ترسیم جغرافیای نیازهای جامعه و راهکارهای پاسخگو شدن حوزه در مصاحبه با حجتالاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه
رهنامه: با توجه به مطالبه مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم انطباق فعالیتهای حوزه با نیازهای جامعه، رسالت حوزه و طلبه چه ارتباطی با نیازهای جامعه دارد؟
ابتدا تشکر میکنم که برای پیگیری و توجه دادن به بایستهها و ضرورتهای حوزه تشریف آوردید. اولین سؤالی که باید به آن پاسخ داده شود این است که رسالت روحانی چیست؟ و در نتیجه رسالت حوزه چه میباشد؟ رسالت روحانی، تبیین، تبلیغ و دفاع از دین و در نهایت عملی کردن دین در جامعه است. وظیفه عالم دینی این است که از منابع دین، حقایق دینی را به درستی بشناسد و مردم را چه عوام و چه خواص، از آن حقیقتها آگاه کند و در نهایت دین را بهصورت عینی در جامعه عملی کند. اما حوزه بایسته حوزهای است که بتواند تمام نیازهای دنیای معاصر را در عرصه دین پاسخ بدهد. چون وظیفه و رسالت ذاتی حوزه، شناخت درست دین، شناساندن درست دین و تحقق عینی دین در جامعه است. بنابراین، رسالت حوزه، عرصههای آموزش، پژوهش و تبلیغ و نیز مدیریتِ اجرایی و عینی دین را پوشش میدهد. این بدان معنا نیست که هر طلبهای در همه عرصهها بالاترین توانمندی را داشته باشد؛ ممکن است طلبهای در آموزش موفقتر از پژوهش باشد یا در پژوهش موفقتر از تبلیغ باشد. یک طلبه ممکن است منبری خیلی خوبی باشد یا عینیسازی دین را بهخوبی انجام دهد، اما همه طلبهها باید بهصورت مخروطی این مسیر را طی کنند؛ یعنی در عرصههای مختلف و در دانشهای گوناگون دینی و غیردینی، باید بهطور گسترده، هر چند کمعمق، آشنایی داشته باشند؛ سپس بههمین صورت در سلوک علمی پیش بروند تا بتوانند در یک حوزه، تخصص و توانمندی عمیقتری پیدا کنند، در این مرحله گرچه گستردگی کار علمی کمتر است، ولی عمق آن بیشتر است؛ در نتیجه مسیر باید یک مسیر مخروطی باشد. بههمین خاطر معتقدم هر طلبهای باید یک نظام فکری و یک نقشه جامع مدیریتی برای خودش تعریف کند و هدفش رسیدن به آن منظومه فکری از راه نقشه جامع مدیریتی باشد. این سفارش کلی برای هر طلبه است.
من آموزش، پژوهش و تبلیغ را ذکر کردم، اما تهذیب و سلوک معنوی را نباید فراموش کنیم. اگر یک روحانی در مقامِ اجرا، تهذیب و تقوای لازم را نداشته باشد، ممکن است هم خودش آسیبها و آفتهای بسیاری ببیند و هم به دین آسیب بزند. من فکر میکنم به همه رشتههای حوزوی و دینپژوهی در جامعه نیاز است؛ یعنی هنوز هم در جامعه به فقیه، متکلم، فیلسوف، عالم اخلاق، عارف و عالمان به علوم مختلف نیاز داریم. همه رشتهها مورد نیاز جامعه است؛ این که مورد نیاز جامعه است یعنی بخشی از این رشتهها دست نخوردهاند و اگر طلبه نیازها را شناسایی کند و بعد از تخصص، درباره آنها تحقیق و بررسی کند، میتواند با نظریهپردازی و نوآوری به نتایج خوبی برسد. ولی نکتهای که در حوزه بحث تخصصی شدن علوم مطرح است، این است که بعضی طلبهها خیال میکنند که باید از سال اول و دوم طلبگی تخصصشان را مشخص کنند؛ چهبسا طلبهای از پایه اول یا دوم طلبگی بداند ذوق و علاقهاش چیست و رشتهاش را انتخاب کند، ولی معنایش این نیست که اطلاعات عمومی را یاد نگیرد. اگر میخواهد در فلسفه متخصص شود، نباید در یادگیری فقه و کلام و تفسیر و علوم دیگر اسلامی سستی کند. پس در نتیجه، حرکت در مسیر علمی باید بهصورت مخروطی باشد؛ ابتدای قاعده عریض و کمعمق است و هر چه بالاتر میرود، قاعده کمتر و عمق بیشتر میشود.
امروز در حوزه شناخت دین پرسشهای زیادی مطرح است. مثلا در عرصه فقهِ توسعه، فقه هنر و فرهنگ، پزشکی و عرصههای دیگر، پرسشهای فقهی زیاد است که حوزه باید پاسخ بدهد. در عرصه مسائل فلسفی، بحثهای مربوط به فلسفههای مضاف، فلسفه هنر، فلسفه اجتماع، فلسفه اخلاق، فلسفه تربیت، فلسفه علم و دهها فلسفه مضاف دیگر، از کارهای زمین مانده است که حوزه باید پاسخ بدهد. پس در بحث شناخت درست دین، ما خیلی کارهای زمین مانده داریم و در بحث شناساندن درست دین هم خیلی وضعمان اسفبار است. من همین امروز با یک طلبه آمریکایی دیداری داشتم. کسی که متولد امریکا است و در قم مشغول تحصیل است میگفت که حتی مسائل اولیه تفکر شیعه هنوز آنجا منتقل نشده است. میگفت مثلا قویترین کتاب کلامی که ترجمه شده و آنجا استفاده میکنند آموزش عقاید آقای مصباح است. این خیلی خبر اسفباری است. یعنی ما در عرصه داخلی لنگیم و در عرصه بینالمللی لنگتر. این نیاز به یک مهندسی دارد یک تدبیر، یک برنامهریزی که ما چگونه میتوانیم تفکر اصیل اسلامی را به کل کشور ایران و جهان اسلام و کشورهای غیر اسلامی منتقل بکنیم. در عرصه سوم که عرصه تحقق دین است طبیعتاً کاستیهای زیادتری داریم. حوزه نباید گمان کند فقط باید اسلام را بشناسد و بشناساند اما در تحقق اسلام هیچ ماموریتی ندارد. ما در تحقق اسلام، هم در ایران و جهان اسلام و هم در جهان بینالملل ماموریت داریم. وقتی اعتقادمان این است که حضرت ولی عصر ظهور میفرمایند و جهان را پر از عدل و داد میکند. یعنی معلوم است امام زمان ماموریتش ماموریت تحقق دین در جهان است. ما باید زمینهساز ظهور باشیم. یعنی حوزه که حوزه امام زمانی و مهدوی است باید در همین مسیر گام بردارد.
متاسفانه من ميبينم بعضي از اين طلبههاي مستعد چون از مسير، شناخت درستي ندارند از همان اول طلبگي شروع ميکنند به بحثهاي کلام جديد و فلسفه غرب، خب متاسفانه اين شخص نميتواند به موفقيت برسد. طلبههاي جوان راه را بايد بشناسند. هدف را بايد شناسايي بکنند و از مشورت اساتيد مجرب و موفق هم حتما استفاده کنند
ما امروز نیازهایی در جامعه داریم که اگر حوزه برای از بین بردن این نیازها تلاش نکند و از این نیازها فاصله بگیرد، ممکن است یک خندق عمیقی بین نیازهای دینی جامعه و حوزه ایجاد شود و در نتیجه وقتی نیازهای جامعه از طریق حوزه تأمین نشد، سراغ جانشینهای دیگری میرود؛ در این صورت حوزه دیگر از متن به حاشیه تبدیل میشود و کنار میرود.
مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم نائینی که از مشروطیت دفاع کردند و شیخ فضل الله نوری که گاهی از سلطنت محمدعلی شاه و گاهی از مشروطیت دفاع کرد، به دنبال این نبودند که یک حکومت شیعی تشکیل دهند؛ هرچند مرحوم علامه نائینی سفارش آن را به آخوند خراسانی کرد. بههرحال علامه نائینی در جلسه فتوا دادن مرحوم آخوند شرکت میکرد و منشی و تقریباً دست راست آخوند خراسانی به شمار میرفت. وی به مرحوم آخوند سفارش کرد که بهتر است ما حکومت دینی تشکیل دهیم و اگر شما شعار حکومت دینی را سردهید و بهجای مشروطیت، از حکومت دینی و حکومت فقیه جامعالشرایط دفاع کنید، شخصیتهایی مثل آقا سید کاظم یزدی هم که مخالف مشروطیت هستند دست از مخالفت با شما برمیدارند و همه علما یکدست میشوند؛ چون دیگر همه از حکومت دینی دفاع میکنند. مرحوم آخوند خراسانی دلایلی آورد برای اینکه این کار درست نیست. یکی از مهمترین دلایلش این بود که ما بهاندازه کافی نیرو نداریم که حکومت دینی تشکیل دهیم؛ نیروهایی که بتوانند کشور را در مسیر درستی اداره کنند. اگر قرار باشد تعداد معدودی روحانی، تمام این حکومت را اداره کنند حکومت دینی آسیب میبیند و مردم از دین زده میشوند. شبیه این استدلال مرحوم آخوند را مرحوم آیتالله بروجردی هم داشتند.
در بحث شناخت درست دين، ما خيلي کارهاي زمين مانده داريم و در بحث شناساندن درست دين هم خيلي وضعمان اسفبار است. ما در عرصه داخلي لنگيم و در عرصه بينالمللي لنگتر.
آیتالله بروجردی مخالف حکومت دینی نبود بلکه معتقد بود اگر ما امکانات نرمافزاری و منابع انسانی داشته باشیم، باید حکومت دینی تشکیل دهیم؛ ولی میگفتند: این طلبههایی که من میشناسم نمیتوانند کشور را اداره کنند و حکومت دینی را به سامان برسانند. ببینید همه این بزرگان به این دلیل که نیروی انسانی و منابع انسانی نداشتند، دنبال حکومت دینی نرفتند. امام معتقد بود همین بچههایی که الآن در گهواره هستند، میتوانند کشور را اداره کنند. همین اعتقاد سبب شد که در سال 42 نهضت انقلاب اسلامی را شروع کند. به لطف پروردگار و عنایات حضرت ولی عصر(عج) امام پیروز شد و با وجود تهاجمهایی که ضد نظام شد، این جوانها کشور را مدیریت کردند و توانستند مملکت را بعد از سی سال به اینجا برسانند ولی الآن که انقلاب به سن بلوغ رسیده است- مثل جوانی که به رشد و بلوغ میرسد و خواستههایش پیچیدهتر میشود و با نیازهای یک کودک و نوجوان تفاوت دارد- نیازهایش خیلی متفاوت شده است.
ما امروز یک پیوند وسیعی بین دین و نیازهای اجتماعی میبینیم. اگر حوزه به دنبال حفظ این پیوند نباشد، باید عقبنشینی کند و در نتیجه حکومت نیازهایش را از جای دیگر تأمین میکند؛ دیگر نمیشود گفت که این حکومت، حکومتِ دینی است؛ کمکم ممکن است سکولار شود. اگر حوزه نتواند نیازهای دینی و اجتماعی مردم را با رویکرد دینی پاسخ دهد، به تدریج حکومت دینی به سمت حکومت سکولار پیش میرود. حالا نیازها چه هستند؟ علاوه بر نیازهای سنتی که از قبل بوده مانند فقه، کلام، و فلسفه متعارف، که آنها هنوز هم نیاز است، نیازهای جدیدی داریم که دنیای مدرن برای ما بهوجود آورده است و منشأ تحول در فقه، کلام، فلسفه، اخلاق و عرصههای دیگر علوم اسلامی شده است.
لقب
چون ميترسيد خلاقيتش ديگران را به نوآوري وسوسه کند، خود را خاتم المجدّدين ناميد.
رهنامه: اگر ممکن است برای تبیین مطلب، نمونههایی را ذکر کنید.
استاد: برای نمونه من از فقه شروع میکنم. در حوزه فقه نیازهای زیادی داریم. امروز در فقه پزشکی، علوم طبیعی، فقه زیستشناسی، نانوتکنولوژی یا فقه سلولهای بنیادین، احکام و مسائل جدیدی بهوجود آمده است مثلاً درباره سلولهای بنیادین یا شبیهسازی، اگر شما به پژوهشکده رویان بروید با سؤالهای گوناگون فقهی روبهرو میشوید.
ما هنوز در ساختارِ فقه، بحثی به نام فقه پزشکی، فقه نانوتکنولوژی یا فقه شبیهسازی نداریم، البته فقهایی در حد حلال و حرام به مسائل مستحدثه پاسخ دادهاند ولی فراتر از این، به کارهای پژوهشی جدی نیاز داریم؛ یعنی اگر با متخصصان حوزه انرژی هستهای، نانوتکنولوژی یا شبیهسازی جلسهای بگیریم، آنقدر فروعات فقهی طرح میکنند که میبینیم این پنج شش مقالهای که در حوزه شبیهسازی نوشته شده اصلاً جوابگوی آن فروعات نیست. اگر یک گروه پژوهشی در قم تشکیل شود که فقط در فقه شبیهسازی یا در فقه نانوتکنولوژی کار کند. سؤالهای گوناگونی وجود دارد، این را از روی اطلاع دقیق میگویم چون ارتباط من با این مراکز و مجموعهها زیاد است. هم ایمیل میزنند، هم بهصورت حضوری میآیند، و گاهی هم دعوت میکنند. هنگامی که میرویم، میبینم چقدر سؤالهای فقهی تخصصی دارند که یک فقیه جامع، با توجه به تسلطی که به منابع دین دارد، میتواند به اینها پاسخ دهد.
در حوزه فرهنگ، مثلاً در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهصورت سلیقهای میگوییم که این کتابها چاپ شود یا نشود! این فیلمنامه به فیلم تبدیل شود یا نشود، اما شاخص و معیارِ فقهی ندارند؛ نه در فقه موسیقی معیار دارند و نه در فقه سینما و نه در بخشهای دیگر هنری؛ یعنی در حوزه فرهنگ، بهصورت جستهگریخته، فتواهایی از آقایان داده شده است. باید بخشی از فقه ما به فرهنگ اختصاص پیدا بکند. اینکه بهصورت کلی میگوییم: اگر موسیقی غنا باشد حرام است و إلّا حرام نیست یا اگر مطرب باشد حرام است و إلّا حرام نیست، گرهای را برای وزارت فرهنگ و ارشاد باز نمیکند؛ یعنی باید شاخص داد که مثلاً چه درصدی از موسیقیهای مدرن راک و پاپ و متال مطرب هستند یا نیستند.
موسیقیهای سنتی که هفت دستگاه دارند، چطور؟! کدام دستگاه مطرب است، کدام نیست. کدام غنا است، کدام نیست؟ به همان اندازه که گیتار مشکل فقهی دارد، سنتور هم مشکل فقهی دارد؟ ما در گذشته فقهایی داشتیم که هفت دستگاه موسیقی را کار کردند و بعد رساله موسیقی نوشتند؛ بعضی از آنها هم در سالهای اخیر بهنام “مجموعه رسائل علمای سلف درباره موسیقی” چاپ شده است. اگر شما سؤال کنید که چند نفر مجتهد داریم که در زمینه موسیقی هم آن را درست بشناسند و هم با تخصصی که در موسیقیشناسی دارند، مسائل موسیقی را به نحو کامل بیان کرده باشد؛ بهجز مقام معظم رهبری (حفظهالله) کسی را سراغ ندارم که موسیقی و هنر را بشناسد و احکام آن را بیان کرده باشد؛ اینها مثالهایی در مباحث فقهی بود.
هر طلبهاي بايد يک نظام فکري و يک نقشة جامع مديريتي براي خودش تعريف کند و هدفش رسيدن به آن منظومة فکري از راه نقشة جامع مديريتي باشد.
در مباحث کلامی هم همینطور است. در دانشگاه امالقرای عربستان در مکه دانشجویان وهابی زیادی آموزش میبینند و هدف اصلیشان هم برخورد با تشیع است. البته جریان سلفیگری یک جریان واحدی نیست و جریانهای مختلفی در آن وجود دارد. کتاب “الغدیر” علامهامینی را سطربهسطر نقد کردند؛ یعنی احادیث آن را بررسی کردند و آنهایی را که نزد اهل سنت اعتباری ندارد، ارائه کردند. ما در حضور بزرگانمان بهره میبریم و باید خدا را شکر کنیم که در این زمان زندگی میکنیم. شخصیتهایی مثل آیتالله سبحانی و آیتالله مکارم شیرازی، کتابهایی در نقد وهابیت نوشتند. زمانی در مؤسسه امام صادق[ع] بعداز نماز مغرب وعشاء خدمت آیتالله سبحانی رسیدم، به من گفتند این یک شبهه وهابیت است، تازه از وزارت ارشاد فرستادهاند و دارم جواب میدهم. من پای استاد را بوسیدم و گفتم: در این سن، آن هم در شب که وقت استراحت شماست به شبهه جواب میدهید؟! اما هنوز ما در بین طلبههای فاضل جوان این دغدغه شما را نداریم.
تا کی باید منتظر باشیم شخصیتهایی مثل این بزرگان بیایند این شبهات را جواب دهند؟ چرا ما هنوز در قم یک گروه تخصصی وهابیت نداریم؟ چرا یک گروه تخصصی امامت نداریم که قوی کار کرده باشد؟ نمیگویم استاد قوی نداریم، ما استادانی داریم که خودجوش کار کردند. امّا در سیستم حوزه، گروه امامتپژوهی و وهابیتپژوهی نداریم. گروهی نداریم که به مباحث دین بهصورت تخصصی بپردازند. استادانی بهصورت پراکنده و جزیرهای کار میکنند. اینها باید در نقشه جامع حوزه طرح شود و بهمرور زمان اجرا شود. ممکن است همه این پیشنهادها در مدت یکی دو سال تحققپذیر نباشد، ولی باید بدانیم کجا هستیم و به کجا میخواهیم برویم.
وضع حوزه اخلاق از فقه و کلام خیلی بدتر است. در حوزه اخلاق، هنوز قوه هاضمه متولیان ما اینقدر رشد نکرده است که رشته تخصصی اخلاق بگذارند. اگر بگویی اخلاق چیست؟ میگویند طلبهها به جلسه اخلاق آخر هفته اساتید بروند و درس بگیرند. امروزه مباحث اخلاق حرفهای، اخلاق کارگزاران، اخلاق پزشکی و زمینههای دیگر اخلاق، بهشدت در جامعه نیاز است. تا کنون دهها کتاب و صدها مقاله به زبان انگلیسی در موضوع اخلاق پزشکی نوشته شده است. آیا اسلام نمیتواند در اخلاق پزشکی حرفی برای گفتن داشته باشد!؟ چرا تا کنون مقالهای ننوشتهایم؟ چرا کار جدّی در این زمینه نکردهایم؟
در مباحث عرفان، تا میگویید عرفان اسلامی، عدهای مخالفت میکنند؛ در حالی که امروزه، عرفانهای وارداتی در جامعه ما نفوذ کرده است و ما باید رشته تخصصی عرفان داشته باشیم تا عرفان اصیل پیامبر و اهلبیت را معرفی کند و عرفانهای وارداتی و التقاطی را بهصورت سلبی نفی کند؛ اینها به گروههای تخصصی نیاز دارد. در حقیقت قبل از اینکه ما گروههای آموزشی را بهوجود آوریم، به گروههای پژوهشی نیاز داریم. اول باید در یک گروه پژوهشی عدهای محقق تربیت شوند، تعدادی کتاب نوشته شود و پس از آن، از آنها برای آموزش استفاده شود.
ما امروز يک پيوند وسيعي بين دين و نيازهاي اجتماعي ميبينيم. اگر حوزه نتواند نيازهاي ديني و اجتماعي مردم را با رويکرد ديني پاسخ دهد، به تدريج حکومت ديني به سمت حکومت سکولار پيش ميرود.
حوزه با جریانهای مختلف انحرافی روبهروست که در این زمینهها هم باید کار کند. جریان بهائیت بهصورت جدّی در کشور، کار فرهنگی، آموزشی و اقتصادی میکند. الآن درباره بهائیت چقدر در حوزه کار میشود؟! یک سری کتابهایی است که در گذشته نوشته شده است. هر چند عدهای بهصورت خودجوش کار میکنند، اما حوزه و سیستم مدیریت، برنامهای ندارد. وقتی در بم زلزله شد، عدهای ناپدید شدند و خیلیها مادرشان را از دست دادند؛ جمعی از بهاییها گفتند: ما این یتیمها را تحت پوشش قرار میدهیم؛ یعنی بهاییها بچه شیعه را بردند تربیت کنند. در این صورت بعد از ده پانزده سال اینها بهایی هستند. در حوزه هم، هیچ اتفاقی نیفتاد!
بهنظر من در حوزه یک مشکل جدّی وجود داشته و دارد و آن این است که مدیریت حوزه، مدیریت سیستمی نیست. علتش هم این است که از نخبگان و صاحبنظران حوزه استفاده نمیشود. در دولت اصلاحات، شورای عالی انقلاب فرهنگی از ما دعوت کرد و گزارشی از وضعیت دادیم. در دولت آقای احمدینژاد از ما دعوت کردند و دیدگاهمان را درباره مسائل فرهنگی کشور گفتیم، اما یک بار ندیدیم که مسئولان و متولیان حوزه بگویند دیدگاه شما درباره وضعیت فرهنگی کشور چیست؟ بنده با تعداد زیادی از نخبگان حوزوی سروکار دارم، سراغ آنها هم نرفتند. آیا مدیریت حوزه خودش را بینیاز از نخبگان میداند؟! در شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم، دو نقشه جامع نوشتند و آن را به فضلای حوزه دادند و گفتند نظرِ کارشناسیتان را بدهید؛ یعنی بیرون، از نخبگان حوزه بیشتر استفاده میکنند تا درون حوزه! چرا؟ زیرا مدیریت، کارتابلی و روزمره است؛ مدیریت سیستمی و نظاممند نیست؛ مدیریت نقشه جامع نیست؛ مدیریت چشماندازی نیست.
اخیراً چشماندازی نوشتند و بعد برای جمعی نامه فرستادند که نظرتان را بدهید؛ تا آسیبشناسی نکنند و جریانهای مختلف را شناسایی نکنند، نمیتوانند برنامهای ارائه دهند. وقتی مسؤلان مجمع تشخیص مصلحت به قم میآیند یا ما به تهران میرویم، میگویند این نیازها را در جامعه داریم. وقتی مرکز پژوهشهای مجلس با ما جلسه میگذارند، نیازها را بیان میکنند. وقتی با قضات قوه قضائیه یا با مسئولان کلان قوه اجرایی جلسه میگذاریم، میگویند: اینها چالشهایی است که حوزه باید جواب بدهد؛ یعنی انتظار و خواستهای که از حوزه دارند حداکثری است و برنامهای که حوزه در برابر اینها دارد، حداقلی است؛ اینجا فرمایش آقا را به یاد میآوریم که میفرماید: “یا حوزه حذف میشود یا به حاشیه رانده میشود”.
اگر شما سؤال کنيد که چند نفر مجتهد داريم که در زمينه موسيقي هم آن را درست بشناسند و هم با تخصصي که در موسيقيشناسي دارند، مسائل موسيقي را به نحو کامل بيان کرده باشد؛ بهجز مقام معظم رهبري (حفظهالله) کسي را سراغ ندارم که موسيقي و هنر را بشناسد و احکام آن را بيان کرده باشد
رایزن فرهنگی ما در فیلیپین نقل میکرد که در ماه مبارک رمضان، از سازمان فرهنگ و ارتباطات درخواست کردم یک نفر را برای تبلیغ به اینجا بفرستید که با زبان انگلیسی از امت شیعه دفاع کند، ولی یک نفر هم نفرستادند. درحالیکه وهابیها در ماه رمضان چهارصد نفر مبلّغ فرستادند که به زبان فیلیپینی هم مسلط بودند. وهابیها اینطور کار میکنند. من خودم کتابهای محمدبنعبدالوهاب را به زبان انگلیسی در کتابخانه دانشگاه لندن دیدم؛ در کتابفروشیهای شهر آکسفورد دیدم. معلوم نیست چند نفر مثلاً کتاب “توحید” محمدبنعبدالوهاب را بخرند. ما چقدر آثار فرهنگیمان را ترجمه کردیم؟! این کار حوزه است. چقدر توانستیم زباندان تربیت کنیم تا این اندیشههای دینی را به دنیا معرفی کنند؟! ممکن است دوستان بگویند: اشکال گرفتن ساده است. درحالیکه ما هشت سال با وجود مزاحمتهای فراوان و سلیقههای گوناگون آقایان آمدیم، ولی نمیگذارند کار پیش رود. وگرنه نیروهای توانمند در حوزه کم نیست. احتیاج نیست از بیرون وارد شوند و حوزه ما را اداره کنند. تا ما نیرو و برنامه برای تربیت فضلای حوزه، جهت توانمندی در پژوهش نداشته باشیم، نیازهای جامعه هم برطرف نمیشود. ما از همین اساتید سطوح عالی که سالانه نشستی هم دارند، آماری داریم. فکر میکنید چند نفر اینها اهل پژوهشند؟ چند نفر مقاله علمی پژوهشی نوشتهاند و میتوانند بنویسند؟ آمار، آمارِ خوبی نیست.
وقتی استادی پژوهشگر نباشد، طلبهاش هم دنبال پژوهش نمیرود؛ چون در این کار تربیتی، طلبه متأثر از روحیات و تواناییهای استاد است. اگر استادی در دانشگاه مقاله علمی-پژوهشی منتشر نکند، نه تنها پیشرفت نمیکند، حتی بعدها از دانشگاه اخراج هم میشود. بنابراین باید کار پژوهشی بکند. چرا در حوزه استادان را رتبهبندی نمیکنیم؟ نمیگویم به پیروی از دانشگاه، استادان را با عنوانهای مربی، استادیار و استاد تمام رتبهبندی کنیم؛ بلکه حوزه باید برای خودش عنوان درست کند و ارتقای اساتید براساس کارهای پژوهشی اساتید باشد. کار پژوهشیشان هم باید در راستای نیازهای پژوهشی جامعه باشد، نه مسائلی که گرهای از جامعه باز نمیکند. خیلی از پایاننامههایی که در حوزه دفاع میشود، هیچ گرهی را از جامعه باز نمیکند. اینها مجموعهای از آسیبها و کارهایی بود که عرض کردم و با اینکه دیر شده، ولی هنوز معتقد نیستم که بین نیازهای جامعه و حوزه خندق عمیقی ایجاد شده است. به نظرم هنوز ارتباطی وجود دارد.
من واقعاً طلبه کوچکی هستم که از روی احساس مسئولیت این مطالب را عرض کردم؛ شاید کسانی دلگیر شوند، ولی اینها نیازهایی است که وجود دارد. مبادا روزی بگویند ده سال از فرمایشات مقام معظم رهبری در قم گذشت و هیچ قدمی برداشته نشد.
رهنامه: با توجه به مجموعه صحبتها فکر میکنید در ارتباط با نیازها، حوزه در چه جایگاهی قرار دارد؟
استاد: وقتی میآییم حوزه را ارزیابی کنیم و نسبت به نیازهای معاصر آن را بسنجیم باید هم گذشته حوزه را ببینیم، هم آینده حوزه را، یعنی حوزه موجود را با گذشته و آینده ارزیابی کنیم. وقتی حوزه فعلی را با حوزه گذشته یعنی حوزه بیست سال پیش نه حوزه حتی پانصد سال پیش مقایسه میکنیم میبینیم انصافاً حوزه در رسیدن به فعلیت و توانمندی در پاسخ به نیازهای معاصر خیلی موفق بوده است و در این بیست سال اخیر یک جهش فوقالعادهای داشته است. به هر حال ما چون حوزه بیست سال قبل را هم درک کردهایم، وقتی الان را بررسی میکنیم میبینیم چقدر پرسشها و چالشها در عرصههای مختلف در حوزه مطرح شده است و در عرصه فقه و کلام و فلسفه، حوزه کارهای پژوهشی خوبی انجام داده است و رشتههای تخصصی ایجاد شده است. لذا حوزه فعلی انصافاً در پاسخگویی به نیاز معاصر یک موفقیت نسبی خوبی پیدا کرده است. اما وقتی حوزه امروز را در رابطه با آینده و با توجه به مطالبات مقام معظم رهبری از حوزه بررسی میکنیم، میبینیم هنوز فاصله زیاد است یعنی نسبت به وضعیت بایسته حوزه، فاصله داریم.
پیمودن این فاصله، تدبیر مدیریتی نیاز دارد. در کشورهای جهان اسلام تا آنجا که من اطلاع دارم ـ کشورهایی مثل ترکیه و پاکستان و عربستان و قطر و امارات ـ افراد اهل فکر دو دسته هستند؛ یا گرایش تصوف دارند و مشغول ذکر و ورد خودشان هستند و اصلاً کاری ندارند که در دنیای معاصر چه خبر است. من معتقدم هفتاد درصد مسلمانان دنیا الان در اثر گرایش به تصوف گرفتار خواب زمستانی هستند. یا کسانی هستند که دنبال دنیای جدید هستند یعنی متجدّد شدهاند. این دسته دوم اکثرشان گرایشهای سکولار پیدا کردند. خب از انقلاب اسلامی ایران سی سال گذشته است، بزرگترین پیام انقلاب اسلامی ایران حضور دین در عرصه سیاست بود. حوزه این پیام را نتوانسته به کشورهای اسلامی منتقل کند چه برسد به دیگر کشورها. البته خودِ انقلاب اسلامی تکویناً و به صورت غیر برنامهریزی شده پیامش را به دنیا منتقل کرد، اما اینکه ما یک پیام را چگونه نظاممند منتقل کنیم، خیلی مهم است. پس ما نسبت به آینده، کارهای زمین مانده، زیاد داریم.
رهنامه: موانع انجام این کار توسط حوزه چیست و حوزه پاسخگو و فعال در جهت پاسخ دادن به این نیازها چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
استاد: بهنظر من یکی از مهمترین موانع، نداشتن نگاه جهانی و بینالمللی به دین و گستره دین است. ما نگاهمان نسبت به دین یک نگاه محدودی است. فقه ما، فقه فردی است نه اجتماعی. کلام ما، کلامِ سنتی با رویکرد نیازهای گذشته است نه کلام اجتماعی و سیاسی. امروزه در غرب الهیات اجتماعی نوشته شده است. به نظرم اخلاق ما وضعش از کلام و فلسفه ناگوارتر است برای اینکه ما در عرصه اخلاق اصلاً کار نکردهایم. در این پنج عرصه اخلاق فردی، اخلاق الهی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی و اخلاق بینالمللی کار تخصصی نکردیم. پس نگاه ما باید یک نگاه جامعنگر باشد. یعنی کسانی که سیاستگذاری برای حوزه میکنند لازم است یک مقدار از آن نگاه حداقلی دست بکشند و نگاه کلانتر داشته باشند و براساس این نگاه کلان، تدبیر کنند. ما باید برای صد سال آینده حوزه چشمانداز داشته باشیم؛ ولو اهداف کوتاهتری را هم در نظر میگیریم و طبیعتاً برنامههای متناسب با اهداف کوتاه مدت تبیین کنیم. این نگاه و رویکرد به حوزه مخصوصاً در سیاستگذاران حوزه باید عوض بشود. مانع دوم این است که مرکز مدیریت و شورای عالی حوزه نباید خودش را در عرض سازمانها و دیگر نهادهای حوزه بداند. در حوزه، موسسهها و پژوهشگاهها و مراکز مختلف داریم. شورای عالی حوزه باید از قابلیتهای متعدد این مراکز بهره ببرد و اینها را از خودش بداند. اینها مولودِ حوزه هستند. موسسه امام خمینی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و پژوهشگاه دفتر تبلیغات فرزند و مولود حوزه هستند. شورای عالی حوزه برای رسیدن به آن چشمانداز باید از همه این مراکز استفاده بکند. من نمیگویم مدیریت اینها را به عهده بگیرد بلکه از اینها کار بخواهد. مثلا بگوید این چشمانداز را تعریف کردیم و برای رسیدن به این چشمانداز دهتا کار را باید انجام بدهیم، هر موسسه یک بخشی از این کار را به عهده بگیرد. اگر بخشی هم موسسه ندارد، موسسه در راستای آن راهاندازی کنیم. الآن تأسیس موسسهها صرفاً شخص محور است، یک عالمی یا یک بزرگی فکر و امکاناتی دارد میآید موسسهای راه میاندازد اما اینکه آیا در راستای چشمانداز جهان اسلام است یا نیست؛ میبینیم متاسفانه بعضی مواقع نیست. به نظرم مهمترین موانع، این دوتاست. اگر این دوتا مانع رفع بشود قابلیتها و توانمندیهای بسیار خوبی در حوزه وجود دارد که میتواند برای صد سال آیندهاش چشمانداز داشته باشد و برنامهای واقعبینانه تدوین بکند.
در دولت اصلاحات، شوراي عالي انقلاب فرهنگي از ما دعوت کرد و گزارشي از وضعيت داديم. در دولت آقاي احمدينژاد از ما دعوت کردند و ديدگاهمان را دربارة مسائل فرهنگي کشور گفتيم، اما يک بار نديديم که مسئولان و متوليان حوزه بگويند ديدگاه شما دربارة وضعيت فرهنگي کشور چيست؟
رهنامه: برای شناخت هندسه نیازها چه باید کرد؟
استاد: وقتی میگوییم تدوین چشمانداز و اهداف، معنایش این نیست که یک چیزی بنویسیم و در صد سال آینده تغییرش ندهیم، مرتب تصحیح و تکمیل بشود. طبیعتاً هر چه بیشتر نیازهای داخلی و جهانی را کشف کنیم، برنامههایمان و اهدافمان و اصول راهبردیمان دقیقتر خواهد بود. ولی یک راهش الآن مشورت از اساتیدی است که در حوزه، نگاه بینالمللی و جهانی دارند. خیلی راحت میشود از اینها نیازها را شناسایی کرد. به هر حال هم دنیادیده هستند و هم اسلامشناس هستند و در مجموع با شناخت اسلام و نیازهای اجتماعی و جهانی میتوانند نیازها را بیان کنند. یک شخصی ممکن است پنج تا نیاز، یک کسی شش تا نیاز، یک کسی چهار تا نیاز را بگوید، اینها را کسر و انکسار میکنند نظاممند میکنند. نظاممند کردن اینها کار مدیریت استراتژیک است. یعنی اول باید گردآوری نیازها و نیازسنجی بشود، بعد باید یک مدیریت استراتژیک براساس این سه تا هدف و رسالتی که حوزه دارد، ـ شناخت صحیح دین و شناساندن صحیح دین و تحقق درست دین ـ نیازها را نظاممند بکند و در واقع منظومهای را از نسبت بین نیازها کشف کند و برنامهها و اصول راهبردی برای اهداف و چشمانداز را ترسیم بکند.
رهنامه: آنچه فرمودید، ساختارنگر و ناظر به وظایف مدیران حوزه بود. برای طلّاب جوان چه مسیری را ترسیم میکنید؟
استاد: طلبههای جوان، نقش مهمی دارند. اولا طلبه جوان باید بداند که به دنبال چه آیندهای است و برای رسیدن به آیندهاش برنامهریزی بکند. وقتی میگوییم حوزه چشمانداز و برنامه و اهدافی داشته باشد، یک طلبه جوان هم باید همینطور باشد. طلبهای موفق است که بداند توان و استعداد و قابلیتهایش کدام است و ناظر به استعداد و علاقهای که دارد نیازی از نیازهای جامعه را دنبال بکند تا رفع و حل کند. ما الان میبینیم در بین طلبههای جوان، ذوق و علاقه و استعداد وجود دارد. با انگیزه وارد حوزه میشوند ولی نقشه ندارند. چون نقشه ندارند، مرتب تغییر موضع میدهند. نظام معرفتی در راستای هدف معین ندارند اگر هم تغییر موضع ندهند و به یک نتیجه و جمعبندی برسند، ولی مثلاً بیست سال زحمت میکشند اما این راه بیست ساله را در هفت سال میشود طی کرد. ارتباط نسل جوان در حوزه با اساتید موفق، خیلی مهم است. اینها باید سعی کنند از همان اوایل طلبگی استعداد و ذوق و علاقه خودشان را شناسایی بکنند، در آن مسیر برنامهریزی بکنند و سریعتر به هدف برسند. سریعتر و دقیقتر و درست. متاسفانه من میبینم بعضی از این طلبههای مستعد چون از مسیر، شناخت درستی ندارند از همان اول طلبگی شروع میکنند به بحثهای کلام جدید و فلسفه غرب، خب متاسفانه این شخص نمیتواند به موفقیت برسد. طلبههای جوان راه را باید بشناسند. هدف را باید شناسایی بکنند و از مشورت اساتید مجرب و موفق هم حتما استفاده کنند. اگر این سه امری را که عرض کردم انجام بدهند میتوانند به توفیقاتی که عرض کردم برسند. طبعاً یک شخصی خواهند بود برای آن نظام و منظومه هدفمندی که حوزه برای رفع نیازهای کل جهان اسلام دنبال میکند.
…فرو ريزد مقامم را!…
شما را نصيحت پدرانه ميکنم که سعي کنيد تنها خدا را در نظر بگيرید و تحت تأثير مقدس نماها و آخوندهاي بيسواد واقع نشويد، چرا که اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بيسواد صدمهاي بخورد، بگذاريد هر چه بيشتر بخورد. امام خميني، 67/7/2
بهنظرم میرسد ابتدا هر طلبهای، تحقیقی درباره چیستی و قلمرو دین و انتظاری که ما از دین داریم انجام دهد تا نگاهی جامع و کلی به دین پیدا بکند و برایش معلوم شود دین باید در چه عرصههایی حضور پیدا کند. البته توصیه من این است که بعد از خواندن دروس لمعه و یک مقدار علوم مختلف اسلامی این کار را انجام بدهد تا یک شناختِ اجمالی از گستره، قلمرو و چیستی دین بهدست بیاورد. با همان روشِ مخروطی، اطلاعات عمومی دینشناسیاش را هرچند کمعمق، توسعه دهد و کمکم در یک رشته مورد علاقه و متناسب با استعدادش متخصص شود. ولی برای اینکه هم در مسایل عمومی اسلامشناسی اطلاعاتِ خوبی بهدست بیاورد و هم در رشتهای تخصص پیدا کند، حتماً باید با اساتید صاحبنظر ارتباط پیدا کند.
تا ما نيرو و برنامه براي تربيت فضلاي حوزه، جهت توانمندي در پژوهش نداشته باشيم، نيازهاي جامعه هم برطرف نميشود.
یکی از امتیازهای حوزه، همین ارتباطی است که طلبهها با اساتید دارند. اما نباید فقط با آن اساتیدی که به کلاس درسشان میروند ارتباط برقرار کنند. باید در حوزههای مختلف از اساتید بهره ببرند. ما الآن از برکت عنایات حضرت ولی عصر در همه این حوزهها متخصصانی داریم که صاحبنظرند؛ اما اشکال این است که این صاحبنظران، طلبههای مستعد علاقهمند را تربیت نمیکنند. میدانید چه عرض میکنم؟ فرض کنید علّامهطباطبایی چطور یک سری شاگردان را دور خودش جمع کرده بود؟ یک وقت حضرت آیت الله جوادی آملی به بنده میفرمود: علامه طباطبایی ما را با بال و پرش تربیت میکرد. معلوم است کسی که اینگونه شاگرد تربیت کند، آقای مطهری، آقای جوادی آملی، آقای حسن زاده آملی، آقای سبحانی، آقای مصباح و این شخصیتها را به جامعه تحویل میدهد که هر کدام از این بزرگان برکات زیادی در حوزه داشتهاند.
حوزه اگر مدیریت نکرد، خود طلبهها باید برنامه شخصی خودشان را مدیریت کنند. وقتی طلبهای متوجه شد به فلسفه یا کلام یا فقه یا علوم دیگری علاقهمند است باید اساتید این حوزهها را شناسایی کند و با آنها ارتباط برقرار کند. هر استادی یک زاویه دید دارد و مجموع این زاویه دیدها میتواند به طلبه، یک اندیشه یا یک سرمشق فکری بدهد اما اگر شما تنها از یک استاد و جهتی که داده، بهره ببرید، زوایای دیگر کار را نخواهید دید.
مطلب بعدی این است که خود طلبهها هم باید یک اراده قوی داشته باشند. اگر سیستم حوزه اصلاح شد، نقشه جامعش را نوشت، برای طلبهها برنامه جامع تدوین کرد و شروع کرد به اجرا کردن و بخشنامه کردن به مراکز و مجموعههای مختلف، تا خود طلبهها اهل فعالیت نباشند این برنامه عملی نمیشود.
گاهی بعضی از طلبهها میگویند: شما به ما برنامه بدهید ما اجرا میکنیم، اما بعد از یک سال، دیگر برنامه را ادامه نمیدهند. خسته میشوند. نمیتوانند یک برنامه منظمی را اجرا کنند. این ضعف از خود آنهاست که دنبال کار نیستند. بههرحال خودِ طلبهها باید با جدیت کار کنند و سعی هم کنند که روحیه و فرهنگ کار جمعی را پیدا کنند؛ یعنی بتوانند بهصورت جمعی پیش بروند. بعدها میتوانند آن دسته از کارهای پژوهشی را که بهصورت تکنفری تحققپذیر نیست با مشارکت یکدیگر انجام دهند. بهنظر بنده، مهمتر از مدیریتِ حوزه و سیستمِ آن، نگاه کلانی است که طلبهها میتوانند داشته باشند. شما میتوانید با انتقالِ این مطالب، یک فرهنگِ نیازسنجی و ضرورتشناسی را در بین طلبهها ایجاد کنید که طلبهها انگیزه پیدا کنند و بتوانند خودشان زمان را مدیریت کنند و انشاءالله به اهداف بهتری برسند.