
بحث دربارة هويتيابي و استعداديابي طلاب را با بيان پرسشهايي آغاز ميکنم که در اين باره است و طلاب با اين پرسشها روبهرو هستند. در اين بحث به چند پرسش اساسي پاسخ ميدهم که بدين شرح است: هويت طلبگي چيست؟ هدف، نقش و مأموريت ما در جامعه چيست؟ يک طلبه در جامعه چه کارکردهايي چه دارد؟ وقتي طلبه ميشويم، ميخواهيم چه شغلي را برگزينيم؟ (شغل به معناي اشتغال) چه رشتة تخصصياي را در حوزه بانتخاب ميکنيم؟ معيار گزينش شغل و رشتة تخصصي چيست؟ چگونه هويت و گرايش ما با يکديگر ارتباط دارند؟ چگونه ميتوانيم به هويت کلي طلبگي و هويت تخصصيمان دست يابيم و به اشتغال خاصي برسيم؟ هر کدام را در چه زماني شروع کنيم؟ آيا هويت صنفي ما با هويت تخصصيمان، قابل جمع است؟
براي اينکه توجه شما جلب شود، ترجيح ميدهم از روايتي نوراني و ارزشمند بهره ببرم. ميدانيد که زکريا بن آدم، صحابي چهار امام معصوم بوده است. زکريا بن آدم، يکي از دو شيخي است که در قبرستان شيخان قم به خاک سپرده شده و دومين شيخ، ميرزاي قمي است. وي شخص جليلالقدري است که زماني وي نامهاي به امام رضا(ع) مينويسد و ميگويد: «من ميخواهم از قم بروم، چرا که در بين مردم قم دروغ زياد شده است». شاهد وي اين ماجرا بود که علف را که جلوي بز ميگيرند تا بز ميخواهد علف را بخورد، علف را عقب ميکشند تا او را به سمتي که ميخواهند، ببرند و اينگونه حيوان را فريب ميدهند. او اين کار را مصداق کذب ميدانست. جواب امام رضا j به زکريا جالب است. حضرت به او ميگويند: «اي زکريا در قم بمان که وجود تو براي اهل قم، امان است، همانگونه که وجود پدرم، موسي بن جعفر براي مردم بغداد امان است». زکريا عالم و طلبهاي است که جايگاه وي مورد تأييد امام معصوم بوده است. اين روايت را بيان کردم تا چشماندازي ايجاد شود و ببينيم هويت طلبگي چيست که ميخواهيم به آن برسيم و با درک آن، گزينش درستي در زمينة اشتغال داشته باشيم.
تعريف روانشناسان دربارة هويت، چنين است: «احساس همانندي يا استمرار خود، با وجود تغييرات محيط و رشد فردي که شامل خاطرات شخصي گذشته، اميدها و آرزوهاي آينده و بودن در زمان حال ميشود». اين رشتة تسبيح، که همه را به هم وصل ميکند، هويت نام دارد. البته هويت با شخصيت فرق ميکند، ولي شخصيت با احساس ما فرقي نميکند. شخصيت، واقعيتي است که در خارج موجود است. به همين دليل، از نگاه روانشناسان، شخصيت يک کليت روانشناختي است که فرد را از افراد ديگر متمايز ميکند و ناظر به يک واقعيت است، اما هويت، احساسي است که نسبت به وحدتي داريم که در طول زمان شکل ميگيرد و از آن استمرار و همانندياي، براي ما شکل گرفته و ايجاد شده است. اين اصل بحث هويت است، اما نکته مهم اين است که ببينيم چه عواملي تشکيل دهنده اين هويت است که فردي، طلبه، آموزگار، دانشجو، بازيگر سينما يا ورزشکار ميشود. عوامل گوناگوني نقش دارد که سبب ميشود به مرور زمان، هويت ما شکل بگيرد، يعني همان من، که در انسان به وجود مي آيد.
اولين عامل، خانواده است. البته بحث وراثت، در ضمن آن وجود دارد که وارد آن بحث نميشويم. ارزشهاي خانواده، باورها و بازخوردهاييکه دارند، زمينههايي است که هويت فرد را به وجود ميآورد. عامل دوم، نهاد آموزش و پرورش و مدرسه و دانشگاه و هر جايي است که فرد به تحصيل ميپردازد. عامل سوم، رسانههاست که در زمان، ما به خصوص با فيلمها و الگوهايي که نشان ميدهند و برجستهسازيهايي که ميکنند، مجموعهاي از ارزشها و باورها را به او منتقل ميکند. افزون بر اين، موردهاي ديگري هم هست، نهادهايي مانند دين، سياست، جامعه و همچنين نهادهاي مختلف اجتماعي نيز در مراحل ديگر اثرگذارند. البته با وجود قوت و ضعفشان در جامعه، در هويت افراد نيز اثرگذار هستند. چرا ميگوييم اين عوامل اثرگذار است؟ اريکسون بر اين باور است که هرم هويت داراي سه بخش است:
1ـ باورهاي ما، (همة باورهاي ما، اعم از ديني و غير ديني که قاعدة هرم است)؛
2ـ ارزشهاي ما، (بايدها و نبايدها)؛
3ـ الگوهاي رفتاري ما، (شيوة لباس پوشيدن و روش معاشرت و نشست و برخاست و الگوهاي رفتاري ديگر که به هم ربط داردند).
در حقيقت ما ارزشها را از باورها، و الگوهاي رفتاريمان را هم از ارزشهايمان ميگيريم. از اين رو، مجموعة باورها و ارزشها و الگوهاي رفتاري ما، هويت ما را تشکيل ميدهد. حال ما اين ارزشها و الگوها و باورها را از کجا ميگيريم؟ از خانواده، مدرسه، رسانهها، رسانة دين و… . تا اينجا مسئله روشن شد که چگونه هويت هر انساني، شکل ميگيرد. اکنون با تجزيه و تحليل روانشناختي، به چگونگي شکلگيري هويت ميپردازيم.
در چند دهة اخير، يک رويداد جامعهشناختي نيز رخ داده که آن اتفاق، مواجهه سنتي هويتيابي را دگرگون کرده است. در پنجاه سال پيش، بحث هويتيابي به آساني از طريق خانواده و تا حدي از طريق تعليم و تربيت و نهاد مدرسه شکل ميگرفت و بيشتر بچهها، شبيه پدر و مادر و نزديکانشان ميشدند. هويتشان مشابه هم بود. کم پيش ميآمد که از خانوادهاي غير طلبه، کسي طلبه شود يا برعکس. براي نمونه، هميشه پسر آهنگر، حرفة آهنگري را برميگزيد، اما در روزگار ما، اين موازنه تغيير کرده است. يکي از کساني که اين مسئله را خوب نشان داده، جامعهشناسي به نام آلوين تافلر است که کتابي به نام موج سوم دارد. وي ميگويد موج اول، انقلاب کشاورزي بود. در حقيقت وقتي کشاورزي با ساختار صنعتي شکل گرفت، تغيير ايجاد کرد. انقلاب دوم، صنعتي و انقلاب سوم، انقلاب اطلاعات و ارتباطات بود.
اين کتاب در دهة 70 نوشته شده است. الان انقلاب و موج چهارمي را مطرح ميکنند که دنياي مجازي نام دارد. دنياي مجازي، به عنوان واقعيتي در زندگي ما مطرح شده است و به توضيح نياز ندارد، چرا که واقعاً موازنة سنتي هويتيابي را تغيير داده است. در زمان ما، ديگر پرداختن به بحث هويتيابي راحت نيست، به دليل اينکه الگوهاي بديلي در کنار الگوهاي سنتي، از جمله خانواده مطرح ميشود. براي نمونه، دانشجويي که در خانوادهاي مذهبي، با ارزشها و باورهاي ديني زندگي ميکرد، برايش الگوها و باورهاي جديدي شکل ميگيرد، به ويژه در دنياي مجازي، مرتب الگوهاي مجازي که برخي از آنها نيز برجسته است، مطرح ميشود و باورها و ارزشهايي را که به دست آورده، به چالش ميکشاند.
هویت طلبگی حداقل این سه جنبه را باید داشته باشد: هویت شغلی، هویت اجتماعی و هویت دینی.
در اين دوره، هويتيابي مشکل شده است. نکتهاي را که بايد عرض کنم تا به بحث نزديکتر شويم، اين است که هويت داراي انواع مختلف يا خرده مقياسهايي است که مجموعة هويت را تشکيل ميدهد که عبارتند از:
1ـ هويت بدني، (شکل بدن، استخوانبندي، چهره و… )؛
2ـ هويت جنسيتي، (زن يا مرد)؛
3ـ هويت شغلي، (نوع حرفة افراد)؛
4ـ هويت اجتماعي و مدني، (فرد در جامعه چه نقش و جايگاهي دارد. براي نمونه، در محلهاي دو نفر آموزگارند، ولي هويت اجتماعيشان، متفاوت است. يکي حلّال مشکلات و مرجع مردم است و يکي فقط تدريس ميکند)؛
5ـ هويت سياسي، (نوع مواضع سياسي و گرايش به حزبها و جريانها)؛
6ـ هويت ديني، (مسيحي، مسلمان، سني، شيعه و…)؛
7ـ هويت ملي، (ايراني و افغاني و عرب و…).
البته هويت بدني و جنسي، بين همة افراد مشترک است. به نظر ميآيد دربارة هويت طلبگي، سه نوع هويت مطرح است:
1ـ هويت شغلي، (نه شغل به معناي درآمد، بلکه نوعي تخصص خاص و اشتغال)؛
2ـ هويت اجتماعي، (نقش اجتماعي طلبه با غير طلبه متفاوت است که شامل انتظارات اجتماعياي ميشود که ما و ديگران، از خودمان و طلاب توقع داريم، چه رفتاري، اخلاقي، علمي و… . البته نقشي که يک طلبه دارد، با نقش ديگران متفاوت است)؛
3ـ هويت ديني، (هويت طلبگي با هويت ديني درهم آميخته و تفکيکناپذير است، يعني آن هويت ديني عميق، حتي در سطوح ظاهري هم پذيرفتني نيست. حد نصابهاي قابل توجهي ميخواهد تا بگوييم اين هويت در اين فرد شکل گرفته است. ذات نايافته از هستيبخش، کي تواند که شود هستيبخش، يعني بايد يک حدي از باورها و ارزشهاي ديني در او شکل گرفته باشد که به عنوان يک طلبه، مظهري براي ديگران باشد).
وقتي ميتوانيم بگوييم طلبه هستيم که داراي اين سه رکن باشيم:
1ـ رکن علمي، (براي تفقه در دين آمديم و بايد درس بخوانيم تا اسلام را بشناسيم و تفقه کنيم و ارکان و اجزاي دين را بفهميم و اين رکن علمي تفقه را نشان ميدهد)؛
2ـ رکن اخلاقي، (بايد حد نصابي از تزکيه و تهذيب اخلاقي را داشته باشد و در روايات بسياري نيز به آن اشاره شده است)؛
3ـ رکن روحانيت، (روحانيت نهادي تأسيسي است که اگر بخواهيم هويت علمي طلبه را بدانيم، بايد ببينيم مؤسسان آن چه گفتهاند. ببينيم ائمه و پيامبر دربارة رسالت اجتماعي طلبه و عالم ديني چه نظري داشتهاند و چون اين نهاد در طول تاريخ شکل گرفته است، ببينيم چه انتظاري از جنبة جامعهشناختي حوزه هست و تلقي آنها چيست).
اين سه رکن، قدر متيقني است که در آيات و روايات به آنها تأکيد شده و انتظار مردم نيز از آنها جدي است. البته اينجا جاي اثبات اين موردها نيست. مثلاً آيه نفر به تفقه ميپردازد.
دربارة جنبة اخلاقي، اين روايت مشهور از امام عسکريj نقل شده است: «امّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه؛ للعوام ان يقلدوه». پس بايد «صائنا لنفسه» باشد و «ذلک لايکون الا بعض الفقهاء الشيعه لا کلّهم فانّ من رکب من القبائح و الفواحش فراکب علماء العامة فلا تقبلوا منهم شيئا و لاکرامة».
مرحوم علامه مجلسيw نيز ميگويد: «يطلق الفقيه غالباً في الاخبار علي العالم العامل الخبير بعيوب النفس فاتحاً التارک للدنيا الزاهد فيها الراغب الي ما عنده تعالي من نعيمه و قربه و وصاله». در اين زمينه روايات بسياري وجود دارد.
جنبة ديگر، جنبة اجتماعي تبليغ است که اين انتظار هم در خود ماست و هم جامعه از ما انتظار دارد که «لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون». تبليغ به معناي عام است. ممکن است کتاب بنويسي يا در روستا و شهر و دانشگاه، پيام خدا را به مردم برساني، ولي اين با کسي که در رشتة الهيات درس ميخواند و ميگويد ميخواهم اسلام بشناسم، فرق ميکند.
در هويت طلبه، تبليغ و رساندن پيام ملحوظ شده است. به نظر ما اين سه مورد، ارکان اصلي هويت طلبه را تشکيل ميدهد. البته موارد ديگري هم هست که در همة زمانها نيست، مثل استقرار دين در جامعه که در زمان ما فراهم شده، ولي در همة زمانها فراهم نبوده است. براي نمونه، اگر کساني اين امکان را داشته باشند که افزون بر تبليغ، در سمتي مديريتي يا حکومتي، در استقرار دين در جامعه کمک کنند، اين بخشي از هويت است، ولي در همة دورهها چنين امکاني وجود ندارد. اين را به عنوان رکن نميتوانيم بپذيريم. موارد ديگري هم هست که ديگران بيان کردهاند.
نخستين نکته در بحث استعداديابي اين است که آيا ما استعداد ويژهاي داريم يا اينکه صرف اکتساب است و هر کس با تعليم و تربيت ميتواند به هدفش برسد. در اين موضوع، ميان عالمان روانشناسي و تعليم و تربيت، دو قول وجود دارد. هر دو قول نيز طرفداراني دارد. يک ديدگاه اين است که وقتي انسانها به دنيا ميآيند، مانند يک لوح سفيدند. جانلاک، فيلسوف انگليسي، يادآور ميشود که وقتي انسانها وارد اين دنيا ميشوند، لوح سفيدند، يعني هيچ چيزي بر وجود آنها نوشته نشده است و ما به وسيلة تعليم، مسائل را به انسانها منتقل ميکنيم. بيشتر روانشناسان مکتب رفتارگرايي، بر اين باورند. يکي از روانشناسها، به نام واتسون که فردي افراطي است، ميگويد: «شما هر آدمي را ميخواهيد، در دوران کودکي به من بدهيد و بگوييد چه ميخواهيد تا من با روشهاي خاص، آن را تحويل شما ميدهم».
در پنجاه سال پیش در نسل گذشته بحث هویت یابی به سهولت از طریق خانواده و تا حدی از طریق تعلیم و تربیت و مدرسه شکل می گرفت. اما الان این موازنه به هم خورده است.
افرادي نيز در ميان فيلسوفان تربيت، مانند ژان ژاک روسو هستند که به تربيت طبيعي قائلاند و ميگويند انسانها با يک آمادگي وارد اين دنيا ميشوند و شما نبايد خيلي به آنها آموزش بدهيد. ژان ژاک روسو، کتابي به نام اميل دارد که در بحثهاي تربيتي، نکتههاي قابل توجهي را مطرح کرده که بسيار مهم است. اميل شخصيتي فرضي است که مربي بايد او را هدايت کند. مربي بايد اشارههايي داشته باشد، ولي بيشتر بايد بگذارد اميل راه خودش را پيدا کند.
بعدها در عرصة روانشناسي، مکتب انسانگرايي و مکاتب شناختي، به اين ديدگاه رسيدند که ما تربيت را بايد جدي بگيريم، ولي انسانها آمادگيهايي را از قبل دارند. در بين اين دو ديدگاه، ديدگاه رفتارگرايي افراطي امروز، طرفدار ندارد. آنها معتقدند، هم عوامل وراثت مهم است و هم دلايل ديگري دارند که ديدگاه دوم را ترجيح ميدهند که وقتي انسان وارد اين دنيا ميشود، استعدادهايي دارد که بخشي بالقوه و بخش ديگر بالفعل است. البته انسان ميتواند با اکتساب و آموزش و تربيت، آنها را ارتقا بدهد. چه دلايلي براي قول دوم است؟ دلايل وجود استعدادهاي متفاوت در انسانها.
در روانشناسي شاخهاي به نام روانشناسي اختلافي داريم که در مورد تفاوتهاي فردي، تفاوتهاي جنسيتي و تفاوتهاي صنفي بحث ميکند که آدمها با هم متفاوتاند و در بحثهاي تربيتي هم به عنوان يک قاعده روانشناختي که مبناي تربيت است، باور دارند و ميگويند براي همة افراد، نميتوانيد تربيت يکسان را به کار ببريد. انسانها، کتابهاي متفاوتاند که هر کدام شيوهاي دارند. پس يکي از دلايل، تفاوتهاي فردي، صنفي و جنسيتي است که در روايات به آنها نيز اشاره شده است. در روايتي داريم: «الناس کمعادن الذهب و الفضة».
دليل دوم ما، عوامل مختلف رشد و شخصيت است، چون عوامل متفاوت است، محصول هم متفاوت خواهد بود. يکي از عوامل وراثت است که وراثت نيز متفاوت است و اثرش هم انکارناپذير است. از دهة 80 ميلادي به بعد که نقشة ژنوم انساني تا حدي کشف شده است، دانشمندان دريافتهاند که هر ژني متکفّل کاري است.
دلیل سوم، انواع شخصيت است. در حال حاضر در روانشناسي، ده نوع شخصيت را شناسايي کردهاند که از مرتبة سالم تا مرتبة ناهنجار ميتواند وجود داشته باشد. امروزه در رشتة مشاوره، مشاورة شغلي داريم که افراد را از جهت شغلي هدايت ميکند.
اکنون اين پرسش مطرح ميشود که چگونه استعداد را تشخيص بدهيم؟ چند راه داريم؟ يکي از راهها، تست شخصيت است که در اين زمينه، چند نوع تست شخصيت هست، مانند تست کتل 16 عامل شخصيت، تست mmpi و تست neo نئو که سه تست خوب به شمار ميآيد که به شما در مورد عوامل مختلف شخصيت ميگويد که در چه عاملي قوت داريد؟ درونگرا يا برونگرا هستيد؟ هوش شما بالاست يا عواطف شما؟ فردي هستيد که در جمعهاي مختلف، نقش رهبري را ايفا ميکنيد يا خير؟ اگر شما درونگرا هستيد و شغل برونگرا داريد، اين دو با هم سازگار نيست.
يکي از راهها، پيشرفت و سابقة درسي فرد است. براي نمونه، کسي که در رياضي قوي است، بايد در رشتههاي متناسب فعاليت داشته باشد. يک راه، انجام تست عواطف و نگرشهاست، يعني علائق فرد، برآيند شخصيت فرد است که تستهايي دارد. يک راه، مشاورههاي شغلي و راهنمايي است که اطلاعات را در اختيار مشاوره قرار ميدهيد. او به شما ميگويد که استعدادهاي شما در چه رشتهاي بيشتر است. البته بايد بدانيد هيچکدام از اين موردها مطلق نيست. در بحثهاي علوم انساني، ما صفر و يک نداريم و طيفي را به شما ميگويد، تا شما راحتتر انتخاب کنيد.
جمع بندی
از سويي ما بحث هويت طلبگي را بيان کرديم و از سوي ديگر، به بحث استعداديابي پرداختيم که به چه صورتي بايد انجام داد. استعدادها گوناگون و راه استعدادشناسي و استعداديابي نيز مشخص است. بايد حد نصابي از هويت طلبگي ما شکل بگيرد که اين در همة ما مشترک است. ما وقتي مسير طلبگي را انتخاب کرديم، مفروض ما اين بود که به عنوان اينکه ارکان طلبه بودن را براي خودمان احراز کنيم، ميخواهيم در اين راه گام برداريم. ما هر گرايش تخصصياي که ميخواهيم داشته باشيم و استعدادمان در هر مسيري که باشد، چون طلبه هستيم، بايد در سه رکن طلبگي، حد نصاب را به دست بياوريم. بايد تفقه، تزکيه و تبليغ را کسب کنيم که در همة گرايشهاي طلبگي وجود داشته باشد. ما ميخواهيم اين استعدادشناسي را در مسير خودش قرار دهيم. به نظر من نبايد عجله کنيم. البته ما نميتوانيم برايش زمان مشخصي را در نظر بگيريم. به طور متعارف و با وضعيت حوزة امروز، دستکم بين شش تا ده سال بايد وقت صرف کنيم تا حد نصاب سه رکن طلبگي را به دست بياوريم. بايد اين مسير را طي کنيم تا رنگ طلبگي را به خودمان بگيريم تا هويت طلبگي ما استوار و ثبات شخصيت پيدا شود. وقتي اتقان يافت، اين زمينه را مي شود پيدا کرد که گرايش ما کدام باشد و با استعداديابي و پيدا کردن علائق به سمتي برويم که تمايل داريم.
البته بر اساس بحثهاي کارشناسياي که داشتيم، واقعيت اين است که ما اصل طلبگي را نبايد از دست بدهيم. به هر گرايشي هم که بپردازيم، بايد هويت طلبگيمان را حفظ کنيم. همانگونه که در مورد استاد مطهري نقل شده است که ايشان مثل آب کُر بود. آيتالله جوادي آملي ميفرمايند: علت اينکه وقتي استاد مطهري، به دانشگاه رفت، اثرگذار بود، نه اثرپذير، اين بود که آب کُر بود. کم نبودند از دوستان ما که از محيطهاي طلبگي خارج شدند و به سادگي رنگ پذيرفتند و از مسير طلبگي دور شدند. ما افزون بر شش سال اول، بايد در مسير طلبگي گام برداريم و در کنار آن، به گرايشي بپردازيم تا خودمان را حفظ کنيم.
پروردگار در سورة نحل، آية 16 ميفرمايد: «و القي في الارض رواسي ان تميد بکم و انهرا و سبلا لعلکم تهتدون و علمت و بالنّجم هم يهتدون». در روايات بسياري نيز بيان شده که کوهها مانند ميخ، استوار هستند و عالماني هستند که ميتوانند مردم را از لغزش نجات دهند. در روايات هست که «لاتجلسوا عند کل عالم الا عالم يدعوکم من الخمس الي الخمس من الشک الي اليقين من الرياء الي الاخلاص، من الکبر الي التواضع و من العداوة الي النصيحة و من الرغبة الي الزهد». اين نقش يک عالم است.
انسان استعدادهایی دارد بخشی بالقوه و بخشی بالفعل البته انسان می تواند با اکتساب و آموزش و تربیت آنها را ارتقاء بدهد.
در روايات، نجم را به اصحاب ائمه تأويل کردند. اين در حالي است که ائمه خورشيد هستند. البته بهترين الگوها براي هويتيابي ما، ياران ائمهاند. مرحوم محدثزاده، فرزند مرحوم شيخ عباس قمي، کتابي به نام اصحاب امام صادق j دارد که سفارش ميکنم، به عنوان کتاب باليني داشته باشيد. در اين اثر، ويژگيهاي ياران اهلبيت بيان شده است.
شخصيت، عاملي است که بر اثر ارادة انسان، عوامل ديگر را جمع ميکند و انسان را در مسير هويت، پيش ميبرد. معمولاً در مورد علاقه و استعداد، همپوشاني وجود دارد. در صورت عدم همپوشاني، اگر به هيچوجه استعدادي وجود ندارد، زمينة علاقه را بايد رها کرد. در انتخاب رشته با توجه به آنکه در دنياي امروز، در همة زمينهها نياز وجود دارد، بايد به علاقه و استعداد شخصي توجه کرد و با توجه به تخصصي شدن و گستردگي دانشها، بايد به يک تخصص پرداخت. مرحوم شيخ بهايي ميگويد: «ظفرت علي کلي ذي فنون، و لم اظفر علي کل ذي فن واحد».
استعداد و همت انسان، محدود است. امروزه يکي از نکتههاي مثبت در غرب، تخصصگرايي است که هر کسي در يک رشته، ولو محدود، تا انتها پيش ميرود. در هويت، استمرار و ثباتي وجود دارد، ولي اينگونه نيست که در طول زمان قابل تغيير نباشد. نمونهاش هم کساني هستند که پس از مدتها، از مسير طلبگي بيرون رفتند. معمولاً اين تغييرات خيلي کم است. براي شکلگيري هويت، انسان بايد مدت مديدي در حوزه بماند و از حوزه بيرون نرود.