این بسم الله نگفتن در میان عوام شهرت گرفته است که در آن وقت قبیح است که شخص اسم چنین بزرگواری را بر زبان خود جاری سازد و حال آنکه خدای تعالی راضی است بر اینکه بندهاش او را فراموش نکند در هیچ حالی از حالات و آنی از آنات.
تفکر کن ای برادر! در حال اشخاصی که شب و روز در فکر مستأصل کردن چهارده معصوم بودهاند و اولاد ایشان را نیز شهید کردهاند بلکه زنده به زنده ایشان را در میان عمارات میگذاشتند و شرم از اجداد طاهرین ایشان صلوات الله علیه نکردند و حکایت داوود مشهور و معروف و علامه مجلسی در بحار ذکر فرموده است و آنچه کردند با حضرت جناب ابی عبدالله الحسین علیه السلام از شهادت و اسیری خواهران و دختران و زنان شهر به شهر و دیار به دیار گردانیدن ایشان فانا لله و انا الیه راجعون.
پی نوشتها:
[1]. نقطه چینها افتادگی نوار و محتوای پرانتزها افزوده هایی از ما است.
[2]. صفحه 8