
این مقاله مطالبی در زمینه تدبّر در قرآن کریم را ارائه نموده است به این نحو که هفت اصل مهم تدبّر در قرآن اشاره نموده و سپس آیات و روایات و سخنان بزرگان را در این باره بیان میکند. سپس به مفهومشناسی کلمه تدبّر پرداخته و با اشاره به معانی لغوی و اصطلاحی این کلمه، تعریفی را از تدبّر در قرآن به دست میدهد. در ادامه، مطالب مرتبط همچون تفاوت تدبّر با تفسیر، تدبّر و نفی تفسیر به رأی و … و همچنین فواید تدبّر در قرآن را مطرح مینماید. در پایان نیز نمونهای از نحوه تدبّر در قرآن (سوره انشقاق) را به طور مبسوط شرح و مطالبی را درباره فضای سخن، سیر هدایتی، سیاق و جهت آیات در این سوره را مطرح مینماید
هفت اصل مهم « تدبّر در قرآن کریم»
1ـ تدبّر، مهارت فهم مجموعی آیات قرآن است.
2ـ تدبّر، روشمند و مبتنی بر اصول محاوره عرفی و عربی قرآنی است.
3ـ روش تدبّر، قرآن به قرآن است.
4ـ تدبّر، با درک انسجام، جامع نگری، عاقبت اندیشی و هدایت محوری همراه است.
5ـ تدبّر، با هدف انس و ارتباط مستمر با الفاظ و معانی قرآن انجام میشود.
6ـ یادگیری و انجام تدبر، برای آحاد مردم ممکن است.
7ـ تدبّر، زمینه ساز تذکر و مقدمه تمسک به قرآن است.[1]
«تدبّر» در آینه آیات و روایات
« أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً »[2]
پس آیا در قرآن تدبّر نمیکنند تا به هماهنگی آن پی ببرند و دریابند که از جانب خدا نازل شده است؟ و اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن ناسازگاری و ناهماهنگی بسیار می یافتند.
« أَفَلَم ْيَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُم ْمالَم يَأْتِ آباءَهُم ُالْأَوَّلِينَ»[3]
آیا در این قرآن تدبّر نکرده اند تا بدانند آن از جانب خداست؟ مگر برای آنان پیامی آمده که برای پدران نخستینشان نیامده است تا بگویند اگر این پیام حق است و از سوی خداست، چرا برای پیشینیان فرستاده نشد؟
« كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْباب»[4]
این قرآن کتابی گرانقدر و پرخیر و برکت است که آن را به سوی تو فرستادیم تا همگان در آیات آن تدبّر کنند، پس هدایت پذیران راهیاب شوند و عنادپیشگان عذری بر گمراهی خویش نیابند و تا صاحبان خرد به دلایل حق توجه کنند و به سوی آن هدایت گردند.
« أَفَلا يَتَدَبَّرُون َالْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[5]
آیا در قرآن تدبّر نمیکنند و آن را نمیفهمند؟ یا تدبّر میکنند و میفهمند ولی بر دلهای آنان و هممسلکانشان، قفلهای مخصوص دلها قرار گرفته است و از آنرو ایمان نمیآورند؟
رسول خدا، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در روز غدیر فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ تدبروا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ…»[6]
ای گروه های انسان ها، در قرآن، تدبّر کنید و آیات آن را بفهمید …
علی علیه السلام می فرمایند: «ألا لا خَيرَ في قَراءَة لا تدبُّرَ فيها»[7]
آگاه باشید که خیری در قرائت قرآن بدون تدبّر نیست.
فاطمه زهرا سلام الله علیها در احتجاج فدکیه خود میفرمایند: «مَعاشِر المُسلِمين المُسرِعَةِ إلى قيل الباطِل المُغضية على الفِعلِ القَبيحِ الخاسِر أفَلا تَتَدَبَّرونِ القُرآنَ أم على قُلوبٍ أقفالُها»[8]
ای گروههای مسلمانان، سرعتگیرندگان به قول ضعیف باطل، چشمپوشان از رفتار زشت خسارتبار، آیا در قرآن تدبّر نمیکنید یا بر قلبها، قفلهای مخصوص آن زده شده است؟!
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه وقتی مصحف قرآن را به دست ميگرفتند، پيش از خواندن قرآن و قبل از باز كردن آن، در حالي كه آن را در دست راست ميگرفتند، چنين دعا ميكردند: «بِسمِ الله… الّلهُمَّ… لا تَجعَل قرائَتي قراءة لا تَدَبُّرَ فيها بَلِ اجعَلني أتَدَبَّرُ آياتِه و أحکامِه»[9]
به نام خدا… خدايا… قرائت مرا قرائت بیتدبّر قرار مده، بلكه مرا آنگونه قرار بده كه در آيات و احکام آن تدبّر كنم.
«تدبّر» در نگاه ولی امر مسلمین
تلاش در جهت تثبیت و توسعه فرهنگ تدبّر در قرآن کریم، یکی از مطالبات جدی و پیگیرانه رهبر عظیم الشأن ماست. سالهاست که ایشان در مناسبتهای مختلف بهویژه در اجتماعات قرآنی، تدبّر در قرآن کریم را بهعنوان امری بسیار مهم مورد سفارش و تأکید قرار میدهند و انجام این وظیفه الهی را غایت برخی از وظایف قرآنی مانند قرائت و حفظ قرآن کریم و مقدمه بعضی از وظایف مانند تمسک به قرآن کریم و اقامه آن، معرفی میکنند.
ایشان فرمودهاند: «…در دوران جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام، یکی از برنامههای اصلی برای مسئولین کشور، ترویج قرآن است. تلاوت قرآن، انس با قرآن، فهم قرآن، حفظ قرآن، جزو برنامههاست… لیکن تلاوت قرآن و قرائت زیبای آیات الهی، مقدمه است برای تدبّر در قرآن. ما نمیخواهیم خودمان را مشغول کنیم، سرگرم کنیم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآنی، بهعنوان یک موضوع اصلی؛ این مقدمه است، این طریق است. تلاوت قرآن با صوت خوش موجب میشود که دل انسان نرم شود، خشوع پیدا کند، آماده بشود برای فهم معارف قرآنی و آیات قرآنی؛ ما به این احتیاج داریم…
مفهوم شناسی « تدبّر»
معنای لغوی: کلمه « تدبّر» از ماده «دبر» و هیئت «تفعُّل» ترکیب شده است.
1ـ معنای «دبر»: همه لغتنامه های زبان عربی، معنای این ریشه را «پشت و پشت سر اشیاء» دانسته اند. گفتنی است که این ماده، چهل و چهار بار و در یازده هیئت در قرآن کریم استعمال شده است و مفهوم پیش گفته، با همه آنها سازگار است.
2ـ معنای «تفعُّل»: کتابهای معتبر واژهشناسی و علم صرف، معنای این هیئت را «مطاوعه یا همان اثرپذیری هیئت تفعیل» و مفهوم هیئت تفعیل را نیز «تعدیه یا اثرگذاری» دانسته اند. نتیجه اینکه برای فهم معنای « تدبّر»، ابتدا باید معنای «تدبیر» را بدانیم.
تدبیر به معنای «پشت سر هم قرار دادن» و در نتیجه، « تدبّر» به معنای «پشت سر هم دریافت کردن» است.
معنای اصطلاحی: « تدبّر در قرآن کریم» دریافت یا همان پذیرش آگاهانه «تدبیر موجود در قرآن کریم» است.
تدبیر خدای حکیم در قرآن کریم، سطوحی دارد و در قبال هر سطح از آن، سطحی از تدبّر برای ما فرض است که شرح آن با توجه به نمودار بالا معلوم است.
تدبیر، شأن هر حکیمی به هنگام سخن گفتن؛ و تدبّر، شأن هر عاقلی به هنگام شنیدن سخن حکیمانه است. خدای حکیم نیز کلمات، آیات و حتی سورهها را تدبیر فرموده و اینگونه با ما سخن گفته است و ما عاقلان هم برای استفاده از سخن او، باید تدبّر کنیم و کلمات، آیات و حتی سورهها را پشت سر هم و منسجم دریابیم، نه پراکنده و بیربط.
با توجه به آنچه گذشت، می توان تدبّر را این گونه تعریف کرد:
1ـ «دریافت پی در پی کلمات هر آیه که به فهم منسجم آن آیه منتهی می شود؛
2ـ و دریافت پی در پی آیات هر سوره که به فهم منسجم آن سوره منتهی می شود؛
3ـ و دریافت پی در پی سوره های قرآن کریم که به فهم منسجم همه قرآن کریم منتهی می شود.»
ردیف نخست این تعریف، مربوط به فهم منسجم هر یک از آیات قرآن کریم است. امری مهم که خوشبختانه در طول سالیان متمادی مورد توجه بوده و آثار و برکات فراوان آن در ترجمه ها و تفاسیر مختلف مشاهده میشود و طرحها و کتابهای آموزش ترجمه و مفاهیم در همین جهت سامان گرفته است.
ردیف سوم این تعریف هم، تا پیش از تحقق ردیف دوم، محقق نمیشود و در حال حاضر محل بحث ما نیست.
بنابراین تعریف تدبّر در قرآن کریم، به تناسب اهداف و ابعاد این نوشتار از این قرار است:
«دریافت پی درپی آیات هر سوره که به فهم منسجم آن سوره منتهی می گردد.»
دستیابی به فهم منسجم سوره های قرآن کریم، نقشی مهم در استفاده ما از هدایت الهی این کتاب آسمانی دارد، زیرا سورههای قرآن کریم، اصلیترین واحدهای هدایتی این کتاب عزیز است. آنچه این ادعا را ثابت میکند، تحدی قرآن نسبت به سورههاست؛ یعنی خدای حکیم وقتی اراده فرموده که معجزه بودن قرآن را اثبات فرماید، همگان را به آوردن سورههایی مانند سورههای قرآن فرمان داده است تا ناتوانی خویش را با تمام وجود دریابند و در برابر حقانیت کلام خدا سر تعظیم فرود آورند:
(وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)[10]
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردهايم شك داريد، پس اگر راست مى گوييد سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد.
این بیان و مانند آن، نشان دهنده جایگاه ویژه سوره های قرآن در مهمترین جلوه اعجاز، یعنی هدایت است.
تفاوت «تدبّر» با تفسیر
استفاده از معارف قرآن کریم شامل دو لایه مفهومی است:
الف ـ فهم معانی و مقاصد قرآن
ب ـ شرح معانی و مقاصد قرآن
لایه اول همان است که در ادبیات قرآن و روایات معصومان:، از آن با کلمه « تدبّر» یاد شده؛ و لایه دوم همان است که در ادبیات قرآن و روایات معصومان:، از آن با واژههای «توضیح»، «تفسیر» و «تبیین» یاد شده است.[11]
اما لایه اول (فهم)، در دسترس عموم انسانهاست و صحت و سلامت این دسترسی، مشروط به دو شرط اصلی است:
الف ـ با ادبیات قرآن کریم یعنی همان عربی مبین، آشنا باشند؛ و اگر نیستند، از ترجمههای معتبر بهره بگیرند.
ب ـ در مواجهه با قرآن کریم، تدبری روشمند داشته باشند.[12]
و اما لایه دوم (شرح)، در دسترس مطهرون یعنی همان معصومان است و بهرهمندی سایر انسانها از این معارف، تابعی از بیان آن ذوات مقدس است. توجه به دو نکته در این مقام ضروری است:
الف ـ شرح معانی و مقاصد قرآن کریم توسط معصومان، خود شامل مواردی مانند درک باطن، شرح سایر لایههای معرفتی، توسعه معنایی، تشخیص مصادیق، تأویل، نسخ، تخصیص، تقیید و… است.
ب ـ با توجه به اهمیت معارف اهلالبیت و بروز مسائل و ابهامات نوپدید و وجود احادیث مشکل و جریان نامیمون وضع حدیث و…، بهرهمندی از تبیین و تفسیر معصومانه قرآن، بر پایه تحصیل ملکه اجتهاد یا تقلید از مجتهدان جامعالشرایط ممکن است و راهی جز این دو نیست.
«تدبّر» و نفی تفسیر به رأی
تفسیر به رأی قرآن، بدون تردید و براساس قرآن و روایات، ممنوع؛ و با توجه به فتاوای مراجع تقلید، حرام است. مراد از تفسیر به رأی آن است که کسی در مقام تفسیر، بدون ضابطه و مطابق میل شخصی خود عمل کند.
با توجه به توضیحات پیشین، دانستیم که موضوع تدبّر، غیر از موضوع تفسیر است و صدق عنوان «تفسیر به رأی» بر مهارت « تدبّر در قرآن کریم»، سالبه به انتفاء موضوع است.
در این باره خوب است به بیانی از حضرت امام خمینی(ره)1اشاره کنیم. ایشان فرمودهاند: «یکی از موانع بهرهمندی از این صحیفه نورانی، اعتقاد به این است که جز آنکه مفسران نوشته یا فهمیدهاند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست و تفکر و تدبّر در آیات شریفه را تفسیر به رأی تلقی کردهاند و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطل، فهم قرآن شریف را به واسطه جمیع فنون، ناممکن دانسته و آن را به کلی مهجور ساختهاند…»[13]
«تدبّر» و نفی قرآن بسندگی
تقویت فرهنگ تدبّر در قرآن کریم، به معنای ترویج قرآن بسندگی نیست.
ما بر این باوریم که:
الف ـ نه تنها بعضی از آیات صریح قرآن، بلکه بسیاری از نظاموارههای سور قرآن، اثباتکننده ضرورت پیروی از انسانهای کامل و معصوم، یعنی همان اهلبیت عصمت و طهارت است. بدین معنی که بسیاری از سورههای قرآن، در نظام ولایی به ولایت امری معصومان قابلیت اجرا دارد.
ب ـ باید قرآن را مبنا و اهل بیت عصمت و طهارت را مقتدای خود دانست و به ذیل هر دو رکن رکین اسلام متمسک بود و این تنها راه نجات و سعادت است.
ج ـ اکتفاء به قرآن و استغناء از سنت معصومان، نه تنها موجب سعادت نیست که مایه خسران ابدی است.
تقسیم « تدبّر» به ترتیبی و موضوعی
تدبّر در قرآن کریم بر دو قسم است: ترتیبی و موضوعی
تدبّر ترتیبی، فهم مجموعی آیات و سورههای قرآن، مطابق نظم هدایتی مصحف است.
تدبّر موضوعی، فهم مجموعی آیات مرتبط با یک موضوع کلی یا جزئی است.
« تدبّر» در قرآن با موضوع «سیره رسول الله» و «سیره مقبوله مؤمنان»
قرآن کریم، کتاب تمدنساز است؛ هم امامپرور است و هم امتپرور. سیره رسول الله در قرآن، میزانی برای رهبری رهبران و اولیاء امور است،[14] زیرا اجرای قرآن، تنها بر مبنای سیره آن حضرت امکانپذیر است؛ و سیره مقبوله مؤمنان در قرآن، میزانی برای تبعیت امت از امامان برحق و اولیاء امور است.[15] البته امت نیازمند شناخت سیره رسول الله هم هست تا میزانی برای شناخت امامان برحق و اولیاء امور داشته باشد.
قرآن، بهترین، کاملترین و محکمترین منبع برای شناخت سیره رسول الله و سیره مقبوله مؤمنان است که این مهم، با تدبّر این موضوعات در قرآن به دست میآید. بنابراین، تدبّر در قرآن با موضوع سیره نورانی رسول الله و سیره مقبوله مؤمنان، بهعنوان راهبردیترین موضوعات تدبّر موضوعی به شمار میآید.
نگرش مجموعی به سیره رسول الله و مؤمنان، مانع نگاه محدود، تکبعدی و حتی غلط به سیره است و بر همین اساس، امری ضروری و لازم است.
نکته 1: تدبّر در سیره انبیاء عظام که در قرآن مطرح شده، خود یکی از راههای تدبّر در سیره رسولالله است، زیرا بر اساس آیات قرآن، سیره آن حضرت، از سیره آن بزرگواران جدا نیست[16] و ذکر سیره انبیاء در قرآن کریم، برای روشن کردن روش عمل به قرآن است.
نکته 2: سیره اهل بیت عصمت و طهارت، شرح سیره رسول الله است و پس از تدبّر در سیره آن حضرت، امکان تدبّر در سیره اهل بیت عصمت و طهارت بیش از پیش فراهم خواهد بود.
فواید تدبّر در قرآن کریم
نگاه متدبّرانه به قرآن کریم، صرف نظر از اهمیت نفسیاش، آثار و فواید فراوانی در سطوح و ابعاد مختلف دارد که توجه به این آثار، ضرورت تثبیت و توسعه این نگاه را بیش از پیش مینمایاند. برخی از این آثار و فواید عبارت است از:
1ـ معنی یابی بسیاری از فعالیتهای قرآنی مانند استماع، قرائت و حفظ قرآن؛ که این مهم، موجب تقویت انگیزه جامعه به ویژه قشر فرهیخته در توجه بیشتر به قرآن کریم میشود.
2ـ افزایش ایمان به توحید، معاد، رسالت، قرآن و امامت؛
3ـ شکوفایی عقل و دستیابی به موازین قرآنی بینشی، گرایشی و کنشی؛
4ـ تحفظ به تقوا و سیره جهادی و مبارزه با شیطان، طاغوت، ظلم، کفر، فساد، جهل و باطل؛
5ـ تحکیم پایه های ولایتپذیری و وحدت ایمانی؛ زیرا نگاه جامع هدایتی به قرآن کریم، ظرفیت اجتماعی و حاکمیتی قرآن را به بروز اعلای خود میرساند و استفاده از قرآن کریم در جایگاه ویژه خود بهعنوان قانون اساسی اسلام عزیز را تثبیت و تقویت میکند.
6ـ تقویت بنیان معرفت و ایمان و بصیرت دینی؛ بهگونهای که مقاومتی بومی دربرابر فتنهها و شبهات و عرفانهای نوظهور و تبلیغ مکاتب انحرافی ایجاد میکند.
7ـ فراهم سازی هرچه بیشتر امکان طراحی و اجرای حیات طیبه قرآنی و سبک زندگی اسلامی؛ چون به نظر میرسد مهمترین خلاء در مباحث سبک زندگی، فقدان نگاه جامع به مسائل این حوزه است که این خلأ با تدبّر در قرآن کریم تا حد زیادی جبران میشود.
8ـ زمینه سازی قرآنی کردن علوم اسلامی و اسلامی کردن علوم انسانی؛ چون نگاه متدبّرانه باعث ظهور پویایی معارف قرآنی است و آن هم مقدمه تولید علم و تحول در روند تکامل علوم اسلامی بر مبنای قرآن و اسلامیشدن علوم انسانی و حتی مدیریت علوم تجربی و ریاضی با قرآن کریم است.
9ـ تقویت پیوند حوزه و جامعه و حکومت اسلامی؛ چون قرآن زبان مشترک است و فهمی مشترک در دایره اصول و احکام الهی ایجاد می کند.
10ـ پیشبرد اهداف عالیه اسلام و انقلاب اسلامی در سطح بین المللی بهویژه تقویت بیداری اسلامی و سرعت یافتن گرایش کیفی به اسلام در میان ملل جهان؛ چون اهداف قرآن و زبان انتقال معارف آن جهانی است و یکی از مهم ترین چالش های مردم دنیا در مواجهه با قرآن و پذیرش آن، خلأ نگاه منسجم هدایتی به این کتاب عزیز است.
نمونه: تدبّر در سوره انشقاق
کشف سیاق ها[17]
سوره انشقاق به دو سیاق تقسیم میشود: آیه 1 تا 15 و آیه 16 تا 25؛
آیه 1 تا 15 بعد از بیان چند شرط، در جواب آنها از ملاقات انسان با پروردگارش در روز قیامت خبر داده و عاقبت دو گروه را به هنگام این ملاقات بیان کرده است؛ و آیه 16 تا 25 با چند قسم برای تأکید بر حرکت مرحله به مرحله انسان آغاز شده و بر پایه آن، بیایمانی و تکذیب کافران را زیر سؤال برده است.
توجه به اسلوب خاص آغاز هر سیاق نیز این تقسیم را تأیید می کند. اسلوب لفظی آغاز سیاق اول، شرط های مکرر (إذا… إذا…) و اسلوب لفظی آغاز سیاق دوم، تأکیدهای مکرر (فلا أقسم… و اللیل و ما… و القمر…) است که هر دو از اسلوبهای شناخت شده قرآن کریم در شروع بعضی سیاق هاست.
سیاق اول: آیه 1 تا 15
فضای سخن:[18]
باورِ معاد از سر برون رفته و گمان بازگشتی نیست. حرکت به سوی پروردگار برای ملاقات با او نادیده گرفته میشود. این ناباوری و بیخیالی، در رفتار سرمستانه منکران و در میان هممسلکانشان مشاهده می شود.
مستندات این فضای سخن از این قرار است:
1ـ آیه 6 در جایگاه جواب شرط های ابتدای سیاق بوده و از سوی دیگر با تأکید بسیار (إنّ، جمله اسمیه و مفعول مطلق تأکیدی) همراه است: «يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ». بجایی این آیه از فضای غفلت انسان حکایت می کند؛ غفلت از حرکت به سوی ملاقات با پروردگار در روز قیامت.
2ـ بعد از بیان عاقبت اخروی دو گروه از انسانها در آیه 7 تا 12، رفتار و پندار دنیوی گروه مجرم بهعنوان علت بدبختی آنان، در آیه 13 و 14 مطرح شده است: «إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا* إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ». صدق و بهجایی این دو آیه نیز از فضای ناباوری معاد و سرمستی و شادمانی ناشی از آن[19] حکایت میکند.
سیر هدایتی:[20]
آیات این سیاق با چند جمله شرطی آغاز می شود و از هنگامه ای سهمگین سخن می گوید:
1ـ آسمان که در نهایت اتصال و انسجام بنا شده است، شکافته میشود و در این امر، گوش به فرمان پروردگار خویش است. آسمان با تدبیر پروردگار خود بنا شده و به دستور او شکافته خواهد شد: «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ(2)»
2ـ زمین که توده متراکمی از سنگ و خاک و آب و مواد مذاب درونی است، کشیده میشود و آنچه در درون دارد، برون افکنده و خالی میگردد و در این امر، گوش به فرمان پروردگار خویش است. همان پروردگاری که با تدبیر خود زمین را گسترده بود: «وَ إِذَا الأرْضُ مُدَّتْ(3) وَ أَلْقَتْ مَا فِيهَا وَ تَخَلَّتْ (4) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ (5)»
هر جا جمله شرطیهای بیان میشود، مخاطب منتظر شنیدن جواب شرط است. اینک سؤال مخاطب این است که به هنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین چه خواهد شد؟
درست در جایگاه جواب شرط، ندایی مؤکّد خطاب به انسان مطرح میشود: «يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ(6)»
این آیه از دو قسمت تشکیل شده است:
1ـ «يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا» که از حرکت ناگزیر انسان به سوی پروردگار خویش خبر میدهد.[21]
2ـ «فَمُلاقِيهِ» که از ملاقات انسان با پروردگارش در مقصد این حرکت سخن میگوید.
از این میان، آنچه از جواب شرط های ابتدای سوره حکایت می کند، قسمت دوم آیه یعنی ملاقات انسان با پروردگار خویش است که به هنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین اتفاق خواهد افتاد. خدای متعالی در چینشی حکیمانه و زیبا، جمله حاکی از جواب شرط را با مقدمه ای بسیار مهم، یعنی همان قسمت اول آیه همراه فرموده است.
آری! آسمان با آن همه عظمت و زمین با این همه صلابت، به امر پروردگارشان متحوّل و دگرگون شده و مطیع محض فرمان او بوده و اراده پروردگارشان درباره آنها، بی چون و چرا رخ خواهد داد. حال، انسانی که در قدرت و عظمت و استحکام، نقطه ای ناچیز از نظام آفرینش است، باید بداند که در برابر اراده پروردگارش توانی برای مقابله ندارد. او ناگزیر از حرکتی است که پایان آن، ملاقات با پروردگار است. این ملاقات، در همان زمانی انجام خواهد شد که آسمان و زمین، به امر پروردگار، شکافته و کشیده خواهد شد. کافر باشند یا مؤمن، متقی باشند یا فاجر، صالح باشند یا فاسد، در اصل حرکت به سوی پروردگار و مقصد آن، یعنی ملاقات با او فرقی نمی کند. همه در حرکت به سوی او هستند و مسیر همه به ملاقات با او ختم می شود.
دست یابی به فهم منسجم سوره های قرآن کریم، نقشی مهم در استفاده ما از هدایت الهی این کتاب آسمانی دارد، زیرا سوره های قرآن کریم، اصلی ترین واحدهای هدایتی این کتاب عزیز است. آن چه این ادعا را ثابت می کند، تحدی قرآن نسبت به سوره هاست.
بنابراین اصل حرکت به سوی پروردگار، به اراده ما نیست و در نتیجه، از ملاقات با او هم گریزی نیست؛ پس این سؤال پیش می آید که اختیار ما آدمیان کجاست؟ ما که به اختیار خود به دنیا نمی آییم و به اختیار خود مراحل زندگی را طی نمی کنیم و به اختیار خود، در مقصد حرکت با پروردگارمان ملاقات نمی کنیم، پس چرا خود را مختار می دانیم؟!
آیات بعد، چگونگی دیدار با ربّ و نتیجه آن را به دو صورت تقسیم کرده و بدین ترتیب، سؤال بالا را پاسخ داده است. آری گریزی از اصل حرکت و ملاقات نیست، اما چگونگی آن، بهطور کلی بر دو نوع است؛ و انتخاب هر یک از این دو نوع حرکت بهسوی پروردگار و ملاقات با او، کاملاً اختیاری است:
1ـ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ(7)»
«فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا(8)»
«وَ يَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا(9)»
2ـ «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ(10)»
«فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا(11)»
«وَ يَصْلَى سَعِيرًا(12)»
گروه اول کسانی هستند که در صحنه ملاقات، نامه اعمالشان به دست راستشان که نماد خیر و برکت است، داده میشود. این نشانه و نمایی از چگونگی حرکت ایشان در دنیاست. ایشان، همان کسانی هستند که در مسیر حرکت خود، رو به سوی رضای پروردگار داشته و با نظر به آن حرکت میکردند؛ یعنی خداجویانه به سوی ملاقات با پروردگار میرفتند. ایشان با محاسبه آسان الهی مواجه میشوند و شادمان از نامه اعمال نیکوی خود و محاسبه آسان خدا به سوی اهل خود بازمیگردند.
اما گروه دوم، کسانی هستند که نامه اعمالشان از پشت سر به آنان داده میشود. این نیز، نمایی از چگونگی حرکت آنان در دنیاست. آنها کسانی هستند که نگاه خود را به دنیا دوخته و بیتوجه به مقصد حرکت، راه را طی میکردند. گویی پشت به رضای خدا به سوی ملاقات با او حرکت میکردند، پس همینگونه در صحنه ملاقات حاضر شده و نامه عمل خویش را از پشتسر دریافت میکنند. ایشان برخلاف گروه قبل، از شدّت شرم و به خاطر حسرت فراوان نسبت به فرصت سوختهشان، خود را نفرین میکنند و به آتش سوزان جهنم داخل میشوند.
هرچند حرکت همگان به سوی پروردگار، قطعی و ملاقاتشان با او حتمی است، اما روی سخن با همان کسانی است که از حرکت خود غافل شده و پشت به مقصد حرکت میکنند. از اینرو بعد از بیان عاقبت همین گروه، به رویکرد آنها در دنیا اشاره میکند: «إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا(13)»؛ سرور و شادمانی در میان همکیشان و هممسلکان!
آیه بعد، ریشه این سرمستی و شادمانی کاذب را بیان میکند: «إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ(14)»؛ او گمان بازگشت ندارد و همین پندار باطل، سبب سرمستی او در میان اهلش بوده است. سرور مشترک با همان کسانی که در این فکر باطل، همراه او هستند.
لازم نیست که سخن خاصی در رابطه با ناباوریِ بازگشت خود به سوی خدا گفته باشد، زیرا پروردگار او نسبت به او بصیر است و از کنه باورهای او آگاه است: «بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا(15)»
چه تقابل جالب توجهی! برخلاف گروه اول که بعد از مشاهده حساب آسان در قیامت، مسرورانه به سوی اهل خود باز میگردند: «وَ يَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا»، جایگاه سرور و شادمانی گروه دوم، در دنیا و در میان هممسلکانشان بوده است: «إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا». آری یک گروه، اهل سرور پایدار آخرت و گروه دیگر، اهل سرور کاذب و ناپایدار و غافلانه دنیا هستند.
بیان متین و حکیمانه آیات از رویکرد گروه دوم، به قرینه تقابل، وضعیت گروه اول را نیز میفهماند. آنها به بازگشت خود و ملاقات با پروردگار ایمان داشتند و همین باور سبب شده بود که در زندگی دنیای خود، همواره این ملاقات را در نظر داشته باشند و سرمستی کاذب و غفلتآلود آنها را گرفتار نسازد.
اکنون سیر آیات در سیاق اول تکمیل شد. ملاقات با پروردگار حتمی و گریزناپذیر است. ملاقاتی که چگونگی آن را، باور یا عدم باور به همان ملاقات رقم میزند. کسانی که به این ملاقات ایمان داشته و زندگی خود را بر اساس آن ترتیب دادهاند، در روز ملاقات، نامه اعمالشان به دست راستشان داده خواهد شد و شادمان به سوی اهل خویش بازخواهند گشت و کسانی که این ملاقات را باور نداشته و در دنیا سرگرم شادمانی در میان همفکران خود بودهاند، در این ملاقات مغبون و معذّب و سرافکنده خواهند بود.
جهت هدایتی:
چنانکه در نمودار بالا نیز نمایان بود، آیه 6 را میتوان آیه محوری سیاق اول دانست، زیرا از سویی جانشین جواب شرطهای مطرح شده در آیه 1 تا 5 است و از سوی دیگر، سرفصل مباحث آیه 7 تا 15 است. افزون بر اینکه سرّ تقسیم انسانها به دو گروه نیز با این آیه در ارتباط است، بدین معنی که عاقبت خوب گروه اول و عاقبت بد گروه دوم، در باور و عدم باور نسبت به این بازگشت و ملاقات با پروردگار ریشه دارد.
آیه 6 در بیان خود مطلق است. یعنی همه انسانها را مخاطب قرار میدهد؛ اما چنان که اشاره شد، هدف اصلی آیات، متوجه غافلان از حرکت و ملاقات بوده و این سیاق، درصدد بیدارسازی ایشان از خواب غفلت نسبت به حرکت است؛ حرکتی عظیم به سوی پروردگار برای ملاقات با او.
تأکید بر حرکت قهری انسان به سوی پروردگار و ملاقات با او
انسان ناگزیر به سوی پروردگار خود در حرکت است و آنگاه که قیامت برپا شود، با او ملاقات میکند و عاقبت سخت و دردناک، از آن کسانی است که سرخوش بودند و باور نمیکردند که روزی به سوی خدا بازگشته و با او ملاقات خواهند کرد.
سیاق دوم: آیه 16 تا 25
فضای سخن:
به قرآن ایمان نمیآورند و در برابر هدایتگری آن خضوع نمیکنند. نهتنها چنین است، بلکه پیوسته آن را دروغ میشمارند. این در حالی است که مرحلهبهمرحله در حرکت به سوی پروردگار خویش هستند و از این حرکت قطعی، غفلت میورزند!
شواهد این فضای سخن از این قرار است:
1ـ غفلت از حرکت مرحله به مرحله انسان، از بهجایی تأکید فراوان در آیه 19 دانسته میشود: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ»؛ این آیه بعد از چند تأکید در ابتدای سیاق واقع شده و «لام» ابتدای آن و نون مشدد انتهای آن نیز تأکید آن را چند برابر میکند.
2ـ اصرار بر بیایمانی و تکذیب، از بهجایی آیه 20 فهمیده میشود: «فَمَا لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»؛ و تصریح آیه 22 نیز قرینه آن است: «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ»؛
3ـ عدم خضوع در برابر قرآن و هدایتگری آن، از بهجایی آیه 21 استفاده میگردد: «وَ إِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ»؛
سیر هدایتی:
خدای متعالی در این سیاق، نخست در قالب تأکید، به سه مورد از نشانههای جهان خلقت اشاره میکند: «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ(16)»، «وَ اللَّيْلِ وَ مَا وَسَقَ(17)»، «وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ(18)».
اسلوب این آیات، نفی قسم است. این نوع از شروع نیز مانند شروع با قسم، برای تأکید است و در اصل تأکید، با قسم فرقی ندارد. برخی «لا» در «لا أقسم» را زائده دانسته و از اینرو، این عبارت را «سوگند یاد میکنم» معنی کردهاند؛ در حالیکه میتوان مطابق ظاهر، «لا» را نافیه دانست و آن را «سوگند یاد نمیکنم» معنی کرد. البته باید دانست که تأکید مستفاد از نفی قسم در این مقام، بیش از تأکید مستفاد از قسم است. در نفی قسم، رتبه عظمت «مقسم به» بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و از قِبَل آن، تأکید محتوای موردنظر هم شدیدتر میگردد.
هدف آیههای 16 تا 18 تأکید محتوای آیه 19 است: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ(19)»، علاوه بر تأکیدهای ابتدایی، خود جمله نیز با تأکیدهای ادبی فراوان همراه شده است، «لام» در ابتدای این فعل و «نون مشدّد» در انتهای آن، هر دو از عوامل تأکید هستند.
هیچ نبودید و پس از آن نطفهای شُدید و لحظهبهلحظه رشد کردید تا نوزاد انسان شُدید و بزرگ و بزرگتر شُدید؛ کودکی، نوجوانی جوانی، پیری و پس از آن از دنیا خواهید رفت و به سوی خدا باز خواهید گشت. آری، مرحلهبهمرحله به سوی پروردگار در حرکت هستید.
آیه 16 تا 18 افزون بر تأکید محتوای آیه 19، با سخن این آیه یعنی سیر مرحلهبهمرحله انسان نیز متناسب است. آیات مذکور، به مظاهر روشنی از حرکت مرحلهبهمرحله در عالم اشاره میکند. دو جمله اول، حرکت مرحلهبهمرحله به سوی تاریکی و جمله سوم، حرکت مرحلهبهمرحله به سوی نور را مورد توجه قرار داده است:
1ـ «شَفَق»، وضعیت آسمان در هنگام غروب آفتاب است. ابتدا سرخ، سپس زرد و پساز آن، سفید میشود و تمامی این سه مرحله در چند لحظه کوتاه اتفاق میافتد. آنگاه آسمان، کمکم به تاریکی میگراید و «لَیل» یعنی مرحلهای جدید را رقم میزند و لحظهبهلحظه تاریکی آن بیشتر میشود تا به ظلمت مطلق برسد و همه جا را در بر بگیرد: «و ما وَسَق».[22]
2ـ «قمر» نیز در حال حرکت و تکامل است و آیه 18 به حرکت مرحلهبهمرحله آن تا کامل شدن و وسعت نورش اشاره کرده است: «إِذَا اتَّسَقَ»
آری، خدای متعالی با توجه دادن مخاطب به چنین پدیدههایی از جهان هستی، به انسان گوشزد میکند که بدون شک او نیز مرحلهبهمرحله به مسیر خود ادامه خواهد داد. اما اینکه آیا حرکت او تاریکی را بیفزاید و یا اینکه رفتهرفته نور او را کاملتر کند، در گرو انتخاب و اختیار او نسبت به چگونگی حرکت است.
پس از تأکید بر حرکت مرحلهبهمرحله انسانها، آیات 20 تا 25 مبتنی بر این حقیقت، وارد میدان سخن میشود و با اظهار تعجب از رویکرد کافران، دو سؤال مهم را مطرح میکند:
1ـ «فَمَا لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(20)»
2ـ «وَ إِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ(21)»
ایمان نمی آورند و در برابر قرآن خاضع و خاشع نیستند!
ذکر عدم سجده بعد از عدم ایمان، ذکر یک مسئله خاص بعد از یک مسئله عام است. همین چینش، نشان میدهد که مراد از عدم ایمان، عدم خضوع در برابر سخنان شیوا و متین و متقن قرآن است.
بهراستی، وقتی قرار است که مراحل مختلف زندگی، یکی پس از دیگری طی شود و گریزی از آن نیست، باید مشتاق کلام پروردگار باشند تا بهترین برنامه را برای عبور از مسیر حرکت به آنان نشان دهد، اما عجیب است. ایمان نمیآورند و هنگامی که قرآن بر آنان خوانده میشود، خاضع نگشته و سجده نمیکنند.
آیه 22 به وسیله «بل» گام را فراتر نهاده و از سیره اصلی آنان خبر میدهد: «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ(22)». نهتنها ایمان نیاورده و سجده نمیکنند، بلکه به سبب کفرشان، بر تكذيب حق استمرار میورزند.
آیه 23 از آگاهی خدا به آنچه در سینههایشان پنهان میدارند، سخن میگوید؛ تا علت عدم ایمان مشخص شود. خدا میداند که تکذیب و مقابله با سخن حق، ریشه در علایق و عقاید باطلی دارد که در دل خود پنهان میکنند. خدا از همه آنچه نهان میکنند آگاه است: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ(23)»[23]. بنابراین در قرآن و بیان متقن و سخن محکم آن مشکلی نیست؛ بلکه آنچه در درون خود نهان میکنند، سبب تکذیب سخن حق شده و تکذیب آنها، تکذیبی عامدانه و معاندانه است، نه از سر جهل و نادانی.
اکنون که سخن حق در آنان بیاثر است، نوبت به تهدید آنها رسیده است. افسوس! درست در لحظه ای که باید بعد از حرکت مرحله به مرحله خود، بشارت ملاقات با رحمت پروردگار را بشنوند، به «عذاب ألیم» بشارت داده میشوند: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(24)». این عذاب مخصوص کافران مکذّب است.
در نقطه مقابل، اهل ایمان و عمل صالح که این حرکت را باور کرده و رو به پروردگارشان پیش رفتهاند، نه تنها از این عذاب در امان هستند، بلکه اجر بیپایان الهی شامل حال آنها خواهد بود: «إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ(25)»
جهت هدایتی:
آیه 16 تا 18 برای تأکید محتوای آیه 19 یعنی حرکت مرحلهبهمرحله است. آیه 20 تا 25 با «فاء» تفریع آغاز شد و با توجّه به محتوای آیه 19، رویکرد کافران را مورد توبیخ قرار داد. در مجموعه آیه 20 تا 25، صدر کلام، همان عدم ایمان به قرآن است که در آیه 20 مطرح شد. بنابراین در مقام جمعبندی میتوان چنین گفت که کافران باید به سیر و حرکت قهری خود در مراحل زندگی توجّه کنند و براساس آن، از بیایمانی و مقاومت در برابر حقایق قرآنی دستبردارند.
تأکید بر حرکت مرحله به مرحله و انذار کسانی که به رغم این واقعیت، ایمان نمی آورند.
با توجه به قطعیت طی مراحل، چگونه است که به قرآن کفر می ورزند و تکذیب می کنند؟ بشارت شان باد عذابی دردناک!
فضای سخن، سیر هدایتی و جهت هدایتی سوره:
از حرکت خود به سوی پروردگار و ملاقات با او غافل است و همین غفلت سبب شده، که سرمستی احاطهاش کند و تنها راه نجات خود یعنی ایمان به قرآن و خضوع در برابر سخنان روشن و حقایق آشکارش را نادیده بگیرد و حتی آن را تکذیب کند.
قرآن، بهترین، کامل ترین و محکم ترین منبع برای شناخت سیره رسول الله و سیره مقبوله مؤمنان است که این مهم، با تدبّر این موضوعات در قرآن به دست می آید. بنابراین، تدبّر در قرآن با موضوع سیره نورانی رسول الله و سیره مقبوله مؤمنان، بهعنوان راهبردی ترین موضوعات تدبّر موضوعی به شمار می آید.
سوره در چنین فضایی وارد سخن شده و در سیاق اول، با محوریت آیه 6 از حرکت ناگزیر انسان به سوی خدا و ملاقات با او سخن گفته است؛ این آیات از شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین به فرمان خدا سخن میگوید و با تأکید بر اینکه آسمان و زمین در این امر، مطیع فرمان ربوبیاند، به مخاطب میفهماند که نظام عالم در مقابل پروردگار خود مطیع و منقاد است و انسان نیز از این قاعده عام مستثنا نیست. و این تغییرات، زمینهساز وقوع ملاقات انسان با ربّ خویش است. این سیاق در ادامه، از متفاوت بودن عواقب دیدار با خدا خبر میدهد؛ عواقبی که تفاوت آن نتیجه باور به حرکت یا غفلت از آن است، او از حرکتی غافل شده که غفلت از آن، عاقبتی سخت در روز ملاقات را به همراه دارد، پس با باور به حرکت، باید برای انتهای مسیر خود آماده باشد و با سرمستی و بیخیالی مسیر خود را ادامه ندهد.
سپس سیاق دوم، با توجه دادن به مظاهری آشکار از سیر و حرکت در عالم، بار دیگر در آیه 19 بر ناگزیر بودن انسان در حرکت مرحلهبهمرحله به سوی خدا تأکید میکند و در ادامه انسان را نسبت به عدم ایمان و خضوع در برابر حقایق قرآن توبیخ میکند و کسانی را که به علّت کفرشان، دانسته بنا را بر تکذیب نهادهاند، به عذابی دردناک در پایان این مسیر گریزناپذیر بشارت میدهد.
سوره انشقاق، ایمان به قرآن و سرنهادن در برابر سخن حق آن را جایگزین سرمستی و بی خیالی انسان میکند، تحولی که جز با باور به حرکت به سوی پروردگار و ملاقات با او حاصل نمی شود. بنابراین محور سخن در این سوره توجه ادن به این حرکت است، آنچه در سیاق اول، آیه 6 و در سیاق دوم، آیه 19 متکفل تأکید بر آن است، جهت هدایتی سوره نیز با محوریت همین دو آیه فهمیده می شود:
ترجمه تدبّری:
بخوان این سوره را به اِسم خدای رحمت گستر رحم آور
آنگاه كه آسمان بشکافد «1» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شدکه چنین کندـ «2» و آنگاه كه زمين كشيده شود «3» و آنچه در درون دارد برون افكند و خالی شود «4» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شد که چنین کند ؛ «5» اى انسان! بیشک تو به سوى پروردگارت ناگزیر حرکت کنندهای، ناگزیر حرکتکردنی؛ و چنانکه آسمان و زمین را یارای سرپیچی از فرمان نیست تو را نیز توان مخالفت نخواهد بود، پس در روز شکافتهشدن آسمان و کشیدهشدن زمین ملاقاتکننده او هستی؛ «6» پس امّا كسی كه در این ملاقات، كتابش به دست راستش داده شود، «7» پس بهزودى با حسابى آسان محاسبه مى شود «8» و مسرور به سوى اهل خویش (حوریان و خدمتکاران بهشتی و هم کیشان و هممسلکانش) باز مى گردد؛ «9» و امّا كسی كه كتابش، از پشت سرش به او داده شود، «10» پس به زودی هلاكتی میطلبد «11» و به آتشی فروزان در مى آيد؛ «12» او باید کارنامه را از پشت سر دریافت کند، زیرا رو به مقصد حرکت نکرده بود، او باید چنین عاقبتی داشته باشد، زیرا او در ميان اهل خویش مسرور بود؛ «13» چراکه او پنداشت كه هرگز باز نخواهد گشت. «14» راهی برای حاشا نیست، آری، به یقین پروردگارش در دنیا نسبت به او بصیر بود. حتماً نیازی به اقرار زبانیاش به این پندار نیست، رفتار او در دنیا، رفتار کسی که باور برگشت دارد نبود، او عاقبت خوب کسانی را که بازگشت را باور کرده و رو به مقصد حرکت کرده بودند، نخواهد چشید. «15» پس قسم ياد نمى كنم به شفق، به آن سرخى و زردى و سفيدىِ مرحله به مرحله افق هنگام غروب. «16» و به شب و آنچه مرحله به مرحله در خود گردآورد «17» و به ماه، چون مرحله به مرحله فروغش كامل شود، «18» كه در حرکت ناگزیر خود به سوی خدا بی شک بر منزلی از پی منزلی دیگر مستقر میشوید؛ و مراحل را یکی پس از دیگری طی میکنید، یا به سوی تاریکی مانند شفق و شب و یا به سوی نور مانند ماه؛ «19»پس شگفتا! اکنون که حرکت مرحله به مرحله انسان قطعی است و در این حرکت، نیاز مبرم به برنامه از سوی کسی دارد که به همه نیازهای او آگاه است؛ و این کس، جز خدایی که قرآن را برای سعادت او فرستاده نیست! آنان را چیست كه ايمان نمى آورند؟«20» و هنگامى كه قرآن بر آنان قرائت شود، خاضع نشده و سجده نمى كنند؟ «21» بلكه كسانى كه كافر شدند، کار را از عدم ایمان گذرانده اند و تکذیب میکنند؛ «22» و خدا به آنچه از عقاید باطل که در دل هاى خود نهان مى دارند و آن عامل کفر و تکذیب ایشان است، عالمتر است. «23» پس به جای شوق ملاقات با پروردگار، آنان را به عذابى دردناك بشارت ده، «24» مگر كسانى كه به قرآن ايمان آورده و بر اساس آن، به شایسته ها عمل كردند؛ براى آنان اجری بیپایان است.«25»
پی نوشت ها:
[1]. این اصول هفت گانه، با مطالعه و بررسی دقیق کلام الله، روایات معصومان و منابع لغوی به دست آمده است.
[2]. سوره نساء، آیه 82.
[3]. سوره مؤمنون، آیه 68
[4]. سوره ص، آیه 29
[5]. سوره محمد6، آیه 24
[6].بحارالأنوار، ج37، ص208، باب 52، أخبار الغدير.
[7]مشكاةالأنوار، ص137، الفصل الثامن في العلم و العالم.
[8]الاحتجاج، ج1، ص104، احتجاج فاطمة الزهراء3 على القوم.
[9] مستدركالوسائل، ج4 ، ص372.
[10].سوره بقره، آیه 23.
[11].بحارالأنوار، ج37، ص208، باب 52، أخبار الغدير: رسول خدا، حضرت محمد مصطفی در روز غدیر فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ تدبروا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَى مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهُ فَوَ اللَّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَوَاجِرَهُ وَ لَا يُوَضِّحُ لَكُمْ تَفْسِيرَهُ إِلَّا الَّذِي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ إِلَيَّ وَ شَائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ مُعْلِمُكُمْ أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ وَصِيِّی»: ای گروه های انسانها، در قرآن، تدبر کنید و آیات آن را بفهمید و به محکماتش نظر کنید و از متشابهش تبعیت نکنید. پس به خدا قسم، بازدارنده های قرآن را برای شما بیان نمیکند و تفسیر آن را برای شما توضیح نمیدهد، جز کسی که من گیرنده و بالابرنده دست و بازوی او به سوی خویش هستم و اعلام کننده این حقیقت درباره او هستم که «همانا هر کس که من مولای اویم، پس این علی مولای اوست» و او علیبنابیطالب برادر و وصی من است.
[12]. در این صورت است که امکان تبعیت از محکمات قرآن کریم فراهم میشود.
[13].ر.ک: امام خمینی1، آداب الصلوة (ترجمه سرّ الصلوة)، ص199.
[14]. اینکه گفته میشود «اولیاء امور»، منافاتی با «ولی امر واحد» ندارد، چون در نظام ولایی، اولیاء امور در طول ولایت امر ولی واحد هستند.
[15]. گفتنی است که مصداق بارز و اتم و اکمل سیره مقبوله مؤمنان در قرآن کریم، حضرت امیر مؤمنان علی7 است.
[16]. ر.ک. سوره انعام، آیه 83 تا 90
[17]منظور از سیاق، مجموعه آیاتی است که با یکدیگر ارتباط ادبی دارند و در یک سیر مفهومی هستند.
[18]منظور از فضای سخن، مسائلی است که نیاز به هدایتگری سیاق یا سوره را ایجاد کرده است.
[19]آیه 14 با «إنّ» تعلیلیه آغاز شده و در مقام بیان علّت سرمستی مطرح شده در آیه قبل است؛ یعنی او در میان هم مسلکان خویش مسرور بود چون گمان کرد که هرگز باز نخواهد گشت!
[20]منظور از سیر هدایتی، مسیری است که سیاق یا سوره در جهت اصلاح و تربیت و هدایت طی کرده است.
[21]واژه «کدح» در لغت، به معنای تلاش مستمر همراه با سختی است، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، در معنای این واژه مینویسد «هو جهد فی تعب مع استمرار»، اما با توجه به سیاق، مراد از این تلاش مستمرّ، حرکت ناگزیر انسان در طول زندگی است؛ همان حرکتی که اختیاری در توقف و جلوگیری از آن ندارد. (همان کتاب در ادامه در بیان معنای «کدح انسان» اینگونه مینویسد: «فانّ السير الى لقاء الربّ تعالى سرى طبيعىّ و حركة قهرىّ مؤمناً أو كافراً متوجّهاً أو غافلاً»).
[22]ریشه «وسق» درواقع به معنای جمع و انضمام اشیاء پراکنده با یکدیگر است؛ که بهتناسب مورد استفاده، معنای آن تغییر میکند؛ مراد از جمع در مورد شب، افزون شدن لحظهبهلحظه به تاریکی آن است.
[23]مصدر «ایعاء» به معنای قرار دادن شیء در محفظه و ظرف است، چه به نحو مادی آن باشد، یعنی قرار دادن چیزی در ظرف مادّی، مانند آب در کوزه و یا به نحو معنوی مانند قرار دادن نیّات و افکار در ظرف دل؛ که این آیه به نوع دوم «إیعاء» اشاره دارد.