
این نوشتار در قسمت ابتدایی خود در مورد مهجور ماندن قرآن بین مسلمانان و آثار آن هشدار میدهد و در قسمت دوم به نقش حدیث در فهم قرآن و تفسیر میپردازد و شرایط و عوامل صدور حدیث از عالم و آشنای به قرآن که همان پیامبر و معصومین علیهم السلام باشند و همچنین نقش حدیث در دریافت درست مطالب و نقش عقل و طهارت افراد در درک عمیق تر از قرآن و احادیث را خاطر نشان میسازد.
اجازه بدهید قبل از اینکه وارد بحث در قرآن شویم، مختصری درباره وضع کنونی قرآن در میان مسلمین صحبت کنیم.
ما برای مظلومیت اهلبیت علیهم السلام خیلی اشک میریزیم و به خصوص غربت آنها در میان مسلمین دل ما را میسوزاند. وقتی امام علیه السلام میفرماید: «برای بهترینهای اهل بیت محمد و علی صلی الله علیهما و آلهما همه باید بگریند».[1] همه میگریند، چرا که واقعاً غریب و مظلوماند. اما کمتر کسی به غربت قرآن در میان مسلمین اشک میریزد. شاید هم غربتش را احساس نمیکنند تا اشکی بریزند. حال آنکه قرآن از اهل بیت غریبتر و حضورش در خانهها کمتر است و بر سر طاقچه خاک میخورد.
قرآنی که هشدار برای زندهها است «لِيُنْذِر َمَنْ كَانَ حَيًّا»[2] سر از قبرستان در آورده، گویی که فقط برای اموات نازل شده است. هرگاه یکی از نزدیکان فوت میکند، به یاد قرآن میافتند، آن هم اغلب به صورت نواری که ضبط صوت پخش میکند در حالی که همه مشغول کار خود یا سرگرم صحبت با هماند. از عده کمی که اُنس با قرآن دارند، بگذریم. صحبت از عموم مردم است. اکثریتی که حتی قادر به خواندن قرآن هم نیستند.
عمومیت بخشیدن به قرآن این نیست که یک نفر بخواند و هزاران نفر گوش کنند (یا نکنند) آنها هم که گوش میکنند بفهمند یا (نفهمند).
یکی از شکایاتی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت میکند، قرآن پیشاپیش به ما میگوید تا در آخرت شرمنده و پشیمان نباشیم و اکنون که فرصت هست، خود را از جرگه متهمین آخرت که دادخواهاش قرآن، دادستانش رسول و قاضیاش خدا است، کنار بکشیم. «و َقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنّ َقَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا…»[3] در شکایت خود نمیگوید به آن ایمان نیاوردند یا عمل نکردند، بلکه میفرماید قرآنی که دوستدار و خیرخواه مردم بود را در فراق و هجران خود گذاردند. از کلمه «هذا» در «هذا القرآن» فهمیده میشود که قرآن در آخرت حضور دارد و از خداوند دادخواهی میکند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در دفاع از مظلومیت قرآن است که به خدا شکایت میکند.
تلاوت قرآن همچون آبی است که خاک نرم را نرمتر و کلوخ جانها را تر میکند. تلاوت قرآن یعنی ریزش باران بر کلوخِ جانها تا دوباره آن را نرم کند.
چرا چنین است؟ آنان که طالب هدایت هستند، اگر هدایت را از مکتب قرآن و اهل بیت نگیرند از چه مکتب دیگری میخواهند بگیرند؟
خواندن قرآن، یعنی برداشتن قدم اول و خود را رها کردن، تا قرآن او را با خود به بوستانهای خود برده و به سعادت برساند. گذاردن قرآن در خانه، ولی آن را نخواندن، کار بیخیری است. کار داریم؟ گرفتاری داریم؟ وقت نداریم؟ بیاییم به دعوت محبتآمیز قرآن گوش کنیم که چگونه همه اینها را میداند و میفرماید: خدا اندازه شب و روز را تعیین میکند و میداند که شما هرگز (آنگونه که برای رسول خود مقرر داشتهایم که دو سوم از شب یا نصف آن یا ثلث از شب را به عبادت و خواندن قرآن اختصاص دهد) نمیتوانید آن را به انجام برسانید. پس توبه شما را پذیرفت (تخفیف قائل شد) پس شما هم هر قدر که میسر است قرآن بخوانید. حتی میداند کدام یک از شما به زودی مریض خواهید شد یا برای به دست آوردن فضل خدا به سفر خواهید رفت و عدهای دیگر که به جهاد در راه خدا خواهند رفت (اما هیچ کدام از اینها مانع از خواندن قرآن نیست) پس هر چقدر میسر است قرآن بخوانید. «وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ و َالنَّهَارَ عَلِمَأَنْ لَنْتُحْصُوه ُفَتَاب َعَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن ِعَلِمَأَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى وَآخَرُون َيَضْرِبُونَ فِي الأرْضِ يَبْتَغُونَ مِن ْفَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»[4]
خواندن قرآن موجب ثبات قلب و مایه آرامش دل و مبشر هدایت برای اهل تسلیم است. «قُل ْنَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّت َالَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدًى و َبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»[5]
خواندن قرآن مایه شفای دل از بیماریها و پاک شدن آن از صفات رذیله میشود و در سایه پاک شدن دل، رحمت خدا بر مومنِ به آن، نازل میشود. «وَ نُنَزِّلُ مِن َالْقُرْآن ِمَا هُوَ شِفَاءٌ و َرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[6]
دوری از قرآن، آیینه شفاف دل را کدر و لطافت روح را سخت میکند. سخت شدن جان و دل به یکباره رخ نمیدهد بلکه به تدریج سخت و سنگ میشود. مثل خاک نرمی که ابتدا به کلوخ تبدیل میشود و سپس به طرف سختتر شدن و در نهایت سنگ شدن حرکت میکند.
قرآن نور است و کسی که آن را هادی خود قرار دهد یعنی حرکت در نور، متقابلاً هر گامی که از قرآن دور شویم، قدمی است که به سوی ظلمات برداشته میشود. دلی که بر آن نوری نتابد، به سمت قساوت و شقاوت میل میکند. قرآن در آیه 74 سوره بقره پس از معاصی فراوان بنیاسرائیل و کفر به خدا و گوسالهپرستی میفرماید: به خاطر پشت سر گذاردن کتاب خدا و تعالیم آن، دلهایتان سخت شد، مثل سنگ یا سختتر از سنگ. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِك َفَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»
تلاوت قرآن همچون آبی است که خاک نرم را نرمتر و کلوخ جانها را تر میکند. تلاوت قرآن یعنی ریزش باران بر کلوخِ جانها تا دوباره آن را نرم کند.
سخن آخر با تمام کسانی که خدا را طلب میکنند و میخواهند با او مأنوس باشند این است که:
قرآن کلام او است که در میان شما است، با آن مأنوس شوید.
نقش حدیث در تفسیر قرآن
اساس کار در تحقیق و تفسیر قرآن است لذا باید رابطه و نقش حدیث در تفسیر قرآن را خوب فهمید.
قرآن بدون حدیث میتواند ظاهر شود اما حدیث زمانی بیان میشود که قرآن، موضوعی را مطرح کرده باشد و به جهت روشن شدن مفهوم آن برای کسانی که درک کافی از قرآن را پیدا نکردهاند، گوینده حدیث که علم کامل قرآن را دارد، آن را تبیین میکند. از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال کردند اگر بعدها حدیثی از شما نقل کردند، چگونه از صحت انتساب آن به شما مطمئن شویم. پیامبر اکرم فرمودند آن را به قرآن رد کنید اگر تأیید شد از من است. این حدیث مؤید این مطلب است که اولاً قرآن و حدیث از هم جدا نیستند، ثانیاً به این مطلب اشاره دارد که علم «عالم کامل» از قرآن فراتر نمیرود. گاهی به جهت نیاز فردی و اجتماعی میخواهند دستورالعملی را از قرآن پیدا کنند ولی نمیتوانند. در اینجا عالم قرآن، «حکم» و دستورالعمل را برای آنان استخراج و بیان میدارد. حدیث قدمی از قرآن جلوتر نمیگذارد زیرا تمام علم خود را از قرآن میگیرد. درک ناقص و ضعف فهم بشر از قرآن است که ایجاب میکند کسانی باشند تا برای آنها مسائل را روشن و تبیین کنند. شرط دیگر برای عالمان قرآن این است که خودشان حتماً باید عاملِ به آن باشند. یعنی استنباطی را که از قرآن کردهاند، در زندگی خودشان دیده شود. پس ممکن است گاهی «عالم قرآن» سخنی نگوید، اما از باب اطمینانی که به او است که عملش منطبق با قرآن است، از عملِ او پی به حکم ببریم بدون آنکه بیانی کرده باشد. این مجموعه قول و فعل را «سنّت» میگویند.
حدیث و سنت، بیانی است از قرآن برای کسانی که توان درک صحیح از آن را ندارند. دیگر اینکه مَحَکی است برای مطمئن شدن از درستی برداشت خود از قرآن. بدین معنی که شخص، برداشتی از قرآن میکند ولی مطمئن نیست که برداشت او درست باشد لذا به حدیث مراجعه میکند.
عالم قرآن لزوماً هر آنچه را که از قرآن میداند، بیان نمیکند. علت وجودی آنها این بود که عقول ناقصه، قدرت درک کامل از قرآن را ندارند. پس بیان علم کامل، دردی را که دوا نمیکند هیچ، بلکه موجب اغتشاش افکار نیز میشود. تا نیاز ایجاد نشود، عالم قرآن سخنی نخواهد گفت. به همین خاطر است که در احادیث میبینیم معصوم فقط در محدوده سوالی که شده پاسخ میگوید نه بیشتر. حداکثر اینکه پاسخ را به زبان «متشابه» بیان میکند. دعاهایی هم که از آنان نقل شده به زبانی بیان گردیده که هر فرازی از آن، تفسیری از آیات قرآن را به همراه دارد و طالب علم قرآن میتواند با تفکر در دعاها به مفاهیمی از قرآن دست یابد. این شیوه بیان میفهماند که رسالت دیگر عالم قرآن، ایجاد زمینه سؤال و تلاش مستمر برای رشد فکری و عقول مردم است. برای ایجاد چنین زمینهای است که میبینیم عالِم قرآن فقط در سه زمینه (بدون آنکه سؤالی از او شده باشد) سخن گفته است:
1ـ در عظمت قرآن و بیان خاصیت هدایتی آن.
2ـ بیان نیاز انسان به قرآن و تشریح منافع و مضار تبعیت یا ترک آن که در دنیا و آخرت اثرات آن ظاهر میشود.
3ـ بیان در جامعیت علم قرآن و تضمین سعادت انسان در سایه تمسک به آن. بقیه احادیث عمدتاً در زمینه سؤالاتی که مردم کرده و آنان پاسخ گفتهاند میباشد.
از مجموع بحث این نتیجه حاصل میشود که حدیث و سنت، بیانی است از قرآن برای کسانی که توان درک صحیح از آن را ندارند. دیگر اینکه مَحَکی است برای مطمئن شدن از درستی برداشت خود از قرآن. بدین معنی که شخص، برداشتی از قرآن میکند ولی مطمئن نیست که برداشت او درست باشد لذا به حدیث مراجعه میکند. اگر برداشت تأیید شد که هیچ وگرنه تصحیح میشود.
گاهی از اوقات، حدیث خود راهنمای محقق قرآن است. یعنی محقق یا مفسّر قبلاً حدیثی را میخواند، بعد با آن آگاهی به قرآن مراجعه میکند. اگر توانست همان برداشت را از قرآن بنماید، بهعنوان معنی آیه بیان میدارد ولی اگر نتوانست آن معنی را استخراج کند، نباید به صِرف بیان حدیث، آیه را معنی کند. بلکه باید برداشت خود را از طریق استدلالی که میکند بگوید و ضمناً اضافه کند که این حدیث هم در مورد این آیه وجود دارد تا راه همچنان برای محققان بعدی باز بماند.
خصوصیت دیگر عالم قرآن این است که لزوماً تمام معنی آیه را بیان نمیکند. بلکه به سوالکننده نگاه میکند و متناسب با فهم او و در حدود سوالی که کرده مطلبی را بیان میدارد که ممکن است در توضیح همان آیه برای کسی دیگر که فهمی متفاوت با اولی دارد، مطلب به صورت دیگری بیان شود. از اینجا است که میبینیم در بیان یک آیه، احادیث چندی هست و هر کدام اشاره به قضیهای دارند که این تفاوت معنی، ناشی از تعدّد سوالکنندگان با درک متفاوت بوده است.
در جایی عالم قرآن، آیه را معنی نمیکند، بلکه به یکی از مصادیق آن اشاره میکند. مثلاً میفرماید این آیه درباره فلان موضوع یا فلان کس نازل شده است.
احادیث نیز مانند قرآن، محکم و متشابه دارند. یعنی عالم قرآن بهگونهای سخن میگوید که هر «فهمی» برداشت متناسب با فهم خود را از آن میکند. در حدیثی از امام رضا علیهالسلام است که فرمود: احادیث ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه دارند. هرکس متشابه احادیث ما را به محکم آن رد کند در صراط مستقیم است.[7]
«رسول» مستقلاً «هادی» نیست. هدایت مال قرآن است. منتها چون علم کامل قرآن نزد رسول است، لاجرم «رسول» یا «ولی» هدایت مردم را به سوی هدفی که قرآن تعیین کرده، به دست میگیرند و چون مردم علم کامل قرآن را ندارند و نمیتوانند خودشان قرآن را هادی خود قرار دهند، لذا بدون هدایت و رهبری آنان، نمیتوان به اهداف تعیین شده رسید. وجوب تبعیت از آنان نیز از اینجا ناشی میشود. علمِ عالم قرآن، اکتسابی نیست. اگر اکتسابی بود لازم میآمد کسی دیگر که قرآن را بهتر میفهمد، آن را به او تعلیم کرده باشد. علم او مستقیماً از جانب خداوند است که اصطلاحاً «علم لَدُنّی» میگویند. یعنی علمی که از نزد خدا تعلیم و نازل شده است. «وَ إِنَّ كَلَ تُلَقَّى الْقُرْآن َمِن ْلَدُنْ حَكِيم ٍعَلِيمٍ»[8]
اولین عالم قرآن، رسول اکرم صلی الله علیه و آله هستند که علم خود را مستقیماً از نزد خدا دریافت کردهاند،. بعد از ایشان نیز این وظیفه با همان گستردگی علمی به عهده ائمه علیهم السلام است.کسی میتواند تعلیم قرآن را به عهده بگیرد که از تمام فنون و رموز آن آگاهی داشته باشد بهگونهای که هرگاه سؤالی از قرآن بشود (چه در عرض جغرافیا، چه در طول زمان) بتواند پاسخگو باشد
شرط اعطاء علم کامل قرآن از طرف خدا نیز داشتن «عصمت» است.
مومنین و متقین، هرچه ایمان و تقوی و اخلاصشان بیشتر باشد، درکشان از قرآن هم بیشتر خواهد بود. همچنان که ایمان از عمل شناخته میشود، داشتن درک از قرآن نیز از نحوه رفتار و گفتار و کردار او در زندگیاش شناسایی میشود. هرچه اخلاص و تزکیه دل بیشتر باشد، تابش نور قرآن بر آن بیشتر خواهد بود.
مومنین و متقین، هرچه ایمان و تقوی و اخلاصشان بیشتر باشد، درکشان از قرآن هم بیشتر خواهد بود. همچنان که ایمان از عمل شناخته میشود، داشتن درک از قرآن نیز از نحوه رفتار و گفتار و کردار او در زندگیاش شناسایی میشود. هرچه اخلاص و تزکیه دل بیشتر باشد، تابش نور قرآن بر آن بیشتر خواهد بود.
علمی که از این طریق به دست میآید با علمی که از راه جمعآوری اطلاعات و «آموختن» حاصل میشود فرق میکند. گاه ممکن است شخص به چیزی علم داشته باشد اما خودش به آن عمل نکند. مثل طبیبی که میداند مشروبات الکلی چه مضراتی دارد، اما با تمام آگاهی، باز هم میآشامد، دیگر اینکه عالم علوم غیرقرآنی، ممکن است از علم خود در راه غیر حق استفاده کند و علماش هم محفوظ بماند. مانند شیمیدانی که از تریاک، انواع مواد مخدر استحصال میکند. اما در مورد قرآن چنین نیست. داشتن علم قرآن و درک صحیح آن، اگر در مسیر حق از آن استفاده نشود، بعد از مدتی سیر قهقرایی طی کرده و رو به افول میگذارد و «عالم قرآن» تبدیل میشود به یک دائرةالمعارف متحرک که به هیچ هدایتی دست پیدا نمیکند.
«بَلْعَم باعورا» مثال بارزی در این زمینه است که خداوند به او علم آیات خود را داده بود منتها از این علم در راه غیر حق استفاده کرد و در مقابل حضرت موسی علیهالسلام و هدایت او قد علم کرد. حضرت نیز او را نفرین کرد و خدا علم خود را باز پس گرفت و مَثَل او را در قرآن تشبیه به سگ کرد.
هرچه طهارت روح بیشتر باشد، درک از قرآن بهتر و بیشتر خواهد بود. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ* فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لايَمَسُّه ُإِلا الْمُطَهَّرُونَ».[9]اگر پرسیده شود «مطهرون» چه کسانی هستند که علم قرآن را میدانند، آیه دیگر آنان را معرفی مینماید:«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّه ُلِيُذْهِب َعَنْكُم ُالرِّجْس َأَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[10]و معلوم میشود که منظور اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین میباشند.
قرآن بیانی است از حقایق هستی، قرآن کتابی است نازل شده از طرف خدای حکیم و دانا «مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ»[11]به جهت هدایت مردم «هُدیً لِلنّاسِ» گویای چگونگی هدایت و تمیز حق از باطل «و َبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى و َالْفُرْقَانِ»[12]در صحت آن کتاب هیچ شکی نیست. «ذَلِك َالْكِتَابُ لارَيْب َفِيهِ»[13]مبیّن و توضیح دهنده همهچیز است «تِبْيَانًا لِكُلِ ّشَيْءٍ»[14]
قرآن بیان حقایق هستی است. اگر تمام هستی را بخواهیم کوچک کنیم و به صورت کلمات درآوریم، میشود قرآن یا بالعکس. نظم دقیقی که در هستی هست و هیچ چیز اضافه یا کم نبوده و همه چیز در جای خود قرار گرفته است که اگر جای آن را تغییر دهند، بیمعنی بلکه مزاحم و مخلّ ِ نظم میشود، عین همان نظم هم در قرآن است و هر کلمهای حتی هر حرف و یا صدایی، دقیقاً در جای خود قرار گرفته است. نه چیزی کم دارد نه اضافه. همچنان که تمام نیازمندیهای جسمی انسان در طبیعت یافت میشود، کلیه نیازهای روحی و فکریِ فردی یا اجتماعی او نیز در قرآن موجود است و انسان با داشتن قرآن از هر هدایت دیگری بینیاز است.
این گفتار به این معنی نیست که قرآن به تنهایی برای هدایت مردم کفایت میکند. اگر در آیات فوقالذکر دقت شود ملاحظه میگردد که آیات صراحت دارند که هدایت مال قرآن است. اما کسی نمیتواند قرآن را پیش روی خود گذارده و بر طبق رهنمودهای آن به سوی صراط مستقیم حرکت کند. علت ناتوانیاش نیز نداشتن علم کافی از قرآن است. برای همین در ادامه میفرماید: بیّنات هدایت یا به عبارت دیگر عوامل تبیینکننده نحوه هدایت قرآن نیز جداگانه نازل شده است. «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِل َفِيه ِالْقُرْآن ُهُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِن َالْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ»[15]در حقیقت آیه را باید اینگونه معنی کرد: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و انزل معه بینات من الهدی» در این معنی، «بینات من الهدی» معطوف است به «اُنْزِلَ» و به عواملی که شرایط ظهور و بروز خاصیت هدایتی قرآن را فراهم میآورد اشاره دارد و به ایجادکننده امکاناتی که مردم را قادر میسازد تا از هدایت آن استفاده کنند معطوف است. یعنی همان عالم قرآن که با گفتار و عمل خود راه استفاده از هدایت قرآن را به همه میآموزد. به بیان دیگر، قرآن در قدم اول مردم را به سوی «بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی» هدایت میکند که همین معنی را در سوره اسراء آیه 9 اینگونه فرموده: «إِنّ َهَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِي َأَقْوَمُ» این قرآن مردم را به استوارترینها هدایت میکند. امام صادق علیهالسلام در معنی «اَقْوَمُ» فرمودند «یَهْدی بِالْاِمام» و در حدیثی دیگر فرمودهاند «یَهْدی بِالْوِلایَة». در قدم بعدی، قرآن و بینات، توأماً مردم را به سمت مجهز شدن به ابزاری به نام «فرقان» هدایت میکنند تا با کمک آن بتوانند مسافر صراط مستقیم گردند. «فرقان» یعنی فرقگذارنده و همان مجموعهی معیارهای آگاهی و اخلاقی و اجتماعی و… است که انسان را قادر میسازد تا بین حق و باطل و صالح و ناصالح تمیز قائل شده و صراط مستقیم را از صراط جحیم باز شناسد.
پی نوشت ها:
[1]. «فَعَلَی اْلاّ طأیِبِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمّدٍ وَ عَلیٍّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِما وَ الهِما فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ…» دعای ندبه
[2]. سوره یاسین آیه 70
[3]. و پیامبر گفت: پروردگارا، قوم من ترک قرآن را کردند. (خواندن آن را متروک کردند) سوره فرقان آیه 30
[4]. سوره مُزمّل آیه 20
[5]. بگو این قرآن را روحالقدس (جبرئیل) از سوی پروردگارت نازل کرده تا (قلوب) کسانی را که ایمان آوردهاند را ثابت و استوار گرداند و هدایت و بشارت برای مسلمین باشد. سوره نحل آیه 102
[6]. سوره اسراء آیه 82
[7]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 115.
[8]. و تو این قرآن (و علم آن را) از نزد خدای حکیم و علیم گرفتهای (مستقیماً از جانب خدا به تو القا شده است). سوره نمل آیه 6
[9]. این است آن قرآن کریم که در کتابی پوشیده است و جز مطهرون کسی به مفهوم حقیقی آن دست نمییابد. سوره واقعه آیات 77 تا 79
[10]. جز این نیست که خدا میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و پاک و مطهرتان نماید. سوره احزاب آیه 33
[11]. سوره نمل آیه 6
[12]. سوره بقره آیه 185
[13]. سوره بقره آیه 2
[14]. سوره نحل آیه 89
[15]. ماه رمضان ماهی است که قرآن را در آن نازل کردیم که هدایت است برای عموم مردم و بیّنات هدایت آن را نیز (جداگانه) نازل کردیم تا فرقگذارنده بین حق و باطل باشد. سوره بقره آیه 185