در این مصاحبه استاد گرامی به تعریف و شرح اصطلاحات قواعد، گرایشات و روشهای تفسیری همراه با تفاوتهای بینشان میپردازد. در ادامه مطلب گرایش جامع را توضیح داده و قواعدی که هنوز نیاز به بحث جدی دارند و در مورد تعداد قواعد تفسیر را مطالبی بیان مینمایند.
رهنامه: در علوم قرآن و تفسیر، مباحثی مثل بحث مبانی، قواعد، روشهای تفسیری، گرایشها و سبکهای تفسیری و زبان قرآن مطرح است. اولین پرسش این است که قواعد تفسیر به چه معناست و به چه چیزهایی قواعد تفسیر گفته میشود؟ رابطه قواعد تفسیر با روشهای تفسیری یا سبکهای تفسیری و مبانی تفسیر چیست؟
استاد: اول این تعبیر را مختصر روشن کنم که در روش تفسیر دو اصطلاح داریم. یکی واژه روش تفسیر است که در کنار مبانی تفسیر، قواعد تفسیر، اصول تفسیر و امثال اینها مطرح میشود که اصطلاحاً از آن به اسالیب تفسیر تعبیر میشود؛ ولی گاه نیز در بحثهای تفسیر، بحث روششناسی تفسیر مطرح است. روش در این بحث، فراتر از آن روش است. در اینجا مراد از روششناسی، مجموعه عناصر دخیل در یک پژوهش قرآنی است؛ بنابراین همه منابع تفسیر، مبانی تفسیر، قواعد تفسیر، اصل گرایشهای تفسیری و همچنین روش تفسیر را شامل میشود.
هر دوی این اصطلاحات، در جای خود کارایی دارند و مهماند؛ اما آنچه اکنون مورد بحث است، مبانی تفسیر، قواعد تفسیر و روشهای تفسیری است. اصل اینکه برای تفسیر، مبانی و قواعد و روشهایی بوده طبیعی است؛ یعنی هر مفسری قبل از اینکه وارد تفسیر شود، مقدمهای کوتاه یا نسبتاً بلندی در اثری مستقل تدوین میکرد و در آن، مبانی وحدت فکری و زیرساختهای تفسیر را میآورد، بدون اینکه اسم این مباحث را مبانی و قواعد و روش بگذارد. امروز هم وقتی آن مقدمات را بررسی میکنیم، پی میبریم فلان مفسر در فلان قرن چه مبنایی داشته و چه قواعدی را به کار گرفته و با چه روشی پیش رفته است؛ مثلاً علامه طباطبایی در تفسیرش بسیار مختصر، ولی آیتالله خویی در البیان تقریباً مفصل به این مباحث پرداخته است.
کتاب آقای خویی البیان فی تفسیر القرآن است؛ یعنی ایشان قصد نوشتن تفسیر داشته است؛ منتها بخش بسیاری از کتاب به مبانی و قواعد تفسیر اختصاص یافته و فقط سوره حمد در انتهای کتاب، تفسیر شده است. آیتالله معرفت که به نوعی شاگرد آیتالله خویی است، این مقدمات را مفصل مطرح کرده و مجموعه دهجلدی التمهید را تألیف کرده است. مرحوم فیض در مقدمه صافی، مرحوم بحرانی در مقدمه البرهان و مرحوم طبرسی نیز به این مباحث پرداختهاند؛ منتها مختصرترینِ اینها کلام علامه طباطبایی است. بنابراین اگر میخواهیم از تفکر و روش یک مفسر آگاه شویم، باید به مقدمات تفسیری او مراجعه کنیم یا اثری که این مقدمات را در آن مطرح کرده است.
در مباحث تفسیری و علوم قرآنی سه واژه داریم: یکی واژه زبانی، یکی واژه قواعد و دیگری واژه روش. بحثی هم به نام قواعد و مبانی داریم که مقدم بر همه آنها است. قبل از مبانی نیز، بحث منابع مطرح است؛ چرا که مبانی از منابع گرفته میشوند؛ بنابراین ما اول با منابع روبهرو هستیم و از آنها مبانی را استخراج میکنیم. سپس براساس مبانی، قواعد استوار میشوند و سپس روشها اعمال میشوند. مبانی، مجموعه زیرساختهایی هستند که محور کار قرار میگیرند و در حقیقت، هستها و نیستها هستند. در مقابل، قواعد بایدها و نبایدها هستند. در مبانی گفته میشود چنین است و چنان نیست؛ اما در قواعد گفته میشود این کار باید بشود یا این کار نباید بشود؛ برای مثال مفسری که در مبانی، حجیت خبر واحد در تفسیر قرآن را میپذیرد، به هنگام عملیات تفسیر میتواند به اخبار واحد مراجعه کند، بلکه واجب است مراجعه کند و اگر بگوید خبر واحد منحصر در فقه است، در مباحث تفسیری هیچ جا مجاز به استناد به خبر واحد نیست، مگر در مباحث آیاتالاحکام آن هم بهعنوان ظن خاصی که از مطلق عمل به ظنون استثنا شده است. علامه طباطبایی تقریباً چنین نظری دارد. یا اگر کسی این مبنا را بپذیرد که تعدد قرائات و اختلاف قرائات ریشه در دستگاه وحی دارد و خود خدا مستقیماً یا با اجازه یا به درخواست پیغمبر تعدد قرائات را تأیید کرده است، میتواند به هنگام تفسیر، به هر قرائتی قرآن را تفسیر کند یا یکی را مبیّن یا مخصّص دیگری قرار دهد؛ اما اگر مبنا این باشد که فقط یک قرائت الهی است و بقیه بشریاند، بقیه قرائتها در تفسیر معیار نخواهند بود. همچنین اگر مفسری قائل شود اسباب نزول هیچ نقشی در تفسیر ندارند، به هنگام تفسیر نمیتواند اسباب نزول را در کشف اراده الهی به کار گیرد؛ ولی اگر مبنایش این باشد که اسباب نزول بخشی از تاریخ قرآن و از قراین متصل یا منفصلاند، میتواند به هنگام تفسیر قرآن، به اسباب نزول تمسک کند یا اگر مفسر در مبانی تفسیری به این نتیجه برسد که تفسیر قرآن جز با روایت امکان ندارد، در هنگام تفسیر فقط باید به روایات تمسک کند؛ محدث بحرانی در تفسیر البرهان و محدث حویزی در نور الثقلین چنین نظری دارند و فقط از روایات استفاده کردهاند و در هیچ جای این دو تفسیر نمییابید که مفسر گفته باشد به دلیل اجتهادی و عقلی و اجماع، چنین و چنان. این تفاسیر حتی اگر آیهای روایت نداشته باشد، آن را هم نمیآورند.
اولین کتاب در میان شیعه که به قواعد تفسیر پرداخته کتاب قواعد التأویل مرحوم تنکابنی است. ایشان در این اثر با عبارت «یجب علی المفسر ان یکون کذا» و «یجب علی المفسر ان یعمل» این قواعد را بیان کرده است.
رهنامه: تفاوت روش با قاعده چیست؟
استاد: عرض خواهم کرد. تا جایی که سراغ دارم اولین کتاب در میان شیعه که به قواعد تفسیر پرداخته کتاب قواعد التأویل مرحوم تنکابنی است. ایشان در این اثر با عبارت «یجب علی المفسر ان یکون کذا» و «یجب علی المفسر ان یعمل» این قواعد را بیان کرده است. در دوره معاصر در سی ـ چهل سال اخیر، به جرات میتوانیم بگوییم مطرح شدن مباحثی از این دست و دنبالکردن آنها به صورت جدی، مرهون فضای انقلاب اسلامی است. اهل سنت پیش از ما به این مسائل پرداختهاند و تقریباً بیشتر از ما نیز کار کردهاند؛ البته در مبانی، کار جدی نکردهاند؛ ولی در قواعد کارهای نسبتاً خوبی انجام دادهاند. نمیخواهم بگویم که از ما جلوتر هستند؛ در عین حال کاری که آنان به بازار قرآنپژوهی عرضه کردهاند، شاید به بیست اثر در بحث قواعد میرسد.
رهنامه: اگر در مبانی کار نکردهاند، قواعد و زیرساختهای آنان چگونه شکل گرفته است؟
استاد: در خلال بحث قواعد، درباره مبانی نیز بحث کردهاند یا بعضی از مبانی را مفروغ گرفتهاند. این کار در میان شیعیان نیز انجام شده و چند اثر خوب تألیف شده است. در قواعد همه بحث ما این است که میگوییم مفسر باید این کار را بکند و فلان کار را نباید انجام دهد. ثمره مبانی و قواعد برای ما این است که بر اساس پیشفرضها و پیشداوریهایمان به سراغ قرآن نرویم. بدون ضابطه نمیتوانیم عمل کنیم.
اما تفاوت قاعده با روش. روش و اسلوب تفسیر، روش اجرایی است؛ به عبارت دیگر مبانی و قواعد، مرحله نظریهپردازی برای ورود به تفسیرند؛ اما روش، مرحله اجرایی و عملی تفسیر است. مفسر به هنگام روش باید گامهایی را به ترتیب برای فهم متن طی کند. روش در اینجا به معنای منهج و گرایش نیست.
رهنامه: منظورتان از روش تفسیر، روش قرآن به حدیث یا قرآن به قرآن یا مانند آن است؟
استاد: اینها روش نیستند، بلکه منهجاند. ما در کنار مبانی و منابع و قواعد، منهج تفسیری داریم که منظور از منهج، استفاده از آن مصدری است که صلاحیت تفسیرکردن قرآن را دارد؛ برای مثال یک مجتهد تفسیری میتواند بگوید قرآن، دلیل عقلی، دلیل روایی، تاریخ مسلّم و کشفیات قطعلی علمی، صلاحیت تفسیر کردن قرآن را دارند؛ بنابراین میتواند در تفسیر قرآن از هر کدام آنها کمک بگیرد؛ میتواند آیه را با آیهای دیگر تفسیر کند و از آنجا که همه آیات را نمیتوان با قرآن تفسیر کرد، میتواند در برخی موارد از روایات کمک بگیرد. در جایی که از خود قرآن برای تفسیر استفاده میکند، منهج او میشود تفسیر قرآن به قرآن و اگر به کمک روایات باشد، میشود تفسیر روایی و اگر به کمک دلیل عقلی باشد، میشود تفسیر عقلی و اگر از کانال علم شد، میشود تفسیر علمی. گاهی میگوییم «روشهای تفسیری» و مرادمان همین منهجهای تفسیری است. پس منهجِ تفسیر استفاده از آن مصادری است که صلاحیت تفسیر را دارند.
رهنامه: این خود بر اساس مبانی است؟
استاد: احسنتم. میتوان گفت از مجموعه قواعد و مبانی، رفتار مفسر به دست میآید. علاوه بر قواعد عام تفسیر، هر کدام از این منهجها قواعد خاص خود را دارند. یعنی اگر کسی بخواهد تفسیر قرآن به قرآن بنویسد، قواعد این منهج را باید رعایت کند؛ اما همین مفسر با هر مبنا و منهجی، میتواند شیوه و اسلوب تفسیری خاصی داشته باشد که از آن به تفسیر موضوعی، تفسیر ترتیبی، تفسیر تنزیلی، تفسیر گزینشی، تفسیر موضوعی درونقرآنی، تفسیر موضوعی برونقرآنی، تفسیر بینرشتهای و تفسیر مقارن تعبیر میکنیم؛ برای مثال همه مناهج تفسیری میتوانند با اسلوب موضوعی یا ترتیبی انجام شوند. برای نمونه تفسیر المیزان به لحاظ منهج، تفسیر قرآن به قرآن، به لحاظ گرایش، تفسیر جامع و به لحاظ اسلوب، تفسیر ترتیبی است.
رهنامه: گرایش جامع یعنی چه؟
استاد: یعنی آیه هر مطلبی از شاخهها و شعب علوم اسلامی داشته، مفسر به آن پرداخته است. اینگونه نبوده که فقط بر روی یک بُعد، کار کند، برخلاف تفسیرهای موضوعی. تفسیرهای موضوعی یک موضوع یا چند موضوع از کل قرآن را انتخاب میکنند و فقط بر روی آن متمرکز میشوند. الان سه تفسیر موضوعی شاخص بیشتر نداریم: تفسیر موضوعی آیتالله سبحانی، تفسیر آیتالله مکارم و تفسیر موضوعی آیتالله جوادی. مرحوم شهید صدر در تفسیر موضوعی، ابتکاری انجام داده است. بنابر نظر ایشان تفسیر موضوعی را میتوان به دو شیوه انجام داد. گاهی موضوعی را از درون قرآن انتخاب میکنیم و شروع به تفسیر قرآن میکنیم که تفسیر موضوعی درونقرآنی خواهد بود؛ اما در شیوه دوم، موضوع را از بیرون قرآن میگیریم و به صورت سؤال بر قرآن عرضه میکنیم؛ برای مثال شهید صدر مسائل اجتماعی را مطرح میکند. امروزه واژگانی جدید درست شده است که در قرآن نمیتوان یافت، واژگانی مثل فمینیسم، پلورالیزم یا سکولاریزم. بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی این نظریات را بر قرآن عرضه میکنند. چنین تفسیری، تفسیر موضوعی برونقرآنی خواهد بود.
الان سه تفسیر موضوعی شاخص بیشتر نداریم: تفسیر موضوعی آیتالله سبحانی، تفسیر آیتالله مکارم و تفسیر موضوعی آیتالله جوادی.
از جمله اسلوبهای تفسیر قرآن، تفسیر موضوعی درونقرآنی، تفسیر موضوعی برونقرآنی، تفسیر بینارشتهای و تفسیر مقارن است که در آن دو دیدگاه بررسی و مقایسه میشود، مثل دیدگاه قرآن و علم، دیدگاه قرآن و اهل علم، دیدگاه قرآن و علوم انسانی، دیدگاه شیعه و سنی، دیدگاه آیات الاحکام شیعی با حنفی، شیعی با مالکی، مالکی با حنفی. مفسر میتواند از هر یک از این اسلوبها استفاده کند، با هر مبنایی و هر قواعدی که پذیرفته یا هر منهجی که قرار است در پیش گیرد.
رهنامه: یعنی هیچ مشکلی پیش نمیآید و مفسر میتواند فارغ از مبانی و قواعد، از هر اسلوبی استفاده کند؟
استاد: بله دقیقاً. نکته ضروری دیگر این است که اگر مبنای آن مفسران را به دست نیاوریم، اصلاً نمیتوانیم به نقد بپردازیم. در واقع وقتی میتوانید بگویید مفسر در رفتار تفسیری و عملیات تفسیریاش درست عمل کرده که با مبانی او آشنا باشید. نکته جزئی دیگر در حوزه علوم قرآن این است که در بحث مکی یا مدنی بودن سورهها باید به مبانی مفسران توجه کنیم. گاه مفسری میگوید فلان سوره مکی است و دیگر میگوید مدنی است؛ اما اگر به مبانی آنان دقت کنیم، خواهیم فهمید منظور هر دو یکی است. در این مسئله ملاک برخی از مفسران مکانی است و برخی دیگر زمانی. ممکن است مفسری که گفته سوره مورد نظر مدنی است، ملاکش این باشد که هر سورهای که بعد از هجرت نازل شده، اگرچه در مکه، مدنی است؛ بنابراین تا زمانی که مبنا حل نشود نمیتوانیم بگوییم با هم اختلاف دارند. بله در مبنا اختلاف دارند؛ ولی سخنشان در نتیجه یکی است. همچنین گاهی میگوییم فلانی در تفسیر آیات، روایت را نادیده گرفته است. بله، این آقا اصلاً خبر واحد را در تفسیر حجت نمیداند؛ بنابراین نمیتوانید محاجه کنید چرا به روایت تمسک نکرده است. باید به مبانی او مراجعه کنید، تا بتوانید تفسیر او را نقد کنید.
درباره روش گفتیم روش تفسیر موضوعی داریم و روش تفسیر ترتیبی. روش ترتیبی خود بر دو نوع است یکی به ترتیب مصحف موجود و دیگری به ترتیب نزول قرآن. روش دوم اخیراً باب شده است. در میان اهل سنت قبلاً یکی دو اثر از همین روش استفاده کردهاند. در شیعه تفسیر همگام با قرآن از این شیوه تفسیری استفاده کرده است. اما نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که در تفسیر هنوز بر روی برخی از حوزهها کار نشده و کار جدی میطلبد، مثل قواعد ادبی قرآن.
رهنامه: قواعدی که باید بر روی آنها کار شود، چه قواعدی هستند؟
استاد: قواعد فهم متن به طور عام و قواعد خاص قرآنی مثل مباحث ادبی، مثلاً قاعده استخراج، قاعده تضمین، قاعده استعمال در بیش از یک معنا. اگرچه در اصول فقه در اینباره کار شده ولی با تمرکز بر تفسیر نبوده است. دیگر مباحثی که باید به آنها توجه کرد قراین مربوط به متکلم، قراین مربوط به متن، قراین مربوط به مفسِّر و مفسَّر، قواعد مربوط به سیاق و قواعد مربوط به زبان قرآن است که این آخری واقعاً جای بحث جدی دارد هم بهعنوان مبنا و هم بهعنوان قاعده در چیستی زبان قرآن.
رهنامه: منظورتان از قواعد خاص تفسیر چیست؟
استاد: نکتهای که هست این است که ما قواعد خاص خاص تفسیری اندک داریم؛ اما قواعدی داریم که مربوط به متکلم قرآن است؛ برای مثال زمانی که آیه شریفه میفرماید «من دخله کان آمنا»، مقصود کعبه و خانه خدا است؛ در حالی که بسیاری وارد خانه خدا شدند و امنیت هم نداشتند. از آن طرف ما میدانیم که متکلم که خدا است، دروغ نمیگوید. صفت صدق الهی کذب نیست. اگر این حرف را یک آدم عادی زده بود، میگفتند اشتباه کرده یا دروغ گفته است. در اینجا با توجه به خصیصه صدق متکلم، معلوم میشود این آیه معنای دیگری دارد. عبارت «و من دخله کان آمنا» از گزارش واقعه خارجی به یک حکم تشریعی تبدیل میشود؛ یعنی کسی که وارد مسجدالحرام میشود، باید در امنیت باشد. بنابراین میفهمیم مراد، جمله اخباری نیست، بلکه انشایی است یا اینکه باید بگوییم مراد از «بیت»، بیت ولایت است و مراد از امنیت هم امان از عذاب؛ وگرنه «من دخله کان آمنا» با قواعد ظاهری و عمومی سازگاری پیدا نمیکند. با توجه به متکلم و مخاطب قرآن که اهل بیت پیغمبرند، چنین مطالبی جای بحث دارند. به گفته آیتالله جوادی درباره اینکه عقل مصباحی و عقل برهانی چه نقشی در تفسیر دارند، کمتر کار شده است. همچنین لوازم بیّن کلمات و جملات و دلالات جای بحث دارند، به اضافه بحثهای ادبی استخدام و تضمین و حتی ترادف و اشتراک. اگر بپذیریم در قرآن ترادف نیست، در تفسیر آیات نمیتوانیم از یک کلمه به نفع کلمه دیگر استفاده کنیم.
اما نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که در تفسیر هنوز بر روی برخی از حوزهها کار نشده و کار جدی میطلبد، مثل قواعد ادبی قرآن.
رهنامه: آیا شمارش شده است که چند قواعد داریم؟ اگر ممکن است این قواعد را بیان کنید؟
استاد: در کتاب قواعد التفسیر لدی الشیعه و السنه چهل قاعده بیان کردهایم. دیگران نیز این قواعد را شمارش کردهاند؛ آقای بابایی نیز چهل تا قاعده آورده است. در تعداد قواعد اختلاف وجود دارد. از ده قاعده تا پانصد قاعده گفته شده است. دو عامل باعث این اختلاف شده است. گاه برخی از مفسران، قاعدهای را به بیست تا سی قاعده تجزیه کردهاند. مثلاً ممکن است کسی بگوید بر مفسر واجب است در هنگام تفسیر قرآن به قواعد ادبی توجه کند. این یک قاعده است؛ اما اگر باز شود، بیست قاعده خواهد شد.
ده قاعده وجود دارد که مشترک فقه و تفسیر است. ده ـ دوازده قاعده نیز مشترک در ادبیات تفسیر و تعدادی نیز مربوط به مطلق تفسیر است. قواعدی هم وجود دارند که مربوط به تفسیر موضوعیاند. از سوی دیگر تفسیر ترتیبی ـ تنزیلی، از قواعدی دیگر پیروی میکند و برخلاف تفسیر ترتیبی که از اول قرآن است تا آخر، این تفسیر از سوره علق شروع میکند تا به سوره نصر برسد. تفسیر قرآن به قرآن نیز ضمن قواعد کلی، قواعد خاص خودش را دارد. بنابراین میتوانیم بگوییم همه گرایشهای تفسیری، همه مناهج تفسیری، همه اصولهای تفسیری، ضمن لزوم قواعد عام برای فهم قرآن، قواعد و مبانی خاص خود را دارند. در مجموع بین 100ـ 120 قاعده میتوانیم برای تفسیر بیان کنیم.