
در این گفتوگو استاد گرامی ابتدا به تعریف نسخ و حیطه وقوع آن پرداخته است و مباحث فرق نسخ با بداء و انساء، شرائط ناسخ و منسوخ، گونههای نسخ، امکان نسخ کتاب با سنت، فوائد آمدن آیه نسخ شده در قرآن، راههای شناسایی ناسخ و منسوخ و … را بیان داشته است. سپس بحث قرائات را مطرح نموده و عوامل پیدایش قرائات مختلف، دلایل عدم تحریف قرآن با بودن قرائات مختلف، تأثیر قرائات مختلف بر تفسیر قرآن و اهمیت پیدا کردن قرائت صحیح را بیان میدارند و در آخر مصاحبه نیز کتابهای التمهید آقای معرفت و البیان خویی را بهعنوان کتابهایی خوب در این زمینه معرفی میکنند.
****
فکر میکنم آیتالله خویی اشاره میکند که قرآن یک چیز و قرائت چیزی دیگر. تصورش هم خیلی دقیق و ظریف است. این چیزی که از طریق خدای متعال آمده، قرآن است و به تواتر رسیده که قرآن است. این قرائتها میخواهند آن را بیان کنند. این قرائتها غیر از قرآناند. حال کدامیک از اینها درست است؟ برای تشخیص آن دو راه وجود دارد. بسیاری از محققان میگویند آنچه در طول تاریخ بین مسلمانان رایج و دایر بوده، قرائت اصلی است. آن قرائت همیشه در متن بوده و قرائتهای دیگر در حاشیه بودهاند. بیشترین قرآنها در طول تاریخ و بیشترین قرائت، همان چیزی بوده که الان وجود دارد. ایران و عربستان و مصر و دیگر کشورها همان اصل را دارند و ممکن است در یک جایی یک قرائتی مرسوم باشد. دیگر قرائتها همیشه در حاشیه بودهاند، در کوچه پسکوچهها. قاریان بزرگ اصلاً از قرائتهای حاشیهای استفاده نمیکردند. کسانی هم که آمدند این قرائتها را مطرح کنند، کسانی بودند که دنبال دردسر میگشتند؛ یعنی دنبال تفصیل قرائتها بودند وگرنه ائمه اطهار به ما سفارش کردهاند «اقرئوا کما یقرء الناس». مطمئناً این قرائت همان مطابق با حفص از عاصم است. به تعبیر استاد بابایی در کتاب روش تفسیر نه اینکه مردم از حفص گرفته باشند، بلکه حفص قرائت را از مردم گرفته است؛ چون ضابطتر و حافظتر بودند، همان را نقل کردند.
رهنامه: لطفا نسخ را تعریف کنید؟
استاد: در هر تعریفی یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی برای واژه بیان میکنند. معنای لغوی خیلی مهم نیست. اصل، آن معنای اصطلاحی است. نسخ در لغت معانی مختلفی دارد مثل از بین بردن و تبدیلکردن. حتی استنساخ از این ماده و به معنای چیزی را از روی چیزی نوشتن است. معنای اصطلاحی نسخ که در علوم قرآن و فقه مطرح است، این است که شارع مقدس یک حکم شرعی را منقضی کند و حکم شرعی دیگری جایگزین آن کند؛ البته به شرط اینکه ظاهر حکم اولیه، دوام را برساند؛ یعنی بنابر عللی بیان نشده است که این حکم موقت است و به نظر میرسیده باید دائم باشد؛ اما بعداً در زمانی که شارع مقدس آن را میداند، برداشته شود. پس نسخ برداشتن یک حکم شرعی که اقتضای دوام داشته و ظاهرش دوامدار بوده، به وسیله حکم شرعی دیگری از طرف شارع مقدس است.
رهنامه: با توجه به مطلبی که فرمودید، بحث نسخ در چه حیطهای است؟
استاد: اولاً در حیطه احکام است؛ ثانیاً آن حکم باید حالت مطلق داشته باشد؛ یعنی قید زمان نداشته باشد؛ ثالثاً آن دو حکم قابل جمع نباشند و ظاهرشان هم دوام داشته باشد. این در واقع خودش باعث میشود تعارض ظاهری بین حکم اولی و دومی به وجود بیاید؛ منتها فرقش با تخصیص این است که در تخصیص دو حکم، قابل جمع عرفیاند.
وقتی عامی گفته میشود و سپس خاصی بیان میشود معلوم میشود مراد از عام از همان ابتدا این خاص بوده است؛ ولی اینگونه نیست و دو حکم قابل جمع نیستند. مثالهای معروفی برای نسخ وجود دارد؛ مثلاً آیه شریفه نازل شد هنگام نجواکردن با پیامبر صدقهای بدهید. تنها کسی که این کار را کرد و هنگام نجوا با پیامبر صدقه داد، امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود. بعد از آن، آیه بعد نازل شد که میگفت لازم نیست صدقه بدهید، بلکه به درگاه خدا تقوا پیشه کنید. این دو تا، دو حکماند و قابل جمع عرفی نیستند. این را همه علما از مصادیق نسخ برشمردهاند حتی آیت الله خویی.
رهنامه: فرق نسخ با بداء چیست؟ چراکه در بداء هم مطلب قبلی منقضی میشود.
استاد: بداء در تکوینیات است و نسخ در تشریعیات و مسائل قانونی؛ مثلاً شخصی قرار بوده عمرش پنجاه سال باشد؛ اما صله رحم میکند و صدقه میدهد و کار خیر انجام میدهد و خدای متعال عمر او را ده ـ بیست سال افزایش میهد یا برعکس، خدای ناکرده کارهای خلاف انجام میدهد و قطع رحم میکند و ظلمی انجام میدهد، عمرش کوتاه میشود. چنین چیزی در امور خارجی و تکوینی است نه تشریعی و قانونی؛ بنابراین بداء در امور تکوینی است: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب».(1)
بداء در تکوینیات است و نسخ در تشریعیات و مسائل قانونی؛ مثلاً شخصی قرار بوده عمرش پنجاه سال باشد؛ اما صله رحم میکند و صدقه میدهد و کار خیر انجام میدهد و خدای متعال عمر او را ده ـ بیست سال افزایش میهد یا برعکس.
رهنامه: پرسش دیگر این است که فرق نسخ با انساء چیست؟ نظرتان را درباره «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»(2) بیان بفرمایید.
استاد: به نظر میرسد «انساء» هم تکوین و هم تشریع را در بر میگیرد. به نظرم علامه طباطبایی اینگونه معتقد است. در احکام گاه خداوند بعضی از احکام را به فراموشی میسپارد. آنچه الان مد نظر ماست، حکم شرعی است. این حکم شرعی ممکن است در ادیان گذشته یا در قرآن باشد. البته ممکن است در قرآن نباشد و فقط در شرع و روایات باشد. آن هم نسخ است؛ ولی الان نسخ، قرآنی است. اینکه حکمی در ادیان گذشته بوده و سپس تغییر کرده، به دو صورت است: صورت اول این است که همه مردم میدانند فلان حکم وجود دارد؛ مثلاً مردم میدانند باید یکشنبهها به کلیسا بروند و عبادت و دعا بکنند. بعد خدای متعال در قرآن میفرماید «اقم الصلاه…» و پنج وعده نماز به جای نماز قبل تشریع میشود. چنین چیزی نسخ شریعت و آن حکم شرعی است؛ اما صورت دوم این است که حکمی در ادیان گذشته بوده و الان فراموش شده است و مردم یادشان نیست. این حکم فراموششده ممکن است آیهای از قرآن باشد. در اینجا قرآن میفرماید نگران نباشید؛ اگر این را هم از ذهنتان بردیم، یا بهترش را میآوریم یا دستکم مثل آن را میآوریم. نتیجه این دو حالت، یکی است. یک با حکمی میآید و حکمی را از رده خارج میکند و آن را نسخ میکند و گاه حکمی از ذهنها پاک میشود و به فراموشی سپرده میشود.
رهنامه: البته این تفسیری که فرمودید بر این اساس است که «انساء» را به معنای فراموشی و از ماده «نسی» بدانیم؛ اما اگر آن را از ماده «نسأ» بدانیم، ظاهراً باید آن را به گونهای دیگر تفسیر کنیم.
استاد: یعنی به تأخیر بیندازیم. اگر به معنای تأخیر باشد، معنای آیه این طور میشود که «ما چیزهایی که نسخ کردیم یا چیزهایی که قرار است بعداً نسخ کنیم…». یعنی نسخ را به تأخیر انداختیم. در این صورت «انساء» همان نسخ در آینده خواهد بود؛ بنابراین انساء چیزی غیر از نسخ نمیشود.
رهنامه: در مورد انساء سخن دیگری نیز میتوان گفت. چون زمینه اجرای حکمی الان وجود ندارد، آن حکم به تأخیر میافتد تا در زمان خودش اجرا شود. مثلاً قرآن میگوید هر کدام از شما در مقابل ده کافر میتوانید در جهاد حاضر شوید؛ ولی اکنون به سبب ضعف، این حکم زمینه تحقق ندارد؛ بنابراین هر مؤمن در مقابل دو کافر جهاد کند. این حکم مثلاً تا حوادث ظهور به تأخیر افتاده است.
استاد: بله این برداشت صحیحی است. مثل این میماند که موضوع یک حکم عوض شود. پس نسخ مشخص است. حکمی وجود دارد و بعد برداشته میشود. حالا چه در ادیان گذشته باشد که حکمی نسخ میشود و چه در دین اسلام و روایات باشد.
رهنامه: برای نسخ، ناسخ و منسوخ شرایطی ذکر کردهاند. شرایط نسخ را فرمودید. شرایط ناسخ و منسوخ چیست؟
استاد: در نسخ باید حکم ناسخ حتماً با شرایطی که پیش آمده، تناسب بیشتری داشته باشد. اگر در نسخ مصلحتی نبود، حالا یا در خود ناسخ یا خود نسخ کردن، این کار صورت نمیگرفت. چون خدای متعال کار بیهوده انجام نمیدهد. حتماً مصلحتی وجود داشته است. پس شرطش این است که مصلحتی در خود نسخ وجود دارد. در واقع در ناسخ مصلحتی است و مصلحت منسوخ هم از بین رفته است.
به نظر میرسد «انساء» هم تکوین و هم تشریع را در بر میگیرد. به نظرم علامه طباطبایی اینگونه معتقد است. در احکام گاه خداوند بعضی از احکام را به فراموشی میسپارد.
ناسخ و منسوخ باید تعارض حقیقی داشته باشند. الان حکم منسوخ یا مصلحتش برچیده شده است یا دستکم در خود نسخ، حکمتی است که موجب شده این نسخ اتفاق بیفتد و بعد هم فرمودید ناسخ و منسوخ هر دو حکم شرعی باشند؛ یعنی در احکام باشد.
رهنامه: در بعضی کتابها گونههایی برای نسخ گفتهاند مثل نسخ در تلاوت. نظرتان در این باره چیست؟
استاد: اینها را اهل سنت گفتهاند. آنان چهار صورت را ذکر میکنند، مثل نسخ حکم و تلاوت. نسخ تلاوت یعنی در قرآن بوده و الان وجود ندارد. این نوع نسخ، دو صورت را شامل میشود؛ یعنی ممکن است نسخِ تلاوت به تنهایی باشد یا نسخ تلاوت و حکم هر دو. این، دو نقیصه در قرآن میشود؛ یعنی قرآن کم شده است. این دو صورت درست نیست. این، دیدگاهی است که از روایاتی نادرست به دست آمده است و شیعه اصلاً قبول ندارد. پس میماند نسخ حکم بدون تلاوت؛ یعنی از قرآن چیزی کم نشده است و آیه در قرآن وجود دارد، بلکه حکمش نسخ شده است. این مورد را شیعه قبول دارد. خود آیه وجود دارد؛ ولی حکمش به وسیله آیه دیگر از بین رفته است و دیگر نباید به آن عمل کرد. باید به حکم ناسخ عمل کرد.
رهنامه: با توجه به این نوع نسخی که شما فرمودید، آیا ما نسخ کتاب و سنت در شیعه داریم؟ یا اینکه نسخ فقط مخصوص کتاب به کتاب است؛ یعنی نسخ مصطلح فقط نسخ آیه به آیه است یا نسخ آیه با سنت نیز قابل تصور است یا واقع شده است؟
استاد: دو مرحله است. آیتالله خویی در البیان این دو مرحله را بیان کرده است. یکی اینکه میگویند آیا امکان دارد قرآن با سنت نسخ شود؟ بله، امکانش هست، به این شرط که آن سنت یا آن روایت قطعی باشد؛ ولی واقع نشده است. موردی نداریم که آیه قرآن با سنت نسخ شده باشد؛ چون قانون اساسی است؛ یعنی خدای متعال اینگونه اجازهای به غیر از خودش نداده است، حتی پیامبر و ائمه(علیهم السلام). پس واقع نشده است. موردی هم در فقه نداریم. اگر هم داشته باشیم، قطعی نیست.
رهنامه: ممکن است پرسشی برای طلاب پیش بیاید اینکه اگر قرار است یک آیه نسخ شود، چرا در قرآن آمده است؟ آیا نسخ همهجانبه است یا از یک جهت خاص است؟
استاد: میتوان این طور گفت که الان آیهای که در قرآن منسوخ شده، چه فایدهای دارد. پرسش شما همین است؟
رهنامه: بله. منظور این است که اگر قرار است حکمی شرعی نسخ شود، چرا از ابتدا آمد و اینکه این نسخ چه فایدهای دارد؟
استاد: ثمره دارد. سیر تشریع را نشان میدهد. به ما احکامی یاد میدهد اینکه از یک جا شروع کنید و احکام را تغییر دهید. چنین چیزی در سیر تعلیم و تربیت و هدایت بوده است. مسئله دیگر این است که آیه قرآن از یک جهت نسخ شده است، نه از همه جهات؛ پس میتوان از آن آیه از جهات دیگر چون پیام اخلاقی، اعتقادی و غیره بهره جست. نکته دیگر این است که اگر یک آیه منسوخ شد و ما آن را از قرآن محو کردیم، چنین کاری باب میشود که ما اجازه داریم از قرآن چیزی برداریم.
رهنامه: آیا راههای شناسایی برای ناسخ و منسوخ وجود دارد یا نه؟ آیا گامهایی برای تشخیص ناسخ و منسوخ وجود دارد؟
استاد: یکی از علومی که در بحث نسخ به ما کمک میکند، فقه است؛ یعنی علم فقه به ما میگوید روایات ائمه اطهار(علیهمالسلام)، آنهایی که ثابت شده معتبرند، ما را با آیه ناسخ و آیه منسوخ آشنا میسازند. بعد خود مضمون آیه است. اگر کسی در آیات تدبر کند، میتواند به این نتیجه برسد که دو آیه قابل جمع عرفیاند یا تضاد دارند. ممکن است بگوید صلح کنید و منظورش در شرایط ضعف باشد یا بگوید جنگ کنید و منظورش در شرایط حکومت باشد. این دو عرفاً قابل جمعاند.
رهنامه: آیا فهم مباحث ناسخ و منسوخ بر فهم قرآن و برداشت از قرآن تأثیر دارد؟
استاد: بله، ناسخ و منسوخ این نقش را دارد که ما را متوجه کند چه حکمهایی نسخ شده و نباید عمل کنیم و این بر فهم قرآن مؤثر است. چنین مبحثی حتماً نقش تفسیری و عملی دارد.
یکی از علومی که در بحث نسخ به ما کمک میکند، فقه است؛ یعنی علم فقه به ما میگوید روایات ائمه اطهار(علیهمالسلام)، آنهایی که ثابت شده معتبرند، ما را با آیه ناسخ و آیه منسوخ آشنا میسازند.
رهنامه: مراد از قرائت چیست؟
استاد: قرائت در لغت یعنی خواندن؛ اما معنای اصطلاحی آن یعنی خواندن کلمات قرآن کریم به طریقی که منسوب به رسول خدا است. یعنی قاری مدعی است رسول خدا اینگونه تلاوت کرده و خدای متعال به آن حضرت فرموده اینگونه بخواند؛ بنابراین اگر کسی بگوید من بنابر لهجهای که دارم اینطور میخوانم و پیامبر اینگونه قرائت نکرده، قرائت نیست.
ابنمجاهد مجموع قرائات را در هفت قرائت جمع کرده است. خدا خیرش بدهد. کتابهایی مثل بحر المحیط یا تفسیرهای دیگر را ببینید. قرآن را به چندین قرائت خواندهاند. هر کسی به ذهنش آمده و قرائت کرده است. همین که او توانست مهاری بر این مسئله بزند، کار خیلی بزرگی انجام داده است.
رهنامه: این پرسش مطرح میشود که قرائتی که پیامبر داشته یا از جانب خدا گفته شده، یک قرائت است یا بیشتر. اگر کسی مدعی شود و بگوید پیامبر هم هفت قرائت داشته است، ما چه ادعا و دلیلی داریم؟
استاد: اهل سنت همین را میگویند. یک دلیل، روایات معتبرند که میگویند: «القرآن الواحد نزل من الواحد و الاختلاف من قبل الروات». این روایت در کافی در باب فضل القرآن آمده است. یک دلیل دیگر هم این است که این قرائتها متضادند و اصلاً قابل جمع نیستند. سندها را هم که بررسی میکنیم میبینیم اینگونه نیست که همه این قرائتها به پیامبر رسیده باشند. پس دلایل و قرائن به ما نشان میدهد اختلاف قرائتها از روات است. به وجدان هم میتوان به همین رسید. به لحاظ شهودی و تاریخی هم سر از جای خاصی در نمیآورد. قاعدتاً چون معانی متضاد خواهند شد، نمیتواند همهاش از قِبَل پیامبر باشد. اصلاً مشخص است که راوی به دلیل اینکه نقطه نبوده، یعلمون را تعلمون خوانده یا فکر کرده اینطور بهتر است. مثل تحلیلهایی که ما میکنیم. در حالی که اینها همه حدس و گمان و بداهه است.
رهنامه: عوامل پیدایش این قرائات چیست؟ یکی را فرمودید که نقطه نبوده و همین موجب شده کلمات را اشتباه بخوانند.
استاد: یکی دیگر اینکه اعراب نبوده است. همچنین لهجهها متفاوت بوده است؛ مثلاً سین را شین میخواندند. اینها مباحث در کتابهای علوم قرآنی بررسی شدهاند. آیتالله معرفت هم درباره آن بحث کرده است. همچنین ممکن است اختلاف قرائت به سبب تفسیر متفاوت بوده است؛ یعنی شخص بر اساس تفسیر و برداشت خودش گمان کرده قرآن باید آنگونه قرائت کند؛ مثلاً در مورد اینکه محدث نوری در مورد «صراط علی مستقیم» میگوید امام گفت نام علی(علیه السلام) در آیه است، باید گفت امام تفسیر و معنای آیه را گفته است و ایشان تفسیر را جای قرائت قرآن گذاشته است. چنین خطاهایی بوده است. علتهای مختلفی در علوم قرآنی درباره اختلاف قرائتها ذکر کردهاند. اختلافات گاه اجتهادی و گاه بنابر هوای نفس یا سیاسی بوده است.
بسیاری از محققان میگویند آنچه در طول تاریخ بین مسلمانان رایج و دایر بوده، قرائت اصلی است. آن قرائت همیشه در متن بوده و قرائتهای دیگر در حاشیه بودهاند.
رهنامه: یعنی از روی عمد قرآن را بهگونهای خواندند که به نفعشان باشد.
استاد: مثل اینکه یک دانشجو در پایاننامهاش ترجمهای از قرآن میآورد که به تحقیقش بخورد و مؤید مطالبش باشد.
رهنامه: آیا این تعدد قرائات تحریف قرآن نیستند؟
استاد: نه. درباره آن بحث کردهاند. استاد نجارزادگان و آیتالله استادی در اینباره سخن گفتهاند. استاد نجارزادگان کتابی در تحریفناپذیری قرآن دارد و در آن به این بحث پرداخته است. فکر میکنم آیتالله خویی اشاره میکند که قرآن یک چیز و قرائت چیزی دیگر. تصورش هم خیلی دقیق و ظریف است. این چیزی که از طریق خدای متعال آمده، قرآن است و به تواتر رسیده که قرآن است. این قرائتها میخواهند آن را بیان کنند. این قرائتها غیر از قرآناند. حال کدامیک از اینها درست است؟ برای تشخیص آن دو راه وجود دارد. بسیاری از محققان میگویند آنچه در طول تاریخ بین مسلمانان رایج و دایر بوده، قرائت اصلی است. آن قرائت همیشه در متن بوده و قرائتهای دیگر در حاشیه بودهاند. بیشترین قرآنها در طول تاریخ و بیشترین قرائت، همان چیزی بوده که الان وجود دارد. ایران و عربستان و مصر و دیگر کشورها همان اصل را دارند و ممکن است در یک جایی یک قرائتی مرسوم باشد. دیگر قرائتها همیشه در حاشیه بودهاند، در کوچه پسکوچهها. قاریان بزرگ اصلاً از قرائتهای حاشیهای استفاده نمیکردند. کسانی هم که آمدند این قرائتها را مطرح کنند، کسانی بودند که دنبال دردسر میگشتند؛ یعنی دنبال تفصیل قرائتها بودند وگرنه ائمه اطهار به ما سفارش کردهاند «اقرئوا کما یقرء الناس». مطمئناً این قرائت همان مطابق با حفص از عاصم است. به تعبیر استاد بابایی در کتاب روش تفسیر نه اینکه مردم از حفص گرفته باشند، بلکه حفص قرائت را از مردم گرفته است؛ چون ضابطتر و حافظتر بودند، همان را نقل کردند.
رهنامه: آیا قرائات بر تفسیر تأثیر میگذارند؟
استاد: قرائت از مقدمات تفسیر است؛ یعنی هر کسی میخواهد وارد تفسیر شود، باید قرائت را بشناسد. باید تکلیف خودش را روشن کند که تعدد قرائات را میپذیرد یا نه، مثل تفسیر آیتالله مکارم شیرازی که جان خودش را خلاص کرده از اینکه وارد این مقولات شود. اما تفسیر مجمع البیان به بحث قرائات پرداخته است و المیزان نیز اشاراتی به آن دارد. به هر حال قرائت در تفسیر نقش دارد؛ یعنی شما باید قرائت صحیح را پیدا کنید و بعد وارد تفسیر شوید.
رهنامه: اگر بگوییم یک قرائت صحیح بیشتر وجود ندارد، پس این بحث بیثمر میشود.
استاد: بالأخره باید بدانیم کدام قرائت صحیح است. بعضیها میگویند قرائت رایج قرائت صحیح است. بعضیها هم میگویند یک چیزی در زمانهایی رایج بوده است. علما و فقها در این باره بحث کردهاند که آیا میشود از بحث قرائات حکم شرعی درآورد یا خیر. آیتالله خویی در تفسیر البیان به این بحث پرداخته است. ایشان میگوید تا زمانی که قطعی نشود منسوب به رسول خداست، نمیتوان حکم شرعی داد. اگرچه ممکن است قرآن را برای منطقهای بهگونهای خاص قرائت کرده باشند. ایشان میگوید اگر مردم چنین بخوانند صحیح است؛ ولی دلیل نمیشود که چنین قرائتی شرعی است. اگر کسی میتواند قرائت حق را پیدا کند، قرائت غیرحق برایش حجت نیست.
قرائت از مقدمات تفسیر است؛ یعنی هر کسی میخواهد وارد تفسیر شود، باید قرائت را بشناسد.
این بحث مسئله مهمی است؛ ولی راههایی وجود دارد که بحث گسترده نشود. پیش از این تفسیر کشاف میگفتم، تفسیر سوره انسان. به مناسبت به بحر المحیط هم مراجعه میکردم. از بس قرائتهای ناموزون نقل کرده، واقعاً دیوانه میشدم. مشکل بعدی تجزیه و ترکیب آنها بود. ابنمجاهد این قرائتها را سر و سامان داد و هفت قرائت را ذکر کرد. تازه بعد از این درباره توجیه ادبی قرائتها بحث میشود که چرا یعلمون است یا تعلمون؛ یعنی شروع میکنند برای قرائتها مجوز شرعی درست کردن. به نظر من قرائت رایج بیاید، بسیاری از این بحثها مطرح نمیشود و دردسر دادنها کم میشود. دامن زدن به این بحث و گسترده کردنش معطل کردن خود و مخاطب است. افتادن در وادیای است که که هیچ ثمره و نتیجهای ندارد؛ البته بحث از اینکه کدام قرائت صحیح است، بحث مفیدی است؛ ولی اینکه همه قرائتها را تفسیر و تقریر کنیم و وجه ادبیاش را بگوییم کار بیخودی است. میتوان دو ـ سه قرائتی را که شهرت دارند بررسی کرد و اشکالی هم ندارد.
رهنامه: اگر کتاب ارزشمندی در بحث ناسخ و منسوخ و قُراء و قرائات میشناسید لطفاً معرفی کنید.
استاد: در بحث نسخ و قرائات کتاب التمهید آیتالله معرفت و البیان آیتالله خویی کتابهای خوبی هستند.
1ـ رعد: 39.
2ـ بقره: 106.