در این گفتوگو استاد گرامی ضمن معرفی شیوه آموزش و کارهایی که در زمینه علوم قرآنی و تفسیر در مدرسه عالی قرآن و حدیث جامعه المصطفی شده در مورد سوالاتی پیرامون تفسیر قرآن از جمله تحولات در معنای تفسیر، اعم بودن دانش تفسیر از تاریخ و فرایند تفسیر، توضیح مبانی، روشها و گرایشات تفسیری توضیحاتی ارائه میدهند.
رهنامه پژوهش: در جامعه المصطفی چه کارهایی در زمينه علوم قرآن و تفسیر انجام میشود؟ لطفاً عرصههای جدید در علم تفسیر و علوم قرآن را بازگو و تبیین کنید.
استاد: جامعه المصطفی العالمیه در کشورهای مختلف حضور دارد و از بیش از صد ملیت در آن تحصیل میکنند. در حال حاضر در مدرسه عالی قرآن و حدیث آن حدود600 طلبه از حدود 40 ملیت مشغول به تحصيل هستند؛ البته اینجا مانند برخی مراکز حوزه و دانشگاه تکرشتهای نیست؛ مثلاً تفسیر در سطح دو، سه و چهار حوزه تکرشتهای است؛ ولی در اینجا چندرشتهای است. در مقطع کارشناسي، علوم قرآن و حدیث است و مقطع ارشد در سه رشته تفسیر، حدیث و قرائات دنبال ميشود. در دوره دکتری به بیش از پانزده رشته و گرایش میرسد و رشتهها جزیی و عمیق میشوند؛ مثلاً تفسیر تطبیقی (مقارن) میان شیعه و سنی، علوم حدیث (مقارن) یا قرآن و مستشرقان با سه گرایش معارف و قرآن، گرایش علوم قرآن و گرایش مبانی و اصول شیعه. نمونه دیگر اینکه رشته قرآن و علوم به ده گرایش تقسيم ميشود: قرآن و سیاست، اقتصاد، مدیریت، جامعهشناسي، روانشناسي، حقوق، تربیت، تاریخ، بهداشت و سلامت و نجوم. همه این گرایشها، به جز تاریخ، راهاندازی شده و تقریباً به الگویی در سطح کشور مبدل شدهاند. جاهای دیگر این رشتهها را اخذ و اجرا میکنند؛ مثلاً دانشگاه قم، تفسیر تطبیقی و دارالحدیث، علوم حدیث تطبیقی را اجرا میکنند. مراكز ديگري نيز قرآن و تربیت و قرآن و روانشناسي را اجرا میکنند. ما هم برای اینکه این فضا در کشور گسترش پیدا کند به آنها کمک میکنیم. البته خیلی سر و صدا و تبلیغات نداریم.
در مدرسه عالي قرآن و حديث پنج گروه علمی وجود دارد که عبارتاند از: تفسیر، علوم قرآن، حدیث، قرائات و قرآن و علوم. اعضای هیئت علمی، استادان همکار و استادان مدعو زيادي در اینجا مشغول هستند. همچنين شیوه تربیتی جدیدي را با نام استاد راهنماي تربيتي شروع کردهایم که توضیح آن جلسه جداگانهای میطلبد. اين شیوه كه بسیار موفق بوده، بدین شکل است که هر بیست طلبه را از اول تا آخر به یک استاد میسپاریم. این گروههای بیست نفره با هم به ورزش و اردو میروند، رفت و آمد خانوادگی دارند و سالی حداقل دو بار به خانههای هم ميروند. گاهي مسائل اقتصادیشان را نیز خارج از اینجا حل میکنند. مسائل عاطفی و سایر مسائل زندگیشان را با هم مطرح و حل میکنند. این گروهها را براساس ملیت تقسیم کردهایم و استادهاشان بهتدریج با کشور گروهشان آشنا و متخصص میشوند. هرگونه مرخصی، رفت و آمد، ارفاق و اصلاح طلبهها زیر نظر استاد راهنمای تربیتی است؛ یعنی اگر طلبهای بخواهد مسافرت یا تبلیغ برود، بايد استاد راهنمای تربیتیاش تأييد کند. افراد گروه هميشه با استاد ارتباط دارند؛ يكي از راههاي ارتباط، فضای مجازی است. این استاد راهنما غیر از استاد راهنمای پایاننامه و امثال آن است. این شیوه جدید تربیتی را با كمترين هزینه اقتصادی به راه انداختهايم.
رهنامه پژوهش: شیوه گذشتگان نیز همین بوده، ولی الان چون شیوههای حوزه تغییر کرده، این روشها مرسوم نیست. و گاهی مثل دانشگاه دانشجو تربیت میشود نه طلبه، اصولاً تفاوت حوزه و دانشگاه در تربیت چیست؟
استاد: وقتی صحبت از پاياننامه یا مدرک میشود، میگویند که حوزه نباید دانشگاه شود، در حالی که این مشخصات دانشگاه نیست؛ البته مقصودمان دانشگاه سکولار است که باید مشخصات آن را تعریف و از آن پرهیز کنیم. خوب است که ویژهنامهاي درباره مشخصات و مختصات حوزه کار کنید. از جمله مختصات دانشگاههای سکولار، جدا بودن تزکیه از تعلیم است؛ یعنی ذهن دانشجو را پر کنیم، ولی به اخلاق و رفتار او کاری نداشته باشیم. براساس مختصات حوزه، اخلاق و تربیت مبنا است. نباید مختصات را اشتباه بگیریم و بعضی مسائل را تخطئه کنیم؛ مثلاً بعضی با همین دلیل علیه مدرک صحبت میکنند. بعضی حاضر نیستند در حوزه پاياننامه بنویسند و از کار علمی فرار میکنند و با شعار ميخواهند این کار را توجیه کنند؛ بنابراین باید مختصات واقعی حوزه مطلوب و حوزه انقلابی را بیابیم. در این زمینه نیز گاهی خَلط ميشود و بعضی چیزها را به صورت شعاری وارد کار میکنند؛ اما زیرساختهای اساسی فراموش میشود. وقتي مقام معظم رهبری بحث دانشگاه اسلامی را مطرح کرد، بعضی به حجاب خانمها و یک سری مسائل سطحی پرداختند. آقا فرمودند منظور من اینها نبود، بلکه علوم انسانی باید بر اساس مبانی قرآنی باشد و نباید معیار اسلامی یا غیر اسلامی بودن دانشگاه پیدا بودن موی خانمها باشد؛ البته بحثهای ظاهری هم مهم است، ولی گاهی اصل یک مسئله پای یک شعار ظاهری ذبح میشود.
رهنامه پژوهش: به بحث تفسیر برگردیم. آیا تحولی در معنای تفسیر پیدا شده است؟
استاد: گاهی مرادمان از تفسیر، کتاب تفسیر است، مثل المیزان. گاهی مرادمان فرایند تفسیر است؛ یعنی چگونه از قرآن استنباط و تفسیر کنیم. این معنا به بحثهای هرمنوتیکی، زبان قرآن و مسائل امروزی منجر میشود؛ مباحثي كه باید وارد تفسیر ما شوند و اثباتاً یا نفیاً مورد بررسی قرار گیرند. گاهی نيز مراد از تفسیر، دانش تفسیر است. این دانش دارای مختصاتی است که از مبانی، قواعد، روشها، رویکردها و گرایشهای تفسیر، انواع تفسیرنگاریهای جدید و شیوه و اسلوبها، مثل موضوعی و ترتیبی، تشکیل میشود. امروزه بحث اصلی، دانش تفسیر است. تفسیر به معنای کتابهای تفسیری و تاریخ تفسیر و مفسران بحث خاص خود را دارد. کتابهایی در این زمینه نوشته شده كه مرحوم آقای عقیقی بخشایشی آنها را در طبقات مفسران آورده است.
وقتی صحبت از پاياننامه یا مدرک میشود، میگویند که حوزه نباید دانشگاه شود، در حالی که این مشخصات دانشگاه نیست؛ البته مقصودمان دانشگاه سکولار است که باید مشخصات آن را تعریف و از آن پرهیز کنیم.
معنای دوم تفسیر، فعل و فرایند تفسیر است. در اين معنا شرایط مفسر، مراحل تفسیر، مراحل فهم قرآن، تأثيرات شرایط زمان و مکان، هرمنوتیک کلاسیک مثل شلایرماخر، هرمنوتیک نئوکلاسیک مثل هرش و دیگران و هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر مطرح میشود كه امروز طلبهها اين مسائل را در درس مستقلی تحت عنوان قرآن و هرمنوتیک میخوانند. در اين راستا همچنين بحثهای زبان قرآن و زبان اسطورهای و امثال آن بحث میشود. اینها لازمه بحث تفسیرند و نمیتوان اقوال این اشخاص را درباره مباحث مختلف تفسیر نادیده گرفت. تلقي بعضی از دوستان از تفسیر، فهم معانی و مقاصد آیات است که مرحوم علامه در مقدمه المیزان آورده است. این درست است؛ اما لوازم مفصلی دارد که باید روشن شود و این مستلزم آن است که رشته «فلسفه تفسیر» به وجود بیاید. فلسفه تفسیر یک دانش مضاف است که به چیستی تفسیر میپردازد. برخی دوستان نیز پاياننامههایی در این زمینه با بنده و آقای خسروپناه دارند. حوزه در این فضا نیاز به نوآوری و کارهای جدّی دارد. اخیراً در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه رشته فلسفه تفسیر را در مقطع ارشد یا دکتری راهاندازی کردهاند که نیاز به کار گستردهتر و شاخههای متنوع دارد.
رهنامه پژوهش: آیا دانش تفسیر اعم از تاریخ و فرایند تفسیر است؟
استاد: بله، دانش تفسیر اعم است. سه معنا برای اصطلاح تفسیر داریم که باید مشخص کنیم مقصودمان از تفسير کدام معنا است. الان که در حوزه و جامعه المصطفی و جاهاي ديگر رشتههای تخصصی تشکیل شده است، تفسیر یک دانش تلقي میشود؛ بنابراين باید تمام مختصات یک دانش در آن لحاظ شود. برخی از دوستان همچنان تصوري ساده از اصطلاح تفسیر دارند؛ در حالی که دانش تفسیر به قدری گسترده شده است که یک شخص نمیتواند در تمام حوزههای آن تخصص پیدا کند. همانطور که در فقه شاخههای زیادی وجود دارد، مثل فقه الاقتصاد، فقه السیاسه، فقه الاجاره و فقه العباده، تفسیر نیز شاخههای مختلفی دارد. برای اینکه انسان بتواند در هر شاخه حرفی برای گفتن داشته باشد، باید عمری را در آن صرف کند؛ از اين رو دانش تفسیر نیاز به مبانی دارد و کسی نمیتواند بدون طی کردن مبانی به تفسیر بپردازد. کتابهاي متعددی در این زمینه تألیف شده است؛ براي نمونه آقای دکتر مؤدب کتابی درباره تفسیر نوشتهاند. ما نیز در کتاب «منطق تفسیر قرآن (1)» مبانی را ذکر کردهایم.
رهنامه پژوهش: منظورتان از مبانی تفسیر چیست؟
استاد: مبانی یعنی پیشفرضهایی که در تفسیر وجود دارد و تا زمانی که آنها حل نشود نمیتوان وارد تفسیر شد؛ مثل تحریفناپذیری قرآن یا حجیت ظواهر يا اينکه آیا الفاظ قرآن واقعنما است یا خیر. بعضی از مبانی تفسیر در اصول فقه مطرح میشوند و بعضی دیگر در کلام و علوم ديگر؛ ولی تمام مبانی مرتبط با تفسیر باید در یک مجموعه جمع و بررسی شود. درست است که این مباحث در علوم دیگر مطرح میشوند؛ ولی مفسر تا تکلیفش را در این مسائل روشن نکند، نمیتواند وارد تفسیر شود. دليل اينكه کسانی در دوره معاصر به انحراف رفتند و لغزيدند، ضعف در مبانی تفسیر است. وقتی نقد میکنیم جواب میدهند كه مرحوم علامه طباطبایی که مبانی تفسیر نخوانده است. اولاً علامه این مباحث را خوانده بود. ایشان و آقای خویی شاگرد مرحوم علامه بلاغی بودند و مبانی و قواعد و روشهایشان را از آقای بلاغی گرفتند. ثانیاً اگر زمان علامه تفسیر به صورت نظاممند خوانده میشد، امروزه صدها المیزان داشتیم؛ بنابراين طلبه نباید تفسیر را فقط برای ماه رمضان و محرم در منبرها بخواند یا فکر کند که میتواند با مطالعه مختصر شبانه در تفسیر متخصص شود. تفسیر دانش است و اگر مبانی آنها را ندانیم منحرف ميشويم؛ مانند جریان انحرافی قرآنیون که امروزه در بسياري از كشورهاي اسلامي مانند هند، پاکستان و مصر وجود دارند و در مبانی تفسیر دچار انحرافاند. جریان نصر حامد ابوزید در مصر، عایشه بنت شاطی، طه حسین و همچنین تفسیرهای مستشرقان از نمونههای این انحراف است. بخشی از انحرافات در بسط تجربه نبوی و وحی نیز مربوط به علوم قرآن و بخشی از آن مربوط به مبانی تفسیر است. سروش و امثال او گاهی به دلیل ضعف در دانش تفسیر به لغزش افتادهاند.
بحث دوم قواعد تفسیر است که آقای خالد بنعثمان السبت نزدیک به ششصد قاعده را در قواعد التفسیر جمع آورده است. حدود سال هشتاد به مکه رفته بودم که کتاب قواعد التفسیر آقای السبت را دیدم؛ در دو جلد چاپ شده بود. خواستم آن را بخرم كه دیدم پول کافی همراه ندارم. روزهای آخر حج بود. وقتی به خانه آمدم شخصی از من خواست برای پدرش یک عمره به جا بیاورم و پولی به من داد که به اندازه پول همان کتاب بود. كتاب را خريدم، با خود به ايران آوردم و آن را تدریس نمودم و بومیسازی کردم. قواعد آن را ادغام و بر اساس مذهب اهل بیت (ع) مرتب کردم. در مجموع 55 قاعده به دست آوردم؛ البته بعضی از این قواعد تفسیر در اصولالفقه، بعضی در ادبیات عرب و بعضی در علوم قرآن اشاره شده است. بعضی نیز، مانند قاعده جری یا قاعده سیاق، مستقل است که در جاهای دیگر نیز از آنها استفاده میشود.
رهنامه پژوهش: در واقع اینها قواعدیاند که در مواجهه با متن به کار میآیند.
استاد: بله. این قواعد کلیاند که در استنباط، کبرای قضیه واقع میشوند، مثل قواعد فقهیه. در شیعه هم مبانی تفسیر و هم قواعد تفسیر دانشهای جوانیاند؛ منتها سرچشمههای آنها در کتابهای قدیمی ما، مانند مقدمه مجمع البیان و تبیان شیخ طوسی، بوده است. بعد از انقلاب اسلامی شیعه کارهایي جدی و منظم در این زمینه انجام داده و امروزه آن را به درسي رسمی تبدیل كرده است. در بخش دوم کتاب منطق تفسیر (1) به این موضوع پرداختهایم. آقای استاد فاکر نیز کتابی با عنوان «قواعد التفسیر لدی الفریقین» نوشتهاند و به تطبیق قواعد میان شیعه و سنی پرداختهاند؛
برخی از دوستان همچنان تصوري ساده از اصطلاح تفسیر دارند؛ در حالی که دانش تفسیر به قدری گسترده شده است که یک شخص نمیتواند در تمام حوزههای آن تخصص پیدا کند.
مبحث سوم در تفسیر، روشهای تفسیر است که بحث بسیار گستردهای دارد. مرحوم علامه طباطبایی ذیل حدیث «من قال فی القرآن برأیه فاصاب فقد اخطأ» میفرماید که مقصود این روایت خطای در روش است. ممکن است شخصی بدون مطالعه نظری درباره آیهای ارائه کند سپس ببیند که مثلاً در المیزان هم نظر او آورده شده است، اما این شخص خطا کرده است، مانند پزشکی که طبیب نباشد ولی پزشکی کند؛ این امر تفسیر به رأی است. روشهای تفسیری از اهمیت زیادی برخوردارند. اين روشها عبارتاند از: روش تفسیر قرآن به قرآن، روش تفسیر روایی، روش تفسیر عقلی، روش تفسیر علمی، روش تفسیر اشاری باطنی، روش تفسیر اجتهادی. این مباحث به قدری مهم و گستردهاند که ورود به تفسیر قرآن، بدون اشراف به این مبحث، حتماً انسان را گرفتار تفسیر به رأی میکند که گناه کبیره شمرده میشود. از اين رو انسان چه بخواهد فقیه شود و چه بخواهد مفسر شود، لازم است که به روشهای تفسیری مسلط باشد؛ زیرا میخواهد از قرآن برداشت کند. این علوم با هم تعامل دارند و کسی که میخواهد فقیه شود، باید روشهای تفسیری را بیاموزد و کسی هم که بخواهد مفسر شود، باید اصول فقه بخواند تا بتواند متن را بفهمد؛ پس يكي از اهمیت این روشها این است که فقط برای مفسر لازم نیست. امروزه دانش روشهای تفسیر در حوزه جا افتاده است. مرحوم آیتالله معرفت در کتاب «تفسیر و مفسران»، بخشی از بحث را به این مطلب اختصاص دادهاند. مرحوم آقای عمید زنجانی کتابی در این زمینه با عنوان «مبانی و روشهای تفسیر قرآن» نوشتند. ما نیز در منطق تفسیر (2) به این مطلب پرداختهایم (که به چند زبان ترجمه شده و کتاب درسی حوزه و دانشگاههای داخل و خارج شد). در اهل سنت نیز، که تا ده سال پیش بررسی کردم، 136 کتاب در زمینه روشهای تفسیر نوشته شده است. بسياري از اختلاف نظرات ما با اهل سنت، در همین بحثهای مبانی و روشهای تفسیر خود را نشان میدهد و بايد در اینجا حل شود تا نتیجهاش در تفسیر روشن گردد.
رهنامه پژوهش: غیر از بحث زبان قرآن و قرآن و هرمنوتیک، که اشاره شد، مورد بعدی در تفسیر، بحث رویکردها و گرایشهای تفسیري است که بهتازگي در فضای تفسیر به وجود آمده است. آیا این بحث غیر از بحث روشهای تفسیر است؟
استاد: بله، روش در جایی است که به منبع استناد میکنیم، مانند روش تفسیر «قرآن به قرآن» یا «قرآن به روایت»، ولی گرایش به معنای علاقه و تخصص مفسر در برداشت خاص از آیات است، مثلاً تفسير زمخشری كه ادیب بوده، با گرایش ادبی است و تفسير فخر رازی، كه متکلم بوده، با گرایش کلامی است.
رهنامه پژوهش: پس ممکن است روش ما روش قرآن به قرآن باشد، ولی رویکرد ادبی یا کلامی داشته باشيم؟
استاد: بله، روشها با گرایشها ارتباطی ندارند. ممکن است روش علامه طباطبایی قرآن به قرآن باشد و گرایشش تا حدودی عقلی؛ بنابراین توجه به گرایشها امروزه خیلی بیشتر شده است. در گذشته گرایشهای مذهبی در تفسیر بیشتر مورد توجه بوده است، مثلاً گرایش شافعی، حنبلی و شیعی در تفسیر آیاتالاحکام یا گرایش اشعری، معتزلی و شیعی در تفسیر آیات کلامی. امروزه توجه به گرایشهای تفسیری بسیار شده است، مثلاً در مصر انور الباز تفسیر تربیتی با نام « التفسیر التربوی للقرآن» نوشته یا در تفسیر اقتصادی و سیاسی تکنگاریهایی شده است. آهسته آهسته اینها در جهان امروز تبدیل به گرایش و رشته میشوند. ما هم در جامعه المصطفی رشته «قرآن و علوم» را به صورت میانرشتهای با ده گرایش راه انداختهایم: گرایش قرآن و تربیت، قرآن و سیاست، قرآن و اقتصاد، قرآن و روانشناسي، قرآن و جامعهشناسي، قرآن مدیریتی، قرآن و حقوق، قرآن و بهداشت و سلامت، قرآن و نجوم، قرآن و تاریخ. هر کدام از این گرایشها حیثیت مستقلی پیدا کردهاند؛ مثلاً وقتی به گرایش تربیتی یا اجتماعی وارد میشوید، تفسیر نمونه حضرت آیتالله مکارم، فی ظلال سید قطب، تفسیر المنار رشید رضا و تفسیر تفهیم قرآن مودودی در پاکستان مطرح ميشوند. در این گرایش مباحث اجتماعی مورد توجه است و بیشترْ آیات اجتماعي را تفسیر میکنند. به دستههای آیات دیگر، مثل فقهی و کلامی، کمتر میپردازند و مسائل و دغدغههای معاصر جهان اسلام را وارد تفسیر میکنند. اگر كسي خواست در این زمینه بیشتر بداند مفصل این گرایشها در منطق تفسیر (5) آوردهایم.
رهنامه پژوهش: با این نگاه میتوانیم بفهمیم که قرآن ترجمهپذیر نیست؛ چون ميتوان آن را با صد رویکرد ديد؛ ولي نميتوان همه اینها را همزمان در ترجمه آورد.
استاد: البته قرآن ترجمهپذیر است؛ ولي بر اساس عینکهای مختلفی که به چشم زده میشود، ممکن است تفسیرهای مختلف و بالطبع ترجمههای مختلفی از آن ارائه شود. در یک ترجمه نمیشود همه نگاهها را مطرح كرد. باید به سوي تکثر تفاسیر و ترجمهها رفت. گرایشها و رویکردهای جدید تفسیري، در زمان ما و در آینده، حرف اول را در تفسیر خواهد زد؛ به عبارت دیگر نمیشود قرآن را با فقط شیوهها و رویکردهای قدیمی تفسير كنيم. رویکردهای قدیمی در جای خود محترم و لازم است؛ منتها آنچه امروزه مطرح است این است که قرآن چه پاسخی برای مسائل جدید دنیای اسلام دارد؟ سؤالی که مخالفان قرآن برجسته کردهاند اين است که قرآن چگونه پاسخگوی نیازهای انسان معاصر است. قرآن نیازهای تربیتی، اقتصادی و سیاسی ما را چگونه پاسخ میدهد؟ قرآن «هدیً للناس» و هدایتش عام و مطلق است و شامل همه حوزهها میشود: هدایت اجتماعی، خانوادگی، فردی و هدایت سیاسی و اقتصادی. مرحوم شهید صدر در اقتصادنا سعی کرد هدایت اقتصادی را از قرآن و روایات دربیاورد و حضرت آیتالله مکارم در تفسیر نمونه سعی کرد هدایت اجتماعی را به نمایش بگذارد. هر کسي ميتواند با هر عینکی وارد قرآن شود و اين به معنای تحمیل سیاست و اقتصاد و مدیریت و حتی نجوم و امثال آن بر قرآن نيست، بلكه به اين معنا است که مفسر به یک دسته از آیات بیشتر توجه میکند؛ همانطور که در فقه القرآن و آیات الاحکام، که قدمای ما مینوشتند، آیات احکام بیشتر مورد توجه بودند. همانطور ممکن است کسی به آیات تربیت بیشتر توجه کند و مبانی، روشها، عوامل، موانع و اهداف تربیت را از قرآن دربیاورد يا ممکن است کسی به آیات اقتصاد بیشتر توجه كند. این شیوه مستلزم بحثهای میانرشتهای است. مثلاً کسی که میخواهد قرآن و اقتصاد کار کند، بايد حداقل در حد ارشد اقتصاد اطلاعات داشته باشد و درسهای حوزوی و مقدمات تفسیری را خوب خوانده باشد. بعد به صورت میانرشتهای در دورههای عالی سطح چهار یا دکتری این رشته کار کند.
رهنامه پژوهش: ممکن است لازم باشد بسیاری از مبانی علوم مختلف از قرآن به دست آید؛ بنابراين شايد بحث میانرشتهای معنا پیدا نکند.
استاد: چرا، اتفاقاً معنا پیدا میکند میانرشتهای بین دانش تفسیر و دانشهای دیگر (علوم انسانی). مقام معظم رهبری دامت برکاته به قرآنپژوهان گفتند علوم انسانی باید مبانیاش را از قرآن اخذ کند. واقعیت قضیه این است که اين علوم انسانی که امروزه در جامعه ما وجود دارد، ترجمه غرب است. جامعهشناسي، روانشناسي، اقتصاد و سیاست و مانند اينها همه ترجمه کتابهاي غربی است و براساس مبانی غربي، مثل سکولاریسم و اومانیسم که در آن فرهنگ بوده، شکل گرفته است. تأكيدِ مقام معظم رهبری این است که این علوم باید بر اساس مبانی، اهداف و روشهای قرآن بازسازی و بومیسازی شوند. این كار مستلزم فعاليت میانرشتهای است؛ یعنی بايد کسی كه آن علوم را ميداند و ميتواند نقدش کند، وارد تفسیر قرآن نیز شود و مبانی تربیت را از قرآن به دست آورد. سپس مبانی مثبت غربیها را به مبانی قرآنی اضافه کند تا علم جدیدی تولید شود.
در حقیقت این شیوه منتهی به تولید علم جدید میشود. چگونه باید عمل کرد؟ مرحوم شهید صدر در «المدرسة القرآنية» راهکاری ارائه میکند که به آن شیوه تفسیری موضوعی برونقرآن (استنطاقی) میگوییم؛ يعني موضوع را از بیرون میگیریم و به صورت پرسش به قرآن ارائه میکنیم، مثل قرآن و سکولاریسم، قرآن و پلورالیسم، اهداف تربیت در قرآن و مبانی تربیت در قرآن. بر اساس این روش کتابهای متعددی نوشتهاند. شیوهای با عنوان «تفسیر موضوعی میانرشتهای» را نيز ما مطرح کردیم كه به عنوان کرسی نظریهپردازی ارائه دادیم. تفسیر موضوعی میانرشتهای یعنی روشهای تربیت را از قرآن و علومهای تربیتی بگیریم. روشهای منفی را از علوم تربیتی کنار بگذاریم و با تلفيق روشهای مثبت دانش جدیدی را به وجود بیاوریم که حاصل موارد مثبت تجربه بشری به اضافه مباحث قرآنی است؛ براي نمونه قرآن «تزکیه» را فرموده كه در علوم تربیتی امروزه مطرح نیست و در علوم تربیتی نيز «شرطی کردن» آمده که با دین منافات ندارد. اگر کسی خواست این شیوه را مطالعه کند در منطق تفسیر (3) و (5) آوردهام.
طلبههای نسل بعد نمیتوانند مثل تفاسیر گذشته تفسیر بنویسند و کل قرآن را با همه روشها و گرایشها تفسیر کنند. نسل بعد وقتی بگويد من مفسر هستم، یعنی مفسر تربیتی یا اقتصادی یا سیاسی یا مانند اينها هستم. این ماحصل بحث تفسیر است با نگاهی که ما به آن داشتیم.
البته استخراج جزئیات علوم از قرآن را قبول نداریم. معتقد نیستیم كه همه جزئیات علوم در قرآن مطرح شده است. قرآن کلیات را فرموده و به علوم جهت داده و مبانی، اهداف و روشها را بیان کرده است. با توجه به فضاها و رویکردهای جدیدي که در بحثهای قرآنی باز شده باید رشتههای متنوعی در دانشگاه و حوزه ایجاد و فضاهای جدیدی باز شود. آن وقت اگر کسی فقط در زمينه قرآن و تربیت کار کند، متوجه میشود که چقدر این فضا وسیع است و چقدر ما کم کار کردهایم. این فضاهای جدید كه در دنیا باز شده، به شكل يك رشته علمي کار میشود. طلبههای نسل بعد نمیتوانند مثل تفاسیر گذشته تفسیر بنویسند و کل قرآن را با همه روشها و گرایشها تفسیر کنند. نسل بعد وقتی بگويد من مفسر هستم، یعنی مفسر تربیتی یا اقتصادی یا سیاسی یا مانند اينها هستم. این ماحصل بحث تفسیر است با نگاهی که ما به آن داشتیم. این كارها لوازم و پیامدهایی نيز دارد. در بحث اعجاز قرآن هم خیلی مؤثر است. امروزه بحث اعجاز منحصر به اعجاز ادبی نیست، بلكه اعجازهای سیاسی، اقتصادی و تربیتی و… را هم شامل میشود. بعضي از اين فضاهای ايجادشده به ما حوزویها ارتباط دارد، مثلاً بحث قرآن و تربیت يا قرآن و اخلاق را ما باید کار کنیم. حتی در اقتصاد و سیاست و علوم طبیعی هم لازم است حوزه مبانی و اهداف را به دانشگاهها ارائه کند. چطور؟ از طریق كارهاي میانرشتهای. حتی در حدیث هم این اعتقاد را داريم. احادیث اهل بیت(ع) در این فضاها غنی است؛ اما متأسفانه استفاده نمیکنیم. جلد 54 تا 62 بحار را ببينيد؛ تمامش بحث میانرشتهای است: قرآن و کیهانشناسي، زمینشناسي، زیستشناسي، غذاشناسي و … .
رهنامه پژوهش: آیا هر کدام از رویکردهایی که میفرمایید با یکی از آن روشها تناسب دارد؟
استاد: خیر، حیطه روش از گرایش کاملاً جدا است. مثلاً در روش تفسیر «قرآن به قرآن» برای فهم آیات از آیات دیگر استفاده میشود و در روش روایی از روایات استفاده میکنیم. گاهی نیز از روش تفسیری عقلی استفاده میکنید، چون عقل قطعی در تفسیر حجت است. از روش تفسیر علمی استفاده میکنید، چون علم قطعی در تفسیر حجت است. از روش تفسیری باطنی و اشاری استفاده میکنید، چون روایات باطنی داریم. بحث بطن، بحث مهمی است و باید استفاده شود؛ البته ضابطه میخواهد. در مجموع، هر کدام در جای خود خوب است؛ منتها هر کدام بهتنهایی ناقص است. باید همه جمع شود و به روش جامع اجتهادی عمل شود؛ این روش اجتهادی همه روشها را در بر میگیرد. وقتی وارد گرایشها میشویم، اصلاً کاری به روشها نداریم. ممكن است از هر روشی استفاده کنيد و گرایشتان هر چيزي باشد؛ مثلاً از روش تفسیر روایی استفاده کنید و گرایشتان اقتصادی یا تربیتی یا حقوقی باشد. مشابه اینها در روایات نیز هست.
رهنامه پژوهش: با توجه به مطلبی که فرمودید، در روش اجتهادی همه روشها را جمع میکنند؟
استاد: بله، ولی در گرایشها نمیشود چون عملاً عمر انسان کفاف نمیدهد که گرایشها، مثلاً تفسیر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، را کار کند، بلكه باید بر اساس علاقه، تخصص و پیشزمینهها یکی از اینها را برگزيند. انشاءالله طلاب جوان از همان اول از قرآن جدا نشوند و بیشتر با قرآن کار کنند. تفسیرهای جمعی کار کنند. در بعضی از شهرستانها كه ممکن است فضا برای ایجاد رشتههای تخصصی آماده نباشد، پیشنهاد میکنیم كه سه یا چهار نفر شوند و هر کدام یک تفسیر را، (مثلاً يكي مجمع البیان را، یکی تفسیر نمونه را و ديگري تفسیری روایی مثل نور الثقلین) را ببیند و با یکدیگر بحث کنند، کارهای جمعی کنند. حوزه و درسهای حوزوی خوب است. لازم نیست همه ما مرجع تقلید شویم؛ همانطور که لازم نیست همه مفسر يا متکلم شویم؛ اما بخش عظیمی از حوزه باید وارد تفسیر شود.
خوب است قصهای برایتان بگویم. سال 67 به حوزه آمدم و بعد از سطح یک، چند سال به درس خارج رفتم. بعد از آن میخواستم به يك رشته تخصصی بروم. با آیتالله فاضل لنکرانی مشورت کردم؛ (خدا رحمتشان کند حج را پیش ایشان میخواندم.) به ایشان گفتم: اگر امروزه کسی بتواند مرجع تقلید یا مفسر خوبی بشود، کدام یک برای شیعه لازمتر است. ایشان گفت: مفسر شدن. من هم دیدم میتوانم هر دو را بروم. ممکن است مرجع نشوم، ولی توان علمی خودم را میسنجم؛ یعنی میتوانم در فقه حرفي برای گفتن داشته باشم. از آن وقت به سمت تفسیر رفتم و بیست سال است كه عمده تلاشم را روی فعالیت قرآنی گذاشتهام. این نظر آقای فاضل لنکرانی (رحمت الله) بود. خدا رحمتشان کند؛ ولی متخصص در همه رشتهها برای شیعه لازم است، هم مفسر، هم متکلم و هم فیلسوف؛ منتها طلبهها باید توجه داشته باشند که هر علمی را ميخوانند، نباید از قرآن جدا شوند. باید همانطور که به روایات اهلبیت(علیهمالسلام) توجه میکنیم، قرآن را جزو منابع اصلی، متون اصلی و کار اصلی خودمان قرار دهیم.