رابطه انساني استاد و طلبه همواره در راستاي جستجوي کمالات معنوي و پيدا شدن صفات و ملکات تربيتي و اخلاقي در دو طرف ميباشد. اين مقاله درصدد پرداختن به اين موضوع است، اينکه استادي که راه را طي کرده و نقش مريد را براي طلبه دارد چه صفات و ملکاتي را در راستاي تربيت علمي بايد به طلاب منتقل کند.
بررسي صفات و ملکات علمي که استاد بايد به طلّاب منتقل کند
اولين نکته در بررسي اين بحث آن است که ما اگر از انتقال صفات سخن ميگوييم قبلاً بايد استاد اين صفات را در خود نهادينه کرده باشد و داراي انگيزه کافي محبت به شاگردان و هدف صحيح و اخلاص باشد و اگر اين صفات در او نباشد و او بخواهد با نقش بازي کردن و ژست گرفتن اين کار را بکند اين انتقال مختل ميشود و باور نداشتن و ترديد استاد به آساني به طلّاب انتقال مييابد. اگر انگيزه خالص و هدف صحيح نباشد هر چند استاد روشهاي آموزش را هم بياموزد نتيجه مطلوب حاصل نميگردد و به عبارت اخري داشتن انگيزه و خلوص و هدف و نهادينه شدن آن ملکات در استاد شرط لازم تحقق اين امر است. هدف استاد از کلاس رفتن قرب الي الله است و اگر علمي ميآموزد علم بماهو علم مطلوب او نيست به اين دليل آموزش ميدهد که آن علم وسيلهاي براي همراه کردن شاگردان با خود در اين مسير باشد. نکته ديگر در مورد چنين استادي آنست که او درس و کتاب و يا خودش را محور کلاس قرار نميدهد. چون طلبه را ميخواهد به نقطهاي برساند بايد طلبه، محور تمامي فعاليتهاي کلاس او باشد تا اين انتقال صورت پذيرد ولي اگر هدف استادي حل مسائل جواب نايافته و يا تکميل کتاب و يا نوشتن رساله باشد آن اهداف تأمين نميشود. در نظر او طلبه بسيار محترم و ارزشمند است.
با فرض داشتن نکات بالا اگر کسي نسبت به طلبه يا ارائه علم يا روش تدريس و راههاي ارتباط با مخاطب بينش کافي نداشته باشد روشي را در پيش ميگيرد که به آن هدف منتهي نميشود لذا نکات بالا شرط لازم براي انتقال صفات است لکن شرط کافي نيست و بايد استاد بينش لازم را نسبت به آن ملکات و روش انتقال آنها داشته باشد. براي اينکه بدانيم چه ويژگيهايي به طلّاب بايد منتقل شود لازم است بدانيم ما چه اهدافي را براي آنها در نظر گرفتهايم و خروجيهاي حوزه چه کساني هستند. حوزه مجتهد ميخواهد، مبلّغ و منبري و مسألهگو و پژوهشگر هم ميخواهد که گستره وسيعي است و هر کدام کارکردها و ويژگيهاي خاص خود را دارند لکن ميتوانيم صفاتي را به صورت مشترک پيدا کنيم که ولو به نحو تشکيکي لازم است همه اينها را دارا باشند.
قبلا باید استاد این صفات را در خود نهادینه کرده باشد و دارای انگیزه کافی محبت به شاگردان و هدف صحیح و اخلاص باشد.
الف ـ استاد بايد نگرش نظاممند و مرحلهاي را به طلاب منتقل کند و تا طلبه بتواند نقشه راه را از ابتدا تا انتها ببيند و در هر لحظه خود را با مبدأ و منتهاي خود بسنجد. حد هر درس و يا مرحله را بشناسد تا در آن مرحله متوقف نماند، تعداد مراحل تا رسيدن به هدف را تبيين و ترسيم کند. اين استاد علاوه بر دادن اين نگرش بايد با تکرار و مشاوره و تذکر و نشان دادن ضعفها و قوّتها هم طلبه را راه ببرد هم اين نگرش را به ملکه تبديل کند.
ب ـ استاد بايد قدرت تحليل و پيدا کردن مبنا در علوم و قدرت جمعبندي و روشمندي را در طلبه نهادينه کند و آن را به صورت يک ملکه درآورد تا طلبه در برخورد با هر مسألهاي مباني داشته باشد، تحليل روشمند کند و در پايان از داشتهها جمعبندي صورت دهد. در هر علمي مبنا به دست طلبه بدهد، روش و قدرت تحليل را به او آموزش بدهد و جمعبندي کردن را به او بياموزد. همچنين نگاه درجه دو به دانش را در طلّاب نهادينه کند. اين علم يا اين مسأله چه جايگاهي دارد، چه ارتباطي با مسأله قبل و بعد دارد، چرا مطرح شده است، تاريخچه آن چيست و …
ج ـ يکي از صفات ايجاد نگاه نياز محور در طلاب است که ناظر به کاربرد ميباشد. ذهن طلبه را طوري تربيت کند که در ارتباط با ساير انسانها، جامعه و خودش و تمام مسائل پيراموني نيازها را چه از حيث نظري و چه از حيث عملي در رابطه با مباحث و مطالب تعليمي پاسخ دهد و رابطه ذهنيت و عينيت را برقرار کرده و نگاهي دائمي به دنياي امروز و شرايط امروز داشته باشد و از ابتدا در کلاس هر چه را ميخواند بداند در کجا کاربرد دارد و يا براي رفع نيازها به سراغ درس و يا کلاسي برود.
اگر انگیزه خالص و هدف صحیح نباشد هر چند استاد روش های آموزش را هم بیاموزد نتیجه مطلوب حاصل نمی گردد.
د ـ آزادانديشي و خلاقيت را منتقل کند. آزادانديشي يعني ما در قيد و بند افکار و شخصيت ديگران گرفتار و اسير نشويم و قدرت تجزيه و تحليل را در مقابل آنان از دست ندهيم و اقوال، شخصيتها مانع از تفکر مستقل ما نشود و در عين حال به صورت آموزشي و يادگيري توليدات علمي ديگران و تقليدي به سراغ مطلب نرويم. در فکر کردن ما متعبّد فهم و فکر ديگران نيستيم و بايد آن فرآيند رسيدن به پاسخ صحيح در خود من اتفاق بيفتد و يا سؤال جديدي را بايد پاسخ بگوييم و يا پاسخ جديد و نگاه جديدي نسبت به يک سؤال پاسخ يافته داشته باشيم. استاد بايد اين صفت آزادانديشي را ـ که شايد مهمترين صفت علمي ميباشد ـ به طلاب منتقل کند. البته خلاقيّت يک درجه بالاتر از آزادانديشي است و مبتني بر قوه ابداع ميباشد. انتقال آزادانديشي با تقليد و با اباحيگري در تفکر ـ داشتن جسارت علمي بدون پشتوانه و مبناي علمي ـ در تضاد است. در آزادانديشي ترس از انحراف و الحاد نبايد مانع از وجود آزادانديشي باشد چرا که نبود آزادانديشي خطرات بزرگتري را در بلند مدت در پي دارد ولو اينکه با وجود آزادانديشي انحرافات و ضايعاتي اتفاق بيفتد. اگر ما در حوزه نسبت به آزادانديشي تفريط کنيم در بيرون از حوزه افراط به سمت مقابل را خواهيم داشت. لذا ولو در مورد ضروريات تشکيکي صورت پذيرد استاد بايد با آرامش آن را طبيعي تلقي کرده و سعي کند با بحث علمي مشکل را برطرف نمايد. در دين برخي مفاهيم مقدس و اصيل وجود دارند و شخصيتهاي مقدس و برجسته و کتابهاي معتبر استاد بايد به شاگردان بياموزد که اقوال را آزادانه بسنجد و بين اقوال و شخصيتها تفکيک قائل شوند.
ذ ـ اعتماد به نفس و شجاعت علمي که بيارتباط به بحث آزادانديشي نيست. استاد بايد کاري کند که شخص خود را باور کند، اينکه ميتواند مستقلاً فکر کند، ارزشمند است نسبت به خود، خانواده و جامعه خودش مؤثر است و عزت نفس و خودباوري دارد و داراي احترام ويژه است. انتقال به گونهاي باشد که منجر به غرور اعتماد به نفس کاذب يا خود هيچ انگاشتن نشود. هم به او بها بدهيم و هم مانع عبور او از خطوط قرمز بشويم.
ز ـ پشتکار و پرکاري علمي و کنار گذاشتن خمودي و تنبلي. استاد بايد اين صفت را در آنها نهادينه کند با نشان دادن کارهاي انجام نشده، با ايجاد انگيزه، با نشان دادن راه طولاني حوزه و …
و ـ تواضع علمي و روحيه مباحثه در برخورد با قول حق پذيرنده باشند، حاضر به بحث و گفتگو با مردم و با ديگر طلاب باشند. صفت مباحثه کردن را چنان در آنها نهادينه کند که با طلبههاي ديگر، با اساتيد ديگر اهل گفتگو باشند و ارزش و قدر مباحثه را بدانند چرا که آثار و فوايد مباحثه بسيار زياد است که بعضي از آنها بالا بردن قدرت تفهيم، دستيابي به قول طلاب به حق، قدرت دفاع از نظر خود و ايجاد روحيه نزديکي با ديگران است.
روشهاي انتقال ملکات و صفات به طلاب ، برخي از روشهاي انتقال صفات نيست لکن زمينه و بستر را براي انتقال اين صفات فراهم ميکنند. محيط سالم و باز براي کلاس، سنجش کيفي و رابطه محبتآميز و صميمي استاد و شاگرد و … زمينه را تا حدّ زيادي فراهم ميکند.
روش اوّل: مشورت کردن با شاگردان در مورد تدريس، روش آن، محتواي آن، نحوه اداره کلاس و چگونگي پرداختن به بحثها. مشورت ذهن شاگردان را به تفکر وا ميدارد و آزادانديشي و خلاقيت را تقويت ميکند. انگيزه و اعتماد به نفس در شاگردان به واسطه اهميت دادن به نظرات آنها بارور ميشود. ضمن مشورت استاد ميتواند نگاه درجه دوم به آن علم و آن کلاس را به طلاب القاء کنيم، تعريف آن علم، موضوع آن، غايت آن، روش پرداختن به ان علم و … و روش کلاسداري، نحوه ارائه بحث و … مباحثي هستند که در انتقال صفات مؤثرند.
روش دوم: استفاده از روش تکرار و تلقين. استاد هر از چند گاهي در مورد صفات پسنديده علمي مثل آزادانديشي بحث کند و ويژگيها و آثار آن را بازگو کند. فوايد و مضرات آن را بگويد. هم در مقام موعظه و نصيحت اين صفات را ترويج کند و هم به طور عملي به صورت مداوم اين صفات را خودش اجرا کند و در معرض ديد همگان قرار دهد. مثلاً شجاعت علمي و آزادانه با اقوال روبرو شدن را در کلاس مکرراً اجرا کند. استفاده از روش تکرار در مقام نظر و عمل موجب انتقال اين صفات ميشود.
روش سوّم: ارائه درس و اداره کلاس را به شاگردان واگذار کند. با اين کار اعتماد به نفس، روحيه پژوهشگري تقويت ميشود و قدرت فهم و تحليل بالا ميرود.
روش چهارم: طرح سؤال و در معرض نقض و ابرام قرار دادن پاسخهاي آن سؤال. طرح سؤال به اين معني نيست که استاد بدون توجه به زمينهها سؤالي را مطرح کند بلکه طرح سؤال با زمينههايي فراهم باشد، نيازي را طرح کند، نشان دهد که چه ابهامي در ذهن کساني که به اين بحث پرداختهاند وجود داشته که براي پاسخ به آن نياز و ابهام وادار به پرداختن به اين بحث شدهاند. با اين طرح سؤال ذهنها آماده و خلّاق ميشوند. استاد خوب کسي نيست که يک سؤال را در فضاي عمومي کلاس طرح کند و منتظر جواب بماند و اگر کسي جواب نداد جمع شاگردان را مقصّر بداند بلکه استاد خوب کسي است که به صورت مصداقي با تک تک شاگردان رابطه برقرار کند و از آنان نظرخواهي کند که در اين تخاطب و گفتگوي دو نفره بين استاد با شاگردان ـ و در صورت مديريت مناسب گفتگوي بين شاگردان ـ ضعف و قوت علمي افراد شناسايي ميگردد، يک نوع اعتماد به نفس عمومي حاصل ميشود، اگر کسي به جواب درست برسد اعتماد به نفس او مضاعف ميگردد و در اين تخاطب روحيه شجاعت و آزادانديشي به شاگردان منتقل ميشود.
روش پنجم: استاد با نشان دادن ارتباط مسائل تعليمي با نيازهاي امروز و يا طرح سؤالاتي که پاسخ به نيازهاي امروز است به شاگردان نياز محوري را آموزش ميدهد. استاد قبل از تعليم بايد به شاگردان نشان بدهد که آنچه ميخوانند کدام نياز را برطرف ميکند و در کجا کاربرد دارد.
روش ششم: استاد نبايد در مقابل حرفهاي طلاب ولو غلط موضعگيري کند و يا ناراحت بشود. بعضي اساتيد ميپندارند که اگر در مقابل هر حرف غلطي نايستند اين حرف غلط شبهه ايجاد ميکند و خطرات جدي به همراه دارد، در صورتي که اين برخورد جرأت ابراز افکار و انديشههاي دروني را از شخص مقابل ميگيرد و مانع شکوفايي استعداد او ميشود و قدرت آزادانديشي را از او ميگيرد. در جاهايي ديدهايم که استاد با ناراحتي و عصبانيت در بحث با شاگرد به او فهمانده است که اشتباه کرده است در صورتي که اگر شرايطي مهيا ميکرد تا خود شاگرد اين فرآيند را طي کند علاوه بر ايجاد اعتماد به نفس و شکوفايي استعداد دروني سؤالات ديگري متولد ميشد و ارتباط آن بحث با ديگر مباحث آن علم براي شاگرد مشخص ميگرديد. بعد از طرح نياز و سؤال بايد اجازه بدهيم تا کلاس جوشش داشته باشد و در انتها استاد با جمعبندي مطالب کلاس را به سرانجام برساند.
ذهن طلبه را طوری تربیت کند که در ارتباط با سایر انسانها، جامعه و خودش و تمام مسائل پیرامونی نیازها را چه از حیث نظری و چه از حیث عملی در رابطه با مباحث و مطالب تعلیمی پاسخ دهد
روش هفتم: استاد سير علمي رسيدن به جواب، نقد، تحليل و استدلال و مطالعه خودش را در حضور شاگردان انجام دهد، آغاز و انجام و رسيدن به نتيجه و استفاده از مباني و استدلالها را به طلبه نشان دهد تا طلبه آزادانديش برخورد کردن با اقوال را بياموزد و …
روش هشتم: ارائه الگوهاي شخصيتي و کلاسهاي نمونه و داستانها و خاطرات کساني که آن ملکات را داشتند و به چه نتايج ارزندهاي رسيدند بازگو شود.
روش نهم: تشويق کلامي و يا مالي به نحوي و به حدّي که آسيب نداشته باشد در ايجاد خودباوري و اعتماد به نفس و آزادانديشي مؤثر است.
روش دهم: بعد از ارائه بحث در کلاس و جمعبندي، استاد از کساني که داراي مباني متفاوت هستند دعوت کند تا در چند جلسه نظرات خود را در رابطه با آن بحث و يا آن علم بازگو کنند. هم طلّاب نظرات بيشتري را ميشنوند و مجال گفتگو با اساتيد گوناگون را پيدا ميکنند و هم ميتوانند مباحث آن اساتيد را به تحليل و نقد بگذارند که در ايجاد آزادانديشي مؤثر است.
روش يازدهم: براي انتقال آزادانديشي و … سفرهاي علمي برگزار کنند مثلاً در رشته کلام و يا اديان با علماي آن اديان ديدار کنيم و به بحث و گفتگو با آنها بپردازيم، در علم فقه براي روبرو شدن با اصل موضوع مثلاً بازديد کردن از مؤسسات شبيهسازي و يا قضاوت و يا بانکها براي شناختن دقيق موضوعات و احکام. اهميت سفر در آنست که برخي موضوعات فقط در سفر قابل پيگيري است و ثانياً وجود ظرف مؤثر يادگيري را آسانتر مينمايد.
روش دوازدهم: استاد دائماً بين شخصيتهاي علمي و اقوال علمي تفکيک کند تا نظر دادن در رابطه با مسائل علمي و آزادانديشي محقق شود و قداست و طهارت افراد مانع از تفکر شاگردان نشود.
روش سيزدهم: استاد بحث را از زواياي مختلف و به صورت مانع تطبيقي طرح کند. انتقال مطالب از زواياي مختلف جامعيت و آزادانديشي را به همراه ميآورد.
روش چهاردهم: روشها را بياموزد و دائماً تکرار و تطبيق کند.