شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 19+20 » پیوند تاریخ با متون دینی در گفتگو با محمدرضا جباری

در برخي از منابع تاريخي جمله‌اي را به امام سجاد(عليه السلام) نسبت مي‌دهند كه با اين مضمون است: “إنّا کنا نعلم مغازي الرسول الله کما نعلم سوره القرآن: ما همان‌طور که سوره‌هاي قرآن را به بچه‌هايمان و ديگران ياد مي‌دهيم، مغازي پيامبر را مي‌آموزيم”. اين سخن نشان مي‌دهد تعليم مغازي و روايات تاريخي و جنگ‌ها و حوادث پيامبر در درجه اهميت، هم‌پاي تعليم قرآن است. دليلش هم اين است که هر دو يک هدف را دنبال مي‌کنند؛ يعني چنان‌که از خلال تعليم قرآن و مطالعه قرآن مي‌توان به اهداف تربيتي دست يافت، از خلال تعليم تاريخ يا تعلم تاريخ مي‌توان به آن هدف رسيد. به هر حال هم در قرآن کريم و هم در متن روايات، اهتمام به تاريخ وجود دارد و بزرگان ما از رجاليان و محدثان تا فقها، به تاريخ اهتمام ورزيده‌اند و شاهدش هم اين است که اگر به فهرست‌ها نگاه کنيد ـ مثلاً فهرست نجاشي، فهرست شيخ طوسي، فهرست دينوري و امثال اينهاـ تعداد زيادي آثار تاريخي منسوب به محدثان شيعي و فقهاي شيعي مي‌بينيد.

رهنامه پژوهش: يکي از موضوعات مهم درباره علم تاريخ، رابطه تاريخ با متون ديني خصوصاً قرآن است. وقتي به متون ديني خصوصاً قرآن نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم نگاه خاص و ويژه‌اي به تاريخ دارند. پرسش اين است که زاويه نگاه متون ديني، خصوصاً قرآن به تاريخ چگونه است؟

استاد: اولاً تشکر مي‌کنم از تشريف فرمايي شما و تلاشي که در تبيين علوم درجه دو حوزوي مي‌كنيد، به‌خصوص درباره تاريخ و جايگاه آن در ميان علوم ديني و اسلامي و نيازي که در حوزه به رشته تاريخ داريم و ارتباطي که بين موضوعات مورد بحث در تاريخ اسلام و علوم حوزوي است، چه در عرصه‌هاي تحقيق و پژوهش و چه در عرصه‌هاي تبليغ و درباره نوع نگاه قرآن و متون ديني به تاريخ. طبيعتاً براي ما روشن است که قرآن کريم آيات متعددي را به بيان تاريخ اختصاص داده است. درباره جايگاه تاريخ در قرآن کريم و به صورت عام متون ديني، چند بحث را مي‌توان مطرح کرد. يک بحث نوع نگاه و حکمت پرداختن به تاريخ در قرآن کريم است و نکته ديگر گزاره‌هاي تاريخي است که در قرآن و متون ديني به چشم مي‌خورد که هر دو داراي اهميت‌اند و جاي بحث فراواني دارند. انصافاً بايد اقرار کنيم که هنوز کاري درخور درباره جايگاه تاريخ در قرآن صورت نگرفته است و اين بحث، در محافل حوزوي جاي خودش را باز نکرده است.

خود قرآن کريم علت پرداختن به تاريخ را مشخص کرده است. بحث‌ها در اين‌باره زياد است؛ اما در اينجا بنابر نياز، بحث تفکر و عبرت‌آموزي و قصص را مطرح مي‌كنيم: “لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب”.[1] قرآن به اين دليل به داستان‌هاي تاريخي مي‌پردازد كه مي‌خواهد حقايق را بيان کند. قرآن سنت‌هاي الهي حاکم بر تاريخ را در قالب قصه و داستان بيان مي‌کند و مهم‌تر آنكه خود مي‌فرمايد بيان اين قصص براي تفکر و عبرت است. قرآن از تاريخ به‌عنوان ابزار استفاده مي‌کند. بيان تاريخ ابزاري است در مسير هدف و قرآن به‌خوبي از تاريخ در اين زمينه بهره برده است. اين همان تاريخ‌نگري و نوع نگاه قرآن به تاريخ است.

در بحث تاريخ‌نگاري قرآن و چگونگي نقل تاريخ در قرآن نيز بحث‌هاي متعددي مطرح است. ويژگي‌هاي گزاره‌هاي تاريخي قرآن چيست؟ يکي کوتاه بودن و گزينشي‌بودن و نپرداختن به زوائد است. قرآن کمتر به زوائد مي‌پردازد. براي اين مسئله شواهد زياد وجود دارد. بايد وارد آيات شويم. براي مثال به قصه حضرت يوسف که از زيباترين و بلندترين قصه‌هاي قرآني است مراجعه كنيد. نوع بيان قرآن درباره قصه حضرت يوسف را با آنچه در متون تاريخي آمده ـ مثل تاريخ طبري و مانند آن که به تاريخ رسل و امم پرداخته‌اند ـ مقايسه كنيد. بسيار با هم تفاوت دارند. قرآن به نقاطي مي‌پردازد که کليدي است و مي‌تواند پيام تربيتي براي انسان داشته باشد يا با مسائل ديني و هدايت بشر  ارتباطي دارد؛ بنابراين قرآن بسياري اوقات به ذکر اسم، تاريخ، روز و ماه و مانند آن نمي‌پردازد. در اينکه چند نفر در ماجرا دخالت داشتند و با چه مرکبي حرکت کردند و چگونه عمل كردند، قرآن به همان مقداري وارد جزئيات مي‌شود که براي هدف عبرت‌آموزي و تفکر لازم است. ويژگي‌هاي نقل تاريخ در قرآن بيش از اينها است و الان فکر نمي‌کنم لازم باشد وارد آنها شويم.

نکته مهم ديگر اين است که ما طلبه‌ها هر کاري کنيم نمي‌توانيم فارغ از تاريخ حرکتمان را ادامه دهيم و دليلش اين است که قرآن کريم عنايت خاصي به تاريخ دارد و ما نمي‌توانيم از قرآن جدا شويم، نمي‌توانيم مسير علمي و تبليغي‌مان را از قرآن جدا کنيم. اگر به قرآن مراجعه كنيد مي‌بينيد در جاي‌جاي قرآن با گزاره‌هاي تاريخي مواجهيم و اين اقتضا مي‌کند در فضاي حوزوي نگاه جدي‌تري به مسئله تاريخ بيندازيم، به‌خصوص تاريخ از منظر قرآن و تاريخ در قرآن؛ مخصوصاً با هدفي که قرآن از بيان تاريخ دارد و همين تحقيقات تاريخي و مطالعات تاريخي در حوزه را از جاهاي ديگر متمايز مي‌کند؛ چرا كه ما اگر تاريخ را مطالعه مي‌کنيم، هدفمند مطالعه مي‌کنيم و به تاريخ به صورت يک حرکت ارزش‌مدارانه مي‌نگريم؛ بنابراين مقالاتي که تدوين مي‌کنيم، بايد در همين راستا باشد. اگر کسي مقالات موجود در نشريات حوزوي يا نشريات تاريخي مرتبط با حوزه را مقايسه کند با مقالات نشريات غيرحوزي، به‌خوبي مي‌تواند اين تفاوت را احساس کند. ضرورتي نيست كه به همه قسمت‌هاي تاريخ بپردازيم. بايد سراغ بخش‌هايي برويم که ما را در مسير رسالت حوزوي‌مان ياري مي‌كند. تحقيق ما بايد پيامي داشته باشد. گاه مي‌بينيد مقالاتي درباره اين نوشته مي‌شود كه فلان حاکم و پادشاه در فلان تاريخ، فلان فتح را انجام داد يا فلان ارتباط را با فلان دولت مجاور داشت و امثال اينها که سر تا پاي مقاله جز يک گزارش تاريخي چيزي نيست و پيامي براي خواننده ندارد و نه تحولي و نه حرکتي در نگاه مخاطب خود درباره هستي ايجاد مي‌كند.

نکته ديگر اهتمام به آيات تاريخي در راستاي اهتمام به قرآن است که يکي از ضرورت‌هاي حوزه است. چه اشکالي دارد که درس آيات تاريخي در کنار دروس تفسير، جزئي از دروس حوزوي باشد؟ بعضي از محققان بزرگوار کتابي تدوين کرده‌اند به نام تاريخ اسلام از منظر قرآن. کاري که شبيه آن قبلاً انجام شده است به‌عنوان تاريخ اسلام به روايت تاريخ، از منظر قرآن؛ اما لازم است که بيش از اينها در حوزه‌ها مطرح شود. بايد درسي باشد که طلبه‌ها را با آيات آشنا کند، هم با فضاي تاريخي نزول آيات و تاريخ اسلام و هم گزارش‌هاي صحيح، گزارش‌هايي که در قرآن کريم آمده است. به روايات و متون ديني ديگر نيز بايد توجه كرد. اهل‌بيت(عليهم السلام) به تاريخ توجه كرده‌اند. گاه در روايات، گزارش‌هايي در مورد تاريخ و سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا تاريخ اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا جريان کربلا ديده مي‌شود كه بسيار ارزشمندند. بعضي از محققان بزرگوار معاصر اقدام به استخراج اين‌گونه روايات از دل متون حديثي کرده‌اند. شايد بتوان گفت يکي از آثار خوب در دوره‌هاي اخير، موسوعه التاريخ الاسلامي جناب استاد محمدهادي يوسفي غروي است که با اين هدف نگاشته شده است. ايشان مجموعه نقليات تاريخي موجود در متون تاريخي و متون روايي را استخراج كرده و گاه همراه با تحقيق و تعليل، به ‌اختصار ارائه کرده است.

درباره توجه اهل‌بيت(عليهم السلام) به تاريخ اسلام بايد گفت در برخي از منابع تاريخي جمله‌اي را به امام سجاد(عليه السلام) نسبت مي‌دهند كه با اين مضمون است: “ان کنا نعلم مغازي الرسول الله کما نعلم سوره القرآن: ما همان‌طور که سوره‌هاي قرآن را به بچه‌هايمان و ديگران ياد مي‌دهيم، مغازي پيامبر را مي‌آموزيم”. اين سخن نشان مي‌دهد تعليم مغازي و روايات تاريخي و جنگ‌ها و حوادث پيامبر در درجه اهميت، هم‌پاي تعليم قرآن است. دليلش هم اين است که هر دو يک هدف را دنبال مي‌کنند؛ يعني چنان‌که از خلال تعليم قرآن و مطالعه قرآن مي‌توان به اهداف تربيتي دست يافت، از خلال تعليم تاريخ يا تعلم تاريخ مي‌توان به آن هدف رسيد. به هر حال هم در قرآن کريم و هم در متن روايات، اهتمام به تاريخ وجود دارد و بزرگان ما از رجاليان و محدثان تا فقها، به تاريخ اهتمام ورزيده‌اند و شاهدش هم اين است که اگر به فهرست‌ها نگاه کنيد ـ مثلاً فهرست نجاشي، فهرست شيخ طوسي، فهرست دينوري و امثال اينها ـ تعداد زيادي آثار تاريخي منسوب به محدثان شيعي و فقهاي شيعي مي‌بينيد. در کتاب مکتب حديثي قم[2] بخشي از آن منعکس شده است. در اين اثر آمده است در حوزه حديثي قم تا عصر شيخ صدوق، محدثان تعداد زيادي آثار، آن هم فقط درباره تاريخ اسلام تدوين كرده‌اند. براي من جالب است. مرحوم نجاشي از اثري از يکي از محدثان قم ياد مي‌كند كه درباره اخبار خلفاي عباسي است. تعبير مرحوم نجاشي اين است که اين كتاب بالغ بر ده هزار صفحه حجم دارد. عجيب اينجا است که از محدث انتظار مي‌رود احاديث فقهي و مانند آن را نقل ‌کند؛ در حالي او دست به تدوين کتابي با چنين حجمي آن هم درباره اخبار خلفا مي‌زند. چنين آثاري اهتمام به تاريخ در جوامع علمي شيعه را نشان مي‌دهند.

رهنامه پژوهش: با توجه به مطالبي که فرموديد اين‌گونه استنباط مي‌شود که قرآن روش خاصي براي نقل تاريخ و برداشت از تاريخ ارائه مي‌کند و ما بايد بر اساس آن، تاريخ را نقل کنيم يا به استنباط تاريخ بپردازيم؟

استاد: فرمايش شما درست است. اجمالاً مي‌توان از عرايضم اين نتيجه را گرفت که بهترين روش براي پرداختن به تاريخ همان روشي است که قران کريم در پيش گرفته است و اما مفهوم اين سخن اين نيست که ما همچون قرآن، بخش‌هاي ديگر تاريخ را که احياناً از درجه اهميت کمتري برخوردار است و بيان جزئيات است ناديده بگيريم و بگوييم بخش اصلي و عبرت‌آموز حادثه را نقل كرديم. روش قرآن بيان کليات و خطوط کلي است؛ مثلاً در مسائل کلامي، اعتقادي، اخلاقي، فقهي و تشريعي به کلياتي مي‌پردازد و تفاسيرش را در روايات مي‌بينيم. در تاريخ هم همين‌طور است و خطوط کلي را ترسيم مي‌کند و چه بسا ما براي تبيين آن حادثه تاريخي و تحليل بهترش، نيازمند رجوع به روايات تاريخي باشيم. اين منافاتي ندارد که روش را از قرآن  اخذ کنيم و در عين حال تحفظ بر روايات صحيح تاريخي داشته باشيم. نکته‌اي که بايد از قرآن آموخت و به کار بست، در پردازش تاريخ است. اين بايد بر تمام نوشته‌هاي ما حاکم شود و طبيعتاً، هم در تحقيقات و پژوهش‌ها خودش را نشان مي‌دهد و هم در برنامه‌ريزي‌ها براي پيشبرد تدريس و تعليم و تحصيل تاريخ در حوزه.

در تأليفات تاريخي بحثي مطرح است و آن اين است که اگر بخواهيم بر مشي تاريخ‌نگاران حرکت کنيم ـ كه تاريخ را بر محور حکام و پادشاهان و سلاطين نوشته‌اند ـ سراغ متن جامعه نرفته‌ايم؛ به همين دليل تاريخ اجتماعي کم‌رنگ و ضعيف است. محور خلفا و پادشاهان‌اند. تاريخ طبري يا تاريخ يعقوبي را ورق بزنيد. در حقيقت تاريخ الخلفا و حکام و سلاطين‌اند. اين نکته‌اي است که در نگارش تاريخ بايد مدنظر قرار داد. مي‌توان تاريخ را بر محور رهبران ديني و رهبران الهي نوشت؛ مثلاً اگر كتابي درباره تاريخ پيامبر نوشته مي‌شود، بر محور انبيا نوشته مي‌شود. پرسش اين است كه چرا بعد از رحلت پيامبر، كتب تاريخي بر اين اساس نوشته نشده‌اند. تاريخ را بايد بر اساس ائمه و معصومان(عليهم السلام) مي‌نوشتند. اين كار را امروز ما مي‌توانيم انجام دهيم.

در نکته اول اشاره کردم كه در نگارش تاريخ بايد به وضعيت عمومي جامعه توجه كرد، يعني تاريخ اجتماعي. چنين تاريخي بسيار درس‌آموز است. بايد نگاهي تحليلي و انتقادي به تاريخ اجتماعي انداخت و تاريخ تحليلي را با محوريت مسائل تاريخي اجتماعي تبيين كرد؛ مثلاً بعد از رحلت پيامبر، امت چه مسيري را طي کردند و مردم چه اخلاقي پيدا کردند و عوامل پيدايش چنين خلق و خويي چه بود. اين خلقيات چقدر مطابق با اصول اسلامي بود؟ مردم چرا بعد از رحلت پيامبر، رجعت به جاهليت داشتن؟ چه چيزي باعث شد که در كنار سيره و سنت پيامبر، سيره و سنت ديگران براي مردم مهم شد؟ بايد اين چراها پاسخ داده شوند و به‌درستي تحليل شوند.

اين يک نوع نگاه به تاريخ است و نگاه ديگر، تاريخ توصيفي است که در كتاب‌ها بسيار مي‌بينيد. مورخان در اين سبك از تاريخ‌نگاري، بعد از رحلت پيامبر، سراغ خلفاي سه‌گانه مي‌روند و بعد بني‌اميه و بني‌العباس و همين‌طور ادوار ديگر. به اين مي‌پردازند كه حاکم چه کرد و پادشاه چه کرد، مردم چه کردند و چرا اين‌گونه شدند و بايد چطور مي‌شدند. مورخان به سمت تحليل و بيان حوادث و پيامدها نرفته‌اند، بلكه چگونگي را توصيف کرده‌اند.

نکته ديگر مربوط به روش حوزه در نگاه به تاريخ است. طبيعتاً اين روش مبتني بر دقت‌هايي است که در علوم ديني و متون نقلي وجود دارد و با بحث‌هاي رجالي و سندي انجام مي‌شود و با عرضه بر عقل و اصول کلامي و قرآني پيش مي‌رود و اين يکي از امتيازاتي است که دانش‌آموختگان حوزوي دارند؛ بنابراين تاريخ اسلامي نيز که به دست دانش‌آموخته حوزوي تدوين و تحقيق مي‌شود، داراي چنين امتيازي است. او مجهز است و مي‌تواند رجال و سند روايات تاريخي را بررسي کند يا متن روايت را بر اصول قرآني، عقلي و کلامي عرضه کند و ببيند چنين روايتي قابل پذيرش است يا خير؛ مثلاً کتاب الصحيح من سيره النبي الاعظم(صلي الله عليه وآله) اثر 35‌جلدي علامه سيدجعفر مرتضي عاملي، حاصل يک دانش‌آموخته و استاد و محقق حوزوي است. آيا مي‌توانيد در طول تاريخ نظيري براي آن بيابيد؟ آيا در غير حوزه، تحقيقي نظير آن درباره پيامبر انجام شده است؟ اين کتاب به مصاف روايات شبه‌دار تاريخي مي‌رود که با شأن پيامبر(صلي الله عليه وآله) تعارض دارد و آنها را به چالش و نقد مي‌كشد. اين اثر به صورت اجتهادي به مسئله پرداخته و نمونه بسيار ارزشمندي است. چنين تاريخي با نگاه يک استاد محقق حوزوي، با ابزاري که در اختيار داشته ـ ابزار رجالي، کلامي، فقهي، تفسيري و مانند آن ـ استخراج مي‌شود. گونه ديگر ممکن است تاريخ‌نگاري‌اي باشد كه رواياتي را مي‌پذيرد كه ابداً با شأن و ساحت پيامبر سازگار نيست.

رهنامه پژوهش: با توجه به مطلبي که فرموديد اين‌گونه برداشت مي‌كنيم که قرآن به جاي اينکه به سلاطين يا تاريخ تمدن به معناي رشد ابزار در طول تاريخ بپردازد، نگاهش به تاريخِ جبهه حق و باطل است و بر همين محور، نبرد بين حق و باطل را در ادوار مختلف تاريخي ترسيم مي‌كند. آيا مي‌توانيم همين روش را در بيان تاريخ ائمه به كار گيريم؟

استاد: همين‌طور است. نکته‌اي که فرموديد يکي از مهم‌ترين شاخصه‌هاي تاريخ‌نگاري قرآن كريم است. اين كتاب آسماني در آيات متعددي، معيار حق و باطل را در اختيار قاريان و مخاطبانش قرار مي‌دهد. اين كار را اولاً بر اساس معياري که خودش مشخص مي‌کند و ثانياً با ارجاع به عقل انجام مي‌دهد. با توجه به اين دو معيار، تاريخ را نقل مي‌کند و مخاطب را به قضاوت مي‌طلبد. چهره حق و باطل را از همان آغاز تاريخ ترسيم مي‌کند؛ مثلاً قصه قابيل و هابيل را نقل مي‌کند و معيار به دست مي‌دهد. آن را در ضمن قصه ولو از زبان هابيل بيان مي‌کند: “انما يتقبل الله من المتقين” يا اخلاق کريمانه هابيل را در قبال قابيل در خلال داستان بيان مي‌کند؛ يعني هم داستان را گزارش مي‌کند و هم ملاک را به دست مي‌دهد و همان جا اخلاق را تزريق مي‌کند. مي‌گويد: “لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ: اگر تو براي كشتن من دست دراز كني، من دست به قتل تو نمي‌گشايم”.[3] اين از مختصات قرآن است كه پيام را در حين گزارش منتقل مي‌كند.

نکته‌اي که اشاره کرديد، نکته خوب و مهمي است. چه خوب است که اين هنر را داشته باشيم كه شاخصه‌ها را از قرآن بگيريم و تاريخ را از اين پس بر اساس آن تدوين کنيم. درباره تاريخ پيامبر اکرم چند اثر مي‌توان نام برد كه به روش قرآن کريم و شاخصه‌هاي تاريخ‌نگاري قرآن نگاشته شده است؟ به جرئت مي‌توانم بگويم من اثري ايدئال سراغ ندارم؛ بله، آثاري هستند که حوزويان تدوين كرده‌اند و بعضاً پيام‌هاي اخلاقي را لابه‌لاي گزارش‌هاي تاريخي آورده‌اند و تحليل‌هاي خوبي ارائه کرده‌اند؛ اما فاصله زيادي با آنچه بايد شود وجود دارد. نمي‌خواهم از برخي از آثار نام ببرم؛ چرا كه ممکن است از برخي ديگر فروگذار شود. ما الان درباره تاريخ پيامبر اکرم احساس خلأ مي‌کنيم. اثري نداريم که از خلال آن هم به تاريخ حضرت بتوان دست يافت و هم به منش و خلق و خو و سيره و سبک زندگي پيامبر اکرم رسيد؛ به‌گونه‌اي که وقتي آن تاريخ و سيره را به دست فرد غيرمسلمان و ناآشنا با پيامبر مي‌دهيم، بگوييم پيامبر چنين فردي است. اگر كتاب‌هايي را كه درباره تاريخ اسلام نوشته شده، به چنين شخصي بدهيم، شايد حاصلش اين باشد که آن شخص بگويد “پيامبر چقدر جنگ کرده و با چه حوادثي درگير بوده است!” اما اينکه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در خلال انبوه اين حوادث، خلق و خويي کريمانه با خانواده داشته و در مواجه با آحاد جامعه و کودکان و نوجوانان چگونه عمل كرده و اخلاق جنگي پيامبر چگونه بوده، از خلال کتب تاريخي فعلي برنمي‌آيد.

آقاي دکتر احمد احمدي از استادان بزرگ حوزه و دانشگاه زماني با جديت، تعدادي از محققان و استادان صاحب‌نظر حاضرِ تاريخ را دعوت کرد و دردمندانه همين نکته‌اي را که عرض کردم مطرح کرد. ايشان مي‌فرمود الان ما براي معرفي شخصيت پيامبر به جهان، نيازمند اثري تاريخي هستيم كه ممزوج با سيره باشد؛ يعني ضمن اينکه حوادث به ترتيب تاريخي مي‌آيد، در جاي خودش گريز زده شود و چهره پيامبر تبيين شود و اگر پيامبر هجرت مي‌کند، چرايي هجرت و آثار هجرت و به هرحال گونه‌هاي هجرت از نظر قرآن و پيامبر مطرح شود. توصيه‌هاي اخلاقي پيامبر درباره زنان و کودکان و پيران و محيط زيست و مانند آن ديده شود؛ به‌گونه‌اي كه فرد با خواندن كتاب بتواند نوع نگاه پيامبر به حيوانات و طبيعت را به دست آورد. در حقيقت چنين اثري بايد بتواند چهره کامل پيامبر نه فقط چهره حکومتي و جنگ پيامبر را ترسيم کند. اين اثر متأسفانه هنوز تهيه نشده است و در اختيار نيست؛ البته به تبع همان دعوتي که ايشان کردند، جلسات زيادي منعقد شد و طرح خوبي نوشته شد و گام‌هايي برداشته شده است كه ان شاء الله به مرحله تبديل هم برسد.

رهنامه پژوهش: گاه اجزاي تاريخ را جدا از هم بررسي مي‌کنيم؛ مثلاً مي‌گوييم فلان نبي آمد و کارهايي کرد و در ضمن آن عبرت‌ها و سنت‌هايي را بيان مي‌كنيم؛ ولي گاهي نيز کل تاريخ بشريت را سيري واحد تعريف مي‌کنيم؛ يعني مي‌گوييم حوادث تاريخ از حضرت آدم خشت خشت چيده شد تا نوبت به دين خاتم و بعد به ائمه رسيد و اين سير ادامه پيدا مي‌کند تا ظهور و رجعت و قيامت. آيا چنين نگاهي را مي‌توان در قرآن جستجو كرد؟ اينكه کل تاريخ بشريت را سيري واحد ببيند.

استاد: بايد با دقت مضاعفي به آيات نگريست. قرآن کريم تاريخ را يک حرکت و مسير مي‌بيند که هر يک از شخصيت‌هاي ديني، همچون انبيا و اوصيا(عليهم السلام) و جانشينانشان بخشي از اين مسير را پر کرده‌اند. هر نبي استمراربخشِ نبي پيشين است و انبيا همگي در يک خط و صراط حرکت مي‌کنند. هر يك تکميل‌كننده کار نبي پيشين و مصدّق او است: “مصدقاً لما بين يديه”. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مصدّق آن چيزي است كه انبياي پيشين آوردند و نفي و تعارضي بين دعوت انبيا نيست. اين خود وحدت مسير و وحدت هدف را نشان مي‌دهد. سخن قرآن کريم، از يک مسير و از يک دين است: “إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ “[4] “وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ”.[5] قرآن همه را به سمت اسلام دعوت کرده است. دعوت به “الاسلام” دعوت به همه انبيا است.

نکته‌ای که بايد از قرآن آموخت و به کار بست، در پردازش تاریخ است. این باید بر تمام نوشته‌های ما حاکم شود و طبیعتاً، هم در تحقیقات و پژوهش‌ها خودش را نشان می‌دهد و هم در برنامه‌ریزی‌ها برای پیشبرد تدریس و تعلیم و تحصیل تاریخ در حوزه.

خيلي وقت‌ها بحث مي‌شود رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قبل از بعثتشان، متدين به چه ديني بودند. بحث مي‌کنند که حضرت بايد متدين به دين عيسي بوده باشد؛ چون دين عيسي حجت عصر بوده است. مي‌پرسند چرا نمي‌گوييد رسول خدا قبل از بعثتش مسيحي بوده يا اجداد پيامبر، پدر گرامي پيامبر، اجداد موحد پيامبر، چرا متدين به دين مسيحيت نبوده‌اند. پاسخي که گاه داده مي‌شود اين است که همه اديان به سمت امر واحدي دعوت مي‌کنند. خطوط کلي و مشترک ميان اديان يک امر است و اگر آنان متدين به دين حنيف و توحيدي بوده باشند، در واقع بر دين اسلام بوده‌اند، چنان‌که پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) قبل از بعثتش بر دين حضرت ابراهيم بود که ديني توحيدي است. در حقيقت دين عيسي نيز چيزي غير از آن نيست و عيسي(عليه السلام) نيز به همان چيزي دعوت مي‌کند که ابراهيم و موسي دعوت مي‌کنند و قرار است پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) با تفصيل بيشتر آن را معرفي كند. قطعاً از آيات متعدد قرآن مي‌توان اين تئوري را به‌خوبي فهميد و اثبات کرد که مسير همه انبيا و اوليا يک مسير و يک خط است.

رهنامه پژوهش: در قرآن كريم برخي داستان‌هاي تاريخي چندين بار تكرار مي‌شود. دليل اين تكرار چيست؟

استاد: تکرار آثاري دارد. تکرار گاه براي تأکيد است و گاه اهميت مطلب را مي‌رساند. قرآن مي‌خواهد آنچه تكرار مي‌شود اوقع در نفس باشد و بيشتر در جان بنشيند. در آغاز عرايضم به اين نکته اشاره كردم که قرآن از تاريخ استفاده ابزاري مي‌کند و آن را همچون ابزار به كار مي‌گيرد و داستان‌هاي تاريخي آن پيام‌هاي گوناگوني دارد. پس قرآن گاه در جايي براي يک پيام اخلاقي و تربيتي به داستاني اشاره مي‌کند و در جاي ديگر براي پيامي ديگر به همان داستان اشاره مي‌کند و اين از امتيازات تاريخ‌نگاري قرآن است. نکته ديگر اين است که طبيعتاً اگر قرآن بخواهد چهره درستي از نبي‌اي يا قومي يا امتي ترسيم كند، لازم است ابعاد مختلف را بيان كند. بله مي‌توان همچون کتاب‌هاي داستاني و تاريخي از بسم الله شروع كرد و تمام داستان را در يك جا آورد؛ اما قرآن نمي‌خواهد بر اين روش عمل کند؛ چون اصلاً کتاب داستاني و تاريخي نيست؛ اولاً اين‌گونه داستان نقل‌کردن با هدف قرآن سازگار نيست و ثانياً زيبايي آيات قرآن، به تنوعي است كه دارد. با اين ويژگي قرآن، قاري و خواننده همواره با يک موضوع و يک محور مواجه نيست. خداوند ضمن حفظ تناسب ميان آيات سوره، به موضوعات متعدد اعتقادي، اخلاقي، تشريعي و امثال آن مي‌پردازد و پيام‌هاي متناسب را در کل قرآن مي‌پراكند؛ به‌گونه‌اي كه مخاطب خسته نمي‌شود و آيات براي او هميشه تازگي دارد و از خلال مطالعه يک سوره به پيام‌هاي مختلفي دست پيدا مي‌کند؛ در حالي که اگر بنا بر اين بود كه آن روش تاريخي دنبال شود، مخاطب نهايتاً به يک قصه کامل دست مي‌يافت نه بيشتر.

رهنامه پژوهش: در قرآن كريم درباره تاريخ يا جامعه به چه سنت‌هاي ويژه‌اي اشاره شده است. به مواردي از آنها اشاره كنيد؟

استاد: سنت‌هاي تاريخي متعدد است. در آثار مرتبط نيز درباره آنها بحث شده است؛ اما يکي از سنت‌هاي مهمي که با مباحث تاريخي ارتباط دارد، سنت آزمايش، ابتلا و امتحان است. خداوند متعال در قرآن کريم بيان مي‌كند همه امت‌ها مبتلا به سنت آزمايش بوده‌اند. قرآن براي اينکه به امت‌هاي پيش رو هشدار دهد و بگويد آنان نيز به سنت آزمايش مبتلا خواهند شد و از اين مسئله مستثنا نيستيد، مي‌فرمايد پيشينيان را آزمايش کرديم و از اين آزمون، کساني سربلند بيرون آمدند و به موفقيت رسيدند و برخي نيز شکست خوردند. قرآن كريم آنان را و دليل شکست‌شان را معرفي مي‌کند و آن را هشداري براي مخاطبان قرار مي‌دهد. اگر كسي مي‌خواهد در اين‌باره مطالعه كند مي‌تواند به آثار شهيد صدر، شهيد مطهري، استاد مصباح يزدي و آثار ديگر بزرگان که در دوره‌هاي اخير تدوين شده مراجعه كند.

رهنامه پژوهش: لطف کنيد به چند نمونه اشاره كنيد؟

استاد: جامعه و تاريخ اثر شهيد مطهري، جامعه و تاريخ از نگاه قرآن اثر استاد مصباح يزدي، سنت‌هاي تاريخ در قرآن اثر شهيد صدر مناسب است و اخيراً هم جناب آقاي دکتر جواد سليماني کتاب امور فلسفه تاريخ را تدوين کرده‌اند که جامعه المصطفي منتشر کرده و کتاب درسي است. بحث‌هاي خوب و مناسبي در آن آمده است. فلسفه تاريخ جزو بحث‌هاي بسيار مهم و لازم است که طلبه‌ها بايد آن را در مطالعات شخصي‌شان لحاظ کنند.

رهنامه پژوهش: آيا بررسي تاريخ در قرآن روش خاصي دارد؟ در اين بررسي چه موضوعاتي را بايد بيشتر مدنظر قرار داد؟ ممكن است موضوعاتي باشد که روي آنها کار نشده يا نيازمند کار بيشتري هستند.

استاد: دو محور کلي وجود دارد: يکي بحث تاريخ پيش از اسلام است، يعني تاريخ انبيا، امت‌هاي پيشين و شخصيت‌هاي مرتبط با آنها و بخش ديگر، تاريخ اسلام است. يکي از راه‌ها اين است كه شخص بتواند مظان آن را بيابد؛ چون کل قرآن را نمي‌تواند با اين هدف مطالعه کند. درباره تاريخ پيش از اسلام آثاري داريم و کتاب‌هايي بر همين اساس تدوين شده است؛ يعني تاريخ انبيا را بر اساس آيات قرآن تدوين کرده‌اند و آيات را نيز در آن منعکس كرده‌اند. کتاب‌هايي كه با عنوان قصص قرآن تدوين شده، بر همين اساس عمل كرده‌اند. درباره تاريخ اسلام نيز مثلاً تاريخ پيامبر اسلام اثر مرحوم دکتر آيتي به مناسبت حوادث تاريخ اسلام، به آيات نيز اشاره يا آدرس آن را ذکر مي‌کند. جناب محقق بزرگوار آقاي يعقوب جعفري نيز در تاريخ اسلام از منظر قرآن به ذکر آيات به صورت گزينشي پرداخته و آيات مهم را آورده است. همچنين موسوعة تاريخ الاسلامي اثر استاد محمدهادي يوسفي غروي با اين هدف نگاشته شده است. هدف از اين کتاب دو چيز است: يکي بيان نقليات شيعي درباره حوادث تاريخي و دوم تدوين و تأليف تاريخ بر محور ترکيب نزول قرآن. ايشان به ترتيب نزول آيات و سوره‌ها توجه داشته و بر همين اساس، تاريخش را تدوين کرده است. در سه جلد اول کتاب که دوره پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) است، به مناسبتِ حوادث، آيات نيز ذكر شده‌اند.

اين باز تمام راه نيست و هنوز احساس مي‌شود بايد در اين زمينه کاري کرد. چند سالي است دغدغه شخصي‌ام همين است و گاهي کلاس‌هايي در اين زمينه برگزار كرده‌ام؛ مثلاً کلاسي در مؤسسه امام خميني داريم با موضوع “کاربرد تاريخ عصر نزول در تفسير قرآن”. در آنجا عملاً به همين بحث مي‌پردازيم؛ يعني به بستر تاريخي نزول آيات و چرايي نزول توجه مي‌كنيم. واقعاً احساس نياز کرده‌اند که بايد اثري مفصل‌تر از آنچه آقاي يعقوب جعفري نوشته‌اند و با تتبع کامل‌تر و بيان تمامي آيات مرتبط با حوادث نوشته شود؛ مثلاً در سوره آل عمران شصت آيه ـ از آيه 121 تا 180 ـ وجود دارد كه مرتبط با جنگ اُحد است. اولاً تتبع در آيات بايد کامل باشد؛ يعني آيات تاريخي همگي جستجو شوند؛ ثانياً ديدگاه‌هاي مفسران فريقين جمع‌آوري شود و تحقيق کافي در اين‌باره صورت گيرد. عين همين نياز را در مورد تاريخ پيش از اسلام داريم. درباره تاريخ انبيا، دردمندانه بايد عرض کنم ما در حوزه به تاريخ انبيا جفا مي‌کنيم و طلبه ما وقتي دوره سطح را تمام مي‌کند و وارد عرصه منبر و تبليغ و تدريس و مانند آن مي‌شود، مطالعه اش از تاريخ اسلام در حد يکي دو تا کتاب مطالعاتي است و مطالعه‌اش از تاريخ انبيا در حد صفر است. منظورم مطالعه به معناي کار کلاسيک است. بله، گاه شخص خودش انگيزه‌اي داشته و مطالعاتي شخصي انجام داده است؛ اما در حوزه برنامه‌اي براي اين كار تعريف نكرده‌ايم که دست‌كم اطلاعاتي از تاريخ انبيا داشته باشيم. به تبع همين کم‌توجهي، متأسفانه آثاري كه قابل قبولي و دقيق باشند و گرفتار گزارش‌هاي اسرائيلي در مورد تاريخ انبيا نباشد، خيلي کم است. عرب‌ها کارهاي جسته و گريخته‌اي کرده‌اند و ما آن را ترجمه کرده‌ايم؛ مثلا قصص قرآني به ترجمه صدر بلاغي از اين دست آثار است. اگر کسي از من سؤال کند اثري درباره تاريخ انبيا معرفي کن که واقعاً قابل اطمينان و ايدئال باشد، من سراغ ندارم. بله، آثار زياد نوشته شده است؛ اما اثري نداريم که در آن تتبع کامل باشد و از روايت اسرائيلي به صورت جدي اجتناب و به روايات اهل‌بيت توجه کافي كرده باشد و به زبان فارسي سليس تدوين شده باشد. اگر انجام شده بود، دست‌كم مي‌توانستيم آن را متن درسي قرار دهيم.

آخرين نکته را عرض کنم. چيزي که سال‌ها است ذهن من را مشغول کرده و در جلسات مختلف آن را عرض کرده‌ام و گام‌هايي هم به سمت آن برداشته‌ايم، اين است که درباره تاريخ انبيا الان نه در حوزه و نه در دانشگاه‌ها ـ دانشگاه‌هاي خارجي را اطلاع ندارم ـ تلاشي نمي‌شود. راجع به تاريخ انبيا در ايران نيازمند رشته‌اي هستيم كه دست‌كم تا مقطع کارشناسي ارشد ادامه داشته باشد. فکر مي‌کنم شأن انبيا در حد تأسيس يک رشته در مقطع ارشد باشد. ما براي موضوعات مختلفي که به‌مراتب از اهميت پايين‌تري برخوردارند، رشته در سطح دکتري و ارشد و سطح سه تأسيس مي‌كنيم؛ اما براي تاريخ انبيا که در آن، هم تاريخ مطرح است و هم سلوک و سيره اين بزرگان و هم آيات و روايات فراواني در مورد آنان داريم، كاري نكرده‌ايم. در روايات اهل‌بيت به تاريخ انبيا توجه ويژه شده و ائمه معصوم(عليهم السلام) در بحث‌هاي تربيتي بسياري از اوقات مثال‌هايي از تاريخ انبيا و حکمت‌هاي زندگي ايشان آورده‌اند.

رهنامه پژوهش: سنت‌هاي آنها در امت اسلامي پياده خواهد شد؟

استاد: بله، پياده خواهد شد، به تعبير روايات طابق النعل بالنعل. آنچه بر سرشان آمده، در مورد ما نيز صادق است. مکرر در جاهاي مختلف گفته‌ام که ما نياز به رشته تاريخ انبيا داريم و عذري که گاهي برخي از دوستان و استادانمان مي‌آورند، اين است که ما هنوز منبع كافي، متن کافي و استاد به قدر کافي نداريم؛ اما اينها نمي‌تواند عذر باشد. خيلي از رشته‌ها بوده‌اند که با همين محدوديت‌ها مواجه بودند؛ اما کم‌کم و با توجه به نيازي که بوده، افرادي احساس تکليف کرده‌اند و به تأسيس آنها همت گماشته‌اند. فکر مي‌کنم اين دو کار در عرصه تاريخ لازم است. درباره تاريخ انبيا هم بايد رشته‌اي تأسيس شود و هم آثاري براي آموزش طلبه‌ها تدوين شود. به هر حال بايد فکري براي ارتقاي سطح معلومات ايشان كرد.

رهنامه پژوهش: روش و برداشت تاريخ از قرآن، همان روش فقهي و اصولي است يا اصول و قواعد ديگري مي‌طلبد؟

استاد: در کل مي‌شود گفت همان است. همان‌طور که اشاره كردم در بحث‌هاي تاريخي با روايات مواجهيم و در روايات هم با سند و متن مواجهيم. طبيعتاً بايد نقد سندي را داشته باشيم و در تاريخ مستغني از نقد سندي و نقد محتوا نيستيم. محتوا را همان‌طور که در روايات فقهي گفته‌اند بر عقل عرضه کنيد، در اينجا نيز بر عقل عرضه مي‌كنيم و عقل نقش مهم و کليدي در بررسي روايات تاريخي دارد؛ البته ممکن است به فراخور موضوع تاريخ، از ابزار ديگري هم استفاده کنيم. مثلاً گاهي در فقه با دو دسته روايت متعارض مواجه مي‌شويم. فقيه آنها را بررسي مي‌کند و مي‌گويد “تعارضا تساقطا” و سراغ اصل و مانند آن مي‌رود. در تاريخ نمي‌توانيم اين کار را بکنيم. بايد نهايت اجتهاد و تلاشمان را به کار ببريم تا دست‌كم به معرفتي ظنّي برسيم. گاه ديده‌ام برخي از کساني که مذاق فقهي دارند، در بررسي تاريخي از همان روش استفاده مي‌کنند؛ مثلاً اگر تعارضي باشد سريع تسامح به خرج مي‌دهند و کل حادثه را منکر مي‌شوند. بعضي از محققان ما در روايات جمع قرآن توسط ابوبکر، همين کار را کرده‌اند. در تاريخ خيلي وقت‌ها بر اساس همين روايات ظني و تجميع قرائن و شواهد به قدر متيقني مي‌رسيم. بله ممکن است در جزئيات به يقين نرسيم و به معرفتي ظني برسيم؛ اما اصل حادثه را ديگر نمي‌توان منکر شد.

بنابراين مي‌توان گفت در تاريخ نيز از همان روش سندي و متني استفاده مي‌کنيم و مستغني از آن نيستيم؛ هرچند بعضي در طول تاريخ و همچنين امروزه، حساب تاريخ را از فقه جدا مي‌کنند و ارزشي که براي فقه قائل‌اند براي تاريخ قائل نيستند. دقت‌هاي فقهي را در تاريخ نمي‌کنند و نتيجه آن اين مي‌شود که گاه نقليات ضعيف و نادرست درباره حوادث بسيار مهم تاريخي مثل مقتل سيدالشهدا(عليه السلام) منتشر مي‌شود؛ مثلاً كاشفي سبزواري در روضه الشهداء از آنجا كه دقت‌هاي فقهي را در مباحث تاريخي به كار نگرفته، بسياري از حوادث را خيلي راحت قبول کرده است.

رهنامه پژوهش: خيلي ممنون.

 

پی نوشت ها:

[1]. يوسف: 111.

[2]. اثر مصاحبه‌شونده، محمدرضا جباري.

[3]. مائده: 28.

[4]. آل عمران: 19.

[5]. آل عمران: 85.

پاسخ دهید: