شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 27 و 28 » المیزان را باید خواند
المیزان را باید خواند | اصغر طاهرزاده
1906 بازدید

در این نوشتار استاد گرامی رجوع به المیزان و بهره‌گیری کامل از مطالب آن را در گرو نگاه عمقی و آمادگی روحی و علمی می‌دانند که شخص قبل از رجوع باید در خود ایجاد کند. نویسنده روش المیزان و علامه در تفسیر را روش تفسیر قرآن به قرآن می‌دانند که بهترین شیوه تفسیری است و علامه با توجه به تبحر در تفکر عقلی و علوم روایی از هر دو در جای خود استفاده کرده است و به عنوان مؤید نیز آورده است و به عنوان مثال برای چگونگی روش تفسیر قرآن به قرآن، نحوه تفسیر آیه 42 حضرت یوسف را با توجه به آیات دیگر قرآن اشاره می‌نماید. و به نقش جامعیت و تجرد روحی علامه در تفسیر و حاضر بودن همه قرآن نزد مفسر اشاره می‌نمایند. در ادامه نکاتی برای استفاده بهتر از المیزان و دقت در جملات علامه با توجه به موجزگویی ایشان، ارتباط با روح المیزان و تأمل در تمام المیزان و نه رجوع موضوعی ابتدایی را پیشنهاد می‌دهند. در پایان نیز به مواردی چون دلایل عدم ورود جنبه‌های باطنی و تأویلی در المیزان، میزان ورود به مسائل مطرح معاصر و توصیه برای عدم عجله و با حوصله و تأمل خواندن المیزان اشاره می‌نمایند.

برکات برخورد با آثار حكيمان

در رابطه با رجوع به ثابتات عالم ابتدا باید متوجه باشیم حرف‌های سطحی و زودگذر، عمر ما را در انواع پریشانی‌ها تمام می‌کند و باید رجوع ما به اندیشه‌هایی باشد که خودشان گرفتار روزمرّگی‌ها نیستند. ما در برخورد با كتاب‌هاي امثال حضرت امام(ره)، شهيد مطهري و علامه ‌طباطبايي، اگر به این نتیجه رسیده‌ایم که واقعاً از سطحي ‌بودن و ناپایداری خسته ‌شده‌ايم، يك طور برخورد مي‌كنيم ولی اگر نگران سطحي ‌بودن و ناپایدار بودن نباشیم حتی اگر كتاب‌های این بزرگان را هم بخوانيم طوری برخورد نمی‌کنیم که به مقصود اصلی نویسندگان آن کتاب‌ها دست بیابیم. اگر ما بنا نداشته ‌باشيم از سطح زندگی به عمق آن هجرت کنیم هنگامی که با سخنان علامه طباطبایی«رحمة‌ ‌الله‌‌ علیه» در المیزان روبه‌رو می‌شویم صرفاً حرف‌هاي ساده‌ سخنان ایشان را در مي‌آوريم، در حالی که اين روش، روش برخورد با كتاب و آثار حكيمان نيست. باید از خود بپرسید در برخورد با آثار حکیمان بنا داريد حقايقي را كه به ‌راحتي در دسترس همه قرار نمی‌گیرد و خدا به يك عده‌اي لطف ‌كرده و به آنها داده ‌است، پیدا کنیم و یا می‌خواهید در برخورد با آثار آن بزرگان اطلاعاتی بر اطلاعات گذشته‌ خود اضافه کنید، بدون آنکه بخواهید اصل سخنان را از فرع آنها تفکیک نمائید؟

قرآن مي‌فرمايد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏»[1] خدا بهتر مى‏داند رسالتش را در كجا قرار دهد. هنر انسان‌ها باید این باشد که از آنچه خداوند در اختیار پیامبرش قرار داده استفاده کنند. در همین راستا خداوند به امثال حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیهما» نکاتی ارزانی داشته که بشر امروز سخت نیازمند آن است. ما چه كار داريم كه چرا خدا آن معارف را به ما نداده، به این نکته کار داشته باشیم که خداوند خواسته ما آن معارف را از طریق آن بزرگان به دست آوریم. مثل اين است كه كسي بگويد چرا خدا آب را «تر» كرد تا ما از طریق آب سیراب شویم، چرا سیرابی را به خود ما نداد. هنر ما آن است که به کمک آب، خود را سیراب کنیم. همان‌طور که آب پاسخ خداوند است به تشنگی ما، آثار علمایی مثل امام و علامه جواب‌گویی خداوند است به نیاز ما در جهان امروز. اهمیت کار آنها وقتی درست روشن می‌شود که هیچ سخنی در عرض سخنان این بزرگان راه‌گشای رفع مشکلات بشر امروز نیست. زیرا اینان به جای دنباله‌روی از تفکر مدرن بنا دارند بشریت را به حقایق ثابت عالم راهنمایی کنند. وقتی متوجه شدیم این بزرگ‌مردان – در کنار انبیاء و اولیاء- معارفی را به دست آورده‌اند که جواب‌گوی نیاز امروز ما است چرا در گرفتن آن معارف کوتاهی کنیم؟ حقیقت این است که خدا از دریچه‌ قلب اینها چیزهایی به ما داده است تا ما از اشکالاتی که امروزه در زندگی بشر مدرن پیش آمده عبور کنیم. متأسفانه در زمانه‌ای قرار گرفته‌ایم که افراد هر وقت هر چیزی را دلشان خواست برای خود مشروع می‌دانند حتی همجنس‌بازی، آیا راهی برای عبور از چنین روحیه‌ای می‌شناسید. آیا فضیلت‌ها و باورهای ثابتی هست که اگر بشریت از آنها جدا شود به هلاکت خود نزدیک می‌شود؟

در بحث نبوت و امامت و ولايت، موضوعی مطرح می‌شود كه بيشترين استفاده از قرآن را كسي مي‌برد كه بيشترين حق‌خواهي را دارد و از آنجایی که رسول خدا (ص) قبل از نزول وحی با ‌تمام ‌وجود به دنبال حقيقت بودند آن حضرت بیش از همه به قرآن ایمان آوردند و از قرآن استفاده می‌کنند.

لازمه‌ استفاده از الميزان

تأکید بنده در رابطه با چگونه استفاده‌کردن از تفسیر المیزان است، اگر بنا داريد با رجوع به الميزان به دنبال حرف‌هاي ساده و آسان باشید چرا می‌خواهید به تفسیر الميزان رجوع کنید؟! برويد به سراغ تفسيرهاي ساده‌ای که به همین منظور نوشته شده. برای ورود به تفسیر المیزان ابتدا بايد اين خيزش و عزم در شما ایجاد شده باشد كه می‌خواهید از طریق قرآن و در نگاه انسان متفکری که به خوبی ناکامی‌های بشر امروز را می‌شناسد، نیازهای امروز خود را از زاویه علوم انسانی برآورده سازید و بدانید علامه طباطبایی«رحمة ‌الله ‌علیه» بنا دارد در مقابل ساختاری که جهان مدرن به بشریت تحمیل کرده، ساختار قرآنی را در فضای امروز متذکر شود و به همین جهت تأکید می‌کنم تفسیر المیزان براي انسان‌هایي كه مي‌خواهند به عمق موضوعات انسانی دست یابند حرف دارد. اگر رسيده‌ايد به اينكه ساختارهای موجود جهان به جهت غفلت از عالم قدس و معنویت دچار معضل اساسی است و مي‌خواهيد در مسائل معرفتيِ اسلام قله‌ها را طي ‌كنيد، يكي از بهترين راه‌هاي معرفت، تفسیر الميزان است. اما كسي هنوز به اين آگاهی نرسيده ‌است و اگر سراغ الميزان برود نمی‌تواند با روح آن ارتباط برقرار کند، هر چند نکاتی از آن بیاموزد.

تأكيد بنده این است كه کسانی باید به تفسیر الميزان رجوع کنند که روحشان آماده است از طریق آن تفسیر تغذیه شود و مطالب مطرح شده در آن تفسیر را – در عین ظرائفی که دارد- غذای جان خود می‌دانند.

در برخورد با المیزان باید اين را بدانيد كه يكي از خصوصيات علامه ‌طباطبايي«رحمة ‌الله‌ علیه» موجزگویی و کتوم بودن است، يعني طوری سخن می‌گویند که فقط كسي كه اهل است می‌تواند مطلب را بگیرد.

مي‌خواهم عرض ‌كنم وقتی متوجه باشیم علامه طباطبایي«رحمة ‌الله‌ علیه» كتوم‌اند و حقايق را به صورتی پنهانی مطرح می‌کنند باید خود را آماده کنید که بتوانید آن پنهاني‌ها را بیابید و به همین جهت هر روحي نمی‌تواند با الميزان روبه‌رو بشود.

حتماً شنيده‌ايد؛ آيت‌الله طباطبایي راجع به معاد به آن صورتی که در مکتب حکمت متعالیه مطرح است بحثی را باز نکرده‌اند آيت‌الله‌ جوادي‌ آملي«حفظه ‌الله ‌تعالي» مي‌فرمايند: مرحوم علامه «رحمة ‌الله ‌علیه» آنگاه که در درس اسفار به مبحث معاد که بعد از سَفَر نفس است، رسيد، ديگر درس اسفار را ادامه ندادند و معاد را به شکل علني براي طلاب تدريس نکردند و در بيان راز آن مي‌فرمودند: «زمان بحث معاد نرسيده است، هنوز خداي سبحان مسأله معاد را روزي حوزه‌هاي علمي نکرده است که انسان بتواند مباحث معاد را علني تدريس کند. چون هر علمي رزق الهي است و اين روزي نيز مربوط به عصري خاص است و نسلي دارد تا – إن‌ شاء الله- آنها آماده بشوند و هنوز چنين نشده است. گاهي نيز تعارف مي‌کردند که شما مباحث معاد را بنويسيد ولي مي‌فرمودند که هنوز وقتش نرسيده است.»[2] با اینکه فرمودند بحث معاد هنوز براي حوزه زود است، ولی با همان روحیه‌ کتوم بودن در سطوری بسیار مختصر حرف اصلی را زده‌اند ولی مطالب را در پرده می‌گویند تا فقط اهلش بگیرد. جناب آقاي دکتر غفاري در كتاب «شريعتِ صامت» مي‌گويند: آقاي مطهري مي‌گفتند: من يك سطر از الميزان را مي‌گيرم و گاهي ده جلسه روی آن بحث‌ مي‌كنم. ملاحظه كنيد كه اين را شهید مطهری می‌گویند که در قله‌ معارف اسلامی ایستاده است. همه حرف اين است كه با الميزان بايد با روحیه و عزمی خاص برخورد كرد وگرنه از معارف عميق و بلند آن محروم مي‌شويد ولي غرور الميزان خواندن برايتان مي‌ماند.

تأكيد بنده این است كه کسانی باید به تفسیر الميزان رجوع کنند که روحشان آماده است از طریق آن تفسیر تغذیه شود و مطالب مطرح شده در آن تفسیر را – در عین ظرائفی که دارد- غذای جان خود می‌دانند.

اينكه مي‌بينيد تفسير الميزان در همه محافل دینی مطرح نیست این را یک امر طبیعی بدانید و تصمیم نگیرید شرایط را تغییر دهید. سعی‌ کنید روح‌های افراد را آماده کنید تا خودشان متوجه شوند نیازهای اساسی‌شان با المیزان برآورده می‌شود. مگر امام صادق­(ع) نفرمودند: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»:[3] قطعاً امر ما دشوار و طاقت‌فرسا است، نمی‌تواند آن را حمل کند مگر فرشته مقرّب، يا پيامبر مرسل، يا بنده‏اى كه خداوند دلش را جهت ايمان آزموده است‏. با این مقدمات خواستم عرض کنم: اگر با دقت كافي وارد تفسير الميزان شويد، بسياري از نكات عميق عقیدتی و اخلاقی و عرفاني و سیاسی را به دست خواهيد آورد كه سراسر قرآن متذكر آنها است و خداوند در لابه‌لای سوره‌ها مطرح نموده است. آيت ‌الله حسینی تهراني«رحمة ‌الله‌ علیه» در كتاب «مهر تابان» مي‌فرمایند: ما چند بار از علامه‌ ‌طباطبایي«رحمة‌ الله ‌علیه» خواستيم كه به ما کتاب «فصوص محي‌الدين» را درس ‌بدهند ولی علامه از ما انتظار داشتند از ایشان بخواهیم قرآن را برای ما بگویند. برداشت علامه طهرانی آن بود که علامه طباطبایي«رحمة ‌الله ‌علیه» می‌خواستند بگویند: اگر شما قرآن را با آن دید خاص نگاه ‌كنيد، آنچه در فصوص محی الدین هم هست به دست می‌آورید. به نظر بنده هم اگر كسي الميزان را آن‌طور كه الميزان است نگاه ‌كند، واقعاً به آن نكات عميقي كه در فصوص مطرح است به خوبی دست می‌یابد، منتها با يك وسعت بيشتر. البته فصوص محي‌الدين هم در واقع يك تفسير قرآن خوبی است و می‌تواند مقدمه فهم ظرایفی باشد که در المیزان مطرح است.

روش الميزان؛ مانع نفوذ شيطان در تئوري‌ها

خدا به ملت ما كمك ‌كرده ‌است و نور قرآن را بر قلب علامه طباطبایی«رحمة ‌الله‌ علیه» اشراق نموده تا در حال حاضر از رهنمودهای قرآنیِ مناسب جهت زندگی در این دوران محروم نباشیم. در زمانی که نظام‌های سیاسی عالم همه معطوف به قدرت است و دغدغه‌ اصلی آنها معیشت در دنیا است، قرآن چشم ما را به حقایقی می‌اندازد که آن حقایق باید باطن نظام‌های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی و اقتصادی ما باشند تا معنویت بر ماده‌گرایی غلبه کند و افق بشر از وضع موجود در آید.

روش علامه‌طباطبايي«رحمة ‌الله‌ عليهما»، در تفسیر المیزان روش تفسیر قرآن به قرآن است که بهترين و کارآمدترين شيوه‌ تفسيري قرآن می‌باشد که از اهل بيت(علیهم السلام) به ما رسیده. زیرا براي فهم يک متن مقدس ديني، بهترين راه تدبّر در همان متن است. اساس اين تفسير  این است که هر آيه از قرآن کريم با تدبّر در ساير آيات قرآني و بهره‌گيري از آنها تفسیر مي‌شود.

بنا به نظر آیت الله جوادی«حفظه ‌الله»:

«الميزان حقیقتا براى يك مفسّر، دایرة المعارف قرآنى است تا بتواند دقایق فهم قرآن را به‌ دست آورد. آنچه در تفسیر الميزان رعایت شده است جز در روايات معصومين (علیهم السلام) در تفاسير پيشينيان به ندرت ديده مى‏شود، شناسايى آيات كليدى و ريشه‏اى قرآن و در پرتو آن آيات، درهاى بسيارى از آيات ديگر را گشودن، کار علامه‌ طباطبایی«رحمة ‌الله ‌علیه» در المیزان است. در این روش سخن از كلمه يا كلام مشابه نيست تا فهرست‏ها و لغت‌نامه‌ها راهگشا باشند، بلكه در اين روش بايد از «المعجم» و كتاب لغت جلوتر رفت و به «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» رسيد و آیات كليدى را به‌عنوان «مفاتيح غیب» ديد و از آيات كليدى گره‏هاى بسته را گشوده و به كمك غُرر آیات، سراسر قرآن كريم را درهاى باز الهى ديد كه هيچ جاى آن ناگشوده نيست و سپس آيات ريشه‏اى كه ظواهر را تغذيه مى‏كند از آيات كليدى كه بواطن قرآن را مى‏گشايد جدا كرد. نتيجه‌ شناسايى آيات زير‌بنایى و آشنايى با آيات روبنايى و كيفيت ظهور آيات پايه‏اى در اين آيات و نحوه‌ رجوع اين آياتِ روبنايى به آيات گذشته، از نشانه‌های استحكام تفسير قرآن است که در المیزان به‌ خوبی رعایت شده است.

با اندکی دقت در المیزان معلوم می‌شود مرحوم علامه طباطبایی«قدس‌سره» اطلاع نسبتاً وسيع و فراگيرى نسبت به تمام ظواهر قرآنى داشته‌اند و لذا هر آيه را كه طرح مى‏نمایند طورى درباره‌ آن بحث مى‏كنند كه سراسر قرآن كريم مدّ نظر است و از آن جایی که سيرى طولانى و عميق در سنّت ائمه (علیهم السلام) داشته‌اند، هر آيه كه طرح مى‏شود طورى آن را تفسير مى‏كنند كه اگر در بين سنّت معصومين (علیهم السلام) دليل يا تأييدى وجود دارد از آن به‌‌عنوان استدلال يا استمداد بهره‌بردارى شود و اگر دليل يا تأييدى وجود نداشت به سبكى آيه محلّ بحث را تفسير مى‏نمایند كه با سنّت قطعى آن ذوات مقدّسه تناقض نداشته باشد.

از آنجایی که مرحوم علامه«قدس‌سره» تبحرى كم‌ نظير در تفكر عقلى داشته‌اند. آيه‌ مورد بحث را طورى تفسير مى‏نمایند كه اگر در بين مبادى عقلى دليل يا تأييدى وجود داشت از آن دلیل در خصوص معارف عقلى – و نه احكام تعبدى– به‌عنوان استدلال يا استمداد بهره‌بردارى شود و اگر بحث‏هاى عقلى در آن باره ساكت بود طورى‌ آيه‌ را معنا مى‏نمایند كه با هيچ دليل قطعىِ عقلى مخالف نباشد، زيرا هرگز بین عقل و وحى تناقض نمی‌باشد چون هرگز دو حجّتِ هماهنگِ خداوند مباین نخواهند بود. بلكه عقل چراغى است روشن و وحى صراطى است مستقيم كه هيچ‌ كدام بدون ديگرى سودى ندارد.

مرحوم علامه «قدس‌سره» به همه‌ محكمات قرآن آشنا هستند و مى‏فرمایند برجسته‏ترين آيه‌ محكمه همانا آیه كريمه‌ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» است و در شناخت متشابهات نيز مسلط‌اند و به‌طور روشن متشابهات را به محكمات كه امُّ الكتاب مى‏باشند و به منزله‌ اصل و مادر همه مطالب قرآنى به‌ شمار مى‏روند، ارجاع مى‏دهند. محكمات را ميزان قطعى مى‏دانستند و مبانى علوم ديگر را با اين ميزان كه عقل نيز در برابر آن اذعان و خضوع دارد، ارزيابى مى‏كنند كه اين خود نشانه‌ پيمودن راه راست مى‏باشد زیرا حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏»[4] كسى كه متشابه قرآن را به محكم قرآن برگرداند، به راه راست راهنمایى شده است.

مرحوم علامه «قدس‌ سره» آشنايى كامل به مبانى عرفان و خطوط كلّى كشف و اقسام گوناگون شهود داشتند و لذا در عين دعوت به تهذيب نفس و استفاده‌ روشنِ تزكيه از قرآن و حمايت از رياضت مشروع و تبيين راه دل در كنار راه فكر، هرگز كشف عرفانى خود يا ديگران را معيار تفسير قرار نمى‏دهند، نهایتاً شهود خود را در صورت صحت، يكى از مصاديق آيه، مى‏دانند. البته در تفسیر قرآن، آن احتمالى كه راه كشف را ببندد و مسير تزكيه نفس را سدّ كند نمى‏پذيرفتند.

مرحوم علامه «قدس ‌سره» از آيات كليدى قرآن كريم به‌عنوان «غرر آيات» ياد مى‏فرمایند. درباره آيه‌ 8  از سوره طه: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» چنين مى‏گويند: «و من غرر الآيات فى السورة قوله تعالى اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى….»[5] و همچنين آيات هفتگانه پايان سوره حشر كه هم ترغيب به لقاى پروردگار از راه مراقبت و محاسبت در آنها مطرح است و هم عده‏اى از اسماى حسناىِ بارى تعالى كه هركدام مجراى فيضی جدا و تجلى علي‌‌حده باشد، به حساب آيات اصولى آمده و درباره‌ آنها چنين فرمودند: «و من غرر الآيات فيها الآيات السبع فى آخرها …».[6]

از آن جایی که مبدء تمام وجودهاى خارجى، هستى محضِ خداوند سبحان است كه بدون آن چيزى موجود نخواهد شد و مبدء تمام وجودهاى علمى، شناخت آن هستى محض است كه بدون معرفت او چيزى شناخته نخواهد شد. از اين جهت آيات توحيدى كه بيانگر صفات جمال و جلال آن ذات مقدّس مى‏باشد و وحدت ذات و وحدت مبدء خلق و وحدت ربّ و مدبّر و نيز وحدت معبود را تبيين مى‏نمايد، از غرر آيات به ‌شمار آمده و جزء معارف كليدى قرآن كريم محسوب مى‏شوند كه مبدء شناخت ساير آيات مى‏باشند و بدون آنها هيچ آيه‏اى فهميده نمى‏شود زيرا اين بخش از قرآن عهده‏دار قواعد كلّى قرآن‌شناسى مى‏باشد و با نيل به اين قواعد كلّى، ديگر آيات قرآنى روشن مى‏گردد. اين روش يعنى از آيات زير­بنایى و معارف كليدى پى به سایر آيات بردن، همان سيره‌ مرضيّه‌ ائمه‌ اطهار (علیهم السلام) بوده كه مرحوم علامه می‌فرمایند: اگر اين سبك سابقه‏دار به نسيان سپرده نمى‏شد و ادامه مى‏يافت بسيارى از اسرار قرآنى آشكار مى‏ گشت.[7]

در زمانی که نظام‌های سیاسی عالم همه معطوف به قدرت است و دغدغه‌ اصلی آنها معیشت در دنیا است، قرآن چشم ما را به حقایقی می‌اندازد که آن حقایق باید باطن نظام‌های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی و اقتصادی ما باشند تا معنویت بر ماده‌گرایی غلبه کند و افق بشر از وضع موجود در آید.

بنا‌بر‌اين سراسر قرآن كريم متشابه و مثانى همديگرند و شايد جدا نمودن هر آيه از آيات ديگر و آنها را در تفسير آيه‌ مورد بحث، ملاحظه نكردن و هركدام را بريده از جمع ديگران مشاهده نمودن و از آيات ديگر به‌عنوان دليل يا تأييد و شاهد مدد نگرفتن، يك نحوه تفرقه ايجاد كردن بين آيات منسجم و متّحد قرآن می­باشد كه بازگشت اين نوع تجزيه و پراكنده‌ ساختن اعضاى پيكر يگانه‌ كلام خدا به آن باشد كه در قرآن به‌عنوان يك روش نكوهيده نسبت به قرآن ياد شده و می‌فرماید: «…كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ»[8] آنهایی که قرآن را قسمت‌قسمت و جدا کردند. هر آيه را از ديگر آيات كه همانند اجزاى يك واحد به‌ شمار مى‏روند، منقطع‌ نمودن خود يك نحو تفرقه‌ ناپسند است، زيرا آيه‏اى كه به ديگر آيات انعطاف دارد نمى‏توان آن را بدون گرايش به مفاهيم آيات ديگر تفسير كرد.[9]

روش الميزان روشي است كه انسان را به عين معنويت وصل ‌مي‌كند به‌طوري‌كه چون و چراهاي شيطان ديگر نمي‌تواند در تئوري‌هاي شما وارد بشود.

چگونگی روش تفسیر قرآن به قرآن

با توجه به نکاتی که از قول حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌ الله» عرض شد روش علامه تفسير آيه ‌به‌ آيه است. آيه‌اي را به كمك آيه‌اي ديگر تفسير مي‌كنند. خود ايشان مي‌فرمايند: اين روش را ما از استادمان مرحوم قاضي داريم و اصل روش تفسیر آيه ‌به‌ آيه، تذكر معصوم و روش ائمه (علیهم السلام) است، كه عرض شد حضرت‌ اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايند: «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلي بَعْضٍ»[10] بعضي از قسمت‌های قرآن به كمك بعض ديگر سخن گفته و بعضي از آن شاهد بر بعض ديگر است.

براي روشن شدن روش تفسیریِ قرآن به قرآن به اين مثال توجه بفرمایيد: در آيه 42 سوره يوسف (ع) دارید كه آن دو نفري كه پيش حضرت یوسف (ع) آمدند تا خوابشان را تعبير كنند. حضرت فرمودند كه: يكي‌ از شما «مِيّ ‌ريزِ» پادشاه مي‌شود و دیگری را هم به دار می‌آویزند. در اينجا ظاهراً برای فهم ادامه آیه مشكلي به وجود مي‌آيد، چون در ادامه مي‌فرمايد: «قَالَ الَّذِي ظَنَّ أنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرُنِي عِنْدَ رَبِّكَ» حضرت به آن كسي كه متوجه بودند نجات مي‌يابد، گفتند: پيش آن ربّت، – يعني عزيز مصر- كه مي‌روي، ياد ما باش. يعني بگو كه يك انساني را بي‌گناه زندان كرده‌اند. ادامه آيه هست كه: «فَأنْسَاهُ الشَّيْطَانُ، ذِكْرَ رَبِّهِ» شيطان ياد ربّش را از ياد او ‌برد. اين سؤال هست كه شيطان يادِ چه كسي را از یاد ربش برد و در او تصرف کرد؟ بعضی از مفسرین به‌عنوان يك نكته اخلاقي اين‌گونه تفسير مي‌كنند كه:  «شيطان یاد خدا را از ذهن حضرت يوسف (ع) برد. «فَلَبِسَ فِي سِجْنِهِ بِضْعَةَ سِنينَ» پس در نتیجه يوسف چند سال ديگر در زندان ماند، چون يوسف تحت تأثير شيطان، از ياد پروردگارش غفلت كرد و به غير خدا متوسل شد و به جرم اين غفلت، چند سال ديگر در زندان ماند.

در تأييد اين برداشت از آيه، روايت هم داريم، ولي با وجود روايت، علامه‌ طباطبايي«رحمة‌ الله‌ علیه» اين برداشت را قبول ندارند و حتي احتمال هم نمي‌دهد. چون قرآن را با قرآن تفسير مي‌كنند؛ قرآن از يك طرف در همين سوره یوسف (ع) در آيه‌ 24 مي‌فرمايد: «إنَّهُ مِنْ عِبَادِنا الْمُخْلَصِينَ» حضرت‌ يوسف از بندگان مخلَص ما بود و از طرفي در سوره‌ ‌ص، ‌آيه‌83 خداوند از قول شيطان مي‌گويد كه او خطاب به خدا گفت: «لَاُغْوِيَنَّهُمْ أجْمَعِينَ إلّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» همه بندگانت را گمراه می‌کنم مگر بندگان مخلَص را. خدا هم تأييد ‌كرده ‌است زیرا اگر شيطان مطابق واقع سخن نگفته بود قرآن به‌عنوان کتاب هدایت بشر آن را ردّ می‌کرد، چون قرآن كتاب هدايت است هيچ حرفي را بدون اينكه حق باشد نمي‌زند. اينجا هم قرآن نگفت: «شيطان بي‌خود گفت»، بنابراين اين حرف درست است که شيطان مي‌گويد: من بندگان مخلَص را نمي‌توانم اغوا بكنم. از آن طرف قرآن مي‌گويد: حضرت يوسف مخلَص است، پس ضمير «هُ» در آيه «فَأنْسَاهُ الشَّيْطَانُ» به حضرت يوسف برنمي‌گردد و نمی‌توان گفت شیطان از یاد حضرت یوسف (ع) یاد ربش را برد. آن‌طور كه علامه «رحمة ‌الله ‌علیه» مي‌گويند اين‌گونه مي‌شود كه «فَأنْسَاهُ الشَّيْطَانُ»: شيطان از ياد شخصِ خواب‌‌بيننده برد كه به ربّش يعني به آن عزيز مصر بگويد كسي بي‌گناه در زندان است و نتيجه آن فراموشی آن شد که حضرت يوسف (ع) چند سال در زندان ماند. اگر بپذيريم چون حضرت يوسف (ع) مخلَص است و شيطان نمي‌تواند مخلَصين را تحت القائات خود قرار داد. پس معلوم است آیه می‌خواهد بگوید شيطان آن طرف را كه از زندان آزاد شد تحت تأثير قرار داد، در چنین شرایطی علامه با يك قدرت آهنين جلوي همه روايت‌هایی که با قرآن تطابق ندارند مي‌ايستد. چون آيه مي‌گويد يوسف مخلَص است، پس حالا كه وسوسه شيطان به يوسفِ مخلَص نمي‌رسد محال است ضمیر «هُ» در آن آيه به حضرت يوسف (ع) برگردد. اين يك نمونه بود تا معلوم شود دقت علامه در المیزان از چه نوعی است. ممكن است بفرمایید آن برداشت که بقیه از آیه کردند تذكر اخلاقي خوبي است، به قول خود ايشان: اين تذكر اخلاقي را می‌توانید از جاي ديگري استفاده ‌كنيد نه از اين آيه که موجب مخالفت با آیات دیگر شود و ساحت يك پيامبر آلوده گردد.

ممکن است اين سؤال پيش آيد كه چرا حضرت يوسف (ع) به آن آقا كه بنا بود از زندان آزاد شود، متوسل شدند؟ ايشان مي‌گويند: مگر اشكالي دارد كه ما از وسایل و ابزارها استفاده ‌كنيم؟! اين آقا هم وسیله‌ای بود که حضرت در نزد خود فکر کردند او از زندان آزاد می‌شود، من هم که بي‌گناهم، به او مي‌گويم: ببين مي‌تواني كمك ‌كني بي‌گناهي را به گوش بالاترین مقام مملکت برسانی و ما از زندان آزاد شویم؟ آيا اين كار حرام است؟! ايشان مي‌فرمايند: استفاده ‌از ابزارها، شرط عقل است، چه ‌اشكالي دارد ما از ابزارها استفاده ‌كنيم؟! تازه شايد اينكه بگوييم ما از مردم استفاده ‌نكنيم، يك صوفي‌گري پیش بياورد؛ مثل آنکه در زمان جنگ بدون استفاده از اسلحه برويم دعا‌ كنيم، اينكه نمي‌شود دین‌داری. اين يك مثال بود برای روش تفسیر قرآن به قرآن، بقيه‌ نمونه‌ها را در الميزان دنبال کنید.

نقش تجرد روحی علامه در تفسیر قرآن

مرحوم قاضي فرموده‌ بودند: اين دو برادر (يعني علامه‌ طباطبايي و برادرشان) از سن بيست‌ سالگي به تجرد روحی رسیده بودند. بنده مي‌خواهم عرض ‌كنم؛ تجرد روحی يعني روحي كه با انصراف اختیاری از بدن، به وحدت رسيده ‌است. همان‌طور كه مي‌دانيد؛ مجرد، كثرت ندارد، يعني بُعد ندارد، اين‌طرف و آن‌طرف ندارد. روحی که به صورت اختیاری و با سلوک ممتد به تجرد رسیده، جامع حقايق مي‌شود، براي همين هم بعيد است كسي كه به تجرد روحی نرسیده بتواند قرآن را تفسير كند.[11] تفسيركردن قرآن به این صورت است که همه‌ قرآن در نزد مفسر حاضر باشد تا بتواند جای تک تک آيات را در کل قرآن بفهمد، البته تجرد و جامعیت، شدت و ضعف دارد و كسي كه تجردش شديد است جامعیتش نسبت به كسي كه تجردش ضعيف است بیشتر می‌باشد، هر چند هر دو به جهت تجردی که دارند در مقام جامعیت باشند. عرض بنده بر همين اساس است كه اگر كسي در مقام تجرد نسبتاً كامل نباشد، جمع آيات در نزدش حاضر نیست در حالی‌که تمام آیات در نزد علامه طباطبایي«رحمة‌ الله‌ علیه» حاضر بود و يك آيه را در همه‌ قرآن مي‌ديدند، لازمه‌ تفسير آيه ‌به ‌آيه داشتن چنین تجرد روحی است. تا آيه‌آيه‌ قرآن، در قلب مفسر حاضر نباشد، نمي‌تواند جايگاه هركدام از آيات را درست تعيين كند.

عظمت الميزان در اين است كه در عين دقت علامه در آيات، طوري مباحث را مطرح مي‌کنند كه جنبه عقلاني قرآن كاملاً مشهود است ولی طوري مباحث ارائه نشده است كه براي پذيرفتن مباحث مجبور باشيم تفکر فلسفی داشته باشیم.

يك وقت است شما مي‌خواهيد پژوهشي در قرآن از طریق رایانه انجام دهيد؛ در اين روش شما تمام رواياتي را كه ذيل يك آيه است جمع ‌مي‌كنيد و زير آن آيه مي‌گذاريد و بعد هم نظر تمام مفسرين عاليقدر را جمع ‌مي‌كنيد و در زير آن آيه قرار می‌دهید و به‌عنوان یک کار پژوهشی ارائه می‌دهید، مثل کاری که در تفسير نورالثقلين و تفسیر مجمع البیان انجام شده و به‌عنوان کتاب‌های مرجعِ بسیار قابل استفاده می‌توانید از آنها استفاده کنید. از كتاب‌هايي كه مرحوم علامه در تفسيرشان از آنها زياد استفاده ‌مي‌كنند همين كتاب‌ها است. ولي تفسير «نورالثقلين» و «مجمع البیان» يك كار تحقيقي گرانقدر است و نه يك تفسير واقعي مثل تفسير الميزان. در تفسير الميزان اين مرد الهي تمام آيات را تا آنجا که ممکن بوده در نزد خود دارد و لذا هر آيه‌اي را كه مي‌خواهد تفسير كند عملاً در همه‌ قرآن نگاه ‌مي‌كندو به همين جهت گفته می‌شود المیزان يك تفسير خاص است، اين با بسياري از تفسيرها فرق ‌مي‌كند. اين را هم كه من تأكيد مي‌كنم به جهت اين است كه در تفسيرهاي رسميِ موجود تقريباً نمونه نداريم. آري تفاسيري داریم كه جمع نويسندگان نشسته‌اند و كارهای تحقيقي ارزشمندی ارائه داده‌اند تا در اختيار ما باشد و بتوانیم از طريق آن تفاسیر اطلاعات خودمان را در رابطه با آیات قرآن کامل کنیم، شَكَرَ اللهُ مَسَاعِيَهُمْ. ولی تفسیر المیزان، نگاه یک انسان الهی است به تک تک آیات در حضور همه‌ قرآن و نمایاندن مقصد آن آیات و آن سورها با نظر به همه‌ قرآن.

شهید آیت‌الله مطهری«رحمة‌ الله‌ علیه» به‌عنوان یک قرآن‌شناس در رابطه با علامه طباطبایی«رحمة‌ الله ‌علیه»  و تفسیر الميزان می‌فرمایند:

«اين مرد واقعاً يكي از خدمتگزاران بسيار بسيار بزرگ اسلام است، او به راستي مجسمه تقوا و معنويت است. در نهايتِ تهذيب نفس و تقوا، مقامات بسيار عالي را طي كرده. من ساليان دراز از فيض محضر پر بركت اين مرد بزرگ بهره‌مند بوده‌ام و الآن هم هستم. كتاب تفسير الميزان ايشان، يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است… من مي‌توانم ادعا كنم كه بهترين تفسير است كه در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است… او بسيار بسيار مرد عظيم و جليل‌القدري است… مردي است كه صدسال ديگر تازه بايد بنشينند و افكار او را تجزيه و تحليل كنند و به ارزش او پي ببرند… ».[12]

آيت ‌‌‌‌الله‌ جوادي‌ آملي«حفظه‌ الله ‌تعالي» در تبيين شخصيت تفسيري علامه‌طباطبايي«رحمة‌ الله ‌علیه» مي‌فرمايند:

«مفسران وحي الهي، حيات‌هاي متفاوت دارند. برخي حيات مفهومي و ماهوي دارند که با ابزار علم‌اليقين مي‌فهمند و با همان وسيله از چهره‌ آيات قرآني پرده بر‌مي‌دارند و مفاهيم ذهني آيات را به ديگران منتقل مي‌کنند… حيات بعضي ديگر عيني است، يعني زنده به معلوم‌اند، نه علم. اين طايفه گرچه نه پيامبرند و نه امام معصوم، اما همان‌طور که در متون ديني از قول نبی اکرم (ص) آمده؛ «فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْه‏»[13] گويا نبوت در بين دو پهلوي او درج شده ولي به او وحي نمي‌شود. عين‌اليقينِ اين گروه سند علم اليقين آنان و حق‌اليقين آنها پشتوانه‌ عين‌اليقين آنان است. علامه طباطبايي«قدس سرّه» در زمره‌ اخير بود[14]… اگر تنها راه ارتباط با قرآن علم حصولي و مبادي مفهومي آن باشد، ممکن است کلام الهي در دل استقرار نيابد و بر اثر برخي سوانح، رخت بر بندد.»[15]

ملاحظه می‌کنید که شخصیت علامه طباطبایی«رحمة ‌الله‌ علیه» و تفسیر المیزان ایشان در ارتباط با ظلماتی که ما باید از آن عبور کنیم با هیچ‌ یک از تفاسیر موجود قابل مقایسه نیست. زیرا تفسیر قرآن باید روشن کند از چه عالَمی باید عبور کرد و به چه عالمی باید نظر نمود. به اندازه‌ای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه می‌توانیم با قرآن رابطه برقرار کنیم. بنا به گفته‌ حضرت آیت‌­الله جوادی«حفظه‌ الله» که عمری است با المیزان به‌سر می‌برند: عین‌الیقین علامه سند علم الیقین ایشان است و علم یقینی که در المیزان ظهور کرده پشتوانه‌ عین‌الیقینی دارد. یعنی ابتدا قرآن با چشم قلبی و شهودی و وجودی درک شده، همچنان که آن عین الیقین پشتوانه‌ای حق الیقینی دارد و صاحب آن به مقام فنا رسیده و با آن رویکرد المیزان نگاشته شده است.

تفسير آيات مطابق روايات

نكته‌ دیگر اينكه مؤلف محترم، آيات را با نظر به جمع‌بندی که از روايات مربوط به آن آیات دارد، تفسیر مي‌كند. علامه‌ طباطبائي«رحمة‌ الله‌ علیه» ابتدا آيات را تفسیر مي‌كنند‌ و آنها را تحليل ‌مي‌نمایند، بعد در آخر تفسیرِ مجموعه‌ای از  آیات، بحثی را تحت عنوان «بَحْثٌ رِوايي» می‌آورند. وقتي شما بر روی آن روايات دقت می‌کنید ملاحظه خواهید کرد علامه تمام اين روايات را به صورتی انديشمندانه در دل آيات مربوطه ديده‌اند و مبتنی بر آن روایات آیات را تفسير كرده‌اند. به این صورت که آيات را با ‌دقت کامل بررسی کرده‌اند بعد روايت‌های مربوطه را به‌عنوان يك نور، در كنار آيه دیده‌اند و پس از آن به آیات رجوع می‌کنند و با روح اجتهادیِ خود آيات را تفسير مي‌كنند. در این روش اگر روايتي با آيه‌ای سازگار نبود تغییری در نگاه ایشان به آیات ایجاد نمی‌شود و این دستور امامان معصوم (علیهم السلام) است كه اگر روايات با آيات قرآن معارض بود، آن روايت را به ديوار بزنید. به این معنا که باید در فهم آیات یک نحوه استقلال و اجتهاد در میان باشد.

توصيه‌ای که بنده به طلاب دارم اين است كه باید یك سوره را چندين بار مورد بررسی قرار داد تا ساختار اصلی سوره به دست آید. بعد از این مي‌توانيد درباره‌ تک‌ تک آیاتِ آن سوره اظهار نظر كنيد و حاصل تدبّر خود را ارائه‌ دهيد. علامه طباطبایی«رحمة ‌الله‌ علیه» بعد از آنكه آیات را در دل سوره و سوره‌ها را در دل قرآن بررسی کردند و روایات را هم در مورد آن سوره یا آیات مربوط به آن سوره بررسی کردند، حاصل تفکر خود را اظهار می‌دارند، بعد از آن روايت‌ها را هم مي‌آورند و مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند و به خود جرأت می‌دهند که بگویند کدام روایت مربوط به آیات مربوطه هست و کدام روایات مربوط به آیات مورد بحث نیست.

علامه طباطبایی«رحمة‌ الله ‌علیه» مواظب‌اند قرآن طوری مطرح نشود که مخاطب گمان کند اگر بخواهد دیندار باشد باید به عقل پشت پا بزند و يكي از كتاب‌هايي كه واقعاً عقل را هم مي‌تواند قانع‌ كند، همين تفسیر الميزان است، چون نویسنده آن معتقد است خداوند در قرآن با عقل ما گفتگو می‌کند. عظمت الميزان در اين است كه در عين دقت علامه در آيات، طوري مباحث را مطرح مي‌کنند كه جنبه عقلاني قرآن كاملاً مشهود است ولی طوري مباحث ارائه نشده است كه براي پذيرفتن مباحث مجبور باشيم تفکر فلسفی داشته باشیم. به همین جهت هم اگر لازم ببینند نظر فلسفه را در مورد خاصی اظهار کنند آن را به‌طور جداگانه مطرح می‌کنند تا تفسیر قرآن با مباحث فلسفی مخلوط نشود. اشتباه بعضی آن است که فکر می‌کنند تفسیر قرآن باید از هر گونه تعقل و تدبّر خالی باشد و لذا چون با المیزان برخورد می‌کنند می‌گویند المیزان فلسفی سخن گفته در حالی که چون علامه طباطبایی«رحمة ‌الله‌ علیه» فلسفه را خوب می‌شناسند به خوبی مواظب‌اند مباحث قرآنی با تفکر فلسفی مخلوط نشود.

لازمه‌ فهم قرآن

در مورد تفسیر الميزان از اين نكته نباید غفلت کرد که صاحب الميزان اهل کشف و شهود بوده و قواعد تجلیات و نزول حقیقت را می‌شناسد و به همین جهت كورمال‌كورمال به دنبال الفاظ نمي‌روند بلكه خودشان حقايق الفاظ قرآن را به اندازه‌ وسع خود مي‌شناسند و می‌فهمند چگونه حقیقت به صورت الفاظ در می‌آید و چگونه رسول خدا (ص) از درون خود آن الفاظ را به نور جبرائیل می‌شنوند. عرض بنده اين است كه اين نوع جمع‌بندي نسبت به آياتِ به ظاهر متضاد، كار كسي است كه خودش از شناخت قواعد عالم غيب بيگانه نباشد.

چگونگی استفاده از الميزان

ممکن است این سؤال برای عزیزان پیش آید كه چگونه ما از تفسير الميزان استفاده کنیم که بیشترین نتیجه را بگیریم و یا با توجه به اینکه تفسیر المیزان تفسیر قرآن است چگونه با آن برخورد کنیم كه تمام اسرار عالم را بشناسیم.

بعضي از عزيزان در برخورد ابتدايي با الميزان تصور می‌کنند تفسیر خشکی است و انتظار دارند ظرایف عرفاني نیز در آن مطرح باشد، در حالي كه بايد التفات داشته باشید، اين مرد الهي کاری کرده که افراد به جای آنکه ظرایف عرفاني خود را در قرآن جستجو کنند تلاش نمایند با تدبّر در قرآن عميق‌ترين فهم عرفاني را بيابيد، در آن صورت نگاه عرفاني محكمي را به دست آورده‌اند.

چيزي كه براي بنده بيدارباش بود این نکته بود كه به خود گفتم: مگر ممکن است تمام اسرار اين عالم در قرآن نباشد؟! بنده با اين ديد به الميزان رجوع کردم، نمي‌گويم چيزي ياد گرفته‌ام، ولي با این رویکرد وارد الميزان شدم و آنچه باعث شد پس از مدتي تأمل روي الميزان سرخورده نشوم تعهد نويسنده آن بود كه گويا علامه از قبل با همين مبنا در قرآن غور كرده بودند و با همین انگیزه المیزان را نوشته‌اند، به‌طوري كه هركس بخواهد حقيقت علوم انساني را كه مبناي درست راه‌ بردن انديشه و احساسات و اراده‌هاي انساني است، با يك پايه يقيني و محكم به ‌دست آورد و گرفتار وهميات روزگار نگردد، مي‌تواند از طريق تفسير الميزان با قرآن ارتباط پيدا كند و در اين رابطه نكات زير را پيشنهاد مي‌كنم:

1- دقّت در جملات علامه«رحمة‌ الله‌ علیه»: مشهور است علامه طباطبایي«رحمة‌ الله ‌علیه» آدم «موجزگو» بوده‌اند، يعني مطالب خيلي مهم را در جملات خيلي كوتاه مطرح می‌کردند و رد مي‌شدند.

روح علامه«رحمة ‌الله‌ علیه» روح «موجزگويي» است؛ پس اينكه در برخورد با المیزان بگوييد حالا بگذار رد بشويم ببينيم جلوتر چه مي‌گويد، باعث‌ مي‌شود كه مطالب از دستتان ‌برود. علامه يك سطر مي‌گويند و همه حرف‌ها را در همان يك سطر می‌زنند. كار بنده شرح الميزان است و نه تفسير قرآن. شرح المیزانی که سطر سطر آن پر از محتواهای معرفتی است.

اگر در مطالعه‌ كردن بدانید چه مي‌خواهید حتي اگر متن مورد مطالعه سنگين باشد، ذهنتان پرت ‌نمي‌شود. چه اشكالي دارد شما چندین سال وقت صرف ‌كنيد و همه الميزان را اين‌طور كه عرض كردم بخوانيد و آنچه از هر آیه‌ای می‌خواهید یادداشت کنید؟ آیا از این طریق به بهترین شکل عمر خود را به کار نگرفته‌اید، البته تأکید بنده آن است که تصمیم بگیرید همه الميزان را بخوانيد و از اول هم شروع کنید.

مديريت ذهني در استفاده از الميزان به این معنا است که ما نظر علامه«رحمة‌ الله‌ عليه» را در بین سایر نظرات بگيريم و ذيل آيه بنويسيم، إن ‌شاء الله بعد از هفت، ‌هشت سال يك نگاه بسيار بسيار پر بركتي نسبت به قرآن براي خودتان پيدا مي‌كنيد.

گاهي وقت‌ها ملاحظه می‌کنید اين آيه جاي بحث بیشتر دارد، بعد از یادداشت نظر علامه دو سطر جاي خالي در زیر آن بگذاريد تا اگر چند سال بعد در جاي ديگري يك نكته ديگري از سخنان علامه (رحمة ‌الله ‌عليه) به دست ‌آوريد بتوانيد در آن جاي خالي ثبت کنید. مثلاً علامه در تفسير آيه «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»[16] در الميزان در حد تفسير، فضاي كلي آيه را روشن می‌کنند، در کتاب «مهر تابان» در مصاحبه با آيت‌الله ‌تهراني نكته‌ دقیق‌تری را مطرح می‌فرمایند، اين نكته جدید را می‌توانید با ذکر سند در زير آن آيه در دفترچه خود يادداشت كنيد، در هر صورت فکر می‌کنم خوب است كه بعد از هر آيه‌اي چند سطر را رها ‌كنيد. برای مباحثی که بعد لازم است در ذیل آیه‌ مورد نظر یادداشت کنید

اگر با توجه به آنچه بنده تجربه کرده‌ام پيش ‌برويد، إن ‌شاء الله بعد از چند سال يك قرآن داريد با نگاه الميزان. هر وقت خواستيد قرآن بخوانيد حتي در ماه رمضان، قرآن خودتان – که همان دفتری است که آیات را همراه با نظر علامه در آن یادداشت کرده‌اید – را باز مي‌كنيد و مي‌خوانيد، هر وقت در رابطه با فهم آیه‌ای به مشكلي برخورد كرديد تفسيرش در همان دفترچه، نزديك دستتان است و همت می‌نمایید به آن رجوع می‌کنید چون همان‌طور كه مي‌دانيد؛ افرادی مثل بنده هر وقت به ‌اشكالي بر‌خورد مي‌کنم، اگر پیدا‌ کردن جوابِ آن اشکال سخت باشد از خیرش می‌گذرم ولی اگر مرجع مربوطه جهت رفع اشکال در دسترس باشد رجوع می‌کنم. با داشتن چنین قرآنی که نظر علامه را در ذیل هر آیه ثبت کرده‌اید، می‌بینید در ده تا ماه رمضان ده دور قرآن را خوانده‌ايد و هر وقت با مشکلی روبه‌رو شده‌اید سریعاً به نظر علامه رجوع کرده‌اید و مشکل را رفع نموده‌اید.

ارتباط با روح الميزان

سؤال: آيا ما مي‌توانيم به الميزان به‌عنوان یک دايرة المعارف قرآنی نگاه‌ كنيم و در هر موضوعي با توجه به آيه مربوطه که آن موضوع را مطرح کرده به المیزان رجوع‌ كنيم؟

به نظر بنده ابتدا باید الميزان را از اول تا آخر بخوانیم، بنده اينكه شما مي‌فرمایید را تجربه کرده‌ام كه در هر موردي كه نياز داشتم به الميزان رجوع می‌کردم و به ظاهر نظر قرآن را در آن مورد می‌گرفتم ولی بعداً متوجه شدم آن‌طور كه بايد و شايد و حق الميزان است چيزي به ‌دست نمی‌آورم، بعد از آ‌نکه تفسیر المیزان را از اول تا آخر خواندم بهره‌هايي ‌بردم که قابل مقایسه با آن روشی نبود که قبلاً انجام می‌دادم. به همین جهت پیشنهاد می‌کنم شما ابتدا المیزان را به‌عنوان يك كتاب مرجع در نظر نگيريد، بلكه آن را به‌عنوان كتابي كه می‌توانید به کمک آن سازمان عقيدتي خود را شكل دهید به آن رجوع کنید، بعد از شناخت اصول کلی الميزان اگر به‌عنوان كار تحقيقي در موضوعی خاص به آن رجوع كنيد، مي‌توانيد حرف اصلي آن را بيابيد، چون اصول کلی آن را در اختیار دارید. علت این امر آن است که علامه طباطبایی«رحمة ‌الله‌ علیه» بعضی مباحث را در ابتدای تفسیر  فرموده‌اند و در ادامه با فرض آنکه قبلاً مطلب را گفته‌اند متذکر آن نمی‌شوند و وقتی شما مثلاً سوره نور را مطالعه می‌کنید متوجه نیستید بعضی از نکات مربوط به این سوره را در آیات مشابه در سوره‌های قبلی متذکر شده‌اند.

علامه«رحمة‌ الله‌ علیه» روح جهان مدرن را مي‌شناخته ‌است و تفسیر المیزان را شروع ‌كرده‌اند تا انسان با نور قرآن بتواند در این ظلمات، راه هدایت را بشناسد و از این جهت شما با اُنس با المیزان به خوبی متوجه ظلمات غرب می‌شوید، تأکید بنده آن است که المیزان را اول بخوانيد تا روح الميزان در شما شكوفا بشود.

سؤال: با توجه به مقام عرفاني علامه‌ طباطبايي«رحمة‌ الله‌ علیه» و اينكه به باطن آيات و مقام تأويلي آنها تسلط دارند، چرا بر­خلاف تفاسير عرفا هيچ جنبه‌ باطني و تأويلي از آيات قرآن در تفسير خود نياورده‌اند؟

جواب: در اينكه علامه ‌طباطبايي«رحمة‌ الله‌ علیه» از جنبه‌هاي باطني آيات اطلاع داشتند – چه به جهت وجود رواياتي كه در اين مورد هست و چه به جهت تفاسيری كه جنبه‌هاي باطني آيات را مطرح كرده‌اند، و چه به جهت شخصيت برزخي خود علامه-  بحثی نیست ولي مستحضر باشيد كه علامه‌ طباطبايي«رحمة ‌الله‌ علیه» در تفسير الميزان رسالت خاصي را به عهده گرفته‌اند و سعي مي‌كنند همان را دنبال نمایند و آن رسالت عبارت است از طرح سخنان قرآن براي دو گروه. يكی طرح قرآن برای گروه‌های غير مسلماني كه مي‌خواهند بدانند قرآن چه مي‌گويد و دلايلش چيست؟ و دیگر برای گروه‌های مسلماني كه مي‌خواهند خارج از هر‌ گونه گرایشی- اعم از شیعه و سنی و زیدی و غیره- با خود قرآن ارتباط برقرار كنند، حتی بدون هيچ گرايش عرفاني. اين از ظرافت‌ها و هوشیاری‌های روح علامه «رحمة ‌الله‌ علیه» است كه در دل آيات و با حفظ ظاهرِ آیات، حقايق عرفاني و حقانيت تفكر اهل‌بیت (علیهم السلام) را می‌نمایانند. به‌طوري كه ملاحظه می‌کنید امثال مهندس بازرگان- كه به‌عنوان یک خداگرای حسّی در بين روشنفكران مذهبي ما كم نيستند-  الميزان را يك كتاب منطقي و استدلالي مي‌داند، به همین جهت بعضي از عزيزان در برخورد ابتدايي با الميزان تصور می‌کنند تفسیر خشکی است و انتظار دارند ظرایف عرفاني نیز در آن مطرح باشد، در حالي كه بايد التفات داشته باشید، اين مرد الهي کاری کرده که افراد به جای آنکه ظرایف عرفاني خود را در قرآن جستجو کنند تلاش نمایند با تدبّر در قرآن عميق‌ترين فهم عرفاني را بيابيد، در آن صورت نگاه عرفاني محكمي را به دست آورده‌اند.

احاطه‌ علامه‌ طباطبایي«رحمة ‌الله‌ علیه» بر موضوعات روز

سؤال: علامه طباطبایی«رحمة‌ الله‌ علیه» چه اندازه به موضوعات نظری و علوم انسانی که در جهان معاصر می‌گذرد آگاهی داشته‌اند و در تفسیر المیزان سعی کرده‌اند با توجه به آن موضوعات نظر قرآن را بیان کنند؟

جواب: علامه«رحمة‌ الله ‌علیه» در ذيل آيه 200 سوره‌ «آل‌عمران» در ترجمه‌ المیزان، تقریباً 70 صفحه راجع به دموكراسي و ليبراليسم و نظريه‌هاي امروز مدرنيته بحث دارند، كه بنده تحت عنوان «تئوري اداره‌ جهان بشري از نظر علامه‌ ‌طباطبايي«رحمة ‌الله‌ علیه» بحث ‌كرده‌ام و به صورت جزوه‌ای در اختیار هست. از مباحثی که امروزه بسیار می‌تواند مفید باشد مباحثی است که در المیزان در ذيل آيه 200 سوره «آل‌عمران» شده، در آنجا متوجه مي‌شويد چقدر دقیق اين مفسر عالي‌مقام ذات غرب و مدرنيته را درك كرده و ضعف‌های آن را می‌شناسد و راه‌حل قرآنیِ عبور از آن ضعف‌ها را متذکر می‌شود.

توصيه بنده برای آنهایی که می‌خواهند الميزان بخوانند این است كه از اول شروع ‌كنيد و با حوصله و بدون هيچ عجله‌اي آن را ادامه دهید اگر در حین مطالعه الميزان، مثلاً تا رسیدن به تفسیر سوره‌ يوسف؛ مُرديد، ادامه‌ کار را در برزخ خواهید داشت، دلتان بايد دلِ بقا باشد، دلِ تعجيل نباشد.

در ذيل آيات 50 تا 54 سوره‌ انعام که با: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَاري أوْلياءَ…» شروع می‌شود حدود پنجاه صفحه بحث كرده‌اند، گويا اين آيات امروز نازل ‌شده ‌است و راه‌حل شناخت یهود و نصارایی است که امروز در فرهنگ غرب به صورت خاص‌اش ظهور کرده. حضرت ‌علامه «رحمة‌ الله‌ علیه» مسأله را آن‌قدر دقيق ارزيابي ‌مي‌كنند كه شما احساس ‌مي‌كنید اگر دستورات مطرح شده در اين چهار آيه را مسلمان‌ها امروز رعایت کنند به تمام آنچه كه در روابط اجتماعي و بين‌المللي مي‌خواهند، مي‌رسند.

آقای دکتر دینانی می‌فرمایند: در رابطه با شناخت روح زمان كه كم‌تر كسي از آن آگاهي دارد به جرأت مي‌توان گفت علامه تنها كسي بود كه زمان را به‌ درستي مي‌شناخت … با توجه به حضور دایمي علامه در شهرهاي مذهبي و سنتي، اما با تمام زهد و تواضعش‌ در مقايسه با انديشمندان، متفكران و فيلسوفان عصر خود، آزاد‌انديش‌تر بود چون روح زمان را مي‌شناخت. علامه با شناخت دقيق از حوزه – و زمانی که در آن قرار داشت- چندين سال فلسفه را در قم تدريس كرد و شاگردان بسياري را پرورش داد. [17]

سؤال: متن عربي الميزان را بخوانيم يا ترجمه‌اش را؟

جواب: مسلّم متن عربی المیزان خيلي بهتر است. ترجمه در بعضی مواقع ضعف‌هايي دارد ولی با این همه علامه طباطبایي«رحمة ‌الله ‌علیه» ترجمه‌ آقاي موسوي همداني را تأييد كرده‌اند و به ایشان فرموده بودند بقیه‌ مجلداتی هم که بقیه ترجمه کرده‌اند دوباره ایشان ترجمه کنند. آقاي موسوي چون با منظور علامه آشنا هستند، نسبتاً خوب ترجمه کرده‌اند. بعضي مواقع به روش ترجمه آزاد عمل كرده‌اند و نبايد به ايشان ايراد گرفت. عمده آن است كه سعي كرده‌اند تا آنجا که زبان فارسی ظرفیت دارد منظور علامه (رحمة ‌الله ‌عليه) را برسانند

برخي نكات كليدي قرآن

سؤال: مطابق روش علامه «رحمة‌ الله‌ علیه» كه تفسير قرآن با قرآن است، پس قرآن براي تفسير خودش ‌کافی و عملاً ادعای «حَسْبُنَا كِتَابَ اللهِ» تأييد مي‌شود.

جواب: ولي خود كتاب‌ الله فرمود: «إنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ‌الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[18] ما اراده كرده‌ايم كه از شما اهل‌‌البيت هرگونه پليدي را بزدایيم و شما را به طهارت خاصي برسانيم. آقاي دكتر تيجاني مي‌گويد: آنكه گفت «حَسْبُنَا كِتَابَ اللهِ» – كه منظور خلیفه دوم بود – مگر «كتاب‌الله» نگفت پيامبر (ص) «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إنْ هُوَ إلّا وَحْيٌ يُوحي»؟![19] پیامبر هیچ سخنی از سر میل خود نمی‌گوید، تماماً سخن او وحی الهی است که به او وَحی می‌شود. پس وقتی پيغمبر (ص) مي‌فرمايند: كاغذ و قلمي بياوريد تا چيزي بنويسم كه در آينده گمراه ‌نشويد، چرا خلیفه‌ دوم گفت: ما را كتاب خدا كافي است. معلوم است «حَسْبُنَا كِتَابَ اللهِ» برای عده‌ای یک اعتقاد کامل نیست. اگر كسي برسد به «حَسْبُنَا كِتَابَ اللهِ» وقتی «كتاب‌ الله» مي‌گويد «إنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ‌الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»، و یا وقتی کتاب الله می‌فرماید: «أطِيعُوا اللهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولي الْأمْرِ مِنْكُم»[20] علاوه بر اطاعت خدا، از رسول و اولی الامر نیز اطاعت کنید، دست به دامن اولی الامر می‌زند و مسلم این اولی الأمر جز انسانی معصوم، کس دیگر نمی‌تواند باشد زیرا خداوند ما را دعوت به اطاعت از کسی نمی‌کند که ما را گمراه کند. پس آنكه به واقع بخواهد به قرآن عمل كند، بايد دامان اهل‌ بيت (علیهم السلام) را بگيرد، وگرنه به كتاب خدا عمل نكرده است. آیا می‌شود به بهانــــه‌ «حسبنا كتاب‌الله» اهل‌ بيت (علیهم السلام) را خانه‌نشين كرد؟[21]

توصيه بنده برای آنهایی که می‌خواهند الميزان بخوانند این است كه از اول شروع ‌كنيد و با حوصله و بدون هيچ عجله‌اي آن را ادامه دهید اگر در حین مطالعه الميزان، مثلاً تا رسیدن به تفسیر سوره‌ يوسف؛ مُرديد، ادامه‌ کار را در برزخ خواهید داشت، دلتان بايد دلِ بقا باشد، دلِ تعجيل نباشد، آري دل بقا باشد، قول‌ مي‌دهم اگر شما با حوصله و با تدبّر و آزاد از گذشته و آینده، از سر آرامش، قرآن را شروع‌ كرديد و آرام‌آرام  جلو رفتيد و با قرآن زندگي كرديد، هر مقداري‌ از آن را كه فرصت نكرديد بخوانيد، در برزخ به شما ياد مي‌دهند.

خدايا! به حق اهل بيت و به حق اميرالمؤمنين (علیهما السلام) ، قلوب ما را ظرف معارف قرآنت قرار بده.

تأكيد بنده این است كه کسانی باید به تفسیر الميزان رجوع کنند که روحشان آماده است از طریق آن تفسیر تغذیه شود و مطالب مطرح شده در آن تفسیر را – در عین ظرائفی که دارد- غذای جان خود می‌دانند.

در زمانی که نظام‌های سیاسی عالم همه معطوف به قدرت است و دغدغه‌ اصلی آنها معیشت در دنیا است، قرآن چشم ما را به حقایقی می‌اندازد که آن حقایق باید باطن نظام‌های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی و اقتصادی ما باشند تا معنویت بر ماده‌گرایی غلبه کند و افق بشر از وضع موجود در آید.

عظمت الميزان در اين است كه در عين دقت علامه در آيات، طوري مباحث را مطرح مي‌کنند كه جنبه عقلاني قرآن كاملاً مشهود است ولی طوري مباحث ارائه نشده است كه براي پذيرفتن مباحث مجبور باشيم تفکر فلسفی داشته باشیم.

بعضي از عزيزان در برخورد ابتدايي با الميزان تصور می‌کنند تفسیر خشکی است و انتظار دارند ظرایف عرفاني نیز در آن مطرح باشد، در حالي كه بايد التفات داشته باشید، اين مرد الهي کاری کرده که افراد به جای آنکه ظرایف عرفاني خود را در قرآن جستجو کنند تلاش نمایند با تدبّر در قرآن عميق‌ترين فهم عرفاني را بيابيد، در آن صورت نگاه عرفاني محكمي را به دست آورده‌اند.

توصيه بنده برای آنهایی که می‌خواهند الميزان بخوانند این است كه از اول شروع ‌كنيد و با حوصله و بدون هيچ عجله‌اي آن را ادامه دهید اگر در حین مطالعه الميزان، مثلاً تا رسیدن به تفسیر سوره‌ يوسف؛ مُرديد، ادامه‌ کار را در برزخ خواهید داشت، دلتان بايد دلِ بقا باشد، دلِ تعجيل نباشد.

 

پی نوشت ها:

[1] . سوره انعام،آیه124

[2]. مهر استاد، ص119.

[3]. شيخ صدوق‏، معاني الأخبار، ص: 407.

[4]. عيون أخبار الرضا(ع)، ج‏1، ص:290.

[5]. الميزان، ج 14، ص 129.

[6]. الميزان، ج 19، ص 231‌.

[7]. الميزان، ج 1، ص 71.

[8]. سوره‌ حجر، آيه‌ 91.

[9]. به کتاب «سرچشمه‌ اندیشه» جلد 1، ص 412، تحت عنوان سیره‌ تفسیری استاد علامه طباطبایی«قدس‌ سره»  و به کتاب «شمس الوحی تبریزی»، ص 99، تحت عنوان «رویکرد علامه» رجوع شود، که سعی شده متن استاد جوادی به صورت مختصر در اینجا طرح شود.

[10]. المیزان، جلد 1، ص 13 و خطبه‌ی 13 نهج البلاغه.

[11]. تفسیر قرآن غیر از آن است که انسان از تفاسیر استفاده کند و نظرات مفسران را شرح دهد.

[12]. نقل از مقدمه‌ كتاب «روش علامه در تفسير الميزان» از دكتر علي ‌الاوسي.

[13]. «الکافي»، ج 2، ص 604.

[14]. «شمس‌الوحي‌تبريزي»، آيت ‌الله جوادي آملي، ص 75.

[15]. «شمس‌الوحي تبريزي»، آيت‌ الله‌ جوادي آملي، ص 87..

[16]. سوره‌ نمل، آیه ‌40‌.

[17]. آيين بزرگداشت علامه طباطبايي«رحمة‌ الله‌ علیه»، فرهنگ‌سراي ابن‌سينا:

88/09/01..farsnews.com/newstex

[18]. سوره‌ احزاب، آیه‌ 33.

[19]. سوره‌ نجم، آیات 3 و 4.

[20]. سوره‌ ‌نساء، آیه‌ 59.

[21]. دلایل اینکه چرا مصداق اهل‌بیت و مصداق اولی الأمر صرفاً ائمه دوازده‌گانه هستند را می‌توانید در کتاب «مبانی نبوت و امامت» دنبال فرمائید.

پاسخ دهید: