
هوش هيجاني مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمهاي مناسب در زندگي است. آقاي گلمن از مؤلفان هوش هيجاني ميباشد که او اجزاي هوش هيجاني را در خودآگاهي، خود نظمدهي، انگيزه، همدلي و مهارت اجتماعي در شغل ميبيند که در آن خودآگاهي هيجان نقش محوري دارد. کاربردهاي هوش هيجاني را ميتوان در 5 حيطه اصلي خلاصه کرد، آموزش، مديريت منابع انساني، سياست، بازاريابي و پويايي خانواده.
نخستين بار در دهه نود، روانشناسي به نام سالوي، اصطلاح «هوش هيجاني» را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلقوخو، به كار برد. در حقيقت، اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمهاي مناسب در زندگي است؛ عاملي كه هنگام شكست، در شخص انگيزه ايجاد ميكند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا، منجر به برقراري رابطه خوب با مردم ميشود. نظريه «هوش هيجاني»، ديدگاه جديدي درباره پيشبيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالهاي رواني فراهم ميكند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است.
گلمن (Daniel Golman) از مؤلفان هوش هيجاني، در گفتوگويي ميگويد: «هوش شناختي در بهترين شرايط، تنها عامل بيست درصد از موفقيتهاي زندگي است. هشتاد درصد موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها، در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل ميدهند. هوش هيجاني، بهترين پيشبيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسهاست. هوش هيجاني با توانايي درك خود و ديگران (خودشناسي و ديگرشناسي)، ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش، پيوند دارد. به عبارت ديگر، هوش غيرشناختي، پيشبيني موفقيتهاي فرد را ميسر ميسازد و سنجش و اندازه گيري آن به منزله اندازه گيري و سنجش تواناييهاي شخص براي سازگاري با شرايط زندگي و ادامه حيات در جهان است. با وجود شهرت سريع اين مفهوم، تحقيقات تجربي در اين زمينه، تازه در آغاز راه خود است».
براي روشن شدن اين مفهوم و جايگاه آن، نخست دو مفهوم «هوش» و «هيجان»، بيان، سپس يکي از الگوهاي هوش هيجاني،کاربردهاي آن و برخي راههاي افزايش آن مطرح ميشود.
هوش چيست؟
با وجود اينكه آزمونهاي بيشماري براي اندازهگيري هوش ساخته شده است، هنوز ماهيت هوش يا حتي آنچه اين آزمونها اندازه ميگيرند، كاملاً روشن نيست. كوششهاي بسياري براي حل اين ابهامها صورت گرفته؛ كوششهايي كه رويكردشان به اين مسئله و نتيجه كوششي كه هر يك از اين رويكردها دارند، متفاوت است.
از ميان تعاريف بسيار درباره هوش، اين تعريف از همه معقولتر به نظر ميرسد: «هوش توانايي يادگيري و كاربرد مهارتهاي لازم براي سازگاري با نيازهاي فرهنگ و محيط فرد است».
هيجان
صدها گونه هيجان وجود دارد كه براي بسياري از آنها نامي نداريم. همه آنها را ميتوانيم ذيل چند دسته كلي، تحت عنوان «هيجانات اصلي» گرد آوريم که عبارتند از شادي، تعجب، غم، خشم، نفرت، ترس، ولي به راستي، «هيجان» چيست؟
هوش هیجانی بر بهداشت روانی افراد تاثیر مثبت دارد و راهبرد موثری برای توانمندسازی خانواده هاست.
هيجان نيز مانند هوش، اصطلاحي است كه در تعريف آن اتفاق نظري وجود ندارد. در واقع، هيچ اصطلاحي در روانشناسي و روانپزشكي نيست كه وسعت كاربرد و تعريفناپذيري آن اينچنين هماهنگ باشد.
به هر روي، به دليل آنكه در پژوهشهاي مربوط به هيجان، صرفنظر از هر رويكرد نظري كه اساس آن بوده، وجود شش عامل تأييد شده است که ميتوان آنها را عناصر ضروري هيجان، به ويژه هيجانات شديد دانست:
1ـ تجربه ذهني هيجان؛
2ـ پاسخهاي جسمي دروني، به ويژه آنها كه با دستگاه عصبي خودمختار ارتباط دارند؛
3ـ شناختهاي شخصي درباره هيجان و موقعيتهاي مرتبط با آن؛
4ـ جلوه هاي چهره؛
5ـ واكنشهاي شخص به هيجان؛
6ـ گرايش به اعمال معيّن.
الگوي هوش هيجاني
گلمن، اجزاي هوش هيجاني را در خودآگاهي، خود نظمدهي، انگيزه، همدلي و مهارت اجتماعي در شغل ميبيند. در الگوي پنج عاملي گلمن، خودآگاهي هيجاني، نقش محوري دارد.
هوش هیجانی، شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی می شود و مهارت های لازم در این حوزه ها را اندازه می گیرد.
1ـ خودآگاهي (شناخت عواطف شخصي) عبارت است از توانايي تشخيص و درك هيجانات و انگيزشهاي خود و آثار آن بر ديگران. همان گونه که خودآگاهي و تشخيص هراحساسي بروز ميکند و توانايي نظارت بر احساسات در هر لحظه براي به دست آوردن بينش و ادراك، محور هوش هيجاني است، ناتواني در تشخيص احساسات راستين، ما را دچار سردرگمي ميكند.
تعريفي كه گلمن براي «خودآگاهي» در نظر گرفته، چنين است: «درك عميق و روشن از احساسات، هيجانات، نقاط ضعف و قوّت، نيازها و سائقهاي خود.افرادي كه درباره احساسات خود اطمينان و قطعيت دارند، مهارت بيشتري در هدايت و كنترل وقايع زندگي از خود نشان ميدهند و در كارهاي خود، دقيق هستند. اين افراد درباره احساسات شخصي خود، در زمينه اتخاذ تصميمهاي شخصي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي كه برميگزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند. اميدواري آنها غير واقعبينانه نيست و مسئوليتي را قبول ميكنند كه در حد توانشان باشد. همچنين اين افراد با خود و ديگران صادق هستند و خيلي خوب ميدانند كه هر نوع احساسي تا چه حد بر آنها و اطرافيانشان اثر ميگذارد».
شايد گوياترين و نامرئيترين نشانه خودآگاهي، گرايش به خودانديشي و تفكر باشد. عمدتاً افراد خودآگاه، زماني را براي تنهايي و فكر كردن در خلوت اختصاص ميدهند. اين روش به آنان اجازه ميدهد تا به جاي واكنش احساساتي، نسبت به مسائل فكر كنند.
در حقيقت، روش متفكرانه خودانديشي، همان چيزي است كه در اخلاق، «مراقبه» ناميده ميشود و سالكان معنوي و اخلاقي در زندگي معنوي خود، آن را پرورش ميدهند و وارد تمام عرصههاي زندگي خود ميكنند.
مراقبه اين است كه انسان كاملاً رقيب باشد. «رقيب» يعني كسي كه رقبه (گردن) ميكشد تا اوضاع را زير نظر داشته باشد. انسان بايد رقيب و مراقبِ خود باشد و بر اعمال خود، اِشراف داشته باشد كه چه ميكند؛ به اين معنا كه اگر تصميم گرفت كار خوبي انجام بدهد، زود اين تصميم را اجرا كند و اگر تصميم گرفت كار بدي انجام دهد، فوراً از آن برگردد و البته هر تصميمي را هم گرفت و كاري را انجام داد، ثبت كند تا در محاسبه سودمند باشد.
2ـ خود نظمدهي (به كارگيري درست هيجانها)، توانايي كنترل يا تغيير جهت دادن حالات مخرب، ميل به تعويق انداختن اعلام نظر و تفكر پيش از عمل است. كنترل هيجانات به شيوهاي مناسب، مهارتي است كه به دنبال خودآگاهي ايجاد ميشود. افراد كارآمد در اين حيطه، بهتر ميتوانند از هيجانهاي منفي، همچون نااميدي، نگراني و تحريكپذيري رهايي يابند و در فراز و نشيبهاي زندگي، كمتر با مشكل روبهرو ميشوند يا در صورت بروز مشكل، به سرعت ميتوانند از موقعيت مشكلزا و ناراحتكننده، به شرايط مطلوب بازگردند. برعكس افرادي كه در اين حيطه توانايي كمتري دارند، همواره درگير احساسات درماندهكننده هستند. اين توانايي كمك مهمي براي از بين بردن تهديدهاي محيطي يا كم كردن ضعف هاي دروني است.
هوش هیجانی هنگام تولد، تثبیت شده نیست و می توان با آموزش های لازم و پرورش خودآگاهی، هوش هیجانی را در افراد پرورش داد و استحکام بخشید.
متناسب با اينكه ما هيجانات را مديريت كنيم يا هيجان ها بر ما مديريت داشته باشند، نتايج و رخدادهاي گوناگوني اتفاق خواهند افتاد. مديريت هيجانهاي مثبت هم به اندازه هيجانهاي منفي مهم است. شمار بسياري از افراد هوش بالايي دارند، ولي كارهايي نه چندان عاقلانه انجام ميدهند؛ چون مديريت هيجان ندارند. در واقع، در موارد گوناگون، هيجان بر آنها مديريت ميكند. هوشمندي از نظر هوش هيجاني، با مديريت هيجاني همراه است. ما در فرهنگ اصيل و بومي خود، موارد بسياري داريم كه معناي اين مسئله را بيان ميکند.
در تحقيقات صورت گرفته، از فنون گوناگوني در مديريت هيجانها استفاده ميشود كه يكي از آنها استفاده از «چراغ راهنما» است؛ يعني زماني كه گردبادي از هيجانها به ما هجوم ميآورد، با توجه به مفهوم «چراغ راهنما»، بايد پيش از اينكه كاري انجام دهيم، تأمل كنيم. اينگونه فنون كمك ميكنند که فرد بهتر زمام امور خود را در موارد هيجاني به كار گيرد.
3ـ انگيزه (برانگيختن خود) علاقه بسيار به انجام کار و دنبال كردن اهداف با انرژي و پشتكار است. افراد داراي اين مهارت در هر كاري كه به عهده ميگيرند، بسيار مولد و اثربخش خواهند بود. اين مؤلفه مربوط به تمركز هيجانها براي دستيابي به اهداف با قدرت، اطمينان، توجه و خلاقيت است. افراد خودانگيخته، ارضا و سركوب خواستهها را به تأخير مياندازند و غالباً به تكميل عملي ميپردازند. آنها همواره در تكاپو و حركت هستند و دوست دارند هميشه مؤثر و مولد باشند.
از نظر گلمن، «خودانگيزي» سائق پيشرفت و كوششي براي رسيدن به حد مطلوبي از كمال است. افرادي كه اين ويژگي را دارند، هميشه در كارهايشان، نتيجهمحورند و انگيزه بسياري در آنها براي رسيدن به هدفها و استانداردها وجود دارد. به طور كلي، «خودانگيختگي» صفتي ضروري براي افراد است؛ زيرا از اين راه ميتوان به پيشرفت مورد انتظار رسيد.
4ـ همدلي (شناخت عواطف ديگران) بر پايه خودآگاهي بنا ميشود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان آگاهتر باشيم، در دريافتن احساسات ديگران ماهرتر خواهيم بود. كساني كه از همدلي بالايي برخوردار باشند، به علايم اجتماعي ظريفي كه نشاندهنده نيازها يا خواستههاي ديگران است، توجه بيشتري نشان ميدهند.
همدلي، اساس مهارت اجتماعي است. افراد همدل با سرنخهاي ظريف اجتماعي و تعاملهايي كه نشانه نيازها و خواستههاي ديگران باشند، مأنوس و آشنايند. اين مهارت افراد را در حيطههايي كه مستلزم مراقبت و توجه به ديگران است، مانند آموزش، مديريت و فروش، توانمند ميسازد.«همدلي» به اين معنا نيست كه تمام احساسات طرف مقابل را تأييد و تحسين كنيم، بلکه بيشتر به معناي تأمل و ملاحظه احساسات ديگران است.
5ـ مهارت اجتماعي (هنر حفظ ارتباطها)، تبحر در اداره کردن و مديريت رفتار خود و ديگران است تا به توانايي رهبري در گروه و ترغيب ديگران نيز دست يابيم. بخش عمدهاي از هنر برقراري ارتباط، مهارت كنترل عواطف در ديگران است. مهارت در اين حيطه، با توانايي مشترك در كنترل هيجان خود و تعامل سازگارانه با ديگران همراه است.
به نظر گلمن، افرادي كه ميخواهند در ايجاد رابطه با ديگران اثرگذار باشند، بايد توانايي تشخيص، تفكيك و كنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از راه همدلي، پيوند مناسبي برقرار كنند. اين مهارت فقط شامل دوستيابي نميشود، گرچه افرادي كه اين مهارت را دارند، به سرعت فضايي دوستانه با افراد ايجاد ميكنند؛ ولي اين مهارت بيشتر به دوستيابي هدفمند مربوط ميشود. اين افراد به راحتي ميتوانند مسير فكري رفتار ديگران را در سمتي كه ميخواهند، هدايت كنند.
كاربرد هوش هيجاني
افرادي كه داراي هوش هيجاني بالايي هستند، هنر مراوده با مردم و مهارت كنترل و اداره احساسات ديگران را دارند. اين مهارتها، محبوبيت، قوه رهبري و نفوذ شخصي را تقويت ميكند و فرد را در هرگونه فعاليت اجتماعي و ارتباط صميمانه با ديگران موفق ميسازد. چنين افرادي با شناخت و بصيرت دروني، كه نسبت به تمايلات عاطفي خود و ديگران دارند، بهترين عملكرد را در موقعيتهاي گوناگون زندگي بروز ميدهند.
هوش هيجاني، آگاهي از احساس و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمهاي مناسب در زندگي و توانايي تحمل ضربههاي روحي و مهار آشفتگيهاي رواني است و اعتماد به نفس و كنترل دروني افراد را افزايش ميدهد. بنابراين، آنها را در مقابل مشكلات خانوادگي و اجتماعي، جرم و جنايت، اختلالهاي رواني و رخدادهاي ناگهاني، ايمن ميسازد. در نتيجه، خانوادهاي سالم و مستحكم و در پي آن، جامعهاي سرشار از آرامش و امنيت به ارمغان ميآورد.
پژوهشها نشان ميدهد که هوش هيجاني بر بهداشت رواني افراد تأثير مثبت دارد و راهبرد مؤثري براي توانمندسازي خانوادههاست. نكته مهم و قابل توجه اين است كه هوش هيجاني هنگام تولد، تثبيت شده نيست و ميتوان با آموزشهاي لازم و پرورش خودآگاهي، هوش هيجاني را در افراد پرورش داد و استحكام بخشيد. بنابراين، با آموزش شيوههاي پرورش هوش هيجاني، به گروههاي خانواده، به ويژه والدين، ميتوان به بهداشت رواني خانواده و در نتيجه، افزايش سطح سلامت رواني جامعه كمك شاياني کرد.
براي «هوش هيجاني» کاربردهاي بسياري بيان شده است که ميتوان مجموع آن را در پنج حيطه اصلي خلاصه کرد: آموزش، مديريت منابع انساني، سياست، بازاريابي و پويايي خانواده.
چگونه هوش هيجاني افزايش مييابد؟
يادگيري هيجاني از نخستين لحظات زندگي آغاز ميشود و در سراسر دوره كودكي تا دوره نوجواني ادامه مييابد و در تمام مراحل زندگي، قابل افزايش است.امروزه روانشناسان ميکوشند با برگزاري کارگاههاي آموزشي، ارائه کتابها ومقالات علمي ـ کاربردي در زمينه افزايش هوش هيجاني، به علاقهمندان خدمت کنند. در اينجا، مناسب است به راهكارهايي براي افزايش هوش هيجاني اشاره شود.
ـ پيش از هر چيز لازم است افراد درباره احساسات و هيجانات، اطلاعات بيشتر و ملموستري پيدا كنند. توصيه ميشود در جلسات گروهي، درباره انواع هيجانات مانند شادي و غم، عشق و تنفر، و ترس و شجاعت، صحبتهاي سازنده و اكتشافي داشته باشيم.
ـ آشنايي با لغات و عباراتي كه دربرگيرنده هيجانات و احساسات هستند، در جهت تسهيل در بيان بهتر احساسات ضروري است.
ـ تلاش کنيم احساسات و هيجانات خود و ديگران را نامگذاري كنيم (در خيابان، تلويزيون و كتابهاي داستان).
ـ منابع توليد هيجان را شناسايي کنيم وبراي مهار آنها برنامه داشته باشيم. (براي نمونه متوجه باشيم در شرايطي که خستهايم، زود عصباني ميشويم.)
ـ دفترچهاي براي ثبت هيجانات داشته باشيم و در موقعيتهاي مختلف، هيجانات خود را ثبت کنيم. (براي نمونه، امروز وقتي استادم به سؤالم بيتوجهي کرد، شديداً احساس نااميدي کردم.)
سخن پاياني
هوش هيجاني، شامل توانايي ما در جهت خودآگاهي هيجاني و اجتماعي ميشود و مهارتهاي لازم در اين حوزهها را اندازه مي گيرد. همچنين شامل مهارتهاي ما در شناخت احساسات خود و ديگران و مهارت هاي كافي در ايجاد روابط سالم با ديگران و حس مسئوليت پذيري در مقابل وظايف است. در منابع اسلامي، تصريحي به مفهوم هوش هيجاني نشده است، ولي آموزههاي اخلاقي اسلام، مشتمل بر دستورها و آموزشهايي است که نتيجه آن منطبق بر مفاهيم هوش هيجاني است. مفهومي هم چون کظم غيظ در اين همپوشي، از وضوح بيشتري برخوردار است.