بازخوانی تاریخ فقه شیعه، نشان میدهد که از آغاز تا کنون؛ چهار روش در زمینه واکاوی مباحث فقهی مورد توجه فقیهان قرار گرفته است که عبارتند از: 1. اجتهاد روایتمحور؛ 2. اجتهاد فقاهتمدار و روایتمحور؛3. اجتهاد فقاهتمحور و روایتمدار؛ 4. اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار.
نگارنده در ترسیم روشهای مختلف اجتهاد، اصطلاح «محور» و «مدار» را از کتاب دیگر خود با عنوان «رابطه متقابل کتاب و سنت» الهام گرفته است.[2]مراد از «محوریت» تاکید و اهتمام آغازین و بنیادین بر یک موضوع و مقصود از «مداریت» تاکید و اهتمام در مرحله و در درجه دوم بر آن موضوع است. به عبارت روشنتر؛ دو قید «پیشتر» و «بیشتر» در عنوان «محوریت» مطمح نظر است و در برابر، دو قید «پسینتر» و «کمتر» در عنوان «مداریت» مورد نظر است.
بر این اساس چهار روش پیشگفته اجتهادی به شرح ذیل قابل تفسیراند:
- اجتهاد روایتمحور؛
در این نوع از اجتهاد، تاکید و اهتمام اصلی و اساسی فقیه ذکر روایات و پرهیز از اظهارنظر پیرامون مدالیل آنها و واگذاری استخراج گزارههای فقهی به مخاطبان جز در موارد خاص است.
کاستیهای روش «اجتهاد روایتمحور» از آن جهت است که عملاً راه را برای اجتهاد باز نمیگذارد؛ به ویژه که اخباریان با مردود انگاشتن اجتهاد و اعلام بیاعتباری عقل به عنوان یکی از ادله و منابع استنباط، عملاً فرآیند استنباط و اجتهاد و به عبارتی روشنتر، فرآیند دقیق و موشکافانه اجتهاد برای فهم متون آیات و روایات که امثال شیخ انصاری و صاحب جواهر دنبال کردند، را کنار نهادند.[3]
پیداست که با یادکرد صِرف روایات؛ نه اسرار و مدالیل روایات آشکار میگردد و نه مجالی برای طرح مباحث جدید و نوپدید فراهم میشود. از این جهت باید اذعان کرد که با این روش به هیچ روی نمیتوان از توان پاسخگویی اسلام به مسایل مختلف، به ویژه مقتضیات عصر مدرن، دفاع کرد.
- اجتهاد فقاهتمدار و روایتمحور؛
در این نوع از اجتهاد، تکیه اصلی و اساسی فقیه یادکرد و توجه به متون روایات است؛ با این تفاوت که نخست دیدگاه فقهی را ذکر کرده و پس از آن از روایات به عنوان شواهد آن دیدگاه بهره میگیرد. یادکرد همه روایات هر باب از ویژگیهای این روش است.
روش «اجتهاد فقاهتمدار و روایتمحور» حداقل از دو جهت دچار کاستی است:
یک؛ با توجه به آن که متن فقهی یکی از فقهاء مورد توجه قرار گرفته و در دفاع از آن روایاتی ذکر میشود، عملاً زمینه اظهارنظر در جهت موافقت یا مخالفت با یک دیدگاه را فراهم نمیآورد و فقیه بیشتر در نقش شارح ظاهر میشود و چون در روش شرحنگاری، رعایت حرمت مولف مورد توجه است، شارح از آزادی عمل کافی برای اظهار آراء خود، برخوردار نمیگردد.
دو؛ از آنجا که چیدمان روایات باید در محدوده آراء فقهی یک فقیه تنظیم شود، مجال بازتاب بسیاری از روایات فراهم نمیگردد؛ زیرا چه بسا ممکن است در متن فقهی که مبنای کار قرار گرفته است، بخش قابل توجهی از مباحثِ لازم انعکاس نیافته باشد.
- اجتهاد فقاهتمحور و روایتمدار؛
در این نوع از اجتهاد، تاکید و اهتمام اصلی و اساسی فقیه، برشمردن دیدگاه فقیهان و بررسی همه جانبه آن دیدگاه و در نهایت تلاش برای دفاع یا ردّ آن یا ارایه نظریه جدید است و در مرحله دوم روایات به صورت محدود مورد توجه قرار میگیرد.
به نظر میرسد که روش رایج میان اصولیان؛ یعنی «روش فقاهتمحور و روایتمدار» نیز از دو جهت دچار کاستی است:
- با توجه به آن که در این روش پیش از بررسی روایات، بیشترین توجه و ژرفکاوی فقیه، متوجه آراء فقهی فقیهان گذشته و معاصر میشود، از باب تاثیر زمینه در ادراک، عملاً ذهن فقیه به یکی دیدگاههای فقهی متمایل میگردد و چه بسا نتواند بدون پیشانگاره خاص، مدالیل روایات را مورد مداقه قرار دهد.
- در این روش در بررسی روایات ابواب فقهی دو اشکال اساسی وجود دارد:
یک؛ به جای توجه و ژرفکاوی همه روایات یک باب فقهی، تنها شماری اندک از روایات هر باب در مدار بحث و بررسی فقیه قرار میگیرد. این در حالی است که در بسیاری از موارد بررسی جامع روایات یک باب، در بدست دادن نظر صائب به فقیه بسیار موثر است.
بر اساس تتبع اجمالی نگارنده از میان سی و پنج هزار روایت فقهی که در کتاب شریف وسائل الشیعه بازتاب یافته است، در مجموع در نگاشتههای فقهی از سده دهم تاکنون کمتر از ده هزار روایت مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. البته کتاب «الحدائق الناضرة» در این بین استثناء است که حجم زیادی از روایات در آن بازتاب یافته است؛ هر چند در این کتاب نیز بررسی جامع سندی و متنی روایات مشهود نیست.
دو؛ همان میزان اندکی از روایات که در منابع فقهی آمده است، فاقد بررسیهای سندی و متنی جامعاند؛ به این معنا که عموم فقیهان فقط روایات موافق یا مخالف یک دیدگاه را ذکر میکنند و گاه به نکات مورد نظر و موارد استشهاد خود میپردازند؛ بیآنکه بر خود لازم ببینند که همه جوانب معنایی روایات را تبیین نمایند.
- اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار؛
نگارنده با توجه به کاستیهای روشهای سهگانه پیشگفته اجتهاد، به رغم همه احترام به این روشها و اذعان به ضرورت پاسداشت همه خدمات علمی مدافعان آنها، خود به روشی دیگر؛ به عنوان «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» اعتقاد دارد و بر اساس آن تدریس دروس خارج فقه در حوزه علمیه قم خود را بر مبنای این روش پی گرفته و از سال 1390 تا کنون؛ یعنی طی ده سال گذشته، کتاب شریف وسائلالشیعه را بر اساس این روش و با عطف توجه به دو بخش عبادات و معاملات، مبنای کار خود قرار داده است.[4]
بر اساس این روش، نخست تخریج هر روایت ارایه میگردد؛ یعنی همه مصادر اولیه آن روایت در کتب اربعه و تفاوت نسخهها و طرق سند مورد بررسی قرار میگیرد، سپس سند روایت با توجه به برآیند دیدگاه رجالیان مورد واکاوی قرار میگیرد. در مرحله سوم مدالیل و مفاهیم هر روایت با تقطیع فقرات آن بررسی شده و در مرحله چهارم تحلیل نهایی از هر روایت ارایه میگردد.
آنگاه در پایان روایات هر باب، نتایجی که از بررسی آحاد آن بدست آمده، مورد مداقه قرار میگیرد و در آخرین مرحله آراء اهم فقیهان به ویژه با نگاه تطبیقی با مدالیل روایات بررسی میشود.
نگارنده معتقد است که کاربست روش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» حداقل از سه جهت ذیل اهمیت و بلکه ضرورت دارد که عبارتند از:
-
تاکید اهل بیت (ع) بر نقش روایات در فرآیند اجتهاد؛
-
نقش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» در فهم صائب دین؛
-
بسترسازی «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» برای فقه اکبر.
اهمیت و ضرورت کاربست روش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار»
نگارنده معتقد است که کاربست روش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» حداقل از سه جهت ذیل اهمیت و بلکه ضرورت دارد که عبارتند از:
- تاکید اهل بیت (ع) بر نقش روایات در فرآیند اجتهاد؛
- نقش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» در فهم صائب دین؛
- بسترسازی «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» برای فقه اکبر.
اینک به اختصار به بررسی این دلایل می پردازیم.
- تاکید اهل بیت (ع) بر نقش روایات در فرآیند اجتهاد
واکاوی شماری از روایات نشان میدهد که اهل بیت(ع) بیش از هر روش دیگر، بر توجه کامل و جامع به روایات در فرآیند اجتهاد تاکید دارند. مفهوم این امر آن است که کاربست این روشِ اجتهادی مورد توجه و تاکید اهل بیت(ع) است که به چند نمونه از روایات در این زمینه اشاره میکنیم:
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«حديث تدريه خير من ألف حديث ترويه، ولا يكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا، وإن الكلمة من كلامنا لتنصرف على سبعين وجها لنا من جميعها المخرج.»[5]
فقره «و لا يكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا» در این روایت قابل توجه است؛ زیرا امام با کاربست «نفی» و «استثناء» که رساترین تعبیر در ایفاد انحصار است، تاکید میفرماید که فقیه منحصراً کسی است که بتواند جوانب معنایی گفتار اهل بیت(ع) را دریابد؛ یعنی بیشترین اهتمام فقیه باید فهم گفتار ائمه و اصطیاد مدالیل آن باشد؛ نه آن که بیشترِ اهتمام او معطوف به فهم آراء سایر فقیهان شود.
به استناد این روایت، دلیل چنین ضرورتی، برتافتن کلام امام نسبت به مدالیل و مفاهیم مختلف تا هفتاد معنا دانسته شده است. پیداست که عدد هفتاد موضوعیت ندارد و مراد از آن کثرت است. مفهوم این سخن آن است از نگاه ائمه(ع) دریافت مدالیل روایات، در فرآیند فقاهت و اجتهاد نقش اساسی دارد.
و نیز امام صادق از پدر خود امام باقر(ع) چنین نقل میکنند:
« يا بنيً أعرف منازل الشيعة على قدر روايتهم ومعرفتهم ، فإن المعرفة هي الدراية للرواية و بالدرايات للروايات يعلو المؤمن إلى أقصى درجات الايمان.»[6]
موکول دانستن منازل و مراتب شیعه و بالطبع مراتب عالمان شیعه، به میزان نقل روایات از اهل بیت (ع) و میزان فهم و دریافت مدالیل و مفاهیم روایات، درست همان نکته اساسی است که در روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» مورد تاکید است.
در روایت دیگر از امام صادق (ع) چنین آمده است:
«أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معاني كلامنا، إن الكلمة لتنصرف على وجوه، فلو شاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء ولا يكذب»[7]
در این روایت نیز مراتب فقاهت و بلکه مرتبه برتر آن، منوط به معرفت معانی کلام اهل بیت(ع) اعلام شده است و دلیل این امر بسان روایت قبل؛ برتافتن گفتار نسبت به وجوه معنایی مختلف دانسته شده است.
بر این اساس، کسی فقیهی برتر است که گفتار معصوم را بیشتر از دیگران بشناسد و قادر باشد مدالیل و مفاهیم گستردهتر و دقیقتر از آن استخراج کند.
از جمله روایاتی که از آنها میتوان دریافت که اهل بیت(ع) به این روش؛ یعنی اهتمام جامع به روایات در فرآیند اجتهاد، تمایل دارند، روایت ذیل از حضرت حجت (روحی فداه) است: «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا ، فإنّهم حجّتي عليكم وأنا حجّة اللَّه»[8]
بر اساس این روایت، امام عصر(ع) در حوادث واقعه؛ یعنی در موارد نیاز به مسائل روزآمد دینی، راویان احادیث را به مردم معرفی فرمود و آنان را حجت خود بر مردم اعلام کرد. پیداست مراد از روایان احادیث، آن دسته از فقیهانی هستند که بیشتر با روایات سر و کار دارند و فقه و فقاهت آنان بیش از هر چیز دیگر به متون روایی متکی بوده و با روایات اهل بیت(ع) اشراب شده باشد.
نیز امام صادق(ع) در این باره فرمود:
«رَحِمَ اللَّه عَبْداً حَبَّبَنَا إِلَى النَّاسِ ولَمْ يُبَغِّضْنَا إِلَيْهِمْ أَمَا واللَّه لَوْ يَرْوُونَ مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَكَانُوا بِه أَعَزَّ ومَا اسْتَطَاعَ أَحَدٌ أَنْ يَتَعَلَّقَ عَلَيْهِمْ بِشَيْءٍ ولَكِنْ أَحَدُهُمْ يَسْمَعُ الْكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إِلَيْهَا عَشْراً.»[9]
دعوت به محبوب ساختن اهل بیت(ع) در نگاه مردم، در روایت امام رضا(ع) به گونهای دیگر بازتاب یافته است؛ آنجا که امام فرمود:
«رحم الله عبدا أحيا أمرنا فقلت له: وكيف يحيى أمركم؟ قال : يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.»[10]
حال باید پرسید: آیا بدون درک و دریافت مفاهیم و مدالیل گفتار اهل بیت(ع)، میتوان زیباییهای گفتار آنان را دریافت و به دیگران شناساند؟!
همانگونه که پیداست در این روایات بر ذکر روایات و فهم و درک از آنها تاکید شده و از عالمانی که از عهده «روایت» و «درایت» برمیآیند، به عنوان مراجع علمی مردم یاد شده است و این امر در روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» کاملاً مشهود است.
به عبارت روشنتر؛ میتوان صادقانه اذعان کرد که تنها در روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» است که دو مرحله «روایت» و «درایت»؛ یعنی بازخوانی و اصطیاد تمام مدالیل و مفاهیم گفتار اهل بیت (ع)، مورد بررسی و واکاوی همه جانبه قرار میگیرد.
«اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» از دو جهت میتواند در فهم صائب دین تاثیر گذارد: 1. ممانعت از جهتگیری نادرست ذهنی؛ 2. تاثیرگذاری در جهتگیری صائب ذهنی.
- نقش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» در فهم صائب دین
«اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» از دو جهت میتواند در فهم صائب دین تاثیر گذارد: 1. ممانعت از جهتگیری نادرست ذهنی؛ 2. تاثیرگذاری در جهتگیری صائب ذهنی.
یک؛ ممانعت از جهتگیری نادرست ذهنی
از جمله آموزههای مورد تاکید در دانش روانشناسی قانون «تاثیر زمینه بر ادراک» است. بر اساس این قانون که به تجربه اثبات شده است؛ به عنوان نمونه اگر دندان دو فرد سیاهپوست و سفیدپوست در سپیدی از هر جهت یکسان باشند، با این حال در ارزیابی تطبیقی، دندان سیاهپوست، سفیدتر به نظر میرسد.
این امر ناشی از آن است که بهطور طبیعی یا به خاطر تحلیل ناصواب ذهن آدمی، سپیدی هر چیز در بستر و در زمینه سیاهی در مقایسه با بستر سفیدی، سفیدتر به نظر میآید.
همین قاعده و قانون درباره انواع و اقسام ادراکات انسانی نیز ساری و جاری است؛ مگر آن که انسان از مقام عصمت برخوردار باشد یا به طریقی خود را از زمینهها و بسترها برهاند.
بر همین اساس، معروف است که علامه حلّی برای کشف حکم واقعی شریعت درباره منزوحات بئر، چاه خانه خود را پر کرد؛ زیرا با خود اندیشید که نفس او مایل است تا در موارد ملاقات آب چاه با نجس، حکم به عدم وجوب کشیدن آب چاه کند؛ زیرا خود او جزو کسانی است که در سایه حکم به وجوب منزوحات بئر، باید زحمت کشیدن آب چاه را بر خود هموار سازد.
با این مقدمه باید پرسید:
آیا فقهیی که پیش از مطالعه آراء و انظار فقهی، خود بهطور مستقیم به سراغ آیات و روایات میرود، به فهم صائبتر و استوارتری از آموزههای دین دست مییابد یا آن فقیه که نخست آراء و انظار فقیهان را مورد بازکاوی قرار میدهد و پس از آن که ذهن او به طور طبیعی، تحت تاثیر دیدگاهی خاص قرار گرفت، به سراغ آیات و روایات میرود؟!
پیداست که فرآیند اجتهاد و استنباط با فرض نخست، صائبتر و قویمتر خواهد بود؛ زیرا در این صورت زمینهای خاص در ذهن فقیه ایجاد نمیشود و او با آزادی اندیشه بیشتر به نتایج مطابق با واقع دست میآید.
دو؛ تاثیرگذاری در جهتگیری صائب ذهنی
روش اجتهاد «روایتمحور و فقاهتمدار» افزون بر دور بودن از آسیب پیشگفته، از جهت دیگر نیز در شکلگیری فهم صائبتر از متون دینی تاثیر میگذارد؛ زیرا در این روش فقیه ملتزم است تا تمام روایات هر باب فقهی و نه فقط چند روایت خاص را مورد واکاوی دقیق قرار داده و همه مفاهیم و مدالیل آنها را مورد بررسی قرار دهد.
از سویی دیگر، ارایه برآیند و نتایج مدلولی در ذیل هر روایت به فقیه کمک میکند تا برآیند مدالیل هر یک از روایات را در مقایسه با یکدیگر مورد توجه قرار دهد و از نتایج آنها در ترسیم برآیند نهایی روایات و در دستهبندی آنها یاری جوید.
بر اساس این روش، به عنوان نمونه در بررسی جامع روایات سیگانه ناظر به وقت مغرب شرعی، به نتایج ذیل دست یافتیم:
روایات ناظر به تعیین وقت مغرب شرعی از نظر مضمون به دو دسته اساسی تقسیم میشوند: یک؛ روایات فاقد ذکر وقت نماز مغرب که شامل چهار روایت است. دو؛ روایات بیانگر وقت مغرب که بیست و شش روایت دیگر را دربر میگیرد.
روایات دسته دوم؛ یعنی روایات بیانگر وقت مغرب، خود به پنج دسته تقسیم میشوند که عبارتند از: 1. گذشتن حمره مشرقیه از سر؛ 2. ذهاب حمره مشرقیه؛ 3. ظهور سیاهی از مشرق؛ 4. زوال زردی طرف مشرق؛ 5. غیبوبت شمس.
از سویی دیگر، از میان همه روایات این باب، تنها در یک روایت؛ یعنی در روایت چهارم، وقت مغرب شرعی گذشتن حمره مشرقیه از سر؛ یعنی همان نظر مشهور دانسته شده است و در چهار روایت به صورت مبهم وقت مغرب، ذهاب حمره مشرقیه، ذهاب سیاهی شب یا ذهاب زردی طرف مشرق سخن به میان آمده است.
این در حالی است که با واکاوی روایات باب وقت مغرب، میتوان دریافت که در عموم آنها وقت مغرب همان غروب آفتاب دانسته شده است. این دست از روایات را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد که عبارتند از: 1. روایات مصرَح در غیبوبت شمس؛ 2. روایات بازگوکننده سیره عملی اهل بیت (ع)؛ 3. روایات بازگوکننده فتاوای نادرست در عصر اهل بیت (ع)؛ 4. روایات ناظر به تاخیر احتیاطی نماز مغرب.
نتیجه آن که با صرفنظر از سکوت چهار روایت درباره وقت شرعی مغرب و ابهام در چهار روایت در این باره، تنها یک روایت صریح؛ دیدگاه مشهور فقیهان شیعه مبنی بر تلقی غروب آفتاب به عنوان وقت مغرب شرعی، را تایید میکند، در حالی که در برابر، از بیست و یک روایت این باب، میتوان دریافت که وقت مغرب شرعی، همان لحظه غروب آفتاب است.
حال پرسش این است که اگر هر فقیهی با این روش تمام روایات ناظر به تعیین وقت مغرب شرعی را مورد بررسی دقیق قرار دهد، به راحتی میپذیرد که وقت مغرب شرعی، ذهاب و بلکه عبور حمره مشرقیه آن هم از سر افراد است؟!
- بسترسازی روش «اجتهاد روایتمحور و فقاهتمدار» برای فقه اکبر
به استناد روایت نبوی «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»[11] آموزهها و گزارههای دین به سه دسته: آموزههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی تقسیم میشوند.
شواهد متعددی در آیات و روایات وجود دارد که نشان میدهد مراد از فقه مورد نظر در متون دینی، «فقه اکبر» است؛ یعنی فقهی که سه دسته از گزارههای دینی پیشگفته را دربر گیرد؛ چنان که در متون دینی بر این نکته نیز تاکید شده است که لازم است «فقه اکبر» بیش از هر چیز دیگر بر متون وحیانی تکیه داشته باشد.
بر این اساس، فقیه کسی است که نسبت به آموزههای دین در هر سه عرصه: اعتقادی، اخلاقی و فقهی مبتنی بر متون وحیانی؛ شامل آیات و روایات امعان توجه و دارای تضلع کافی باشد؛ به ویژه آن که مجموعه دین بسان پارههای یک زنجیر از هر جهت بهم وابسته و درهمتنیدهاند.
بر این اساس، تفقه در آیه نفر چنین سعه معنایی را بدست میدهد؛ آنجا که خداوند چنین میفرماید: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[12]
علامه طباطبایی (ره) با عنایت به این نکته که تفقه در آیه به معنای وسیع آن آمده است، در تفسیر این آیه چنین آورده است:
«مراد از تفقه فهم تمامی معارف دین است؛ اعم از اصول و فروع دین، نه خصوص احکام عملی که موضوع فقه مصطلح است. دلیل مدعا جمله «وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» در آیه شریفه است؛ زیرا انذار قوم با فقاهت در تمام جوانب دین میسّر میشود، نه در بخشی از آن»[13]
نیز شیخ بهایی در شرح حدیث مشهور: «من حفظ علی امتی اربعین حدیثا.. بعثه الله فقیها عالماً»[14]چنین آورده است:
«مراد از واژه «فقه» در این روایت، معنای علم به احکام شرعیه عملیه با استخراج از ادله تفصیلیه آن (فقه اصغر) نیست؛ زیرا چنین معنایی از واژه «فقه» مستحدث بوده و مربوط به دوران متأخر است، بلکه مراد از واژه «فقه» بصیرت و آگاهی در امر دین (فقه اکبر) است.»[15]
این در حالی است که حوزه شیعه؛ تا حدود زیاد از دو جهت به ویژه از دو سده اخیر از آرمان مورد نظر خود دور افتاده است:
یک؛ به جای عطف توجه به فقه اکبر؛ عموم مطالعات، تحقیقات و تدریسها از دو بستر آموزههای اعتقادی و اخلاقی فاصله گرفته و به فقه اصغر محدود شده است؛ به عبارت روشنتر؛ به جای آن که آموزهها و گزارههای دین در سه حوزه اعتقادیات، اخلاقیات و فقهیات مدار درس و بحث باشد، فقط آموزهها و گزارههای فقهی مورد توجه قرار گرفته و دو دسته دیگر از آموزههای دینی تا حدود زیاد از مدار توجه حوزه خارج شدهاند.
بر این اساس، میبینیم که سالها است که فقه و اصول، بستر اصلی مطالعات و مباحثات حوزه را تشکیل میدهند و بخش عمده مراتب، مدارج، مدارک و حمایتهای مادی و معنوی در حوزههای شیعه بر مدار آنها جریان یافته است.
دو؛ به رغم تاکید پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) بر ضرورت جریان درس و بحث بر مدار متون وحیانی، قرآن و میراث روایی اهل بیت(ع)؛ حتی در همان محدوده فقه اصغر تا حدود زیاد به حاشیه رفته است؛ به گونهای که گاه گفته میشود که در حوزه میتوان به درجه اجتهاد دست یافت؛ بیآن که حتی نیاز به یک بار مطالعه و تلاوت کامل قرآن باشد!
مظلومیت تفسیر قرآن در حوزه تا بدان پایه است که وقتی مرجع فقید شیعه؛ آیتالله خویی نخستین جلد از تفسیر البیان را منتشر ساخت، گروهی از حوزویان ایشان را به باد انتقاد گرفته و این کار را دون شأن مرجعیت دانستند! چنان که بسیاری از صاحب نظران اذعان کردهاند که علامه طباطبایی با تدوین تفسیرالمیزان و تدریس آن در حوزه که در حقیقت به احیاء قرآن در حوزهها انجامید، تضحیه کرد!
چنان که به رغم نقش تاثیرگذار بازخوانی متون روایات و نیز نقش آگاهی از علوم حدیث در فرآیند اجتهاد، باید اذعان کرد که حدیث و علوم مرتبط با آن نیز بسان قرآن با مظلومیت و مهجوریت شگفتآوری در حوزه روبرو است.
حال که از یک سو فقه اکبر این چنین نحیف شده و فقه اصغر جای آن را گرفته است و از سویی دیگر حتی در فقه اصغر مطالعات وحیانی تا حدود زیاد به حاشیه رانده شده است، لازم است تا در همان محدوده فقه اصغر، روشی در مطالعات فقهی مورد توجه قرار گیرد که به جای عطف توجه بیشتر به آراء و انظار فقهی، متن روایات اهل بیت (ع) مدار درس و بحث قرار گیرد و از این طریق، بخشی از اهتمام ضعیف حوزه ها به میراث روایی نورانی اهل بیت(ع) تدارک شود و حوزههای شیعه از این رهگذر تا حدودی به فقه اکبر نزدیک شوند.
از این جهت، باید اذعان کرد که روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» در زمینهسازی برای نزدیک شدن به فقه اکبر و بسترسازی برای بازخوانی متون روایی اهل بیت(ع)، بسیار تاثیرگذار است.
از جمله برکات روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» آشنایی و آگاهی از شرایط و فضای صدور روایات است؛ به این معنا که این روش به ما کمک میکند تا دریابیم که اهل بیت(ع) و کسانی که در متن روایات در قالب پرسش حضور دارند، در چه شرایطی از نظر امکانات، محیط زیست، وضعیت مسکن، شهر نشینی، ابزار و امکانات سفر و … برخوردار بودند.
بدون تردید این امر نگاه فقیه را به چگونگی تعامل با این دست از روایات توسعه میدهد؛ به عنوان نمونه با توجه به این نکته است که فقیه درمییابد علت کراهت شارع از شغل قصابی و نقش آن در پدید آوردن قساوت قلب، آن است که در عصر صدور روایات قصابها خود بدست خویش حیوانات را ذبح و سلاخی میکردند، اما در روزگار ما که این کار در کشتارگاه انجام میگیرد، دیگر کراهت این شغل معنا ندارد.
برای اثبات مدعا یک نمونه را مورد بررسی قرار میدهیم:
ثقةالاسلام کلینی در کافی شریف، بابی با عنوان «بَابُ الصِّنَاعَاتِ»[16] روایاتی آورده است که در آنها از پذیرش برخی از مشاغل نهی شده که عموم شارحان حدیث و فقهاء آن را به کراهت حمل کردند.
از جمله برکات روش اجتهادی «روایتمحور و فقاهتمدار» آشنایی و آگاهی از شرایط و فضای صدور روایات است؛ به این معنا که این روش به ما کمک میکند تا دریابیم که اهل بیت(ع) و کسانی که در متن روایات در قالب پرسش حضور دارند، در چه شرایطی از نظر امکانات، محیط زیست، وضعیت مسکن، شهر نشینی، ابزار و امکانات سفر و … برخوردار بودند.
دو روایت از میان آنها مورد نظر ماست، بدین شرح است:
- 1. عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّه(ع) فَخَبَّرْتُه أَنَّه وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَالَ ألَا سَمَّيْتَه مُحَمَّداً قَالَ قُلْتُ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَلَا تَضْرِبْ مُحَمَّداً ولَا تَسُبَّه جَعَلَه اللَّه قُرَّةَ عَيْنٍ لَكَ فِي حَيَاتِكَ وخَلَفَ صِدْقٍ مِنْ بَعْدِكَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي أَيِّ الأَعْمَالِ أَضَعُه قَالَ إِذَا عَدَلْتَه عَنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ فَضَعْه حَيْثُ شِئْتَ لَا تُسْلِمْه صَيْرَفِيّاً فَإِنَّ الصَّيْرَفِيَّ لَا يَسْلَمُ مِنَ الرِّبَا ولَا تُسْلِمْه بَيَّاعَ الأَكْفَانِ فَإِنَّ صَاحِبَ الأَكْفَانِ يَسُرُّه الْوَبَاءُ إِذَا كَانَ ولَا تُسْلِمْه بَيَّاعَ الطَّعَامِ فَإِنَّه لَا يَسْلَمُ مِنَ الِاحْتِكَارِ ولَا تُسْلِمْه جَزَّاراً فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْه الرَّحْمَةُ ولَا تُسْلِمْه نَخَّاساً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّه ص قَالَ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاسَ.[17]
در این روایت از مشاغل ذیل با ارایه دلایل خاص نهی شده است:
- صرّافی؛ چون صرّاف از ربا در امان نیست.
- کفنفروشی؛ زیرا وباء باعث خوشحالی او میشود.
- فروشندگی طعام؛ زیرا از احتکار در امان نیست.
- قصابی؛ زیرا رحمت و عطوفت از قلب او میرود.
- بردهفروشی؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) فرموده است: بدترین مردم کسی است که انسانفروشی کند.
- عَنْ أَبِيعَبْدِ اللَّه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّه (ص) قَالَ إِنِّي أَعْطَيْتُ خَالَتِي غُلَاماً و نَهَيْتُهَا أَنْ تَجْعَلَه قَصَّاباً أَوْ حَجَّاماً أَوْ صَائِغاً.[18]
در این روایت، بدون ذکر دلیل از سه شغل نهی شده است: قصابی، حجامت و زرگری. چنان که پیداست از دو شغل حجامت و زرگری در روایت قبل یاد نشد و نیز به جای واژه «جزّار» در روایت قبل از واژه «قصاب» استفاده شده است. این امر نشان میدهد که مراد از هر دو واژه یک شغل است؛ زیرا در دوران گذشته قصاب کسی بود که خود سر حیوان را قطع میکرد.
شاهد مدعا آن که در روایت قبل اعلام شد که شغل جزاری باعث سلب رحمت از قلب میشود. طبق روایت ششم این باب از شغل «نساجی» یا همان بافندگی نیز نهی شده است.[19]
همچنین در روایتی که شیخ طوسی آورده چنین آمده است:
« عن أبي الحسن، ” موسى بن جعفر(ع) قال: جاء رجل إلى النبي(ص) فقال: يا رسول الله قد علمت ابني هذا الكتابة ففي أي شئ أسلمه؟ فقال: أسلمه لله أبوك ولا تسلمه في خمس: لا تسلمه سباء ولا صائغا ولا قصابا ولا حناطا ولا نخاسا قال: فقال: يا رسول الله ما السباء؟ قال: الذي يبيع الأكفان، و يتمنى موت أمتي وللمولود من أمتي أحب إلي مما طلعت عليه الشمس، و أما الصائغ فإنه يعالج زين غنى أمتي، و أما القصاب فإنه يذبح حتى تذهب الرحمة من قلبه، وأما الحناط فإنه يحتكر الطعام على أمتي، ولئن يلقى الله العبد سارقا أحب إلي من أن يلقاه قد احتكر الطعام أربعين يوما، و أما النخاس فإنه أتاني جبرئيل فقال: يا محمد إن شرار أمتك الذين يبيعون الناس.»[20]
در این روایت نیز از اشتغال به پنج شغل نهی شده است:
- کفنفروشی؛ زیرا کفن فروش آرزوی مرگ مسلمانان را دارد، در حالی که یک فرزند زاده شده از امت اسلامی نزد رسول خدا (ص) از آن چه خورشید بر آن تابیده، محبوبتر است.
- زرگری؛ زیرا زرگر تنها در فکر رفع نیاز ثروتمندان امت اسلامی است.
- قصابی؛ زیرا او چنان سر حیوانات را میبرد که رحمت از قلب او رخت برمیبندد.
- گندم فروشی؛ زیرا طعام مسلمانان احتکار میکند.
- برده فروشی؛ زیرا طبق اعلام جبرئیل (ع) بدترین فرد امت کسی است که آدمیان را میفروشد.
از مجموع روایات پیشگفته، بدست میآید که مشاغل ذیل مورد نهی و نکوهش قرار گرفتهاند:1. صرّافی؛ 2. کفنفروشی؛ 3. فروشندگی گندم یا مطلق طعام؛ 4. قصابی؛ 5. برده فروشی؛ 6. زرگری؛ 7. حجامت.
از سویی دیگر؛ دلایلی که برای نکوهش این مشاغل اعلام شده است، با توجه به شرایط حاکم در عصر ما و تغییر ماهوی عموم این مشاغل، حکایت از آن دارد که نکوهش مورد نظر نمیتواند هم چنان برقرار باشد؛ به عبارت دیگر گذار زمان، نوعی تغییر ماهوی در موضوعات این دست از مشاغل ایجاد کرده است و با تغییر ماهوی موضوع، دیگر استمرار نکوهش معنا ندارد.
زیرا به عنوان نمونه درباره علت نکوهش شغل کفنفروشی، گفته شده است که کفنفروش آرزو دارد تا بلایی همهگیر؛ همچون وبا بیاید تا مردم زیادی کشته شوند و او برای آنان کفن بفروشد یا آرزو میکند آحاد مسلمانان حتی اگر یک نفر باشد، بمیرد و برای او با فروش کفن درآمد حاصل شود.
این تعلیل با توجه به عصر صدور روایات و شرایط حاکم بر آن دوران از هر جهت صادق است و از این که چنین آرزویی ذاتاً مذموم است، نکوهش و نهی از این شغل منطقی خواهد بود، اما در روزگار ما شغل کفنفروشی با تغییرات جدی همراه شده است؛ زیرا عرضه کفن در لابلای سایر کالاها ذهنیت کسب درآمد از طریق کفن را کاملاً کاهش میدهد و چه بسا در خاطر فروشنده نمیگذرد که ای کاش کسی بمیرد تا او کفن بیشتری بفروشد!
افزون بر آن، در بسیاری از کشورها و شهرها رسم بر این شده که شستن میت و تامین کفن او توسط شهرداریها انجام شده و عموماً مبالغ آنها از بازماندگان میت اخذ میشود. به عبارت دیگر؛ فروختن کفن از حوزه فعالیت اقتصادی افراد حقیقی خارج شده و درباره شهرداریها هم تصور کسب درآمد از طریق کفنفروشی معنایی نخواهد داشت.
با توجه به شرایط کنونی روزگار ما اگر کسی در لابلای کسب و کار و تجارت خود کفن هم بفروشد، به خاطر فقدان عنصر آرزوی مرگ مسلمان داشتن، نکوهشی نخواهد داشت.
نیز همانگونه که اشاره شد از شغل قصابی در این روایات با دو عنوان «قصاب» و «جزار» نام برده شده و در تعلیل نکوهش آن آمده است که این شغل باعث زوال رحمت از قلب قصاب میشود؛ زیرا او پیوسته باید سر حیوانات را ببرد.
پیداست این تعلیل ناظر به شرایط و حال و هوای عصر صدور روایات است که سربریدن حیواناتی همچون؛ شتر، گاو و گوسفند در همان دکان قصابی انجام میگرفته است، اما در روزگار ما چند تحول اساسی در این شغل ایجاد شده است؛ زیرا کار سربریدن حیوانات در بسیاری از کشورها توسط دستگاههای مخصوص ذبح انجام میشود و اساساً افرادی که در آن جا حضور دارند، صرفاً ناظر بوده و بیشتر روند دستگاههای مربوط را نظارت میکنند.
از این جهت و به خاطر عدم دخالت مستقیم در سربریدن حیوانات، زوال رحمت قلبی درباره آنان چندان صادق نیست، مگر به همان میزان اندکی که ممکن است به هنگام تماشای صحنه سربریدن حیوان رخ دهد.
از سویی دیگر، در بسیاری از کشورهای رشد یافته، اسلامی کار سلاخی و سربریدن حیواناتی؛ همچون شتر، گاو و گوسفند در مجموعه خاصی که در هر شهر با عنوان «کشتارگاه صنعتی» پیشبینی شده انجام میشود و لاشه حیوان پس از انجام تشریفات قانونی به مغازه قصابی انتقال داده میشود. طبق منوال جاری، اساساً قصاب هیچ دخالتی در سربریدن حیوان ندارد و کارش تنها تحویل لاشه در مغازه و تقطیع لاشه به قطعات کوچک برای مشتریان است.
آیا با چنین روند جاری در عصر ما، رخت بربستن رحمت و مهر از قلب قصاب ها معنا دارد؟!
از این جهت به خاطر تحول ماهوی شغل قصابی و موضوع حکم نهی و نکوهش، دیگر در روزگار ما نمیتوان گفت که قصابی شغل نکوهیدهای است.
درباره فقره «غنی امتی» به خاطر احتمال راهیافت تصحیف پنج احتمال داده شده است. تامل در این وجوه پنجگانه نشان میدهد که مراد از شغل زرگری منطبق با شرایط عصر صدور روایات، آن دسته از زرگرها هستند که خود شمش طلا را در کوره آب کرده و در شکلها و قالبهای زیبا و فریبنده ارایه میکنند؛ به عبارت روشنتر خود در نقش و نگار آن نقش مستقیم دارند.
با چنین کارکردی است که میتوان گفت زرگر دنیا را در چشم مخاطبان زینت میدهد یا باعث زنگار دل آنان میشود یا زمینه فریب مشتریان را فراهم میکند یا چشم مردم را به دنیا مشغول میسازد. البته معنای پنجم میتواند شامل هر کسی باشد که زمینهساز زینت اغنیا و برآمدن آنان به عنوان طبقات مرفه میشود.
اگر هر یک از چهار برداشت اولیه را ترجیح دهیم، دیگر نکوهش مورد نظر شامل کارکرد متعارف شغل زرگری در عصر ما نمیشود؛ زیرا کار ریخت و ساخت طلا که تعلیلهای مذکور در روایات ناظر به آنها است، در کارگاههای مخصوص توسط افرادی خاص انجام میشود و آنچه در فروشگاه زرگری اتفاق میافتد، عرضه آنها به مشتری است. با این نگاه، دیگر نهی و نکوهش مورد نظر در این روایات ناظر به شغل زرگری در دوران ما نمیشود.
هم چنین در روایات پیشگفته از آن جهت از شغل صرافی نهی و نکوهش شده است که این شغل فرد را در معرض ربا قرار میدهد. پیداست این امر نیز ناظر به عصر صدور روایات است که در آن روزگار کار صراف جابجایی انواع طلا و نقره مسکوک بوده است.
به عبارت روشنتر؛ پول رایج در عصر صدور روایات و چند سده پس از آن عین طلا و نقره بود که در وزنها و شکلهای مختلف در دوران هر یک از حاکمان اسلامی ضرب میشد و به عنوان پول رایج مورد استفاده قرار میگرفت.
در چنین فرضی است که راهیافت ربا در کار صرافی معنا پیدا میکند؛ زیرا به استناد ادله فقهی هرگونه جابجایی میان طلا و نقره به نقصان و فزونی ربا محسوب میگردد، اما در روزگار ما و از چند سده اخیر، اسکناس به عنوان اوراق مالی جای طلا و نقره را گرفته و این دو فلز گرانبها تنها به عنوان پشتوانه مورد استفاده قرار میگیرد.
از سویی دیگر، با توجه به گستردگی و تنوع انواع پولهای ملی هر کشور، شغل صرافی برای جابجایی پولها امری اجتنابناپذیر خواهد بود.
از سویی دیگر، با توجه به آن که در معاملات صرافی هیچگونه فلز گرانبها جابجا نمیشود و تنها کاغذ اسکناس به تناسب نیاز خریدار و فروشنده مورد جابجایی قرار میگیرد، مفهوم ربا معنا نخواهد داشت. از این جهت نهی و نکوهش از شغل صرافی که در روایت پیشگفته بازتاب یافته شامل شغل صرافی عصر ما نمیشود.
الحمد لله و له المنة
[1]. محقق و مدرس دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم
[2]. این کتاب توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در سال 1386 انتشار یافت و بحمدلله در کنار برگزیده شدن در کتاب سال حوزه، در جشنواره بین المللی فارابی مورد تقدیر قرار گرفت.
[3] . البته باید توجه داشت که اخباریان؛ چنان که بزرگانی از آنان؛ همچون محدث بحرانی اذعان کردهاند، به دو دسته اخباریان افراطی و اخباریان معتدل تقسیم میشوند و شماری از دیدگاههای رایج؛ همچون عدم حجیت ظواهر قرآن که به اخباریان نسبت داده میشود، در حقیقت از سوی اخباریان افراطی ارائه شده است. برای تفصیل بیشتر ر. ک: الحدائق الناضرة، ج1، ص 27؛ مصادرالاستنباط عند الأصوليين و الأخباريين، ص 85.
[4]. به لطف الهی تا کنون از بخش آغازین کتاب شریف وسائل الشیعه؛ یعنی از بخش عبادات آن کتاب الطهاره و بخشی از کتاب الصلات و از بخش دوم این کتاب؛ یعنی از بخش معاملات کتاب الجهاد، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و بخش عمده کتاب التجاره و نیز کتاب القضاء و در مجموع حدود پانزده هزار روایت تدریس شده است. تجربه شیرین همزمانی تدریس فقه عبادات با فقه معاملات، نشان داد که تاملات و تعاطی فکریِ همزمان میان این دو بخش، به ترسیم چهره جامعی از نظام تشریعات دینی در ذهن کمک شایانی می رساند. از آنجا که در کنار ضبط صوت دروس، شرح روایات به صورت مکتوب ثبت شده است، امید است ان شاء الله تعالی با عنایات حضرت باری و توجهات حضرت حجت (ع)، در آینده ای نه چندان دور، شرح نهایی و جامع کتاب شریف وسایل الشیعه انتشار یابد.
[5]. معانی الاخبار، ص 2.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. کمال الدین و تمام النعمة، ص 483.
[9]. الکافی، ج 8، ص 229.
[10]. عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 275.
[11]. الکافی، ج 1، ص 32 «باب صفة العلم وفضله وفضل العلماء».
[12]. توبه، 122.
[13]. المیزان، ج 9، ص404.
[14]. وسائل الشیعة، ج 27، ص 99.
[15]. الاربعین، ص 10، حدیث اول.
[16] . كافي، ج 5، ص 113.
[17]. همان، ص 114.
[18]. همان.
[19]. «لَا تَكُنْ حَائِكاً قُلْتُ فَمَا أَكُونُ قَالَ كُنْ صَيْقَلاً» همان، ص 115.
[20]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 362.