شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 21+22 » پیدایش و تطور علوم حدیث در گفتگو با محمّد احساني‌ فر

ما کتاب‌هاي متعددي در زمينه شرح‌الحديث داريم؛ از شرح‌هاي بر الکافي گرفته تا شرح‌هاي بر من لايحضره الفقيه، استبصار، کتاب التوحيد صدوق يا کتاب‌هاي ديگر حديثي. اين مجموعه‌ وقتي که در يک جا گردآوري شود مشخص مي‌شود که ما چه مجموعه عظيمي از کار حديث‌پژوهي را به صورت پراکنده داريم. مثلا مرحوم مجلسي در بيان‌هايي که در بحارالانوار دارد، احاديث فراواني را شرح کرده است. نمونه ديگر، رساله‌هايي است که در کتاب «ميراث حديث شيعه» که بيش از بيست جلد از آن در دارالحديث چاپ و منتشر شده، وجود دارد. بسياري از رساله‌ها و مقالات پراکنده علما، در لابه‌لاي کتابخانه‌هاي ما وجود دارد و اگر اينها گردآوري، تدوين، تنظيم و منتشر شود، يک سرمايه بسيار عظيم در زمينه فقه‌الحديث و حديث‌پژوهي به‌دست خواهد آمد. با ابزار و نرم‌افزارهايي که در اختيار داريم اگر اين کار را انجام ندهيم واقعا بايد به ائمه معصومان عليهم‌السلام احساس دِين و شرمساري کنيم.

رهنامه پژوهش: لطفاً درباره چگونگي پيدايش و شکل گيري علوم حديث توضيحاتي ارائه فرمائيد؟                                          

استاد: ابتدا ببينيم حديث يعني چه؟ به قول معصوم، يا آنچه حکايت از قول معصوم يا فعل معصوم يا حکايت شأني از شئون معصوم کند، حديث گفته مي شود.

صحابيان با حديث مستقيم که از معصوم عليه السلام دريافت و تلقي کرده بودند سر وکار داشتند. گاهي اوقات، صحابي هنگام سخن گفتن رسول خدا صلي  الله  عليه و  آله يا ديگر معصومان عليهم السلام حضور نداشت و آن حديث را از ديگر ياران حاضر مي شنيد. خيلي وقت ها نيز خود معصومان عليه السلام مي فرمودند که حاضران به غائبان برسانند مانند قضيه غدير خم؛ زماني که نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله خطبه غديريه را بيان فرمودند، دستور دادند، کساني که حاضر هستند به غائبان برسانند. معمولاً صحابيان در زمان حضور معصومان عليهم السلام با دو گونه حديث مواجه بودند:  1. قول معصوم،  2. حاکي از قول معصوم يا فعل معصوم و امثال اينها.

شکل گيري دانش فقه الحديث

سطح دانش، فکر، فرهنگ، قوت عقلي و دريافت صحابيان به يک اندازه نبود. گاهي دو نفر حديثي را مي شنيدند اما يکي از آنها مطلبي را از اين حديث دريافت مي کرد که ديگري دريافت نمي کرد. طرف ديگر قضيه قدرت و قوت فهم يک مطلب است. گاهي اوقات بعضي از کساني که احاديث را بي واسطه يا با يک واسطه از معصومان عليهم السلام دريافت مي کنند از دانش هاي ديگر کتاب و سنت و عقلانيت پخته تري برخوردار هستند. احاديث براي کسي که صاحب دانش سليم تر و پاکيزه تر و بيشتر است، معاني، روشنايي ها، وضوح و زوايايي دارد که براي ديگران نمايان نيست.

موضوع ديگر، ميزان سر وکار داشتن خود صحابيان با احاديث معصومان عليهم السلام است. کسي که پيوسته ملازم و همراه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله بوده با کسي که کمتر اين محضر را درک کرده مساوي نيست و سطح دريافت آنها با يکديگر متفاوت است؛ بنابراين در زمان خود پيامبر صلي الله عليه و آله تفاوت در بهره مندي صحابه از تفاوت در «فقه الحديث» شکل گرفت. اميرالمؤمنين عليه السلام در کنار احاديثي که مي شنيدند از نسخ، تخصيص، تقييد، تفسير، تحليل و تبيين آن هم اطلاع داشتند. صحابيان با هم تفاضل دارند؛ سلمان، ابوذر، مقداد، جابر ابن عبدالله، عمار ياسر و… هر کدام رتبه اي دارند.

در مواردي به  خاطر پايين بودن سطح فهم و دانش ديني راوي، از يک فعل معصوم دريافت متفاوت حاصل شده که با دريافت يک فرد عالم در دين و کتاب و سنّت متفاوت است. براي نمونه، در روايات شيعه و اهل سنّت نقل شده که روزي پيامبر صلي الله عليه وآله در نماز جماعت بعضي از آيات سوره اي را که قرائت مي کردند، مغفول گذاشتند- نه اينکه دچار نسيان شده باشند- بعد از پايان نماز حضرت پرسيدند آياتي را جا گذاشتم و نخواندم؟ عرض کردند يا رسول الله متوجه نشديم؛ از چندين نفر سؤال کردند و همگي پاسخ مشابه دادند. حضرت اُبي ابن کعب را خواسته و از او سؤال کردند. پاسخ داد که فلان مقطع سوره را نخوانديد. حضرت از بقيه اصحاب ناراحت شده و فرمودند چطور در نماز حضور نداريد و نمي دانيد چه براي شما خوانده مي شود.

سخن در اين است که بعضي از ناقلان نسبت غفلت و فراموشي به حضرت داده اند اما بعضي  ديگر دقيق بوده و به جاي واژه «غفل» از کلمه «اغفل» در گزارش خود استفاده کردند يعني حضرت، يکي دو آيه را مغفول گذاشتند؛ يعني از روي عمد و قصد نخواندند.

اگر در سنّتِ قولي که داراي الفاظ است، راوي، خوش حافظه باشد، عين مطلب را گرفته و منتقل مي کند و مشکلي نيست اما در سنّتِ فعلي، دريافت ظاهر فعل و هضم ظاهر فعل، خودش يک مسئله مهم است.

شکل گيري دانش غريب الحديث

گاهي اوقات حضرت سخني را مي فرمودند که ديگران نمي فهميدند، آن  وقت سؤال مي کردند. در مواردي، ابهام از ناحيه واژگاني بود که پيامبر صلي الله عليه و آله به کار مي گرفتند و براي صحابيان غريب بوده و نمي فهميدند که مراد از اين الفاظ چيست؛ لذا درباره معناي آن واژه از رسول خدا صلي الله عليه و آله سؤال مي پرسيدند؛ اينجا «غريب الحديث» شکل مي گيرد.

شکل گيري دانش مشکل  الحديث

گاهي در مفردات حديث ابهامي وجود ندارد بلکه ابهام در نسبتي است که در حديث وجود دارد. اين نسبت براي ذهن معهود و آشنا نيست؛ اينجا «مشکل الحديث» تحقق پيدا مي کند. بحث مشکل الحديث غير از بحث «مستصعب الحديث» است. حديث «ان حديثنا صعب مستصعب» مربوط به معارف حديثي است. گاهي اوقات مشکل مربوط به افق بطون هم نيست بلکه مربوط به افق همين ظهور حديث است اما مربوط به بُعد معارف حديثي است. مثلاً معصوم مطلبي را مي فرمايند که هضم اين مطلب سخت است و در ظاهر با عقل جور در نمي آيد.

شکل گيري دانش مختلف الحديث

هرچه که از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله فاصله گرفتند، نقل اقوال پيامبر بيشتر شد و اين نقل ها به خصوص در دوره منع از نگارش و تدوين حديث -که از زمان خليفه اوّل با توصيه و اصرار خليفه دوم شکل گرفته و در زمان خليفه دوم به قوي تري شکل دنبال شد و جا افتاد- به صورت نقل شفاهي و سينه  به  سينه بود. اين نقل سينه  به  سينه، احاديث را در معرض آسيب بسيار قرار مي داد و در نتيجه ابعاد و زواياي اختلاف و تعارض و تنافي در احاديث منقول يا در الفاظ و عبارات اين احاديث منقول پيدا شده است.

وقتي خود حديث موضوعاً تکوّن پيدا کرد خود به  خود زوايايي پيدا مي کند مثلاً پيامبر صلي الله عليه و آله مطلب عامي را مي فرمايند و بعداً مخصّصش صادر مي شود؛ يا معصوم عامّي را مي گويد که خاصش را قبلاً فرموده؛ گاهي مطلقي را مي گويد مقيدش را بعداً؛ مجملي را مي گويد مبيّنش بعداً؛ يا قبلاً منسوخي را فرمودند و بعداً ناسخش بيان مي شود؛ متشابهي را فرمودند و بعداً محکمش مي آيد و يا قبلاً محکمي را فرمودند و بعد متشابهي را؛ کسي که متشابه را مي شنود اگر محکم را شنيده باشد ديگر برايش تشابه ندارد و از اين حديث متشابه مطلب را به نحو محکم مي فهمد. همه اينها که شامل احاديث متناظر يا مختلف باشد، در زمان خود پيامبر صلي الله عليه و آله شکل گرفته است. اينجا علم «مختلف الحديث» شکل مي گيرد. عامل اين اختلاف متون، داخلي است.

بعداً حوادثي در زمان خود پيامبر رخ مي دهد که موجب وسعت دامنه «مختلف الحديث» مي شود. در زمان خود پيامبر صلي الله عليه و آله در فرآيند نقل حديث عوارضي پيش مي آيد که ما در کتاب «اسباب اختلاف الحديث» در قسم اول از اين بحث کرده ايم و گفته ايم: عوارض التحديث يعني عوارض و اسباب و مناشي اي که براي اختلاف حديث پيش مي آيد و اين از فرايند حديث نگاري و يا نقل حديث، شکل گرفته است. براي نمونه يک  بار عده اي از صحابه سخني از پيامبر نقل مي کنند و به ديگران مي رسد که پيامبر فلان مطلب را فرموده است در حالي که چنين چيزي نفرموده است و از اساس دروغ بسته اند و يا پيامبر صلي الله عليه و آله مطلبي فرمودند و بعضي از افراد مريض الحال مطابق با نفع خودشان اين حديث را مصادره و نقل کردند؛ پيامبر فرمودند:

رَحِمَ اللَّهُ نَضَرَ اللَّهُ‏ مَنْ‏ سَمِعَ‏ مَقَالَتِي‏ فَوَعَاهَا وَ أَدَّاهَا كَمَا سَمِعَهَا فَرُبَّ حَامِلِ عِلْمٍ لَيْسَ بِفَقِيه‏.[1]

همچنين حضرت مي فرمايند:

أَيُّهَا النَّاسُ، قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ، فَمَنْ كَذَبَ علي متعمداً، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار.[2]

«کذابه» يعني کاذبين؛ دروغ زن هاي بر من و دروغ گويان بر من زياد شده است. اين عبارت نشان مي دهد که در زمان خود پيامبر صلي الله عليه و آله عده اي از صحابه که به پيغمبر، حديث دروغ مي بستند زياد شده بودند. اگر تغيير در حديث و نسبت دادن آن به معصوم، از مقوله تحريف باشد؛ در اين صورت بحث «تحريف الحديث» مطرح مي شود.

رهنامه پژوهش: يعني علوم حديث بر اساس نياز پديد آمد؟

استاد: بله. پس از دوران پيامبر قرائن و شواهد سنّت پيغمبر صلي الله عليه وآله کم کم کاهش يافته و از بين رفت. همچنين مشکلاتي که در عرصه حديث و حديث پژوهي وجود داشت، دامنه  گسترده تري به خود گرفت و در نتيجه علوم حديث به صورت طبيعي شکل گرفت. علاوه بر اين، خود نقل ها افزايش يافت به  طوري که شخصيتي مثل ابوهريره که در سال هاي آخر حيات پيامبر صلي الله عليه وآله اسلام آورد آن قدر حديث از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل کرده که کمترين صحابه اي اين تعداد حديث دارد.

با افزايش روايات، نياز است که به صورت خيلي فنّي، اصول و قواعدي تمهيد و تدوين شود که بتواند مشکلات مربوط به دانش حديث را به طورکلي برطرف کند؛ لذا در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت درباره «اختلاف الحديث» يک سخن و حديث بلندي دارند. اين حديث را هم مرحوم سيد رضي در کتاب شريف نهج البلاغه و هم مرحوم کليني در کتاب شريف کافي نقل کرده است. اين حديث شريف و بلند در واقع سنگ بناي دانش «مختلف الحديث» را مي گذارد. بعد از اميرالمؤمنين، ديگر امامان عليهم السلام نيز در اين راستا حرکت کردند تا دوران امام باقر و امام صادق عليهما السلام که فرصت بيشتري براي تبيين اين مسائل پيدا کردند. ايشان در تأليف و حديث نگاري و برخورد و تعامل با حديث، اصول و قواعدي را ذکر کردند که دست مايه اصلي براي تدوين علوم مربوط به حديث است که به «علوم الحديث» تعبير مي شود.

آغاز نگارش حديث در اهل سنّت و مقايسه آن با شيعه

رهنامه پژوهش: آيا کتاب هاي حديثي در اهل سنّت پس از فرمان عمر بن عبدالعزيز مبني بر لغو دستور منع تحديث به وجود آمد؟ در شيعه چطور؟

استاد: آغاز نگارش و تدوين حديث در پيروان مکتب خلفا، مربوط به زمان عمر بن عبدالعزيز نيست. ايشان قانون منع نگارش و تدوين حديث را لغو کرد و نسبت به نوشتن حديث، ترغيب و تشويق کرد؛ اما به خاطر اينکه يک قرن کتاب حديثي قابل توجهي نداشتند و سيره شيخين در ذهنشان محکم شده بود در ذهن و دلشان، نگارش و تدوين حديث، ممنوع بود؛ از اين رو دچار خودسانسوري شدند. اين روند تا زمان منصور دوانقي ادامه پيدا کرد. منصور متوجه شد که به خاطر نوشته نشدن احاديث پيامبر، اختلاف احاديث منقول و منسوب به پيامبر که به صورت نقل سينه به  سينه رسيده، زياد شده و ديگر سنگ روي سنگ بند نمي شود. بنابراين حفاظ حديث را جمع کرد و دستور داد هر کس احاديثي را که حفظ هست بايد تدوين و ارائه کند. پس آغاز نگارش و تدوين حديث اهل سنّت، به صورت جدي از زمان منصور دوانقي بوده است.

اما شيعه از پيامبر صلي الله عليه وآله و امامان عليهم السلام احاديثي در ترغيب نگارش و تدوين حديث داشت. لذا از زمان خود پيامبر صلي الله عليه وآله، اميرالمؤمنين عليه السلام و ديگر امامان اقدام به نگارش و تدوين حديث نمود.

نقل سينه  به  سينه اي که در اهل سنّت وجود داشت موجب افزايش و تنوّع در عوارض تحديث شد که اختصاصي به آنها نداشت بلکه در ميان شيعه هم پديد آمد. چراکه عالمان و راويان شيعه بخشي از احاديث را از راويان اهل سنّت گرفته بودند. برخي از اين روايات، مطلق را از معصوم نقل کرده اما مقيّدش در همان حديث نقل نشده بود؛ عام بود و خاصّش نبود؛ مجمل بود و مبيّن آن وجود نداشت؛ ناسخ بود اما منسوخ نبود و امثال اين بيانات. دسته ديگر احاديث تقيه اي بودند که تحميل حوادث تلخ تاريخي بر اهل بيت عليهم السلام و شيعيان ايشان، مقتضي پيدايش اين روايات شد.

صحابيان ائمه عليهم السلام يا محدثان و راوياني که با احاديث اهل بيت عليهم السلام سر وکار داشتند معصوم نبوده بلکه همه آنها عادل نبودند؛ همه آنها از جهت علمي، طهارت، تقوي و عدالت در يک سطح نبودند يا از جهت توان علمي و عقلي، دريافت و تحمل حديث و نقل حديث در يک سطح نبودند. با توجه به اين نکات، عوارض تحديث در اينجا هم وجود داشت. اما در حديث پيروان مکتب خلفا، به  خاطر اينکه تقريبا همه نقل آنها سينه به سينه بود، عوارض بيشتري به وجود آمد.

رشد دانش هاي حديثي بر اساس نياز

اين عوارض موجب شد در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام، فرهنگ توجه به علوم حديث خيلي جدّي تر شود. بسياري از احاديث اصولي ما در علاج اختلاف الحديث و يا در علاج مشکل الحديث و يا در علاج ساير مشکلات و مسائلي که در علوم الحديث وجود دارد، مربوط به زمان صادقين عليهماالسلام است. عمده احکام و قواعد بحث «تعارض الادلة» و يا «تعارض الاحاديث» به اين دوره برمي گردد.

نخستين گام هايي که اهل سنت در اين زمينه برداشتند مربوط به زمان محمد بن ابن ادريس شافعي مي شود که متأخر از دوران منصور دوانقي است. پس از آغاز کتابت و تدوين حديث اهل سنت در دوره منصور، اولين کار در اين زمينه، نگارش کتاب «مختلف الحديث» توسط محمد ابن ادريس شافعي بود اما شيعيان در زمينه توجه به «اختلاف الحديث» پيشگام بوده اند.

رهنامه پژوهش: قواعد حديث و علوم حديث در فرايند تاريخي، چه تطوراتي پيدا کرد؟ آيا نگاه امروز ما به حديث و علوم حديث همان نگاه متقدّمان است؟ آيا نگاه متقدّمان شکل بسيط تري داشته است؟

استاد: زمان، اساساً ظرف تحول، تطور، توسعه و تکامل است. دانش هاي ديني هم از اين قاعده مستثني نيستند. هرچه از زمان معصومان عليهم السلام فاصله مي گيريم، بخشي از قرائن و شواهد از ما دورتر  شده و يا عوارضي در زمينه دانش هاي ديني براي ما زيادتر مي شود. به فراخور اين مسائل به راه هاي جديدي براي فائق آمدن بر اين عوارض و مشکلات نياز پيدا مي کنيم.

بسياري از احاديث اصولي ما در علاج اختلاف الحديث و يا در علاج مشکل الحديث و يا در علاج ساير مشکلات و مسائلي که در علوم الحديث وجود دارد، مربوط به زمان صادقين عليهماالسلام است. عمده احکام و قواعد بحث «تعارض الادلة» و يا «تعارض الاحاديث» به اين دوره برمي‌گردد.

در کنار پيدايش مشکلات، انگيزه دريافت هاي بيشتر و بهتر و غور در دو درياي کتاب و سنّت موجب پژوهش بيشتر در احاديث و آيات مختلف و متعدد شد. متناسب با اين دو موضوع، دانش هاي مربوط به کتاب و سنّت يعني دانش هاي مربوط به قرآن به نام «علوم قرآني» و دانش هاي مربوط به احاديث موسوم به «علوم حديث» شکل گرفته و گسترش پيدا مي کند. در ابتدا، علوم الحديث داراي علوم مختلفي نبود و فقط يک دانش حديث بود؛ هرچه زمان مي گذرد ابعاد و زواياي مختلفي پيدا شده و فربه تر و گسترده تر مي شوند. توسعه برخي از اين ابعاد و زوايا به گونه اي بود که شايستگي پيدا کرد به صورت علم مستقل دربيايد مانند علم «اختلاف الحديث»، «مشکل الحديث»، «غريب الحديث»، «رجال»، «دراية الحديث»، يا همان اصول حديثي و احکام آن، موسوم به «علم الحديث». اينها دانش هايي هستند که در آغاز شکل مي گيرد و تطور پيدا مي کند و پس از گسترش، انشعاب پيدا کرده و به صورت يک دانش مستقل حديثي در مي آيد.

مقايسه اي تاريخي در حديث شيعه و اهل سنّت

در اين زمينه، نکته اي را بايد مورد عنايت قرار بدهيد؛ کسي که با احاديث اماميه سر وکار داشته باشد مي بيند که از يک دستي بسيار محسوس و ملموسي برخوردار است و عوارض و مشکلات حديث در اينجا بسيار کمتر است؛ اما احاديث برادران ما در مکتب خلفا، متفاوت از اين شرايط است. يکي از دلايل اين مشکلات، همان سال هاي نقل سينه  به سينه احاديث است که حديث را در معرض نقصان و آسيب بسيار قرار داد. در مقابل، در مکتب اهل  بيت عليهم السلام به  خاطر ترغيب اهل  بيت به کتابت، حديث في المجلس نوشته مي شد. خيلي از صحابه در جلسات، با خود نوشت افزار مي آوردند مانند زراره که هر کجا مي رفت قلم و الواح به همراه داشت و تا به امام عليه السلام برخورد مي کرد و حضرت سخني مي فرمودند في المجلس مي نوشت. اگر حديث در مجلس نوشته نمي شد؛ از مجلس امام به خانه مي رفتند و قبل از اينکه غباري روي آن حديث بنشيند آن را مي نوشتند. اين جدّيت در کتابت باعث يک دستي روايات شيعه شده است.

در کمتر مقوله اي از مقوله هاي کلامي و اعتقادي- حتي نسبت به اصول دين تا فروع احکام و مسائل تاريخي-  ديده مي شود که احاديث اهل سنت، با يکديگر تعارض نداشته باشد.

حجم فراوان احاديث شيعه در مقابل حجم کم احاديث اهل سنّت از پيامبر صلي الله عليه و آله، موجب مي شود که شيعه خود را متمکن در اين احاديث ببيند اما برادران اهل سنّت ما مي بينند که اين ميزان از احاديث رسيده از پيامبر صلي الله عليه و آله وافي به شريعت نبوده و به  شدّت کاستي دارد؛ لذا مجبور مي شوند کلام صحابه و تابعان را به منزله حديث تلقي کرده و براي آن قداست و حجّيت و کاشفيت قائل شوند. ما کلام غير معصوم را حجّت نمي دانيم اما آنها به خاطر کاستي شديد در معارف مجبور هستند از آن استفاده کنند و آن را پنجره اي- و لو ناشفاف- به شريعت بدانند. البته باز هم دچار کاستي و فقر هستند و مجبور مي شوند به قياس و استحسان و امثال اينها روي بياورند تا بتوانند نيازهايشان را در شريعت پوشش دهند. مجموعه نيازها، ضرورت ها و فراغت هايي که برايشان حاصل مي شد مقتضي علم بيشتر آنها به يک سري دانش ها، خصوصاً دانش هاي لفظي در زمينه علوم قرآني و حديث مي شد؛ چراکه آسيب هاي بيشتري از ناحيه لفظ متوجه حديث اهل سنّت بود.

وضعيت احاديث تفسيري

براي نمونه مي توان به احاديث تفسيري اشاره کرد. يکي از شرمندگي هايي که در محضر اهل بيت عليهم السلام داريم اين است که احاديث تفسيري ايشان در منابع اماميه به طور کامل تدوين نشده است. با اينکه قرن ها مي گذرد ما فقط توانسته ايم حدود يک سوم از احاديث تفسيري اهل بيت عليهم السلام را تدوين کنيم اما اهل سنّت، تقريبا تمام احاديث تفسيري پيامبر صلي الله عليه و آله را تدوين کرده اند بلکه اضافه تر از آن، به  اصطلاح «آثار» صحابه و تابعان را هم در اين زمينه تدوين کرده اند. احاديث تفسيري پيامبر صلي الله عليه و آله عمدتاٌ فراتر از «الدر المنثور» جلال الدين سيوطي نيست اما وقتي احاديث تفسيري اهل بيت در کنار احاديث تفسيري رسول الله صلي الله عليه و آله قرار مي گيرد، بسي بيشتر و غير  قابل مقايسه با مدوّنات اهل سنّت مي شود.

در زمينه فقه به احاديثي که در «وسائل الشيعه» و مستدرکش وجود دارد -که فقط از معصومان نقل کرده اند- نگاه کنيد و آن را با مجموعه سنني که برادران اهل سنّت از پيامبر و صحابه و تابعان نقل کرده اند، مقايسه کنيد. روشن است که حجم احاديث وسائل الشيعه و مستدرک، بسي بيشتر از سنني است که آنها گردآوري کرده اند.

معناي تفريع از اصول

رهنامه پژوهش: اصول فقه بر مبناي حديث «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيع»[3] شکل گرفته است. آيا در اصول فقه کنوني به حديث توجه شده؟ آيا از احاديث اصولي، تفريع صورت مي گيرد؟

استاد: ابتدا توضيح کوتاهي در زمينه اين حديث و يا حديث ديگري مانند «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ‏ الْأُصُولَ‏ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»[4] عرض کنم. نگاه اين حديث صرفاً به علم اصول و قواعد آن نيست بلکه اين حديث اعم از اصول و قواعدي است که در علم الحديث و دانش قواعد فقهيه تدوين شده است؛ يعني هم شامل قواعد فقهيه و هم شامل قواعد اصولي مي شود. هم در علم اصول و هم در علم فقه از اين اصول القاء شده بحث مي شود. زماني که علم اصول در سايه اين اصول و قواعدي که معصومان بيان فرموده اند، مورد پردازش، تحقيق و سامان دهي قرار گرفت مي تواند در دانش فقه و ديگر دانش ها مورد استفاده قرار گيرد. اين اصول و قواعدي که در کلام معصوم بيان شده و آنها را در علم فقه به  درستي دريافت و تحليل کرده ايم در همان دانش فقه و يا در جاهاي ديگر مورد استفاده قرار گرفته است. بسياري از مسائل و احکامي که به صورت ويژه و جزئي در بيانات معصوم عليه السلام نبوده اند بواسطه اين اصول استخراج مي شوند. بنابراين اين روايت ناظر به قواعد اصولي و خصوصاً قواعد فقهي است.

نکته ديگر اينکه يکي از شاهکارهاي اهل بيت عليهم السلام ارائه شريعت در قالب شبکه اي وسيع و گسترده از قواعد است. در دانش کلام، شبکه وسيعي از قواعد کلامي را به دست داده اند. در فقه، يک شبکه وسيع از اصول و قواعد فقهي را ارائه و در تفسير نيز يک شبکه وسيع از قواعد تفسيري را به دست مي دهند که فراتر از چيزي است که اکنون مورد توجه قرار گرفته است. اگر مسئله اي پيش بيايد که در روايات در آن زمينه، دليل خاص وجود نداشته باشد، فقيهان با مراجعه به آن قواعد، مشکل را حل مي کنند. اين قواعد و اصول، همه خلأها را پوشش مي دهند؛ از مسائل مستحدثه اي که در جوامع توسعه  نيافته با آنها مواجه مي شويم تا مسائل مستحدثه اي که در فرايند توسعه و تحوّل جامعه بشري ايجاد مي شود. در همين راستا چند مثال ارائه مي کنم: مرحوم علامه حلّي يک جامع فقهي نسبتاً مفصل دارند که نام اين کتاب و جامع فقهي شريف را «القواعد» گذاشته است. علامه در اين کتاب فقهي مسائل مختلف فقهي را مطرح کرده و قواعد فقهي  مأثوره يا اصول برگرفته از احاديث ائمه عليهم السلام را به صورت قواعد مطرح مي کند.

مرحوم شيخ حرّ عاملي کتابي با عنوان «الفصول المهمّة في اصول الائمة» تدوين کرده که در سه جلد منتشر شده است. اين کتاب شريف فقط شامل متن احاديث مربوط به اصول و قواعد مأثور از ائمه عليهم السلام است که بخش معظم آن مربوط به اصول و قواعد فقهي است. حتي بخشي را به طب و کلام اختصاص داده و قواعد و اصول طب و کلام را مطرح مي کند. اينها نشان مي دهد که چقدر ميراث جاودانه از معصومان عليهم السلام در زمينه قواعد و اصول شريعت از اصول و قواعد فقه گرفته تا ساير ابعاد شريعت بر جاي مانده و اين ميراث  چقدر وسيع، ژرف و کارگشا هستند.

نياز امروز؛ نصوص پژوهي اصولي

رهنامه پژوهش: آيا اين ميزان از توجّه به حديث را در دروس خارج حوزه، کافي مي دانيد؟ چه کارهايي در اين زمينه بايد انجام شود؟

استاد: اگر بخواهم براي روشي که در پژوهش فقهي و در تدريس خارج فقه و اصول خودم دنبال مي کنم، اسمي بگذارم، آن را «نصوص پژوهي اصولي» نام گذاري مي کنم. بنده اين روش را براي درس خارج لازم مي دانم. در اين شيوه سعي بر آن است که در پرتو علم اصول و با چراغ اصول، در درياي نصوص قرآن و احاديث غور کنيم تا دريافت هاي هر چه بهتر و بيشتري داشته باشيم.

بهتر است تاريخچه اي از ادوار فقه پژوهي برايتان عرض کنم. در دوران ائمه عليهم السلام، اصحاب ايشان با احاديث خود امامان سر وکار داشته و ضرورت اقتضا مي کرد که در فقه، مدارست و تحقيق داشته باشند؛ يعني بروند درِ خانه اهل بيت عليهم السلام و گوهرهاي فقهي ايشان را مستقيم دريافت کرده و تدوين و نگارش کنند. بعد از دوران معصومان عليهم السلام تا زمان شيخ الطائفه مرحوم شيخ اعظم طوسي  فقه شيعه همين بود که احاديث را هرچه بيشتر، بهتر و پاکيزه تر از لابه لاي متن کتاب ها، مصنّفات و اصول اربعمائه و کتب معتمده استخراج کرده و به صورت دانش، تدوين کنند. در اين شرايط درس فقهِ يک فقيه، اين بود که روايات را در هر موضوعي که نگارش کرده، نقل کند و زماني که از ايشان سؤال مي شد، مطابق با همان احاديث، تفريع و استنباط کرده و پاسخ مي دادند.

به موازات علم فقه، علم اصول نيز تدوين شد؛ همان اصول مأثوري که ائمه عليهم السلام بيان فرموده و اصحاب آنها را دريافت، تصنيف و تدوين کردند. ضرورت تطور علوم، مقتضي اين شد که مرحوم شيخ مفيد رساله اي را در علم اصول نگارش کنند و بعد مرحوم سيد مرتضي رهنامه پژوهش: کتاب شريف «الذريعه» را نوشتند؛ مرحوم شيخ اعظم طوسي نيز کتاب جاودانه و هميشه زنده «عدةالاصول» را تدوين کردند.

همچنان که اصول به فضاي تطوّر و توسعه قدم مي گذارد، علم فقه هم بايد تطوّر پيدا مي کرد؛ لذا کتاب شريف «المبسوط» توسط شيخ طوسي تدوين مي شود که صرفاً به ذکر مسائل مأثور نمي پردازد بلکه فقه استدلالي و استنباطي هم هست. دانشي را که شيعه بيش از همه در آن به تحقيق، تطبيق و موشکافي علمي در علوم شريعت پرداخته، علم فقه است.

بعد از مرحوم شيخ طوسي فقيهان بزرگوار ديگري پيوسته مي آيند و در بستر طبيعي رودخانه فقه تحقيق کرده و جلو مي روند. هيچکدام از اين عالمان، معصوم نبوده اند اما بستري که فقه از آن عبور کرده بسيار معقول، منصوص و طبيعي بوده و در زمان معصومان عليهم السلام مورد توجّه، تقرير و تائيد حافظان شريعت يعني ائمه عليهم السلام قرار گرفته است. در عصر غيبت هم حارث شريعت و حافظ شريعت و مستحفظ بر شريعت يعني وجود مقدس حضرت ولي عصر (عج) به مجموعه فقه عنايت داشته اند.

يک زمان در علوم حديث افراط گري هايي صورت گرفت و اخباريان از اصحاب، خسارت عظيمي به حديث، فقه، معارف و شريعت زدند که تا زمان و عصر ظهور (عج) قابل جبران نيست. سپس در عصر توجّه به اصول، تحقيقات بسيار ارزشمندي صورت گرفت و توسعه و تطوّر بسيار بجا و شايسته اي ايجاد شد. هرچند در اين اواخر نيز مقداري اخباري گري مشاهده مي شود. در دوره کنوني بعضي از مکتب هاي فقهي و اصولي با رويکرد اصولي گري در اين دانش تحقيق کرده اند. اين هم خطري براي فقه و اصول شيعه است. همان  طور که زماني، از دل خدمات عظيم محدّثان، ميوه هاي تلخ اخباري گري به وجود آمد، اکنون احساس مي شود که بعضي ها به دنبال اصولي گري هستند. اينها نتيجه کار بشر نامعصوم است که عدم عصمتش در برخي دوره ها مشکل ساز مي شود.

در خيلي از مسائل و مباحث فقهي، روايات فراواني وجود دارد؛ اگر سيره عقلا را در حجّيت خبر، مبنا قرار بدهيم، خبر مستفيض حتّي از غير ثقه، موجب وثوق عرفي شده و حجّيت پيدا مي کند. عقلا به خبر مستفيض عمل مي کنند اما در مدرسه اصولي گري به خبر مستفيض، عنايت لازم نمي شود و اگر خبر صحيح  السند موجود باشد به آن عمل شده و اگر صحيح  السند نباشد، کنار گذاشته مي شود. با اينکه در خيلي از مسائل فقهي، احاديث متعدد و مستفيضي وجود دارد و چندين چراغ روشن است، اما به  اندازه اي که بايد، از آن استفاده نمي شود. مداقّه کردن غير اصولي در احاديث فقهي، مقتضي اين مي شود که مبادي حجّيت و اثبات احاديث مورد بهره برداري قرار نگيرد.

طرف ديگر مسئله اين است که فقه امروز اقوال پرور شده است. در فقه اقوال پرور، تمام احاديث فقهي  يک مسئله مورد بررسي قرار نمي گيرد. فقيه به صورت انتخابي، مجموعه اي از اين احاديث را مورد استدلال قرار مي دهد و حال آنکه ديدن تمامي احاديث مرتبط، موجب مي شود که مذاق بياني معصومان عليهم السلام ملموس تر، محسوس تر و بيشتر جا بيافتد.

در بعضي از مکتب هاي فقهي، اصولي گري در مقابل اخباري گري قرار گرفته  است. در فقه مرحوم آيت الله بروجردي، توجه ويژه اي به نصوص و احاديث وجود دارد. درس فقه ايشان بسيار نصوص محور بوده است. شاگردان مرحوم آيت الله بروجردي نيز به نصوص محوري توجه بيشتري پيدا کرده اند و بعضي از شاگردان ايشان به  جاي طرح فروع فقهي و بهره گيري از اقوال، متون احاديث فقهي را محور قرار داده اند. ما، هم فقه اقوال محور و هم فقه نصوص محور را تجربه کرده ايم. فقه نصوص محور عملاً سريع تر و دقيق تر، انسان را به لُب و مغز فقه آل محمد عليهم السلام مي رساند؛ البته لوازم خاص خود را نياز دارد.

روش ما در فقه اين است که در طرح هر مسئله فقهي، اول نگاه مي کنيم که آيا آيات قرآن در اين زمينه داريم يا نه؟ اگر در زمينه حکم آن مسئله، آيه قرآن وجود داشت، آيات را بررسي مي کنيم و بعد به دنبال احاديث مي رويم؛ چه احاديثي را که مرحوم شيخ حرّ عاملي در باب مختص به اين مسئله منعقد کرده و چه احاديثي که در جاهاي ديگر همين وسائل الشيعه يا غير از وسائل الشيعه برخورد کرديم، آنها را هم مي آوريم و مطرح مي کنيم. تفاوت روش ما با اخباريان اين است که با چراغ اصول، در دو درياي قرآن و احاديث غور مي کنيم و غوطه ور مي شويم و قبل از اينکه ذهن ما با اقوال، خراش بخورد، به دنبال احاديث و آيات مي رويم؛ مفاد و مدلول احاديث و آيات را استخراج مي کنيم؛ سپس، اگر اختلافي يا مشکلي داشت، با دانش مشکل الحديث و اختلاف الحديث، آنها را برطرف مي کنيم. پس از طي اين مراحل و قبل از رسيدن به فتوا، برمي گرديم و اقوال را بررسي مي کنيم؛ استدلال ها و تقريرات فقيهان را در مسئله، بررسي و در واقع فقه الحديث ايشان مورد توجه قرار مي دهيم. نکته اي که در کنار بررسي اقوال بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که روايات موجود در مسئله، مورد اعراض قدماي اصحاب ما قرار نگرفته باشد که اين اعراض، احاديث را از مدار حجيت ساقط مي کند. يعني با رويکرد سيره عقلا اگر به خبر و روايت توجه کنيم، سيره عقلا خبري را که ناقل آن خبر، باور نداشته و مورد اعراض قرار داده، حجّت نمي داند. پس در بررسي اقوال، به تقرير، استدلال، اعراض از روايت توجه کرده و شهرت مسئله را نيز ملاحظه مي کنيم؛ زيرا ممکن است در فهم احاديث و تنزيه آن مدخليت داشته باشد. بعد از ملاحظه اين موارد، به جمع بندي نهايي مي رسيم. اين شيوه را منهجيّت «نصوص پژوهي اصولي» نام گذاري کرده ايم.

نياز به فقه و اصول در همه علوم اسلامي

در آخر، مطلب ديگري را مي خواهم خدمت شما عرض کنم. حضرت آيت الله  العظمي خامنه اي (حفظه الله) زماني مي فرمودند: «فقه، مادر حديث است.» در جاي ديگري هم حديث را مادر علوم اسلامي از جمله فقه دانستند. اين سخن، بسيار حکيمانه است. ما اصول، را جداي از فقه نمي بينيم و اصول را ابزار فقه و نردبان فقه مي دانيم. هيچ مفسّري، مفسّر نخواهد بود مگر اينکه فقيه اصولي باشد. يعني دانش اصول، شيوه و ابزار استنباط و دريافت مدلول هاي آيات است. اگر احاديثي ذيل آيات بود، نسبت اين احاديث با آيات، چگونه تنظيم شود تا مفاد آيه در پرتو اين حديث به دست آيد؟ دانش اصول، دانش دريافت از متون کتاب و سنّت است. کدام دانش است که بتواند جايگزين دانش شريف اصول باشد؟ اين جايگاه دانش اصول در علم تفسير.

دانش فقه در واقع، دانش به تجربه گذاشتن قواعد اصولي است؛ به تمرين و تجربه گذاشتن دانش اصول است. عالي ترين نوع تحقيقات علمي در زمينه دين پژوهي را علماي ابرار ما در فقه، به تجربه گذاشته اند. علماي ما در دانش فقه تحقيقات بسيار عميق، موشکافانه، دقيق، فني و علمي انجام داده اند که در هيچ دانشي از دانش هاي ديني اين اندازه غور و موشکافي نکرده اند. روش شناسي تحقيق، در فقه به صورت عملي و تدبيري به تجربه گذاشته  شده و مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. اگر کسي اين را تمرين و تجربه نکند و به اين روش ها در خلال پژوهش در فقه، دست پيدا نکند، زماني که به آيات مي رسد دچار مشکل مي شود چراکه ممکن است چند حديث ذيل يک آيه مبارکه وجود داشته باشد که از يک جهت آيه را باز کند اما از جهت ديگر، مشکلاتي را براي انسان ناپخته و غير فنّي ايجاد کند؛ اما فقيه و اصولي مي فهمند که اين احاديث تفصيلي، در کنار اين آيات، چه دنيايي از معرفت  به سوي انسان باز مي کند و اين نتيجه، بدون فقه و اصول حاصل نمي شود.

همچنان که مفسّر، مفسّر نخواهد بود مگر اينکه فقيه اصولي باشد، متکلّم هم متکلّم نخواهد بود مگر اينکه فقيه اصولي باشد. حتي در دانش هاي ديگر هم به همين صورت است. جالب اين است که علم فلسفه بعد از اينکه مراحلي را طي مي کند، امروز به حکمت متعاليه يا فلسفه صدرايي رسيده که مورد توجه بسياري از اصحاب فلسفه است. آنچه که در فلسفه صدر المتألّهين، مورد توجّه قرار مي گيرد، متون کتاب و سنّت است که در اينجا هم براي دريافت گوهر معاني از درياي آيات و روايات نياز به علم اصول مطرح مي شود. ابزار فهم سديد و درست، در دانش اصول و فقه تيتر شده است؛ لذا مطلب حضرت آيت الله  العظمي خامنه اي حفظه الله در جاي خودش درست است.

مي خواستم به عزيزاني که در مراکز تخصصي تفسير، حديث، کلام و ساير معارف حضور پيدا مي کنند، نکته اي عرض کنم که تصوّر نکنيد چون مي خواهيد حديث پژوهي کنيد و يا در علم تفسير، علوم قرآني و کلام غور کنيد، نياز به فقه و اصول نيست؛ نه چنين نيست؛ اگر مي خواهيد يک حديث پژوه صاحب نظر بشويد بايد فقيه اصولي باشيد.

نکته ديگر اين است که عالي ترين نوع تحقيقات علمي را فقهاي ابرار ما در طول تاريخ در عرصه فقه انجام داده اند. اين زمينه، در حديث پژوهي بر ما الزام مي کند که تمام شروح علماي ابرار را که در گذشته در لابه لاي کتاب هاي فقهي خودشان و يا به صورت يک رساله مفرده در شرح بعضي از احاديث و مجموعه هاي احاديث تدوين کرده اند و يا در لابه لاي کتاب ها به صورت پراکنده باقي مانده است، استخراج و تنظيم کنيم.

ما کتاب هاي متعددي در زمينه شرح الحديث داريم؛ از شرح هاي بر الکافي گرفته تا شرح هاي بر من لايحضره الفقيه، استبصار، کتاب التوحيد صدوق يا کتاب هاي ديگر حديثي. اين مجموعه  وقتي که در يک جا گردآوري شود مشخص مي شود که ما چه مجموعه عظيمي از کار حديث پژوهي را به صورت پراکنده داريم. مثلا مرحوم مجلسي در بيان هايي که در بحارالانوار دارد، احاديث فراواني را شرح کرده است. نمونه ديگر، رساله هايي است که در کتاب «ميراث حديث شيعه» که بيش از بيست جلد از آن در دارالحديث چاپ و منتشر شده، وجود دارد. بسياري از رساله ها و مقالات پراکنده علما، در لابه لاي کتابخانه هاي ما وجود دارد و اگر اينها گردآوري، تدوين، تنظيم و منتشر شود، يک سرمايه بسيار عظيم در زمينه فقه الحديث و حديث پژوهي به دست خواهد آمد. با ابزار و نرم افزارهايي که در اختيار داريم اگر اين کار را انجام ندهيم واقعا بايد به ائمه معصومان عليهم السلام احساس دِين و شرمساري کنيم.

 

پي نوشت ها:

[1]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص 28.

[2]. الکافي، ج1، ص158.

[3]. وسائل الشيعه، ج27، ص62.

[4]. السرائر، ج3، ص575.

پاسخ دهید: