شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 29 و 30 » مصاحبه با محمدتقی اسلامی؛ اخلاق کاربردی و چالش­های آن در مقام عمل

در این مصاحبه استاد گرامی در بیان مسائل اخلاق کاربردی و چالش ­های آن به بیان موضوع و دو تعریف عمده از اخلاق کاربردی و سیر تاریخی رسیدن به این تعاریف اشاره کرده و با بیان مثال­ هایی به شرح دو شیوه آموزشی که روش مستقیم و فردی (موعظه) و دومی روش غیر مستقیم (سیستمی و سازمانی) می­ پردازد. در ادامه ایشان سوال­ های مرتبط همچون بومی بودن یا نبودن اخلاق کاربردی و سیستمی، ضرورت و اهمیت اخلاق کاربردی در روزگار ما، چگونگی تولید، ارتقاء و تکمیل این علم و سختی­ های این راه پاسخ می ­دهند و در پایان نیز آثار و مکتوبات مفید را به مخاطب معرفی می­ نمایند.

رهنامه: سوال نخست این است که اصولا اخلاق کاربردی چیست؟ و از چه موضوعی بحث می‌کند؟

استاد: اولا تشکر می‌کنم از اینکه دوستان نشریه رهنامه پژوهش بنده را قابل دانستند و از من نظر خواستند؛ نکاتی که عرض می­کنم صرفاً یافته­ هایی است که از مطالعات و پژوهش­هایی که تا کنون در این رشته داشته ­ام به ذهن قاصرم رسیده، هیچکدام حرف نهایی نیستند و هیچکدام صد در صد صحیح یا صد در صد خطا نیستند؛ چرا که کماکان خود را دانشجویی بیش در این حوزه نمی‌دانم.

اخلاق کاربردی مطابق تعریف‌های استاندارد جهانی، دو تعریف دارد که از نظر تاریخی یکی مقدم بر دیگری است:

یک تعریف را اول فیلسوفان اخلاق و عالمان اخلاق کاربردی مطرح کردند؛ کسانی که بیشتر در عرصه اخلاق هنجاری و با نظریات اخلاقی کار می‌کردند دیدند که وقتی می‌خواهیم این هنجارها را به کار ببندیم، یک عرصه‌هایی هست که به راحتی این هنجارها در آنها به کار بسته نمی‌شوند؛ به آن عرصه­ها، عرصه‌های خاکستری گفتند. عرصه­ های خاکستری عرصه­هایی هستند که نه سفیدند (که شما به سهولت دریابید که کارتان درست است) و نه سیاهند (که به سهولت دریابید که کارتان خطاست). مثلاً شخص بی­گناهی که شما اطمینان دارید بی­گناه است، از ترس پلیس در خانه شما پناه می­گیرد. پلیس به در خانه شما می­آید و از شما می­پرسد که آیا چنین شخصی در خانه شماست؟ اینجا شما به راحتی نمی­توانید به قاعده اخلاقی که شما را ملزم به راستگویی می­کند عمل کنید. تصمیم شما به راست گفتن از طرفی درست است، چون مطابق وفاداری به قانون است و از طرفی نادرست است، چون مخالف قاعده حفظ جان یک انسان بی­گناه است. این یک مثال بسیار ساده از عرصه­های خاکستری است. مثال­های پیچیده ­تری هم در همه حیطه­های کار و زندگی انسانی در متون معاصر اخلاق کاربردی به وفور موجود است.

اینجا بود که فیلسوفان اخلاق دریافتند که ما به یک رشته مطالعات دیگری نیازمندیم که نام آن اخلاق کاربردی است و آن رشته را اینگونه تعریف کردند: رشته­ای که از کاربست نظریه­ های اخلاقی در عرصه­ های خاکستری بحث می­کند تا به حل مسئله­ های اخلاقی موجود در آن عرصه ­ها دست یابد. مطابق این تعریف در واقع نظریه­ ها و هنجارهای اخلاقی را به محک کاربست می­گذاریم. هر هنجار اخلاقی و هر نظریه اخلاقی که بیشتر بتواند این مسائل را برای ما حل بکند، نظریه و هنجاری درست است و هر نظریه ­ای که در کار حل مسائل اخلاقی کمتر موفق باشد، کمتر درست است.

تا 1970 این تعریف ادامه داشت تا اینکه برخی از فیلسوفان اخلاق دیدند در برخی شاخه­های اخلاق کاربردی مثل اخلاق پزشکی پیچیدگی بیش از این حرف­هاست. فهمیدند که نظریه­ هایی اخلاقی مثل وظیفه­ گرایی، نتیجه ­گرایی و فضیلت­ گرایی اساساً انتزاعی و ذهنی هستند و برای مقام عینیت و کاربست طراحی نشده­اند. لذا نخستین پرسشی که این فیلسوفان مطرح کردند این بود که برای مقام کاربست اخلاق و عمل به اخلاق، آیا به نظریه و نظریه­پردازی نیاز داریم یا نه؟ و اگر نیاز داریم تا چه اندازه نیاز داریم؟ با این پرسش مفهوم «کاربست نظریه» در تعریف نخست را مخدوش دانستند؛ چرا که گفتند اینکه نیاز به نظریه داشته باشیم محل کلام است و باید در روش­شناسی اخلاق کاربردی تکلیف آن را روشن کنیم و تا تکلیف آن روشن نشده نمی­توانیم آن را در تعریف بیاوریم. حد­اکثر می­توانیم بگوییم: کاربست انتقادی نظریه­ها و انواع شیوه­های دیگر فلسفی برای حل مسائل اخلاقی.

مطالعه و درنگ و تأمل درباره پیشگیری، فیلسوفان اخلاق کاربردی را به بحث بستر­شناسی و ریشه ­یابی مسئله­های اخلاقی سوق می­دهد. خیلی وقت­ها یک مسئله اخلاقی ریشه­ های پیچیده­ ای در نهادهای دیگر زندگی، مثل اقتصاد، سیاست، محیط زیست و مهندسی دارد.

این نکته اولی بود که توجه فیلسوفان اخلاق کاربردی را در دهه 1970 به این سو به خود جلب کرد. نکته دومی که توجهشان را جلب کرد مفهوم «حل مسئله اخلاقی» بود. آیا مسئله اخلاقی را باید حل کرد؟ اصلا آیا همه مسائل اخلاقی ما قابل حل هستند؟ اگر به مسائلی برخورد کردیم که قابل حل نبودند چه باید بکنیم؟ انسان ممکن است در زندگی با سوء تدبیر و سوء اختیار خودش، بن­بست­هایی را برای خودش درست کند که قابل عبور نباشد. بنا­بر­این گاهی لازم است به جای حل مسئله از لزوم پیشگیری در ایجاد مسئله سخن بگوییم. ما قسم نخورده­ ایم که هر مسئله اخلاقی که به وجود آمد حلّش بکنیم، بلکه ما می‌توانیم پیشگیری را یاد بدهیم و بگوییم ایها الناس پیشگیری بهتر از درمان است. قضیه مسائل لاینحل در اخلاق کاربردی مثال‌های خیلی پیچیده­ای دارد که من در کارگاه‌هایی که اجرا می‌کنم برخی از مثال­ها را با شرکت­کنندگان درمیان می­گذارم. مطالعه و درنگ و تأمل درباره پیشگیری، فیلسوفان اخلاق کاربردی را به بحث بستر­شناسی و ریشه­یابی مسئله­های اخلاقی سوق می­دهد. خیلی وقت­ها یک مسئله اخلاقی ریشه­های پیچیده­ای در نهادهای دیگر زندگی، مثل اقتصاد، سیاست، محیط زیست و مهندسی دارد. برای مثال در مطالعاتی که درباره فاجعه کشتی تایتانیک انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که مهندسانی که ساخت دماغه کشتی را طراحی کرده بودند، دچار بی­توجهی یا بی­تفاوتی اخلاقی بوده­اند. اخلاق کاربردی به مهندسان مکانیک یاد می­دهد که اگر شما یک پیچ را نادرست طراحی کنید یا آن کارگر مکانیک در کارخانه یک پیچ را شل ببندد، این صرفاً یک خطای فنی نیست؛ بلکه خطایی اخلاقی است؛ چون ممکن است مسائل لاینحل اخلاقی را برای کارخانه و مصرف­کنندگان و جامعه ایجاد کند.

در خبرها آمده بود که مقامات دولتی ژاپن به ایران آمده­اند و با شهرداری تهران قراردادی زیست محیطی امضا کرده­اند و مبلغ قابل توجهی را برای ساخت تجهیزات سنجش و پیشگیری از آلودگی هوا در اختیار شهرداری تهران گذاشته­اند که آلودگی را قبل از آمدن سنجش بکنند و جلوی آن را بگیرند. خوب ژاپن پولش را چرا آورده و در تهران خرج می­کند؟ به خاطر اینکه آلودگی تهران دیگر فقط آلودگی یک شهر در یک کشور خاص نیست. مطالعات محیط زیستی نشان داده است که آلودگی یک شهر می­تواند در سطح جهانی اثر بگذارد. پس ژاپنی­ها در واقع برای پیشگیری از به وجود آمدن مشکل زیست محیطی برای شهرها و کشور خودشان هزینه می­کنند.

توجه به این نکته سبب شد که عالمان اخلاق کاربردی مفهوم «حل مسائل اخلاقی» را در تعریف حذف کنند و به جای آن بر مفهوم «مواجهه اساسی با مسائل اخلاقی» تأکید کنند. مواجهه اساسی اعم از حل است. اگر مواجهه اساسی ما به حل انجامید که بسیار خوب، و اگر نیانجامید هم بسیار مغتنم است چون دست­آوردهای مفیدی در ریشه­ یابی­ های فلسفی، اجتماعی، روانشناختی، سیاسی و مانند آن دارد.

نکته سومی که فیلسوفان و عالمان اخلاق کاربردی از اواخر دهه 1970 به آن توجه کردند این بود که روزگار ما یک روزگار سازمانی شده است و لذا ما بیش از آنکه با زندگی فردی افراد سر و کار داشته باشیم، با سیستم‌ها و سازمان‌ها و سیاست جمعی و امثال اینها سر و کار داریم. دیگر نمی­توانیم مطالعات اخلاقی را به حیطه زندگی فردی و خانوادگی افراد محدود کنیم.

و بالاخره نکته سومی که فیلسوفان و عالمان اخلاق کاربردی از اواخر دهه 1970 به آن توجه کردند این بود که روزگار ما یک روزگار سازمانی شده است و لذا ما بیش از آنکه با زندگی فردی افراد سر و کار داشته باشیم، با سیستم‌ها و سازمان‌ها و سیاست جمعی و امثال اینها سر و کار داریم. دیگر نمی­توانیم مطالعات اخلاقی را به حیطه زندگی فردی و خانوادگی افراد محدود کنیم؛ چرا که زندگی فرد و خانواده به شدت تحت تأثیر و بلکه تحت سلطه ساخت­ها، سازمان­ها و سیستم­های اجتماعی  در مقیاس جامعه و جهان قرار گرفته است. بنا­بر­این ما عالمان اخلاق کاربردی بایستی وجهه همت خود را به رصد و مطالعه مسائل در سطح سازمان­ها و سیاست­های کلان اجتماعی و جهانی معطوف کنیم. فرد البته می­تواند از محصول مطالعات ما برای مواجهه با مسائل شخصی و فردی خودش بهره بگیرد؛ ولی مأموریت ما به عنوان محققان و صاحب­نظران یک رشته علمی نبایستی مسائل اخلاق فردی باشد.

با عنایت به این سه نکته، تعریف دومی که از اواخر 1970 شکل گرفت و تا امروز طرفداران بسیاری دارد، این شد که: اخلاق کاربردی عبارت است از کاربست انتقادی نظریه و انواع روش­های فلسفی برای مواجهه اساسی با مسائل اخلاقی در سطح کلان اقتصاد، سازمان­ها و سیاست جمعی.

این دو تا تعریفی که برای اخلاق کاربردی ذکرکردم، تعاریف استاندارد هستند. منظورم از استاندارد این است که متون بسیاری با قبول یکی از این دو تعریف تألیف یافته­اند و یک اجماع نسبی در میان اندیشمندان رشته اخلاق کاربردی پیرامون این دو تعریف شکل گرفته است. و گرنه اگر شما به انبوه مقالات مختلف مراجعه کنید، تعاریف بسیار مختلفی را نیز می­توانید ببینید؛ ولی هر تعریفی به این معنا که عرض کردم استاندارد نیست.

رهنامه: تعریف را فرمودید، اما موضوع اخلاق کاربردی چیست؟

استاد: از دو تعریفی که گفته شد می­توانیم موضوع را هم به دست بیاوریم. هر دو تعریف در یک موضوع مشترک هستند و آن عرصه­های خاکستری است که در آنها مسئله­های اخلاقی پدید می­آیند. بنا­بر­این می­توانیم بگوییم که موضوع اخلاق کاربردی در واقع همان مسئله­های اخلاقی هستند. اخلاق کاربردی از عوارض ذاتی مسئله­های اخلاقی بحث می­کند. یعنی اینکه این مسئله­ها چیستند و آیا امکان حل دارند یا نه؟ اگر آری؛ چگونه بایستی آنها را حل کنیم و اگر نه، چگونه بایستی با آنها روبرو شویم یا مواجهه داشته باشیم؟

رهنامه: اخلاق کاربردی با علم اخلاقی که الآن در حوزه علمیه رایج است و تحصیل و تدریس می‌شود، چه نسبتی دارد؟ آیا علم جداگانه­ای است که بگوییم از مسائل جداگانه­ای بحث می‌کند یا اینکه همان اخلاق رایج در حوزه است با اضافات؟

استاد: به نظر بنده علم اخلاق به صورتی رسمی در حوزه­های علمیه جریان ندارد. هر چند مراکز حوزوی و دانشگاهی در قم و مشهد یا شاید در نجف، گروه­های تخصصی پراکنده­ای تشکیل داده­اند و به تحقیقات اخلاقی اشتغال دارند؛ ولی آنچه در سطح حوزه­های علمیه جاری است حتی نام علم اخلاق را ندارد تا چه رسد به اخلاق کاربردی. آنچه داریم صرفاً مجالس وعظ و موعظه اخلاقی است.

چون اخلاق کاربردی عمدتاً رویکردی انتقادی دارد، در جوامعی مثل جامعه ما که نقد و انتقاد جایگاه ویژه خود را هنوز نیافته است، ممکن است مقاومت­ها، خصومت­ها و حتی انگ­ها و برچسب­هایی در مقابل عالمان اخلاق کاربردی به وجود بیاید. پژوهشگران این رشته بایستی برای مواجهه با این آسیب­ها نیز آموزش ببینند و آمادگی پیدا کنند.

رهنامه: پس دانش نیست؟

استاد: البته موعظه را می­توانیم یک نحوه روش آموزش و تعلیم دانش اخلاق بدانیم، ولی به هیچ وجه آن هویت دانشی را ندارد. حالا که بحث به اینجا رسید بگذارید قدری درباره انواع روش­های آموزش اخلاق توضیح بدهم.

امروزه می­گویند شما اخلاق را به دو روش می­توانید آموزش بدهید. یکی آموزش مستقیم و فردی است که همان روش موعظه مخاطبان است. موعظه در همه جای دنیا هنوز هم وجود دارد و نه تنها منسوخ نشده، بلکه حتی کمرنگ هم نشده و پررنگ و پرقوت حضور دارد. این روش اگر در جای خودش و به اندازه خودش به کار گرفته شود، بسیار مفید و مؤثر است. ولی مشکل ما در ایران و در حوزه علمیه این است که تمام شأن دانش اخلاق با همه جوانب و اضلاعش را تقلیل داده­ایم یا تحویل برده­ایم به موعظه. اگر ما به هویت دانشی اخلاق توجه می­کردیم و پا به پای اقتضائات آن پیش می­رفتیم، درمی­یافتیم که همیشه و همه جا این روش موعظه کارایی ندارد. روش دومی در کار است و آن روش سیستمی و سازمانی است؛ در این روش فرد را مستقیم مورد خطاب قرار نمی‌دهند. بلکه او را وادار می­کنند که به مسئله و مسائل اخلاقی مربوط به کار و زندگی خودش فکر کند. او بایستی با این مسئله­های اخلاقی خودش زندگی کند و با آنها دست و پنجه نرم کند تا خودش به حل آنها برسد. راینهولد نیبور کتاب مهم و تأثیرگذاری نوشته به نام «انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی» که به فارسی هم ترجمه شده است. او در این کتاب تلاش می­کند این نکته را اثبات کند که سرمایه­های عقلانی و سرمایه­های دینی و مذهبی افراد، برای ساختن فرد اخلاقی کافی هستند ولی در طول تاریخ این سرمایه­ها نتوانسته­اند جامعه اخلاقی درست کنند. این سرمایه­ها برای ساختن جامعه اخلاقی کافی نیستند و حتماً لازم است که سایر نهادهای زندگی اجتماعی، از قبیل قانون و سیاست و اقتصاد به مدد این سرمایه­ها بیایند. باید همه نهادهای زندگی با یکدیگر تعامل و همکاری داشته باشند تا جامعه اخلاقی ساخته شود. به این تعامل و همکاری می­گوییم: آموزش غیر مستقیم و سیستماتیک اخلاق. حالا چطوری؟ مثلاً فرض کنید برای اینکه انسان­ها صبح زود و اول وقت و با نشاط سر کارشان حاضر باشند نیاز دارند که شب خوب خوابیده باشند و استراحت کافی کرده باشد. افراد بایستی یاد بگیرند که شب زودتر به رختخواب بروند. روش آموزش مستقیم و فردی که گاهی به آن روش سنتی هم می­گویند، همین روشی است که ما کما­کان در ایران داریم. شروع می­کنیم مردم را موعظه و نصیحت کردن و برایشان روایات معصومان علیهم السلام را آوردن که حضرات معصومان چه سبکی در تنظیم ساعات کار و زندگی داشته­اند یا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها کی می‌خوابیده­اند و کی فرزندان خود را می­خوابانده و بیدار می­کرده­اند. این بزرگواران سر شب می‌خوابیده­اند و پاسی از شب گذشته، وقت بیداریشان بوده است.

مشکل ما در ایران و در حوزه علمیه این است که تمام شأن دانش اخلاق با همه جوانب و اضلاعش را تقلیل داده­ایم یا تحویل برده­ایم به موعظه. اگر ما به هویت دانشی اخلاق توجه می­کردیم و پا به پای اقتضائات آن پیش می­رفتیم، درمی­یافتیم که همیشه و همه جا این روش موعظه کارایی ندارد. روش دومی در کار است و آن روش سیستمی و سازمانی است.

در حالی که می­بینیم خیلی از این آموزه­ها امروزه تحت­الشعاع لوازم و اقتضائات سازمان­ها قرار گرفته. مثلاً کارمند بایستی مثلاً رأس ساعت هفت صبح در اداره و سازمان خودش حاضر باشد. کسی که نیمه شب بیدار شده و نماز شب خوانده و مناجات کرده و بین­الطلوعین را هم به ذکر گذرانده، نیاز دارد که تازه ساعت هفت صبح قدری استراحت کند. سازمان اجازه چنین استراحتی را به او نمی­دهد. تازه این برای افرادی است که انگیزه لازم را در عمل به دستورالعمل­ها و سبک زندگی اولیای دین واجد هستند و سعی می­کنند آنها را در زندگی اجتماعی خود هم پیاده کنند ولی می­بینیم که سلطه سازمان و سیستم بر زندگی، این اجازه را به آنها نمی­دهد. در حالی که ما افراد بی­شماری را می­بینیم و حتی می­توان گفت که نوع افراد و توده افراد اینگونه هستند که وقتی وارد جامعه می­شوند، چنان انگیزه­ای را ندارند.

اینجاست که نیاز به آموزش اخلاق از نوع دوم پیدا می­کنیم. این نوع آموزش می­گوید انسان امروزی را دیگر نمی­توان صرفاً با موعظه هدایت کرد. او بایستی خودش یاد بگیرد که اول صبح با نشاط سر کارش حاضر بشود. شما بایستی سیستم­ها و سازمان­ها را طوری طراحی و هدایت کنید که به این یادگیری منجر شوند. برای مثال، این نوع آموزش به پلیس می‌گوید از ساعت شش بعد از ظهر به بعد که هوا تاریک می‌شود امنیت شهروندان را صد در صد تضمین نکن. اعلام کن که مثلاً چهل درصد امنیت کسانی که هنوز در خیابان هستند و به خانه نرفته­اند به عهده خودشان است و پلیس در قبال این چهل درصد هیچ مسئولیتی ندارد. البته مشروط بر اینکه پلیس قادر باشد که در خارج از ساعت مذکور و برای افرادی که در خانه هستند، امنیت صد در صدی را تضمین کند. همین باعث می­شود که افراد زود به خانه­ها بروند. حالا که به خانه رفتند، به نهاد قانون می­گوید بهای برق را برای خانوارهایی که بعد از ساعت 9 شب بیدار هستند و از برق برای روشنایی استفاده می­کنند بالا ببر. از این قبیل اقدامات نهادی و سیستمی سبب می­شود که همه آدم­های حسابی در این ساعت به خانه­هایشان بروند و از ساعت 9 شروع به استراحت کنند. هیچ شهروندی که کار حسابی داشته باشد و سرش به تنش بیارزد دیگر از ساعت 10 شب به بعد بیدار نیست. هیچ سایتی هم فیلتر نیست، ولی هیچ کس دنبال سایت نمی‌رود؛ چون فردا صبح اول وقت باید سر کار برود و کار جدی است.

انسان امروزی را دیگر نمی­توان صرفاً با موعظه هدایت کرد. او بایستی خودش یاد بگیرد که اول صبح با نشاط سر کارش حاضر بشود. شما بایستی سیستم­ها و سازمان ها را طوری طراحی و هدایت کنید که به این یادگیری منجر شوند.

اجازه بدهید مثال دیگری بزنم. یکی از عوامل و علل مهم رواج دروغگویی، حرص و طمع انسان­هاست. می­گویند شما اگر می­خواهید شهروندانتان کمتر دروغ بگویند، کاری کنید که کمتر حریص و طماع باشند. مطالعات نشان داده هر گاه مردم خیالشان از تأمین نیازهای اساسی و حیاتی زندگی­شان راحت نباشد وارد چرخه حرص و طمع می شوند. پس بایستی جامعه را به گونه­ای بسازیم و مدیریت کنیم که نیازهای اساسی مردم، یعنی نیازهایی مثل نان و مسکن و سلامتی تبدیل به کالای تجاری و سرمایه ای نشود. از این به بعد است که از موعظه استفاده می­کنیم تا افراد قدر قوانین و مقررات جامعه خودشان را بدانند و اگر احیاناً کسانی هستند که با این اوصاف باز هم دروغ می­گویند، دروغ نگویند. بی­خود نیست در برخی جوامع پیشرفته دنیای امروز شما می­بینید مقررات ساخت و ساز ساختمان و مسکن را طوری تنظیم کرده­اند که سرمایه­گذاری در بخش مسکن چندان سودآور نباشد تا هم شهروندانی که می­خواهند سرپناهی داشته باشند، یک عمر سرگردان برطرف کردن این نیاز اساسی­شان نباشند و هم سرمایه­داران سرمایه­های خود را به بخش­های کشاورزی و صنعتی ببرند تا توسعه اقتصادی پایدارتر و مطمئن­تری برای کشورشان ایجاد کنند.

رهنامه: با توضیحاتی که دادید معلوم شد که به اعتقاد شما یک نوع آموزش سیستماتیک و سازمانی­ وجود دارد که تفاوتش با آموزش اخلاق رایج در کشور ما همین سیستمی بودنش است. نوعی موعظه­ گرایی بر روش سنتی ما حاکم است که با آموزش سیستماتیک اخلاق فاصله دارد. اکنون پرسش این است که آیا اساساً ما می­توانیم این روش آموزش سیستماتیک را بومی بدانیم؟ یعنی این روش آموزشی را که شما از مطالعه در متون و منابع اخلاق کاربردی معاصر به دست آورده­اید، آیا می‌توانیم از منابع خودمان بدست بیاوریم، یا نه و بنا­بر­این اخلاق کاربردی را نمی‌شود یک علم بومی نامید؟

استاد: پرسش بسیار خوب و به­جایی را مطرح کردید. برای پاسخ، من شما را به سه نکته توجه می­دهم: نکته نخست اینکه مطابق نظریه عدلیه که ما آن را قبول داریم، حسن و قبح اخلاقی حسن و قبحی عقلی است که عقل بشر به آن دسترسی دارد. بنا­بر­این دست­آوردهای اخلاق مشترک، یعنی اخلاقی که انسان­های متعهد اخلاقی آن را درک می­کنند و به رسمیت می­شناسند، بومی و غیر بومی ندارد. به این معنا ما اصلاً اخلاق بومی که متفاوت از اخلاق غیر بومی باشد نداریم. هر چند ممکن است مسائل بومی داشته باشیم که با مسائل جاهای دیگر دنیا متفاوت باشد؛ ولی روش مطالعه این مسائل و روش حل آنها محصول عقل مشترک و اخلاق مشترک انسانی است.

نکته دوم اینکه لازم است به یک تفاوت اساسی میان فقه و اخلاق توجه کنیم. فقه می­خواهد حکم شرعی را از منابع و متون دینی استنباط کند. حکم شرعی حکمی است که می­خواهیم آن را منتسب به شارع کنیم و آن را به گردن شارع بگذاریم. این خیلی دقت و احتیاط می­طلبد. در حالی که اخلاق لزوماً و دست­کم در همه جا به دنبال کشف حکم شارع نیست و نمی­خواهد حکمی را به گردن شارع بگذارد. اخلاق به دنبال کشف حکم عقل است. روی همین حساب قریب به اتفاق مضامین اخلاقی موجود در آیات و روایات، ارشاد به حکم عقل هستند و در قلمرو اخلاق، ما حکم مولوی شرعی یا نداریم یا اگر داشته باشیم بسیار نادر و کم­یاب است. از این رو نباید در مطالعات اخلاقی نگران این باشیم که حکمی که می­کنیم منتسب با خدا می­شود یا نمی­شود. اگر این رویکرد را بپذیریم و با این رویکرد به سراغ متون دینی برویم مضامین بسیار زیادی را می­توانیم پیدا کنیم که مربوط به ساختن دنیا و مدیریت زندگی دنیای بشر است که به همین بحث ما مربوط می­شود. مثلاً دوست عزیز ما، فاضل ارجمند، جناب آقای دکتر سید حسین رکن­الدینی، رساله دکتری­شان را به موضوع اخلاق محیط زیست در روایات اسلامی اختصاص دادند و روایات حاوی نکات نابی را در آن رساله به دست آورده و به جامعه علمی ما معرفی کرده­اند. می­توانیم از این روایات الهام بگیریم و با تطبیق آنها بر شرایط و اقتضائات زمان و مکان امروزی خودمان آموزه­های مربوط به آموزش غیر مستقیم و سیستماتیک اخلاق را به دست بیاوریم.

مشکل ما اینست که هنوز نهادها و سازمان‌های غیر اخلاقی ما، یعنی سازمان­هایی که هویت اخلاقی ندارند و مثلاً هویت اقتصادی، سیاسی، قضایی، بهداشت و سلامتی و زیست ­محیطی دارند و نیز نهادها و سازمان­هایی که کارهای مهندسی و عمران و شهرسازی را انجام می‌دهند ربط کار خودشان را با اخلاق مطالعه نمی‌کنند و اصلاً کارشان را مستقل از اخلاق و بی ارتباط با نهاد اخلاقی زندگی می­بینند.

و خلاصه نکته سوم اینکه: ما اگر سیستم و سازمان را از دنیای امروز پذیرفتیم و آوردیم بر فضای کار و کسب و زندگی اجتماعی جامعه خودمان حاکم کردیم، دیگر نمی توانیم بپرسیم احکام، لوازم و اقتضائات این سیستم و سازمان بومی هست یا نه. یعنی زمان این پرسش دیگر گذشته است؛ همان زمانی که تصمیم گرفتیم سازمان را وارد زندگی اجتماعی کنیم بایستی می­پرسیدیم آیا این شیوه با شرایط فرهنگی بومی ما سازگار هست یا نیست. چطور آن زمان این پرسش را نکردیم؟! خوب حالا که نکردیم و زندگی سازمانی و تحت سلطه سازمان را به هر دلیل پذیرفتیم، به همان دلیل بایستی لوازم و احکام آن را هم بپذیریم و پا به پای دنیا در تبدیل کردن تهدید این سلطه به فرصت برای زندگی اجتماعی مان قدم برداریم و تلاش کنیم.

مشکل ما اینست که هنوز نهادها و سازمان‌های غیر اخلاقی ما، یعنی سازمان­هایی که هویت اخلاقی ندارند و مثلاً هویت اقتصادی، سیاسی، قضایی، بهداشت و سلامتی و زیست­محیطی دارند و نیز نهادها و سازمان­هایی که کارهای مهندسی و عمران و شهرسازی را انجام می‌دهند ربط کار خودشان را با اخلاق مطالعه نمی‌کنند و اصلاً کارشان را مستقل از اخلاق و بی ارتباط با نهاد اخلاقی زندگی می­بینند. به همین دلیل هماهنگی لازم میان نهادهای مختلف برای ساختن و آموزش دادن یک زندگی اجتماعی توأم با اخلاق در جامعه ما وجود ندارد.

رهنامه: پرسش بعدی ما این است که اساساً ضرورت و اهمیت اخلاق کاربردی را در عصر کنونی چگونه ترسیم می­کنید؟

استاد: به نظر بنده همان اهمیت و ضرورتی را که اخلاق و علم اخلاق برای زندگی انسان معاصر دارد، به اخلاق کاربردی هم سرایت می­کند. جدای از اینکه اخلاق کاربردی چون با مسائل و معضلات عینی و ملموس انسان­ها سر و کار دارد، هم می­تواند دانش اخلاق را جذاب­تر، خواندنی­تر و دانستنی­تر کند و هم این ظرفیت را دارد که اخلاق را از حاشیه زندگی به متن زندگی بیاورد و آن را تبدیل به یک گفتمان کند. این خیلی مهم است. امروزه فیلسوفان زبردست و کارکشته اخلاق معتقدند که اگر فلسفه اخلاق بتواند اندیشه اخلاقی، فقط اندیشه اخلاقی و نه حتی عمل به اخلاق را در زندگی انسان نهادینه کند و آن را تبدیل به گفتمان کند، مأموریت­اش را به انجام رسانده است. گمان بنده این است که چنین ظرفیتی در مباحث و مطالعات اخلاق کاربری به بهترین وجه وجود دارد. در همین باره چند سال پیش مقاله­ای نوشتم و در مجله معرفت اخلاقی منتشر شد، تحت عنوان «نقش اخلاق کاربردی در توجه به فلسفه اخلاق» در آن مقاله توضیح دادم که اخلاق کاربری می­تواند عطش مطالعه و مباحثه در فلسفه اخلاق را به وجود بیاورد و افزایش دهد و به این وسیله به رونق و توسعه فلسفه اخلاق کمک کند تا این دانش عمیق و راه­گشا بتواند مأموریت خود را به سرانجام برساند.

رهنامه: باید گفتمان ­سازی مبتنی بر اخلاق کاربردی باشد؟

استاد: گمان بنده این است که ظرفیت گفتمان­سازی اخلاق در اخلاق کاربردی وجود دارد. می­دانید که برای گفتمان­سازی هم ظرفیت علمی و به اصطلاح آکادمیک لازم است و هم ظرفیت اجرایی و مدیریتی. ظرفیت علمی مربوط به مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی است. ما اگر بخواهیم دانش اخلاق را و فلسفه اخلاق را، که اساس آن است، در حوزه و دانشگاه به عنوان یک رشته علمی به دانشجویان آموزش بدهیم، لابد از مباحث فرا اخلاق و اخلاق هنجاری شروع می­کنیم و مثلاً از این بحث آغاز می­کنیم که معنای خوب و بد و حسن و قبح اخلاقی چیست. روشن است که چنین بحث­هایی در ابتدای کار برای اغلب دانشجویان و حتی اغلب طلاب جذابیتی ندارد و آنها در کلاس­های فلسفه اخلاق بی­حوصلگی می­کنند و چرت می­زنند. حق هم دارند؛ چون فکر می­کنند اخلاق برای عمل کردن است و این مباحث انتزاعی و ذهنی ربط چندان مستقیمی به مقام عمل و رفتار اخلاقی آنان ندارد. ولی وقتی شما بحث را از مسئله­های اخلاق کاربردی شروع کردید و از دانشجو خواستید که در فرایند حل این مسئله­ها مشارکت کند، در اثنای این مشارکت، خود به خود ضرورت مطالعه فلسفه اخلاق برایش روشن می­شود و عطش مطالعه و اندیشه در آن مباحث در وجودش پدید می­آید و کار شما می­شود مصداق این شعر که­­:

آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

لذا عرض بنده این است که ظرفیت علمی گفتمان­سازی در اخلاق کاربردی وجود دارد و اما از لحاظ ظرفیت اجرایی و مدیریتی هم امروزه می­بینیم این اخلاق کاربردی است که با تأسیس شاخه­ اخلاق حرفه­ای، ربط و اهمیت اخلاق را به سازمان­ها و مدیران آنها آموزش می­دهد و به این وسیله توجه مدیران سازمان‌های ما و سیستم‌های زندگی و نهادهای زندگی ما را به جدیت اخلاق جلب می­کند. در نتیجه همین آموزش­ها است که می­بینیم مدیران و سازمان­های بسیاری متقاعد شده­اند که موفقیت پایدار حرفه­ای و سازمانی بدون در نظر گرفتن ضرورت و اهمیت اخلاق و بدون وارد کردن اخلاق در اهداف اساسی و راهبردی سازمان و حرفه ناممکن است. این یعنی تبدیل شدن اخلاق به گفتمان در سطح سازمان و حرفه که سراسر زندگی امروزی ما را فراگرفته است.

اخلاق کاربردی چون با مسائل و معضلات عینی و ملموس انسان­ها سر و کار دارد، هم می­تواند دانش اخلاق را جذاب ­تر، خواندنی ­تر و دانستنی ­تر کند و هم این ظرفیت را دارد که اخلاق را از حاشیه زندگی به متن زندگی بیاورد و آن را تبدیل به یک گفتمان کند.

رهنامه: اگر بخواهیم اخلاق کاربردی را به عنوان یک علم و دانش تولید بکنیم چه مراحلی را باید بگذراند و از چه علومی برای رسیدن به این استفاده باید بکنیم. از چه علوم دیگری استفاده بکنیم برای اینکه مراحل تکمیل بشود؟

استاد: اخلاق کاربردی دانش مستقل نیست؛ بلکه یک رشته یا شاخه منشعب از دانش اخلاق است. پس اگر دانش اخلاق تولید شود و شکل بگیرد، شاخه­ها و انشعابات آن هم به دنبال آن تولید می­شوند و شکل می­گیرند. ما و دوستان ما در پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی از بیش از یک دهه گذشته تا کنون، تلاش­های زیادی برای شکل­گیری دانش اخلاق در ایران کرده­ایم. نخستین محصول این تلاش­ها به تولید کتاب مهم و تأثیر­گذار «کتابشناخت اخلاق اسلامی: گزارش تحلیلی میراث مکاتب اخلاق اسلامی» انجامید. این کتاب که به زبان عربی نیز ترجمه شد، برای نخستین بار پیشینه تاریخی آثار عالمان اخلاق اسلامی را به قصد بازیابی آنچه به هویت دانشی اخلاق مربوط می­شود، کاوش کرد و در اختیار جامعه علمی ایران و جهان اسلام گذاشت. مطالعات و تحقیقات بعدی دوستان ما درباره چگونگی بازنگری و بازسازی دانش اخلاق به نگارش مقالات و آثار قابل توجهی منتهی شده است. مدیر دانشمند و زحمتکش و پرتلاش پژوهشکده ما، آقای دکتر مهدی علیزاده، تقریباً بر همه آثاری که به صورت کتاب از سوی پژوهشکده منتشر می­شود، یک گفتار و مقاله اندیشمندانه و قابل مطالعه در همین موضوع نگاشته است. همکار دانشمند ما، آقای محمد عالم­زاده نوری به کار روش­­شناسی استنباط حکم اخلاقی از سیره و روایات مشغول هستند که تا­کنون دو مجلد ارزشمند به جامعه علمی تقدیم کرده­اند و مجلدات دیگر از کارهای ایشان در دست نگارش و نشر است. بنده هم کتابچه­ای تحت عنوان «اخلاق اسلامی و کاربست قاعده تسامح در ادله سنن: پژوهشی انتقادی» در همین زمینه بسترسازی تولید دانش اخلاق اسلامی نوشتم و البته پس از این اثر، بیشتر تمرکزم را روی مباحثات فلسفه اخلاق و اخلاق کاربردی گذاشته­ام. تلاش دوستان ما برای بازیابی و تولید هویت دانشی دانش اخلاق کماکان ادامه دارد.

در زمینه اخلاق کاربردی به طور خاص، برای ایجاد یک رشته علمی به دانش­های پیرامونی اخلاق، مثل جامعه­شناسی و روانشناسی خیلی نیاز خواهیم داشت. دانش فقه اسلامی نیز که شباهت­های زیادی با اخلاق کاربردی دارد، حتماً مورد نیاز است. ولی بیش از هر رشته­ای به نظر بنده به فلسفه و فلسفه اخلاق نیاز داریم. باید در دانشگاه­ها و مراکز آموزشی و پژوهشی حوزوی ما رشته فلسفه اخلاق رسمیت پیدا کند و ما فارغ­التحصیلان زبده­ای در سطوح عالی این رشته داشته باشیم. در حال حاضر حرکتی بسیار کند آغاز شده و در دانشگاه قم رشته فلسفه اخلاق تأسیس شده است؛ ولی این خیلی ناچیز است و بایستی این رشته در دیگر دانشگاه­های معتبر کشور راه اندازی شود و جدی گرفته شود.

مدیران و سازمان­های بسیاری متقاعد شده­اند که موفقیت پایدار حرفه­ای و سازمانی بدون در نظر گرفتن ضرورت و اهمیت اخلاق و بدون وارد کردن اخلاق در اهداف اساسی و راهبردی سازمان و حرفه ناممکن است. این یعنی تبدیل شدن اخلاق به گفتمان در سطح سازمان و حرفه که سراسر زندگی امروزی ما را فراگرفته است.

افرادی هم که وارد این رشته می­شوند، لازم است یک آمادگی­هایی را در خودشان ایجاد و تقویت کنند. برای نمونه، چون دستور کار اصلی اخلاق کاربردی رصد و یافتن معضلات و مسائل اخلاقی است و این معضلات و مسائل مربوط به نیمه خالی لیوان اخلاقیات سازمان­ها و جوامع هستند، ممکن است نوعی منفی­نگری در پژوهشگر ایجاد کنند، به طوری که رفته رفته توان دیدن نقاط مثبت را از پژوهشگر بگیرند. این خطری است که در پژوهش­های این رشته وجود دارد؛ ولی اگر افراد یک آمادگی پیشین یا به تعبیری، پیش­آگاهی نسبت به این خطر داشته باشند، می­توانند تا حدود زیادی از آن پیشگیری کنند. همچنین، چون اخلاق کاربردی عمدتاً رویکردی انتقادی دارد، در جوامعی مثل جامعه ما که نقد و انتقاد جایگاه ویژه خود را هنوز نیافته است، ممکن است مقاومت­ها، خصومت­ها و حتی انگ­ها و برچسب­هایی در مقابل عالمان اخلاق کاربردی به وجود بیاید. پژوهشگران این رشته بایستی برای مواجهه با این آسیب­ها نیز آموزش ببینند و آمادگی پیدا کنند.

رهنامه: این آسیب­ها را باید به عنوان مقدمه در فرایند تولید اخلاق کاربردی مورد توجه قرار داد و برطرف کرد. از حیث محتوایی چه کار باید کرد؟ باید به منابع خودمان مراجعه کرد؟ یا اینکه باز اینجا فرایند مجزایی اخلاق کاربردی دارد؟

استاد: از حیث محتوایی، پر واضح است که حتماً بایستی منابع و ظرفیت­های خودمان را قبل از مراجعه به منابع و ظرفیت­های دیگران به خوبی استحصال کنیم. توضیحی که درباره کارهای همکارانم در پژوهشکده اخلاق و معنویت دادم، ناظر به همین ضرورت بود. ولی اگر بخواهیم زمان را از دست ندهیم حتماً لازم است از تجربیات دنیا و راهی که مجامع و دانشگاه­های معتبر دنیا در رشته اخلاق کاربردی پیموده­اند، استفاده کنیم. برای این منظور بایستی یک نهضت ترجمه راه بیاندازیم و از ترجمه دوری و استیحاش نکنیم. ترجمه چیزی را از ما نمی‌گیرد؛ بلکه ما را بر دوش آورده­های علمی دنیا سوار می­کند. بنده مطالعه و فهم آثار اندیشمندان اخلاقی دنیا را مقدم بر نقد آنها می­دانم؛ ولی اگر بخواهیم با این آثار با نگاه بدبینانه و انتقادی هم برخورد کنیم، چاره­ای جز ترجمه آنها نداریم. بنده در تدریس­هایی که دارم، خیلی مایل هستم که به جای وادار کردن دانشجویان و طلاب به ارائه تحقیقات جسته و گریخته، آنها را وادار کنم که اثری را در موضوعات مربوط، ترجمه و نقد کنند. این کار خیلی می­تواند هزینه­های مادی و معنوی ما را پایین بیاورد و سرعت تولید علم را نیز در مجامع علمی ما بالا ببرد.

در زمینه اخلاق کاربردی به طور خاص، برای ایجاد یک رشته علمی به دانش­های پیرامونی اخلاق، مثل جامعه­ شناسی و روانشناسی خیلی نیاز خواهیم داشت. دانش فقه اسلامی نیز که شباهت­های زیادی با اخلاق کاربردی دارد، حتماً مورد نیاز است. ولی بیش از هر رشته­ ای به نظر بنده به فلسفه و فلسفه اخلاق نیاز داریم.

رهنامه: آثار نوشته شده مفیدی در زمینه اخلاق کاربردی اگر در ذهنتان است معرفی بکنید.

استاد: بله. خوشبختانه آثار خوبی تا­کنون تولید شده و آثار بسیاری نیز در دست انتشار است. اینجا از باب نمونه چند اثر از میان آثار شاخص را به صورت فی­البداهه معرفی می­کنم. کتاب «اخلاق کاربردی: چالش­ها و کاوش­های نوین در اخلاق عملی» اثر جمعی از همکاران بنده است که حدود ده سال پیش از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد و تاکنون چند نوبت تجدید چاپ شده است.

کتاب «جستارهایی در اخلاق کاربردی» که دانشگاه قم منتشر کرده است. کتاب «اخلاق پژوهش» که زیر نظر استاد، دکتر محسن جوادی، باز از سوی دانشگاه قم انتشار یافته است. کتاب­های اخلاق کاربردی در ایران و اخلاق کاربردی در اسلام و ایران که به همت استاد، دکتر احد فرامرز قراملکی تدوین و منتشر شده است. و اخیراً «دانشنامه اخلاق کاربردی» که به همت دوستان محقق ما در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی وارد بازار شده است.

پاسخ دهید: