شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 5 » جایگاه شناسی حوزه و طلبگی (1)
جایگاه شناسی حوزه و طلبگی (1) | سعید هلالیان
492 بازدید

 

پيشگفتار

شايد هريک از ما در ذهن خود يا در برخورد با ديگران، بارها با چنين پرسش‌هايي روبه‌رو شده باشيم: حوزه کجاست؟ وجودش چه ضرورتي دارد؟ چه رسالت‌ها، اهداف کلان و مباني را دنبال مي‌کند؟ رسالت کنوني‌اش چيست؟ کارکردهاي تخصصي‌اش کدام است؟ طلبه کيست؟ چه هويّتي دارد؟ چه مراحل تحصيلي و محتواي آموزشي را مي‌گذراند؟ براي چه؟ چه نيازي براي طلبه شدن برخي وجود دارد؟ آينده‌اش چيست؟ چه نسبتي با جامعه خواهد داشت؟ و…

پرداختن تفصيلي به اين مقولات، نيازمند ده‌ها جلد کتاب، بلکه تشکيل گروه‌هاي علمي فراوان است، ولي به رسم «ما لايُدرَک کلُّه لايُترَک کلُّه»، نمي‌توان و نبايد به‌طور کلّي از آنها دست کشيد. ما در اين نوشتار برآنيم به‌طور مختصر به اين پرسش‌ها پاسخ دهيم.

بخش اوّل: حوزه‌شناسي

آنچه در اين بخش بررسي مي‌شود، رسالت و کارکردهاي کلان حوزه در هر دوره و هر شهري است. تفکيک نکردن اين دو مقوله، باعث خلط بسياري از مباحث، حتي نزد برخي بزرگان شده است.

رسالت واحد انبيا و اوصيا

همه انبيا و اوصيا، از جضرت آدم تا امام‌زمانf، يک رسالت بيش نداشتند که عبارت بوده است از: «توحيدگستري در سطوح مختلف زندگي فردي و اجتماعي انسان» و به عبارت ديگر: «هدايت تشريعي جان‌ها و جوامع بشري به سوي خداوند سبحان».

در متون ديني تعبيرهاي گوناگوني از اين هدف ارائه شده است؛ مانند لقاءالله، عبوديت، اقامه قسط، موحد شدن، ايجاد تمدن اسلامي و… که برخي ناظر به بعد فردي مخاطبان رسالت انبيا و بعضي ناظر به جنبه اجتماعي انسان هستند. اما روح و جوهر همه آنها يکي و همان «توحيدگستري» است؛ به عبارت ديگر: همه‌ عناوين كلي وارد شده در باب رسالت انبياي الهي، قابل ارجاع به‌ يكديگرند و در واقع، يک حقيقت را بيان مي‌کنند، امّا هركدام جهتي از جهات اين رسالت مهم را نشان مي‌دهند كه با بررسي همه‌ عناوين، مي‌توان به همه‌ حيثيات و جهات اين حقيقت، دست يافت. در واقع، در منابع ديني، به بخش‌هاي مختلف و ابعاد گوناگون يا مصداق‌هاي بارز رسالت «توحيدگستري» اشاره شده است.

ضرورت وجود حوزه

رهبري نهضت توحيدگستري، بر عهده پيامبران و سپس بر دوش اوصياي ايشان بود و از امامي به امام ديگر منتقل شد تا به حضرت مهديf رسيد. هرچند تحقق اين رسالت در دوران غيبت، برعهده همه مؤمنان است، در عين حال نيازمند سربازاني است که در هر عصر به صورت متمرکز، رهبري تحقق اين نهضت را بر عهده گرفته، آن را در همه عرصه‌هاي زندگي بشري امتداد دهند. اينجاست که ضرورت وجود مرکزي براي هدايت و رهبري متمرکز و تخصصي جريان تحقق اين رسالت بزرگ، رخ مي‌نماياند. آيا مي‌توان اهداف والا و گسترده دين را که همه جان‌ها و جوامع بشري را در همه زمان‌ها و مکان‌ها تحت پوشش قرار مي‌دهد، بدون تعيين متولي مشخصي به سامان رساند؟ کشف پيام و برنامه خدا براي بشر از لابه‌لاي متون ديني و تطبيق آن با نيازهاي عصري بشر، رهبري تحقق اهداف دين و… اموري نيست که به سادگي و بدون آموزش‌هاي ويژه به دست آيد يا هر فردي بتواند عهده‌دار آن شود. حوزه علميه، تنها سازماني است که در عصر غيبت، عهده‌دار امتدادبخشيدن به اين نهضت توحيدي و انجام دادن اين وظيفه سنگين، به صورت تخصصي شده است. اين سازمان الهي، بايد سردمدار، رهبر و هدايتگر بسط انديشه و عمل توحيدي در جان‌ها و جوامع بشري باشد تا پرچم اين نهضت رباني را به صاحب حقيقي آن، امام عصرf بسپارد.

رسالت تخصّصي حوزه در عصر غيبت معصوم

با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان رسالت تخصصي حوزه در عصر غيبت را (فارغ از هر مکان و زماني) اين‌گونه ترسيم کرد: «تداوم عصري نهضت توحيدگستري پيامبر اکرم9 و امامان معصوم: در جهت زمينه‌سازي ظهور مهدي موعودf و تحقق حكومت جهاني آن حضرت و تحقق نهايي اهداف اسلام»؛ به عبارت ساده‌‌تر: «پاسخگويي به نيازهاي ثابت و عصري بشر به دين».

کارکردهاي تخصصي حوزه (اهداف کلان حوزه) در عصر غيبت معصوم

رسالت مذکور در قالب کارکردهاي کلان زير، تجلي و تحقق مي‌يابد که مي‌توان آنها را اهداف کلان حوزه در عصر غيبت نيز دانست:

الف) استنباط روشمند معارف و نظام‌هاي دين در حيطه‌هاي مختلف حيات بشر از منابع ديني (تفقه و استنباط اسلام ناب)، شامل:

يک – ارائه نگرش‌هاي دين

دو – ارائه قوانين دين

سه – ارائه فرهنگ دين

دفاع از دين، شامل:

يک – مرزباني اعتقادي

دو – حراست از چارچوب و اصول دين در نظر و عمل

سه – زدودن خرافه‌ها، انحراف‌ها و پيرايه‌هاي موهوم از آن

ابلاغ و بيان دين با در نظر گرفتن مقتضيات زمان (انذار)، شامل:

يک – نشر و تبليغ معارف و قوانين و فرهنگ دين

دو – امتداد عيني‌دادن گزاره‌هاي ديني در همه سطوح زندگي بشر هر عصر (ارائه مدل‌ها و سبک‌هاي زندگي ديني در هر عصر و سرزمين)

رهبري اجرا و بسط دين در جان‌ها و جوامع بشري، شامل:

يک – تربيت و تهذيب جان‌هاي مستعد و هدايت نفوس بشري به سمت خداوند

دو – رهبري و مديريت (و درصورت لزوم، ايجادِ) جريان‌هاي علمي، فرهنگي، سياسي و… عصر خود، در راستاي تحقق اهداف دين و مطابق با آنها

سه – تلاش براي ايجاد حکومت اسلامي1 و اداره آن، طبق مباني اسلامي (پشتيباني علمي، عملي، حمايتي، نظارتي و اصلاحي از آن)2

چهار – ايجاد زمينه‌هاي تحقق تمدن اسلامي (تمدن منتظر)

تربيت نيروهايي براي انجام دادن آنچه ذکر شد و استمرار حيات حوزه (تربيت طلبه و کادرسازي براي حوزه)

اهداف مياني حوزه

منظور از اهداف مياني، اهدافي است كه رسيدن به آنها زمينه‌ساز رسيدن به اهداف كلان مذکور در بالاست. در واقع اين امور، ابزاري براي نيل به اهداف کلان و رسالت حوزه هستند. برخي از اين اهداف مياني عبارتند از:3 شناخت نظام فكري و قانون و فرهنگ دين (کسب روش فهم دين: اجتهاد و فهم دين)، عهده‌داري اجراي برخي شئون ديني؛ مانند استخراج و بيان احکام مورد ابتلا و جمع‌آوري و مصرف حقوق مالي شرعي، مانند خمس و…، تحصيل در حوزه، تحقيق، تعليم و تدريس دروس حوزوي، تبليغ (به معناي رايج کنوني)، شبهه‌يابي و پاسخ به شبهات، مبارزه با تفسيرهاي غلط از دين، آموزش و بيان احکام شرعي، مبارزه با خرافات اجتماعي، خدمت به مردم و گره‌گشايي از نيازمندان و… .

اهداف خرد حوزه

اين اهداف که مي‌توان آنها را مأموريت‌هاي عصري طلاب هر عصر دانست، بسيار زياد است و به گرداوري ميداني نياز دارد. افزون بر اين، اين‌گونه اهداف تا حدود زياد، موردي، اقتضايي و عصري هستند.

به ياري خداوند، در بخش دوم، به پاره‌اي از اين اهداف در عصر خود اشاره مي‌کنيم.

حوزه چيست؟

با توجّه به آنچه در قسمت‌هاي قبل ذکر شد، مي‌توان چنين تعريفي را از حوزه ارائه کرد: «حوزه، مجموعه‌اي4 است که به صورت متمرکز و تخصصي، عهده‌دار تداوم عصري رسالت انبيا و اوصيا: يعني توحيدگستري، در جهت زمينه‌سازي ظهور مهدي موعودf و تحقق حكومت جهاني آن حضرت است و براي انجام دادن اين رسالت سنگين، به امور زير مي‌پردازد:

الف) استنباط روشمند معارف و نظام‌هاي دين در حيطه‌هاي مختلف حيات بشر از منابع ديني

ب) دفاع علمي و تخصصي از دين

ج) بيان اسلام اصيل، با در نظر گرفتن مقتضيات زمان

د) رهبري اجرا و بسط دين در جان‌ها و جوامع بشر

ه) تربيت نيرو براي استمرار حيات خود

طلبه کيست؟

با توجّه به تعريف حوزه و رسالت آن، مي‌توان طلبه را اين‌گونه تعريف کرد: «طلبه، فردي است که وظيفه تداوم رسالت انبيا را به صورت تخصصي و متناسب با نيازهاي عصر خود برعهده گرفته و براي انجام دادن اين‌کار، پس از گذراندن دوران رشد و تحصيل، در قالب يکي از زيرمجموعه‌هاي اهداف کلان حوزه، به ارائه خدمات تخصصي به جامعه مي‌پردازد».

از تعريف بالا، حد نصاب طلبگي نيز قابل استخراج است و قيد «به صورت تخصصي»، به همين خاطر آورده شده است. مراد از «بر عهده‌گرفتن تخصصيِ رسالت‌هاي حوزه» اين است که فرد، چه در دوران تحصيل و چه بعد از آن، عمده توان و زمان خود را صرف تحقق اين امور نمايد تا عنوان طلبه بر او صدق کند. ازاين‌رو بايد تن به گذراندن آموزش‌هاي ويژه و لازم براي اين‌کار دهد و از نظام و مقررات شرعي، عقلي و عرفيِ شکل گرفته در سازمان حوزه، پيروي نموده، نسبت به آنها پايبند باشد.

تا اينجا ماهيت حوزه و هويت طلبه، به صورت کلان و فارغ از هر زمان و مکان خاص، بررسي شد. در ادامه، به بررسي رسالت حوزه و کارکردهاي آن در دوران معاصر مي‌پردازيم و نقش‌هاي اجتماعي حوزويان در اين دوران را بررسي مي‌نماييم.

بخش دوم: رسالت عصري حوزه معاصر و نقش‌هاي اجتماعي روحانيون در دوران کنوني

جهان در دوران معاصر

براي شناخت رسالت عصري حوزه در جهان معاصر که بايد در امتداد رسالت‌هاي کلان حوزه و در راستاي تحقق آنها باشد، در ابتدا بايد به بررسي وضعيت و مهم‌ترين ويژگي‌هاي جهان معاصر بپردازيم. مهم‌ترين ويژگي دوران معاصر، «انسان‌مداري» (به معناي باطل آن) و در واقع «محوريت نفس» بر اغلب جان‌ها و جوامع بشري است که اين امر در حيطه‌هاي مختلف حيات بشري، جلوه‌هاي گوناگوني پيدا کرده است:

الف) درحيطه شناخت: اين نگرش، شناخت را منحصر به آنچه انسان با عقل حسي و تجربي محدود خود، مي‌تواند به دست آورد، منحصر مي‌کند و تنها اين امور را علمي و قابل استناد مي‌داند. در اين ديدگاه، آورده‌هاي شهودي و وحياني، جايگاهي در هندسه علوم ندارند.

درحيطه گرايش و ميل: براساس اين نگرش، هرآنچه نفس و طبيعت انسان (نفس در مرتبه مادي) به آن ميل داشته باشد، بايد به دست آورده شود؛ چرا که هدف، لذت هرچه بيشتر انسان است. بنابراين قيودات شرعي، تکليف، عبوديت و… هيچ معنا و جايگاهي ندارند.

درحيطه رفتار: در اين نگرش، چون انسان اصل است، آزاد است که هرگونه رفتاري را انجام دهد و هرگونه و هر مقدار که مي‌تواند، در محيط پيرامون خود، تصرف و از آن بهره برداري کند.

روشن است که اين انديشه مادي در همه مختصّات خود، در تقابل با انديشه وحياني و الهي است؛ زيرا براساس انديشه ديني، به نتايج متفاوتي در هريک از اين حيطه‌ها مي‌رسيم:

الف) درحيطه شناخت و انديشه: انديشه اسلامي، وحي و آموزه‌هاي وحياني را سلطان معارف بشري و عاري از هرگونه خطا و اشتباه مي‌داند و معتقد است که حيات بشري بايد در چارچوب گزاره‌هاي وحياني سامان يابد تا انسان به کمال نهايي خود برسد. در عين حال، دستاوردهاي انديشه بشري و عقل تجربي را در حيطه اعتبار آن، رد نمي‌کند و آن را به خدمت اهداف خود مي‌گيرد.

درحيطه گرايش و ميل: نگرش اسلامي، انسان را در برآوردن نامحدود اميال خود، آزاد نمي‌داند و تنها به مقدار نياز و در حد اعتدال بر آن مهر تأييد مي‌زند و در مقابل، انسان را به برآوردن اميال فطري خود فرا مي‌خواند تا به کمال واقعي برسد.

درحيطه رفتار: انديشه اسلامي، انسان را براي انجام دادن هر رفتاري مجاز نمي‌داند و تنها رفتارهايي را که در راستاي خلقت و آفرينش پاک انسان و رشد دهنده او هستند يا دست‌کم تضادي با آن ندارند، تجويز مي‌کند. انسان از اين منظر، مجاز نيست بيش از اندازه در محيط خود تصرف کند و تنها به عنوان ابزاري براي پيمودن درجات کمالي وجود خود، مي‌تواند از آن بهره برد.

حوزه چون رعد است و جامعه چون برق! …

همیشه با هم اند …

ولی با فاصله …

البته اين تقابل انديشه مادّي و ديني و به عبارت بهتر، «جبهه حق و باطل»، از ابتداي خلقت و همواره همراه انسان‌ها بوده، امّا در دنياي معاصر به حدّ بالايي رسيده است. امروز، باطل به شيوه‌هاي گوناگون و در همه جا آشکارا رخ مي‌نمايد و در قالب‌ها و عناوين زيبا به خورد بشر داده مي‌شود و عقل ابزاري بشر مادي و دانشمندان حس‌گرا، به نظريه‌پردازي و توجيه به ظاهر علمي باطل مي‌پردازند. ازاين‌رو مي‌توان اين دوره را «عصر جاهليت مدرن» ناميد. امروز، باطل و استکبار به اسم ارزش‌هاي بشري، به غارت و چپاول سرمايه‌هاي طبيعي و انساني مستضعفان فکري و گرفتاران انديشه مادي و شيفتگان زرق و برق کاذب آن، يعني بيشتر انسان‌هاي اين عصر، مشغول است و تنها مانع سر راه خود را «دين» و «انديشه ناب ديني» مي‌بيند. بنابراين تمام قامت و با تمام توان، به پيکار با آن برخاسته و در نابودي آن مي‌کوشد.

انقلاب اسلامي، قيامي برضد همه اين باطل‌ها

در اين وضعيت، وقوع انقلاب اسلامي، قيامي برضد انديشه‌هاي مادي و غيرالهي بود و همه آرمان‌ها و نقشه‌هاي آنان را برهم زد. پس طبيعي است که متفکران غيرديني، با هدف نابودي انديشه ديني و اسلام ناب محمدي، به هجمه و تاخت و تاز به آن و ثمرات شيرينش بپردازند. در اين شرايط، بر هر مسلماني لازم است که وضعيت نهضت اسلامي در دوران کنوني را سنجيده و با شناخت مهم‌ترين و راهبردي‌ترين نيازهاي آن، به ياري آن بشتابد.

وضعيت کنوني نهضت اسلامي (مهم‌ترين نياز نهضت در اين دوران)

امّا به راستي مهم‌ترين نياز نهضت اسلامي در شرايط کنوني چيست؟ بار تحقق آن بر دوش چه کساني است؟ و… اين پرسش‌ها بسيار مهم است، ولي مهم‌تر از آن، اين است که «چگونه مي‌توان اين نياز را تشخيص داد و مرجع تعيين آن کيست؟»

الف) چگونه مهم‌ترين نياز کنوني نهضت اسلامي را تشخيص دهيم؟

براساس آموزه‌هاي شيعي، مسئوليت و مرجعيت سياسي-اجتماعي شيعه، به دست ولي فقيه جامع‌الشرائط است،5 ازاين‌رو بديهي است که تعيين اولويت‌هاي کلان نهضت اسلامي نيز برعهده وي باشد؛ به عبارت ديگر: براي رسيدن به پاسخ پرسش بالا بايد به کلام مرجعيت سياسي-اجتماعي نهضت اسلامي، يعني «ولي فقيه زمان» تمسک جست.

ب) فرآيند تحقق اهداف اسلام از ديدگاه رهبر انقلاب

مقام معظم رهبري از چندين سال پيش درباره «فرآيند تحقّق اهداف اسلام و مراحل آن»، مطالب مهمّي فرمود. در دوازدهم آذر 79 در ماه مبارک رمضان و در اجتماع مسئولان اصلي نظام، سخنراني بسيار مهمّي ايراد کردند و براي نخستين بار، مبحث «فرآيند تحقق اهداف اسلامي» با اين نام مطرح شد. ايشان در سخنان خود، فرآيند تحقق اهداف اسلامي را فرآيندي طولاني، دشوار و داراي پنج مرحله مترتب معرفي کردند:

يک- وقوع انقلاب اسلامي

دو- تشکيل نظام اسلامي

سه- تشکيل دولت اسلامي

چهار- تشکيل کشور اسلامي

پنج- تشکيل دنياي اسلام (بين‌الملل اسلامي)

در ماه رمضان سال 80 در جمع مسئولان اصلي نظام، دوباره اين مسئله را تکرار کردند:

…سال گذشته عرض كردم، فرآيند تحقق هدف‌هاى اسلامى، يك فرآيند طولانى و البته دشوارى است… . قدم اوّل… ايجاد انقلاب اسلامى است. كار آسانى نبود، ليكن اين آسان‌ترين است. قدم بعدى ترتب نظام اسلامى بر انقلاب اسلامى است… . قدم بعدى كه از اينها دشوارتر است، ايجاد دولت اسلامى است. دولت، يعنى مجموعه كارگزاران حكومت… . ما الآن در اين مرحله قرار گرفته‌ايم… . بعد از اين مرحله، مرحله تلألؤ و تشعشع نظام اسلامى است؛ يعنى مرحله ايجاد كشور اسلامى. اگر اين مرحله به وجود آمد، آنگاه براى مسلمان‌هاى عالم، الگو و اسوه مى‌شويم… . آنگاه مرحله بعدى، ايجاد دنياى اسلام است… .6

در رمضان سال 83 در ديدار مسئولان اصلي کشور، بار ديگر همين سخنان تکرار شد:

…دو-سه سال قبل در يكى از همين جلسات گفتم ما يك انقلاب اسلامى داشتيم. بعد نظام اسلامى تشكيل داديم. مرحله‏ بعد، تشكيل دولت اسلامى است. مرحله‏ بعد، تشكيل كشور اسلامى است. مرحله‏ بعد تشكيل تمدن بين‏الملل اسلامى است. ما امروز در مرحله‏ دولت اسلامى و كشور اسلامى قرار داريم… .7

در سال84 هم، ايشان توضيحاتي کامل‌تر درباره مراحل فرآيند تحقق اهداف اسلامي ارائه کردند و بار ديگر به سخنان سال‌هاي گذشته اشاره نمودند.8 جاي اين پرسش وجود دارد که چرا فرد حکيمي، يک موضوع را نه تنها تکرار مي‌کند، بلکه تصريح به تکرار هم مي‌نمايد؟ آيا اينها نشان از اهميت موضوع ندارد؟ اين تکرار و تأکيدها نشان مي‌دهد که اين مطلب اهميت زيادي دارد و همگان بايد به آن توجه جدي نمايند.

ج) نتيجه

نتيجه آنکه مهم‌ترين نيازي که مرجعيت سياسي-اجتماعي نهضت اسلامي براي آن ترسيم نموده‌اند، بناي يک کشور اسلامي نمونه و الگوست؛ به عبارت ديگر: مهم‌ترين نياز کنوني نهضت اسلامي عبارت است از: «ارائه الگوي موفق از کشوري اسلامي و بنا شده براساس آموزه‌هاي اسلامي و زمينه‌سازي براي تشکيل بين الملل اسلامي».

براي ملموس‌تر کردن مطلب، به بيان مثالي در اين زمينه مي‌پردازيم: فرض کنيد با شخصي دعوا کرده‌ايد. ناگهان او را به عقب هل مي‌دهيد و او تعادل خود را از دست مي‌دهد. حال براي اينکه کاملاً بر زمين بيفتد، بايد قبل از اينکه دوباره تعادل خود را به دست آورد، به سرعت به زير پاي او کشيده و او را به زمين بيفکنيد. همين حالت بعد از وقوع انقلاب اسلامي رخ داد. نهضت اسلامي تمدن‌نماي مادي را عقب راند و تعادل و استقرار ظاهري آن را از بين برد. حال قبل از اينکه به خود آيد، بايد پايه‌هاي آن را که از جنس علم، انديشه و فرهنگ است، از بين برد تا کاملاً سقوط کند. اين امر، با دو کار عمده شدني است:

– توليد بينش‌ها، قوانين و فرهنگ اسلامي براي اداره همه‌جانبه زندگي انسان معاصر9

– تربيت نيرو وکادرسازي براي تحقق بخشيدن به مراحل مختلف فرآيند تحقق اهداف اسلام

حال، اگر اين امر محقق نشود و در اثر غفلت يا کم‌کاري خواص و نيروهاي ارزشي دنياي اسلام، نه تنها اين نمونه و الگو تشکيل نشود، بلکه اصل سرمايه نيز در معرض خطر قرار گيرد، چه رخ خواهد داد؟ پاسخ امام خميني; به اين سؤال:

«…اگر اسلام عزيز و جمهورى اسلامى نوپا، به انحراف كشيده شود و سيلى بخورد و به شكست منتهى شود، خداى نخواسته اسلام براى قرن‌ها به طاق نسيان سپرده مي‌شود و به جاى آن، اسلام شاهنشاهى و ملوكى جايگزين آن خواهد شد… . با كوتاه شدن‏ دست ابرقدرت‌هاى چپاولگر از كشور اسلامى شما، آنان و وابستگان به آنها ماهيت اسلام و قدرت الهى آن را لمس نمودند و چون افعى زخم‌خورده در كمين نشسته‏اند كه از هرراهى بتوانند خود يا به ‌وسيله پيروان از خدا بي‌خبر خود، اين نظام الهى را از مسير خود منحرف نمايند…».10

– بار اصلي تحقّق اين نياز برعهده کيست؟ (رسالت عصري حوزه معاصر)

حال بايد ديد که بار اصلي تحقّق اين نياز عصري نهضت اسلامي برعهده کيست. به طور قطع همه اعضاي جامعه اسلامي، براي تحقق اين امر وظايفي بر عهده دارند، ولي طبق آموزه‌ها و تعاليم ديني و مطابق با استدلال زير، مهم‌ترين بخش تحقق آن‌، يعني هدايت و راهبري آن، بر دوش حوزه‌هاي علميه است:

– انقلاب اسلامي، نهضتي با ماهيت توحيدي است که دغدغه گسترش توحيد ناب را در دنيا دارد.

– حوزه، سازماني است که رسالتِ هدايت و رهبري هر جريان توحيدگستر در هر عصر را بر عهده دارد.

– نتيجه اينکه حوزه، رسالت هدايت و رهبري انقلاب اسلامي را بر عهده دارد.

بنابراين رسالت عصري حوزه معاصر عبارت است از: «رهبري و مديريتِ ديني فرآيند تحقق يک الگوي موفق از کشوري اسلامي و بنا شده براساس آموزه‌هاي اسلامي و زمينه‌سازي براي تشکيل بين الملل اسلامي».

خلاصه آنچه ذکر شد، در اين گفتار مقام معظم رهبري به خوبي بيان شده است:

« …آن عاملى كه مي‌تواند بشر را نجات بدهد، آن دست قدرتمند و معجزه‌گر، جز اسلام ناب و قرآن كريم و احكام مقدس آسمانى نيست… . با استنباط از بينش قرآنى، برحسب تكليف و تحليل تاريخى، اسلام بايد ملت‌ها را نجات بدهد… . پايگاه اين حركت آزادي‌بخش و نجات‌بخش جهانى هم، همين قبةالاسلام و مركز حركت الهى انقلاب اسلامى، يعنى ايران است؛ ليكن بدون كمربستگان روحانى، اين‌كار ممكن نيست. اگر كسى خيال كند كه به غير از جامعه‌ علمى روحانيت و جامعه‌ علمى تشيع، كسى خواهد توانست قرآن و اسلام را علم كند و تبيين و تفهيم نمايد و در دل‌ها ايمان و اعتقاد به وجود آورد يا همين انقلاب به ثمر رسيده را در اينجا حفظ كند، اشتباه كرده است. اين تصور، غلط است».11

برخي ابعاد رسالت عصري حوزه معاصر

الف) تبيين، تفسير و تحکيم بنيان‌هاي نظري مورد نياز انقلاب اسلامي

ب)استخراج نظام‌هاي کلان موردنياز جامعه براساس مباني اسلامي؛ مانند نظام عبادي اسلام، نظام آموزش و تعليم، نظام اخلاقي و تربيتي، نظام تعاون و فعاليت‌هاي گروهي، نظام حكومتي و سياسي، نظام خانواده در اسلام، نظام مديريت و تدبير، نظام حقوقي، قضايي و جزايي، نظام بهداشتي و غذايي، نظام كشاورزي در اسلام و سياست‌هاي کلان در اين زمينه (سياست‌هاي کلان نظام اطلاعات و ارتباطات و صنعت و فناوري جامعه اسلامي، مباني بنيادين و سياست‌هاي کلان ادبيات، فرهنگ و هنر اسلامي، الگوي فرهنگي اسلام)، نظام اقتصادي و تجاري، تبيين رابطه انسان و محيط زيست از منظر اسلام، نظام ورزشي اسلام، مدل و نظام تفريح و نشاط در اسلام، تبيين معيارهاي پوشش و لباس از منظر اسلام، مدل‌هاي مسکن، شهرسازي و معماري در اسلام، الگوهاي زندگي روستايي، شهري و اجتماعي در اسلام، نظام کار و توليد و مصرف در اسلام، سبک زندگي ديني اقشار مختلف اجتماعي و… .

ج) ارائه برنامه‌هاي کاربردي براي اداره جامعه براساس مباني اسلامي

د) تدوين راهبردهاي کلان سياسي-اجتماعي، فرهنگي، علمي و نظارت بر اجراي آنها

هـ) هدايت و رهبري جريان توليد دانش‌هاي ديني

و) نظارت بر اسلامي بودن عملکرد مسئولان و کارگزاران و تصحيح خطاها ومبارزه با انحرافات

ز)‌ تربيت نيروهايي براي گسترش پيام توحيدي انقلاب اسلامي در دنيا…

نقش‌هاي اجتماعي حوزويان در دوران معاصر (شئون اجتماعي يا آينده کاري يک حوزوي)

شايد با اين پرسش‌ها روبه‌رو شده باشيد که طلبه در نهايت چه نقش و جايگاه اجتماعي پيدا خواهد کرد و چه سرانجامي خواهد داشت و چه نقش‌ها و شئون اجتماعي در انتظار وي است؟ و… براي پاسخ به اين سؤالات، در ابتدا به ذکر مقدمه‌اي پرداخته و به بيان نسبت افراد جامعه با دانش و فرهنگ ديني (آنچه به طور تخصصي منتسب به دين مي‌شود و نياز به استنباط روشمند دارد) مي‌پردازيم:

مقدمه: موقعيت افراد مختلف جامعه و حوزويان نسبت به فرهنگ و دانش دين

افراد يک جامعه اسلامي چه نسبتي با دانش و فرهنگ اسلامي دارند؟ عقلاً سه نسبت زير تصور مي‌شود:

يک- توليدکننده دانش و فرهنگ ديني: اسلام‌شناس

دو- توزيع‌کننده دانش و فرهنگ ديني: اسلام‌گستر

سه- مصرف‌کننده دانش و فرهنگ ديني

حال با توجه به مقدمه بالا، حوزويان جزء کدام دسته هستند؟ بديهي است که حوزويان بايد جزء يکي از دو دسته زير باشند:12

يک- توليدکننده (اسلام‌شناس، به معناي خاص يا مجتهد و مستنبط گزاره‌هاي ديني)

دو- توزيع‌کننده (اسلام‌گستر، به معناي خاص يا اسلام‌شناس به معناي عام)

طبيعي است که حوزويان، نبايد مصرف‌کننده محض باشند، وگرنه فرقي با اقشار ديگر اجتماعي نخواهند داشت. حال، به بسط بيشتر تقسيم‌بندي مذکور مي‌پردازيم. اسلام شناسي به معناي خاص يا اجتهاد ديني، خود به دو بخش عمده تقسيم مي‌شود:

يک- اسلام‌ شناسي در حيطه تکاليف و وظايف فقهي (آنچه هم‌اکنون بيشتر رايج است).

دو- اسلام ‌شناسي تخصصي (اسلام ‌شناسي در عرصه يک دانش خاص).

البته هر دو دسته بايد از توانايي و ملکه اجتهاد و استنباط برخوردار باشند، ولي دسته دوم به دانشي بستگي دارد که به آن مي‌پردازند، افزون‌ بر سطح حداقلي اجتهاد، نياز به تخصص در دانش‌ها و مهارت‌هاي بيشتري دارند؛ براي مثال کسي که مي‌خواهد به اسلام شناسي تخصصي در زمينه نگرش‌هاي هستي‌شناسانه دين بپردازد، بايد به ابزارهايي، مانند منطق، فلسفه و… در حد بالايي مجهز باشد و توانايي استنباط و اجتهاد در اين علوم را داشته باشد و اگر تنها به اصول فقه مجهز باشد، قدرت استنباط تخصصي در اين زمينه‌ها را نخواهد داشت. اسلام‌گستري نيز به دو بخش و حيطه عمده تقسيم مي‌شود که عبارتند از:

يک- اسلام‌گستري به معناي خاص که از وظايف اختصاصي حوزويان است.

دو- اسلام‌گستري به معناي عام که مربوط به اقشار ديگري است که به توليد آثار ديني و اسلامي مي‌پردازند‌؛ مثل هنرمندان، کارگردانان، مؤلفان، مربيان، مدرسان، معلمان، سياستگزاران علم و فناوري، استراتژيست‌هاي فرهنگي، اجتماعي يا سياسي، توليدکنندگان محصولات فرهنگي مذهبي و… .

تفکيک اين سه حيطه بدين معناست که بايد به لحاظ رتبي، ترتيب زير رعايت شود:13 اصول و مباني آنچه در جامعه به نام دين خدا توليد و ترويج مي‌شود، ابتدا بايد از مجراي اجتهاد و استنباط ديني بگذرد و سپس، در جامعه اسلامي گسترش يابد. در اين مرحله، اسلام‌گستران حوزوي (اسلام‌گستر به معناي خاص) با اخذ مباني و معيارها از اسلام‌شناسان به معناي خاص، آنها را به زباني مناسب و متناسب با فهم هر طبقه به آنها عرضه مي‌کنند. در واقع، اسلام‌گستران تخصصي نقش مشاور و راهنماي ساير اسلام‌گستران را دارند و رابط و حلقه وصلي بين اصول و مباني ديني توليد شده توسط اسلام‌شناسان به معناي خاص و آثار ديني توليد شده توسط اسلام‌گستران به معناي عام است. دسته اخير، به نشر و بسط و آفرينش آثار اسلامي، براساس آنچه از اين مسير به دست آنها رسيده است، مي‌پردازند. بنابراين براساس آنچه ذکر شد، بايد دسته‌بندي مذکور را اين‌گونه تبيين کرد:

توليدکننده: اسلام‌شناس به معناي خاص (مختص حوزويان)

اسلام‌شناسان در حيطه تکاليف و وظايف فقهي (آنچه هم‌اکنون رايج است)

اسلام‌شناسان تخصصي (اسلام‌شناسي در عرصه‌هاي خاص)

توزيع‌کننده: اسلام‌گستر (حوزويان و غيرحوزويان)

اسلام‌گستران به معناي خاص يا اسلام‌شناسان به معناي عام (مختص حوزويان)

اسلام‌گستران به معناي عام (غيرحوزويان)

مصرف‌کنندگان (غيرحوزويان)

فرآيند مذکور در شکل زير به تصوير کشيده شده است:

در همين‌جا بايد به چند نکته بسيار مهم، اشاره کرد:

1ـ اسلام‌گستران به معناي خاص نيز حتماً بايد اسلام‌شناس باشند (اما اسلام‌شناس به معناي عام)؛ يعني گرچه توانايي استنباط منابع ديني را ندارند، ولي تا حد زيادي با دانش‌هاي ديني آشنا بوده و توانايي فهم و بسط توليدات اسلام‌شناسان به معناي خاص را پيدا کرده‌اند. معناشناسي تفصيلي اسلام‌شناسي به معناي عام و روش‌هاي رسيدن به آن، در حوصله اين نوشتار نيست.

2ـ امکان مدل‌هاي ترکيبي: در عمل و به لحاظ افراد، ممکن است يک طلبه در هر دو حيطه فعاليت کند (هم در حيطه استنباط و هم در مقام ترويج يا اجرا)؛ به عبارت ديگر: نسبت بين دو حيطه اسلام‌شناسي و اسلام‌گستري، عموم و خصوص من‌وجه است.

3ـ حوزويان، افزون‌ بر نسبتي که با دانش و فرهنگ ديني دارند، وظايف اجرايي تخصصي‌اي هم در ارتباط با دين بر عهده دارند. حتي برخي از منصب‌هاي مقام ترويج و اجرا فقط توسط اسلام‌شناس به معناي خاص شايسته اجراست؛ مانند قضاوت، ولايت فقيه، مرجعيت‌ديني.

جمع‌بندي

اکنون و با توجه به مقدمه مذکور، مي‌توان خدمات و نقش‌هاي اجتماعي تخصصي حوزويان (يا آينده کاري طلبه) را بدين‌گونه ترسيم کرد:

توليد‌کنندگان (اسلام‌شناسان به معناي خاص)، با وظايف زير:

– استنباط و تبيين نگرش‌هاي کلان دين: فلسفه، کلام، فلسفه‌هاي مضاف و…

– کشف و تبيين نظام‌هاي کلان ديني: نظام سياسي، قضايي، مديريتي، تربيتي، حقوقي‌اسلام و…

– کشف و تبيين قانون‌ دين در سطح خرد (مانند احکام فقهي فردي)

– کشف و تبيين فرهنگ دين: اخلاق (فردي، صنفي و اجتماعي)، سبک‌هاي زندگي اسلامي، مباني و اصول راهبردي هنر ديني و…

توزيع‌کنندگان (پردازشگران و مروجان مباني ديني، اسلام‌گستران تخصصي) به صورت‌هاي زير:

– مؤلف

– مبلغ و منبري (براي عموم مردم)

– مبلغان تخصصي (مبلغ کودکان، نوجوانان، جوانان، دانشجويان، سربازان، ورزشکاران، کارگران، زندانيان، کشورهاي‌خارجي، نمايندگان فرهنگي ايران در سفارتخانه‌ها، مبلغان کاروان‌هاي‌زيارتي حج و عمره و…)

– مدرس (حوزه، دانشگاه و مدارس)

– مربي (کودکان، نوجوانان، جوانان، مربي آموزش احکام و…)

– محققان مياني

– رهبري و مديريت مسجد، حسينيه و…

– رهبري و مديريت هيئت‌هاي مذهبي

– استراتژيست‌هاي (سياسي، فرهنگي، آموزشي و…) ديني در سطح کلان و راهبردي

– مشاوران‌تخصصي: مشاور امور خانواده (روحاني‌خانواده)، تربيت فرزند، مشاور اصناف، مشاور توليدکنندگان آثار هنري و مذهبي در عرصه‌هاي مختلف هنري و…

– اساتيد اخلاق

متصديان منصب‌هاي اجرايي مختص حوزويان

– ولايت فقيه (مرجعيت سياسي- اجتماعي)

– مرجعيت ديني (به معناي رايج کنوني)

– تربيت طلبه

– مديريت مدرسه يا حوزه علميه

– امامت جمعه و جماعات

– مديران فرهنگي-اجتماعي؛ مانند نمايندگان ولي فقيه در دانشگاه‌ها، نيروهاي انتظامي و…

– قضاوت

– برخي منصب‌هاي حکومتي؛ مانند وزير اطلاعات، فقهاي عضو شوراي نگهبان، اعضاي مجلس خبرگان رهبري و… .

بخش سوم: بررسي وضعيت حوزه معاصر

در اينجا به بيان وضعيت کلي حوزه معاصر مي‌پردازيم. البته، در بررسي مسائل حوزه، بايد واقع‌گرا بود و همان‌گونه که بايد از خوش‌بيني کاذب اجتناب ورزيد، نبايد به دام منفي‌بافي و سياه‌نمايي هم افتاد.

برخي از ويژگي‌هاي حوزه معاصر در مرحله کنوني آن

حوزه کنوني ويژگي‌هايي دارد که برخي از مهم‌ترين آنها عبارت است از:14

الف)‌ اين نهاد کوچک گذشته، به مجموعه بزرگي در دنياي امروز در آمده که همه جا شعبه دارد و از سراسر دنيا مراجعه‌کننده مي‌پذيرد.15 تعداد مدارس علميه داخل کشور نيز به سرعت رشد کرده و در کشورهاي متعددي حوزه ‌علميه تأسيس شده است. حوزه‌هاي علميه خواهران نيز به صورت فوق‌العاده‌اي توسعه يافته است.

از کُنجي آرام به وسط ترمينال حوادث جهاني افتاده و وجودي حادثه‌ساز، دشمن‌تراش و گاه، تعيين‌كننده دارد.

علوم جديدي را در آغوش گرفته و دامنه دغدغه‌ها و پويش‌هاي علمي خود را بسيار گسترده‌تر از پيش کرده است. توجه به علوم‌انساني؛ تأسيس ابواب و فروع جديد براي دانش‌هاي حوزوي رايج، (مانند فقه‌الإدارة، فقه‌التربية، فقه‌الحکومة و السياسة و…)؛ تلاش براي توليد علوم انساني کلاسيک، به صورت بومي و اسلامي، (مانند اقتصاد، روانشناسي، جامعه‌شناسي ‌اسلامي و…)؛ تعامل متناسب با برخي دانش‌هاي دورتر، همانند علوم تجربي، پزشکي و مهندسي؛ احياي برخي دانش‌هاي قديمي فرهنگ اسلامي، چون طب، هيئت، رياضيات؛ وجود بيش از سيصد مؤسسه و مرکز آموزشي، پژوهشي، تبليغي و…؛ بيش از 83 کتابخانه و… نشانه گسترش دامنه فعاليت‌هاي علمي حوزه است.

د)‌ حوزه کنوني چند برابر گذشته نيرو گرفته و هنوز تعداد نيروهايش کم است.

هـ) بسياري از نيروهاي توانمند خود را به رتق و فتق امور انقلاب و نظام گمارده است.

و)‌‌ برخي از بهترين‌ها و توانمندترين نيروهاي خود را بسيار پيش از موعد معمول از دست داده است.

تقريباً براي اولين بار کارهاي سازماني و تشکيلاتي را براي اداره خود، با مراعات اقتضائات خويش، تجربه مي‌کند.

در انديشه تجديدنظر در نظام آموزشي و پرورشي خود، براي تربيت نيروهايي کارآمدتر است؛ مانند تغيير برنامه‌هاي درسي، تنظيم برنامه‌هايي جدا براي طلاب مختلف، تأسيس رشته‌هاي تخصصي و… .

در انديشه بازسازي نظام تبليغي خود براي ارائه خدمات تبليغي در سطحي گسترده‌تر و در انطباقي بيشتر با نيازهاي گسترده نهضت است. نياز به نيروهاي کارآمد حوزوي براي صدها شهر و بخش، حدود 64 هزار روستا، شهرهاي مرزي با نيازهاي ويژه تبليغي، پادگان‌ها و مراکز نظامي فراوان، مدارس بسيار زياد، صدها دانشگاه و1500خوابگاه دانشجويي، هزاران مسجد و حسينه، هيئت‌هاي مذهبي فراوان، هزاران کاروان زيارتي حج، عمره و عتبات، رايزني‌هاي فرهنگي ايران در خارج کشور، ادارات، زندان‌ها، مراکز صنعتي و کارخانه‌هاي فراوان، نيازها و درخواست‌هاي گسترده بين المللي، مساجد و مراکز فرهنگي و علمي مسلمانان و حتي غيرمسلمانان سطح جهان که مشتاقانه در انتظار دريافت خدمات حوزه علميه شيعه هستند و…، نياز گسترده حوزه را به تربيت نيروهايي براي سطوح مختلف جامعه و ساماندهي آنان، نشان مي‌دهد.

مهم‌ترين ويژگي دوران کنوني حوزه

به هرحال، مي‌توان مهم‌ترين ويژگي حوزه معاصر را در يک جمله خلاصه کرد: حوزه معاصر، در «دوران گذار» است. اما بايد ديد معناي دوران گذار چيست؟ دوران گذار، به معناي انتقال از مرحله‌اي بسيط به مرحله پيچيده عهده‌داري نيازهاي نهضتي جهاني است. در اهميت اين دوران همين بس که اگر اين مرحله به سلامت طي شود، حوزه و نظام اسلامي، آينده درخشاني خواهد داشت، وگرنه بايد شاهد رکود، خمود يا زوال حوزه علميه و فراموش شدن اسلام ناب، حداقل براي دهه‌هايي طولاني بود.

برخي از ويژگي‌هاي دوران‌گذار

در اينجا مناسب است با برخي ويژگي‌هاي دوران گذار حوزه آشنا شويم. فايده اين امر، اين است که در برخورد با پديده‌هايي که در دوران گذار طبيعي و اجتناب‌ناپذيرند، عنان از کف نمي‌دهيم و دچار بدبيني افراطي نمي‌گرديم. با واقع‌بيني بيشتري با مسائل جاري صنفي خود برخورد مي‌کنيم و به حل معضلات اين دوره مي‌انديشيم و به دنبال نقش خود در برطرف کردن آنها مي‌گرديم. پاره‌اي از اين ويژگي‌ها عبارت است از:

ـ بي‌ثباتي در قوانين و شيوه‌هاي اجرايي و اداري

ـ آشفتگي در روش‌ها و محتواها

ـ تحولات پي‌درپي و مداوم

ـ افزايش کمي نيروهاي انساني و کاهش نسبي کيفيت

ـ مانع‌تراشي برخي در برابر تحولات ضروري در حوزه به دلايل يا بهانه‌هاي مختلف

ـ برخي جامدنگري‌ها و خشک‌انديشي‌ها

ـ خطر رواج التقاط و روشنفکرنمايي منفي توسط برخي افراد حوزوي که نتوانسته‌اند دانش‌هاي اسلامي را به خوبي احراز نمايند.

ـ خطر انحراف از مباني بنيادين ديني

ـ خطر کم‌توجهي به نقش و جايگاه روش اصيل اجتهاد و استنباط در اداره جامعه بشري، به دليل ناتواني در کسب يا استفاده از آن، متناسب با شرايط و نيازهاي عصر

ـ کم‌رنگ شدن برخي ارزش‌ها و سنت‌هاي اصيل و ارزشمند و خطر فراموش شدن تراث علمي-معنوي سلف صالح (به بهانه‌هاي واهي)، به جاي امتداد دادن آنها براساس مقتضيات عصري…

مکمل مباحث اين نوشتار، ضرورت‌هاي خودشناسي صنفي، آسيب‌شناسي خرده نظام‌هاي حوزوي موجود، بررسي محتواي آموزشي، پژوهشي و تبليغي حوزه، ارزش‌ها و افتخارات، آفات و خطرات طلبگي، ضرورت‌هاي ورود افراد مستعد و شايسته به حوزه‌هاي علميه و… است که جهت رعايت اختصار و محدوديت‌هاي طبيعي نشر مطلب در فصلنامه، حذف شده و به فرصتي ديگر موکول مي‌شود. إنشاءالله.

 

پي‌نوشت‌ها:

1ـ سرنگوني حاكمان طاغوتي و تشکيل حکومت اسلامي، از اصلي‌ترين اهداف بعثت نبي اكرم9 است. بنابراين مي‌فرمود:« انّ الله بعثني أن اقتل جميعَ ملوك الدنيا؛ خداي متعال مرا مبعوث نموده تا همه ملوک دنيا را نابود كنم»؛ بحارالانوار،ج9،ص210، بديهي است که اين وظيفه به وارثان انبيا، يعني عالمان ديني نيز منتقل مي‌شود.

2ـ از نظر اسلام، بايد عملكرد کارگزاران حکومتي از تحت نظارت عالمان ديني بگذرد؛ ازاين‌رو امام صادقj فرمود: «الملوك حكّامٌ علي الناس و العلماء حكّامٌ علي الملوك» بحارالأنوار،ج1،ص183.

3ـ برخي، اين امور را از غايات تحصيل در حوزه مي دانند و آنها را با اهداف کلان حوزه که برشمرده شد، اشتباه مي گيرند؛ درحالي که نبايد سطوح اهداف و کارکردهاي کلان حوزه را به نازل‌تر کنيم.

4ـ نظام حوزوي که خود متشکل از خرده نظام‌هايي، مانند نظام آموزش، تربيت، تبليغ، مديريت، اجرا و… است.

5ـ ادلّه فقهي و کلامي ولايت فقيه در کتاب‌هاي مفصل آمده و در اينجا، مجال بررسي استدلالي آن نيست. بنابراين بعنوان اصل موضوع پذيرفته شده است.

6ـ 21/9/80

7ـ 6/8/83

8ـ 08/06/84

9ـ امام خميني;:…يک مجتهد، بايد زيركى و هوش و فراست هدايت يک جامعه بزرگ اسلامى و حتّى غيراسلامى را داشته باشد؛ صحيفه امام;،ج‏21،ص289.

10ـ صحيفه امام،ج‏18،ص6

11ـ 05/08/1369

12ـ به صورت مانعة الخلوّ. ولي اين‌ دو نسبت مانعة الجمع نيستند و شخص مي‌تواند هم اسلام‌شناس به معناي خاص باشد و هم اسلام‌گستر.

13ـ عدم توجه بايسته به اين نکته بسيار مهمّ، باعث ايجاد بسياري از مشکلات در جامعه شده است. برخي به صرف داشتن روحيه مذهبي يا آشنايي با برخي متون ديني، يا دانستن زبان عربي يا حتي برخي دانش‌هاي ديني و… به توليد فکر و انديشه به ظاهر ديني يا رواج آن مي پردازند. تبعات اين روش نادرست، امروز در همه سطوح جامعه مشاهده مي‌شود.

14ـ بخش عمده اين فقره با برخي تغييرات و اضافات از منبع زير برگرفته شده است: فلّاح، محمّدرضا، در جست‌وجوي نگرش جديد آموزشي، بي‌جا،1385هـ. ش

15ـ آمار طلّاب غيرايراني و آمار مدارس علميه خارج كشور: حدود هفده هزار طلبه خارجي (ده هزار مرد و هفت هزار زن) از صد مليت، حدود ده هزارنفر فارغ‌التحصيل، حدود صد مدرسه و مرکز تحت نظر جامعة‌المصطفي‌العالمية در سرتاسر جهان، به کار گرفتن هزارمحقّق حوزوي و تعداد بسيار زيادي مدرس و مترجم و… [به نقل از آمار ارائه شده در سال88 توسط مدير محترم جامعة‌المصطفي‌العالمية در شبکه قرآن سيما]

پاسخ دهید: