این گفتگو نحوه روش تحقیق در علوم قرآن را شرح میدهد. ابتدا به تعریف اصطلاح روش پرداخته و آن را حرکتی برنامهدار میداند که دارای شش عنصر هدف، مبانی، منابع، مراحل پژوهش، ابزار و قواعد و قوانین باشد. سپس با شرح هریک از این عناصر که در ضمن یک تحقیق باید به کار گرفته شود مخاطب را با چگونگی یک روش تحقیق در علوم قرآن آشنا میسازد.
****
ما شش منبع داریم و شش نوع دانش. پژوهش برای دانش است. پژوهش یعنی جستجو. جستجو میکنیم تا بدانیم. از آنجا که منبع دانشی ما شش چیز است، شش نوع علم هم خواهیم داشت: علوم عقلی، علوم تاریخی، علوم شهودی، علوم تجربی، علوم وحیانی و علوم ادبی و زبانشناختی. اسم علوم عرفی، علوم ادبی و زبانشناختی است. بنابر اینکه شش شاخه دانش داریم، شش شیوه پژوهش باید داشته باشیم.
مطلب بعدی مراحل پژوهش است. در اینجا باید عملیات پژوهشی مشخص شود. اول تبیین صورت مسئله، بعد بیان دیدگاهها، بعد بیان ادله دیدگاهها و بعد بیان نقدها و اثبات یک نظریه و ابطال نظریههای دیگر و نهایتاً نتیجهگیری است. این مراحل باید مشخص باشند.
رهنامه: روش تحقیق در علوم قرآن چیست؟
استاد: پیشنیاز برای شناخت و فهم قرآن، دانشهای علوم قرآن است. این دانشها را به سه بخش تقسیم کردیم، با محوریت زمان، محتوا و روش. حالا ما روش تحقیق در علوم قرآن را باید بحث کنیم. فعلاً روش پژوهش در علوم قرآن را مطرح میکنیم. لازمه این کار، این است که اول روش را معنا کنیم. وقتی به کتابهای لغت نگاه میکنیم، نوشتهاند «روش» کلمه فارسی و اسم مصدر است: بن مضارع + شین. «رو» به «ش» اضافه شده و التقای ساکنین رخ داده و «واو» مکسور شده است، مثل خیزش، نگارش، بینش، پژوهش، دهش، پویش، پایش. پس روش از ماده رفتن است. برای اشاره به مسیر رفتن، از «راه» استفاه میشود و برای بیان چگونگی رفتن، از واژه «شیوه». این معنای لغوی روش است؛ اما در معنای اصطلاحیاش، تعریفهای متفاوتی گفته شده است. به قول مولوی «هر کسی از ظن خود شد یار من». این اصطلاح در علوم تربیتی به گونهای تعریف شده، در علوم اجتماعی به گونهای و در علوم عقلی و نقلی به گونهای دیگر.
من برای این اصطلاح تعریف خاصی دارم؛ چون به استانداردهایی باید توجه کنیم. هر واژهای دو نوع کاربرد دارد: کاربرد در عرف عام، یعنی توده مردم و دیگری کاربرد در عرف خاص یعنی در قشر خاصی. این قشر خاص ممکن است فرهیختگان، نخبگان و دانشمندان باشند و ممکن است اراذل و اوباش باشند. قشر خاص الزاماً نخبگان و فرهیختگان نیستند؛ اما از آنجا که ما بیشتر در حوزه علوم کار میکنیم، وقتی میگوییم اصطلاح، یعنی معنایی که دانشمندان، مفسران، محدثان، متکلمان، فیلسوفان، جامعهشناسان یا روانشناسان میگویند. معنای لغوی و اصطلاحی باید با یکدیگر تناسب و همگونی و همگنی داشته باشند؛ از این رو تعریفی که برای روش ارائه کردهام این است که روش، حرکت برنامهدار است. جنس روش، حرکت است و فصلش برنامهداری. این تعریف مثل تعریف انسان به حیوان ناطق است. حیوان جنس و ناطق فصل است. در اینجا حرکت جنس است و این حرکت با معنای لغویِ روش تناسب دارد و برنامهداری، آن اصطلاحی است که ما میگوییم.
اولین پرسشی که مطرح میشود این است که عناصر و ارکان برنامهداری چیست که این حرکت را میتواند روشمند کند. کدام حرکت روشمند است؟ حرکتی که برنامه دارد. حرکت بر دو نوع است: ۱. حرکت مادی و طبیعی، ۲. حرکت معنوی و علمی. در حرکت مادی برنامه دارای شش عنصر است: ۱. متحرک: اینکه حرکت را چه کسی انجام میدهد. ۲. مبدأ: اینکه حرکت از کجا قرار است انجام شود. ۳. مسیر. ۴. مَرکب یعنی وسیله حرکت. ۵. مقصد. ۶. مقصود. برای مثال در این مصاحبه، متحرک شما هستید. مبدأ حرکت شما معاونت پژوهش است. مسیرتان از معاونت پژوهش تا دانشگاه معارف است. مَرکب پاهای شما و مقصدتان دانشگاه معارف و مقصودتان مصاحبه با بنده است. این حرکت شما برنامهدار است؛ چون عناصر ششگانهای که گفتهشده را دارد. معلوم است باید حرکت را انجام بدهید. معلوم است چگونه باید انجام بدهید و معلوم است از چه وسیلهای باید کمک بگیرید. انتهاء و هدفش نیز مشخص است.
هدف در پژوهشهای کاربردی شناسایی مشکل و ارائه راه حل است.
حالا در مورد حرکت علمی و معنوی سخن بگوییم. حرکت معنوی و علمی وقتی میتواند برنامهدار باشد که مانند حرکت طبیعی، آن شش عنصر را داشته باشد. عنصر اول هدف است. دومی مبانی است. مبانی یعنی اندیشههای ثابت پژوهشگر. او باید اندیشههای ثابتی داشته باشد تا براساس آنها وارد پژوهش شود؛ یعنی اینکه زیرساختهای فکریاش چیست. سوم منابع است. اگر از پژوهشگر پرسیدند تکیهگاه و جوششگاه مبانیات کجاست و این اندیشههای ثابت را از کجا گرفتهای، باید بتواند تکیهگاهی معقول و منطقی و مقبول ارائه کند. چهارم مراحل پژوهش است. یک کار علمی باید مراحل، گامها و فازهای اجراییاش مشخص باشد. پنجم ابزار است. باید بدانیم این پژوهش با چه ابزاری انجام میشود؛ چرا که هر پژوهشی ابزار خود را میطلبد. پژوهشهای میدانی ابزاری دارند و پژوهشهای محیطی، ابزاری دیگر و دانشهای تجربی و علوم انسانی نیز همینگونهاند. آخرین مرحله برنامههای اجرایی است، یعنی قواعد و قوانین. به عبارتی این حرکت با چه اصولی باید آغاز شود و ما اثبات نظریهمان چه بایدها و نبایدها را باید رعایت کنیم. اگر رساله سطح سه نوشته باشید، میدانید که در فرم آن میآید که پژوهش شما بنیادی است یا کاربردی یا گسترشی. چرا که هدف فرق میکند. در پژوهشهای بنیادی هدف صرفاً نظری است؛ اما در پژوهشهای کاربردی و توسعه ای، هدف صرفاً عملی نیست. اگر پژوهش ما بنیادی باشد، یعنی هدف از پژوهش فقط اثبات و ابطال یک نظریه باشد، کاری به این نداریم که در زندگی اجتماعی یا فردی ثمری دارد یا ندارد. این نظریه اگر نظریه خرد باشد، به آن بنیادی میگویند و اگر کلان باشد، به آن، پژوهش راهبردی میگویند. هدف در پژوهشهای کاربردی شناسایی مشکل و ارائه راه حل است. مثلاً مشکل ما در حوزه این است که پژوهشهای نابسامان و موازی داریم. پرسش این است که برای این مشکل چه راه حلی بدهیم و از این نابسامانی نجات پیدا کنیم. گاهی نیز پژوهش، گسترشی است؛ مثلاً در مورد پژوهش در حوزه، شناسایی وضع موجود و بازسازی و بهسازی و ارتقای آن به وضع مطلوب، پژوهش گسترشی است. این برنامههای توسعه پنجساله که دولتها مینویسند غالبا از این قبیل است.
رهنامه: روش پژوهش کاربردی را بفرمایید؟
استاد: در پژوهش کاربردی یک مشکل و یک نارسایی وجود دارد که باید برطرف شود؛ اما در گسترشی نارسایی نیست. وضعیت موجود ما وضعیت خوبی است؛ اما با توجه به امکاناتمان میتوانیم خوبتر باشیم. چه کار کنیم که خوبتر باشیم و چرا نیستیم؟ چرا درجا میزنیم و پیشرفت نمیکنیم؟ موانع و عوامل پیشرفت ما چیست؟ این پرسشها در پژوهش گسترشی مطرح میشود.. پس هدف معین میشود؛ بنابراین پژوهشها را براساس هدف، به بنیادی و کاربردی و گسترشی تقسیم میکنند. گام دوم مبانی است؛ مبانی یعنی آن زیرساختهای فکری و اندیشههای ثابتشده برای پژوهشگر در هر عرصهای که میخواهد وارد شود. خطایی که برای بعضی از استادان ما پیش آمده این است که از مبانی به پیشفرضها تعبیر کردهاند. به کار گرفتن واژه پیشفرض غلط است. پیشفرض با مبانی فرق میکند. ما روی فرض نمیتوانیم ساختمان بسازیم. مبنا یعنی پایه و اساس و فونداسیون. فونداسیون باید بتنی باشد که بتوان دیوارها و سقف را بر آن بنا کرد. اگر ساختمان ما بر فرض بنا شود و روزی فرض ما عوض شود، بنای ما هم فرو میریزد. مبانی پیشفرض نیستند، بلکه زیرساختهای فکریِ ثابتشدهاند.
رهنامه: شاید به این دلیل گفته میشود پیشفرض که در علم مورد نظر، به آن پرداخته نمیشود، بلکه آنها را از جای دیگر میگیرند و در علمی دیگر اثبات میکنند.
استاد: به چنین چیزی باید پیشباور گفت نه پیشفرض. به کار گرفتن «فرض» غلط است؛ علاوه بر اینکه چنین چیزی، مبادی است نه مبانی. مبانی با مبادی فرق میکنند. بحثهای مفصلی در مورد تفاوت این دو وجود دارد. مبانی یعنی آن زیرساختهای فکری. اندیشههای ثابت پژوهش و پژوهشگر.
از آنجا که منبع دانشی ما شش چیز است، شش نوع علم هم خواهیم داشت: علوم عقلی، علوم تاریخی، علوم شهودی، علوم تجربی، علوم وحیانی و علوم ادبی و زبانشناختی. اسم علوم عرفی، علوم ادبی و زبانشناختی است. بنابر اینکه شش شاخه دانش داریم، شش شیوه پژوهش باید داشته باشیم.
گام سوم منابع است. نبع به معنای جوشیدن است. منبع یعنی جوششگاه و تکیهگاه. اگر شما میگویید مبنایم این است این مبنای شما به کجا بند است سندش چیست تکیه گاهش چیست؛ مثلاً این یک مبنا است که قرآن یک قرائت بیشتر ندارد و بقیه قرائتها را باید دور ریخت. آقای معرفت این مبنا را میپذیرد و علامه خیر. اما باید پرسید از کجا به چنین مبنایی رسیدهاید. باید مبنای شما مستندی داشته باشد که میشود منابع. در بحث منابع همچنین باید روشن شود منابع دانشی بشر چیست. اگر از شما پرسیدند فلان چیز را از کجا میدانی، شما چند پاسخ میتوانید بدهید. ما برای دانستن، بیش از شش شاخه نداریم: میگویید میدانم چون عقلم میگوید یا میدانم چون تجربهام میگوید؛ یعنی بارها و بارها این کار را کردهام و به این نتیجه رسیدهام یا میگویید میدانم چون شهود درونی و الهامات درونیام میگوید؛ اینها را با چشم باطن دیدهام؛ به دلم الهام و برات شده است یا میدانم چون تاریخ و گزارش دیگران میگوید؛ مثلاً پدربزرگم گفته است؛ مثلاً میگویم زمان قاجار سر یک نان دعوا بود. این را از گزارش دیگران میدانم یا اینکه میگویید میدانم چون قرآن و وحی و پیامبرگفته است یا میدانم چون عرف گفته است و توافقات و قراردادهای عرفی است. از من و شما بپرسند فاعل چه اِعرابی دارد، میگوییم اعراب فاعل، رفع و اعراب مفعول نصب است. در اینجا منبع دانشی ما قراردادهای عرفی است.
ما شش منبع داریم و شش نوع دانش. پژوهش برای دانش است. پژوهش یعنی جستجو. جستجو میکنیم تا بدانیم. از آنجا که منبع دانشی ما شش چیز است، شش نوع علم هم خواهیم داشت: علوم عقلی، علوم تاریخی، علوم شهودی، علوم تجربی، علوم وحیانی و علوم ادبی و زبانشناختی. اسم علوم عرفی، علوم ادبی و زبانشناختی است. بنابر اینکه شش شاخه دانش داریم، شش شیوه پژوهش باید داشته باشیم.
مطلب بعدی مراحل پژوهش است. در اینجا باید عملیات پژوهشی مشخص شود. اول تبیین صورت مسئله، بعد بیان دیدگاهها، بعد بیان ادله دیدگاهها و بعد بیان نقدها و اثبات یک نظریه و ابطال نظریههای دیگر و نهایتاً نتیجهگیری است. این مراحل باید مشخص باشند.
گام بعدی ابزار است. دانشهای عقلی ابزار خودشان را دارند. ابزار دانشهای عقلی قیاس است. قیاس اگر مواد اولیهاش یقینیات باشد، برهان است و اگر مسلمات باشد، جدل است. مواد اولیه اگر موهومات و مشبهات باشند، آنگاه مغالطه خواهد بود. کدام یکی میزان است؟ میزان، برهان است؛ چراکه قیاسی است و مواد اولیهاش از یقینیات است. جدال هم سر جای خودش برای مجادله و جدال احسن کاربرد دارد. مغالطه اصلاً جزو ابزار نیست. دانشهای وحیانی نیز ابزار خودشان را دارند. دانشهای تجربی و ادبی و زبانی نیز چنیناند.
مطلب پایانی قواعد اجرایی است؛ بایدها و نبایدهایی که هنگام عمل باید در پژوهش مدنظر قرار داد؛ مثلاً در کارگاه پایاننامهنویسی بیان کردهام یکی از مهارتهای پژوهش، مستندسازی است. 25 مهارت در پژوهش داریم. چهارده تایش پیشنیاز است؛ یعنی قبل از واردشدن به عرصه پژوهش باید آنها را فرا گرفت. یازده تای آنها نیز در تولید بدنه پژوهش است. اگر کسی این 25 مهارت را داشته باشد، میتواند یک پژوهش شکیل را تحویل دهد. چنانکه گفتیم یکی از این مهارتها مستندسازی است. مطالبی که در پژوهشمان میآوریم یا از خودمان است یا از دیگری. اگر از خودمان است، نیاز به مستندسازی ندارد و تولید خودمان است؛ اما اگر از دیگران است، باید مستند کنیم. مستندسازی بایدها و نبایدهایی دارد. مطالب را چگونه مستند کنیم؟ گزارشهای مستقیم را چگونه و گزارشهای غیرمستقیم را چگونه؟ گزارشهای معانی لغوی را به کجا مستند کنیم و معانی اصطلاحی را به کجا؟ یکی از خطاهای بزرگی که الان در پژوهشهای ما وجود دارد این است که پژوهشگر وقتی میخواهد درباره معنای لغوی بحث کند، فقط به مفردات راغب مراجعه میکند؛ در حالی که اگر بخواهیم معنای لغوی را بررسی کنیم باید به العین خلیل و الجیم شیبانی و المحیط فی اللغه ابنعباد، معجم مقاییس ابنفارس و تهذیب اللغه ازهری و لسان العرب ابنمنظور و تاج العروس زبیدی حسینی مراجعه کنیم. پس باید یک سلسله قواعدی در اجرای گامهای هفتگانه رعایت شود. این گامهای هفتگانه هر کدام بایدها و نبایدهایی دارد که باید احراز شوند؛ بنابراین شش عنصر را بهعنوان محورها و معیارهای روش میشناسیم.
رهنامه: این گامها و بایدها و نبایدها در همه پژوهشها مشترکاند؟
استاد: بله کلی است. ما گفتیم شش شاخه دانش بیشتر نداریم. بر این اساس میخواهیم روش پژوهش در علوم قرآن را بررسی کنیم. سه مدل دستهبندی در علوم قرآن داریم: زمانی، محتوایی و روشی. دستهبندی زمانی با روش تاریخی است؛ چون پرسشهایی مثل اینکه قرآن کی، کجا و چگونه نازل شده و چه کسی، کجا و با چه چیزی آن را نوشته، همه مربوط به زماناند و روش چنین پژوهشی، تاریخی میشود. روشهای ششگانه اهداف و مراحل و منابع و ابزار نیز هر کدام جدا است. در دسته اول که با محوریت زمان بود، گفتیم باید از روش نقلی تاریخی استفاده کرد. در دسته دوم که با محوریت محتوا است، باید از روش ترکیبی استفاده کنیم؛ چراکه بعضی از مطالب این دسته، عقلی، بعضیهایشان نقلی تاریخی و بعضیهایشان نقلی وحیانی است. تحریف عقلی و نقلی است. اعجاز، عقلی و نقلی وحیانی و نقلی تاریخی است. بحث محکم و متشابه، نقلی وحیانی است. پس برای پژوهش در اینگونه مباحث باید از روشهای ترکیبی استفاده کنیم. این روشها در کتاب مدرسه پژوهش و نگارش ذکر شدهاند. گمان میکنم در درس سوم است. در هر صفحهای یک نمودار وجود دارد که اهداف، منابع و مراحل و ابزار مشخص است. آنجا توضیح دادهایم چون مبانی قواعد در هر دانش مختص به آن دانش و مفصل است، به آنها نپرداختهایم؛ ولی چهار بحث را آوردهایم که اهداف، منابع، مراحل و ابزار است.
یکی از خطاهای بزرگی که الان در پژوهشهای ما وجود دارد این است که پژوهشگر وقتی میخواهد درباره معنای لغوی بحث کند، فقط به مفردات راغب مراجعه میکند.
حوزه سوم که بحثهای روشی است، آنجا باز به یک روش نمیتوان عمل کرد. هرمنوتیک و زبان قرآن، هم بحثی نقلی و هم بحثی عقلی است. زبان قرآن عرفی است. پرسش این است که روش پژوهش چنین زبانی، روش ادبی زبانشناختی یا روش عقلی است یا نقلی وحیانی است یا ترکیبی از این سه است. در اینجا نیز روش باید ترکیبی باشد؛ بنابراین روش پژوهش در دسته یکم از بحثهای علوم قرآن، تاریخی و در دسته دوم و سوم بحثهای علوم قرآن روش ترکیبی است.
رهنامه: وقتی روش ترکیبی شد، گامها چطور خواهند بود؟
استاد: باید ترکیبی از ابزار و مراحل را به کار گرفت. وقتی روش ترکیبی شد، باید ابزار و مراحل هر روش را به کار گرفت؛ چون پیچیدهتر و دقیقتر میشود. در یک بحث از ابزار عقلی یعنی قیاس استفاده میکنیم و در بحثی دیگر از آیه و روایت استفاده میکنیم. در استفاده از قیاس، اول باید صغری و بعد کبری را اثبات کنید و بعد نتیجه بگیرید؛ اما در نقلی باید اول آیه را تفسیر کنید و بفهمید مراد، مفاد و ظهور آیه چیست تا براساس آن نتیجه بگیرید. هم ابزار و هم مراحل فرق میکند. این جمعبندی و خلاصه روش پژوهش در علوم قرآن است. پس نمیشود بگوییم یک روش دارد. بله، گفتیم که در بخش یکم که با محوریت زمان است، یک روش دارد؛ چون مباحث این بخش، تاریخی است و باید از روش تاریخی استفاده کرد. در این روش اول باید منابع و مستندات را جمعآوری کنیم و بعد منابع و مدارک و مستندات مدارکمان را از دو جهت ارزیابی کنیم: یکی ارزیابی صحت و دیگری ارزیابی سلامت. باید بررسی کنیم آیا این سند جعلی است یا درست. از آنجا که قرآن سندش قطعی است، بررسی سندی لازم نیست؛ اما در روایات، نیازمند چنین بررسیای هستیم. پس از صحت روایت، باید بررسی کرد در این روایت، کلمهای جابجا شده است یا خیر، آیا تحریفی صورت گرفته یا خیر. این سه مرحله گذشت. مدارک و منابع و مستنداتمان را جمعآوری کردیم، ارزیابی بیرونی و درونی نیز انجام شد، حالا به کشف محتوای این اسناد میپردازیم. وقتی محتوای اسناد را پیدا کردیم، به جمعبندی پایانی میرسیم. ممکن است در این اسناد تعارضاتی یا مطلق و مقید یا مجمل و مبیّن باشد. باید اینها را جمع کنیم تا نتیجه نهایی را بگیریم. این مراحل، مراحل روش تاریخی است؛ اما در روش عقلی چنین پیش نمیرویم. در روش عقلی اول باید کلیدواژهها را تبیین و ترسیم کنیم و بعد دیدگاهها را درباره این مسئله بیان کنیم. بعد از آن، ادله میآیند و بعدش چگونگی دلالت این ادله بر مدعا و بعد نقد و بررسی.
رهنامه: در بسیاری از تفسیرها، همه اینها ارتکازی است و روشن نیست. اگر بتوانیم روشهای کلی را با مثال نشان بدهیم، فکر میکنم بسیار موثر باشد.
استاد: اینها کارگاه میخواهد. کاری به تاریخی فلسفی و فقهی و کلامیبودن نداریم. مهارت مستندسازی یک مهارت پژوهشی است. هر پژوهشگری باید این مهارت را یاد بگیرد. مهارت پیشینهشناسی و پیشینهگزینی نیز یکی دیگر از مهارتها است. هدفشناسی، هدفگزینی و چکیدهنگاری دیگر مهارتها هستند. معاونت پژوهش حوزه باید به دنبال آموزش چنین مهارتهایی باشد. طلبههایی که در روند عمومی درس میخوانند، عقباند؛ چون هیچگونه آموزشهای روشی به آنها داده نمیشود و اگر کسی هم این مهارتها را دارد، خودش یاد گرفته است.