
این گفتگو در ابتدا با تعریف علوم قرآن به، دانستنیهای پایه و پیشنیازهای اساسی برای شناخت و فهم قرآن، به توضیح تفاوتهای دو اصطلاح علوم القرآن و العلوم القرآنیه میپردازد. سپس علوم قرآنی را در سه شاخه با محوریت زمان، محتوا و روش تقسیمبندی نموده و هریک به خصوص روش را با 5 زیر شاخه (روشهای تفسیر، گرایشها و…) را شرح میدهند. به گونهای که روشهای تفسیر را با توجه به منابع دانسته و تفسیر با توجه به ابزارها را گرایش و رویکرد تفسیری میداند و… .در ادامه قویترین روش را روش جامع بین منابع (عقل، قرآن، روایات) دانسته و کتابهای المیزان و تسنیم را در اوج میدانند و در پایان نیز به معرفی اساتید برتر در زمینههای مختلف علوم قرآنی میپردازند.
****
ما کاری را به نام “مدرسه تفسیر” شروع کردهایم. چون ما جزو خیرین مدرسهساز هستیم کتابهایمان با نام مدرسه شروع میشود مثل مدرسه امام، مدرسه ترنم توحید، مدرسه سبز غدیر، مدرسه پژوهش و نگارش، مدرسه عشق حسینی و … . کتاب مدرسه تفسیر نیز یک بخشاش که مربوط به روش تفسیر ترتیبی و موضوعی است به صورت جداگانه و بهعنوان مهندسی فهم و تفسیر قرآن چاپ شده است و چون بحثهای مربوط به نزول و مکی و مدنی و امثال آن زیاد مورد بحث قرار گرفته در این کتاب بیشتر به بحثهای جدید میپردازیم.
رهنامه: تعریف علوم قرآن چیست و از چند علم تشکیل شده است و به لحاظ موضوع و غایت این علوم چه هدفی را در رابطه با تفسیر قرآن برای ما تامین میکنند؟
استاد: در واقع سوال شما ناظر به رئوس ثمانیه علم است.
رهنامه: بله. البته بحث کلی ما نگاه درجه دو به علم است که اعم از رئوس ثمانیه است.
استاد: در رابطه با علوم قرآن، چون ما این اصطلاح را از عربی گرفته و به فارسی آوردهایم، یک اشتباهی برای اساتید رخ داده است. در عربی دو اصطلاح «علوم القرآن» و «العلوم القرآنیه» وجود دارد. ما به اشتباه ترجمه «العلوم القرآنیه» را در فارسی انتخاب کردهایم و براساس آن کتابها نوشتهایم که اشتباه است.
رهنامه: تفاوت این دو اصطلاح چیست؟
استاد: آنچه در عربی «علوم القرآن» گفته میشود، ترکیب اضافی است و سه معنا میتواند داشته باشد. اضافه به معنای «مِن» یعنی علوم من القرآن یا اضافه به معنای «فی» باشد و یا اضافه به معنای «ل» باشد یعنی علوم مختص به قرآن. اما «العلوم القرآنیه» ترکیب وصفی است و آنچه در فارسی علوم قرآنی میگوییم، ترجمه «العلوم القرآنیه» است.
اما اگر در «علوم القرآن» مقصود «علوم من القرآن» باشد، معنایش آموزههایی از قرآن است که همان تفسیر است و اگر «علوم فی القرآن» باشد، معنایش تفسیر موضوعی است و در این دو حالت معنای علوم القرآن با العلوم القرآنیه یکسان است. اما اگر «علوم للقرآن» باشد، فرق میکند و خود قرآن نیست بلکه مباحث مقدماتی برای ورود به قرآن است. یعنی علومی که بیرون از قرآن است اما موضوعش شناخت قرآن است.
من علوم قرآن را به سه شاخه تقسیم میکنم که در واقع همان علوم للقرآن است و این نوع تقسیمبندی نو و جدید است که عبارتند از: دانستنیهایی با محوریت زمان، دانستنیهایی با محوریت محتوا و دانستنیهایی با محوریت روش.
لذا بر همین اساس است که مرحوم طبرسی که در قرن پنجم و ششم زندگی میکرده، در جلد اول کتابش مینویسد: «التی سمّیته بمجمع البیان لعلوم القرآن» در حالی که به اشتباه میگوییم «مجمع البیان فی تفسیر القرآن». یعنی تا قرن هفتم اصطلاح علوم قرآن با تفسیر هیچ فرقی نداشته است. اما از قرن هفتم به بعد که جناب زرکشی کتاب «البرهان فی علوم القرآن» را نوشته، مرزبندی شکل میگیرد و آن علومی که مباحث مقدماتی مختص قرآن و شناخت قرآن است را در قالب چهل و چهار عنوان دستهبندی کرده است. بعد در قرن نهم و دهم جناب سیوطی چهل موضوع به آن اضافه کرده و هشتاد و چهار عنوان برای علوم قرآن بیان میکند که همه اینها مباحث مربوط به شناخت قرآن است، نه آموزههای قرآن.
رهنامه: مگر وقتی بزرگان ما از علوم قرآنی بحث میکنند از همین هشتاد و چهار موضوع سخن نمیگویند؟
استاد: بله، ولی اسم آن را اشتباه میگویند. علوم قرآن همانطور که عرض کردم اگر به معنای «مِن» و «فی» باشد، با تفسیر فرقی ندارد. اما اگر علوم للقرآن را در نظر بگیریم همین دانشهای بیرونی و مقدماتی مدنظر است. لذا وقتی تدریس میکنم علوم قرآن را اینگونه ترجمه میکنم؛ «دانستنیهایی که پیشنیاز شناخت قرآن است». که شناخت قرآن ابعاد مختلف دارد که شامل شناخت درونی و بیرونی میشود. پس باید بگوییم علوم قرآن نه علوم قرآنی، چون علوم قرآنی همان تفسیر است.
مطلب دوم اینکه من علوم قرآن را به سه شاخه تقسیم میکنم که در واقع همان علوم للقرآن است و این نوع تقسیمبندی نو و جدید است که عبارتند از: دانستنیهایی با محوریت زمان، دانستنیهایی با محوریت محتوا و دانستنیهایی با محوریت روش. آنچه با محوریت زمان است، مثل نزول قرآن که به تناسب زمانی، بحثهای مکی و مدنی، بحث حقیقت وحی، وحیشناسی و بحث اسباب نزول مطرح میشود.
رهنامه: چرا این دسته را با محوریت زمان در نظر میگیرید؟
استاد: چون نزول یک پدیده زمانمند است. بعد از آن بحث قرائت قرآن مطرح میشود چراکه قرآن زمانمند است و بعد از آن بحث تدوین و جمعآوری قرآن است که آیا در زمان پیامبر (ص) شکل گرفته یا بعد از پیامبر (ص) شکل گرفته است. البته قبل از جمعآوری، بحث کتابت مطرح است. پس اول بحث نزول و وحیشناسی با کلیه اقسام و متعلقات آن است. سپس بحث قرائت قرآن، بعد کتابت قرآن و بعد تدوین و جمعآوری قرآن مطرح میشود. این پنج موضوع با محوریت زمان است. منظور از بحث قرائت، قاریهای هفتگانه، دهگانه و چهاردهگانه است.
شاخه دوم بحثهایی است با محوریت محتوای قرآن مثل بحث اعجاز قرآن و بحث تحریفناپذیری قرآن.
رهنامه: بعضی از مطالبی که در محور اول عنوان کردید، میتواند بهعنوان محتوا هم بحث شود، مثل وحی؟
استاد: نه. چون وحی زمانمند است آن را در دسته اول قرار دادهایم ولی اعجاز زمانمند نیست. این دستهبندی بسیار دقیق است. یک موضوع محتوایی دیگر، بحث محکم و متشابه است. اما محور سوم، محوریت مباحث روشی و روششناختی قرآن است که پنج شاخه دارد: روشهای تفسیر، گرایشهای تفسیر، مبانی تفسیر، قواعد تفسیر و زبان قرآن. که این پنج محور در هیچ یک از کتابهای علوم قرآن از جمله البرهان، الاتقان و التمهید نیامده است. ولی همه اینها جزو علوم قرآن است، یعنی دانستنیهای پایه برای شناخت و بهرهبرداری از قرآن است. ما اگر روشهای تفسیر بلد نباشیم نمیتوانیم تفسیر کنیم یا از تفاسیر استفاده کنیم. همینطور سایر محورهای روشی. پس روشن شد که اولا ما علوم قرآن را اضافه به معنای «ل» میدانیم که تعریف آن عبارت است از «دانستنیهای پایه و پیشنیاز برای شناخت و فهم قرآن» که در سه شاخه دانشی با محوریت زمان، محتوا و روشی تقسیمبندی میشود.
رهنامه: لطفا هر یک از پنج بحث محور روش را توضیح دهید.
استاد: درباره روشها و گرایشهای تفسیری، ما عناصر سازنده و اثرگذار در روش را شش عنصر میدانیم. یک، اهداف، دو، مبانی، سه، منابع، چهار، مراحل، پنج، ابزار و شش، قواعد و قانونهای اجرایی.
اگر این شش عنصر درباره یک موضوع لحاظ شود، روشمند است. مانند آموزش روشمند یا پژوهش روشمند یا تبلیغ روشمند. اگر همه این عناصر هم نباشد حداقل یکی از آنها به صورت برجسته وجود دارد.
درباره روشهای تفسیری دو عنصر وجود دارد. بعضی روشهای تفسیر را براساس ابزار تعیین میکنند که اینها متوسطین از اهل علم هستند مثلا میگویند روش تفسیر علمی داریم، روش تفسیر ادبی، یا کلامی یا فقهی داریم که بعضی از کتابهایی که جدید نوشته شده است، بدین صورت است.
رهنامه: اینها رویکرد است یا روش است؟
استاد: اینها براساس ابزار تعیین میکنند و تعبیر به روش میکنند ولی ما میگوییم که دستهبندی براساس ابزار درست نیست. زیرا آن گرایش و رویکرد است نه روش، دستهبندی در روش باید براساس منبع باشد. وقتی ما میگوییم که مقصود خدا از فلان جمله این است، باید سند داشته باشیم و سند ما میتواند عقل برهانی، نقل قرآنی و یا نقل روایی باشد و ما روش را براساس منابع تعیین میکنیم نه براساس ابزار. لذا این تقسیمبندی روشی را که در برخی کتابها آمده درست نمیدانیم و میگوییم اینها روش نیست بلکه گرایش است. ما گرایش را سمت و سوهای مفسر در برداشت و فهم قرآن تعریف میکنیم. ممکن است مفسری پیش از آنکه مفسر شود، ادیب باشد یا فقیه باشد یا فیلسوف باشد، این مفسر وقتی به آیاتی که مرتبط با رشته خودش است میرسد توجه و عنایت ویژه به این آیات میکند. همینطور ممکن است مفسری توجه به نیازها و علوم زمانه داشته باشد، لذا در تفسیر، مباحث علمی و مطالب مرتبط با فیزیک، شیمی، زیستشناسی، جانورشناسی و گیاهشناسی را مطرح میکند. این یک گرایش تفسیر است یا ممکن است مفسری براساس نیازهای شخصی و یا علاقهمندیهایش در حوزه تفسیر تربیتی یا اخلاقی کار کند.
درباره روشها و گرایشهای تفسیری، ما عناصر سازنده و اثرگذار در روش را شش عنصر میدانیم. یک، اهداف، دو، مبانی، سه، منابع، چهار، مراحل، پنج، ابزار و شش، قواعد و قانونهای اجرایی.
پس روش براساس منابع است فلذا میگوییم که سه روش تفسیری وجود دارد که عبارتند از تفسیر قرآن با عقل، قرآن با قرآن و قرآن با روایات.
رهنامه: اگر کسی بگوید که مقصود من از تفسیر علمی این است که با استفاده از قطعیات علوم تجربی، قرآن را بفهمیم، جایگاهش چیست؟
استاد: اشکالی ندارد.
رهنامه: پس در این صورت این یک روش است چرا که همانطور که برهان، علمآور است، تجربه نیز یک روش علمآور است.
استاد: ما نمیتوانیم بگوییم قرآن این منظور را دارد چون فیزیک اینطور گفته است.
رهنامه: چرا عقل میتواند منبع باشد؟
استاد: چون عقل، حجت الهی است.
رهنامه: تجربه هم عقلانی است؟
استاد: بله، اگر تجربه به مرحله قطعی برسد به صورت احتیاطی میتوان آن را در نظر گرفت. چون ممکن است این قطع تجربی در آینده نقض شود.
رهنامه: بله، منظور ما وقتی است که به قطعیت برسد.
استاد: اصلا در تجربه قطع معنا ندارد. در تجربه امکان قطع ثابت نیست. تجربه میتواند ما را به قطع زمانمند برساند اما به قطع ثابت نمیرسد.
خیلی چیزها است که در یک دوره، قطعی است و هنگامی که دوره تغییر کند، باطل میشود و حتی ظنی هم نیست. لذا سند و برهان ما باید قطعی باشد. به همین دلیل هر عقلی را نیز نمیپذیریم. بلکه عقل قطعی را میپذیریم.
رهنامه: مطالب شهودی چه جایگاهی دارد؟
استاد: شهود فقط برای خود شخص اعتبار دارد.
رهنامه: اگر کسی شهودش را برای ما گزارش کند و ما خلافش را نیابیم چه بسا در فهم قرآن مفید باشد.
استاد: باز هم احتمال خلاف در آن وجود دارد زیرا شهود جز با گزارش صورت مشهود به ما منتقل نمیشود و گزارش هم ظنآور است و علمآور نیست.
پس روشها و گرایشها از این قرار است. اما درباره مبانی و قواعد نیز اشتباهی در تعاریف صورت گرفته است. برخی در تعریف آن گفتهاند پیشفرضهای مفسر. در حالی که پیشفرض به درد نمیخورد و ما نمیتوانیم یک ساختمان را بر پایه فرض بنا کنیم. بلکه باید فندانسیون ساختمان بتنی و محکم باشد. بعضی دیگر در تعریف گفتهاند پیشباورهای مفسر. در حالی که پیشباورها همان گرایشهاست و پیشباورها با مبادی سازگار است نه با مبانی.
تعریف ما این است که مبانی یعنی زیر ساختهای ثابت فکری مفسر در برداشت از قرآن. مفسر با یک سلسله زیر ساختهای ثابت فکری و اندیشهای وارد تفسیر میشود که این مبانی را در تفسیر قرآن به پنج شاخه بخش کردهایم؛ مبانی فلسفی و هستیشناختی، مبانی دلالی و زبانشناختی، مبانی علمی و معرفتشناختی، مبانی بیانی و گفتمانشناختی، مبانی هنری و زیباییشناختی.
مبانی یعنی زیر ساختهای ثابت فکری مفسر در برداشت از قرآن.
از طرف دیگر گفتهایم قاعده آن چیزی است که بر روی این مبانی سوار میشود که تعریف آن چنین است: «رو ساختها و برنامههای اجرایی ثابت در فهم کلام خدا» که پشتوانه این رو ساختها، زیر ساختها هستند. در واقع زیر ساختها همان، هست و نیستها هستند و رو ساختها، بایدها و نبایدها هستند. پس قاعده یعنی لزوم انجام کاری یا پرهیز از انجام کاری. یک مثال از مسائل زبانشناختی برایتان میزنم. ما بهعنوان یک اندیشه، ابتدا باید «الظهور حجه» را با استفاده از منابع عقلی و نقلی و عقلایی ثابت کنیم. سپس هنگام فهم قرآن باید استظهار کنیم و اصالت ظهور را مستند قرار دهیم. ما وقتی میتوانیم بگوییم که چون ظهور یک آیه، فلان چیز است پس آیه همان را میخواهد بگوید که ابتدا ثابت کنیم ظهور حجت است. پس اصالت ظهور یک قاعده است و حجیت ظهور یک مبناست.
بحث آخر، که یکی از پیچیدهترین بحثهای امروز است، بحث زبان قرآن است که آیا زبان قرآن یک زبان عرفی است یا خاص است. زبان بسیط است یا مرکب است. اگر مرکب است از چه زبانهایی ترکیب یافته است. آیا قرآن دارای زبان نمادین و سمبلیک است یا خیر. آیا قرآن زبان هدایت است یا خیر. اینها همگی بحثهای زبان قرآن است که در هیچ یک از کتابهای «البرهان»، «الاتقان»، «المناهل» و «التمهید» نیامده است.
پس ما علوم قرآن را به سه شاخه تقسیم کردیم: با محوریت زمان، با محوریت محتوا که این در همه کتابها اعم از تکنگاشته و جمعنگاشته وجود دارد و با محوریت روشی که در ده پانزده ساله اخیر این بحثها مطرح شده و در کتابهای مذکور وجود ندارد و خدا توفیق داده که ما کاری را به نام مدرسه تفسیر شروع کردهایم. چون ما جزو خیرین مدرسهساز هستیم کتابهایمان با نام مدرسه شروع میشود مثل مدرسه امام، مدرسه ترنم توحید، مدرسه سبز غدیر، مدرسه پژوهش و نگارش، مدرسه عشق حسینی و … . کتاب مدرسه تفسیر نیز یک بخشاش که مربوط به روش تفسیر ترتیبی و موضوعی است به صورت جداگانه و بهعنوان مهندسی فهم و تفسیر قرآن چاپ شده است و چون بحثهای مربوط به نزول و مکی و مدنی و امثال آن زیاد مورد بحث قرار گرفته در این کتاب بیشتر به بحثهای جدید میپردازیم. فقط چون در بحث محکم و متشابه نظر جدیدی دادهام و رساله سطح چهارم بنده مربوط به این بحث است، آن را نیز وارد کردهام. مرحوم علامه در المیزان شانزده قول در چیستی متشابه آورده است ولی بنده بیست و سه قول آوردهام که بیست و دو تای آن را نقد کردهام و قول بیست و سوم را پذیرفتهام و درباره چرایی متشابه در قرآن، علامه هفت نظر آورده و من هفده نظر آوردهام و شانزده نظر آن را نقد کرده و نظر هفدهم را پذیرفتهام. پس چون این بحث جدید است آن را در کتاب آوردهام. ولی عمده مباحث، روشها، گرایشها، مبانی، قواعد و زبان قرآن است.
رهنامه: در بحث منابع فرمودید منبع سهتاست عقل و قرآن و روایات آیا در تفسیر به یکی از این منابع اکتفا میکنند و یا ترکیبی از هر سه منبع کار میکنند؟ قویترین روش در فهم قرآن چیست؟
استاد: ما در بحث روشهای تفسیری گفتهایم که یک روش تفسیر قرآن با عقل داریم مانند صدرالمتالهین، روش تفسیر قرآن با قرآن و قرآن با روایات داریم که ما فعلاً مصداقی برای روش سوم نداریم. فقط در لابهلای المیزان و تسنیم این کار انجام شده است که آیه را براساس روایت تفسیر میکند. لذا ما تفاسیر روایی نداریم بلکه جوامع روایات تفسیری داریم. «البرهان» و «کنزالدقائق» و «نورالثقلین» و پیشینیان آنها مانند عیاشی و صافی، روایات تفسیری را جمعآوری کردهاند ولی تفسیر نکردهاند.
یکی از پیچیدهترین بحثهای امروز بحث زبان قرآن است که آیا زبان قرآن یک زبان عرفی است یا خاص است. زبان بسیط است یا مرکب است. اگر مرکب است از چه زبانهایی ترکیب یافته است. آیا قرآن دارای زبان نمادین و سمبلیک است یا خیر. آیا قرآن زبان هدایت است یا خیر.
اما ما گفتهایم که یک روش جامع اجتهادی داریم که المیزان، تسنیم، تبیان، مجمع البیان، روح المعانی آلوسی، المنار رشید رضا، التحریر و التنویر ابن عاشور از مصادیق این روش است. یعنی در جای خود از برهانهای عقلی استفاده میکنند و در جای خود از سایر شواهد قرآنی و نیز از روایات استفاده میکنند. در بین اینها «المیزان» و «تسنیم» در قله هستند. به این روش، روش جامع میگوییم چون جامع هر سه روش است و اجتهادی میگوییم چون مفسرمیداند که محل استفاده هر روش کجاست و جایی که مناسب برهان عقلی است به روایت تمسک نمیکند و جایی که مناسب روایت است به برهان تمسک نمیکند.
رهنامه: اینکه علامه میفرمایند نباید با معلومات عقلی و فلسفی به سراغ تفسیر قرآن بیاییم چه جایگاهی دارد؟
استاد: این مربوط به رویکرد فلسفی است. بهعنوان نمونه در فلسفه از عالم خلق و عالم امر سخن میگویند. به مادیات عالم، خلق و به مجردات عالم، امر میگویند. وقتی که یک فیلسوف در قرآن به «ألا له الخلق و الامر» میرسد، با توجه به فکر فلسفی میگوید که منظور از عالم خلق عالم مادیات و عالم امر، ملائکه و کروبیان است. در حالی که ما قرآن را با اصطلاح فلسفی معنا کنیم، غلط است. بلکه باید بدون توجه به آن اصطلاحات ببینیم که منظور از خلق، عالم آفرینش است و منظور از امر، مدیریت و فرماندهی است. یعنی خدای والا هم آفریدگار است هم پروردگار. لذا آیه نمیخواهد موجودات را به دو دسته مجردات و مادیات تقسیم کند بلکه میخواهد بگوید همه کاره جهان خداست. هم آفریدگار آن خداست و هم مدیر و مدبر آن خداست. آنچه علامه میفرماید این است که اگر ما بخواهیم ذهن فلسفی یا ذهن کلامی یا ذهن ادبی خود را به قرآن تحمیل کنیم غلط است.
رهنامه: درباره بحث زبان قرآن و روشهایی که فرمودید تکنگارههایی در این زمینه موجود است. چون بحث جدیدی است از چه افراد یا کتابهایی میتوانیم در این زمینه بهره بگیریم؟
استاد: درباره زبان قرآن، سه چهار نفر نخبه این کار هستند. آقایان قائمی نیا و سعیدی روشن و ابوالفضل ساجدی و دکتر احمد واعظی که در هرمنوتیک و زبان قرآن، قوی هستند.
در بحث روشها و گرایشها آقای دکتر کاظم شاکر و آقای رضایی اصفهانی و مرحوم آقای عمید و آقای مؤدب، آقای علوی مهر، آقای رجبی و آقای بابایی نیز در این زمینه کتاب دارند. البته آقای بابایی پیشتر و بیشتر از دیگران کتاب نوشتهاند.
در رابطه با مبانی هم کتاب آقای دکتر کاظم شاکر به نام «روشها و مبانی» است، آقای مودب هم کتابش درباره مبانی است. همچنین کتاب مرحوم آیت الله عمید درباره مبانی و روشها است.
منتهی در میان اینها در رابطه با قواعد، آقای بابایی دارای کتاب مستقل است به نام «قواعد تفسیر» و دیگری آقای فاکر است که کتابی به نام «قواعد التفسیر لدی الشیعه و السنه» دارد.
اینها کتابهای خوبی هستند ولی نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند ما دنبال این هستیم که کتابی بنویسیم که این جای خالی را پر کنیم و پیوند مبانی و قواعد را که الان به صورت جزیرهای مطرح است، بیان کنیم. الان حدود هفتاد تا هشتاد مبنا نوشتهایم و از هر مبنا، یک الی پنج قاعده انتزاع کردهایم. اگر این کتاب بیاید، مجموعه به هم پیوستهای است که هم مبانی و هست و نیستها، هم باید و نبایدها و هم ارتباط بین آنها را روشن میکند.