شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 9 » مدیریت پژوهش در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

گفتاري از دکتر محمود حکمت‌نيا ـ معاونت پژوهش پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، در سال 1373، با ارشاد مقام معظم رهبري، آغاز به کار کرد. بخش مهمي از رسالتي که پژوهشگاه براي خود ترسيم کرده و اهداف سازمان، مربوط به توليد علوم انساني ـ اسلامي، بازخواني تراث مذهبي ـ علمي در حوزه معرفت اسلامي و مطالعات تطبيقي ميان مباحث مربوط به معارف اسلامي و معرفت اسلامي و ديگر حوزه‌هاي معرفتي و پاسخ‌گويي به مباحث مستحدث و نوپديد و ارائه راه‌حل براي مسائل نظام جمهوري اسلامي ايران است. در واقع، اهداف پژوهشگاه به شرح ذيل است:

  • نقادي و بازپيرايي مواريث معرفتي علمي بازمانده از سلف صالح، در حوزه دين‌پژوهي و حکمت و معرفت ديني و نظامات اجتماعي اسلام؛
  • بازآرايي و ارائه مناسب معارف ديني، با لحاظ نظرها و نيازهاي نوپديد؛
  • اهتمام به نظريه‌پردازي، نوآوري و گره‌گشايي در قلمرو انديشه ديني و نظام‌هاي رفتاري اسلام؛
  • مطالعه تطبيقي و نقد مبتکرانه و عالمانه مکاتب و مناظر فکري معارض؛
  • دفاع علمي از حکمت و انديشه و فرهنگ ديني؛
  • کوشش براي رفع نيازهاي علمي و نظري جمهوري اسلامي در حوزه نظامات اجتماعي و رفتاري اسلام.

هم‌چنين التزام به کاربست تدبيرها و دغدغه‌هاي فکري ـ فرهنگي رهبر معظم انقلاب اسلامي، رصد رخ‌دادها و جريان‌هاي معرفتي و آينده‌نگري و گمانه‌زني چالش‌ها و نيازهاي فکري نظري نظام و امت اسلامي، خلاقيت و استخدام شيوه‌ها و ابزارهاي پيشرفته و جديد تحقيقاتي و ارتباطي، اهتمام به تأمين نيازمندي‌هاي مخاطبان نخبه، طراحي و اجراي نظام آموزش پژوهش‌محور و پرورش مبتني بر يافته‌هاي پژوهشي، از اصول راهبردي پژوهشگاه است.

وظايف کلي

  • تحقيق و تأليف آثار علمي متقن در زمينه‌ پايه‌ها و پي ساخت‌هاي تفکر ديني، حکمت اسلامي و معرفت‌شناسي، قرآن‌پژوهشي، منطق فهم دين، نظامات سياسي، حقوقي، اقتصادي و مديريتي و اخلاقي ـ تربيتي اسلام، غرب‌شناسي، مباني، آرمان‌ها و مواضع اصولي انقلاب اسلامي و ادبيات انديشه؛
  • نگارش و تدوين دانش‌نامه‌هاي ديني در حوزه‌هاي معرفتي مورد علاقه پژوهشگاه؛
  • بررسي علل و عوارض آسيب‌پذيري جامعه، به ويژه نسل جوان در زمينه باورداشت‌هاي ديني، فرهنگ ملي و يافتن راهکارهاي مناسب؛
  • نقد و بررسي علمي مباني و مواضع مکاتب فلسفي ـ فکري معارض و پاسخ‌گويي به استفهامات و شبهات القايي آنان؛
  • تشکيل دوره‌هاي آموزش عالي و رشته‌هاي تخصصي، در مقاطع تحصيلي کارشناسي ارشد و دکتري و سطح 3 و 4 حوزوي، به منظور تربيت محققان و صاحب‌نظران کارآمد؛
  • شناسايي، جذب و به کارگيري محققان، مترجمان و حمايت از پژوهشگراني که در حوزه فعاليت‌هاي پژوهشگاه به پژوهش و نگارش مي‌پردازند.

مخاطبان

پژوهشگاه برحسب حدود سني و علمي، مخاطبان خود را به دو گروه زير تقسيم کرده است:

  • دانشوران و نخبگان فکري، علمي و اجتماعي؛
  • جوانان و دانشجويان.

در حقيقت، رسالت پژوهشگاه، جنبه سلبي و اثباتي دارد. جنبه‌ سلبي اين است که در حوزه توليد علم، مقلد در حوزه علوم انساني نباشيم و هم‌چنين نسبت به منابع سنتي نيز تحجر نداشته باشيم. به عبارت ديگر، نه بحث روشنفکري به معناي نفي تراث منظور است و نه تصلب بر داشته‌هاي خود و عدم حرکت. از اين رو، آن‌چه مي‌ماند اين است که با لحاظ نيازهاي روز و متناسب با زمان، ولي مبتني بر مباني و منابع معرفتي و اصيل، توليد معرفت داشته باشيم. هم‌چنين پژوهشگاه نسبت به گذشته خود نيز هيچ تصلبي ندارد.

به لحاظ اثباتي نيز مي‌توان اهداف و رسالت پژوهشگاه را اين گونه بيان کرد: دفاع از معرفت‌هاي ديني، متناسب با زبان روز و حل مسائل مستحدث. اين ادعاها در حوزه رسالت‌ها مي‌گنجد،ولي مسئله مهم اين است که اولاً با چه روشي به سمت تحقق بخشيدن به آنها رفته‌ايم؟ ثانياً تا چه اندازه توانسته‌ايم به موفقيت دست يابيم، يعني روش ما چيست؟ چگونه مديريت علم و مديريت طرح‌هاي پژوهشي انجام مي‌شود؟ در نهايت، کاربردها و برون‌دادها چگونه بوده است؟

وظیفه اصلی گروه های علمی، طراحی و اجرای تحقیقات، مشتمل بر تهیه ساختار منطقی مباحث و موضوعات تحقیق، تهیه فهرست حوزه های تمحض علمی و عنوان های مطالعاتی و تحقیقاتی، اولویت گذاری، تعریف و تهیه پیش طرح، تأیید صلاحیت محققان، ارزیابی و تصویب طرح های تحقیقاتی، نظارت بر حُسن جریان اجرای تحقیقات و ارزیابی و تأیید نهایی حاصل تحقیق است.

اگر بخواهيم تعريفي از آثار مکتوب پژوهشي، مانند کتاب و مقاله ارائه دهيم، بايد جداگانه به دو موضوع پژوهش و نگارش توجه کنيم. ممکن است کتابي حالت بازخواني موضوعي را داشته باشد و با زباني نو آن را بيان کند، ولي رويکرد حل مسئله را نداشته باشد، ولي پژوهشگاه به عنوان مرکزي پژوهشي، مدعي است که مسئله را حل مي‌کند. البته به اين معنا نيست که کتاب نمي‌نويسد. کتاب نيز مي‌تواند قالبي براي نشر راه‌حل‌هاي مسئله باشد. پس پژوهشگاه نبايد به منزله يک ناشر قلمداد شود. هرچند ممکن است برخي فعاليت‌هايي که انجام مي‌شود، ‌نوآورانه نباشد يا نتواند مسائل را حل‌ کند و عملاً در حد يک کتاب باشد، ولي بناي اصلي بر اين است که تحقيق صورت گيرد. پس اين دو حوزه را بايد از هم جدا کنيم.

نکته ديگري که نبايد از آن غافل بود، اين است که پژوهش منجر به توليد علم مي‌شود. به اين معنا که مرزهاي دانش را توسعه مي‌دهد، نه اين‌که جهل جاهلان را برطرف مي‌کند؛ زيرا گاهي توليدات و معارف موجود است، ولي اشخاص نمي‌دانند و جاهل هستند. ممکن است اين اشخاص نسبت به نادانسته‌هاي خود مطالعه، و حاصل آن را در مجموعه‌اي مدون، ارائه کنند، ولي اين عمل به معناي توسعه مرزهاي دانش نيست. از اين رو، پژوهشگاه ابتدا دانش را مرور مي‌کند تا به مرزهاي آن برسد، سپس درباره معضلات دانش، مباحثه و مطالعه دارد و راه جديدي براي ادامه دانش پيشنهاد مي‌دهد. بنابراين، آن‌چه صورت مي‌گيرد، پيش از اين در حوزه دانش ـ چه در حوزه‌هاي کاربردي و چه در حوزه‌هاي نظري ـ وجود نداشته است.

چون سازماندهي و مديريت چنين عملياتي، ريشه در معضلات دانش دارد، کار ساده‌اي نيست. اين معضلات بايد برطرف‌ شود و در صورت حل، به مرحله اجرا درآيد و به درستي ترويج، و حتي نقد و بررسي شود.

از اين رو، اين مجموعه نيازمند مديريت منسجمي خواهد بود. به همين جهت، امروزه پژوهش با همه ارکانش، بيشتر در غالب سازمان‌ها اتفاق مي‌افتد، يعني محلي که بتواند همه اضلاع را جمع کند و پژوهشگر در قالب سازماني بهتر در امر پژوهش موفق شود. البته اين به معناي نفي و سلب کارهاي فردي نيست، ولي قطعاً اگر سازمان‌هاي پژوهشي وارد اين عرصه شوند و امر پژوهش را مديريت کنند، هم پژوهشگر راحت‌تر کار مي‌کند و هم نتايج تحقيق او به آساني به ثمر مي‌نشيند و توسعه مي‌يابد و تقويت مي‌شود. از اين رو، اولين کاري که بايد در يک سازمان، پيش از پرداختن به مرحله نيازسنجي پيگيري شود، اين است که آن سازمان مشخص کند قصد کار کردن در چه مسائل و حوزه‌هايي دارد. در مسائل و موضوعات مختلف و از حيثيت‌هاي متفاوت، نياز به پژوهش وجود دارد. ممکن است يک سازمان نيز به لحاظ اهدافش همه اين موضوعات را در قالب رسالتش بگنجاند، اما در حوزه سازماندهي بايد به توان نيروهاي علمي خود و منابع و امکاناتي که دارد و هم‌چنين به فعاليت‌هاي ساير مراکزي که در اين راستا هستند، توجه کند. پژوهشگاه نيز در همين راستا اين نکات را احراز کرده است. يک سازمان بايد حوزه فعاليت‌هاي خود را محدود کند تا اينکه کارش به ثمر بنشيند و در ضمن از موازي‌کاري دوري کند. از اين رو، خود به خود سازمان بايد عناصر محدودکننده خود را بيان کند که در چه حوزه‌ و محدوده‌اي مي‌خواهد کار انجام دهد و اين مسئله حتي براي طلاب و دانشجويان نيز اهميت دارد و بايد پذيرفت که يک سازمان و به طريق اولي، يک فرد نمي‌تواند تمام مشکلات جهان اسلام را حل کند و اين نگاه منجر به ‌کارهاي پراکنده مي‌شود، بلکه مشکلات جهان اسلام را بايد جهان اسلام حل کند و طراحي ما بايد متناسب با اين نگاه باشد. از اين رو، به نوعي لزوم تقسيم کار، خودش را به ما تحميل مي‌کند و ما بايد زير بار تقسيم کار برويم. در اين تقسيم کار، براي مشخص شدن حوزه‌هاي کاري گوناگون، ملاک‌هايي وجود دارد که عبارتند از: علايق شخص، توان شخص، نيازها واولويت‌هاي موجود، مدت زمان مورد نياز براي انجام کار و… . براي نمونه، براي محققي هفتاد ساله مناسب نيست که شروع به نوشتن تفسير قرآن کند. پس مدت زمان انجام پروژه مهم است.

اين عوامل، تعيين‌کننده اولويت‌ها و حوزه‌هاي کاري پژوهشگاه است. از اين رو، پژوهشگاه بايد از ابتدا با توجه به منابع و نيروهاي محدود و ظرفيت مديريتي خاصي که دارد، به اولويت‌بندي موضوعي و زماني نسبت به مجموعه مسائلي بپردازد که در حوزه اهداف آن قرار مي‌گيرد، سپس متناسب با آن مسائل، محققاني را گرد آورد و آنان را در سازمان مديريت کند تا بتواند آن کارها را انجام دهد. از اين رو، پژوهشگاه ‌بايد هم به لحاظ موضوعي، مرزهاي خودش را مشخص کند و هم به لحاظ زماني، اولويت‌هاي خودش را مشخص، سپس در حيطه محققان، فعاليت‌هاي هر محقق را متناسب با اولويت‌بندي موضوعات، طراحي و برنامه‌ريزي کند.

در حوزه اول پژوهشگاه چند امر را مورد نظر قرار داده است. نخست اينکه در حوزه توليد و نوآوري‌هاي علوم انساني ـ اسلامي، دسته‌بندي‌هايي را با توجه به برخي پايه‌هاي نظري انجام داده که عبارتند از: مباحث حوزه کلام، حوزه فلسفه، حوزه منطق فهم دين و معرفت‌شناسي. تقريباً همه مباحث نظريي که پژوهشگاه دنبال مي‌کند، تحت پوشش اين چهار زمينه قرار دارد؛ زيرا امروزه مسائل اساسي در اين زمينه‌ها مطرح است و بايد در همين زمينه‌ها نيز تحولات بنيادي صورت بپذيرد و بين اين مباحث و علوم انساني پيوند عميقي برقرار است. علي‌القاعده وقتي وارد اين بحث‌ها مي‌شويم، با حوزه علوم انساني توليد شده از مباني اومانيستي روبه‌رو هستيم. از اين رو، بايد طرف مقابل را با دقت بشناسيم و در اين راستا گروه غرب‌شناسي را تأسيس کرديم تا بتوانيم مرزها را تا حدودي تشخيص بدهيم.

در اين بحث‌ها، منابع معرفتي ما بسيار اثرگذار است. قرآن و سنت، دو منبع مهم معرفتي ماست. معمولاً در حوزه نسبت به سنت خوب کار مي‌شود و تقريباً همه طلبه‌ها در حيطه سنت، فکر سرشاري دارند، ولي در حوزه قرآن‌شناسي با ضعف رو‌به‌رو هستيم. از اين رو، گروه قرآن‌شناسي را ترسيم کرديم تا مباحث را در دو حوزه برون‌قرآني و درون‌قرآني، ساماندهي کنند. زماني اين مباحث اثرگذار خواهد بود که تأثيرهاي اجتماعي مناسب به جا بگذارند. مباحثي وجود دارد که رشته‌هاي دانشگاهي شامل آنها نمي‌شود، مانند بحث فرهنگ‌پژوهي که به ‌طور مستقل بحث‌هاي فرهنگ را مد نظر قرار مي‌دهد. پژوهشگاه در اين زمينه، پيش‌گروه فرهنگ‌پژوهي را براي اين‌که مباحث فرهنگي و فلسفه فرهنگ را دنبال کند، تشکيل داده است. ما بايد با چنين گروه‌هايي پيوند برقرار کنيم.

تفاوت تمحّض با تخصص این است که تخصص یعنی کسی بخشی از حوزه وسیعی را برای فعالیت انتخاب کند، ولی در حوزه های تمحّض، افزون بر تخصص که شخص در موضوعی خاص یا عام متخصص است، مدیریتی درازمدت صورت می گیرد که شخص بر موضوعی خاص تمرکز داشته باشد. محققان پس از ورود به دستگاه پژوهشگاه، نخست راهنمایی می شوند که مبتنی بر ساختار دانش، مطالعه و برنامه پژوهشی مشخصی ارائه کنند که مبتنی بر مسائل درونی و پیرامونی و فلسفه آن دانش باشد.

افزون بر اين، بايد به بسترهاي زماني و تاريخي نيز توجه کنيم و به تاريخ و مباحث تاريخي نيز بنگريم، چون امروزه يکي از معضلاتي که مطرح مي‌شود، اين است که گاهي اوقات تاريخ خوب نوشته نمي‌شود. از اين رو، در اين زمينه، مباحث درباره تاريخ و مباحثِ درون تاريخي، قابل توجه است. لذا پژوهشگاه گروهي به نام گروه تاريخ را طراحي کرده است، ولي با توجه به بحثي که گذشت، گروهي براي سنت‌شناسي تدارک نديده‌ايم.

ما زماني در حوزه انديشه موفق هستيم که افعال انسان در حوزه حقوق و اخلاق ساماندهي شود. از اين رو، گروه‌هايي که متکفل بيان ضوابط رفتاري هستند، مانند گروه حقوق، گروه اخلاق، اقتصاد، مديريت و سياست، براي پژوهشگاه اهم است و محور اصلي فعاليت‌هاي پژوهشگاه در اين گروه‌هاي علمي، ساماندهي شده است. وظيفه اصلي گروه‌هاي علمي، طراحي و اجراي تحقيقات، مشتمل بر تهيه ساختار منطقي مباحث و موضوعات تحقيق، تهيه فهرست حوزه‌هاي تمحض علمي و عنوان‌هاي مطالعاتي و تحقيقاتي، اولويت‌گذاري، تعريف و تهيه پيش‌طرح، تأييد صلاحيت محققان، ارزيابي و تصويب طرح‌هاي تحقيقاتي، نظارت بر حُسن جريان اجراي تحقيقات و ارزيابي و تأييد نهايي حاصل تحقيق است.

گذشته از اجراي تحقيقات، مجموعه‌اي از برنامه‌ها و فعاليت‌هاي علمي براي گروه‌ها تعريف شده است كه عبارتند از: تهيه مقاله براي مجلات علمي و مجلات ISI و ISC، دانشنامه‌ها و همايش‌ها، برگزاري دوره‌هاي آموزشي در مقاطع تحصيلات تكميلي دانشگاهي و سطوح سه و چهار حوزوي و دوره‌ها و كارگاه‌هاي آموزشي كوتاه مدت، طراحي و اجراي همايش در سطوح بين‌المللي، فراملي و ملي، برگزاري هم‌انديشي‌ها و نشست‌هاي علمي و جلسات نقد كتاب، اجراي گفت‌وگوهاي علمي انتقادي با مبادي تفكرات جهاني رقيب و ارتباطات علمي دو طرفه با تفكرات جهاني همسو، تهيه مجلات و مجموعه مقالات علمي، راه‌اندازي انجمن‌هاي علمي و قطب‌هاي علمي و…‌.

اين وظايف، طي فرآيندهاي دقيق و تعريف شده،‌ تحقق مي‌يابد. هم‌چنين پس از اجراي برنامه جامع پژوهشي پنج ساله اول، اكنون برنامه جامع پژوهشي پنج ساله دوم در پژوهشكده‌ها تدوين شده و در دست اجراست. در حال حاضر، مجموعاً 152 محقق حوزوي و دانشگاهي، به صورت عضويت تمام‌وقت و پاره‌وقت در هيئت‌هاي علمي گروه‌ها حضور دارند و حدود 350 محقق حوزوي و دانشگاهي، در اجراي تحقيق و تأليف مقاله، به صورت پروژه‌اي با بخش‌هاي تحقيقاتي پژوهشگاه همكاري مي‌كنند.

اين گروه‌ها، در غالب پنج پژوهشکده و يک مرکز، ساماندهي شده است که عبارتند از: پژوهشکده حکمت، پژوهشکده دين‌پژوهي، پژوهشکده نظام‌هاي اسلامي، پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي، پژوهشکده دانشنامه‌نگاري و مرکز پژوهش‌هاي جوان.

پژوهشکده دين‌پژوهي و فلسفه، بيشتر علوم نظري را دنبال مي‌کند. پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي نيز بحث‌هاي فرهنگي را دنبال مي‌کند. در ضمن، حوزه‌اي در رفتارهاي اجتماعي داريم که اين پنج گروه، فلسفه نظامات اجتماعي را دنبال مي‌کنند. هر معرفتي که در مسير توليد است، بايد مبتني بر چهار ضلع،و بر اساس مباني و منابع باشد. هم‌چنين حوزه‌هاي نظري و معرفتي آن مشخص، و جريان و حدود و ثغور آن در حوزه‌هاي اجتماع و تاريخ،تعيين، و در حوزه عمل نيز نمايان شود.

اين چهار ضلعي است که پژوهشگاه را به لحاظ مباحث موضوعي، سامان‌دهي مي‌کند. پژوهشگاه، متخصصين را بر اساس نيازسنجي موضوعي و محاسبه امکانات و علايق و اهداف سازماني، در اين چهار حوزه سازماندهي کرد.

ممکن است برون‌داد فعاليت‌هاي پژوهشي در غالب دانشنامه يا ديگر تحقيقات باشد. تهيه دانشنامه،به مهارت و تخصص خاصي نياز دارد. در حقيقت، دانشنامه انباشته علم را گزارش مي‌دهد و تا حدودي نيز به توليد دانش مي‌پردازد. از اين رو، پژوهشگاه براي کار اختصاصي دانشنامه، پژوهشکده دانشنامه‌نگاري را راه‌اندازي کرده است. در مجموع ساختار پژوهشگاه، بر اساس سه معيار ذات علم، نيازسنجي و امکانات طراحي شده است. علاوه بر اين، مرکز پژوهش‌هاي جوان، به دليل متفاوت بودن مسائل و خواست‌هاي جوانان نسبت به محققان و نخبگان، تأسيس شده است که به اين بخش از جامعه توجه دارد و با توجه به نيازهاي ايشان، به توليد آثار فکري مي‌پردازد.

یکی از مشکلات اساسی که برای پژوهشگرها در حوزه علوم دینی و اسلامی ـ انسانی وجود دارد این است که روی یک خط مشخص حرکت نمی کنیم و بیشتر نیازمحور و علاقه محور هستیم.

جا دارد در اينجا به کانون انديشه جوان، به عنوان سازمان وابسته به پژوهشگاه اشاره کنيم که بيشتر به ترويج و مخاطب‌شناسي و مسئله‌شناسي مي‌پردازد. از جمله فعاليت‌هاي کانون، باشگاه انديشه است که امروز به مرجعي براي مباحث علمي در سطح جوانان تبديل شده است.

در حال حاضر، در اين پنج پژوهشکده، در مجموع بيست گروه علمي در رشته‌هاي گوناگون پژوهشي فعاليت دارند.

اگر بخواهيم دقيق‌تر بگوييم، پژوهشکده حکمت اسلامي، داراي سه گروه علمي با عنوان‌هاي معرفت‌شناسي، فلسفه و عرفان؛ پژوهشکده دين‌پژوهشي داراي سه گروه علمي با عنوان‌هاي قرآن‌پژوهي، کلام و منطق فهم دين؛ پژوهشکده نظام‌هاي اسلامي داراي پنج گروه با عناوين فقه و حقوق، سياست، اقتصاد، اخلاق و مديريت اسلامي؛ پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي داراي پنج گروه با عناوين تاريخ و تمدن، غرب‌شناسي، مطالعات انقلاب اسلامي، ادبيات انديشه و فرهنگ‌پژوهي هستند.

نکته مهم ديگر اين است که پژوهشگاه از مدتي پيش به اين نتيجه رسيد که بايد پا را از مرزهاي جغرافيايي بيرون بگذارد و در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي حضور يابد. حضور بين‌المللي بايد به لحاظ سازماني باشد که هزينه‌هاي خاص خود را دارد يا اينکه بدون گسترش سازمان از ظرفيت‌هاي بين‌المللي استفاده شود. پژوهشگاه راه دوم را برگزيد و بدون گسترش سازمان به توسعه فعاليت بين‌المللي پرداخت. ترجمه آثار از زبان فارسي به ده زبان بين‌المللي و اثرگذار، انتشار مجله انگليسي و عربي، و طراحي برنامه مواجهه با مبادي تفکر رقيب را مي‌توان در اينجا برشمرد که در معاونت بين‌الملل پژوهشگاه سامان مي‌يابند.

اگر شماري از دوستان طلبه بخواهند سازماني تأسيس کنند، بايد جنبه‌هاي اثباتي، امکانات و حوزه‌هاي کاري خود را مشخص کنند تا پس از آن بتوانند به قالبي سازماني برسند. بخشي از اين قالب، مبتني بر نيازهاي روز است، که اين نيازها در حال تغييرند و ممکن است اولويت‌ها جابه‌جا شود که تشخيص اين مسائل مبتني بر نيازسنجي است، ولي گام ديگر که خودنمايي مي‌کند، اين است که بالاخره پژوهش بايد به دست پژوهشگر انجام ‌شود که درواقع وارد مرحله عمليات پژوهش مي‌شويم که يک پژوهش چه موضوعي بايد داشته باشد، به چه مسائلي بايد توجه کند و روش کار بايد به چه شکل باشد و… . تا پيش از اين مربوط به دستگاه پژوهشي بود، ولي از اين‌جا به بعد وارد عمليات پژوهش مي‌شويم.

عمليات پژوهشي، شامل چند بخش است: موضوع يا مسئله پژوهش، پژوهشگر، مديريت پژوهش، برون‌داد پژوهش و اثربخشي آن به اين معنا که آيا سر جاي خودش قرار گرفته يا اينکه لغو بوده و صرفاً کتابي به کتاب‌خانه‌ها افزوده شده است. در مجموع، اين موارد را مديريت پژوهش مي‌ناميم.

پژوهشگاه در حوزه پژوهش، چند کار عمده به‌عنوان نوآوري انجام داده است. اول اينکه طرحي را به نام حوزه‌هاي تمحّض، از حدود 7 يا 8 سال پيش طراحي کرده است. اين اصطلاح را از اين جهت برگزيديم که کسي نتواند آن را به طريق لفظي يا شيوه‌هاي ديگر، تفسير و تعبير کند. تفاوت تمحّض با تخصص اين است که تخصص يعني کسي بخشي از حوزه وسيعي را براي فعاليت انتخاب کند، ولي در حوزه‌هاي تمحّض،افزون بر تخصص که شخص در موضوعي خاص يا عام متخصص است، مديريتي درازمدت صورت مي‌گيرد که شخص بر موضوعي خاص تمرکز داشته باشد.

محققان پس ازورودبه دستگاه پژوهشگاه، نخست راهنمايي مي‌شوند که مبتني بر ساختار دانش، مطالعه و برنامه پژوهشي مشخصي ارائه کنند که مبتني بر مسائل دروني و پيراموني و فلسفه آن دانش باشد. تخصص، ناظر بر بخش خاصي از دانش است، مثلاً تخصص چشم‌پزشکي، ولي تمحّض گاهي اوقات طراحي دانش يا حتي فرادانش است. معمولاً تخصص جزءنگر است، ولي تمحض، عام‌تر از تخصص است و گاهي درباره دانشي جديد يا موضوعي عام است و گاهي اوقات در جاهايي است که کار نشده و نيازمند برنامه‌اي کل‌نگر و بلندمدت است. از اين رو،گاهي تمحض فراتر از يک دانش و گاهي زير بخش يک دانش است. حوزه‌هاي تخصصي فقط زيرمجموعه دانش‌ها را نگاه مي‌کنند، ولي شايد براي فراتر از دانش، اصطلاحي نداشته باشند.

اين نکته مهمي است که وارد طرح تمحض بشويم. من فکر مي‌کنم، يکي از مشکلات اساسي که براي پژوهشگرها در حوزه علوم ديني و اسلامي ـ انساني وجود دارد، اين است که روي يک خط مشخص حرکت نمي‌کنيم و بيشتر نيازمحور و علاقه‌محور هستيم.يک سال روي يک موضوع، و سال ديگر روي موضوع ديگري ـ که ارتباطي با موضوع قبلي ندارد ـ کار مي‌کنيم. از اين رو، کارهاي نيم‌بند توليد مي‌شود، ولي در طرح تمحّض يک کار به ‌صورت جدول يا پازلي، طراحي، و به طور کامل خانه‌هايش تکميل مي‌شود. در نهايت، به محقق کمک مي‌شود که هرچه عميق‌تر، کارآمدتر و با تخصص بيشتر در حوزه يک موضوع وارد بشود و کار کند. اين امر از دو جهت مهم است، يکي اينکه موضوع حل مي‌شود و مورد مهم‌تري که کمتر به آن مي‌پردازند، اين است که شهرت تخصصي پديد مي‌آيد. در حوزه تجارت و اقتصاد، براي حوزه‌هاي کاري خود بِرَند تعريف مي‌کنند که اين برند ارزش مالي دارد و مورد معامله قرار مي‌گيرد و کيفيت کالا را بيان مي‌کند و کالاها را مي‌توان از راه برندهايشان با هم مقايسه کنيم. براي نمونه، برند سامسونگ با برند ال جي متفاوت است و قيمت‌ها، صرف‌نظر از کالا بر اساس برندهايشان، فرق دارد.

در اينجا اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا مي‌توانيم براي اشخاص هم برند داشته باشيم. اين بحث از سال 2002 مطرح شده است که افراد نيز بايد برند داشته باشند، يعني مشخص باشد هر شخص در کدام موضوع صاحب‌نظر است و کجا مي‌تواند جواب قانع‌کننده‌اي بدهد و در کجا رأي او صائب است؟ به نظر من،اين کار با مديريت در حوزه‌هاي تمحّض دارد انجام مي‌شود. بخشي از اين امر، مربوط به فعاليت شخص است که در حوزه‌اي، تخصص و تمحّض داشته باشد و بخشي ديگر مربوط به کار سازمان است که مسائل را به او برگرداند و بخشي ديگر مربوط به جامعه است که وسايل لازم براي ارتباط با محقق را برقرار کند. اگر اين اتفاق بيفتد، ديگر افراد دچار پراکنده‌کاري نمي‌شوند و جامعه به اندازه‌اي در حوزه‌هاي تمحّض و تخصص مسئله دارد که مانع بيکاري افراد مي‌شود.

علت عدم مراجعه به محقق اين است که برند تخصصي ندارد و دليل اينکه او نمي‌داند چه مسئله‌اي را بايد حل بکند، اين است که نيازهاي جامعه به وي منتقل نمي‌شود و او در معرض سؤال قرار نمي‌گيرد. کار سازماني پژوهشي اين است که نيازها را به محقق منتقل، و هم‌چنين محقق را به مصرف‌کننده متصل کند، يعني جوري سازماندهي شود که جامعه خود به خود براي رفع نيازش، سراغ پژوهشگر بيايد. براي نمونه، درباره دوستاني که در زمينه بانکداري اسلامي فعاليت مي‌کنند، بايد کاري کرد که نيازهاي جامعه از راه پژوهشگاه به ايشان منتقل شود، يعني بانک مرکزي براي حل مسائلش به سراغ فلان محقق برود، ولي زماني اين ارجاع شکل مي‌گيرد که شخصي براي درازمدت در حوزه‌اي پرورش يابد و مطرح شود.

آیا باید علوم دانشگاهی را بخوانیم یا همین علوم حوزوی کفایت می کند؟ اگر باید بخوانیم، چه بخوانیم و چه وقت بخوانیم؟ آیا کتاب های جدید را باید بخوانیم یا کتاب های قدیم را؟ تبلیغی برویم یا نرویم؟ برای تدریس به دانشگاه برویم یا نرویم؟ این پرسش ها منجر می شود که طلبه ها در حوزه فعالیت خود سرگردان شوند.

معمولاً معضلي که در نظام جمهوري اسلامي، در همه زمينه‌ها مطرح مي‌شود، اين است که چرا پژوهش‌ها کاربردي نمي‌شود. دليل آن اين است که بين مصرف و توليد ارتباط برقرار نمي‌شود. ارتباط بين مصرف و توليد بايد دوسويه باشد. اول بايد براي چندين سال، محقق به سراغ مصرف‌کننده برود، چون برندي ندارد، ولي وقتي برند براي محقق حاصل شد، اين مصرف‌کننده است که سراغ توليدکننده و محقق مي‌آيد. پژوهشکده بايد مديريت کند که در چه مرحله‌اي پژوهش‌ها را به سمت مصرف بفرستد و چه‌طور نيازهاي فکري و فرهنگي را به سمت محقق هدايت کند. در هر مرحله ممکن است که از يک سو اقدام شروع شود. مثلاً اگر محققي کتابي را توليد کرد، پژوهشگاه متکفل مي‌شود آنرا به نهادهاي مصرف‌کننده بفرستد و بشناساند، سپس مصرف را به سمت اين محقق هدايت و مديريت مي‌کند تا اين محقق دچار پراکندگي در کار نشود.

اشکال ديگري که در کشورهاي در حال توسعه وجود دارد، اين است که تا هنگامي که توليدکننده به سراغ مصرف‌کننده مي‌رود، چون مي‌خواهد او را قانع کند، کالاهاي با کيفيت مي‌سازد، ولي وقتي جريان برعکس مي‌شود و مصرف‌کننده توليدکننده را مي‌شناسد، ميزان انتظار مصرف‌کننده به دليل شهرت برند، افزايش مي‌يابد. از طرفي توليدکننده نيز يا بايد نيرو و عوامل و دستياران تحقيقش را توسعه دهد يا اينکه با همان توان اندک خود تمام نيازها را پاسخ دهد و اگر بخواهد تمام نياز را پاسخ دهد، افت در کيفيت پيدا مي‌شود و افزايش کاذب حجم به‌وجود مي‌آيد. بالتبع مصرف‌کننده دچار سرخوردگي و واخوردگي مي‌شود. دراين صورت،در نهايت توليدکننده ذبح مي‌شود. از اين رو، جمله معروفي است که مي‌گويد در کشورهايي که در اين زمينه‌ها مشکل وجود دارد، سازمان‌ها و حتي محققان در اوج متلاشي مي‌شوند، يعني محقق شهرت و اهميت خود را از دست مي‌دهد.

از اين رو، در اينجا سازمان نبايد اجازه دهد که چنين اتفاقي بيفتد. پس حوزه‌هاي تمحض، گرچه محقق را مديريت مي‌کند، رابطه توليد ـ مصرف را نيز برقرار مي‌کند. به نظر من، اين گام براي سازمان‌هاي پژوهش بسيار حساس است و اگر اين گام را برندارند، در اوج شهرت، مضمحل يا دچار افت کيفي شديدي خواهند شد.

در اين راستا، بايد دو بحث را از هم جدا کنيم که اگر اين تفکيک را انجام بدهيم، کار دقيق‌تر مي‌شود؛ اول بحث خواست و دوم بحث نياز است. خواست يعني تمايلات و اين تمايلات ممکن است مورد نياز شخص يا مورد نياز جامعه باشد يا اصلاً نياز واقعي نباشد. آن‌چه اهميت دارد، نيازسنجي صحيح است، نه خواست‌سنجي صحيح. در نظام‌هايي که براساس خواست طراحي مي‌شود، از مصرف کننده درباره علايقش مي‌پرسند. مثلاً اگر به کالاي تجملاتي علاقه داشته باشند يا اگر کالاي مستحکم بخواهند، برايشان توليد مي‌کنند؛ ولي تشخيص نياز، تشخيص عالمانه‌اي است که با آسيب‌شناسي همراه است که به همت متخصص آگاه، به درون دانش صورت مي‌گيرد، ولي ناظر به مسايل اجتماعي است. درواقع، متخصص با نگاه تخصصي به جامعه مراجعه مي‌کند، نه با نگاه آماري و خواست‌سنجي.

در پژوهشگاه کسي که مي‌خواهد حوزه تمحّض خود را ساماندهي کند، پنج ـ شش ماه مطالعه، سپس حوزه مطالعاتي خود را در شوراي علمي مطرح مي‌کند. سرانجام مسائل و شبهه‌هايي که در آن زمينه مطرح است، جمع‌آوري، و پس از آن اولويت‌گذاري مي‌شود. اولويت‌گذاري براساس شاخص‌هاي متفاوتي، از جمله کاربرد، ساختار دانش، پايه‌اي يا روبنايي بودن آن و توان محقق، انجام مي‌پذيرد.

امروزه بحث اصلي در مباني نظري و فکري، بحث کاربردي و غيرکاربردي است. افزون بر شاخص‌هاي گفته شده، علي‌القاعده بايد مسائل و نيازهاي اجتماع و حکومت را هم در نظر داشته باشيم و آنها را طبقه‌بندي کنيم، سپس محقق با توجه به اولويت‌ها به نظريه‌پردازي دست مي‌زند که در جلسات شوراي علمي بررسي مي‌شود.

در حوزه روش‌هاي حل مسئله، گاهي مي‌توان براساس آيين‌نامه عمل کرد که در اين راستا فرم‌هاي تمحّض را تهيه کرده‌ايم که شامل فرمي اجمالي و تفصيلي است که در جمع علمي بررسي مي‌شود، ولي برخي مسائل، مهارتي هستند و به خلاقيت فرد بستگي دارند، يعني شخص بايد در موضع قرار بگيرد و کار کند تا با رفت‌وآمدهاي علمي که صورت مي‌گيرد و با چکش‌کاري‌هايي که مي‌شود،خود به خود موضوع روشن شود. اصلاً برخي مسائل قابل تدوين نيست، ولي قابل مديريت و برنامه‌ريزي است. امروزه اين‌ موردها را در حوزه‌هاي مهارتي طبقه‌بندي مي‌کنند. اين کارها را انجام داديم تا به آن ساختار موضوعي و معرفتي دست يابيم.

درباره علوم انساني، اينکه بتوان همه اجزاي آن را مانند ساختماني روي هم سوار کرد، تقريباً ميسر نيست، ولي اينکه مجموعه هم‌خواني توليد شود که معارض و متضاد با يکديگر نباشد، قابل مديريت است که بخشي از آن به خود محقق برمي‌گردد که پذيرفته است در گفتمان اسلامي کار کند. بخشي از آن نيز به منابع مطالعاتي، و بخشي نيز به طرح‌نامه و شوراي علمي برمي‌گردد. بخشي ديگر نيز به دستگاه کلان پژوهشگاه بازمي‌گردد که همه رؤساي پژوهشکده‌ها در شوراي عالي ـ پژوهشي موضوعات و ارتباط موضوع و جنبه‌هاي مختلف آن را بررسي مي‌کنند. مثلاً اينکه فلان موضوع به قرآن نيز مرتبط است، پس بايد در پژوهشکده قرآن جلسه‌اي براي آن در نظر گرفته شود يا راهنما و ناظر قرآني و ارزياب قرآني داشته باشد. در مديريت تلاش مي‌شود که اين ارتباطات به لحاظ سازماني برقرار شود و برخي ارتباط‌ها، مربوط به طرح‌نامه، برخي مربوط به شورا و برخي نيز مربوط به مديريت پژوهشي است.

علي‌القاعده اين جريان علمي سمت و سويي دارد، ولي اين‌ گونه نيست که هر کس به طور دقيق و خط‌کشي شده کار کند، هم به لحاظ مديريتي و هم به لحاظ موضوعي، حداکثر هم‌خواني وجود دارد که در حقيقت اين امر بر اساس بحث نيازسنجي و مديريت پژوهش به وجود آمد.

براي اينکه تشخيص بدهيم، پژوهش براي ديگران قابل فهم است، در مراحل مختلف آن را نقد، و در هنگام توليد و پس از توليد، سمينارهاي مختلفي برگزار مي‌کنيم و چند بار اين رفت‌وآمد صورت مي‌گيرد و همه نتايج، ثبت و ضبط مي‌شود. در حين کار، مقالات علمي مستخرج مي‌شود که ممکن است بخشي از تحقيق از بخش ديگر آن استخراج شود. اين مقالات نيز در معرض ديد ديگران قرار مي‌گيرد. پس از آن، به‌ طور دقيق ماحصل کار در يک يا دو جلسه در شوراي علمي، ارزيابي، و به ويژه ميزان نوآوري، بررسي مي‌شود و محقق بايد در اين زمينه ادعاي خود را اثبات کند. ميزان نوآوري به اين معناست که شخص در مقاله چند قدم جلو رفته است، آيا مطلبش در حد نظريه بوده يا حل مسئله است يا تقريري نو از مسئله است؟ سطوح نوآوري را در طرح‌نامه‌اي نوشتيم که حدود سي عنوان براي ميزان متفاوت نوآوري در نظر گرفته شده است. مثلاً اينکه محقق پاسخ جديدي به شبهه‌اي داده يا مسئله‌اي را از راه ديگري حل کرده يا اينکه اصلي را بنيان نهاده يا اينکه دانش، نظريه يا فرانظريه‌اي توليد کرده است. محقق بايد بتواند ميزان نوآوريي را که ادعا مي‌کند داشته است، اثبات کند.

به لحاظ برون‌داد هم براي نماياندن آثار، قالب‌هايي که متناسب با جامعه است، طراحي، و در نظر گرفته شده است. مثلاًمحيط‌هاي مختلف مثل سمينارهاي ملي و بين‌المللي.

مرحله اثربخشي نيز مرحله مهمي است که اين مرحله به ويژه در برهه‌اي که توليدکننده به سراغ مصرف‌کننده مي‌رود، اهميت دارد. در اين راستا، بايد به شيوه‌هاي گوناگون عمل کرد. براي نمونه، گذشته از شرکت‌ها و ارائه‌ها، ممکن است با مجامع مختلف مکاتبه داشته باشيم يا اينکه پژوهش را به مقاله تبديل کنيم و پس از روشن کردن حوزه‌هاي کاربردش، براي انتقال آن بکوشيم. هم‌چنين پيش‌بيني شده است،از محققي که بخواهد تحقيقش را به عنوان واحد درسي در کلاس ارائه دهد، حمايت شود يا اگر بخواهد اجزاي تحقيقش را به صورت پايان‌نامه هدايت و راهنمايي کند، هدايت پايان‌نامه‌ها را برعهده مي‌گيرد يا اگر محقق بخواهد مطلبش را به نسل بعد منتقل کند، پژوهشگاه در حوزه کارگاه‌هاي علمي و ارائه دروس به صورت غالب، از او حمايت مي‌کند.

اگر بخواهيم در جمع‌بندي کوتاهي مباحث را طرح کنيم، بايد دنبال رسالت پژوهشگاه به لحاظ اثباتي باشيم. بايد سازمان را براساس رسالت، نيازها و اولويت‌بندي‌ها، طراحي، و محقق را شناسايي کنيم و براساس شناسايي محقق، نياز علمي را نيز درست تشخيص دهيم و به محقق واگذار، و نظارت کنيم که محقق در سمت‌وسويي متخصصانه اين جريان را پي‌گيري کند.

پژوهشگاه بايد در چنين جايگاهي قرار بگيرد و اين جريان را هدايت،و برند محقق را تقويت کند تا او بتواند خودش با نهاد مصرف‌کننده رابطه علمي برقرار سازد و حاصل يافته‌هاي محقق به انواع گوناگون از دل او بيرون کشيده، و ثبت و تثبيت شود.

فرآيند تثبيت، يکي از مشکلات حوزهاست، يعني استادان، تحقيق مي‌کنند و زحمت مي‌کشند،ولي حالت شفاهي مطالب را تثبيت نمي‌کنند. بايد به شيوه‌هاي مختلف در قالب مقاله، سمينار، کتاب، آثار مکتوب و غيرمکتوب، اين فرآورده‌ها را تثبيت کرد تا براي نسل‌هاي بعد بماند و اين انتقال بايد در افراد و در حوزه دانش، در قالب پايان‌نامه‌ها و طرح‌هاي ديگر استمرار يابد. به نظر من، اگر مؤسسه‌اي پژوهشي بتواند مديريت مجموعي انجام بدهد و ساختار مرتبي براي خودش بچيند، مي‌تواند موفق باشد. دراين زمينه، ضعف‌هايي وجود دارد که راه‌حل آن به سادگي به دست نمي‌آيد.

برخي پژوهش‌ها به تحقيقات ميداني نياز دارد و بايد تلاش کنيم چنين موضوعات و تحقيقاتي را نيز سر و سامان دهيم و محقق را به استفاده از ابزارها تشويق کنيم، ولي مشکلي که امروزه در جامعه وجود دارد، هم به لحاظ روشي است، هم به لحاظ امکانات و هم به لحاظ ظرفيت‌ها. يعني مثلاً اگر من بخواهم براي تهيه آمار براي دستگاهي، محققي را معرفي کنم، بايد از مراحل پيچيده و دشواري عبور کنم.

براي نمونه، يک دانشمند حقوق در بحث جرم‌شناسي،ده سال از عمرش را در زندان به‌عنوان زنداني و جنايت‌کار ميان زنداني‌ها گذرانده است تا بتواند پايان‌نامه خود را بنويسد. در بسياري از کشورهاي جهان، زندان رفته و هويتش را نيز ميان زندانيان فاش نکرده‌ است. اين در حالي است که ما چنين انگيزه‌اي، در ميان محققانمان نداريم که بخواهند چند سال دور از خانواده باشند و چنين کاري را انجام دهند. مثلاً کسي که مي‌خواهد مشکل اعتياد را حل کند، سال‌ها در قالب معتادي ميان معتادها زندگي مي‌کند. بايد اقرار کنيم که در مجموع در زمينه اين تحقيقات ضعف داريم. کار کردن در مواردي که از لحاظ اجتماعي جنبه مثبت دارد،مثل بررسي ساختار اجتماعي در حوزه آموزش و پرورش يا در حوزه بانکداري يا در حوزه مالکيت صنعتي، راحت است و به آساني مي‌شود پيوند برقرار کرد، ولي ورود در مسائل و مشکلاتي که مربوط به ناهنجاري‌هاست، مانند بررسي تخلفات اجتماعي، مشکل است و راهکار مناسبي براي آن نداريم و شايد اوضاع اجتماعي هم براي چنين کاري مناسب نباشد.

معمولاً در مسائل و معضلات نوع دوم، راه‌هاي تشخيص ما به صورت آماري و مراجعه‌اي است. به نيروي انتظامي يا دستگاه‌هاي متکفل و دستگاه‌هايي که مرتبط با اين آحاد و افراد هستند، مراجعه مي‌شود. اين کار مقداري مشکل را حل مي‌کند،ولي بدان صورت که اشخاصي را وارد اين جمعيت‌ها کند که مثلاً آنها را مورد روان‌کاوي قرار دهند، فعلاً چنين تحقيقاتي در پژوهشگاه نداشته‌ايم و ابزار مناسب نيز براي اين کار نداريم.

البته ضعف روشي هم وجود دارد و کاملاً مباني نظري، اصول و جهت‌گيري‌ها، منقح نشده است. تحقيق بايد همه جانبه باشد. ممکن است من يک تحقيق انجام بدهم که 5% از مشکل را حل کند و فرضاً به اين نتيجه برسم که آمار بيکاري در اعتياد تأثير دارد، ولي اين‌ يک عامل است و براي تحقيقي جامع، بايد عوامل فرهنگي و اخلاقي و ناهنجاري‌هاي خانوادگي و… را نيز به آن ضميمه کرد و محقق نمي‌تواند همه اينها را در پرونده‌اي بررسي کند و اگر بخواهد چنين کاري انجام بدهد، در حد کليات متوقف خواهد شد.

به طلاب سفارش مي‌شود که اولاً در عرصه پژوهش، تصوير درستي از خود و ثانياً تصوير درستي از پژوهش به دست آورند. وقتي از کساني که با آنها روبه‌رو مي‌شويم، مي‌پرسم شما که هستيد و چه هستيد، اغلب حرفي براي گفتن ندارند، يعني جنبه‌هاي سلبي و اثباتي خود را نشناخته‌اند و به خودشناسي پژوهشي نائل نشده‌اند. بيشتر آرمان‌هايي در ذهنشان دارند. مثلاً مي‌گويند آرمان ما تقويت دين است، ولي درباره اينکه خودشان چه موضوع، چه رفتار و چه برنامه پژوهشي‌اي دارند، غالباً برنامه‌اي ندارند. پس بايد خودشان را تعريف کنند و بدانند چه‌کاري مي‌خواهند انجام بدهند و برنامه ده ساله‌شان چيست؟ پس از اين، بر اساس برنامه‌ريزي صحيحي و با استفاده از مشاوره‌ها و نيز از طريق استمرار بر کار و فعاليت، به راهشان ادامه دهند. نوع دوستان طلبه‌اي را که مشاهده مي‌کنم، نتوانسته‌اند برنامه درسي‌شان را براساس اهدافشان هماهنگ بکنند. در نتيجه، دچار نگراني، سردرگمي، و هم‌چنين پراکندگي مي‌شوند و با سؤالات مختلفي هم مواجه هستند. مثلاً آيا بايد علوم دانشگاهي را بخوانيم يا همين علوم حوزوي کفايت مي‌کند؟ اگر بايد بخوانيم، چه بخوانيم و چه وقت بخوانيم؟ آيا کتاب‌هاي جديد را بايد بخوانيم يا کتاب‌هاي قديم را؟ تبليغ برويم يا نرويم؟ براي تدريس به دانشگاه برويم يا نرويم؟ اين پرسش‌هامنجر مي‌شود که طلبه‌ها در حوزه فعاليت خود سرگردان شوند.

پاسخ دهید: