شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 9 » هوش هیجانی
هوش هیجانی | مهدی هادی
439 بازدید

هوش هيجاني مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم‌هاي مناسب در زندگي است. آقاي گلمن از مؤلفان هوش هيجاني مي‌باشد که او اجزاي هوش هيجاني را در خودآگاهي، خود نظم‌دهي، انگيزه، همدلي و مهارت اجتماعي در شغل مي‌بيند که در آن خودآگاهي هيجان نقش محوري دارد. کاربردهاي هوش هيجاني را مي‌توان در 5 حيطه اصلي خلاصه کرد، آموزش، مديريت منابع انساني، سياست، بازاريابي و پويايي خانواده.

نخستين بار در دهه نود، روان‏شناسي به نام سالوي، اصطلاح «هوش هيجاني» را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق‏وخو، به كار برد. در حقيقت، اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم‏هاي مناسب در زندگي است؛ عاملي كه هنگام شكست، در شخص انگيزه ايجاد مي‏كند و به واسطه داشتن مهارت‏هاي اجتماعي بالا، منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي‏شود. نظريه «هوش هيجاني»، ديدگاه جديدي درباره پيش‏بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيش‏گيري اوليه از اختلال‌هاي رواني فراهم مي‏كند كه تكميل‏ كننده علوم ‏شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است.

گلمن (Daniel Golman) از مؤلفان هوش هيجاني، در گفت‌و‌گويي مي‏گويد: «هوش شناختي در بهترين شرايط، تنها عامل بيست درصد از موفقيت‏هاي زندگي است. هشتاد درصد موفقيت‏ها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيت‏ها، در گرو مهارت‏هايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي‏دهند. هوش هيجاني، بهترين پيش‏بيني‏ كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرس‏هاست. هوش هيجاني با توانايي درك خود و ديگران (خودشناسي و ديگرشناسي)، ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش، پيوند دارد. به عبارت ديگر، هوش غيرشناختي، پيش‏بيني موفقيت‏هاي فرد را ميسر مي‏سازد و سنجش و اندازه‏ گيري آن به منزله اندازه ‏گيري و سنجش توانايي‏هاي شخص براي سازگاري با شرايط زندگي و ادامه حيات در جهان است. با وجود شهرت سريع اين مفهوم، تحقيقات تجربي در اين زمينه، تازه در آغاز راه خود است».

براي روشن شدن اين مفهوم و جايگاه آن، نخست دو مفهوم «هوش» و «هيجان»، بيان، سپس يکي از الگوهاي هوش هيجاني،کاربردهاي آن و برخي راه‌هاي افزايش آن مطرح مي‌شود.

هوش چيست؟

با وجود اينكه آزمون‏هاي بي‏شماري براي اندازه‏گيري هوش ساخته شده است، هنوز ماهيت هوش يا حتي آنچه اين آزمون‏ها اندازه مي‏گيرند، كاملاً روشن نيست. كوشش‏هاي بسياري براي حل اين ابهام‏ها صورت گرفته؛ كوشش‏هايي كه رويكردشان به اين مسئله و نتيجه كوششي كه هر يك از اين رويكردها دارند، متفاوت است.

از ميان تعاريف بسيار درباره هوش، اين تعريف از همه معقول‏تر به نظر مي‏رسد: «هوش توانايي يادگيري و كاربرد مهارت‏هاي لازم براي سازگاري با نيازهاي فرهنگ و محيط فرد است».

هيجان

صدها گونه هيجان وجود دارد كه براي بسياري از آنها نامي نداريم. همه آنها را مي‏توانيم ذيل چند دسته كلي، تحت عنوان «هيجانات اصلي» گرد آوريم که عبارتند از شادي، تعجب، غم، خشم، نفرت، ترس، ولي به راستي، «هيجان» چيست؟

هوش هیجانی بر بهداشت روانی افراد تاثیر مثبت دارد و راهبرد موثری برای توانمندسازی خانواده هاست.

هيجان نيز مانند هوش، اصطلاحي است كه در تعريف آن اتفاق نظري وجود ندارد. در واقع، هيچ اصطلاحي در روان‏شناسي و روان‏پزشكي نيست كه وسعت كاربرد و تعريف‏ناپذيري آن اين‌چنين هماهنگ باشد.

به هر روي، به دليل آنكه در پژوهش‏هاي مربوط به هيجان، صرف‏نظر از هر رويكرد نظري كه اساس آن بوده، وجود شش عامل تأييد شده است که مي‏توان آنها را عناصر ضروري هيجان، به ويژه هيجانات شديد دانست:

1ـ تجربه ذهني هيجان؛

2ـ پاسخ‏هاي جسمي دروني، به ويژه آنها كه با دستگاه عصبي خودمختار ارتباط دارند؛

3ـ شناخت‏هاي شخصي درباره هيجان و موقعيت‏هاي مرتبط با آن؛

4ـ جلوه ‏هاي چهره؛

5ـ واكنش‏هاي شخص به هيجان؛

6ـ گرايش به اعمال معيّن.

الگوي هوش هيجاني

گلمن، اجزاي هوش هيجاني را در خودآگاهي، خود نظم‏دهي، انگيزه، همدلي و مهارت اجتماعي در شغل مي‏بيند. در الگوي پنج عاملي گلمن، خودآگاهي هيجاني، نقش محوري دارد.

هوش هیجانی، شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی می شود و مهارت های لازم در این حوزه ها را اندازه می گیرد.

1ـ خودآگاهي (شناخت عواطف شخصي) عبارت است از توانايي تشخيص و درك هيجانات و انگيزش‏هاي خود و آثار آن بر ديگران. همان‏ گونه که خودآگاهي و تشخيص هراحساسي بروز مي‏کند و توانايي نظارت بر احساسات در هر لحظه براي به دست آوردن بينش و ادراك، محور هوش هيجاني است، ناتواني در تشخيص احساسات راستين، ما را دچار سردرگمي مي‏كند.

تعريفي كه گلمن براي «خودآگاهي» در نظر گرفته، چنين است: «درك عميق و روشن از احساسات، هيجانات، نقاط ضعف و قوّت، نيازها و سائق‏هاي خود.افرادي كه درباره احساسات خود اطمينان و قطعيت دارند، مهارت بيشتري در هدايت و كنترل وقايع زندگي از خود نشان مي‏دهند و در كارهاي خود، دقيق هستند. اين افراد درباره احساسات شخصي خود، در زمينه اتخاذ تصميم‏هاي شخصي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي كه برمي‏گزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند. اميدواري آنها غير واقع‏بينانه نيست و مسئوليتي را قبول مي‏كنند كه در حد توانشان باشد. هم‌چنين اين افراد با خود و ديگران صادق هستند و خيلي خوب مي‏دانند كه هر نوع احساسي تا چه حد بر آنها و اطرافيانشان اثر مي‏گذارد».

شايد گوياترين و نامرئي‏ترين نشانه خودآگاهي، گرايش به خودانديشي و تفكر باشد. عمدتاً افراد خودآگاه، زماني را براي تنهايي و فكر كردن در خلوت اختصاص مي‏دهند. اين روش به آنان اجازه مي‏دهد تا به جاي واكنش احساساتي، نسبت به مسائل فكر كنند.

در حقيقت، روش متفكرانه خودانديشي، همان چيزي است كه در اخلاق، «مراقبه» ناميده مي‏شود و سالكان معنوي و اخلاقي در زندگي معنوي خود، آن را پرورش مي‏دهند و وارد تمام عرصه‏هاي زندگي خود مي‏كنند.

مراقبه اين است كه انسان كاملاً رقيب باشد. «رقيب» يعني كسي كه رقبه (گردن) مي‏كشد تا اوضاع را زير نظر داشته باشد. انسان بايد رقيب و مراقبِ خود باشد و بر اعمال خود، اِشراف داشته باشد كه چه مي‏كند؛ به اين معنا كه اگر تصميم گرفت كار خوبي انجام بدهد، زود اين تصميم را اجرا كند و اگر تصميم گرفت كار بدي انجام دهد، فوراً از آن برگردد و البته هر تصميمي را هم گرفت و كاري را انجام داد، ثبت كند تا در محاسبه سودمند باشد.

2ـ خود نظم‌دهي (به كارگيري درست هيجان‏ها)، توانايي كنترل يا تغيير جهت دادن حالات مخرب، ميل به تعويق انداختن اعلام نظر و تفكر پيش از عمل است. كنترل هيجانات به شيوه‏اي مناسب، مهارتي است كه به دنبال خودآگاهي ايجاد مي‏شود. افراد كارآمد در اين حيطه، بهتر مي‏توانند از هيجان‏هاي منفي، همچون نااميدي، نگراني و تحريك‏پذيري رهايي يابند و در فراز و نشيب‏هاي زندگي، كمتر با مشكل روبه‌رو مي‏شوند يا در صورت بروز مشكل، به سرعت مي‏توانند از موقعيت مشكل‏زا و ناراحت‏كننده، به شرايط مطلوب بازگردند. برعكس افرادي كه در اين حيطه توانايي كمتري دارند، همواره درگير احساسات درمانده‏كننده هستند. اين توانايي كمك مهمي براي از بين بردن تهديدهاي محيطي يا كم كردن ضعف‏ هاي دروني است.

هوش هیجانی هنگام تولد، تثبیت شده نیست و می توان با آموزش های لازم و پرورش خودآگاهی، هوش هیجانی را در افراد پرورش داد و استحکام بخشید.

متناسب با اينكه ما هيجانات را مديريت كنيم يا هيجان‏ ها بر ما مديريت داشته باشند، نتايج و رخدادهاي گوناگوني اتفاق خواهند افتاد. مديريت هيجان‏هاي مثبت هم به اندازه هيجان‏هاي منفي مهم است. شمار بسياري از افراد هوش بالايي دارند، ولي كارهايي نه چندان عاقلانه انجام مي‏دهند؛ چون مديريت هيجان ندارند. در واقع، در موارد گوناگون، هيجان بر آنها مديريت مي‏كند. هوشمندي از نظر هوش هيجاني، با مديريت هيجاني همراه است. ما در فرهنگ اصيل و بومي خود، موارد بسياري داريم كه معناي اين مسئله را بيان مي‌کند.

در تحقيقات صورت گرفته، از فنون گوناگوني در مديريت هيجان‏ها استفاده مي‏شود كه يكي از آنها استفاده از «چراغ راهنما» است؛ يعني زماني كه گردبادي از هيجان‏ها به ما هجوم مي‏آورد، با توجه به مفهوم «چراغ راهنما»، بايد پيش از اينكه كاري انجام دهيم، تأمل كنيم. اين‏گونه فنون‏ كمك مي‏كنند که فرد بهتر زمام امور خود را در موارد هيجاني به كار گيرد.

3ـ انگيزه (برانگيختن خود) علاقه بسيار به انجام کار و دنبال كردن اهداف با انرژي و پشتكار است. افراد داراي اين مهارت در هر كاري كه به عهده مي‏گيرند، بسيار مولد و اثربخش خواهند بود. اين مؤلفه مربوط به تمركز هيجان‏ها براي دست‏يابي به اهداف با قدرت، اطمينان، توجه و خلاقيت است. افراد خودانگيخته، ارضا و سركوب خواسته‏ها را به تأخير مي‏اندازند و غالباً به تكميل عملي مي‏پردازند. آنها همواره در تكاپو و حركت هستند و دوست دارند هميشه مؤثر و مولد باشند.

از نظر گلمن، «خودانگيزي» سائق پيشرفت و كوششي براي رسيدن به حد مطلوبي از كمال است. افرادي كه اين ويژگي را دارند، هميشه در كارهايشان، نتيجه‌محورند و انگيزه بسياري در آنها براي رسيدن به هدف‌ها و استانداردها وجود دارد. به طور كلي، «خودانگيختگي» صفتي ضروري براي افراد است؛ زيرا از اين راه مي‏توان به پيشرفت مورد انتظار رسيد.

4ـ همدلي (شناخت عواطف ديگران) بر پايه خودآگاهي بنا مي‏شود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان آگاه‌‏تر باشيم، در دريافتن احساسات ديگران ماهرتر خواهيم بود. كساني كه از همدلي بالايي برخوردار باشند، به علايم اجتماعي ظريفي كه نشان‏دهنده نيازها يا خواسته‏هاي ديگران است، توجه بيشتري نشان مي‏دهند.

همدلي، اساس مهارت اجتماعي است. افراد همدل با سرنخ‏هاي ظريف اجتماعي و تعامل‏هايي كه نشانه نيازها و خواسته‏هاي ديگران باشند، مأنوس و آشنايند. اين مهارت افراد را در حيطه‏هايي كه مستلزم مراقبت و توجه به ديگران است، مانند آموزش، مديريت و فروش، توانمند مي‏سازد.«همدلي» به اين معنا نيست كه تمام احساسات طرف مقابل را تأييد و تحسين كنيم، بلکه بيشتر به معناي تأمل و ملاحظه احساسات ديگران است.

5ـ مهارت اجتماعي (هنر حفظ ارتباط‏ها)، تبحر در اداره کردن و مديريت رفتار خود و ديگران است تا به توانايي رهبري در گروه و ترغيب ديگران نيز دست يابيم. بخش عمده‏اي از هنر برقراري ارتباط، مهارت كنترل عواطف در ديگران است. مهارت در اين حيطه، با توانايي مشترك در كنترل هيجان خود و تعامل سازگارانه با ديگران همراه است.

به نظر گلمن، افرادي كه مي‏خواهند در ايجاد رابطه با ديگران اثرگذار باشند، بايد توانايي تشخيص، تفكيك و كنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از راه همدلي، پيوند مناسبي برقرار كنند. اين مهارت فقط شامل دوست‏يابي نمي‏شود، گرچه افرادي كه اين مهارت را دارند، به سرعت فضايي دوستانه با افراد ايجاد مي‏كنند؛ ولي اين مهارت بيشتر به دوست‏يابي هدفمند مربوط مي‏شود. اين افراد به راحتي مي‏توانند مسير فكري رفتار ديگران را در سمتي كه مي‏خواهند، هدايت كنند.

كاربرد هوش هيجاني

افرادي كه داراي هوش هيجاني بالايي هستند، هنر مراوده با مردم و مهارت كنترل و اداره احساسات ديگران را دارند. اين مهارت‏ها، محبوبيت، قوه رهبري و نفوذ شخصي را تقويت مي‏كند و فرد را در هرگونه فعاليت اجتماعي و ارتباط صميمانه با ديگران موفق مي‏سازد. چنين افرادي با شناخت و بصيرت دروني، كه نسبت به تمايلات عاطفي خود و ديگران دارند، بهترين عملكرد را در موقعيت‏هاي گوناگون زندگي بروز مي‏دهند.

هوش هيجاني، آگاهي از احساس و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم‏هاي مناسب در زندگي و توانايي تحمل ضربه‏هاي روحي و مهار آشفتگي‏هاي رواني است و اعتماد به نفس و كنترل دروني افراد را افزايش مي‏دهد. بنابراين، آنها را در مقابل مشكلات خانوادگي و اجتماعي، جرم و جنايت، اختلال‌هاي رواني و رخدادهاي ناگهاني، ايمن مي‏سازد. در نتيجه، خانواده‏اي سالم و مستحكم و در پي آن، جامعه‏اي سرشار از آرامش و امنيت به ارمغان مي‏آورد.

پژوهش‏ها نشان مي‏دهد که هوش هيجاني بر بهداشت رواني افراد تأثير مثبت دارد و راهبرد مؤثري براي توانمندسازي خانواده‏هاست. نكته مهم و قابل توجه اين است كه هوش هيجاني هنگام تولد، تثبيت شده نيست و مي‏توان با آموزش‏هاي لازم و پرورش خودآگاهي، هوش هيجاني را در افراد پرورش داد و استحكام بخشيد. بنابراين، با آموزش شيوه‏هاي پرورش هوش هيجاني، به گروه‏هاي خانواده، به ويژه والدين، مي‏توان به بهداشت رواني خانواده و در نتيجه، افزايش سطح سلامت رواني جامعه كمك شاياني کرد.

براي «هوش هيجاني» کاربردهاي بسياري بيان شده است که مي‌توان مجموع آن را در پنج حيطه اصلي خلاصه کرد: آموزش، مديريت منابع انساني، سياست، بازاريابي و پويايي خانواده.

چگونه هوش هيجاني افزايش مي‌يابد؟

يادگيري هيجاني از نخستين لحظات زندگي آغاز مي‏شود و در سراسر دوره كودكي تا دوره نوجواني ادامه مي‏يابد و در تمام مراحل زندگي، قابل افزايش است.امروزه روان‌شناسان مي‌کوشند با برگزاري کارگاه‌هاي آموزشي، ارائه کتاب‌ها ومقالات علمي ـ کاربردي در زمينه افزايش هوش هيجاني، به علاقه‌مندان خدمت کنند. در اينجا، مناسب است به راهكارهايي براي افزايش هوش هيجاني اشاره شود.

ـ پيش از هر چيز لازم است افراد درباره احساسات و هيجانات، اطلاعات بيشتر و ملموس‏تري پيدا كنند. توصيه مي‏شود در جلسات گروهي، درباره انواع هيجانات مانند شادي و غم، عشق و تنفر، و ترس و شجاعت، صحبت‏هاي سازنده و اكتشافي داشته باشيم.

ـ آشنايي با لغات و عباراتي كه دربرگيرنده هيجانات و احساسات هستند، در جهت تسهيل در بيان بهتر احساسات ضروري است.

ـ تلاش کنيم احساسات و هيجانات خود و ديگران را نام‏گذاري كنيم (در خيابان، تلويزيون و كتاب‏هاي داستان).

ـ منابع توليد هيجان را شناسايي کنيم وبراي مهار آنها برنامه داشته باشيم. (براي نمونه متوجه باشيم در شرايطي که خسته‌ايم، زود عصباني مي‌شويم.)

ـ دفترچه‌اي براي ثبت هيجانات داشته باشيم و در موقعيت‌هاي مختلف، هيجانات خود را ثبت کنيم. (براي نمونه، امروز وقتي استادم به سؤالم بي‌توجهي کرد، شديداً احساس نااميدي کردم.)

سخن پاياني

هوش هيجاني، شامل توانايي ما در جهت خودآگاهي هيجاني و اجتماعي مي‏شود و مهارت‏هاي لازم در اين حوزه‏ها را اندازه مي‏ گيرد. هم‌چنين شامل مهارت‏هاي ما در شناخت احساسات خود و ديگران و مهارت‏ هاي كافي در ايجاد روابط سالم با ديگران و حس مسئوليت ‏پذيري در مقابل وظايف است. در منابع اسلامي، تصريحي به مفهوم  هوش هيجاني نشده است، ولي آموزه‌هاي اخلاقي اسلام، مشتمل بر دستورها و آموزش‌هايي است که نتيجه آن منطبق بر مفاهيم هوش هيجاني است. مفهومي هم چون کظم غيظ در اين همپوشي، از وضوح بيشتري برخوردار است.

پاسخ دهید: