پرداختن به هویت طلبگی از منظر دینی و اجتماعی در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین غنوی
رهنامه: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور که مستحضريد بحث در رابطه با هويت طلبگي است. قصدمان اين است که اين بحث را مدخلي قرار دهيم تا در شماره بعد به هويت علمي طلبه و واشکافي مقوله تفقه بپردازيم. پرسش اين شماره اين است که هويت طلبگي چيست؟ و داراي چه ارکاني است؟ و اين ارکان چه نسبتي با هم دارند؟ آيا تقدم و تأخري بين آنها وجود دارد؟ دين چه تعريفي از طلبه دارد؟
استاد: بسمالله الرحمن الرحيم. شايد مستندترين زاويه براي آغاز جواب به اين پرسش «آيه نفر» است. در اين آيه يک خطاب عام و يک توبيخ کلي نسبت به مومنين وجود دارد که از مومنين خواسته ميشود که دست به اقدامي بزنند که آن اقدام به تعبيرِ آيه، «نَفر» است. «نَفر» يعني کوچ کردن و از جايي جدا شدن و به سختي به جايي ملحق شدن. اين اقدام که در زندگي طلبهها جدا شدن از فضاي طبيعيِ زندگي و ملحق شدن به جايي ديگر است به دو هدف صورت ميگيرد. هدف اول فهم و تفقّه در دين است و به تعبير آيه «ليتفقّهوا في الدين» و هدف دوم انذار قومي است که طلبه تعلق به آن قوم دارد؛ «لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم».
در حقيقت طلبگي پاسخي است به اين دعوت. و طلبه کسي است که اين دو شأن و هدف را کار و زندگي خودش قرار دهد. روي اين عبارت که اين دو شأن را کار و زندگي خودشان قرار دهند تأکيد ميکنم زيرا در يک سطح، همه اعم از کاسب و دانشجو و اشخاصي که داراي شئون ديگر هستند وظيفه فهم دين و داشتن دغدغه هدايت ديگران را دارند. در روايات ما همه ولو اينکه فقيه نباشند به تفقه در دين توصيه ميشوند. همچنين انذار که به معناي هدايت ديگران و داشتن دغدغة ديگران است، نبايد از مؤمن جدا باشد، مؤمن نسبت به گمراهي و گرفتاري و گمشدگي ديگران بيتفاوت نيست ولي طلبه کسي است که اصلاً کارش همين دو عنوان است. و تعبير برخي رواياتِ ديگر حبس نفس بر اين مسئوليتها است و اين حبس نفس يعني طلبه به کارهاي ديگر نپردازد و خود را وقف اين راه کند. از حيث مسئوليت اجتماعي، طلبه کار خويش را حفظ معالم دين و به روز کردن مطالب دين ميداند که نوعي تفقه است. دقت کنيد! تفقّه به اين معنا پاسخ دادن به نيازها و سؤالات نوپيداي هر دوره است. تفقّه صرفاً به معناي مرور کردن حرفهاي گذشته يا دقت تازهاي بر آنها اعمال کردن نيست. بلکه تفقه، يافتن پاسخ سؤالهاي نوپيدا و نيازهاي جديد، از دين است.
این دو وظیفه، وظیفه های دنباله داری است مثلا برای انذار دیگران، طلبه در ارتباط با مخاطبانش نیازمند خیلی آگاهی ها، مهارت ها، مدیریت ها و حوصله هاست.
دومين شأن طلبه انذار قومش است. اينکه ميگوييم قومش به اين دليل است که تجانس و تناسبي ميان هر طلبه با فضايي خاص وجود دارد. گاهي با فضاي کارياش مثل دانشگاه يا فضاي زندگياش مثل يک روستايي و عشاير اين تجانس وجود دارد که با توجه به اين تناسب يک توانايي ويژه براي برخورد با آن قوم به او اعطا ميشود. در حقيقت شأن دوم طلبه، انذار يا به تعبير ديگر هدايت و يا به تعبير ديگر بيرون کشيدنِ مردم از سيکل بستة زندگيِ طبيعي و عطا کردنِ ديد کلان و کلي تازهاي به آنها است پس طلبه در دو عنوان تفقه و انذار خلاصه و تعريف ميشود.
رهنامه: آيا رکن ديگري در کار نيست؟ و يا آيات ديگري که بتوانيم از آنها برداشت کنيم وجود ندارد؟
استاد: ببينيد طلبه به عنوان مؤمن خيلي شئون ديگري دارد. ما به عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به عنوان فردي که در يک جامعه زندگي ميکند، به عنوان مرد يا زن خانواده، داراي وظائف و شئوني هستيم ولي به عنوان طلبه رکن رکين وظايف او تفقّه و انذار است منتها اين دو وظيفه، وظيفههاي دنبالهداري است مثلاً براي انذار ديگران، طلبه در ارتباط با مخاطبانش نيازمند خيلي آگاهيها، مهارتها، مديريتها و حوصلههاست زيرا بايد ويژگيها و زبان قومي که با آن ارتباط برقرار ميکند را بداند. مثلاً در دانشگاه اگر بخواهد وارد شود چنانچه به زبان آنها مسلح نباشد انذاري صورت نميپذيرد. به علاوه اگر وارد شد و برخوردي کرد اگر اين برخورد موفقيتآميز باشد، جمعي شکل خواهد گرفت. طلبه حالا بايد پاسخگوي نيازهاي جمع باشد، اين جمع ممکن است جمع بزرگي باشد، تشکل، حتي شهر يا کشوري باشد. طبيعتاً همه اينها بايد در روند انذار طي آموزش و پژوهشِ طلبه، مورد تأمل و توجه قرار گيرد بنابراين تعبير انذار، تعبير کوتاهي نيست بلکه بايد مهارتها، تواناييها و پيشبينيهاي متعددي را براي آن در نظر گرفت. در مورد تفقه هم همينطور است. گاهي منظور از تفقه اين است که شخص اصول و فقه بخواند و بتواند در درس خارج شرکت کند تا او هم بتواند نقض و ابرامي را که اساتيدش ميکنند، داشته باشد. ولي يک تفقه به معناي توانايي طلبه براي پاسخ به نيازهاي نوآمد و سؤالات نوپيداست. با اين بيان طلبه را نبايد از فضاي روز و علوم جديد منفک کنيم زيرا در صورت جدايي، ديگر صورت مسألهاي براي طلبه پيش نميآيد که بخواهد در منابع ديني جوابي براي آن بيابد. در حقيقت با اين توضيح تفقه در دين نيازمند دو رکن است: رکن اصلي اينکه مهارت تفقه در منابع ديني را دارا باشد، رکن ديگر اينکه بتواند سؤالات و نيازها را به خوبي بشناسد. افزون بر اينها گستره دين خيلي وسيعتر از احکام است، گاهي دين فقط احکام دانسته ميشود آن هم به مدل خاصي که مثلاً در کتاب شرايع آمده است. اما اگر دين مدعي است که براي تمام عرصههاي زندگي بشر احکام دارد و در همه اين عرصهها هم، نظامي براي احکام دارد و همه اين نظامها هم براساس معارف و عقائدي است، چه کسي بايد در اين مجموعه تفقه و تأمل کند. معارف، عقايد، نظامها و احکام همگي داخل در دين هستند. طبيعتاً کسي که درصدد تفقه در دين است بايد در اين مجموعه مهارت تفقه را کسب کند.
با اين توضيح بر خلاف آنچه ابتدائاً به نظر ميرسيد که شئون طلبه کم و کوتاه است، تفقه و انذار دو نقطه آغازين و دو شمارة کلان و کلي شئون طلبگي را به ما نشان ميدهد و بر اين اساس ميتوان چشمانداز طلبه را تعريف کرد. البته اين را هم عرض کنم که طلبه به تنهايي يک طور تعريف ميشود ولي تحت سازمان روحانيت ميتواند اهداف و کارکردهاي جديدي داشته باشد. همچنين هنگامي که اين سازمان تحت مجموعه بزرگتري مثل نظام اسلامي قرار بگيرد کارکردهاي جديد و تازهتري نسبت به مرحلة قبل پيدا ميکند. يعني سازمان روحانيت ميتواند يک سازمان فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي باشد که در هر يک از اين عرصهها، طلبه داراي وظايف و کارکردهاي خاصي است. در مجموعة نظام اسلامي هم به عنوان يکي از عناصر کليديِ آن، نقش بازي ميکند و رتق و فتق بسياري از امور نظام اسلامي بر عهدة اين مجموعه است. شايد بتوان گفت که اين هويت ثالثي است که براي سازمان روحانيت در مجموعه نظام اسلامي تعريف ميشود.
يعني همان ارکان هويتي در سه سطح تعريف ميشود. سطح فرديِ طلبه، سطح طلبه در سازمان روحانيت و يک سطح هم مجموعه سازمان روحانيت در نظام اسلامي.
رهنامه: آيا اينها منفک از هماند يا اينکه در طول هم هستند؟
استاد: مسلماً وقتي که مثل امروز بخواهيم در سطح سوم سخن بگوييم مجبوريم که در برنامهريزي هر سه سطح را لحاظ کنيم. زمانهاي گذشته که سازمان روحانيت در کار نبود، تنها يک سطح وجود داشت. طلبة فردي. ولي بعد که سازمان روحانيت به وجود آمد، اين سطح دو بايد مورد توجه قرار بگيرد. در زماني هم که نظام اسلامي وجود دارد، اين سطح سه بايد از ابتدا مورد عنايت قرار گيرد.
رهنامه: بحث زماني مهم نيست. بلکه سؤال اين است که ارتباط اين سه سطح چگونه است؟ آيا اولويتي نسبت به هم دارند؟
استاد: اينها در هم تنيدهاند. مسلماً اول بايد طلبه باشد تا اينکه بتواند به بقية شئون و کارهايش بپردازد. طلبهاي که کارمند باشد، کاسب باشد و خلاصه آن دو شأن اصلي، محور زندگياش نيست، نقش چنداني در سازمان روحانيت نخواهد داشت و عملاً سازمان متشکل از اينجور اشخاص نقش خاصي در نظام اسلامي نميتواند ايفا کند.
دقت کنید! تفقّه به این معنا پاسخ دادن به نیازها و سؤالات نوپیدای هر دوره است. تفقّه صرفاً به معنای مرور کردن حرف های گذشته یا دقت تازه ای بر آنها اعمال کردن نیست. بلکه تفقه، یافتن پاسخ سؤال های نوپیدا و نیازهای جدید، از دین است.
طبيعتاً اگر بخواهيم ردهبندي کنيم، فرديت و شئون اوليه طلبگي مقدّمند و سپس مجموعة سازمان روحانيت و سپس سازمان طلبگي در نظام اسلامي.
رهنامه: منظورتان اين است که در سطح سازمان روحانيت و نظام اسلامي، شئون جديدي علاوه بر دو شأن مذکور با همة دنبالههايي که دارند، به طلبه اضافه ميشود؟ يا نه، طلبه همان دو شأن را دارد که در شرايط سازمان روحانيت و نظام اسلامي، ظهور و بروزات جديدي پيدا ميکنند و بايد مديريت شوند که هر کس چه نقشي را در کجا ايفاء کند؟
استاد: در جامعة اسلامي عملاً وظائفي براي طلبهها تعريف ميکنيم که در دو قالب شئون فردي جا نميگيرد. مثلاً در جامعه اسلامي قاضي نياز است. قاضي فقط شأن تفقه را ندارد، تفقه و انذار هم به تنهايي يک قاضي به وجود نميآورند. قاضي يک مسئوليت اجتماعي است که در نظام اسلامي طلبهها مجبورند که اين وظيفه را انجام دهند. بسياري از نيازها در فضاي برنامهريزي، برخي نيازها در فضاي مديريت و نيازهاي زيادي در فضاي آموزش و تربيت نظام اسلامي، مواردي هستند که عملاً اصل و اساس مسئوليت آنها بر عهدة سازمان روحانيت و حوزههاست. بعضي از اينها ميتواند ادامه تفقه و مبتني بر تفقه و انذار باشد، ولي کارهاي جديد و تازهاي است که نيازهاي نظام اسلامي است و سازمان روحانيت بايد جوابگوي آن باشد.
رهنامه: يعني رکن جديدي براي طلبه پيدا ميشود؟
استاد: عملاً کارهاي تازهاي پيدا ميشود و شئون متفاوتي براي حوزه و طلبه است. طلبه، اگر خودش را تنها در نظر بگيريم، کارش انذار و تفقه است. وقتي درون سازمان قرار بگيرد، نقشهاي جديد ايجاد ميشود، يکي رئيس ميشود، گروههايي تشکيل ميشود و … که اين کارهاي تازه الزاما تحت تفقه و انذار جا نميگيرد. کارهاي جديدي است که لازمة يک تشکل بزرگ با اهداف فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي است. مرحلة بعد اين است که اين سازمان موفق ميشود در يک نظام اسلامي کارکرد داشته باشد که آن مجموعه بزرگتر نيازهاي خاصي به اين مجموعه دارد که گاهي آن نيازها در ادامه تفقه و انذار است در مصاديق جديد ولي يک سري از آنها اين حالت را ندارد.
رهنامه: اگر بخواهيم هويت نهاد حوزه را بررسي کنيم چه ارکاني را به عنوان هويت ميتوانيم تعبير کنيم؟ زيرا بعضي قائلند که تفقه و انذار هويت نهاد حوزه است که قابل افراز به افراد طلبه است. در مقابل کساني ميگويند تفقه و انذار از ارکان هويتي طلبه است.
استاد: اگر به همين شکل که براي فرد صحبت کرديم، بخواهيم از نهاد حوزه سخن بگوييم، بايد ببينيم که اين سازمان و نهاد چه کارکردها و اهداف بيروني و دروني دارد؟ اهداف دروني يعني مجموعة افرادي که به آن وارد ميشوند بايد به محصول و نتايجي برسند و اين مجموعه قرار است که خروجيهايي اعم از نيروي انساني و اطلاعات داشته باشد. انسانهايي با تواناييهاي مختلف و اطلاعات و مطالبي در سطوح متفاوت. در داخل، يک سلسله امور براي سازمان روحانيت تعريف ميشود و از نگاه خارجي، اين مجموعه جداي از رسالت افراد يک رسالتي نسبت به جامعه دارد. زيرا تلقي خاصي از اين مجموعه هم از حيث جايگاه سياسي، هم از حيث اقتصادي در جامعه وجود دارد، زيرا از حيث شرعي بسياري از هزينههايي که تحت عنوان وجوهات پرداخت ميگردد، به نحوي از اين مسير عبور ميکند. يا حتي به علت اينکه اينها معتمد مردم هستند، خيلي از اوقات واسطه خيلي از کارها خواهند بود در خيلي از امور چه فردي، چه اجتماعي، نوعي شأن داوري، کدخدايي و ريشسفيدي براي طلبه قائلند. در فضاي سياسي هم آخر به اين نتيجه ميرسند که يک سري از روحانيون کنار هم بنشينند و اوضاع را حل و فصل کنند و در واقع نوعي جريان يافتن امور به دست علما و به تعبير روايت «مجاري الامور علي يد العلماء الامناء علي حلاله و حرامه» يک امر اجتماعي است که شکل ميگيرد. از حيث فرهنگي هم اين مجموعه اهميت دارد زيرا سازماني با ارتباطات و افراد و محتواي بسيار مهم است، بنابراين ميتوانيم براي اين مجموعه در هر يک از عرصهها وضعيت ايدهآلي تعريف کنيم.
معارف، عقاید، نظام ها و احکام همگی داخل در دین هستند. طبیعتاً کسی که درصدد تفقه در دین است باید در این مجموعه مهارت تفقه را کسب کند.
حتي در بحث مديريت استراتژيک حوزه روي اين موضوع تأکيد ميشود که حوزه يک نهاد تک رسالتي نيست بلکه چند رسالتي است و حتي رسالتهاي درونياش متفاوت با رسالتهاي بيروني است.
سطح سوم، سطح نظام اسلامي است. يعني يک حکومت اسلامي تشکيل شده است، اين حکومت مبتني بر اين انديشه است که مجموعه اسلام قابل اجرا در يک جامعه است و طبيعتاً همين ادعا شئون متعددي براي حوزه ايجاد ميکند که در فرض قبلي وجود نداشت. بر هويت حوزه در اين فضاي تازه نکاتي اضافه ميشود.
رهنامه: آيا واقعاً نميتوان همة اين نکات را تحت عنوان تفقه و انذار آورد؟ با در نظر گرفتن انذار به معناي هدايت، همه اين فعاليتها را ميتوان در مسير هدايت جامعه در نظر گرفت. هدايت گاهي فردي و گاهي سازماني و گاهي هدايت جامعه اسلامي است که آن هم ابعاد گوناگوني دارد.
استاد: از اين جهت من هم با شما همعقيدهام که اگر يک عنوان کلي بگيريم که دغدغه اساسي حوزه هدايت مردم است، ميتوان سخن شما را پذيرفت. ولي آن شکلي که من عرض ميکنم، عملياتيتر و مشخصتر است. حرف اگر کلي باشد طرح و برنامهاي از آن بدست نميآيد، ولي اگر هدف ريز و عملياتي شود، براساس آن ميتوان تک تک گامها و فعاليتها را هم تعريف کرد.
رهنامه: آيا عناصري مانند تقوي، تهذيب و عدالت در تعريف هويت طلبگي جايگاهي ندارند؟ آيا ارتباطي با تفقه و انذار ندارند؟ برخي ميگويند اگر طلبه تهذيب نداشته باشد، عنوان طلبه براي او مجازي است. آيا اينها داخل در تفقه و انذار است؟ يا رکن ديگري در کنار آنهاست؟ يا اينکه شرط و ظرف تحقق تفقه و انذار است؟
استاد: من بحث را از اين تقسيمبندي شروع نميکنم بلکه از اينجا ادامه ميدهم که ما دو کار را در فضاي اجتماعي به عنوان کار طلبه تعريف کرديم. به طور طبيعي اين دو کار چه نسبتي با تقوي و عدالت دارند؟ تقوي را چه ميدانيم؟ تقيد به اوامر پروردگار و مراقبت از اينکه از مرزهاي او عبور نکنيم. تشخيص اينکه اين مسأله چه نقشي در تفقه در دين و همچنين انذار مردم دارد، کار مشکلي نيست. تفقه در دين با توجه به توضيحات ذکر شده از يکسو شناخت درست، منصفانه و پخته از جامعه و شرائط است. از طرف ديگر دريافت صحيح و متقيانه از منابع ديني است و در هر دوي اينها تقوي به عنوان يک رکن دخيل است از طرف ديگر حتي اثرگذاري انذار نياز به تقوي دارد. نه تنها سلامت انذار به وجود تقوي وابسته است. يعني فردي که خودش اهل ديانت نيست از انذار هم دنبال چيزهاي ديگري است. افزون بر اين اصلاً اثرگذاري انذار وابسته به اين است که خود شخص انذاردهنده چه ميزان مقيد است. و اگر انذار را با دامنههايش در نظر بگيريم که افرادي جمع و مديريت شوند، نقش تقوي به عنوان يک رکن رکين در کار طلبه افزايش مييابد.
رهنامه: در واقع ميتوان گفت در عنوان تفقه و انذار، تقوي نهفته است.
استاد: وقتي تفقه را اينگونه معنا کرديم بدون تقوي، تفقه امکان تحقق ندارد و انذار نه اثربخش است و نه واقعاً محقق خواهد شد.
رهنامه: پرسش ديگري که مطرح است اينکه ارتباط بين تفقه با انذار چيست؟ آيا تقدم و تأخر دارند؟ آيا يکي از آنها اصلي و ديگري فرعي است يا هر دو رسالت اصلي طلبه هستند؟
استاد: در خود آيه شريفه اينها را در عرض هم آورده و لام امر در هر دو تکرار شده است: «ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم…». نفرموده ليتفقهوا حتّي ينذروا. يعني تفقه صرفاً مقدمه انذار نيست. زنده و با طراوت نگهداشتن دين يک هدف است. دين در هر دوره بايد با سؤالهاي نو و نيازهاي جديد روبهرو شود و ميوههايش براي آن عصر چيده شود. افزون بر اين، انذار هم بايد باشد منتها مسلماً مقدمة لازم براي انذار سطح خاصي از تفقه است، تا عميقاً کلام دين دريافت نشود، انذار، امکان تحقق ندارد. پس طبيعتاً جواب فرمايش شما اين است که تفقه و انذار هر دو هدف هستند و در عرض يکديگر، هر دو بالاصاله مقصودند ولي هدف دوم يعني انذار پس از تحقق سطحي از تفقه امکانپذير است.
طلبه، اگر خودش را تنها در نظر بگیریم، کارش انذار و تفقه است. وقتی درون سازمان قرار بگیرد، نقش های جدید ایجاد می شود، که این کارهای تازه الزاماً تحت تفقه و انذار جا نمی گیرد.
عرض من اين است که بعضي طلبهها ميپرسند ما که هنوز چيزي نخوانديم بايد به تبليغ برويم يا نه؟ من در جواب ميگويم که آدم اگر يک گام را درست برداشته باشد و از فضايي جدا شده و به فضاي جديدي وارد شده باشد به اندازه همان يک گام ميتواند به ديگران کمک کند. شخصي که از قيد يک سري از اسارتها آزاد شده است و به يک سري ديدهاي تازه و پخته رسيده است ولو يک گام از ديگري جلو باشد، اشکالي ندارد که به آنها منتقل کند. به همين خاطر تأکيد کردم که سطحي از تفقه براي انجام انذار کافي است.
رهنامه: قاعدتاً سطحي از تفقه متناسب با سطحي از انذار است.
استاد: بله. هر چه سطح تفقه بالاتر رود، کارکرد فقيه بالاتر ميرود و توانايي انذار او، هم وسعت و هم عمقش افزايش مييابد.
رهنامه: آيا کسي که در سطح عالي تفقه باشد، لزوماً بايد منذر در همان سطح باشد؟
استاد: در اينجا اگر پذيرفتيم که طلبه داراي آن دو شأن است. اگر طلبهاي در تفقه، فوقالعاده باشد اما دغدغة هدايت ديگران را نداشته باشد مسلماً يک رکن از کار او تعطيل است. البته نوع کار ميتواند فرق کند. گاهي فقيهي با نوشته هاي عميق خويش يا با شاگردپروري اثرگذار است. ولي خلاصه بايد دغدغة مردم و دغدغة تحول داشته باشد.
رهنامه: يک سؤالي که الان طلبهها دنبال جواب آن هستند اينکه دو الگو براي آنها مطرح شده است. الگوي تخصصي و الگوي علامگي. الگوي علامگي به اين معنا که بايد به همه علوم واقف باشيم، کداميک صحيح است؟
استاد: امروزه حتي در فضاي دانشي جديد هم اين را ميپذيرند که اگر بخواهيم کاملاً تخصصي باشيم، تک بعدي بار ميآييم. ترکيبي بين جامعيت و تخصصي نياز داريم.
رهنامه: چطور؟
استاد: يعني يک دانشمند و متخصص در يک حوزه بايد اشراف و آگاهي نسبت به ساير حوزهها داشته باشد و نسبت به عرصههاي ديگر، بينش داشته باشد ولو تخصص نداشته باشد. اين شخص در حوزه تخصصي خودش نيز تواناييهاي متفاوتي دارد. اين شخص هر چند مثلاً اقتصاددان اسلامي است ولي ميتواند به موضوع خود از نگاه سياسي هم نظر کند. از ديد روانشناسي هم ميتواند تأمل کند. لااقل حرفها را در اين ابعاد ميفهمد اگرچه نتواند تحليل کند.
در خود آیه شریفه این ها را در عرض هم آورده و لام امر در هر دو تکرار شده است: «لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم…». نفرموده لیتفقهوا حتّی ینذروا. یعنی تفقه صرفاً مقدمه انذار نیست.
علامگي به اين معنا که مانند ابن سينا هر چه از علوم باشد اشراف پيدا کنيم. امروزه اصلاً امکان ندارد و شايد مطلوب هم نباشد. علامگي در اين دوره يعني دايرهالمعارفي که تمام اطلاعات يک کامپيوتر را در خود داشته باشد، خيلي توان پردازش آنها را ندارد و نتيجه بخش هم نيست. آنچه که مطلوب است اينکه طلبهها بتوانند در زمينههاي متفاوت زندگي بينش داشته باشند. مطالعات و تأملاتي داشته باشند. ولي در زمينههاي تخصصي بنابر اولويتها بايد مشغول شوند. در واقع متخصص هستند ولي نگاه و ديد جامع نيز دارند.
رهنامه: انجام اين کار از چه هنگامي بايد شروع شود؟ بعضي ميگويند تا مرحلهاي بايد تفقه کرد، از آنجا به بعد کار تخصصي صورت پذيرد. در واقع اين ديد جامع چه زماني بايد شکل گيرد؟
استاد: يک بحث، بحث اجرايي است بحث ديگر فارغ از فضاي موجود حوزه است. فارغ از اين فضا، در بيان ما، طلبه بايد دو بال داشته باشد، يکي آشنايي با فضاي روز، علوم جديد، نيازها و سؤالات نو پيدا دوم توان استفاده و استنباط مستقيم از منابع ديني. چه زماني طلبه بايد ميوه اين مجموعه را بچشد؟ مسلماً زماني که در درسهاي سنتي به اين توان رسيده باشد که خودش استنباط و استخراج کند، به شرطي که جامعيت و تخصصي براي طلبه حاصل شده باشد و علاوه بر توان استنباط، توان فهم سؤالات و مشکلات و نيازها را هم داشته باشد که با ترکيب اين دو بتواند به جواب برسد. حتي اين دو را ميتوان کنار هم شروع کرد و از آغاز، طلبه با يک نوع اطلاعات ابتدايي نسبت به آن فضا کارش را آغاز کند حتي ميتواند فضاي کار تخصصياش کنار درس خارجش شکل بگيرد و دوره جامعيت، قبل از درس خارج باشد. اين زمانبندي، کلان و کلي است ولي در فضاي فعلي حوزه مشکل اين است که معمولاً مؤسسات تخصصي به علت داشتن حضور و غياب و امتحان و مزاياي اضافي و فاقد بودن فضاي آموزشي حوزه از عمدة اينها، عملاً کساني که در فضاي تخصصي وارد ميشوند سطح علمي آنها در دروس حوزوي پايين ميآيد و حوزه ابداً در جمع ميان تخصصيها و کار آموزشي خويش، موفق نبوده است.
امروزه حتی در فضای دانشی جدید هم این را می پذیرند که اگر بخواهیم کاملا تخصصی باشیم، تک بعدی بار می آییم. ترکیبی بین جامعیت و تخصصی نیاز داریم.
رهنامه: گاهي ما، طلبه را از منظر ديني تعريف ميکنيم، گاهي تلقي و انتظار مردم را از طلبه بيان ميکنيم و زماني هم مثلاً تعريفي را که اين مؤسسات از طلبه دارند، در نظر ميگيريم. به نظر شما کداميک از اين نگاهها در تعريف هويت طلبه اصالت دارد؟
استاد: مسلماً اصالت براي ما آن چيزي است که از دين اخذ ميشود و من فکر نميکنم که توقعات ديگري هم که اکنون مردم و سازمانهاي اجتماعي از ما دارند، منافاتي با اينها داشته باشد. بلکه آنچه از ما انتظار دارند بخشي از وظايفي است که دين بر عهدة ما گذاشته است. با توجه به توضيحاتي که در تفقه و انذار در سه سطح مذکور داده شد.