
اشاره
برخی با یک آشنایی اجمالی که از تاریخ دارند ادعاهایی مطرح میکنند، مثلا میگویند امام حسین(ع) در حرکت تاریخ نقش آفرید و مسیر تاریخ را به سمت توحید و یکتاپرستی برگرداند؛ ولی وقتی میروی سراغشان میگویی حالا چطور؟، میگوید ما نقش حضرت سیدالشهدا(ع) را در تاریخ بهعنوان یک عامل محرک تاریخ میخواهیم تبیین کنیم، میگوییم بیا بگو چطور؟! به اینجا که میرسد میگوید مطلب ما آماده نیست. اصل حرفش درست است اما تبیین علمیاش بیان علمیاش وقت و کار میخواهد، همفکری میخواهد و ما اگر نتوانیم سنتهای الهی را و نقش انبیاء، اهل بیت(ع)، علما، صلحا را در حرکت تاریخ بصورت علمی در فضای بحثهای فلسفه نظری تاریخ روشن کنیم، به نظر من تحلیل تاریخ و تفسیر تاریخ را سپردهایم به مکتب سکولار، که اینها میآیند بر اساس ظواهر تحولات مادی و فیزیکی عالم حرکت تاریخ را توجیه میکنند و آن وقت برای جوان ما این سوال ایجاد میشود که این یادمانی که برای اهل بیت(ع) گرفته میشود بر چه اساسی است مگر آنان در حرکت تاریخ چه کار عظیمی انجام دادهاند.
فلسفه تاریخ چیست و چه ضرورتی دارد؟
استاد: یکی از مباحث مهمی که باید در حوزههای علمیه به آن اهتمام بیشتری ورزیده شود بحث فلسفه تاریخ است. فلسفه تاریخ به دو قسمت فلسفه علم و فلسفه نظری تاریخ تقسیم میشود. فلسفه علم تاریخ نگاه درجه دوم به موضوع علم تاریخ هست؛ ولی فلسفه نظری تاریخ موضوعش وقایع خارجی است اما با یک نگاه خاصی. یعنی فیلسوفان تاریخ برخلاف سایر مورخان که حوادث جزئی را مورد مطالعه قرار میدهند، میروند به سوالهای اساسی و کلیای که نسبت به کل تاریخ دارند متمرکز میشوند یعنی وقایع خارجی را یکپارچه از آغاز تا الان ملاحظه میکنند.
در فلسفه نظری تاریخ، پرسشهای این چنینی مطرح میکنند که اساساً تاریخ چیست حرکت تاریخ از کجا آغاز شد؟ عوامل محرک تاریخ چه چیزهایی هستند؟ آیا حرکت تاریخ قانونمند است یا تصادفی است؟ برفرض قانونمند بودن تاریخ، عوامل محرک تاریخ چیست؟ و غایت تاریخ کجاست؟ تاریخ به چه سمت و سویی می رود؟ حرکت تاریخ از چه مراحل و منازلی عبور میکند؟ به علاوه جهت حرکت تاریخ چگونه است؟ آیا حرکت تاریخ تکاملی است؟ یا تنازلی یا خطی است؟
این پرسشها، پرسشهایی نیست که با خواندن مثلا تاریخ یک قوم یا زندگی یک شخص یا حتی یک تمدن جواب داده شود. باید یک اطلاعات اجمالی از کل تاریخ بشریت داشته باشیم تا بتوانیم به این پرسشها پاسخ بدهیم؛ یک راه دیگر این است که از طریق وحی به این پرسشها پاسخ بدهیم؛ چون ما احاطه بر همه مقاطع تاریخی نمیتوانیم پیدا کنیم؛ ولی اگر به وحی و کلمات معصومان که برگرفته و بازگشتش به وحی است مراجعه کنیم میتوانیم به این پرسش ها پاسخ دهیم؛ چون خداوند متعال و اهل بیت(ع) بر کل تاریخ احاطه دارند و دیدگاهی که آنها ارائه می دهند طبیعتاً صحیح است.
یک تاریخچه مختصری از وضعیت این دو علم عرض کنم فلسفه علم تاریخ یک علم نوزادی است یعنی تقریبا در قرن 20 در غرب متولد شده است و جزو فلسفههای مضاف جدید است و الان هر چه میگذرد رونق این علم بیشتر میشود و دانشمندانی مانند درایی و کالینگ وود، در این زمینه مباحثی را مطرح کردهاند، برخیها هم دانشمند نیستند و در این زمینه اظهار نظرهایی کردهاند؛ مانند ای اچ کار، در این زمینه کتابهایی نوشتهاند و کتابهایشان در ایران ترجمه شده است و بیشتر کارهایی که در داخل ایران انجام گرفته است بیشتر در حد ترجمه و تبیین دیدگاههای غربیها بوده است این علم باید از منظر دانشمندان اسلامی و مخصوصاً مسلمانان و متدینان و دانشمندان متدین ایرانی باید مورد بازخوانی و بازکاوی قرار بگیرد.
فلسفه نظری تاریخ را فهمیدیم فلسفه علم تاریخ چیست؟
استاد: فلسفه علم تاریخ درباره گزارههای علم تاریخ و آثاری را که از تاریخ باقی مانده است صحبت میکند اما فلسفه نظری تاریخ در مورد خود وقایع با یک نگاه کلان صحبت میکند و این نحوه علم را علم درجه دو و علم به علم گویند ؛ در این نگاه مسائل عمدهای که در فلسفه علم تاریخ مطرح است شامل این موارد میشود.
1. آیا تاریخ علم است یا علم نیست؟.
2. میزان اعتبار گزارههای تاریخی چقدر است؟
3. آیا تاریخ با علوم دیگر ارتباط دارد یا ندارد؟
4. ما چقدر اجازه داریم ارزشها و باورهای خودمان را در تاریخ دخالت بدهیم؟
5. آیا تاریخ به ما قدرت پیشبینی و پیشگویی میدهد یا نمیدهد؟
6. علیت در تاریخ چیست؟
7. تعریف علم تاریخ چیست؟
و گاهی برخی از شیوههای پژوهش در تاریخ در سطح عمدهاش اینجا بحث میشود. الان عرض کردم در کشور ما بیشترین نگاهی که به این علم میشود یک نگاه ترجمهای است، در حالی که ما باید خیلی بیش از این کار کنیم؛ در کشور ما فلسفه غرب بلوغی پیدا کرد. فلسفه دین بلوغی پیدا کرد؛ ولی فلسفه تاریخ مخصوصاً فلسفه علم تاریخ آنقدر رشد نکرده است که لااقل یک رشتهای تحت عنوان فلسفه تاریخ داشته باشیم. معمولا در برخی از رشتهها دو واحد یا حداکثر چهار واحد درسی برای فلسفه تاریخ اختصاص میدهند ؛
معمولا در سطوح مختلفی مانند رشته تاریخ و رشته کلام و ادیان و جامعهشناسی دو واحد فلسفه تاریخ میگذارند ؛ درحالی که این رشته یک رشتهای است که به بسیاری از باورهای ما ربط پیدا میکند. چرا؟ به علت اینکه شما باورهای کلامی و تفسیری که از قرآن دارید. اینها نوعاً با مقدمات تاریخی آغاز میشود یعنی اگر تاریخ و اعتبار تاریخ، ارزش تاریخ روشن نشود مقدمهای که میچینید و بعد آیه را اینگونه تفسیر میکنید، مقدمهاش زیر سوال است؛ بهعنوان نمونه ترتیب تاریخ بعثت پیامبران را از تاریخ در میآوریم، بخشی از روابط پیامبران با امتهایشان را از تاریخ درمیآوریم؛ در علم کلام هم برخی از چیزهایی که مفروض میگیریم از تاریخ در میآوریم مثلاً شواهدی را که برای معجزات و علم غیب و خوارق عادات پیامبران میآوریم از تاریخ بدست میآید، برخیهایش را خود قرآن تصریح میکند ولی برخی دیگرش از روایات بدست میآید. پس اگر اعتبار تاریخ درست تبیین نشود شما در تفسیر و کلام با مشکل مواجه میشوید.
در عالم سیاست نیز محتاج تاریخ هستیم، شما در علوم سیاسی، یک نظریه پردازی میگوید یکی از عوامل فروپاشی نظام سیاسی قدرت است. زیرا قدرت فساد میآورد؛ خب شما این را در تاریخ میتوانی آزمایش کنی که قدرت فساد میآورد یا نه؟؛ تحلیلهایی که سیاستمداران و جامعهشناسان ما میدهند خیلی وقتها مبتنی بر استشهادهای تاریخی است؛ وقتی میگوییم زمانه ما مثل زمانه امام علی (ع) است؛ یک تصویری از زمان امام علی(ع) از تاریخ داریم که میگوییم زمانه ما مثل آن زمان است. وقتی میگویید جاهلیت قبل از بعثت رسول خدا(ص) بعد از بعثت برگشت، این دیدگاه مبتنی بر یک تصویری از تاریخ است؛ وقتی شما میخواهید جامعه را هدایت کنید به یک سمت و سوی خاصی مثلا واکنش در برابر مستکبران جهان، در تعامل با مستکبران و قدرتها و برخورد با جریانهای معارض داخلی، از عبرتهای تاریخی میتوانید استفاده کنید و سریع مردم را به یک نقطهی مطلوب برسانید.
حال اگر اعتبار تاریخ مشخص نشود، شیوه استدلال در تاریخ و با تاریخ معین نشود، روش پژوهش در تاریخ روشن نشود شما چگونه میتوانید از تاریخ استفاده کنید؟؛ پس فلسفه علم تاریخ یک رشته علمی مادر است و در حوزه علمیه قم کمتر کسانی هستند که در این زمینه کار کنند، در این زمینه مطلب بنویسند و در این زمینه تدریس کنند، این یک نکته.
نکته دیگر این است که این علم با معرفتشناسی مرتبط است، باید کسانی که در فلسفه علم تاریخ کار میکنند با معرفتشناسی آشنا شوند تا بتوانند این علم را خوب تبیین کنند زیرا مباحث اعتبار تاریخ با مباحث اعتبار ادله نقلی در معرفتشناسی مرتبط است.
فلسفه نظری تاریخ نیز پیشینه دراز مدتی دارد یعنی شاید علم فلسفه نظری تاریخ با این عنوان مطرح نبوده؛ اما پرسشها و مسائل فلسفه نظری تاریخ از قدیم برای بشریت مطرح بوده است؛ پرسشهایی چون عامل محرک تاریخ چیست؟ و تاریخ آیا رو به تکامل است یا تنازل؟ مدل حرکت تاریخ چه مدلی هست؟ آیا تاریخ غایتمند است یا نه؟ پایان تاریخ کجاست؟ قوانین حاکم بر تاریخ کجاست؟ مسیر و مراحل حرکتش چگونه ست؟ این پرسشها گاه در کلمات فیلسوفان و جامعهشناسان و مورخان قدیم پیدا میشده است؛ مثلا در مقدمه ابن خلدون برخی از این مسائل مطرح شده است در حالی که علم فلسفه نظری تاریخ در آن زمان مطرح نبوده است. ولی مطالبی ابن خلدون مطرح کرد جزء مسائلی بود که امروز در فلسفه تاریخ مطرح میشود. حتی ابن خلدون برخی از مطالبی که ناظر به فلسفه علم تاریخ هست را آورده است.
برخی از دانشمندان قبل از ابن خلدون، دانشمندانی مثل فارابی در مورد جامعه قانونی صحبت کردهاند، این بحث با بحثهایی که ما در مورد پایان تاریخ داریم ربط پیدا میکند؛ جامعه موعودی که در قرآن از آن یاد شده است به هرحال این علم ریشه تاریخی طولانی دارد. در دوران معاصر نیز، شهید مطهری و شهید صدر و حضرت آیت الله مصباح و مرحوم علامه طباطبایی در المیزان مسایل این علم را مطرح کردهاند؛ یعنی بحثهایی مثل هستی تاریخ، قانونمندی تاریخ، عوامل محرک تاریخ، تکامل در تاریخ، قوانین حاکم بر تاریخ و غیره در کلمات این بزرگان هست؛ آیت الله سبحانی نیز در مورد عوامل محرک تاریخ و فلسفه تاریخ کتابی دارد. البته کتاب آقای سبحانی یک کتاب مختصری است، که ابتدا تحت عنوان عوامل محرک تاریخ و سپس با نام فلسفه تاریخ چاپ شده است، آیت الله آصفی هم کتابی در این زمینه دارد، آنها هم به برخی از این مسائل اشاره میکنند؛ کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری ظاهراً درسهایش بوده که بصورت کتاب پیاده شده است، مسائل فلسفه علم را مطرح میکند ولی مطالب در آن کتاب تاریخ چیست؟ ای اچ کال، را نقد میکند. ولی هیچ کدام از این علما نیامدهاند که به صورت مستقیم یک کتابی به نام فلسفه تاریخ بنویسند.
ما میتوانیم از آیات و روایات در خصوص فلسفه نظری تاریخ استفاده کنیم، ولی خواستگاه و محتوای فلسفه علم تاریخ بیشتر عقلانی است، عقل محض در آن دخالت میکند. البته از اشارات برخی از آیات و روایات میتوان رهنمودهایی دریافت کرد.
ولی در خصوص مسائل فلسفه نظری تاریخ قرآن اظهار نظرهای صریحی کرده است، مثلا برخی از آیات صریحا سنتمندی تاریخ را تأیید میکند و آیات زیادی به بحث سنتهای الهی در تاریخ که همان قوانین حاکم بر تاریخ است اختصاص یافته، برخی آیات ناظر به فرجام تاریخ است؛ در حالی که ما یک کتاب علمی منسجمی در زمینه فلسفه تاریخ با نگاه اسلامی نداریم. در کتاب (جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن) اثر آیت الله مصباح یزدی برخی از مباحث فلسفه تاریخ از منظر اسلام نگاشته شده است؛ ولی بیشتر مباحث کتاب ناظر به فلسفه علوم اجتماعی و مسائل جامعهشناسی و علوم اجتماعی است، مانند تأثیر فرد بر جامعه و جامعه بر فرد و مباحثی چون دگرگونیهای اجتماعی و غیره. بنده در مورد فلسفه تاریخ کتابی تألیف کردهام که بیشتر از زحمتهای علمای گذشته استفاده کردهام و اکنون جامعه المصطفی العالمیه آنرا چاپ کرده است و بهعنوان کتاب درسی در رشته تاریخ و کلام و ادیان و غیره استفاده میشود.
کتابی نیز در زمینه فلسفه تاریخ در قرآن نگاشتهام که در مسیر چاپ است، این کتاب میخواهد با استفاده از آثار بزرگان مسائل مهم فلسفه نظری تاریخ را از نگاه قرآن کریم بیان کند؛ ما باید در این زمینهها بیشتر کار کنیم، وقتی انسان در این زمینه کار میکند و به دنبال مطلب میرود میبیند متاسفانه محققان حوزه علمیه و دانشگاه در این زمینه ممحض نشدهاند و گرههای بحثها همچنان ناگشوده مانده است، باید برایشان طرح بحث کنیم، به نظرم باید یک کارگروه علمی در مورد فلسفه تاریخ تشکیل شود که هم فلسفه نظری و هم فلسفه علم تاریخ در آن بحث شود؛ البته با یک آشنایی اجمالی از تاریخ می توان گفت این بخش از مطالب قرآن یا روایات ما ربط پیدا میکند به فلسفه تاریخ؛ یا میگویند مثلا امام حسین(ع) در حرکت تاریخ نقش آفرید مسیر تاریخ را به سمت توحید و یکتاپرستی برگرداند؛ ولی وقتی میروی سراغشان میگویی حالا چطور؟! میگوید ما نقش حضرت سیدالشهدا(ع) را در تاریخ بهعنوان یک عامل محرک تاریخ میخواهیم تبیین کنیم، میگوییم بیا بگو چطور، به اینجا که می رسد مطلب ما آماده نیست. اصلش درست است اما تبیین علمیاش بیان علمیاش وقت و کار میخواهد، همفکری میخواهد و ما اگر نتوانیم سنتهای الهی را و نقش انبیاء، اهل بیت(ع)، علما، صلحا را در حرکت تاریخ بهصورت علمی در فضای بحثهای فلسفه نظری تاریخ روشن کنیم، به نظر من تحلیل تاریخ و تفسیر تاریخ را سپردهایم به مکتب سکولار، که اینها میآیند بر اساس ظواهر تحولات مادی و فیزیکی عالم حرکت تاریخ را توجیه میکنند و آن وقت برای جوان ما این سوال ایجاد میشود که این یادمانی که برای اهل بیت(ع) گرفته میشود بر چه اساسی است مگر آنان در حرکت تاریخ چه کار عظیمی انجام دادهاند. ادیسون برق آورد و اون دانشمند تلفن را اختراع کرد و آن دیگری ماشین و هواپیما را؛ حال بگو پیامبر(ص) شما چه کرد؟ بگو اهل بیت(ع) شما چه کردند؟
تبیین نقش کارساز انبیاء و اهل بیت(ع) در ممانعت از استیلای جاهلیت و بربریت و توحش در تاریخ بشر بیان علمی میخواهد، کار میخواهد.
قوانین الهی حاکم بر تاریخ باید با وقایع تاریخی تبیین گردد، مثلا قرآن وقتی میفرماید نزاع حق و باطل یک سنت مستمر تاریخی است و به غلبه حق بر باطل به صورت مستمر منتهی میشود خب برای جوانان ما سوال پیش میآید که این همه تسلط فرهنگی سیاسی و نظامی اهل باطل بر اهل حق در طول تاریخ با این سنتی که قرآن میفرماید چطور قابل جمع است؟ این مسائل را باید با روش نقلی عقلی یا تاریخ تحلیلی و با زبان فلسفه نظری تاریخ حل کرد. پس یک تبیین علمی میخواهد که غلبه حق بر باطل در تاریخ را توجیه کنیم بهطوری مخاطب بتواند بفهمد چرا قرآن میگوید سنت تاریخی این است که همواره حق بر باطل پیروز است.
اینکه قرآن میفرماید: (و لو ان اهل القری آمنوا و فتحنا علیهم برکات من السما و الارض؛ سنت خدا این است که اگر جامعهای دینداری کند و تقوا داشته باشد برکات از آسمان و زمین بر آنها میبارد. )؛ یک جوان میگوید من در مطالعات تاریخ میبینم که کسانی که صاحب زر و زور و تزویر بودند بیشتر از تمتعات مادی در این عالم برخوردار شدهاند و آنهایی که ایمان داشتند همیشه در تاریخ در محاق قرار گرفتهاند، بنابراین تبیین سنت ازدیاد نعمت در سایه تقوا به کار نیاز دارد.
به هرحال باید اساتید فاضل و عالم و علمای اهل درد و دانشگاه بیایند در این زمینه کار کنند تا ما بتوانیم در فلسفه تاریخ به نوعی ابتکار عمل را به دست بگیریم، این نیاز در جامعه علمی ما احساس میشود.
با توجه به اینکه در فلسفه تاریخ نیز چندان کاری انجام نشده است اگر ما الان بخواهیم در واقع توصیهای کنیم به طلبهها که در این وادی وارد شوند یا به این بخش توجه داشته باشند چه مطالبی را نیاز داریم که ارائه کنیم و طلبهها چه کارهایی باید بکنند؟
استاد: ابتدا باید آثار مختصری که در این حوزه وجود دارد را مطالعه کنند مانند بحث فلسفه تاریخ در کتاب فلسفههای مضاف اثر استاد خسرو پناه، یا آثار شهید مطهری و برخی دیگر از آثار ایشان، کتاب شهید صدر (سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن)، آیت الله آصفی و آیت الله سبحانی و کتاب ارزنده جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن از آیت الله مصباح؛
برای ورود به این مباحث و آشنایی با فضای فلسفه علم و نظری تاریخ کتابی که بنده نوشتهام تحت عنوان (فلسفه تاریخ)، مناسب است، کتابی به همین نام توسط آقای سروش منتشر شده است؛ کتابهای دیگری مانند: فلسفه تاریخ اثر کریم مجتهدی، فلسفه تاریخ نوذری، تاریخ در ترازو، هست که مطالعه آنها در اولویتهای بعد قرار دارد و من الان پیشنهاد نمیکنم که طلبهها، آنها را مطالعه کنند ولی در مرحله تحقیقات میتوان به آنها رسید. انشاء الله.
اگر صلاح میدانید قدری وارد مباحث فلسفه نظری تاریخ شوید؟
استاد: یکی از بحثهای فلسفههای نظری؛ این است که تاریخ چیست؟ و آیا تاریخ هستی دارد یا ندارد؟؛ در این بحث از هستیشناسی تاریخ بحث میشود که آیا تاریخ وجود خارجی دارد یا ندارد؟
شهید مطهری و علامه طباطبایی قائل به هستی جامعه و تاریخ هستند یعنی معتقدند در کنار وجود افراد پدیدهای به نام جامعه و تاریخ وجود دارد که این پدیده به تعبیر شهید مطهری طبیعت و سرشت دارد، فطرت دارد ولی آیت الله مصباح یزدی این نظر را قبول ندارد، میفرماید غیر از وجود افراد چیزی به نام جامعه و تاریخ وجود ندارد، آنچه در عالم خارج از ذهن وجود دارد افراد به اضافه روابط متقابلشان است که آن روابط از درون خود افراد سرچشمه میگیرد و تاریخ مفهومی است که از خارج انتزاع میکنیم.
هر دو گروه معتقدند که تاریخ قانونمند است ولی وقتی شهید مطهری و علامه میفرمایند تاریخ قانونمند است منظورشان پدیدهای است که به وسیله جمع و افراد بهوجود میآید ولی وقتی آیت الله مصباح میفرمایند قوانین خاصی بر جامعه و تاریخ حاکم است منظورشان این است که یک قوانین خاصی بر افراد و روابط متقابلشان حاکم است، نه این که یک پدیدهای جدای از افراد هست که در کنار این افراد برای خودش قوانینی دارد و مسیری را طی میکند.
هر دو گروه معتقدند تاریخ قانونمندی دارد و هر دو قائل به آزادی انسان در تاریخ هستند و چون یکی از بحثهای فلسفی تاریخ این است که آیا تاریخ خودش اراده مستقل از افراد دارد و اراده خودش را بر افراد تحمیل میکند؟. افرادی مثل هگل و انگلس اینها حرکت تاریخ را یک حرکت جبری میدانند و حتی برخی تصریح کردهاند که انسانها مثل قابلههایی هستند که موجب وضع حمل مادر تاریخ میشوند تاریخ خودش آبستن یک حوادثی میشود و حوادث از مادر تاریخ متولد میشوند ولی انسانها خیال میکنند خودشان دارند تحولات را خلق میکنند البته آنها در فضای خاصی این بحث را میکنند که باید سر جای خودش باز شود؛ ولی هیچکدام از دانشمندان اسلامی ما قائل به این حرفها نیستند. مرحوم علامه با توجه به آیه شریفهای که میفرماید (لکل امه أجلٍ و اذا جاء أجلهم لایستقدمون ساعه و لایستأخرون)؛ میفرماید این مرگ و حیات داشتن جامعه حاکی از این است که از منظر قرآن جامعه یک پدیدهای عینی است اما از کلمات ایشان که به وسیله شهید مطهری شرح داده شده است برمیآید این دیدگاه غیر از دیدگاه غربیها است که امثال هگل میگویند یعنی اینطوری نیست که علامه بفرماید از عالم دیگری پدیدهای به نام جامعه و روح جمعی یا تاریخ و روح تاریخ میآید و بر روح افراد مسلط میشود، همانطورکه برخی از فلاسفه قدیم نظرشان این بوده است که وقتی نطفه انسان به چهار ماه و ده روز میرسد روحی از عالم بالا میآید در آن حلول میکند، ولی نظریه ملاصدرا این است که روح انسانی بعد از ابعاد مادی نطفه انسان است که از در درون نطفه انسان جوانه میزند و نطفه انسان از موجود نامی بودن تبدیل میشود به حیوان ناطق، از کلمات شهید مطهری و مرحوم علامه اینطور استنباط میشود که این انسانها یک روح فردی دارند و یک روح جمعی و روح جمعی حصههایی دارد که هر حصهاش در درون یک فرد است؛ اینطور نیست از جای دیگری یک روحی بهعنوان جامعه بیاید و بر افراد مسلط شود و لذا به نوعی بین فرد و جامعه ارتباط برقرار میکنند و این دیدگاه آن توهم را که یک پدیدهای به نام جامعه و تاریخ داریم که غیر از افراد بوده و در عین حال تمام هویت شان را تشکیل می دهد؛ دفع میکند و هویت جمعی را فانی در هویت افراد میداند؛
شهید مطهری میفرماید که وقتی انسان دارد فوتبال میکند وجدان جمعیاش فعال میشود وقتی کشتی میگیرد وجدان فردی
و هر دو وجدان و هر دو روح در درون در درون خود فرد است و این روح جمعی که با هم ترکیب میشود در طول تاریخ یک روح بزرگ را بهوجود میآورد. آیت الله مصباح این تفکر را نمیپسندد و معتقد است روح انسان یک امر بسیطی است و ما دو روح نداریم و اگر مقصودتان از دو روح دو شأن از یک روح بسیط انسانی است دیگر نمیتوان گفت دو پدیده و دو روح داریم.
بحث بعدی قانونمندی است تاریخ قانونمند است در خصوص قانونمندی تاریخ، فیلسوفانی اظهار نظر کردهاند. از جمله مارکس میآید میگوید یکی از قوانین تاریخ این است که از مراحل کمون اولیه میگذرد و وارد عصر بردهداری و سرمایهداری و کمونیست میشود یا توین بی میگوید یکی از قوانین تاریخ این است که بهوجود آمدن تمدنها در سایه پاسخ گفتن به تهاجمی است، هر تمدنی که بتواند یک تهاجم جدید پاسخ جدید بدهد میماند و اگر بخواهد همان پاسخ قدیم را تکرار کند رفته رفته از بین خواهد رفت.
این نظریات شبه قانون نوعا نقض شده است و استثناء بردار است و شما میدانید قاعدهای که نقض شود و مورد استثناء پیدا کند معلوم است قانون نیست، نظریه است: از قرآن مجید برمیآید که خداوند بر اساس سنتهای نظام عالم و آدم را تدبیر میکند سنتهایی که تغییر ناپذیرند؛ سنتها همیشه در تاریخ هست این سنتها خیلی میتواند به ما کمک کند که قوانین حاکم بر تاریخ را به دست بیاوریم اینها سنتهای متعددی است؛ مانند سنت آزمایش و سنت هدایت انبیایی، تزیین گناهان، استدراج، استیصال و عذاب و مکر الهی. اینها خودش میتواند منظومه فکری خوبی را برای ما سامان دهد؛
بحث بعدی فلسفه نظری تاریخ بحث عوامل محرک است در خصوص عوامل محرک تاریخ حرف منسجم و مشخصی که همه اجماع داشته باشند تا به حال پیدا نکردهام. لکن اینطور میشود گفت که منظور از عوامل حرکت تاریخ این است که چه عوامل موجب پیدایش تحولات پر دامنه و چند بعدی تاریخ شدهاند مانند ظهور اسلام یا رنسانس که تحولات فکری، فرهنگی، اخلاقی، اقتصادی و نظامی و غیره را در پهنه وسیعی از عالم و طی قرون متمادی پدید آوردهاند. زیرا انقلاب رسول خدا ابتدایش انقلاب سیاسی است و از آغاز فرهنگی است و بعد سیاسی و نظامی میشود و بعد اقتصادی میشود و بعد تمدن میشود یعنی یک پدیدهای بهوجود میآورد در تاریخ که فرهنگ دارد، حکومت دارد، اقتصاد دارد، روابط خانوادگی و اجتماعی دارد و بعد مادی تمدنش چون مبتنی بر مبادی فرهنگی الهی است معنویت در دل تمدنش نهفته است. عدالت در حکومت اسلامی اصل است ؛ این تحول عظیمی است که رسول خدا در تاریخ بهوجود آورده است.
مقصود از پیچ تاریخی چیست؟
استاد: در تطورات و تحولات تاریخی وقتی دامنه و ابعادشان وسیع میشود و درگیر میشوند با یک تطور دیگری در تاریخ پیچ تاریخی بهوجود میآید یعنی تطوری که رسول خدا(ص) بهوجود آورد با تطوری که تمدن رومی و ساسانی بهوجود آوردند با هم درگیر شدند در آن پیچ تاریخی تمدن اسلامی توانست در بخشهای معظمی از دنیای آن روز و تا به امروز مستولی شود هر چه زمان گذشت در برخی از ابعاد اسلام افول کرد و دوباره در برخی دیگر رشد کرد؛ اینکه مقام معظم رهبری میفرماید انقلاب اسلامی در حال گذار از یک پیچ تاریخی است! چرا؟ چون دو تطور عالم در اینجا با هم درگیر شدند و یک عصر نوزایی در اسلام پدید آمده و دوباره تمدن اسلامی و فرهنگ اسلامی و سیاست اسلامی در حال بازتولید است؛ و در آن طرف هم تمدن مدرن به اوج خودش رسیده و این دو فرهنگ و تمدن با هم درگیر شدهاند یعنی مدرنیسم با اسلام، اسلام با قرائت ناب خودش، با قرائتهای رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع) با فرهنگ و تمدن مدرن درگیر شدهاند؛ بهطوری که میتوان گفت ما در حال گذار از یک پیچ تاریخی هستیم. این احساس را هم مقام معظم رهبری دارد و هم نخست وزیر اسرائیل دارد زیرا در کنگره که صحبت میکند میگوید ما خاورمیانه در حال گذار از یک پیچ هستیم و محور تاریخ در حال عوض شدن است نمیگوید محور قدرت در خاورمیانه، محدود نمیکند میگوید محور تاریخ، یعنی ای دنیای مدرن اگر شما نجنبید موج اسلام خواهی در قرنهای آینده کل جامعه بشری را تحت سیطره خود میگیرد.
اگر فلسفه تاریخ ابعادش قشنگ روشن باشد جامعه میتواند بفهمد در چه مقطعی بسر میبرد و چه رسالتی بر دوشش است و از امام و رهبرش عقب نمیافتد، رهبر وقتی میگوید در حال گذار از پیچ تاریخی هستیم، اگر این احساس با مفهوم صحیحاش در جامعه پدید آید، دیگر افراد جهت حرکت خودشان را، یا رفتار سیاسیشان را با قیمت سیب زمینی و پیاز تنظیم نمیکنند، بلکه مانند رهبرشان اثر حرکتشان را در سیصد سال دیگر میسنجند، در نتیجه مقاومت یک نسل در گذار از این پیچ تاریخی بالا میرود و حس میکند چه کاری میکند. عظمت کار خودش را درک میکند.