در این مصاحبه استاد گرامی در بیان مسائل اخلاق کاربردی و چالش های آن به بیان موضوع و دو تعریف عمده از اخلاق کاربردی و سیر تاریخی رسیدن به این تعاریف اشاره کرده و با بیان مثال هایی به شرح دو شیوه آموزشی که روش مستقیم و فردی (موعظه) و دومی روش غیر مستقیم (سیستمی و سازمانی) می پردازد. در ادامه ایشان سوال های مرتبط همچون بومی بودن یا نبودن اخلاق کاربردی و سیستمی، ضرورت و اهمیت اخلاق کاربردی در روزگار ما، چگونگی تولید، ارتقاء و تکمیل این علم و سختی های این راه پاسخ می دهند و در پایان نیز آثار و مکتوبات مفید را به مخاطب معرفی می نمایند.
رهنامه: سوال نخست این است که اصولا اخلاق کاربردی چیست؟ و از چه موضوعی بحث میکند؟
استاد: اولا تشکر میکنم از اینکه دوستان نشریه رهنامه پژوهش بنده را قابل دانستند و از من نظر خواستند؛ نکاتی که عرض میکنم صرفاً یافته هایی است که از مطالعات و پژوهشهایی که تا کنون در این رشته داشته ام به ذهن قاصرم رسیده، هیچکدام حرف نهایی نیستند و هیچکدام صد در صد صحیح یا صد در صد خطا نیستند؛ چرا که کماکان خود را دانشجویی بیش در این حوزه نمیدانم.
اخلاق کاربردی مطابق تعریفهای استاندارد جهانی، دو تعریف دارد که از نظر تاریخی یکی مقدم بر دیگری است:
یک تعریف را اول فیلسوفان اخلاق و عالمان اخلاق کاربردی مطرح کردند؛ کسانی که بیشتر در عرصه اخلاق هنجاری و با نظریات اخلاقی کار میکردند دیدند که وقتی میخواهیم این هنجارها را به کار ببندیم، یک عرصههایی هست که به راحتی این هنجارها در آنها به کار بسته نمیشوند؛ به آن عرصهها، عرصههای خاکستری گفتند. عرصه های خاکستری عرصههایی هستند که نه سفیدند (که شما به سهولت دریابید که کارتان درست است) و نه سیاهند (که به سهولت دریابید که کارتان خطاست). مثلاً شخص بیگناهی که شما اطمینان دارید بیگناه است، از ترس پلیس در خانه شما پناه میگیرد. پلیس به در خانه شما میآید و از شما میپرسد که آیا چنین شخصی در خانه شماست؟ اینجا شما به راحتی نمیتوانید به قاعده اخلاقی که شما را ملزم به راستگویی میکند عمل کنید. تصمیم شما به راست گفتن از طرفی درست است، چون مطابق وفاداری به قانون است و از طرفی نادرست است، چون مخالف قاعده حفظ جان یک انسان بیگناه است. این یک مثال بسیار ساده از عرصههای خاکستری است. مثالهای پیچیده تری هم در همه حیطههای کار و زندگی انسانی در متون معاصر اخلاق کاربردی به وفور موجود است.
اینجا بود که فیلسوفان اخلاق دریافتند که ما به یک رشته مطالعات دیگری نیازمندیم که نام آن اخلاق کاربردی است و آن رشته را اینگونه تعریف کردند: رشتهای که از کاربست نظریه های اخلاقی در عرصه های خاکستری بحث میکند تا به حل مسئله های اخلاقی موجود در آن عرصه ها دست یابد. مطابق این تعریف در واقع نظریه ها و هنجارهای اخلاقی را به محک کاربست میگذاریم. هر هنجار اخلاقی و هر نظریه اخلاقی که بیشتر بتواند این مسائل را برای ما حل بکند، نظریه و هنجاری درست است و هر نظریه ای که در کار حل مسائل اخلاقی کمتر موفق باشد، کمتر درست است.
تا 1970 این تعریف ادامه داشت تا اینکه برخی از فیلسوفان اخلاق دیدند در برخی شاخههای اخلاق کاربردی مثل اخلاق پزشکی پیچیدگی بیش از این حرفهاست. فهمیدند که نظریه هایی اخلاقی مثل وظیفه گرایی، نتیجه گرایی و فضیلت گرایی اساساً انتزاعی و ذهنی هستند و برای مقام عینیت و کاربست طراحی نشدهاند. لذا نخستین پرسشی که این فیلسوفان مطرح کردند این بود که برای مقام کاربست اخلاق و عمل به اخلاق، آیا به نظریه و نظریهپردازی نیاز داریم یا نه؟ و اگر نیاز داریم تا چه اندازه نیاز داریم؟ با این پرسش مفهوم «کاربست نظریه» در تعریف نخست را مخدوش دانستند؛ چرا که گفتند اینکه نیاز به نظریه داشته باشیم محل کلام است و باید در روششناسی اخلاق کاربردی تکلیف آن را روشن کنیم و تا تکلیف آن روشن نشده نمیتوانیم آن را در تعریف بیاوریم. حداکثر میتوانیم بگوییم: کاربست انتقادی نظریهها و انواع شیوههای دیگر فلسفی برای حل مسائل اخلاقی.
مطالعه و درنگ و تأمل درباره پیشگیری، فیلسوفان اخلاق کاربردی را به بحث بسترشناسی و ریشه یابی مسئلههای اخلاقی سوق میدهد. خیلی وقتها یک مسئله اخلاقی ریشه های پیچیده ای در نهادهای دیگر زندگی، مثل اقتصاد، سیاست، محیط زیست و مهندسی دارد.
این نکته اولی بود که توجه فیلسوفان اخلاق کاربردی را در دهه 1970 به این سو به خود جلب کرد. نکته دومی که توجهشان را جلب کرد مفهوم «حل مسئله اخلاقی» بود. آیا مسئله اخلاقی را باید حل کرد؟ اصلا آیا همه مسائل اخلاقی ما قابل حل هستند؟ اگر به مسائلی برخورد کردیم که قابل حل نبودند چه باید بکنیم؟ انسان ممکن است در زندگی با سوء تدبیر و سوء اختیار خودش، بنبستهایی را برای خودش درست کند که قابل عبور نباشد. بنابراین گاهی لازم است به جای حل مسئله از لزوم پیشگیری در ایجاد مسئله سخن بگوییم. ما قسم نخورده ایم که هر مسئله اخلاقی که به وجود آمد حلّش بکنیم، بلکه ما میتوانیم پیشگیری را یاد بدهیم و بگوییم ایها الناس پیشگیری بهتر از درمان است. قضیه مسائل لاینحل در اخلاق کاربردی مثالهای خیلی پیچیدهای دارد که من در کارگاههایی که اجرا میکنم برخی از مثالها را با شرکتکنندگان درمیان میگذارم. مطالعه و درنگ و تأمل درباره پیشگیری، فیلسوفان اخلاق کاربردی را به بحث بسترشناسی و ریشهیابی مسئلههای اخلاقی سوق میدهد. خیلی وقتها یک مسئله اخلاقی ریشههای پیچیدهای در نهادهای دیگر زندگی، مثل اقتصاد، سیاست، محیط زیست و مهندسی دارد. برای مثال در مطالعاتی که درباره فاجعه کشتی تایتانیک انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که مهندسانی که ساخت دماغه کشتی را طراحی کرده بودند، دچار بیتوجهی یا بیتفاوتی اخلاقی بودهاند. اخلاق کاربردی به مهندسان مکانیک یاد میدهد که اگر شما یک پیچ را نادرست طراحی کنید یا آن کارگر مکانیک در کارخانه یک پیچ را شل ببندد، این صرفاً یک خطای فنی نیست؛ بلکه خطایی اخلاقی است؛ چون ممکن است مسائل لاینحل اخلاقی را برای کارخانه و مصرفکنندگان و جامعه ایجاد کند.
در خبرها آمده بود که مقامات دولتی ژاپن به ایران آمدهاند و با شهرداری تهران قراردادی زیست محیطی امضا کردهاند و مبلغ قابل توجهی را برای ساخت تجهیزات سنجش و پیشگیری از آلودگی هوا در اختیار شهرداری تهران گذاشتهاند که آلودگی را قبل از آمدن سنجش بکنند و جلوی آن را بگیرند. خوب ژاپن پولش را چرا آورده و در تهران خرج میکند؟ به خاطر اینکه آلودگی تهران دیگر فقط آلودگی یک شهر در یک کشور خاص نیست. مطالعات محیط زیستی نشان داده است که آلودگی یک شهر میتواند در سطح جهانی اثر بگذارد. پس ژاپنیها در واقع برای پیشگیری از به وجود آمدن مشکل زیست محیطی برای شهرها و کشور خودشان هزینه میکنند.
توجه به این نکته سبب شد که عالمان اخلاق کاربردی مفهوم «حل مسائل اخلاقی» را در تعریف حذف کنند و به جای آن بر مفهوم «مواجهه اساسی با مسائل اخلاقی» تأکید کنند. مواجهه اساسی اعم از حل است. اگر مواجهه اساسی ما به حل انجامید که بسیار خوب، و اگر نیانجامید هم بسیار مغتنم است چون دستآوردهای مفیدی در ریشه یابی های فلسفی، اجتماعی، روانشناختی، سیاسی و مانند آن دارد.
نکته سومی که فیلسوفان و عالمان اخلاق کاربردی از اواخر دهه 1970 به آن توجه کردند این بود که روزگار ما یک روزگار سازمانی شده است و لذا ما بیش از آنکه با زندگی فردی افراد سر و کار داشته باشیم، با سیستمها و سازمانها و سیاست جمعی و امثال اینها سر و کار داریم. دیگر نمیتوانیم مطالعات اخلاقی را به حیطه زندگی فردی و خانوادگی افراد محدود کنیم.
و بالاخره نکته سومی که فیلسوفان و عالمان اخلاق کاربردی از اواخر دهه 1970 به آن توجه کردند این بود که روزگار ما یک روزگار سازمانی شده است و لذا ما بیش از آنکه با زندگی فردی افراد سر و کار داشته باشیم، با سیستمها و سازمانها و سیاست جمعی و امثال اینها سر و کار داریم. دیگر نمیتوانیم مطالعات اخلاقی را به حیطه زندگی فردی و خانوادگی افراد محدود کنیم؛ چرا که زندگی فرد و خانواده به شدت تحت تأثیر و بلکه تحت سلطه ساختها، سازمانها و سیستمهای اجتماعی در مقیاس جامعه و جهان قرار گرفته است. بنابراین ما عالمان اخلاق کاربردی بایستی وجهه همت خود را به رصد و مطالعه مسائل در سطح سازمانها و سیاستهای کلان اجتماعی و جهانی معطوف کنیم. فرد البته میتواند از محصول مطالعات ما برای مواجهه با مسائل شخصی و فردی خودش بهره بگیرد؛ ولی مأموریت ما به عنوان محققان و صاحبنظران یک رشته علمی نبایستی مسائل اخلاق فردی باشد.
با عنایت به این سه نکته، تعریف دومی که از اواخر 1970 شکل گرفت و تا امروز طرفداران بسیاری دارد، این شد که: اخلاق کاربردی عبارت است از کاربست انتقادی نظریه و انواع روشهای فلسفی برای مواجهه اساسی با مسائل اخلاقی در سطح کلان اقتصاد، سازمانها و سیاست جمعی.
این دو تا تعریفی که برای اخلاق کاربردی ذکرکردم، تعاریف استاندارد هستند. منظورم از استاندارد این است که متون بسیاری با قبول یکی از این دو تعریف تألیف یافتهاند و یک اجماع نسبی در میان اندیشمندان رشته اخلاق کاربردی پیرامون این دو تعریف شکل گرفته است. و گرنه اگر شما به انبوه مقالات مختلف مراجعه کنید، تعاریف بسیار مختلفی را نیز میتوانید ببینید؛ ولی هر تعریفی به این معنا که عرض کردم استاندارد نیست.
رهنامه: تعریف را فرمودید، اما موضوع اخلاق کاربردی چیست؟
استاد: از دو تعریفی که گفته شد میتوانیم موضوع را هم به دست بیاوریم. هر دو تعریف در یک موضوع مشترک هستند و آن عرصههای خاکستری است که در آنها مسئلههای اخلاقی پدید میآیند. بنابراین میتوانیم بگوییم که موضوع اخلاق کاربردی در واقع همان مسئلههای اخلاقی هستند. اخلاق کاربردی از عوارض ذاتی مسئلههای اخلاقی بحث میکند. یعنی اینکه این مسئلهها چیستند و آیا امکان حل دارند یا نه؟ اگر آری؛ چگونه بایستی آنها را حل کنیم و اگر نه، چگونه بایستی با آنها روبرو شویم یا مواجهه داشته باشیم؟
رهنامه: اخلاق کاربردی با علم اخلاقی که الآن در حوزه علمیه رایج است و تحصیل و تدریس میشود، چه نسبتی دارد؟ آیا علم جداگانهای است که بگوییم از مسائل جداگانهای بحث میکند یا اینکه همان اخلاق رایج در حوزه است با اضافات؟
استاد: به نظر بنده علم اخلاق به صورتی رسمی در حوزههای علمیه جریان ندارد. هر چند مراکز حوزوی و دانشگاهی در قم و مشهد یا شاید در نجف، گروههای تخصصی پراکندهای تشکیل دادهاند و به تحقیقات اخلاقی اشتغال دارند؛ ولی آنچه در سطح حوزههای علمیه جاری است حتی نام علم اخلاق را ندارد تا چه رسد به اخلاق کاربردی. آنچه داریم صرفاً مجالس وعظ و موعظه اخلاقی است.
چون اخلاق کاربردی عمدتاً رویکردی انتقادی دارد، در جوامعی مثل جامعه ما که نقد و انتقاد جایگاه ویژه خود را هنوز نیافته است، ممکن است مقاومتها، خصومتها و حتی انگها و برچسبهایی در مقابل عالمان اخلاق کاربردی به وجود بیاید. پژوهشگران این رشته بایستی برای مواجهه با این آسیبها نیز آموزش ببینند و آمادگی پیدا کنند.
رهنامه: پس دانش نیست؟
استاد: البته موعظه را میتوانیم یک نحوه روش آموزش و تعلیم دانش اخلاق بدانیم، ولی به هیچ وجه آن هویت دانشی را ندارد. حالا که بحث به اینجا رسید بگذارید قدری درباره انواع روشهای آموزش اخلاق توضیح بدهم.
امروزه میگویند شما اخلاق را به دو روش میتوانید آموزش بدهید. یکی آموزش مستقیم و فردی است که همان روش موعظه مخاطبان است. موعظه در همه جای دنیا هنوز هم وجود دارد و نه تنها منسوخ نشده، بلکه حتی کمرنگ هم نشده و پررنگ و پرقوت حضور دارد. این روش اگر در جای خودش و به اندازه خودش به کار گرفته شود، بسیار مفید و مؤثر است. ولی مشکل ما در ایران و در حوزه علمیه این است که تمام شأن دانش اخلاق با همه جوانب و اضلاعش را تقلیل دادهایم یا تحویل بردهایم به موعظه. اگر ما به هویت دانشی اخلاق توجه میکردیم و پا به پای اقتضائات آن پیش میرفتیم، درمییافتیم که همیشه و همه جا این روش موعظه کارایی ندارد. روش دومی در کار است و آن روش سیستمی و سازمانی است؛ در این روش فرد را مستقیم مورد خطاب قرار نمیدهند. بلکه او را وادار میکنند که به مسئله و مسائل اخلاقی مربوط به کار و زندگی خودش فکر کند. او بایستی با این مسئلههای اخلاقی خودش زندگی کند و با آنها دست و پنجه نرم کند تا خودش به حل آنها برسد. راینهولد نیبور کتاب مهم و تأثیرگذاری نوشته به نام «انسان اخلاقی و جامعه غیراخلاقی» که به فارسی هم ترجمه شده است. او در این کتاب تلاش میکند این نکته را اثبات کند که سرمایههای عقلانی و سرمایههای دینی و مذهبی افراد، برای ساختن فرد اخلاقی کافی هستند ولی در طول تاریخ این سرمایهها نتوانستهاند جامعه اخلاقی درست کنند. این سرمایهها برای ساختن جامعه اخلاقی کافی نیستند و حتماً لازم است که سایر نهادهای زندگی اجتماعی، از قبیل قانون و سیاست و اقتصاد به مدد این سرمایهها بیایند. باید همه نهادهای زندگی با یکدیگر تعامل و همکاری داشته باشند تا جامعه اخلاقی ساخته شود. به این تعامل و همکاری میگوییم: آموزش غیر مستقیم و سیستماتیک اخلاق. حالا چطوری؟ مثلاً فرض کنید برای اینکه انسانها صبح زود و اول وقت و با نشاط سر کارشان حاضر باشند نیاز دارند که شب خوب خوابیده باشند و استراحت کافی کرده باشد. افراد بایستی یاد بگیرند که شب زودتر به رختخواب بروند. روش آموزش مستقیم و فردی که گاهی به آن روش سنتی هم میگویند، همین روشی است که ما کماکان در ایران داریم. شروع میکنیم مردم را موعظه و نصیحت کردن و برایشان روایات معصومان علیهم السلام را آوردن که حضرات معصومان چه سبکی در تنظیم ساعات کار و زندگی داشتهاند یا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها کی میخوابیدهاند و کی فرزندان خود را میخوابانده و بیدار میکردهاند. این بزرگواران سر شب میخوابیدهاند و پاسی از شب گذشته، وقت بیداریشان بوده است.
مشکل ما در ایران و در حوزه علمیه این است که تمام شأن دانش اخلاق با همه جوانب و اضلاعش را تقلیل دادهایم یا تحویل بردهایم به موعظه. اگر ما به هویت دانشی اخلاق توجه میکردیم و پا به پای اقتضائات آن پیش میرفتیم، درمییافتیم که همیشه و همه جا این روش موعظه کارایی ندارد. روش دومی در کار است و آن روش سیستمی و سازمانی است.
در حالی که میبینیم خیلی از این آموزهها امروزه تحتالشعاع لوازم و اقتضائات سازمانها قرار گرفته. مثلاً کارمند بایستی مثلاً رأس ساعت هفت صبح در اداره و سازمان خودش حاضر باشد. کسی که نیمه شب بیدار شده و نماز شب خوانده و مناجات کرده و بینالطلوعین را هم به ذکر گذرانده، نیاز دارد که تازه ساعت هفت صبح قدری استراحت کند. سازمان اجازه چنین استراحتی را به او نمیدهد. تازه این برای افرادی است که انگیزه لازم را در عمل به دستورالعملها و سبک زندگی اولیای دین واجد هستند و سعی میکنند آنها را در زندگی اجتماعی خود هم پیاده کنند ولی میبینیم که سلطه سازمان و سیستم بر زندگی، این اجازه را به آنها نمیدهد. در حالی که ما افراد بیشماری را میبینیم و حتی میتوان گفت که نوع افراد و توده افراد اینگونه هستند که وقتی وارد جامعه میشوند، چنان انگیزهای را ندارند.
اینجاست که نیاز به آموزش اخلاق از نوع دوم پیدا میکنیم. این نوع آموزش میگوید انسان امروزی را دیگر نمیتوان صرفاً با موعظه هدایت کرد. او بایستی خودش یاد بگیرد که اول صبح با نشاط سر کارش حاضر بشود. شما بایستی سیستمها و سازمانها را طوری طراحی و هدایت کنید که به این یادگیری منجر شوند. برای مثال، این نوع آموزش به پلیس میگوید از ساعت شش بعد از ظهر به بعد که هوا تاریک میشود امنیت شهروندان را صد در صد تضمین نکن. اعلام کن که مثلاً چهل درصد امنیت کسانی که هنوز در خیابان هستند و به خانه نرفتهاند به عهده خودشان است و پلیس در قبال این چهل درصد هیچ مسئولیتی ندارد. البته مشروط بر اینکه پلیس قادر باشد که در خارج از ساعت مذکور و برای افرادی که در خانه هستند، امنیت صد در صدی را تضمین کند. همین باعث میشود که افراد زود به خانهها بروند. حالا که به خانه رفتند، به نهاد قانون میگوید بهای برق را برای خانوارهایی که بعد از ساعت 9 شب بیدار هستند و از برق برای روشنایی استفاده میکنند بالا ببر. از این قبیل اقدامات نهادی و سیستمی سبب میشود که همه آدمهای حسابی در این ساعت به خانههایشان بروند و از ساعت 9 شروع به استراحت کنند. هیچ شهروندی که کار حسابی داشته باشد و سرش به تنش بیارزد دیگر از ساعت 10 شب به بعد بیدار نیست. هیچ سایتی هم فیلتر نیست، ولی هیچ کس دنبال سایت نمیرود؛ چون فردا صبح اول وقت باید سر کار برود و کار جدی است.
انسان امروزی را دیگر نمیتوان صرفاً با موعظه هدایت کرد. او بایستی خودش یاد بگیرد که اول صبح با نشاط سر کارش حاضر بشود. شما بایستی سیستمها و سازمان ها را طوری طراحی و هدایت کنید که به این یادگیری منجر شوند.
اجازه بدهید مثال دیگری بزنم. یکی از عوامل و علل مهم رواج دروغگویی، حرص و طمع انسانهاست. میگویند شما اگر میخواهید شهروندانتان کمتر دروغ بگویند، کاری کنید که کمتر حریص و طماع باشند. مطالعات نشان داده هر گاه مردم خیالشان از تأمین نیازهای اساسی و حیاتی زندگیشان راحت نباشد وارد چرخه حرص و طمع می شوند. پس بایستی جامعه را به گونهای بسازیم و مدیریت کنیم که نیازهای اساسی مردم، یعنی نیازهایی مثل نان و مسکن و سلامتی تبدیل به کالای تجاری و سرمایه ای نشود. از این به بعد است که از موعظه استفاده میکنیم تا افراد قدر قوانین و مقررات جامعه خودشان را بدانند و اگر احیاناً کسانی هستند که با این اوصاف باز هم دروغ میگویند، دروغ نگویند. بیخود نیست در برخی جوامع پیشرفته دنیای امروز شما میبینید مقررات ساخت و ساز ساختمان و مسکن را طوری تنظیم کردهاند که سرمایهگذاری در بخش مسکن چندان سودآور نباشد تا هم شهروندانی که میخواهند سرپناهی داشته باشند، یک عمر سرگردان برطرف کردن این نیاز اساسیشان نباشند و هم سرمایهداران سرمایههای خود را به بخشهای کشاورزی و صنعتی ببرند تا توسعه اقتصادی پایدارتر و مطمئنتری برای کشورشان ایجاد کنند.
رهنامه: با توضیحاتی که دادید معلوم شد که به اعتقاد شما یک نوع آموزش سیستماتیک و سازمانی وجود دارد که تفاوتش با آموزش اخلاق رایج در کشور ما همین سیستمی بودنش است. نوعی موعظه گرایی بر روش سنتی ما حاکم است که با آموزش سیستماتیک اخلاق فاصله دارد. اکنون پرسش این است که آیا اساساً ما میتوانیم این روش آموزش سیستماتیک را بومی بدانیم؟ یعنی این روش آموزشی را که شما از مطالعه در متون و منابع اخلاق کاربردی معاصر به دست آوردهاید، آیا میتوانیم از منابع خودمان بدست بیاوریم، یا نه و بنابراین اخلاق کاربردی را نمیشود یک علم بومی نامید؟
استاد: پرسش بسیار خوب و بهجایی را مطرح کردید. برای پاسخ، من شما را به سه نکته توجه میدهم: نکته نخست اینکه مطابق نظریه عدلیه که ما آن را قبول داریم، حسن و قبح اخلاقی حسن و قبحی عقلی است که عقل بشر به آن دسترسی دارد. بنابراین دستآوردهای اخلاق مشترک، یعنی اخلاقی که انسانهای متعهد اخلاقی آن را درک میکنند و به رسمیت میشناسند، بومی و غیر بومی ندارد. به این معنا ما اصلاً اخلاق بومی که متفاوت از اخلاق غیر بومی باشد نداریم. هر چند ممکن است مسائل بومی داشته باشیم که با مسائل جاهای دیگر دنیا متفاوت باشد؛ ولی روش مطالعه این مسائل و روش حل آنها محصول عقل مشترک و اخلاق مشترک انسانی است.
نکته دوم اینکه لازم است به یک تفاوت اساسی میان فقه و اخلاق توجه کنیم. فقه میخواهد حکم شرعی را از منابع و متون دینی استنباط کند. حکم شرعی حکمی است که میخواهیم آن را منتسب به شارع کنیم و آن را به گردن شارع بگذاریم. این خیلی دقت و احتیاط میطلبد. در حالی که اخلاق لزوماً و دستکم در همه جا به دنبال کشف حکم شارع نیست و نمیخواهد حکمی را به گردن شارع بگذارد. اخلاق به دنبال کشف حکم عقل است. روی همین حساب قریب به اتفاق مضامین اخلاقی موجود در آیات و روایات، ارشاد به حکم عقل هستند و در قلمرو اخلاق، ما حکم مولوی شرعی یا نداریم یا اگر داشته باشیم بسیار نادر و کمیاب است. از این رو نباید در مطالعات اخلاقی نگران این باشیم که حکمی که میکنیم منتسب با خدا میشود یا نمیشود. اگر این رویکرد را بپذیریم و با این رویکرد به سراغ متون دینی برویم مضامین بسیار زیادی را میتوانیم پیدا کنیم که مربوط به ساختن دنیا و مدیریت زندگی دنیای بشر است که به همین بحث ما مربوط میشود. مثلاً دوست عزیز ما، فاضل ارجمند، جناب آقای دکتر سید حسین رکنالدینی، رساله دکتریشان را به موضوع اخلاق محیط زیست در روایات اسلامی اختصاص دادند و روایات حاوی نکات نابی را در آن رساله به دست آورده و به جامعه علمی ما معرفی کردهاند. میتوانیم از این روایات الهام بگیریم و با تطبیق آنها بر شرایط و اقتضائات زمان و مکان امروزی خودمان آموزههای مربوط به آموزش غیر مستقیم و سیستماتیک اخلاق را به دست بیاوریم.
مشکل ما اینست که هنوز نهادها و سازمانهای غیر اخلاقی ما، یعنی سازمانهایی که هویت اخلاقی ندارند و مثلاً هویت اقتصادی، سیاسی، قضایی، بهداشت و سلامتی و زیست محیطی دارند و نیز نهادها و سازمانهایی که کارهای مهندسی و عمران و شهرسازی را انجام میدهند ربط کار خودشان را با اخلاق مطالعه نمیکنند و اصلاً کارشان را مستقل از اخلاق و بی ارتباط با نهاد اخلاقی زندگی میبینند.
و خلاصه نکته سوم اینکه: ما اگر سیستم و سازمان را از دنیای امروز پذیرفتیم و آوردیم بر فضای کار و کسب و زندگی اجتماعی جامعه خودمان حاکم کردیم، دیگر نمی توانیم بپرسیم احکام، لوازم و اقتضائات این سیستم و سازمان بومی هست یا نه. یعنی زمان این پرسش دیگر گذشته است؛ همان زمانی که تصمیم گرفتیم سازمان را وارد زندگی اجتماعی کنیم بایستی میپرسیدیم آیا این شیوه با شرایط فرهنگی بومی ما سازگار هست یا نیست. چطور آن زمان این پرسش را نکردیم؟! خوب حالا که نکردیم و زندگی سازمانی و تحت سلطه سازمان را به هر دلیل پذیرفتیم، به همان دلیل بایستی لوازم و احکام آن را هم بپذیریم و پا به پای دنیا در تبدیل کردن تهدید این سلطه به فرصت برای زندگی اجتماعی مان قدم برداریم و تلاش کنیم.
مشکل ما اینست که هنوز نهادها و سازمانهای غیر اخلاقی ما، یعنی سازمانهایی که هویت اخلاقی ندارند و مثلاً هویت اقتصادی، سیاسی، قضایی، بهداشت و سلامتی و زیستمحیطی دارند و نیز نهادها و سازمانهایی که کارهای مهندسی و عمران و شهرسازی را انجام میدهند ربط کار خودشان را با اخلاق مطالعه نمیکنند و اصلاً کارشان را مستقل از اخلاق و بی ارتباط با نهاد اخلاقی زندگی میبینند. به همین دلیل هماهنگی لازم میان نهادهای مختلف برای ساختن و آموزش دادن یک زندگی اجتماعی توأم با اخلاق در جامعه ما وجود ندارد.
رهنامه: پرسش بعدی ما این است که اساساً ضرورت و اهمیت اخلاق کاربردی را در عصر کنونی چگونه ترسیم میکنید؟
استاد: به نظر بنده همان اهمیت و ضرورتی را که اخلاق و علم اخلاق برای زندگی انسان معاصر دارد، به اخلاق کاربردی هم سرایت میکند. جدای از اینکه اخلاق کاربردی چون با مسائل و معضلات عینی و ملموس انسانها سر و کار دارد، هم میتواند دانش اخلاق را جذابتر، خواندنیتر و دانستنیتر کند و هم این ظرفیت را دارد که اخلاق را از حاشیه زندگی به متن زندگی بیاورد و آن را تبدیل به یک گفتمان کند. این خیلی مهم است. امروزه فیلسوفان زبردست و کارکشته اخلاق معتقدند که اگر فلسفه اخلاق بتواند اندیشه اخلاقی، فقط اندیشه اخلاقی و نه حتی عمل به اخلاق را در زندگی انسان نهادینه کند و آن را تبدیل به گفتمان کند، مأموریتاش را به انجام رسانده است. گمان بنده این است که چنین ظرفیتی در مباحث و مطالعات اخلاق کاربری به بهترین وجه وجود دارد. در همین باره چند سال پیش مقالهای نوشتم و در مجله معرفت اخلاقی منتشر شد، تحت عنوان «نقش اخلاق کاربردی در توجه به فلسفه اخلاق» در آن مقاله توضیح دادم که اخلاق کاربری میتواند عطش مطالعه و مباحثه در فلسفه اخلاق را به وجود بیاورد و افزایش دهد و به این وسیله به رونق و توسعه فلسفه اخلاق کمک کند تا این دانش عمیق و راهگشا بتواند مأموریت خود را به سرانجام برساند.
رهنامه: باید گفتمان سازی مبتنی بر اخلاق کاربردی باشد؟
استاد: گمان بنده این است که ظرفیت گفتمانسازی اخلاق در اخلاق کاربردی وجود دارد. میدانید که برای گفتمانسازی هم ظرفیت علمی و به اصطلاح آکادمیک لازم است و هم ظرفیت اجرایی و مدیریتی. ظرفیت علمی مربوط به مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی است. ما اگر بخواهیم دانش اخلاق را و فلسفه اخلاق را، که اساس آن است، در حوزه و دانشگاه به عنوان یک رشته علمی به دانشجویان آموزش بدهیم، لابد از مباحث فرا اخلاق و اخلاق هنجاری شروع میکنیم و مثلاً از این بحث آغاز میکنیم که معنای خوب و بد و حسن و قبح اخلاقی چیست. روشن است که چنین بحثهایی در ابتدای کار برای اغلب دانشجویان و حتی اغلب طلاب جذابیتی ندارد و آنها در کلاسهای فلسفه اخلاق بیحوصلگی میکنند و چرت میزنند. حق هم دارند؛ چون فکر میکنند اخلاق برای عمل کردن است و این مباحث انتزاعی و ذهنی ربط چندان مستقیمی به مقام عمل و رفتار اخلاقی آنان ندارد. ولی وقتی شما بحث را از مسئلههای اخلاق کاربردی شروع کردید و از دانشجو خواستید که در فرایند حل این مسئلهها مشارکت کند، در اثنای این مشارکت، خود به خود ضرورت مطالعه فلسفه اخلاق برایش روشن میشود و عطش مطالعه و اندیشه در آن مباحث در وجودش پدید میآید و کار شما میشود مصداق این شعر که:
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
لذا عرض بنده این است که ظرفیت علمی گفتمانسازی در اخلاق کاربردی وجود دارد و اما از لحاظ ظرفیت اجرایی و مدیریتی هم امروزه میبینیم این اخلاق کاربردی است که با تأسیس شاخه اخلاق حرفهای، ربط و اهمیت اخلاق را به سازمانها و مدیران آنها آموزش میدهد و به این وسیله توجه مدیران سازمانهای ما و سیستمهای زندگی و نهادهای زندگی ما را به جدیت اخلاق جلب میکند. در نتیجه همین آموزشها است که میبینیم مدیران و سازمانهای بسیاری متقاعد شدهاند که موفقیت پایدار حرفهای و سازمانی بدون در نظر گرفتن ضرورت و اهمیت اخلاق و بدون وارد کردن اخلاق در اهداف اساسی و راهبردی سازمان و حرفه ناممکن است. این یعنی تبدیل شدن اخلاق به گفتمان در سطح سازمان و حرفه که سراسر زندگی امروزی ما را فراگرفته است.
اخلاق کاربردی چون با مسائل و معضلات عینی و ملموس انسانها سر و کار دارد، هم میتواند دانش اخلاق را جذاب تر، خواندنی تر و دانستنی تر کند و هم این ظرفیت را دارد که اخلاق را از حاشیه زندگی به متن زندگی بیاورد و آن را تبدیل به یک گفتمان کند.
رهنامه: اگر بخواهیم اخلاق کاربردی را به عنوان یک علم و دانش تولید بکنیم چه مراحلی را باید بگذراند و از چه علومی برای رسیدن به این استفاده باید بکنیم. از چه علوم دیگری استفاده بکنیم برای اینکه مراحل تکمیل بشود؟
استاد: اخلاق کاربردی دانش مستقل نیست؛ بلکه یک رشته یا شاخه منشعب از دانش اخلاق است. پس اگر دانش اخلاق تولید شود و شکل بگیرد، شاخهها و انشعابات آن هم به دنبال آن تولید میشوند و شکل میگیرند. ما و دوستان ما در پژوهشکده اخلاق و معنویت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی از بیش از یک دهه گذشته تا کنون، تلاشهای زیادی برای شکلگیری دانش اخلاق در ایران کردهایم. نخستین محصول این تلاشها به تولید کتاب مهم و تأثیرگذار «کتابشناخت اخلاق اسلامی: گزارش تحلیلی میراث مکاتب اخلاق اسلامی» انجامید. این کتاب که به زبان عربی نیز ترجمه شد، برای نخستین بار پیشینه تاریخی آثار عالمان اخلاق اسلامی را به قصد بازیابی آنچه به هویت دانشی اخلاق مربوط میشود، کاوش کرد و در اختیار جامعه علمی ایران و جهان اسلام گذاشت. مطالعات و تحقیقات بعدی دوستان ما درباره چگونگی بازنگری و بازسازی دانش اخلاق به نگارش مقالات و آثار قابل توجهی منتهی شده است. مدیر دانشمند و زحمتکش و پرتلاش پژوهشکده ما، آقای دکتر مهدی علیزاده، تقریباً بر همه آثاری که به صورت کتاب از سوی پژوهشکده منتشر میشود، یک گفتار و مقاله اندیشمندانه و قابل مطالعه در همین موضوع نگاشته است. همکار دانشمند ما، آقای محمد عالمزاده نوری به کار روششناسی استنباط حکم اخلاقی از سیره و روایات مشغول هستند که تاکنون دو مجلد ارزشمند به جامعه علمی تقدیم کردهاند و مجلدات دیگر از کارهای ایشان در دست نگارش و نشر است. بنده هم کتابچهای تحت عنوان «اخلاق اسلامی و کاربست قاعده تسامح در ادله سنن: پژوهشی انتقادی» در همین زمینه بسترسازی تولید دانش اخلاق اسلامی نوشتم و البته پس از این اثر، بیشتر تمرکزم را روی مباحثات فلسفه اخلاق و اخلاق کاربردی گذاشتهام. تلاش دوستان ما برای بازیابی و تولید هویت دانشی دانش اخلاق کماکان ادامه دارد.
در زمینه اخلاق کاربردی به طور خاص، برای ایجاد یک رشته علمی به دانشهای پیرامونی اخلاق، مثل جامعهشناسی و روانشناسی خیلی نیاز خواهیم داشت. دانش فقه اسلامی نیز که شباهتهای زیادی با اخلاق کاربردی دارد، حتماً مورد نیاز است. ولی بیش از هر رشتهای به نظر بنده به فلسفه و فلسفه اخلاق نیاز داریم. باید در دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی حوزوی ما رشته فلسفه اخلاق رسمیت پیدا کند و ما فارغالتحصیلان زبدهای در سطوح عالی این رشته داشته باشیم. در حال حاضر حرکتی بسیار کند آغاز شده و در دانشگاه قم رشته فلسفه اخلاق تأسیس شده است؛ ولی این خیلی ناچیز است و بایستی این رشته در دیگر دانشگاههای معتبر کشور راه اندازی شود و جدی گرفته شود.
مدیران و سازمانهای بسیاری متقاعد شدهاند که موفقیت پایدار حرفهای و سازمانی بدون در نظر گرفتن ضرورت و اهمیت اخلاق و بدون وارد کردن اخلاق در اهداف اساسی و راهبردی سازمان و حرفه ناممکن است. این یعنی تبدیل شدن اخلاق به گفتمان در سطح سازمان و حرفه که سراسر زندگی امروزی ما را فراگرفته است.
افرادی هم که وارد این رشته میشوند، لازم است یک آمادگیهایی را در خودشان ایجاد و تقویت کنند. برای نمونه، چون دستور کار اصلی اخلاق کاربردی رصد و یافتن معضلات و مسائل اخلاقی است و این معضلات و مسائل مربوط به نیمه خالی لیوان اخلاقیات سازمانها و جوامع هستند، ممکن است نوعی منفینگری در پژوهشگر ایجاد کنند، به طوری که رفته رفته توان دیدن نقاط مثبت را از پژوهشگر بگیرند. این خطری است که در پژوهشهای این رشته وجود دارد؛ ولی اگر افراد یک آمادگی پیشین یا به تعبیری، پیشآگاهی نسبت به این خطر داشته باشند، میتوانند تا حدود زیادی از آن پیشگیری کنند. همچنین، چون اخلاق کاربردی عمدتاً رویکردی انتقادی دارد، در جوامعی مثل جامعه ما که نقد و انتقاد جایگاه ویژه خود را هنوز نیافته است، ممکن است مقاومتها، خصومتها و حتی انگها و برچسبهایی در مقابل عالمان اخلاق کاربردی به وجود بیاید. پژوهشگران این رشته بایستی برای مواجهه با این آسیبها نیز آموزش ببینند و آمادگی پیدا کنند.
رهنامه: این آسیبها را باید به عنوان مقدمه در فرایند تولید اخلاق کاربردی مورد توجه قرار داد و برطرف کرد. از حیث محتوایی چه کار باید کرد؟ باید به منابع خودمان مراجعه کرد؟ یا اینکه باز اینجا فرایند مجزایی اخلاق کاربردی دارد؟
استاد: از حیث محتوایی، پر واضح است که حتماً بایستی منابع و ظرفیتهای خودمان را قبل از مراجعه به منابع و ظرفیتهای دیگران به خوبی استحصال کنیم. توضیحی که درباره کارهای همکارانم در پژوهشکده اخلاق و معنویت دادم، ناظر به همین ضرورت بود. ولی اگر بخواهیم زمان را از دست ندهیم حتماً لازم است از تجربیات دنیا و راهی که مجامع و دانشگاههای معتبر دنیا در رشته اخلاق کاربردی پیمودهاند، استفاده کنیم. برای این منظور بایستی یک نهضت ترجمه راه بیاندازیم و از ترجمه دوری و استیحاش نکنیم. ترجمه چیزی را از ما نمیگیرد؛ بلکه ما را بر دوش آوردههای علمی دنیا سوار میکند. بنده مطالعه و فهم آثار اندیشمندان اخلاقی دنیا را مقدم بر نقد آنها میدانم؛ ولی اگر بخواهیم با این آثار با نگاه بدبینانه و انتقادی هم برخورد کنیم، چارهای جز ترجمه آنها نداریم. بنده در تدریسهایی که دارم، خیلی مایل هستم که به جای وادار کردن دانشجویان و طلاب به ارائه تحقیقات جسته و گریخته، آنها را وادار کنم که اثری را در موضوعات مربوط، ترجمه و نقد کنند. این کار خیلی میتواند هزینههای مادی و معنوی ما را پایین بیاورد و سرعت تولید علم را نیز در مجامع علمی ما بالا ببرد.
در زمینه اخلاق کاربردی به طور خاص، برای ایجاد یک رشته علمی به دانشهای پیرامونی اخلاق، مثل جامعه شناسی و روانشناسی خیلی نیاز خواهیم داشت. دانش فقه اسلامی نیز که شباهتهای زیادی با اخلاق کاربردی دارد، حتماً مورد نیاز است. ولی بیش از هر رشته ای به نظر بنده به فلسفه و فلسفه اخلاق نیاز داریم.
رهنامه: آثار نوشته شده مفیدی در زمینه اخلاق کاربردی اگر در ذهنتان است معرفی بکنید.
استاد: بله. خوشبختانه آثار خوبی تاکنون تولید شده و آثار بسیاری نیز در دست انتشار است. اینجا از باب نمونه چند اثر از میان آثار شاخص را به صورت فیالبداهه معرفی میکنم. کتاب «اخلاق کاربردی: چالشها و کاوشهای نوین در اخلاق عملی» اثر جمعی از همکاران بنده است که حدود ده سال پیش از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد و تاکنون چند نوبت تجدید چاپ شده است.
کتاب «جستارهایی در اخلاق کاربردی» که دانشگاه قم منتشر کرده است. کتاب «اخلاق پژوهش» که زیر نظر استاد، دکتر محسن جوادی، باز از سوی دانشگاه قم انتشار یافته است. کتابهای اخلاق کاربردی در ایران و اخلاق کاربردی در اسلام و ایران که به همت استاد، دکتر احد فرامرز قراملکی تدوین و منتشر شده است. و اخیراً «دانشنامه اخلاق کاربردی» که به همت دوستان محقق ما در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی وارد بازار شده است.