نویسندگان: محمدحسین فرمانی ـ مجتبی ربانی
صداي زنگ تلفن به صدا در آمد، سحر بود، تلفن را برداشتم، صدايي آشنا سلام کرد. او را شناختم. از طلبهها سراغ گرفت. او هميشه نگران و متوجه طلبهها بود. از وضعيت حجرهها سؤال کرد. از نماز شب طلبهها سؤال کرد. او خود را وقف تربيت آنها کرده بود و همت بلندي داشت با اينکه بيش از هشتاد سال سن داشت.
آنچه در حوزه متداول است اين است که طلبه در حوزه خوب درس بخواند تا بعدها مدرس خوبي بشود و نهايتاً به اجتهاد و مرجعيت برسد. غافل از اينکه صرفاً با تدريس و تدرّس و اجتهاد، مشکلات حوزه و جامعه اسلامي حلّ نخواهد شد، بلکه مديريت طلّاب و سرپرستي آنها به اندازه تدريس و اجتهاد اهميت دارد و خود رشتهاي تخصصي ميباشد و افرادي مستقلاً بايد به اين مقوله بپردازند. آيتالله مجتهدي تهراني پنجاه سال تجربه مديريتي طلاب را داشت و حوزه علميه بايد از بهرهها و تجربههاي اين استاد بزرگ استفاده کند. استاد خوب نه تنها در سير علمي و اخلاقي طلبه تأثير ميگذارد بلکه با سرپرستي خود، او را به سر منزل مقصود ميرساند.
اين نوشتار گزارشي از روش تربيت علمي، اخلاقي استاد مجتهدي تهراني است که پنجاه سال سابقه مديريت اجرايي و علمي و اخلاقي در حوزه علميه داشتهاند. لازم به ذکر است که شخصيت ايشان بايد از ابعاد مختلف مورد بررسي قرار گيرد زيرا ايشان داراي شخصيتي چند بعدي بودند و در عرصههاي مختلف ارتباط با عوام و خواص مورد استقبال قرار گرفته بودند. يکي از جنبههاي شخصيت ايشان بحث ارتباط با طلاب و جنبه استادي و شاگردي ايشان است. اين بحث را در چند مرحله بررسي ميکنيم.
الف ـ مرحله پذيرش و گزينش طلبه
ايشان مقيّد بودند که خودشان قبل از ثبت نام، تمام طلبهها را ببينند و اگر روش و منش آنها را پسنديدند اجازه تحصيل به آنان ميدادند. ايشان معتقد بودند چهره طلبه بايد جاذبه داشته باشد، هر چند گاهي طلبهاي با چهرهاي نه چندان زيبا پيدا ميشد که ايشان ميپذيرفت و ميفرمودند اينها نور دارند. ايشان معتقد بودند گيرايي و جاذبه حداقلي براي طلبه لازم است. ايشان ميفرمود که يک نظر نگاه به طلبه حلال است. من بايد طلبه را ببينم و محبت او به دل من برود. علاوه بر نظر خودشان صلاحيت علمي و شرايط قانوني ثبت نام را توسط مدرسه بررسي ميکردند.
ب ـ تذکرات سرنوشتساز
همان روزهاي ابتدايي طلبهها را جمع ميکردند و تذکراتي را پيرامون نکات مهم طلبگي مطرح ميکردند و براي همه فهمي از آن به عنوان رگهاي طلبگي تعبير ميکردند. ميفرمودند طلبه بايد چنگ رگ داشته باشد. اول رگ مقدّسي است. بايد اهل نماز جماعت، نماز شب، خواندن مفاتيح و قرآن و نهجالبلاغه باشد. نماز را اول وقت بخواند و … . ولي مقدّسي طلبه بايد به اندازه چاشني آبگوشت به باشد. در آبگوشت به يک ته استکان سرکه به عنوان چاشني ميريزند تا معتدل شود و دل را نزند ولي اگر به اندازه يک ليوان سرکه بريزند نميتوان آن را خورد. مقدّسي طلبه بايد کم باشد مبادا به خاطر مقدّسي درس را تعطيل کند و به مسافرت برود. مبادا شب چهارشنبه که شب درس است به مسجد جمکران برود. اگر دو ساعت به اذان تهجّد کند و فردا سر درس چرت بزند فايده ندارد. تهجّد و مقدسّي نبايد خللي به درس طلبه وارد کند. اگر طلبه به درس اخلاقي ميرود که مناسب حال و شأنش نيست موجب خمودي و دور شدن او از تحصيل ميشود.
صرفا با تدریس و تدرّس و اجتهاد، مشکلات حوزه و جامعه اسلامی حل نخواهد شد، بلکه مدیریت طلاب و سرپرستی آنها به اندازه تدریس و اجتهاد اهمیت دارد و خود رشته ای تخصصی می باشد.
رگ دوم رگ عوامي است يعني در اعمال و رفتارش يک نحوه عوامي وجود داشته باشد، با مردم بنشيند و تکبر نداشته باشد. علم حجاب اکبر است لذا طلبه بايد مثل عوام مقيد به انجام يک سري کارها باشد. براي مثال ميفرمودند مرحوم امام خميني در نجف هر شب به زيارت ميرفتند يک شب که خيلي هوا سرد بود آقا مصطفي فرزند امام به امام فرمودند امام که دور و نزديک ندارد، همين جا در منزل زيارت کنيد، امام به آقا مصطفي فرموده بودند مصطفي اين رگ عوامي را از ما نگير. همچنين ميفرمودند در صحن امام رضا (ع) حاج آقا مرتضي حائري را ديدم که روي زمين نشسته و مثل عوام پاي خود را دراز کرده بودند و دعا ميخواند.
رگ سوّم رگ طلبگي است. طلبه بايد نگران بحث و درس باشد و به دنبال علم برود. بايد براي موفقيت در درس چند کار انجام دهد. اول اينکه شب قبل از کلاس پيش مطالعه داشته باشد تا با زمينه قبلي سر درس برود. دوم سر کلاس حواسش متوجه درس باشد و خوب فرا بگيرد. سوم بعد از درس، پس مطالعه داشته باشد و اشکالات را يادداشت نموده و سؤال کند تا رفع اشکال بشود. چهارم طلبه بايد هم بحث خوب داشته باشد و درس را مباحثه کند. او بايد براي هم بحث بهترين انتخاب را داشته باشد، هم از نظر علمي و هم از نظر اخلاقي و تقيّدات شرعي. چهارم درسها را هر چند وقت يکبار دوره کند تا تثبيت شود و از يادش نرود. پنجم طلبه بايد تدريس کند تا خواندهها به عمق جانش بنشيند و هرگز از يادش نرود. هر کس در هر يک از اين کارها سستي کند از مسير طلبگي منحرف ميشود و اگر در طلبگي باقي بماند چندان مثمرثمر نخواهد بود.
رگ چهارم که ايشان خيلي روي آن تأکيد داشتند رگ توسل به اهل بيت «عليهمالسلام» بود. در اينباره حضرت استاد ميفرمودند: سالها قبل به باغي رفته بودم، صاحب باغ زردآلوهايي را براي خوردن آورد که بي مزه و بعضاً تلخ بود. علت را جويا شدم، به من گفت اين ميوه پيوند نخورده است و تلخ شده است بعد ميفرمودند طلبه بايد به اهلبيت پيوند بخورد تا شيرين بشود، ما اينجا طلبهها را پيوند ميزنيم، طلبهاي که توسل به اهلبيت نداشته باشد و در مجالس عزاداري و شادي اهلبيت شرکت نجويد به درد نميخورد. گريه براي اهلبيت مس وجود را طلا ميکند. هر روز در حضور ايشان چندين بار روضهخواني ميشد. روزهاي شهادت درس نبود و ايشان اقامه عزا ميکردند و ميفرمودند امروز درس ما تعطيل نيست بلکه درس ما عوض شده است. توسل اصل درس ماست نه جزء درس ما. هر کس در ايام اقامه عزا در مدرسه شرکت نکند هر غيبت او معادل ده غيبت است. علت اينکه درس حاج شيخ عبدالکريم حائري اين همه مجتهد و مرجع تحويل داد اين بود که قبل از درسِ مرحوم حاج شيخ، توسل به اهلبيت وجود داشته است و يکي از طلبهها مداحي ميکرده است.
همه اين رگها بايد با هم و به صورت متعادل وجود داشته باشد وگرنه اگر در يکي افراط شود و بقيه کمرنگ باشد فايدهاي ندارد.
ج ـ مديريت و نظارت و ارتباط تنگاتنگ و صميمي و رابطه پدري و پسري
ايشان براي ارتباط با طلاب در هفته سه روز کلاس عمومي داشتند. در هر کدام از اين سه روز يک کلاس عمومي براي طلاب پايه هفت به بالا و يک کلاس عمومي براي طلاب پايه يک تا شش داشتند. در کلاس عمومي طلاب پايه هفتم به بالا علاوه بر ارتباط با تک تک طلاب، کتاب شرايع و عروة را ميخواندند و به اين بهانه طلبهها را با کتابهاي متروک در حوزه آشنا ميکردند و بعد يک حديث ميخواندند و در آخر در کلاس روضه خوانده ميشد. بعد از آن کلاس عمومي پايه يک تا شش بود که کتاب معراج السعادة، کتاب آداب الطلاب که گفتههاي ايشان ميباشد، منية المريد و يک کتاب اعتقادي خوانده ميشد و بعد از آن، قرآن يا نهجالبلاغه يا صحيفه سجاديه تفسير ميشد و در انتها يکي از طلّاب روضهخواني ميکرد. بعد از آن ايشان به منزل ميرفتند و پس از يک ساعت استراحت براي نماز ظهر و عصر دوباره به مدرسه ميآمدند.
در بين نماز ظهر و عصر يک منبر براي طلاب و عموم مردم داشتند. دوباره به منزل ميرفتند و بعد از ظهر به مدرسه تشريف ميآوردند و در اتاق خودشان مينشستند و طلبهها به نزد ايشان رفت و آمد ميکردند و تا اذان مغرب به امور طلاب ميپرداختند. بعد از نماز مغرب به امور حجرهداران ميپرداختند و يک کلاس عمومي براي طلاب آزاد و دانشجويان داشتند و منبر ميرفتند. نظارتشان روي طلاب زياد بود و با تمامي طلاب به طور مستقيم ارتباط برقرار ميکردند و بارها از طلاب ميشنيديم که استاد را بيش از خانوادهشان دوست داشتند. استاد، طلاب را فرزند خود ميخواندند و ميفرمودند من بايد شما را مثل پسر خودم بشناسم، کساني شاگرد من هستند که از وضعيتشان کاملاً مطلع باشم، بدانم پدر، هم بحث و هم حجره و استاد شما کيست و زير و بم زندگي شما را بدانم. آدرس و تلفن منزل برخي طلبهها را ميگرفت و با پدر طلّاب در تماس بودند. ميفرمود کساني شاگرد من هستند که شبانه روز با من باشند. ميفرمود مثال من مثال باغباني است که همواره بين گلها ميگردد و علفهاي هرز را جدا ميکند که به گلها آسيب نزند. اگر ميديدند طلبهاي دوست نابابي دارد به او تذکر ميداد و اگر مورد حاد بود برخورد جدي ميکردند. گاهي به برخي طلاب مشکوک ميشد براي آنها مراقب ميگذاشت و اگر ميفهميد طلبه به جلسات خاصي ميرود آن جلسات را پيگيري ميکرد و در صورت لزوم تذکر ميداد. ايشان خودشان هم حجره را تعيين ميکرد، ميفرمودند برخي بايد در حجره تنها باشند. به هم مباحثها هم نظارت داشتند. ميفرمودند بعضي از مديران مدارس از طلبه به عنوان ويترين استفاده ميکنند و به تعداد بالاي طلبههايشان ميبالند ولي ايشان از سفر و مهماني و گردش و لذت خودش صرفنظر ميکرد و با طلبهها وقت صرف ميکرد. اين اواخر با وجود بيماري و کسالت، ده دقيقه قبل از کلاس عمومي در مدرسه حاضر بود. در برف و باران شديد که بعضاً طلاب نميآمدند حتي در سالهاي آخر که حدود 85 سال سن داشتند در مدرسه حاضر ميشدند. حتما به رابطه اساتيد و شاگردان نظارت ميکردند که شاگردان با استادشان مناسب و هماهنگ باشند يا اگر استادي درس را تعطيل ميکرد مورد بازخواست قرار ميگرفت. روزي سه بار به مدرسه ميآمدند. رابطه آنقدر عميق بود که دائماً حال شاگردان را ميپرسيدند. در کلاس عمومي سراغ تک تک شاگردان را ميگرفتند، اگر کسي نبود علّت غيبت را جويا ميشدند. تمام شؤون طلاب را زير نظر ميگرفتند و همه از ايشان حساب ميبردند. شب با حوزه در تماس بودند و در ساعات مختلف از حال طلّاب جستجو ميکردند. ساعات زيادي را در حوزه ميگذراندند و جز سالهاي آخر، خودشان به تک تک کلاسها و حجرهها و کتابخانه سر ميزدند. هميشه نگران وضعيت طلاب بودند که چه ميکنند؟ کجا هستند؟ با که ميگردند؟ در ايام جواني وقت و بي وقت به مدرسه سرکشي ميکردند و در سالهاي آخر مسؤولي براي اين کار قرار داده بودند. بارها از منزل به مدرسه تماس ميگرفتند.
همان روزهای ابتدایی طلبه ها را جمع می کردند و تذکراتی را پیرامون نکات مهم طلبگی مطرح می کردند و برای همه فهمی از آن به عنوان رگ های طلبگی تعبیر می کردند.
در مورد طلبهها سؤال ميکردند، آيا شام دارند؟ کولر و شوفاژ سالم است؟ چه کسي هست و چه کسي نيست؟ نقل است حدود بيست سال پيش يک شب پاييز که شوفاژ مدرسه راهاندازي نشده بود هوا به شدت سرد ميشود، فردا طلبهها ميبينند که آقاي مجتهدي به شدت خستهاند وقتي پرسوجو ميکنند ايشان ميگويد که ديشب از نگراني اينکه طلبهها سردشان نشود تا صبح نتوانستم بخوابم. ايشان در مديريتشان قاطع بودند ميفرمود کسي که حوزه اداره ميکند بايد حرف براي گفتن داشته باشد و به صحت نظر خود ايمان داشته باشد نه اينکه به همه چشم بگويد. طلبهها با وجود عشق و علاقه به ايشان نوعي ترس از ايشان داشتند. ميفرمودند بايد نسبت به من خوف و رجا داشته باشيد. گاهي با مواخذه و داد و فرياد کار را اداره ميکرد. ميفرمود هر مرتبه که من فرياد ميزنم تا چند ماه مدرسه اداره ميشود. شيوه مديريتي ايشان همواره سازش با طلبه نبود و گاهي با مواخذه و برخورد کارها پيش ميرفت. البته گاهي خودشان را به تغافل ميزد و به طلّاب فرصت ميداد. ايشان قائل به جاذبه بودند و با خوشرويي و خوشزباني و خنده و شوخي بسياري از طلاب و مردم را جذب خود ميکردند. ميفرمود روحاني بايد خوشرو باشد و با مردم بجوشد. همواره در دسترس مردم و طلاب بودند نه محافظي داشتند و نه حريمي براي خود ايجاد کرده بودند حتي مردم به خانه ايشان ميرفتند و زنگ ميزدند. به وضع اقتصادي طلاب و فقراي محل رسيدگي ميکرد. از ويژگيهاي شخصي ايشان اين بود که ساده و همه فهم صحبت ميکرد و به فراخور حال زياد شوخي ميکرد و خود را تا سطح طلّاب و مردم پايين ميآورد و اين موجب ميشد طلّاب و مردم به راحتي در تمام مسائلشان با ايشان ارتباط برقرار کنند.
د ـ در تمام شؤون زندگي طلّاب توصيههاي بسيار مفيد و مهم داشتند.
1ـ آخوندي موفق است که خانوادهاش او را به عدالت قبول داشته باشند و پشت سرش نماز بخوانند.
2ـ طلبه نبايد اهل دنيا باشد نبايد لباس گرانقيمت بپوشد حتي اگر ميخواهيد گوشت بخريد هميشه از يک قصابي نخريد که او بگويد اينها هميشه گوشت ميخورند.
3ـ طلبه بايد به شکلي زندگي کند که مردم نتوانند از او نقطه ضعفي بگيرند، براي هر چيزي يا پول کمي با مردم بحث نکند.
4ـ روحاني بايد مردم را تربيت کند و ايتام آل محمد را سرپرستي کند.
5 ـ براي منبرها، نمازها و مجالستان در مورد پول و مقدار آن چانه نزنيد زيرا مردم نسبت به دين بدبين ميشوند.
می فرمود مثال من مثال باغبانی است که همواره بین گل ها می گردد و علف های هرز را جدا می کند که به گل ها آسیب نزند.
6 ـ طلبه بايد قناعت کند تا به کاسبي دچار نشود. ما آخوند داريم و آخوندگر. آخوندگر کسي است که آخوندي را براي کاسبي ميخواهد مثل رفتگر و کارگر.
7ـ طلبه بايد به خدا توکل کند. اگر به پول نياز داشت به پدرش هم نگويد، دو رکعت نماز امام زمان بخواند و از خدا بخواهد.
8 ـ طلبه بايد اهل سحر و تهجّد باشد. طلبهاي که ميخواهد مردم را توصيه کند بايد خودش يک قدم جلوتر باشد طلبهاي که ميخواهد به مردم بگويد نماز صبح بخوانيد بايد خودش نماز شب بخواند.
9ـ رفتار طلاب براي مردم حجت است و مردم يک پله پايينتر از او حرکت ميکنند اگر شما در نماز شب سستي کنيد عوام در انجام واجبات سستي ميکنند، اگر در انجام واجبات سستي کنيد عوام در انجام حرام اصرار ميورزند. آيتالله بروجردي در روز آخر درسشان وقتي که طلاب ميخواستند به شهرها و روستاهاي خود برگردند فرمودند: اي طلبهها، مردم دليل و برهاني بر عقايدشان ندارند، اعمال و رفتار شما براي آنها حجت است، مراقب باشيد گناه بي دين کردن مردم در نامه اعمالتان نباشد.
10ـ روحاني بايد سادهزيست باشد يعني در پوشش و لوازم زندگي خلاف عرف جامعه عمل نکند. اگر اينگونه نباشد مردم به روحاني اقبال نشان نميدهند. آخوند و طلبه بايد عزّت نفس داشته باشد.
11ـ روحاني نبايد به نحوي که ديگران گمان بد ببرند با نامحرم هم کلام شود بنده وقتي در خيابان با يکي از محارم خود مواجه ميشوم به چهره آنها نگاه نميکنم، مردم که نميدانند او از محارم من است.
12ـ در دوران تحصيل لازم است طلاب مدتي در شهر مقدس قم بمانند و از فيوضات حضرت معصومه (س) بهرهمند شوند. مشروط بر اينکه بعد از تحصيل به بلاد خود بازگردند، اينطور نباشد که آنقدر در قم بمانند که به آثار باستاني تبديل شوند. ايشان آيه نفر را ميخواندند و ميگفتند بعضي از طلاب از «ولينذروا قومهم» همين قم را ميفهمند و از آنجا براي تبليغ خارج نميشوند.
13ـ آخوند بايد بازاري باشد تا کسي نتواند او را فريب دهد.
آنقدر توصيههاي ايشان زياد و مکرّر و شيرين بود که از اين گفتار خارج است. روحش شاد و انشاءالله با ائمه معصومين محشور باشد.