
در این گفتار استاد به بررسی کتب کلامی شیعه و اهل سنت میپردازد. ایشان در ادامه ضمن بیان سیر مطالعاتی کلام، انتقاداتی را به آموزش کلام در حوزه وارد مینمایند و برای آنها راهکارهایی نیز ارایه مینماید.
رهنامه: در ابتدا تقاضا میکنیم توصیهای کلی از وضعیت کلامآموزی در حوزههای علمیه ارائه دهید و درک خود را از جایگاه کلام قدیم در این نظام آموزشی بیان نمایید؟
استاد: امروزه در کلام کتابهای خوبی با قلم جدید و آسانتر از کتابهای قبلی نوشته شده است و طلاب هم به آنها توجه و تمایل بیشتری دارند. منظور همین کتابهایی است که در مقدمات و سطح رایج است، یعنی بدایه المعارف، محاضرات آقای سبحانی و برخی از کتابهای علامه طباطبایی و شهید مطهری. این کتابها برای ورود به علم کلام مفیدند؛ اما شخص نباید در اینجا توقف کند. بسیاری از شبهات کلامی که امروز مطرح میشود، در کتابهای کلامی قدیمی موجود است. روزی دانشجویی به من گفت: «استادی در کلاس ما شبههای مطرح کرده و جواب هم نداده است. ما هم هر چه تلاش کردیم نتوانستیم جواب را بیابیم». شبهه را به من گفت و دیدم شبهه سنگینی است و نمیتوان بهراحتی به آن پاسخ گفت. به او گفتم مهلتی بده تا فکر کنم و جوابت را بدهم. در منابع به دنبال شبهه گشتم و آن را در مطالب العالیه ابن حجر عسقلانی پیدا کردم و جواب را هم دادم. دیدیم بسیاری از این شبهاتی که غربیها مطرح میکنند، در کتابهای ما هست و به آنها جواب هم داده شده؛ منتها امروزه شبههاش میآید و جوابش نمیآید و این بدین دلیل است که یا به جواب نرسیدهایم یا قدر این سرمایهها را نمیدانیم. میخواستم عرض کنم کتابهای قدیمی ما بسیار غنی است؛ منتها توجهای به آنها نمیکنیم. معتقدم اگر کتابهای کلامی قدیم خوب خوانده شود، ذهن طلبه به دلیل انسگرفتن با این کتابها میتواند به خیلی از شبهات پاسخ دهد؛ اگرچه آن شبهه از شبهاتی باشد که در این کتابها مطرح نشده است. در واقع خودش میتواند خلاق باشد و جواب دهد.
نباید در کتابهایی که نام بردیم متوقف شد؛ بلکه باید از آنها گذشت، وبه کتابهای قدیمی مراجعه کرد؛ نه به دلیل تعصب، بلکه به این دلیل که تجربه کردهام و دیدهام کتابهای قدیمی کارایی بسیاری دارند و مؤلفان آنها زحمات زیادی کشیدهاند. اگر این کتابها را استاد خوبی بتواند تشریح کند، طلبه نیز علاقه پیدا میکند که بخواند و خواندن چنین کتابهایی طلبه را قوی میکند؛ البته مشکلی که در کتابهای قدیمی کلامی وجود دارد، این است که در آنها مطالبی آمده است که شاید امروزه به درد نخورد یا حتی باطل شده باشد؛ اما نمیتوانیم به این بهانه، چنین کتابهایی را ترک کنیم. در دیگر علوم ما نیز همین مشکل وجود دارد. چه بسیار مسائلی در فقه وجود دارد که الان به درد ما نمیخورد؛ ولی آنها را میخوانیم و با رغبت میخوانیم. کلام نیز باید همینگونه خوانده شود. بارها به طلاب گفتهام چرا در حوزه ما فقط بخش الهیات فلسفه خوانده میشود و طبیعیاتش خوانده نمیشود با اینکه الهیات با طبیعیات گره خورده است. بسیاری از جاها میبینم که بعضی از استادان توقف میکنند؛ به دلیل اینکه مطلب اگرچه الهی است، مرتبط با امور طبیعی است و اینها طبیعیات را نخواندهاند و اگر میخواندند مسائل الهی برایشان راحت حل میشد. بحثهای طبیعیات کلام نیز باید خوانده شود. اگرچه ممکن است پرداختن به بسیاری از مطالب آن تلفکردن وقت باشد، نتیجهای که عاید ما میشود، ارزش این کار را دارد.
از سوی دیگر اگر استاد قوی باشد، طلبه را میتواند رشد دهد و باعث شود طلبه به مباحث علاقهمند شود و خیلی به این ضایعات کلامی توجه نکند و بهانه نگیرد. ما برای استفاده از آثار قدیمی، مباحث آنها را پارهپاره میکنیم و حال آنکه این اشتباه است. در منطق الان کتاب المنطق مظفر در حوزه رایج است. این اثر کتاب بسیار خوبی است. به نظر من از اصول فقه مظفر بهتر است. اصول فقه را خیلی نپسندیدم؛ ولی منطقش خوب است. با اینکه منطق مظفر خوب است، معتقدم کار حاشیه ملا عبدالله را نمیکند و به طریق اولی کار شرح مطالع قطب الدین محمد بن محمد رازی بویهی و امثال آن را نمیکند. آنها طلبه را به گونهای دیگر بار میآورند. کلام هم همینطور است. به نظرم باید این کتابهای قدیمی اصلاح شوند؛ اما با استادانی عالم که بیان روشنی هم دارند. علت عدم اقبال طلبهها به کتابهای قدیمی، مشکلبودن این متون است. در واقع اگر مطلبی حل شود، توجه طلبه را جلب میکند و وقتی مطلب فهمیده شود، رغبت میآورد. کسانی که راغب نیستند، دو دستهاند: ۱٫ کسانی که میگویند اینها ضایعات است و به درد نمیخورد (که اشتباه میکنند). ۲٫ کسانی که مطلب را متوجه نمیشوند.
غربیها امروزه نظریاتشان را با عبارات مختلف میآورند و بالأخره تفهیم میکنند. عبارات زیاد مطلب را دلنشین میکند و مردم به آن سمت جذب میشوند؛ در حالی که مطالب ما بسته است؛ مثل صندوقچهای که به آن دسترسی نیست و مردم فکر میکنند چیزی نداریم؛ در حالی که من بسیاری از مطالب کلامی جدید را ـ البته نخواندهام، بلکه شنیدهام ـ با کلام خودمان مقایسه میکنم میبینم بسیاری از مشکلات با کلام قدیم حل میشود. اگر این بی توجهی به کلام از بین برود و طلاب قوی شوند، به بسیاری از این شبهات پاسخ داده میشود؛ حتی متوجه شدهام بسیاری از طلاب از اعتقادات هم دور شدهاند و این علتش جز این نیست که یا گمان میکنند این مطالب باطل شده است و حال آنکه اشتباه میکنند یا اینکه کسی را نداریم به این مسائل بپردازد.
اگر کتابهای کلامی قدیم خوب خوانده شود، ذهن طلبه به دلیل انس گرفتن با این کتابها می تواند به خیلی از شبهات پاسخ دهد؛ اگرچه آن شبهه از شبهاتی باشد که در این کتابها مطرح نشده است.
یادم میآید در امتحان ورودی دکترای تربیت مدرس قرار بود پنجاه نفر انتخاب شوند. کسی که برگههای امتحانی را جمع میکرد و روی میز میگذاشت، به من گفت بیا اینجا نوشتههای دانشجویان را بخوان. شاید در بین این پنجاه نفر، فقط یکی دو نفر تشکر کرده بود. بقیه همه اعتراض داشتند و اعتراضشان وارد بود. از کتابی که نه استاد داشت و نه شرح و نوار و حتی خودش در بازار پیدا نمیشد، امتحان میگرفتند. بیشتر افراد هم صفر میگرفتند. کمتر کسی داشتیم که یک بگیرد. در طول مدتی که آنجا بودم یک نفر را دیدم که دوازده گرفت و خیلی برایم عجیب بود. بقیه همه زیر ده بودند؛ علتش هم این بود که نمیخواندند و کتاب برایشان بسیار دشوار بود. آن کتاب، شرح مواقف عضدی.جرجانی بود که در کل دانشگاههای ایران مطرح است و حتی در دانشگاه الازهر هم این کتاب مطرح بوده است؛ اما الان آن را به این دلیل که استاد نداریم، جمع کردهایم. در الازهر هم پیدا نمیشود؛ چون استاد ندارند. آن وقت این برگههای امتحانی را خواندم و اعتراضها را ملاحظه کردم و دیدم که واقعاً اعتراض وارد است. پس تصمیم گرفتم کتاب شرح مواقف را از جلد اول تا آخرین جلد یعنی هشت بخوانم و ضبط کنم. به قسمت آموزش تربیت مدرس گفتم هیچ استاد کلامی دعوت نکنید. همه کلامهایتان را به من واگذار کنید. آنها هم همین کار را کردند. جلد یک، دو، سه و هشت را کامل خواندهام. جلد چهار تقریباً دو سه ترم دیگر تمام میشود. جلدهای پنج، شش و هفت باقی مانده است. به این ترتیب این کتاب، کتاب بسیار مفیدی است و بیجهت نیست که این همه مدت، متن درسی بوده و هنوز هم دانشگاههای ایران به آن تمایل دارند.
در حوزه شوارق الالهام لاهیجی را نمیخوانند. به نظرم بسیاری از مباحث فلسفی که در کتابهای فلسفی حل نمیشود، در این کتاب کلامی حل شده است. خود من بسیاری از مشکلات فلسفیام را با این کتاب حل کردهام. کتاب بسیاری مفیدی است؛ اما متأسفانه عمر مؤلف آن کفاف نداده است تا کتاب را کامل کند. میتوان گفت بالاتر از شوارق کتابی نداشته و الان هم نداریم؛ حتی کتابهایی که مرحوم علامه حلی در مورد کلام نوشته است، به نظرم به شوارق نمیرسد. بهترین کتاب علامه حلی در کلام، کتاب الاسرارالخفیه فی العلوم العقلیه من الحکمیه و الکلامیه و المنطقیه است. علامه حلی در میان تمام کتابهایش، به این کتاب افتخار میکند؛ اما به نظرم شوارق از آن بهتر است؛ البته کتاب الاسرار کتاب کاملی است. از اول تا آخر کلام را دارد؛ اما شوارق این امتیاز را ندارد و حال آنکه عبارات شوارق بهتر از عبارات علامه است. در بین کتابهای اشعری هم شرح مقاصد الطالبین فی اصول الدین. مسعود بن عمربن عبدالله تفتازانی کتاب خوبی است؛ اما عبارات سنگین و پیچیدهای دارد و آن را برای حوزه توصیه نمیکنم.
رهنامه: با توجه به اینکه معمولاً اندوخته علمی طلاب در ابتدای ورود به حوزه، در حد دبیرستان یا دانشگاه است، لطفاً سیر مطالعاتی و سیر تحصیلی و تدریسی مناسبی پیشنهاد کنید؟
استاد: فرمودید مقدمات کلام در حوزه خوانده میشود؛ به همین جهت خوب است و مشکلی نداریم؛ ولی اگر بخواهند وارد کتابهای قدیمی شوند، از قدیم چنین رایج بود که به ترتیب اول شرح باب حادی عشر فاضل مقداد خوانده میشد. بعد از آن، کشف المراد علامه حلی کتاب خوبی است. به نظر میرسد اللوامع الالهیه فاضل مقداد بهتر است. اگر بهتر نباشد، کمتر نیست. این کتاب، کتاب درسی نیست؛ ولی بسیار جا دارد که درسی شود. عباراتش از کشف المراد بازتر است. بحثهایی در این کتاب هست که در کشف المراد نیست. همچنین بحثهایی در کتاب کشف المراد آمده است که در این کتاب نیست. در مجموع عباراتش روانتر از کشف المراد است. کشف المراد هم شرح و هم متن است؛ اما متن کتاب اللوامع یکدست است. مرحوم قاضی طباطبایی که شهید محراب تبریز است، این کتاب را توصیه کردهاند. ایشان اصرار دارند که از کشف المراد بهتر است. اینکه این کتاب در کنار کشف المراد یا به جای آن خوانده شود، قبولش دارم. در مبحث امامت به نظر میرسد از کشف المراد بهتر است.
در کل میتوان گفت بعضی از قسمتهای کشف المراد بهتر است و بعضی از قسمتهای اللوامع الالهیه. حال اگر طلبهای بتواند هر دو را بخواند و مکمل هم قرار دهد، بد نیست؛ چون میتوانیم بگوییم قسمتهایی از لوامع، کشف المراد را توضیح میدهد؛ اگرچه ربطی به کشف المراد ندارد؛ مثل مباحث مشرقیه فخر رازی است که کاری به شفا ندارد؛ ولی گویا شرح شفا است. لوامع نیز چنین است. اصلاً شرح کشف المراد نیست؛ ولی تا حدی متن آن را روشن میکند؛ چون کشف المراد علیرغم اینکه اولین کتابی است که طلبهها میخوانند، متن سنگینی دارد. بخشهایی دارد که آسان است؛ ولی بخشهای سنگین هم کم ندارد، بهخصوص بخش اول و دومش که بخشهای مبانی کلام است. مباحث آن خیلی سخت است.
بعد از اینکه کشف المراد تمام شد، شوارق و شرح مطالع با هم یکجا خوانده میشود. اگرچه مرحوم الهی اردبیلی (کسی که بر شرح مطالع حاشیه زده است) خیلی جاها به شرح مواقف نظر دارد، گویا اول شرح مواقف و مقاصد خوانده شود، شوارق راحتتر فهمیده میشود. همچنین میتوان شوارق را در کنار شرح مواقف خواند؛ چون برخی از مباحثی که مرحوم لاهیجی در شوارق نقل میکند، در شرح مواقف با توضیح بیشتر آمده است؛ اما ایشان خلاصه کرده است. مواقف اثر قاضی عضدالدین ایجی است که میر سید شریف الدین جرجانی آن را شرح کرده است. دو حاشیه قوی در پاورقیاش دارد. یکی از عبد الحکیم سیالکوتی هندی است و دیگری از حسن چلپی عثمانی مذهب. سیالکوتی هندی و چلپی ترک است. حاشیه سیالکوتی قویتر است.
کتاب مواقف شش موقف دارد. چهار موقفش در امور عامه است؛ یعنی مبانی کلام است. یک موقفش در مورد واجب تعالی است. موقف ششم در سمعیات است که از نبوت شروع میشود و در آخر سر امامت است. در ذیل این کتاب تقریباً ۳۰ـ۴۰ صفحه یا کمتر، مطالبی با عنوان تذییلٌ آمده است که در آن از همه مذاهب اسلامی سخن گفته است؛ چه آنهایی که باقی بوده و چه آنهایی که منسوخ شده است. ایشان در ابتدا میگوید من تصمیم داشتم کل مذاهب ابراهیمی، حتی شاخههای مسیحی و یهودی را در این کتاب بیاورم؛ ولی دیدم خیلی طولانی میشود و کتاب دارد هشت جلد میشود. پس منصرف شدم و فقط مذاهبی را آوردم که در اسلام هست. در واقع در صدد نوعی دینشناسی بوده است. او در این تذییل حتی به مذاهب بسیار نادر اسلامی اشاره میکند؛ اگرچه طرفداران و پیروان آن مذهب به طور کلی از بین رفتهاند.
رهنامه: نکته جالب این است که در مراکز آکادمیک، دینشناسی را معمولاً دانشی وارداتی که عمدتا توسط مستشرقین تدوین شده، معرفی میکنند؛ در حالی که اگر به آثار گذشتگان مراجعه کنیم میبینیم چنین زاویههایی مد نظر علما بوده است.
استاد: اصلاً کتابهای مستقلی در مورد دینشناسی نوشته شده است. کتاب ملل و نحل شهرستانی دینشناسی است. شرح مواقف کتاب خوبی است و باید در حوزه جا بیفتد. شوارق هم همینطور. جناب آقای حسنزاده میفرمودند: شوارق از حوزه جمع شد نه به این دلیل که بیفایده یا کمفایده بود، چون همه معتقد بودند بسیار کتاب مفیدی است، بلکه دلیل جمعشدنش سختبودنش بود. مثلاً مرحوم لاهیجی در شوارق اصاله الماهیه را بسیار خوب توضیح میدهد. من کسی را ندیدهام که بهتر از ایشان توضیح دهد. در مجموع من کتاب شوارق را برای حوزه نه تنها خوب، بلکه لازم میدانم؛ البته به شرطی که کسی بخواهد کار کند. اگر کسی بخواهد آشنایی مختصری با کلام پیدا کند، نیازی به شوارق ندارد. گفتنی است گوهر مراد محقق لاهیجی هم کتاب خوبی است.
رهنامه: گوهر مراد در کجای این سیر قرار خواهد گرفت؟
استاد: اگر گوهر مراد را بعد از شوارق بخوانید شاید مفیدتر باشد. گوهر مراد کتاب فارسی است؛ اما متن سنگینی دارد و بسیاری از تحقیقات خود لاهیجی در این کتاب آمده است.
شما پرسیدید چه کتابهایی باید در کلام تألیف شود. در این باره باید گفت متکلمان امروزی توانایی تألیف کتابهای کلامی در حد کتابهای قدیمیها را ندارند. ما باید سعی کنیم بر همان کتابهای قدیمی شرح بنویسیم، همانها را روشن کنیم یا یک بازنویسی کنیم؛ منتها فصلهایی هم باید به آن کتابها ملحق کنیم که در گذشته مطرح نبوده و امروزه مطرح شده است. من معتقدم بعد از اینکه کتابهای کلامی خوانده شد، باید استادی قوی، روی کلام کاربردی کار کند. متأسفانه در حوزه هیچکدام از علوم حوزوی کاربردی نیست. فقه و اصول مقداری کاربردیاند؛ ولی آنها هم کامل نیستند. مثلاً در منطق طلبهها فقط تعریفات را حفظ میکنند و وقتی قیاس را به آنها میدهی نمیشناسند. اگر مغالطهای در آن آمده باشد، نمیتوانند مغالطه را تشخیص دهند؛ مشکلی است که در حوزه وجود دارد.
برای مقابله با این مشکل اولاً باید کتابها طوری تدریس شوند که کاربردی شوند؛ چون نویسنده کتاب نمیگوید این صغری و این کبرای بحث است. آن استادی که کتاب را تدریس میکند باید اینها را تعیین کند تا طلبه در عین اینکه مطالب کلامی را یاد میگیرد، روش استدلال را نیز بیاموزد. در این صورت احتیاجی به خواندن کتاب منطق نیز نخواهد داشت. از جمله کارهای خوبی که متکلمان گذشته انجام میدادند و امروزه رایج نیست، این است که کتاب کلامیشان را به گونهای تألیف میکردند که مشتمل بر خیلی از علوم باشد. در واقع بسیاری از مباحث، جزو مباحث کلامی نبود؛ ولی میخواستند مدیون کتابهای دیگر نباشند؛ مثلاً در شرح مواقف بحثهای منطقی آمده است. جلد یک کاملاً مباحث منطقی را مطرح میکند تا شخص بدون نیاز به مراجعه به کتابهای منطقی وارد کلام شود.
بنابراین وقتی کلام میخوانید باید در تمام مطالبش مباحث منطقی را تطبیق کنید، نه اینکه بیان کنید؛ چراکه قبل از آن، مطالب منطقی بیان شده است؛ به همین دلیل سعی من بر این است که صغری و کبری را کاملاً مشخص کنم، مگر اینکه خیلی واضح باشد. پس هم شنونده بر کاربرد منطق تسلط پیدا میکند و هم عبارت کتاب را بهخوبی میفهمد؛ چرا که مطالب کمکم تنظیم و مقدمات از یکدیگر جدا شده و بعد به هم ارتباط داده شده است. این کارها باید لابهلای خواندن متون انجام شود و اگر نمیشود، باید در مرحله کاربردیکردن کلام انجام شود و اشکالات مطرح شود. بعضی از مؤسسات اشکالات کلامی زیادی را جمع کردهاند و منتظرند کسی به آنها جواب بدهد. این اشکالات باید مطرح شود و تحت نظر استاد و با تلاش دانشجو پاسخ داده شود. چنین برنامههایی باید در حوزه صورت بگیرد؛ یعنی باید اصول و قواعد کلام در ذهن متکلم باشد تا با کمک این اصول بتواند به اشکالات پاسخ دهد یا به قول متکلمانِ قدیم از عقایدش نگهداری کند؛ چون کلام به دو غرض تنظیم شد: یکی حفظ عقاید مسلمانان و دیگری پاسخ به حملاتی که دیگران بر دین وارد میکنند. ما بیش از این انتظار نداریم و اگر متکلم بتواند این دو کار را انجام دهد، به وظیفهاش عمل کرده است.
رهنامه: کتابهای کلامی شیعی از چه زمانی تدوین شد؛ به عبارت دیگر اولین کلامنگاران شیعی چه کسانی بودند و از چه دورهای شروع کردند و دغدغههایشان چه بود؟
استاد: بسیاری از استدلالهای کلامی شیعه را میتوان در احادیث دید. مثلاً در ادعیه امام زینالعابدین(علیه السلام) مباحث کلامی وجود دارد و باید استخراج شود. در واقع کلام شیعه فقط عقلی نیست، بلکه مبانی روایی، قرآنی و اجماعی دارد. اصلاً بسیاری از احادیث ما کلامی است؛ یعنی خود امام استدلال کلامی میکند. بسیاری از این روایات در کتاب توحید صدوق آمده است. وقتی وارد روایات میشویم میبینیم روایات اعتقادی ما آنقدر قوی هستند که بعضی از آنها را حتی با فلسفهها و کلامهای قوی نمیتوانیم فهم کنیم و در آخر، دست به دامن عرفان میشویم. گاهی ترتیبی درست میکنیم تا مطلب حل شود. ما حدیثهای کلامی بسیار قویای داریم. به نظرم متکلم باید این روایات کلامی را بهعنوان مقدمه بخواند و برداشتهای روایی، ذیالمقدمه قرار بگیرند. همین کتاب توحید صدوق یا کتاب تحف العقول ابن شعبه از جمله کتابهاییاند که مباحث اعتقادی را از ائمه نقل میکنند و کتابهای بسیار سنگینیاند.
رهنامه: آیا این ضرورت دارد که در کلام ـ همانطور که در فقه رایج است ـ کرسیهای اجتهاد راه بیندازیم که متمرکز بر منابع وحیانی کلامی باشد؟
استاد: متأسفانه در حوزه رایج شده است که میگویند ما روایات را خودمان مطالعه میکنیم و احتیاجی به استاد نداریم. اگر این حرف را بتوانیم در روایات اخلاقی ـ اجتماعی و امثال آن قبول کنیم، حتماً در روایات اعتقادی نمیتوانیم قبول کنیم. به نظرم در فهم روایات اعتقادی با وجود استاد هم مشکل داریم. در اینجا باید استاد فوقالعاده قوی باشد. متأسفانه روی چنین روایاتی کار نشده است. من از یکی از افرادی که تمام عمرش را در روایت گذرانده است و به قول خودش سی سال متمرکز بر روایات بوده و به هیچ کتاب دیگری نپرداخته است، پرسیدم: کتاب توحید صدوق را خواندهای؟ گفت: نه، چون چیزی از آن را نمیفهمم. یک کلمهاش را نمیفهمم. چنین کسی سی سال فقط حدیث کار کرده است؛ اما روایتهای اعتقادی و کلامی را نمیتواند بفهمد. در واقع خودش اعتراف میکند که کلمهای از آن را نمیفهمد. به نظرم الان چنین روایاتی کاملاً متروک مانده است، حتی در بین محدثان؛ چرا که محدث قوی خیلی نداریم و آنهایی هم که هستند، به احادیث اعتقادی خیلی کار ندارند و این احادیث امروز فهم نمیشود. در قدیم این طور نبوده، قاضی سعید قمی را نگاه میکنید روی توحید شرح زده، مرحوم سید نعمت الله جزایری همچنین، بزرگان دیگر نیز.
رهنامه: اینان کرسی تدریس نیز داشتهاند؟
استاد: بعید نیست. احتمالاً قاضی سعید درس میداده است. شرح مرحوم سیدنعمتالله جزایری شرح روایی است؛ اما شرح مرحوم قاضی سعید عقلی است. قاضی سعید به تمام جملات کتاب توجه دارد؛ ولی مرحوم جزایری که بعضی از جملات را واضح میبیند یا روایتی ذیلش نمییابد، رها میکند و توضیح نمیدهد. در مجموع شرح مرحوم جزایری توحید را حل نمیکند؛ اما شرح مرحوم قاضی سعید تا حد زیادی توانسته است این مسئله را حل کند؛ ولی قاضی سعید عقلی بحث کرده است و خیلی قابل اطمینان ما نیست؛ چون بالأخره از قواعد کلامی و فلسفی و عرفانی استفاده میکند؛ اگرچه شرحش با متن روایت سازگاری دارد و اینگونه نیست که بگوییم حرف دیگری بیان میکند. در واقع همان متن را تبیین میکند؛ اما نمیتوانیم بگوییم واقعاً امام نیز همان را اراده کرده است.
در حوزه رایج شده است که می گویند ما روایات را خودمان مطالعه می کنیم و احتیاجی به استاد نداریم. اگر این حرف را بتوانیم در روایات اخلاقی ـ اجتماعی و امثال آن قبول کنیم حتما در روایات اعتقادی نمی توانیم قبول کنیم.
از کسانی که بر اصول کافی شرح نوشتهاند ملاصالح مازندرانی و ملاصدرا است. مرحوم مجلسی نیز شرح مختصری نوشته است. مرحوم صدرا شرح خوبی نوشته است؛ اما به نظرم شرح ملاصالح بهتر از شرح ملاصدرا است؛ چون هم از احادیث استفاده کرده و هم ناظر به کلام صدرا سخن گفته است. میتوان گفت تمام کلام صدرا را به طور خلاصه در کتابش آورده و جاهایی را که قبول نداشته رد کرده است. بسیار کتاب جالبی است.
رهنامه: درباره نگاه تطبیقی کلام شیعه با کلام اهلسنت بگویید. در این باره چه پیشنهادی دارید؟
استاد: شرح مواقف متعلق به اهلسنت است. کلام اهلسنت قوی است؛ چون تا زمان شرح مواقف همه مطالب کلامی جمع شده است. خوبی شرح مواقف در این است که اگرچه کتابی اشعری است، مبانی دیگر مذاهب کلامی را بدون تعصب تحلیل میکند؛ حتی در جاهایی مبانی شیعه را میآورد. مبانی معتزله را نیز زیاد میآورد. در هیچ جا به کسی توهین نمیکند؛ البته در دو جا حس کردم که از این روش خارج شده است؛ اما در کل نه به معتزله بد میگوید و نه به شیعه. به صورت علمی بحث میکند و گاهی کلمات معتزله را قبول میکند و گاهی نظر شیعه را. نوعاً نظر اشعریه را قبول میکند. مقاصد نیز کتاب خوبی است. کتاب مقاصد در بعضی از قسمتها مطالب را بهتر از کتاب مواقف بیان کرده است؛ منتها عرض کردم که عبارات سنگینی دارد. کتاب شرح المقاصد هم متنش و هم شرحش از تفتازانی است. هر دو عبارات سنگینی دارند.
رهنامه: اگر بخواهید به طلابی که این مسیر را برگزیدهاند، توصیهای بکنید، چه خواهید گفت؟ با توجه به اینکه مراکز تخصصی حوزوی یا دانشگاهی، مدعی ورود تخصصی در دانش کلام هستند و بسیاری از دغدغههای علمی، تحت ادبیات کلام جدید مطرح میشود و تمایل به این نوع مطالعات بیشتر است. درباره رابطه این موقعیت و ضرورت و اهمیت مراجعه به پیشینیان چه پیشنهاداتی دارید؟
استاد: بسیاری از این اشکالاتی که امروزه با ادبیاتی جدید مطرح میشود، در قدیم مطرح بوده است. تقریبا تمام اشکالات را متکلمان قدیم بیان کردهاند. وقتی اقوال گذشته را میبینیم، پی میبریم بسیاری از مباحث در قدیم مطرح شده است؛ منتها یا به آن توجه نشده یا اینکه منقرض شده است؛ اما امروز دوباره زنده شده است. ما اگر نوشتههای خودمان را کامل کنیم، بسیاری از مشکلات حل میشود؛ مثلاً اگر مباحث کلامی مطرحشده در کتابها را با آنچه در جامعه مطرح میشود، تطبیق دهیم، دستکم قدرت ایجاد شبهه و دفع شبهه را پیدا میکنیم؛ اما این در کتابهای امروزی نیست. من نمیدانم چرا اینطوری است. کتابهای قدیمی راه را برای اجتهاد باز میکردند، چه در فقه و چه در علوم دیگر. من هنوز معتقدم کتاب معالم و قوانین که از حوزه جمع شد، بسیار قویتر از کتاب اصول فقه است. آن کتابها سازندهتر بودند تا این. با اینکه اصول فقه به چیزی پرداخته است که قوانین و معالم به آن نپرداختهاند، آن دو کتاب طلبه را بیشتر به سمت اجتهاد پیش میبرد. به همین دلیل است که میگویم کتابهای قدیمی را باید احیا کرد. راه اساسیاش همان ایجاد رغبت در طلبهها است.
شما فرمودید در حواشی حوزه توجهی به کلام شده است. ببینید من در حوزه، دانشگاه سالها بودهام. هیچکدام اینها مانند حوزه موفق نبوده است، نه دانشگاه و نه مؤسسههای تخصصی. این حرف را از روی تعصب نمیگویم، بلکه علتش روشن است. حوزه از اول بسم الله کتاب تا آخر را میخواند؛ اما اینها در هر ترمی شانزده واحد میگذرانند. بعد هم کل کتاب را در همان شانزده واحد باید تمام کنند؛ در حالی که بسیاری از مطالب کتاب میماند. آن وقت سعیشان بر این است که متخصص در کلام درست کنند. راهش این نیست، بلکه باید از روش حوزه استفاده کنند. اینکه فرمودید در مراکز تخصصی مسائلی مطرح شده است، به نظرم ناقص است. ما باید حوزه را بارور کنیم؛ منتها باید افراد خاصی را انتخاب کنیم که عمومیها را خوانده باشند و بعد از آنکه تخصص گرفتند، کلام را تخصصی و خوب و با رغبت بخوانند. آنگاه استعدادهای کلامی باید جستجو شود. طلبه یا دانشجو اگر استعدادش را دارد، برایش سرمایه و وقت بگذاریم تا فردا جوابگوی بسیاری از شبهات باشد. ما در گذشته در بحث امامت، مهاجم بودهایم؛ اما الان منفعلایم. دیگران به ما هجوم میآورند و ما جواب نداریم. علتش همین است که کلام عقب است. من بعضی از کتابهای کلامی اهلسنت را دیدهام که امروزه نوشته شده است. با اینکه جمعیت زیادی برای تألیف مشغول فعالیت میشوند، باز هم دیده میشود این کتابها غلط دارند. اصلاً در شمردن ائمه ما مشکل دارند. خب ما تقریباً قویترین رقیب اهلسنتایم. آنها باید بیشتر توجهشان به ما باشد و ما هم بیشترین توجهمان به ائمه است. چطور میشود رقیب ما امام ما را نشناسد. اسم امام باقر(علیه السلام) را احمد بنالباقی ذکر میکنند. امام جواد(علیه السلام) را اصلاً ذکر نمیکنند. حضرت فاطمه(علیها السلام) را جزو ائمه قرار میدهند. جمعیتی کار کردهاند و اعتراضاتی قوی بر شیعه وارد کردهاند؛ در حالی که به آنها جواب نمیدهیم. در این باره خودمان مقصریم؛ چرا که توانایی پاسخ به این شبهات را کسب نکردهایم. باید زحمت کشید و دیگران را ترغیب کرد. مراکز تخصصی باید تغییر روش دهند و به روش حوزوی درس بخوانند. باید از اول کتاب تا آخر کتاب را تدریس کنند. کلام خیلی مهجور شده است. منطق نیز مهجوریتش کمتر از کلام نیست. من در کلاسم تا جایی که توانستهام طلبهها را ترغیب به خواندن کردهام؛ ولی آنچنان نتیجه نداده است. میبینم که دم به دم چهرهها عوض میشود. طلبهها حوصله خواندن همه کتاب را ندارند!