
بيانات حضرت آيتالله العظمي جوادي آملي(دامت برکاته) در ديدار با اعضاي هيئت مديره مجمع عالي حکمت اسلامي
مَثل فلسفه مثل آن کورههای بلند است که شمش طلا تولید میکنند و بعد به زرگرها میدهند میگویند انگشتر درست کنيد، گوشواره درست کنيد، النگو درست کنيد. كار فلسفه درست کردن انگشتر و گوشواره نیست. این شمش بلند طلا را کورههای بلند فلسفه تولید میکند. رسالت فلسفه سخن از نقشه جامع است. فلسفه درباره ایران و غیرایران بحث نمیکند، بلكه نقشه جامع جهانی دارد و الآن مهمترین کار فیلسوفانه، اثبات علم دینی است، اينکه اثبات كنيم علم غیر دینی نداریم؛ چرا که در جهان هیچ چیزی وجود ندارد مگر خدا و اسما و اوصاف و افعال و اقوال و احکام و آثار خدا.
فلسفه ریاست علوم را بر عهده دارد و به مرحوم بوعلي به اين لحاظ شیخ الرئیس میگفتند كه فیلسوف بود. باید بدانیم که فلسفه فقط موضوعات علوم را فراهم نمیکند، بلكه آبروی علوم را نيز فراهم میکند. این اصلیترین حرف ما است. اینگونه رایج است که فلسفه عهدهدار اثبات موضوعات علوم است. موضوعات را اثبات میکند و بعد به هر علمی میگوید اكنون شما درباره اين موضوع بحث کن. فلسفه جوهر موجود است، عرض موجود است، کمّ و کیف موجود است. فلسفه به ریاضیدان میگوید کمّ متصل و منفصل موجود است، پس شما درباره آن بحث کنید. به طبیعیدان میگویند جماد و نبات و اینها موجودند، پس شما درباره آن بحث کنید و همچنین به سایر علوم. این آن چيزي است كه درباره فلسفه، رواج دارد.
اما مهمترین کار فلسفه اين است که آبروی علوم را حفظ میکند. اگر فلسفه بتواند به علم آبرو بدهد یا آبروی آن را حفظ کند، آنگاه علمي آبرومند مطرح میشود. بیان آن این است که این مسئله که «علم دینی داریم یا خير»، مسئلهاي فقهي يا اصولي يا در حيطه فیزیک و ریاضی و نجوم و ادبیات نیست. این مسئله، مسئلهاي فلسفي است؛ چون ما درباره کل علم بحث میکنیم که اصلاً علم دینی در عالَم وجود دارد یا ندارد و منظور این نیست که فقه و اصول داریم یا نداریم. آن بحث دیگری است. آیا علم دینی در عالَم هست یا نیست؟ تنها علمی که پاسخگوي این مسئله است، فلسفه است؛ برای اینکه این علم، قدي بلند دارد و سوار بر شانههای علوم، درباره عالَم فکر میکند. اگر فلسفه موفق شد و ثابت کرد، علم دینی داریم یا همه علوم دینی است، به علوم آبرو داده است و اگر ـ معاذ الله ـ بیراهه رفت و گفت علم دینی نداریم، همه را مسلوبالحیثیه میکند و ما هیچ علم دینی در عالَم نخواهیم داشت.
پس اولین قدم این است که ببینیم بايد در کدام علم بحث كنيم كه آيا در جهان علم دینی هست یا خير؟ خود فلسفه وقتی وارد این مسئله میشود، اول بیتوجه است؛ چون هنوز دینی ثابت نشده است. خود فلسفه هم وقتی وارد این عرصه ميشود، نه دینی است نه ضد دین؛ چون هنوز ثابت نشده است دین هست یا نه. اگر فلسفه ـ معاذ الله ـ کجراهه رفت و به این نتیجه رسید، خدایی نیست، وحی و نبوتی نیست، دینی در کار نیست، اولین آسیبی که میرساند، به خودش است، خودش را ضد دین میکند. بعد همه علوم را مسلوبالحیثیه و بیآبرو میکند؛ چرا كه وقتي دین شد خرافه و فسون و فسانه، علم دینی هم میشود افسانه. آنگاه بحثکردن درباره علم دینی، مثل بحثکردن درباره شانس است. بنابراين اولین آسیب را به خودش میرساند و خودش را ضد دین میکند و بعد همه علوم را بیآبرو میکند و کل بحثها هم افقی خواهد بود؛ یعنی فقه را هم از منظر تاریخ نگاه میکنند. زمین در عصری اینچنین بوده، الآن اينچنين است و پیشبینی میشود در آینده نزدیک یا دور چنان بشود. آسمان اینچنین است، جامعه اینچنین است، امتها اینچنیناند، علوم اینچنین است، مردم زماني اینچنین فکر میکردند، زماني به فقه روي آوردند، زماني هم از فقه روی برمیگردانند. همه این اطوار سهگانه ماضی، حال و آینده، سخن از بود و هست و خواهد بود است، نه چه کسی کرد و چه کسی آورد و برای چه آورد. فاعلی در کار نیست و هدفی هم در کار نیست. اين میشود سیر افقی.
ولی اگر فلسفه درست فکر كند و به اين مقصد برسد كه خدایی هست و وحی و نبوتی هست و قیامتی و دینی هست، اولین كاري که میکند، به خودش خدمت میکند. این فلسفه، فلسفه الهی میشود، بعد همه علوم را آبرومند میکند و دیگر ما علم غیر دینی نخواهیم داشت. بر اساس فرض اول که دین، فسون و فسانه باشد، علم دینی خرافه است و محال است ما علم دینی داشته باشیم. بر اساس فرض دوم که جهان مبدأی دارد، حسابی دارد، دینی دارد و کتابی دارد، محال است علم غیر دینی داشته باشیم. چرا؟ برای اینکه فلسفه الهی میگوید خدا هست و خدا، خدا هست و اسمای خدا، خدا هست و اوصاف خدا، خدا هست و افعال خدا، خدا هست و احکام خدا و بالأخره خدا هست و آثار خدا. هیچ چیزی در عالَم نیست مگر خدا و افعال او. بحث درباره خدا دینی است. بحث درباره فعل خدا هم دینی است. چطور شما در اصول میگویید بحث درباره قول معصوم دینی است، بحث درباره فعل معصوم دینی است، آن وقت بحث درباره فعل خدا دینی نیست؟! اگر بحث کردید امام چنین کرد میشود دینی؛ اما اگر بحث کردید که خدا چنین کرد دینی نیست؟! ما چیزی در عالَم نداریم غیر از فعل خدا. اگر ما در جامعه چیزی نداشتیم مگر فعل معصوم، تمام بحثها میشد بحث دینی؛ بنابراین طبیعت رخت برمیبندد و ما علم طبیعی نخواهیم داشت. چنين علمي میشود علم خلقتشناسی. تمایز علوم به تمایز موضوعات است. روشن است که فرق بین فقه و فیزیک چیست، فرق بین کشاورزی و معدنشناسی چیست. تمایز روشها هم به تمایز موضوعات است. اگر بخواهيم ببینیم در يك علم از روش تجربی استفاده كنيم یا نیمهتجربی یا تجریدیـکلامی یا تجریدیـفلسفی یا تجریدیـعرفان نظری باید موضوع آن را بشناسیم. موضوع ما اگر زمین و معدن و در و دیوار بود، معلوم میشود روش تجربی است، اگر کمّ و کیف بود، نیمهتجربی است و اگر ملکوتی است، نظیر فرشتهها، معلوم میشود روش نه تجربی است و نه نیمهتجربی، بلکه تجریدی است.
دینیبودن و غیر دینی بودن که صبغه علم است نيز وابسته به تمایز موضوعات است. اگر موضوع دینی باشد، علم میشود دینی؛ اما اگر موضوع غیر دینی باشد، آن علم میشود علم غیر دینی. آيا ما چیزی غیر از فعل خدا و اثر خدا در عالَم داریم که در مورد آن بحث کنیم؟! اگر انسان این مسئله را عالمانه بنگرد با گردني افراشته و سرافراز و سربلند میگوید علم غیر دینی محال است. گرچه پذيرش اين حرف براي عدهاي دشوار است، این مسئله یقینی است. شما قبول کردهاید که بحث درباره قول و فعل معصوم دینی است و این را هم قبول کردهاید که بحث درباره قول خدا دینی است. پس آيا بحث درباره فعل خدا دینی نیست؟! آن که در قم میگوید خدا چنین گفت، میشود دینی، آن که در دانشگاه میگوید خدا چنین کرد دینی نیست؟! البته باید به چنين فردي هشدار داد که شما فقط درباره فعل خدا بحث کنید.
مسئله بعدی این است که قبول و نکول عالِم سهمی ندارد. عالِم چه بپذیرد چه نپذیرد، علم، علم دینی است. عبدالکریم ابنابیالعوجاء زندیق ملعون که امام صادق(عليه السلام) را قبول نداشت، وقتی با حضرت مناظره کرد و مباحثه کرد و به او گفتند چه چیزی یافتی، گفت امام صادق اینچنین گفته است. این سخن ابنابيالعوجاء میشود دینی ولو او کافر است و قبول ندارد. ناقل، کافر است؛ ولی منقول دینی است. عالِم ممکن است کافر باشد و قبول نكند؛ ولی علم، دینی است. مانند اينكه شخص كافري درباره سیره و صورت پیغمبر(صلي الله عليه وآله) بحث کند. در جهان هیچ چیزی وجود ندارد مگر فعل خدا. این قضيه، موجبه کلیه است: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (زمر: 62) و «کلّ ما صدق علیه أنّه شیءٌ فهو فعل الله». بنابراين هر علمی که داشته باشید، بحث درباره فعل خدا خواهد بود.
پيش از اين گفتيم كه اولاً تمایز علوم به تمایز موضوعات است؛ ثانياً تمایز روشها به تمایز موضوعات است. حرف سوم، حرف تازهاي است اينکه تمایز صبغه علوم به تمایز موضوعات است و قبول و نکول عالِم سهمی ندارد و روشها هم به وسیله موضوعات مشخص میشود. بنابراين خود علوم به وسیله موضوعات مشخص میشوند و صبغهها هم به وسیله موضوعات. رسالت فلسفه سخن از نقشه جامع است. فلسفه درباره ایران و غیر ایران بحث نمیکند، بلكه نقشه جامع جهانی دارد. مَثل فلسفه مثل آن کورههای بلند است که شمش طلا تولید میکنند و بعد به زرگرها میدهند میگویند انگشتر درست کنيد، گوشواره درست کنيد، النگو درست کنيد. كار فلسفه درستکردن انگشتر و گوشواره نیست. این شمش بلند طلا را کورههای بلند فلسفه تولید میکند. همه این فلسفههای مضاف خوباند؛ ولی برای اینکه به صورت بافت فرسوده در نیایند، حتماً باید فلسفه عمیق علمی داشته باشیم. اگر فلسفه عمیق علمی نداشته باشيم، اینها در آيندهاي نزديك به صورت بافتي فرسوده درمیآیند. فلسفه نقشه علمی جامع جهان را ترسیم میکند، آنگاه به فلسفههای مضاف میدهد؛ بنابراین فلسفه وقتي ميتواند فلسفههای مضاف را زیر سایه و زیر پر بگیرد که جهانی باشد؛ مثل کورههای بلند که شمش طلا تولید ميکنند. نگوید آن موفقیتها زمینه است برای حرفهای بعدی. اینچنین نیست.
اگر در گذشته میگفتند «هنر نزد ایرانیان است و بس»، بايد بگوييم حکمت هم اینچنین است، فقه هم اینچنین است. این سخن خودستایی نیست. شما میبینید قسمت مهم فقه را ایرانيان نوشتهاند. اگر جواهر، مکاسب و کفایه را بردارید، چه چیزی برای حوزهها میماند. اين كتابهاي مهم را ایرانیان نوشتند. این هوش و این استدلال و اینها را شما کجا دیدهايد؟ البته در جای دیگر ممکن است حافظه بیشتر باشد. اگر این کوره بلند را حفظ نکنيد، این فلسفههای مضاف بافت فرسوده خواهند بود. هیچ صبغه علمی ندارند. اگر فلسفه را تقویت کنید و آن را حفظ کنيد، آنگاه فلسفههای مضاف هم سامان میپذیرند. علوم دیگر نيز سامان میپذیرند.
الآن مهمترین کار، اثبات علم دینی است اينکه اثبات كنيم علم غیر دینی نداریم؛ چرا که در جهان هیچ چیزی وجود ندارد مگر خدا و اسما و اوصاف و افعال و اقوال و احکام و آثار خدا. درباره هر چیزی بخواهید بحث کنید، درباره فعل خدا است. همانطوری که بحث درباره فعل معصوم علم دینی است، بحث درباره فعل خدا هم دینی است و در اين باره فرقي نميكند عالم کافر باشد يا ملحد يا موحد.