
این مقاله ضمن اشاره به اینکه دریافت سیره ائمه معصوم در تفسیر نیاز به تحقیق گسترده و مفصل دارد بیان میدارد آنچه را که به طور اجمالی و خلاصه با توجه به آیات و روایات تفسیر شده در دسترس ما از طرف معصومان اشاره دارد و قطعی میباشد این است که ایشان قرآن را به به روش عقلایی و عرفی و بر اساس سیره عقلا در فهم معانی و کلام تفسیر می کردهاند. این متن برای اثبات این مطلب در ضمن سرفصل هایی با عناوین: فهم معنا براساس مفاهیم عرفی کلمات، توجه به ادبیات ویژه کلام، سیاق، فضای صدور کلام و… به ذکر مثالهایی از نحوه تفسیر ایات به وسیله روایات میپردازند.
نظریه جامع و صریحی درباره اینکه قرآن را چگونه باید تفسیر کرد، از مفسران آگاه به همه معانی قرآن، یعنی رسول خدا(ص) و اهل بیت معصوم آن حضرت در دست نیست. البته در تفسیر بخشی از آیات قرآن و در بیان اموری مانند نکوهش تفسیر به رأی، تفسیر بدون علم، دور بودن تفسیر قرآن از عقول انسان و نکوهش کسانی که بدون صلاحیت لازم به تفسیر قرآن پرداختهاند، روایات فراوانی از آن بزرگواران در تفاسیر و کتب روایی، به صورت پراکنده نقل شده است. جمعآوری آن روایات، بررسی سند و فهم مدلول آنها، ملاحظه نسبت آنها با یکدیگر و به دست آوردن مکتب تفسیری آنان از مجموع آن روایات با توجه به قراین متصل و منفصل، تحقیق گسترده و دقیقی را میطلبد که در این نوشتار مجال آن نیست. آنچه در حدّ گنجایش این نوشتار میتوان بیان کرد این است که سیره عقلا در محاورات و فهم و تفسیر معنای کلام، بر حسب آنچه در روششناسی تفسیر قرآن بیان و اثبات شده، این است که معنی و مفهوم هر کلامی را براساس مفاهیم عرفی کلمات و ادبیات ویژه آن کلام و با توجه به همه قراین متصل و منفصل آن به دست میآورند. در روایات نقل شده از معصومین، نه تنها این روش که در همه زمانها و در عصر آن بزرگواران معمول بوده، رد نشده است بلکه زوایایی از آن تایید شده است و این، کاشف از قبول این روش نزد آنان است. بر این اساس میتوان گفت مکتب تفسیری و نظریه آنان درباره تفسیر قرآن، این است که قرآن را باید به روش عقلایی و عرفی (روشی که عقلا در فهم و تفسیر معنای کلام به کار میبرند) تفسیر کرد. اینک ویژگیها و زوایایی از این روش را با روایات مؤیّد آن ذکر میکنیم:
فهم معنا بر اساس مفاهیم عرفی کلمات
از ویژگیهای روش عقلایی این است که معنی و مقصود کلام براساس مفاهیم عرفی کلمات ـ معنایی که مردم آشنا با زبان آن کلام، از کلمات میفهمند ـ به دست میآید. در برخی از روایات نقل شده از معصومین (ع) نیز توجه به این ویژگی دیده میشود و به معنایی از کلام که بر این اساس به دست میآید استدلال شده است. بهعنوان مثال در ضمن روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده پس از بیان اینکه خدا به «قلم» فرمود: آنچه را که بوده و تا قیامت خواهد بود بنویس و قلم، همه آنها را در پوستی (صفحهای) از نقره سفیدتر و از یاقوت روشنتر نوشت، چنین آمده است: «فهو الکتاب المکنون الذی منه النسخ کلّها الستم عربا؟ فکیف لاتعرفون معنی الکلام و احدکم یقول لصاحبه: انسخ ذلک الکتاب. او لیس إنما ینسخ من کتابٍ آخر من الاصل؟ و هو قوله «انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون»[1]؛[2] پس آن ـ پوستی که قلم همه چیز را در آن نوشت ـ همان کتاب مکنون است که نسخهها همه از آن است؛ آیا عرب نیستید؟ پس چگونه معنای کلام را نمیفهمید؟ در حالی که یکی از شما به همراهش میگوید: آن کتاب را نسخهبرداری کن. آیا جز این است که از کتاب دیگری که اصل است نسخهبرداری میشود؟ و آن، قول او (خدای متعال) است: به راستی ما آنچه را شما عمل میکردید استنساخ میکردیم». در این حدیث بر مبنای اینکه عرب از کلمه نَسخ و استنساخ کتاب، معنای رونویسی از کتاب اصلی را میفهمد به آیه «إنّا کنّا نستنسخ …» استدلال شده که کتاب مکنون،[3] همان کتاب اصلی است که نسخهبرداریها و رونوشتها از آن است. این حدیث اعتبار و قابل استدلال بودن معنایی از کلام را که بر مبنای مفهوم عرفی مفردات آن به دست میآید، تأیید میکند.
فهم معنا در قالب ادبیات ویژه کلام
یکی دیگر از ویژگیهای روش عقلایی این است که معنای کلام در قالب ادبیات ویژه آن به دست میآید. در برخی از روایات نیز توجه به نکات ادبی کلام دیده میشود و بر مبنای خاصی که نکات ادبی کلام، افاده میکند تکیه شده است. مثلاً در روایتی که با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل شده است، آن حضرت در پاسخ زراره که دلیل کافی بودن مسح به بخشی از سر را پرسید، فرمود: «لان الله عزّوجلّ یقول فاغسلوا وجوهکم. فعرفنا ان الوجه کلّه ینبغی ان یغسل ثمّ قال «و ایدیکم الی المرافق». ثم فصل بین الکلام[4] فقال وامسحوا بروسکم فعرفنا حین قال برؤسکم أن المسح ببعض الرأس لمکان الباء … ؛[5] زیرا خدای عزّوجلّ فرموده است: فاغسلوا وجوهکم. پس دانستیم که همه صورت میبایست شکسته شود. سپس فرمود: و ایدیکم الی المرافق. بعد بین کلام فرق گذاشت و فرمود: وامسحوا برؤسکم. پس وقتی فرمود برؤسکم به لحاظ وجود باء دانستیم که مسح به بخشی از سر کافی است». در این روایت امام باقر (ع) به اینکه خدای متعال در متعلَّق فاغسلوا (وجوهکم و ایدیکم) «باء» ذکر نکرده و در متعلق وامسحوا (برؤوسکم) باء آورده است، استدلال کرده که در وضو، مسح، به بخشی از سر است و از آن معلوم میشود که در فهم معنای آیات قرآن به خصوصیات ادبی آیات نیز باید توجه شود.
همچنین در روایت دیگری نقل شده که آن حضرت بعد از ذکر «الحمدلله» فرمودند:
«ما ترکت و لا بقیت شیئاً. جعلت جمیع انواع المحامد للّه عزّوجلّ فما من حمد الّا و هو داخل فی ما قلت؛[6]
(با ذکر الحمدلله) چیزی (از حمد خدا) را ترک نکرده و باقی نگذاشتم. (زیرا) همه انواع حمدها را برای خدای عزّوجلّ قرار دادم. هیچ حمدی نیست مگر در آنچه گفتم داخل است».
در این روایت سخنی که از امام (ع) نقل شده بهعنوان تفسیر «الحمدلله»ای که جملهای از قرآن است مطرح نشده است. ولی با توجه به اینکه این جمله در قرآن ذکر شده و اذکار ائمه (ع) نیز برگرفته از قرآن کریم است، میتوان این سخن را تفسیر این جمله از قرآن به شمار آورد. از این روی مفسران روایی این روایت و نظیر آن را در تفسیر سوره حمد آوردهاند. در این روایت به وجه اینکه «الحمدلله» همه حمدها را در بر دارد نیز تصریح نشده است. ولی معلوم است که این معنی از الف و لام «الحمد» که برای استغراق جنس است استفاده شده است.[7] بر این اساس این روایت نیز مؤید آن است که معنای آیات باید با توجه به نکات ادبی زبان عربی به دست آید.
فهم معنا با توجه به سیاق
از ویژگیهای دیگر روش عقلایی این است که سیاق کلام یکی از قراین متصل به کلام تلقی میشود و معنای کلام با توجه به آن به دست میآید. در روایات نیز توجه به سیاق برای فهم معنای آیات، دیده میشود. مثلاً در ضمن روایتی از امام علی بن الحسین (ع) نقل شده است:
«و لقد اسمعکم الله فی کتابه ما قد فعل بالقوم الظالمین من اهل القری قبلکم. حیث قال: و کم قصمنا من قریةٍ کانت ظالمةٍ[8] و إنّما عنی بالقریة أهلها حیث یقول: و أنشانا بعدها قوماً اخرینَ؛[9] محققاً خدا در کتابش آنچه را پیش از شما نسبت به گروه ستمکار از اهل قریهها انجام داده است به شما شنوانده است. زیرا فرموده است: چه بسیار قریهای را که ستمکار بودند، در هم شکستیم و جز این نیست که از قریه اهل آن را قصد کرده است. زیرا (پس از آن) میفرماید: و بعد از آنها گروه دیگری را پدید آوردیم». در این حدیث برای بیان اینکه منظور از قریه در جمله «و کم قصمنا من قریة» اهل آن است، به سیاق آن (جمله بعد از آن) استناد شده است.
از ویژگیهای روش عقلایی این است که معنی و مقصود کلام براساس مفاهیم عرفی کلمات ـ معنایی که مردم آشنا با زبان آن کلام، از کلمات میفهمند ـ به دست میآید. در برخی از روایات نقل شده از معصومین (ع) نیز توجه به این ویژگی دیده میشود و به معنایی از کلام که بر این اساس به دست میآید استدلال شده است.
در روایت دیگری نیز با سند موثّق[10] نقل شده که عباد بصری در راه مکه امام علی بن الحسین (ع) را ملاقات کرد و به آن حضرت گفت: جهاد و دشواری آن را ترک کردهای و به حج و آسانی او روی آوردهای؟! به راستی خدای تعالی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[11]. امام (ع) به وی فرمود: آیه را تمام کن (ادامه بده). پس (از آن خدای متعال) فرموده است: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُون الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ».[12] پس آن حضرت فرمود: «هر گاه کسانی را که دارای این صفات باشند دیدیم، جهاد به اتفاق آنان از حج برتر است».[13]
در این روایت، امام (ع) برای بیان بطلان توهّم عباد بصری از معنای آیه «ان الله اشتری من المومنین» (که خیال میکرده این آیه دلالت دارد مطلق جهاد به اتفاق هر کسی باشد از حجّ برتر است) به سیاق آیه بعد از این آیه، استناد کرده است و اطلاق «المؤمنین» در آیه اول را به صفاتی که در آیه بعد ذکر شده مقیّد کرده است. از این استناد به خوبی فهمیده میشود که در نظر آن حضرت، فهم معنای آیات باید با توجه به سیاق انجام گیرد و معنایی که بدون توجه به سیاق به دست آید، اعتباری ندارد.
فهم معنا با توجه به فضای صدور کلام
از ویژگیهای دیگر سیره عقلا در محاورات این است که معنا و مقصود هر کلامی را با توجه به فضایی که کلام در آن صادر شده به دست میآورند. یعنی سبب، زمان و مکان صدور کلام، فرهنگ و ذهنیت افراد در وقت صدور آن را قرینه متصل به کلام دانسته و آنها را در تعیین معنای کلام مؤثر میدانند. در روایات نقل شده از مفسران واقعی نیز فراوان دیده میشود که برای بیان معنای آیات، فضای نزول آیات را یادآور میشوند. کلینی با سندی نسبتاً خوب[14] از امام باقر (ع) چنین روایت کرده است: «جابر بن عبدالله به من خبر داد: هر گاه یکی از مشرکین در اطراف خانه (کعبه) از رسول خدا (ص) عبور میکرد. پشت خود را خم میکرد و سر فرود میآورد و سرش را با جامهاش میپوشاند تا رسول خدا (ص) او را نبیند. پس در پی آن، خدای عزّوجلّ آیه «الا انهم یثنون صدورهم لیستخفوا منه الا حین یستغشون ثیابهم یعلم ما یسرّون و ما یعلنون[15] را نازل کرد».[16]
در این روایت دیده میشود که امام (ع) برای روشن شدن معنای آیه یاد شده، سبب نزول آن را از جابر بن عبدالله که از صحابه و ناظر اعمال مشرکین بوده نقل کرده است.
هم چنین با سندی مشتمل بر ارسال[17] روایت کرده است که از امام صادق (ع)، سوال شد که سعی بین صفا و مروه واجب است یا مستحّب. آن حضرت فرمود: واجب است. (راوی میگوید) گفتم: آیا خدای عزّوجلّ نفرموده است «فلا جناح علیه ان یطوّف بهما»؟[18] امام فرمود: آن، در عمره قضا بوده است که رسول خدا (ص) بر مشرکان شرط کرد که بتها را از صفا و مروه بردارند. شخصی به کاری مشغول شد و سعی را ترک کرد تا روزها گذشت و بتها برگردانده شدند. پس به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: ای رسول خدا (ص) فلانی سعی بین صفا و مروه نکرده و بتها برگردانده شدهاند (چه کند؟) پس خدای عزّوجلّ «فلا جناح علیه أن یطوّف بهما» را نازل فرمود. یعنی در حالی که بر آن دو کوه (صفا و مروه) بتها هستند، گناهی بر او نیست که بین آن دو طواف (سعی) به جا آورد.[19]
در این روایت دیده میشود که امام (ع) برای بیان اینکه آیه یادشده بر واجب نبودن سعی بین صفا و مروه دلالت ندارد به سبب نزول آن استناد کرده است.
در تفسیر قمی ذیل آیه «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً»[20] با سندی معتبر،[21] روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که حاکی از آن است که این آیه تا «و کان سعیکم مشکوراً»،[22] پس از آنکه حضرت علی (ع) طعام خود و خانوادهاش را به مسکین و یتیم و اسیر عطا فرمود، نازل شده است.[23] از این روایت نیز استفاده میشود امام صادق (ع) که یکی از مفسران واقعی است، سبب نزول آیه را ذکر کرده تا مصادیق ابرار و کسانی که این آیات بازگوکننده عمل و اخلاص آنان است معلوم شده و معنای این آیات آشکارتر شود.
در روایت دیگری که از آن حضرت نقل شده است برای بیان اینکه در آیه 55 سوره مائده منظور از «الذین یقیمون الصّلوة و یؤوتون الزّکوة و هم راکعون» حضرت علی (ع) و امامان از اولاد او تا روز قیامت است، سبب نزول آن، که انفاق حضرت علی (ع) در حال نماز بوده است ذکر شده است.[24] اینگونه موارد، فراوان در روایات نقل شده از مفسران واقعی دیده میشود که برای اختصار به ذکر این چهار مورد و آدرس مواردی دیگر[25] در پاورقی اکتفا میشود.
فهم معنا با توجه به معلومات عقلی
یکی دیگر از ویژگیهای روش عقلا در محاورات این است که معلومات عقلی، بدیهیات و براهین قطعی آشکار، را از قراین کلام میدانند و معنای کلام و مقصود گوینده را با توجه به آن به دست میآورند. در روایات تفسیریِ مفسران واقعی نیز این ویژگی فراوان دیده میشود. نمونههایی از آن را یادآور میشویم:
«عن علی بن فضال، عن ابیه قال سألت الرضا، علیه السلام، عن قولِ اللهِ عزّوجلّ جاء ربّک والملک صفّاً صفّاً.[26] فقال: إنّ الله سبحانه لایوصف بالمجییء و الذهاب تعالی عن الانتقال انّما یعنی بذلک و جاء امرُ ربّک؛[27] از علی بن فضال از پدرش روایت شده که مقصود از خدای عزّوجل ـ پروردگارت و فرشتگان صف در صف بیایند ـ را از (امام) رضا (ع) پرسیدم. فرمود: خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمیشود. از انتقال (و جابهجایی) برتر است. جز این نیست که از آن سخن، و فرمان پروردگارت بیاید را قصد کرده است».
بر حسب این روایت، امام (ع)، «جاء ربّک» را که معنای لفظی آن با قطع نظر از قرینه عقلی «پروردگارت بیاید» است به استناد این معلوم عقلی که خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمیشود و منزه از انتقال است به «فرمان پروردگارت بیاید» تفسیر کرده است.
«عن ابی جعفر (محمد بن نعمان) قال سألت اباعبدالله، علیه السلام، عن قول الله عزّوجلّ و هو الله فی السّموات و فی الارض.[28] قال کذلک هو فی کل مکانٍ. قلت بذاته؟ قال: و یحک انّ الاماکن اقدار. فاذا قلت فی مکان بذاته لرمک ان تقول فی اقدار و غیر ذلک و لکن هو بائن من خلقه محیط بما خلق علماً و قدرة و إحاطة و سلطاناً و ملکاً و لیس علمه بما فی الارض باقل مما فی السماء لایبعد منه شیء، و الاشیاء له سواء علماً و قدرة و سلطاناً و ملکاً و إحاطةً».[29]
در این روایت نیز به استناد امتناع مکان داشتن ذات باری تعالی و لوازم آن، که از معلومات عقلی است، آیه «و هو الله فی السموات و فی الارض»[30] به احاطه خدای متعال بر آسمانها و زمین و سایر مخلوقات و کمتر نبودن علم خدا به آنچه در زمین است از علم او به آنچه در آسمان است و دور نبودن چیزی از او و برابری اشیاء در برابر علم و قدرت و ملک و سلطنت و احاطه او تفسیر شده است.
در روایات نقل شده از مفسران واقعی نیز فراوان دیده میشود که برای بیان معنای آیات، فضای نزول آیات را یادآور میشوند.
ـ «عن البرقی عن ابیه یرفعه الی ابی عبدالله، علیه السلام، فی قول الله عزّوجلّ فلمّا فاسقونا انتقمنا منهم[31] قال: إنّ الله تبارک و تعالی لا یأسف کاسفنا و لکنه خلق اولیاء لنفسه یاسفون و یرضون و هم مخلوقون مدبّرون فجعل رضاهم لنفسه رضی و سخطه لنفسه سخطاً … و لو کان یصل الی المکوّن الاسف و الضجر و هو الذی احدثهما و أنشاهما لجاز لقائلٍ أن یقول انّ المکوّن یبید یوماً لانّه اذا دخله الضجر و الغضب دخله التغییر و اذا دخله التغییر لم یومن علیه الابادة و لو کان ذلک کذلک لم یعرف المکوّن من المکوّن و لا القادر من المقدور و لا الخالق من المخلوق تعالی الله عن هذا القول علوّاً کبیراً».[32]
در این روایت که از امام صادق (ع) نقل شده نیز به قرینه این معلوم عقلی که راه یافتن اسف (غضب) بر خدای متعال ممتنع است، اسناد «اسفوا» به «تا» اسناد مجازی و مجاز عقلی تلقّی شده و «اسفونا» به اینکه «اولیای خدا را به خشم در آوردند» معنی گردیده است.
ـ «روایت شده که عمرو بن عبید از امام باقر (ع) معنی و مقصود از غضب در آیه «و من یحلل علیه غضبی فقد هوی»[33] را سؤال کرد. آن حضرت فرمود: «هو العقاب یا عمرو، انّه من زعم انّ الله عزوّجلّ زال من شیءٍ الی شیءٍ فقد وصفه صفة مخلوقٍ انّ الله عزوجل لایستفزه شیءٌ و لایغیرّه؛[34] ای عمرو، آن (غضب) کیفر است. زیرا کسی که گمان کند خدای عزوجل از حالتی به حالت دیگر تغییر مییابد او را به صفت مخلوق توصیف کرده است. به راستی خدای عزوجل را هیچ چیز بر نمیانگیزد و او را تغییر نمیدهد».
در این روایت نیز به استناد این معلوم عقلی که غضب به معنای معروفش صفت مخلوق است و خدا را هیچ چیز بر نمیانگیزاند و تغییر نمیدهد، غضب خدا به کیفر خدا تفسیر شده است. اینگونه روایات بسیار است.[35] برای اختصار به همین چهار روایت که از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و امام رضا (ع) نقل شده است اکتفا میکنیم.
فهم معنا با توجه به ویژگیهای گوینده کلام
عقلا در فهم معنای کلام به صفات گوینده آن نیز توجه میکنند و معنایی را که مناسب با صفات گوینده کلام باشد از کلام میفهمند. در برخی از روایات مفسران واقعی نیز این ویژگی دیده میشود. بهعنوان مثال روایتی نقل شده است که در ضمن آن امام صادق (ع) در احتجاج بر ابوحنیفه معنایی را که وی برای برخی از آیات ذکر میکند به استناد اینکه «خدا جز حق سخن نمیگوید» ردّ کرده است. قسمتی از آن روایت چنین است:
«… قال: فأخبرنی عن قول الله عزوجل و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاماً امنین.[36] ایّ موضع هو؟ قال ابوحنیفه، هو ما بین مکّة و المدینة، فالتفت ابوعبدالله، علیه السلام، الی جلسائه و قال: نشدتکم بالله هل تسیرون بین مکّة و المدینة و لا تأمنون علی دمائکم من القتل و علی اموالکم من السرق؟ فقالوا: اللهم نَعَم، فقال ابوعبدالله، علیه السلام، و یحک یا اباحنیفه انّ الله لایقول الّا حقّاً أخبرنی عن قول الله عزوجل و من دخله کان فامنا.[37] ایّ موضع هو؟ قال: ذلک بیت الله الحرام. فالتفت ابوعبدالله، علیه السلام، الی جلسائه و قال نشدتکم بالله هل تعلمون إنّ عبدالله بن الزبیر و سعید بن جبیر دخلاه فلم یامنا القتل؟ قالوا: اللهم نعم. قال ابوعبدالله، علیه السلام: و یحک یا اباحنیفه، ان الله لایقول الّا حقّا؛[38] امام صادق علیه السلام، فرمود: از (معنای) قول خدای عزوجل و قدرّناه فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایّاماً ءامنین به من خبر ده که آن (محلّ سیر) چه موضعی است؟ گفت: بین مکه و مدینه است. ابوعبدالله (امام صادق، علیه السلام، به اهل مجلس رو کرد و فرمود: شما را به خدا آیا (جز این است) که بین مکه و مدینه سیر میکنید در حالی که بر خونهایتان از قتل و بر مالهایتان از دزدی ایمن نمیباشید؟ گفتند: آری به خدا (چنین است). ابوعبدالله (ع) فرمود: وای بر تو ای ابوحنیفه، قطعاً خدا جز حق سخن نمیگوید: (بار دیگر امام فرمود) از قول خدای عزوجل و من دخله کان أمناً خبر بده که آن (محلّ امن) چه مکانی است؟ (ابوحنیفه) گفت: بیت الله الحرام است. (باز) حضرت به اهل مجلس رو کرد و فرمود: شما را به خدا آیا میدانید که عبدالله بن زبیر و سعید بن جبیر به آن (خانه) وارد شدند و از کشته شدن ایمن نماندند؟ گفتند: آری به خدا (چنین بود). ابوعبدالله (ع) (بار دیگر) فرمود: وای بر تو ای ابوحنیفه، قطعاً خدا جز حق سخن نمیگوید …».
در این روایت ملاحظه میشود که امام (ع) برای ابطال تفسیر ابوحنیفه که محل سیر در آیه اول را بین مکه و مدینه و محل امن در آیه دوم را خانه کعبه معرفی میکند، به این صفت باری تعالی که جز حق سخن نمیگوید استناد کرده است.
فهم معنا با توجه به ویژگیهای مخاطب
یکی دیگر از زوایای روش عقلا در محاورات، قرینه قرار دادن خصوصیات مخاطب و توجه به آن در فهم و تفسیر معنای کلام و مقصود گوینده آن است و در برخی از روایاتِ تفسیری نقلشده از مفسران واقعی نیز این ویژگی دیده میشود. بهعنوان مثال در روایتی نقل شده است که یحیی بن اکثم به وسیله نامه مسائلی را از موسی فرزند امام جواد (ع) میپرسد. یکی از آن مسائل این است که در آیه «فإن کنت فی شکٍّ ممّا انزلنا الیک فسرّ الذین یقرءون الکتب من قبلک»[39] مخاطب چه کسی است؟ اگر مخاطب آن پیامبر (ص) بوده است که آن حضرت در آنچه خدا بر او نازل کرده است شک نداشته است. اگر مخاطب غیر آن حضرت بوده است لازم میآید که قرآن بر غیر آن حضرت نازل شده باشد. موسی از برادرش امام هادی (ع) این مسئله را میپرسد. آن حضرت میفرماید: مخاطب آن رسول خدا (ص) است و در آنچه خدا بر او نازل کرده است شک نداشته است. ولی نادانها گفته بودند: چرا خدا از فرشتگان پیامبری را به سوی ما بر نمیانگیزد؟ همانا بین او (حضرت محمد «ص») و غیر او در بینیازی از خوردنی و نوشیدنی و راه رفتن در بازارها فرقی نیست. خدای عزوجل به پیامبرش وحی کرد که در حضور آن نادانان از کسانی که کتاب (آسمانی) پیش از تو را قرائت میکنند بپرس. آیا خدا پیش از تو جز پیامبری را که غذا میخورده و در بازار راه میرفته است مبعوث کرده است؟ و همانا (خدا) فرموده است: «و ان کنت فی شکّ» و حال آنکه (پیامبر «ص») در شک نبوده است؛ اما برای هماهنگی و مماشات با آنان بوده است. همانگونه که به آن حضرت فرموده است: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین».[40] اگر خدای تعالی فرموده بود: «نبتهل فنجعل لعنة الله علیکم» (مسیحیان) مباهله را اجابت نمیکردند (از این روی خدا چنین فرمود) و حال آنکه میدانسته است که پیامبر، صلی الله علیه و آله، اداکننده رسالت اوست و از دروغگویان نبوده است. هم چنین (در مورد این آیه نیز) پیامبر (ص) میدانسته است که در آنچه میگوید صادق است (و هیچ شکی نداشته است) ولی دوست داشته است که انصاف را رعایت کند (و خود را به جای آنان فرض کند).[41]
یکی دیگر از ویژگیهای روش عقلا در محاورات این است که معلومات عقلی، بدیهیات و براهین قطعی آشکار، را از قراین کلام میدانند و معنای کلام و مقصود گوینده را با توجه به آن به دست میآورند.
جمله «فإن کنت فی شکٍّ ممّا انزلنا إلیک» با قطع نظر از اینکه مخاطب آن پیامبر اکرم (ص) است که نه تنها در آنچه بر او نازل شده شک نداشته بلکه زمینه چنین شکی نیز در او منتفی بوده است، ظهور دارد که مخاطب آن در آنچه بر او نازل شده شک داشته یا در معرض چنین شکی بوده است. ولی به قرینه اینکه در مخاطب آن (پیامبر اکرم «ص») زمینه بروز چنین شکی قطعاً منتفی بوده است، از چنین ظهوری صرفنظر شده و بر مماشات و هماهنگی با مخالفان نبوّت آ« حضرت و انصاف با آنان حمل شده است. این همان قرینه قرار دادن خصوصیات مخاطب است که مورد سیره عقلاست.
در خور ذکر است که بسیاری از خطابهای قرآن کریم به روش «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره»[42] است و در روایت معتبر[43] از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: قرآن به روش «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» نازل شده است[44] و در غالب آن موارد قرینه صارفه، همان خصوصیات مخاطب است.
فهم معنا با توجه به مشخصات موضوع کلام
همانگونه که در روششناسی تفسیر قرآن بیان شده است، یکی دیگر از اموری که عقلا در محاورات خود آن را قرینه کلام قرار میدهند مشخصات خارجی موضوع کلام است که در صورتی که آن مشخصات برای مخاطبان معلوم یا قابل معلومشدن باشد گوینده آن را قرینه کلام خود قرار میدهد و در بیان مقصود خود به لفظی که به قرینه آن مشخصات مقصودش را به مخاطبان بفهماند اکتفا میکند. از این روی مخاطبان هر کلامی معنای آن کلام را با توجه به مشخصات خارجی موضوع آن کلام به دست میآورند و معنایی را که با در نظر گرفتن آن مشخصات از کلام فهمیده میشود معتبر، کاشف از مراد گوینده و قابل احتجاج میدانند.[45] در روایات تفسیری نقل شده از مفسران واقعی نیز توجه به مشخصات خارجی موضوع آیات و کمک گرفتن از آنها برای آشکار کردن معنی و مفاد آیات دیده میشود. در آیاتی که موضوع آنها پدیدهای طبیعی است در تفسیر مفاد آن آیات، خواص و اوصاف آن پدیدهها بیان شده است. بهعنوان مثال در مورد آیه «و علمت و بالنجم هم یهتدون»[46] از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودهاند: «آن ستاره جدی است؛ زیرا که آن ستارهای است که غروب نمیکند و بنای قبله بر آن است و اهل دشت و دریا به واسطه آن هدایت میگیرند و راه خود را پیدا میکنند».[47]
بر حسب این روایت، رسول خدا (ص) برای بیان اینکه «النجم» در این آیه چه ستارهای است و برای تفسیر «اهتداء به نجم» که در این آیه مطرح شده، مشخصات ستاره جدی را بیان فرموده است.
در تفسیر آیاتی که موضوع آنها با پدیدههای تاریخی مرتبط است، مشخصات خارجی آن پدیدههای تاریخی بیان شده است. بهعنوان مثال در تفسیر آیه «و فرعون ذی الأوتاد»[48] از ابان احمر نقل شده که از ابوعبدالله (امام صادق «ع») پرسیدم که چرا (فرعون) ذی الاوتاد نامیده شده است؟ فرمود: برای اینکه وقتی میخواست شخصی را شکنجه دهد، او را با صورت بر روی زمین پهن میکرد. دستها و پاهایش را میکشید و آنها را با چهار میخ در زمین میخکوب میکرد. گاهی او را بر روی تختهای به کیفیت یاد شده میخکوب میکرد و او را به این حالت رها میکرد تا بمیرد.[49] بر حسب این روایت امام (ع) برای تفسیر کلمه «ذی الاوتاد» پدیده تاریخی مربوط به آن را بیان کرده است.
ـ در تفسیر آیه کریمه «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا»[50] با سندی معتبر[51] از امام صادق (ع) مطالبی نقل شده که حاصل آن چنین است: یهود در کتابهایشان دیده بودند که محل هجرت حضرت محمد (ص)، محلّی بین «عَیر»[52] و «اُحُد» است و با تفحص پی بردند که آن، زمین مدینه است. از این روی در آنجا سکونت گزیدند و «تُبَّع»[53] در آغاز با آنان جنگید. وقتی خبر احسان و مهربانی آنان نسبت به ضعیفان اصحاب خود به وی رسید آنان را امان داد و تصمیم گرفت در بلاد آنان اقامت کند. یهود به او گفتند: این مکان از آنِ تو نیست. اینجا محل هجرت پیامبری است و برای هیچ کس جز او نیست. وی گفت: پس من در اینجا کسانی را جانشین خود میکنم تا زمانی که آن پیامبر آمد او را یاری کنند. دو قبیله کوچک اوس و خزرج را جانشین کرد. وقتی افراد آن دو قبیله زیاد شدند اموال یهود را میگرفتند. یهود به آنان میگفتند: وقتی محمد (ص) مبعوث شود حتماً شما را از خانهها و اموال ما بیرون میکند. وقتی خدا محمد (ص) را برانگیخت انصار (اوس و خزرج) به او ایمان آوردند و یهود به او کفر ورزیدند. این، (معنای) قول خدای عزوجل است (که فرموده است): «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا به فلعنة الله علی الکافرین؛ و از پیش بر کافران پیروزی میجستند. ولی وقتی آنچه را شناخته بودند به نزد آنان آمد، به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد».[54]
در این روایت دیده میشود که امام صادق (ع) برای آشکار شدن معنای این آیه، قضیه تاریخی مربوط به آن را که مشخصات خارجی موضوع آن را در بر دارد یادآور شدهاند.
از این نوع روایات زیاد است. چون مجال ذکر همه آنها نیست به ذکر آدرس برخی از آن روایات در ذیل اکتفا میشود.[55]
یکی دیگر از زوایای روش عقلا در محاورات، قرینه قرار دادن خصوصیات مخاطب و توجه به آن در فهم و تفسیر معنای کلام و مقصود گوینده آن است.
به همین ترتیب آیاتی که موضوع آنها امور غیبی از قبیل معراج پیامبر (ص) بهشت و مانند آن است برای آشکار شدن معنی و مفاد آن آیات، مشخصات خارجی آن امور که پی بردن به آنها جز از طریق وحی و مرتبطین با وحی میسر نبوده در روایات بیان شده است. نمونه آن چنین است: در توضیح کلمه «سدرة المنتهی» در آیه 14 سوره نجم از ابوجعفر (امام باقر «ع») چنین نقل شده است: «إنّما سمّیت سدرة المنتهی لانّ اعمال اهل الارض تصعد بها الملائکه الحفظة الی محلّ السدرة و الحفظة البررة دون السدرة یکتبون ما یرفع الیهم من أعمال العباد فی الارض قال فینتهون بها الی محل السدرة؛ همانا سدرۀ المنتهی نامیده شده است برای اینکه فرشتگان نگهبانِ (اعمال)، عملهای اهل زمین را تا محل سدره بالا میبرند و در نزد سدره حافظان نیک، آنچه از عملهای بندگان در زمین که به سوی آنان بالا برده میشود، مینویسند. فرمود پس آن (اعمال) را به محل سدرة منتهی میکنند».[56]
بر حسب این روایت، امام باقر (ع) برای تفسیر «سدرة المنتهی» مشخصات خارجی آن را که درختی است که اعمال بندگان را تا نزد آن بالا میبرند و اعمال به آنجا منتهی میشود، بیان فرموده و با این بیان وجه توصیف «سدرة» به «المنتهی» را آشکار کرده است.
در ذیل آیات «فامّا إن کان من المقرّبین فروح و ریحانٌ و جنّت نعیمٍ … و اما إن کان من المکذبین الضالین فنزل من حمیمٍ و تصلیة جحیمٍ»[57] روایتی از امام صادق (ع) در بیان وضعیت مؤمن و کافر در قبر نقل شده و در ضمن آن آمده است که نکیر و منکر از بهشت برای مؤمن طعام میآورند، «رَوح» (راحتی) و «ریحان» (بوی خوش) بر او وارد میکنند و این همان رَوح و ریحانی است که در آیه «فامّا إن کان من المقربین فروح و ریحان …» وعده داده شده است و برای کافر دری به سوی جهنم میگشایند و از جهنم حمیم را برایش حاضر میکنند و این (معنای) قول خدای عزوجل است (که فرموده): «و اما ان کان من المکذبین الضّالین فنزل من حمیم …»[58]. با این بیان آشکار کرده است که رَوح و ریحان از نعمتهایی است که در قبر به مؤمن عطا میشود و حمیم از کیفرهایی است که در قبر بر کافر وارد میشود.
فهم معنا با توجه به سایر کلامهای گوینده
روش عقلا در فهم و تفسیر معنای کلام این است که اگر مدلول کلام گویندهای از جهتی مبهم و نامعلوم باشد، ابهام آن را با کمک گرفتن از سایر کلامهای وی برطرف میکنند. اگر گوینده از کسانی باشد که مطالب خود درباره یک موضوع را یکباره بیان نمیکند و به تدریج بیان میکند برای فهم مراد جدی وی از کلامش، توجه به کلامهای دیگر وی و فحص از آن را لازم میدانند. در روایات تفسیری نقل شده از مفسران واقعی نیز به کار گرفتن چنین روشی در تفسیر قرآن فراوان دیده میشود. در تفسیر و توضیح معنا و مقصود آیات به صورتهای مختلف از آیات دیگر استفاده شده است.
ـ گاهی برای تعیین مصادیق عینی و خارجی آیهای از آیه دیگر کمک گرفته شده است. بهعنوان مثال از امام حسن عسکری (ع) و امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر آیه «صراط الذین انعمت علیهم»[59] نقل شده است: «أی قولوا اهدنا صراط الذین انعمت علیهم بالتوفیق لدینک و طاعتک و هم الذین قال الله عزوجل: و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء و الصّلحین و حسن اولئک رفیقاً».[60] در این حدیث از جمله «فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین» استفاده شده که مصادیق عینی «الذین انعمت علیهم» پیامبران، صدّیقین، شهدا و صالحان است.
ـ در تفسیر آیه «و شاهدٍ و مشهودٍ»[61] روایت شده که امام حسن مجتبی (ع) فرموده است: شاهد محمد (ص) است و مشهود، روز قیامت است. آیا نشنیدهای که خدای سبحان میفرماید: «یایها النبی انا ارسنک شهدا و مبشراً و نذیراً»[62] و فرموده است: «ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود»[63].[64]
ـ گاهی معنا و مراد کلمهای که معانی و کاربردهای متعدد دارد به کمک آیه دیگر تبیین و تعیین شده است. بهعنوان مثال در جمله کریمه «و یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو»[65] کلمه عفو در معانی متعددی مانند زیادی و کثرت[66]، ترک [عقوبت][67] و غیر آن[68] کاربرد دارد. در تفسیر این آیه شریف، در معنای آن چهار قول ـ آنچه از مخارج اهل و عیال اضافه باشد، آنچه از مخارج سال اضافه باشد، پاکیزهترین و برترین مال، متوسط بین اسراف و اقتار ـ[69] ذکر شده است.[70] در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده «العفو» در آن آیه، به استناد آیه «و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً»[71] به وسط (میانه بین اسراف و اقتار) تفسیر شده است.[72]
هم چنین در آیه «و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»[73] بحث و اختلاف است که آیا «مِن» در «منکم» برای تبعیض است و امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است یا «من» بیانیّه است و امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است.[74] در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده است به استناد اینکه «مِن» در آیه «و من قوم موسی امّة یهدون بالحقّ»[75] ظهور در تبعیض دارد، در آیه فوق نیز «مِن» به تبعیض معنی شده و حکم آیه به گروهی از مسلمانان (نه همه آنان) اختصاص یافته و آیه دلیل قرار داده شده است بر اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب نیست. بر فرد قدرتمندی که فرمان او اطاعت میشود و معروف را از منکر تشخیص میدهد واجب است.[76]
گاهی برای به دست آوردن سبب مطلبی که در آیهای بیان شده و توضیح معنای آن، از آیه دیگر کمک گرفته شده است. بهعنوان مثال در روایتی که از امام رضا (ع) در ذیل آیه «ختم الله علی قلوبهم …»[77] نقل شده است، در بیان اینکه چرا بر دلهای آنها مهر زده است و منظور از مهر زدن بر دلها چیست از آیه «بل طبع الله علیها بکفرهم فلایومنون الّا قلیلاً»[78] کمک گرفته شده است.[79]
و هم چنین در روایتی که از امام صادق (ع) در تفسیر آیه «الذین اتینهم الکتب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم»[80] نقل شده است برای بیان اینکه آنها از کجا نبی خاتم (ص) را مانند پسرانشان میشناختند از آیه «محمد رسول الله والذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم ترئهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلاً من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود ذلک مثلهم فی التوریة و مثلهم فی الإنجیل»[81] استفاده شده است.[82]
در روایات تفسیری نقل شده از مفسران واقعی نیز توجه به مشخصات خارجی موضوع آیات و کمک گرفتن از آنها برای آشکار کردن معنی و مفاد آیات دیده میشود. در آیاتی که موضوع آنها پدیدهای طبیعی است در تفسیر مفاد آن آیات، خواص و اوصاف آن پدیدهها بیان شده است.
گاهی برای پاسخ به سؤالی که از مضمون آیهای پیدا شده است از آیه دیگر استمداد شده است. بهعنوان مثال از آیه «و سئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن الهة یعبدون»[83] که در آن بر حسب ظاهر نبی اکرم (ص) مامور به پرسش از پیامبران پیش از خود شده است، با توجه به اینکه آن حضرت در عصر آنان نبوده و فاصله آخرین آنها، حضرت عیسی (ع) با آن حضرت پانصد سال روایت شده است، این سؤال پیش میآید که پرسش آن حضرت از آنان به چه کیفیت بوده است. اگر پاسخ آن داده نشود درستی معنایی که از ظاهر آیه فهمیده میشود مورد ابهام و تردید قرار میگیرد. در روایتی که از امام باقر (ع) نقل شده با استفاده از آیه «سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصا الّذی بارکنا حوله لغریه من آیاتنا …»[84] و با بیان اینکه یکی از آن آیاتِ ارائه شده اجتماع پیامبران پیشین به نزد آن حضرت بوده است، پاسخ آن سوال داده شده است.[85] هر چند تعیّن تفسیر آیه یاد شده در معنایی که در این روایت بیان شده است در گرو صحت سند این روایت است؛ ولی با توجه به اینکه از روایات، تعدّد و تکرار معراج پیامبر اکرم (ص) استفاده میشود،[86] معنایی که در این روایت بیان شده بعید نیست. و احتمال اینکه از آیه همین معنا مراد باشد منتفی نیست.
گاهی برای رفع استبعاد از معنایی که برای آیه بیان شده به نظیر آن در آیه دیگر توجه داده میشود. بهعنوان مثال در تفسیر آیه «و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا»[87] در روایتی از امام باقر (ع) برای بیان منافات نداشتن تعبیر «لا جُناحَ» با وجوب شکسته خواندن نماز و بعید نبودن آن، به آیه «ان الصفا و المروة من شعائرالله فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه ان یطوّف بهما»[88] استناد شده است.[89]
گاهی برای تبیین موضوع حکمی که مجمل است از آیه دیگر کمک گرفته شده است. مانند اینکه از امام جواد (ع) در ذیل آیه «والسارق والسارقة فاطعوا ایدیهما»[90] نقل شده است که برای تبیین اینکه دست دزد را باید از بیخ چهار انگشت برید، نه از مچ و نه از آرنج، به آیه «و أنّ المسجد لله فلاتدعوا مع الله احداً»[91] استناد کرده است و فرموده است: مقصود از «مساجد» اعضای هفتگانهای است که بر آنها سجده میشود و چیزی که برای خدا است نباید قطع شود.[92]
اینگونه روایات بسیار زیاد است. ولی چون بیش از این مجال برای ذکر آنها نیست در روایات دیگری که به آن دست یافتهایم به ذکر آدرس در پاورقی اکتفا میکنیم.[93] سخن در این قسمت را با ذکر جملهای از نهج البلاغه که به طور کلی تفسیر بعضی از آیات به کمک بعضی دیگر را تأیید میکند، پایان میدهیم:
«کتابُ الله … ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه ببعضٍ؛[94] کتاب خدا …. برخی از آن به واسطه برخی دیگر آن سخن میگوید و برخی از آن گواه برخی دیگر از آن است».
نتیجهگیری
از آنچه تاکنون نقل شد، به دست آمد که سیره عقلا در فهم و تفسیر معنای کلام مورد تأیید مفسرّان واقعی، پیامبر و امامان معصوم (ع) نیز بوده است. با توجه به اینکه عرف و عقلا برای ابهامزدایی از معنای کلام، از هر قرینه و دلیلی که رافع ابهام باشد کمک میگیرند. بلکه برای پی بردن به مقصود گوینده فحص از همه قراین متصل و منفصل و توجّه به آن را لازم میدانند، میتوان گفت مکتب تفسیری اجتهادی جامع، مورد تأیید مفسران واقعی است.
پی نوشت ها:
[1]. جاثیه، آیه 29.
[2]. نورالثقلین، ج 5، ص 226، سوره واقعه، حدیث 94.
[3]. منظور از کتاب مکنون، کتاب مکنونی است که در آیه «انّه لقرآن کریم فی کتبٍ مکنونٍ» (واقعه آیات 77 و 78) ذکر شده است.
[4]. در بعضی از نسخهها «بین الکلامین» است.
[5]. فروع کافی، ج 3، ص 39، کتاب الطهارة باب 19 (مسح الرأس و القدمین) حدیث 4.
[6]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 46، حدیث 2، نظیر این روایت را حویزی از اصول کافی از امام صادق (ع) نیز نقل کرده است (ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 15، حدیث 59) و نظیر دیگر آن را از خصال صدوق از امام علی بن الحسین (ع) نقل کرده است، ر.ک: همان، حدیث 57.
[7]. علی بن عیسی، مؤلّف «کشف الغمّه» نیز وجه این معنا را چنین ذکر کرده است (ر.ک: البرهان، همان).
[8]. انبیاء، آیه 11.
[9]. انبیاء، آیه 11.
[10]. مجلسی (ره)، سند روایت را موثق معرفی کرده است. (ر.ک: مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج 18، ص 347).
[11]. توبه، آیه 111.
[12]. توبه، آیه 112.
[13]. فروع کافی، ج 5، ص 24، کتاب الجهاد، باب 6 ، حدیث 1، نورالثقلین، ج 2، ص 272، حدیث 358.
[14]. در سند روایت «سدیر» هست که توثیق خاص ندارد. ولی آیة الله خویی به دلیل اینکه از رجال کامل الزیارات و تفسیر قمی است او را ثقه دانسته است (ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 37).
[15]. هود، آیه 5.
[16]. نورالثقلین، ج 2، ص 335، حدیث 6 به نقل از روضه کافی.
[17]. زیرا از یکی از راویان حدیث با تعبیر «بعض اصحابنا» یاد شده است.
[18]. بقره، آیه 158.
[19]. فروع کافی، ج 4، ص 429 کتاب حج، باب 142، حدیث 8 .
[20]. انسان، آیه 8 .
[21]. رجال سند علی بن ابراهیم و پدر او و عبدالله بن میمون است که هر سه ثقه هستند (ر.ک: تجلیل، ابوطالب؛ معجم الثقات، ص 5، رقم 30، ص 76، رقم 502، ص 79، رقم 526).
[22]. انسان، آیه 22.
[23]. ر.ک: تفسیر القمی، ج 3، 422 و 423.
[24]. ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 643، رقم 257 به نقل از اصول کافی؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 480، حدیث 4.
[25]. ر.ک: نورالثقلین، ج 3، ص 96، حدیثهای 268 و 269؛ ج 4، ص 609، حدیث 71، ص 619، حدیث 106، ج 5، ص 145، حدیث 4، ص 392، حدیث 30، ص 477، حدیث 24.
[26]. فجر، آیه 22.
[27]. نورالثقلین، ج 5، ص 574، حدیث 20.
[28]. انعام، آیه 3.
[29]. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص 132 و 133، باب القدرة، حدیث 15.
[30]. انعام، آیه 3.
[31]. زخرف، آیه 55.
[32]. التوحید، ص 68 ، باب 26 (باب معنی رضاه عزّوجلّ و سخطه) حدیث 2، بحارالانوار، ج 4، ص 65، حدیث 6.
[33]. طاها، آیه 81 .
[34]. نورالثقلین، ج 3، ص 386، حدیث 89.
[35]. برای دیدن برخی دیگر از آن روایات ر.ک: التوحید، ص 162، باب 18، حدیث 1، بحارالانوار ج 3، ص 318، حدیث 15، ص 334، حدیث 45؛ ج 4، ص 4، حدیث 6، ص 5، حدیث 8 ، ص 64، حدیث 5، ص 67، حدیث 9، نورالثقلین، ج 3، ص 367، حدیث 12.
[36]. سبأ، آیه 18.
[37]. آل عمران، آیه 97.
[38]. بحارالانوار، ج 2، ص 287، حدیث 4 به نقل از «الاحتجاج» طبرسی.
[39]. یونس، آیه 94.
[40]. آل عمران، آیه 61.
[41]. … عن محمد بن سعید الاذخری و کان یصحب موسی بن محمد بن علی الرضا انّ موسی اخبره انّ یحیی بن اکثم کتب الیه یسأله عن مسائل فیها و اخبرنی عن قول الله عزوجل «فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فسئل الذین یقومون الکتب من قبلک» من المخاطب بالآیة؟ فان کان المخاطب بن النبی، صلی الله علیه و آله، لیس قد شکّ فبما انزل الله عزّوجل الیه و ان کان المخاطب به غیره فعلی غیره اذا انزل الکتاب، قال موسی فسألت اخی علی بن محمد علیهما السلام عن ذلک قال اما قوله «فان کنت فی شکٍّ ممّا انزلنا إلیک فسئل الذین فان المخاطب بذلک رسول الله، صلی الله علیه و آله، و لم یکن في شک مما انزل الله عزوجل و لکن قالت الجهله کیف لایبعث الینا نبیّاً من الملئکة إنّه لم یفرّق بینه و بین غیره فی الاستغناء عن الماکل و المشرب و المشی فی الاسواق فاوحی الله عزوجل الی نبیّه، صلی الله علیه و آله، فاسئل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک بمحضر من الجهلة هل بعث الله رسولاً قبلک الا و هو یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق و لک بهم اسوة و انّما قال «و إن کنت فی شکٍّ» و لم یکن و لکن لیتبعهم کما قال، علیه السلام: فقل تعالوا ندع ابنائنا … ، و لو قال تعالی نبتهل فنجعل لعنة الله علیکم لم یکونوا یجیبون للمباهلة و قد عرف ان نبیه، علیه السلام، مؤدّ عنه رسالته و ما هو من الکاذبین و کذلک عرف النبی، صلی الله علیه و آله، انه صادق فیما یقول و لکن احب ان ینصف من نفسه (نورالثقلین، ج 2، ص 319، حدیث 126، به نقل از علل الشرائع).
[42]. معادل این جمله در زبان فارسی جمله «در به تو میگویم دیوار تو گوش کن» است برای توضیح بیشتر ر.ک: روششناسی تفسیر قرآن، صص 171 و 172.
[43]. گرچه سند این روایت در مرآة العقول، ج 12، ص 520 مجهول معرفی شده ولی ظاهراً این، به لحاظ ناشناخته بودن عبیدالله بن محمد بوده است که با توجه به آن چه در «طبقات رجال کتاب کافی» آمده است معلوم میشود که وی عبدالله بن محمد بن عیسی است؛ زیرا در این حدیث روایتکننده از عبدالله بن محمد، محمد بن یحیای عطار قمی است و در آن کتاب نیز عبدالله بن محمد بن عیسی از مروی عنههای محمد بن یحیای عطار به شمار آمده است (ر.ک: بروجردی، حسین، طبقات رجال کتاب الکافی، ج 4، صص 253 و 254) و در این حدیث مروی عنه عبدالله بن محمد، علی بن حکم است و در آن کتاب نیز مروی عنه عبدالله بن محمد بن عیسی، علی بن حکم معرفی شده است (ر.ک: همان، ص 220) و عبدالله بن محمد بن عیسی بر حسب تحقیق آیة الله خویی، بنان بن محمد بن عیسی است و ثقه و مورد اعتماد است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 311 و ج 3، ص 367.
[44]. در قاب تصویر نیامده است.
[45]. توضیح بیشتر آن را در کتاب روششناسی تفسیر قرآن صص 177 و 178 بنگرید.
[46]. نحل، آیه 16.
[47]. « … عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله «و بالنجم یهتدون» قال هو الجدی لانه نجم لایزول و علیه بناء القبلة و به یهتدون: اهل البرّ و البحر» نورالثقلین، ج 3، ص 46، حدیث 51. در همان صفحه به حدیث 46 نیز بنگرید.
[48]. فجر، آیه 10.
[49]. نورالثقلین، ج 5، ص 571، حدیث 6 به نقل از علل الشرایع.
[50]. بقره، آیه 89 .
[51]. روایت در روضه کافی است و رجال سند آن محمد بن یحیی، احمد بن محمد بن عیسی، حسین بن سعید، نضر بن سوید، زرعة بن محمد و ابوبصیر است و همه آنها ثقه هستند.
[52]. «عَیر» کوهی در مدینه است (ر.ک: منتهی الارب، واژه عیر).
[53]. تُبَّع، لقب پادشاهان یمن است، نظیر کسرا برای پادشاهان ایران و قیصر برای پادشاهان روم. (ر.ک: لغتنامه دهخدا، واژه تبّع).
[54]. ر.ک: روضه کافی، ج 8 ، ص 210، حدیث 481.
[55]. ر.ک: نورالثقلین، ج 2، ص 88، حدیث 317 و ص 444، حدیث 135 و ج 3، ص 297، حدیث 215 و ص 322، حدیث 20 و ص 378، حدیث 63 و ص 244، حدیث 21 و ج 5، ص 121، حدیث 7، ص 242، حدیث 64 و ص 251، حدیث 107 و ص 303، حدیث 15.
[56]. نورالثقلین، ج 5، ص 154.
[57]. واقعه، آیات 88 ـ 94.
[58]. ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 284.
[59]. حمد، آیه 7.
[60]. صدوق، محمد بن علی؛ معانی الاخبار، ص 36، باب معنی الصراط، حدیث 9، توجه شود که صدوق متن فوق را با سند متصل از امام حسن عسکری (ع) نقل کرده و به دنبال آن فرموده است: «و حکی هذا بعینه عن امیرالمومنین، علیه السلام».
[61]. بروج، آیه 3.
[62]. احزاب، آیه 45.
[63]. هود، آیه 103.
[64]. مجمع البیان، ج 10، ص 466 و 467.
[65]. بقره، آیه 219.
[66]. ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 315، ذیل آیه 219 سوره بقره، اللغة.
[67]. ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 315، ذیل آیه 219 سوره بقره، اللغة.
[68]. عفا الاثر عفوا و عفوا و عفاه: زال و امحی … العفو من المال ما زاد علی النفقة … و خیار کل شیءٍ و اجوده و المعروف (المعجم الوسیط، ص 612).
[69]. اقتار: سختگیری و تنگی دادن به خود و اهل و عیال (فرهنگ بزرگ جامع نوین، فرهنگ نوین، واژه قَتَر).
[70]. ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 316، تفسیر آیه 219 بقره.
[71]. فرقان، آیه 67.
[72]. عن عبدالرحمن قال: سألت اباعبدالله، علیه السلام، عن قوله: «یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو» قال «و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یفتروا و کان بین ذلک قواماً» قال هذه بعد هذه هی الوسط (تفسیر عیّاشی، ص 106، حدیث 315).
[73]. آل عمران، آیه 104.
[74]. ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 483، ذیل آیه 104، سوره آل عمران، الاعراب، رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، ج 4، ص 26 و 27.
[75]. اعراف، آیه 159.
[76]. … قال (مسعدة بن صدقة) سمعت اباعبدالله، علیه السلام، یقول و سئل عن الامر بالمعروف و النهی عن المنکرا واجب هو علی الامة جمیعاً؟ فقال: لا فقیل له: و لِم؟ قال انما هو علی القوی المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا علی الضعیف الذی لایهتدی سبیلا الی ای، من ای یقول من الحق الی الباطل و الدلیل علی ذلک کتاب الله عزوجل قوله «و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» فهذا خاص غیر عام کما قال الله عزوجل «و من قوم موسی امة یهدون بالحقّ و به یعدلون» و لم یقل علی امّة موسی و لا علی کلّ قومه و هُم یومئذٍ امم مختلفاً … (فروع کافی، ج 5، ص 62 کتاب الجهاد، باب 28، حدیث 16)، ممکن است این روایت به مرتبه خاصی از امر به معروف و نهی از منکر که متوقف بر قدرت و اوصاف یاد شده در این روایت است، نظر داشته باشد و با اینکه برخی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب باشد منافات نداشته باشد.
[77]. بقره، آیه 7.
[78]. نساء، آیه 155.
[79]. ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 33، حدیث 16.
[80]. انعام، آیه 20.
[81]. فتح، آیه 29.
[82]. ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 708، حدیث 37.
[83]. زخرف، آیه 45.
[84]. اسراء، آیه 1.
[85]. ر.ک: نورالثقلین، ج 4، ص 606، به بحار، ج 18، ص 394، حدیث 99 نیز بنگرید.
[86]. ر.ک: بحارالانوار، ج 18، ص 306 و 307، حدیث 13 و ص 387، حدیث 96.
[87]. نساء، آیه 101.
[88]. بقره، آیه 158 زیرا در این آیه نیز با اینکه وجوب سعی بین صفا و مروه قطعی و مورد اتفاق است تعبیر «فلا جناح علیه» به کار رفته است.
[89]. ر.ک: صدوق، محمد بن علی؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 381، حدیث 1/1266 در خور ذکر است که سند این روایت نیز معتبر است زیرا صدوق آن را از زراره و محمد بن مسلم روایت کرده و سند صدوق به زراره صحیح است (ر.ک: تجلیل، ابوطالب، معجم الثقات، ص 390 و 393).
[90]. مائده، آیه 38.
[91]. جن، آیه 18.
[92]. نورالثقلین، ج 1، ص 628 و 629، حدیث 190.
[93]. ر.ک: نورالثقلین، ج 1، ص 121، حدیث 344، ص 214، حدیث 318، ص 739، حدیث 157، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 45، ضمن حدیث 8 ، ص 46، حدیث 3، ص 52، حدیث 40.
[94]. نهج البلاغه، با ترجمه فیض الاسلام، ص 414، خطبه 133، فراز 12.