
مقدمه
طلّاب علوم ديني که به هدف سربازي امام عصر(عج) و پاسداري از آيين حياتآفرين الهي، متاع اندک دنيا را رها کرده و از برخورداريها و نعمتهاي آن چشم پوشيده و در يک معاملة بزرگ با خدا، به سوي حوزههاي علميه رو کردهاند، طي سالهاي متمادي و در يک فرايند پر پيچ و خم و دشوار گوهر وجود خود را در کانون آموزش و پرورش حوزوي جلا بخشيده و به مرورِ زمان، مشعلداران هدايت و سفيران دين آسماني خواهند شد.
اين فرايند طولاني مدت در ميانه راه با مشکلات و آسيبهاي فراواني روبرو است و جز به صبر و بصر و معرفت و استقامت کامل نخواهد شد.
وَلايَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ1
در کنار بصيرت در دين، بصيرت اجتماعي و سياسي، بصيرت در زندگي فردي، و بصيرت صنفي يعني بصيرت در ايفاي نقش اجتماعي از لوازم حرکت يک طلبه در اين مسير دشوار است.
تفاوت شهيد مطهري با برخي از ديگر علما، به همين بصيرت بازگشت دارد. به خوبي مشهود است که کارکرد اجتماعي شهيد مطهري بسيار بيش از ديگران بوده و نقش مؤثري که وي در جامعه ايفا کرده با آنچه که از ديگران ديده ميشود قابل مقايسه نيست.
بصيرت به معناي چشمِ باز داشتن، و از بالا نگاه کردن است. وقتي صحنهاي را از بالا نگاه ميکنيم اشراف و احاطة ما بسيار بيش از زماني است که از درون به آن ميپردازيم. وقتي وارد شهري ميشويم آسانترين راه براي آشنايي با آن شهر تهية نقشة آن شهر است، نه گشت وگذار لذتبخش در آن. تهية نقشة شهر، نگاه به شهر از بالا، از چشم يک پرنده يا از داخل يک هواپيما، يعني صَرف نظر از جزئيات و پرداختن به روابط و نِسَب کلان. در مقابل، گشت و گذار در شهر عبارت است از دقت در جزئيات که انرژي و زمان فراواني ميطلبد و در نهايت نيز معلوم نيست ما را در جريان کامل کليات و تجسم درست نقشة هوايي قرار دهد بلکه گاهي حيرت نيز ميآفريند.
آشنایی طلبه با تعریف و هویت صنفی خود، بی تردید مهم ترین مصداق بصیرت است و از حیرت در مقام عمل و بی راهه پیمایی جلوگیری می کند.
امام علی (ع) به حارث بن حوط فرمود:
يا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ2
اي حارث تو به زير پايت نگاه کردهاي و بالا را نديده اي، لذا حيران و سرگردان شدهاي.
بصيرت به معناي دائم به هدف نظر داشتن، اولويتها را شناختن، راهها را ديدن، نقشه کلان را پيش رو نهادن، و حرکت از روي شناخت است و تنها به معناي «به کار خوب مشغول بودن» نيست. زيرا چه بسا کارهاي خوبي که ما را از کارهاي خوبتر بازدارد و به سرانجام روشني نرساند.
ايجاد بصيرت صنفي، انگيزهسازي براي حضور فعال، کارآمد و مستمر طلبه در اين راه و توانافزايي براي برداشتن بار سنگين اين مسووليت، وظيفه دغدغهمندان و مربياني است که قدر و سهم اين نيروهاي مخلص را در آينده تمدن اسلامي ميدانند و چشم اميد به حضور اين گراميان در صحنه رخدادهاي خطير پيش از ظهور دارند.
مراد از هویت صنفی طلبه، همان هویت صنفی روحانی است و میان این دو تفاوتی جز به اعتبار وجود ندارد.
آشنايي طلبه با تعريف و هويت صنفي خود، بيترديد مهمترين مصداق بصيرت است و از حيرت در مقام عمل و بيراههپيمايي جلوگيري ميکند؛ در طلبه انگيزة اقدام، احساس ارزشمندي و افتخار و عزت ميآفريند و از سرشکستگي و واماندگي و احساس بيهودگي و بيمصرفي، رهايي ميبخشد و قطب نماي حرکت او در تصميمها و انتخابهاي کوچک و بزرگ ميشود.
شايد طلبههايي را ديده باشيم که پس از سالها تحصيل پرنشاط و تلاش فراوان علمي، به کارهايي مانند فعاليتهاي خدماتي، ويراستاري و کارمندي روي آوردهاند. کارهايي که با رسالت اصيل حوزههاي علميه و با حجم تحصيل و تلاش طلبه در دوره رشد تناسب ندارد و امتداد آرمان اين نهاد، به شمار نميرود. اين رخداد نامبارک، برخاسته از عدم بصيرت صنفي و فراموشي هويت يا غفلت از آن است. بحران تصميمگيري و نازل بودن سطح انتخاب در ميان طلاب، ناشي از همين کاستي و مولود عدم تثبيت هويت در ساختار رواني آنان است.
اين دغدغه که آيا طلبه بهرة اجتماعي درخوري خواهد داشت و ثمرة ممتازي بر وجود او مترتب خواهد شد و اين شبهه که آيا اين همه درس و بحث و تحصيل و تلاش با خدماتي که در آينده بر دوش طلبه نهاده ميشود و از او انتظار ميرود تناسب دارد يا نه و اين انديشه که در شرايط موجودِ جامعه، بستر کدام خدمت بزرگ اجتماعي براي طلبه فراهم است و … همه از مقولة نظر به هويت صنفي طلبه است.
نیاکان صنفی طلبه، انبیا و اولیا هستند؛ یعنی وظایفی را که آن ها بر دوش داشته اند و خدمتی را که آن ها در جامعه انجام می داده اند، طلبه در شرایط امروز بر عهده گرفته است.
طلاب علوم ديني بايد روشمند و عالمانه با آينده صنفي خود آشنا گردند تا از اين مشکلات فاحش رهايي يابند. مناسبتر آن است تا سرمايه فراواني که حوزه، صَرف تربيت نيروهاي خود کرده و اندوختة فراواني که طلبه در دوره رشد و تحصيل خود، فراهم آورده صَرف آرمان و رسالت حوزه شود و به کارهاي نازلي که از غيرطلبه نيز برميآيد صرف نگردد. يعني لازم است طلبه در دورة طلبگي چنان مراقبت شود که از کارکردهاي رسمي حوزه فاصله نگيرد.
هويت
هويت هر کس يا هر چيز اوصاف ويژة او است که در کسان يا چيزهاي ديگر ديده نميشود. يعني اموري که وجه تمايز او از سايرين است و موجب بازشناسي او از ديگران ميشود. هويت بر چند قسم است: هويت فردي، هويت نوعي، و هويت صنفي. هويت فردي، يک فرد را از ساير افراد متمايز ميسازد. هويت نوعي يک نوع کلي را از ساير انواع مشخص ميکند اما نميتواند تمايزات ميان افراد را معلوم کند و هويت صنفي نيز تمايز يک صنف نسبت به ساير اصناف يک نوع را ذکر ميکند3. هويت همانگونه که تمايزات يک چيز را از ديگران بيان ميکند اوصاف مشترک ميان افراد يک صنف را نيز بيان ميکند.
بنابراين هويت صنفي طلبه از طرفي ماية امتياز طلبه از غير طلبه است و از طرفي ماية اشتراک طلبهها با يکديگر. در بيان هويت طلبه بايد امور و اوصافي ذکر شود که اختصاص به طلبه دارد و طلبه را از ساير اصنافِ اجتماعي ممتاز ميگرداند و موجب ميشود مصداق طلبه از غير طلبه به خوبي بازشناخته شود.
به بیان دیگر طلبۀ امروز، عالم فردا است و عالم دین، وارث انبیا و انبیای الهی مأمور تعلیم و تربیت جامعه بوده اند، مراد از تعلیم، تعلیم کتاب و حکمت (نه آموزش حساب و هندسه و جغرافیا) و مراد از تربیت نیز تربیت معنوی انسان ها (و نه تربیت بدنی، یا تربیت هنری) است.
طلبه داراي يک هويت و خود فردي و نيز داراي يک هويت و خود صنفي است، يعني يک شخصيت حقيقيِ فردي و يک شخصيت حقوقي و صنفي دارد. به همين جهت، همانگونه که موظف به خودشناسي، خودآگاهي و خودسازي فردي است موظف به خودشناسي، خودآگاهي و خودسازي صنفي است. همان گونه که به عنوان يک انسان بايد از ظرفيتها، داراييها، فرصتها، نيازها، استعدادها، بايستهها، وظايف و کاستيهاي خود اطلاع داشته باشد به عنوان يک طلبه ـ يعني به عنوان يکي از اعضاي اين گروه همکار ـ بايد تصورات خود را از ظرفيتها، داراييها، فرصتها، نيازها، استعدادها، بايستهها، وظايف و کاستيهاي حوزه و روحانيت اصلاح کند و به خودسازي صنفي بپردازد يعني خود را براي انجام وظيفه در اين صنف اجتماعي آماده سازد. همان گونه که به عنوان يک انسان به موفقيت و کمال انساني خود ميانديشد به عنوان يک طلبه بايد به موفقيت و کمال صنفي خود نيز توجه داشته باشد. بدين ترتيب بايد دو آرمان را به موازات هم دنبال کند؛ آرمان فردي و آرمان صنفي.
برنامهريزي براي يک شخص متوقف بر شناخت آن شخص است. برنامهريزي براي يک صنف نيز در گرو شناخت آن صنف است. آشنايي با هويت يک گروه اجتماعي (راننده، کارمند، کاسب، طلبه) دورنماي وظايف الهي و بخش عمدهاي از برنامة شبانهروزي او را روشن ميگرداند. وقتي ميگوييم «فلانکس راننده است.» دورنماي فعاليتهاي او را به نحو کلي ميتوان حدس زد. يک «کارمند» عمدة زمان مفيد و توان خود را به کار در اداره ميپردازد. طلبه نيز عمدة وقت مفيد و توان خود را به «طلبگي» بايد بپردازد. اما پرسش اساسي اين است که «طلبگي» چه معنايي دارد؟
مراد از نصاب طلبگی حداقل برخورداری ها و ویژگی هایی است که یک طلبه باید دارا باشد تا طلبه نامیده شود، به صورتی که با کمتر از آن اطلاق عنوان طلبه بر او دروغ یا مجاز است.
اگر در هويت طلبه کاوشي عميقتر نماييم، دستور کار و وظايف او را به روشني درمييابيم.
طلبگي و روحانيت
آيا طلبه همان روحاني است؟
برخي ميان طلبگي و روحانيت تفکيک کردهاند. اما گويا نيازي به اين تفکيک نباشد. زيرا طلبگي فصل اول حيات روحاني است، و روحانيت امتداد طبيعي طلبگي. طلبگي فصل آموختن و پرورده شدن است. آموختن و پرورده شدن به غايت خدمت اجتماعي خاصي که در فصل دومِ حيات او ارائه ميشود. بدين ترتيب، روحانيت بدون طلبگي يعني انجام خدمت بدون آمادگي و آموزش، و طلبگي بدون تعهدِ خدمت يعني فراهم آوردن، بدون بهره!
هرکس که طلبه ميشود به سازمان روحانيت شيعه وارد ميشود و همه رسالتها و وظايف آن را بر دوش ميگيرد؛ وظايفي که نميتواند نسبت به آنها بياعتنا باشد؛ اما در آغاز راه بايد براي انجام آن وظايف، مدتي آموزش ببيند و آمادگي کسب کند. روحانياي که به خدمات اجتماعي فرهنگي و ديني مشغول است نيز طلبه است از آن جهت که هر عنصر خدوم اجتماعي موظف است همواره و پياپي بهرههاي خود را افزايش دهد، با تخصص و دانش و تجربه بيشتر در ميدان خدمت حضور يابد و فرمان تاريخي پيامبر اکرم6 به دانشآموزي تا پاي گور را اطاعت کند. بنابراين مراد از هويت صنفي طلبه، همان هويت صنفيِ روحاني است و ميان اين دو تفاوتي جز به اعتبار وجود ندارد.
فلسفة پيدايش و رسالت روحانيت
هريک از اصناف اجتماعي بههدفِ رفع يکي از نيازهاي زندگي انسان پديد آمدهاست. بدون شک نياز انسان منحصر در تأمين خوراک و پوشاک و آسايش مادي نيست. نياز غيرمادي انسان به مراتب از نياز مادي او فراوانتر و اساسيتر است. زيرا حقيقت انسان و انسانيتِ او در گرو عناصر غيرمادي است. از جمله اين نيازها، نياز به وحي، نياز به دين، و نياز به هدايت آسماني است. پروردگار جهان براي رفع اين نياز مهم، شخصيتهاي برگزيدهاي را بههمراه پيام آسماني به ميان مردم فرستاده است. اين چهرههاي ممتاز بشريت حامل سه مسئوليت بزرگ هستند.
1ـ دريافت پيام خدا (نبوت، خبرگيري)
2ـ انتقال اين پيام به مردم (رسالت، ابلاغ)
3ـ اجرا و تحقق بخشيدن به آن محتوا در سطح جامعه (امامت، ولايت)
پس از رحلت آخرين پيامبر و غيبت آخرين وصي او ـ امام عصر ـ اين سه مسئوليت خطير نياز به متولي دارد. لازم است در کنار اصناف مختلف که به رفع نيازهاي گوناگون اجتماعي ميپردازند، صنف ديگري پديد آيد که اين وظايف سنگين را بر دوش گرفته و دنبالهرو حرکت پيامبران گردد. اين صنف، روحانيان و عالمان دين نام گرفتهاند:
عالمان دين وارثان و جانشينان پيامبران هستند4 و متناظر با مسئوليتهاي سهگانة پيامبران سه تکليف بزرگ بر عهده دارند. آيه 122 سورة توبه به اين سه تکليف اشاره دارد.
وَ ماکانَ المُؤمِنونَ لِينفِروا کافَّةً، فَلَولا نَفَرَ مِن کلِ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِيتَفَقَّهوا في الّدينِ وَ لِينذِروا قَومَهُم إِذا رَجَعوا إِلَيهِم لَعَلَّهُم يحذَرونَ
و شايسته نيست مؤمنان همگي کوچ کنند، پس چرا از هر فرقهاي از آنان دستهاي کوچ نميکنند تا آگاهي عميق در دين پيدا کنند و قوم خود را ـ وقتي به سوي آنان بازگشتند ـ بيم دهند؟ باشد که آنان (از کيفر الهي) بترسند.
در اين آيه که پس از آيات جهاد نازل شده، گروه معيني از مؤمنان از حکم وجوب جهاد و حرکت به سوي جبهة جنگ استثنا شدهاند تا اين سه هدف را پي گيرند.
1ـ فهم عميق دين و دريافت پيام وحي از منابع ديني. (ليتفقهوا5)
2ـ بازگشت به ميان مردم، انذار و هشدار آنها و ابلاغ پيام دين. (لينذروا)
3ـ تلاش براي تحقق آرمانهاي ديني. (هدفمند بودن تبليغ و اميد اثرگذاري آن اشاره به اين وظيفه دارد؛ لعلهم يحذرون)
حل معضل ترافیک یا ترکیب آلیاژ قطعات صنعتی در حوزه مسئولیت روحانی نیست. اما تجزیه و تحلیل آثار تربیتی ـ اخلاقی مسائل دنیای جدید، از جمله همین مسئله ترافیک یا توسعه صنعتی بر عهده روحانیان است. روحانیت اگر تکنیک فیلم سازی یا ترفندهای سینمایی را نداند عیب نیست و قصور از وظایف اجتماعی محسوب نمی شود، اما اگر هنر توسعه دین داری و عبودیت را نداشته باشد، کوتاهی کرده است.
تحصيل ادبيات عربي که زبان منابع دين است، آشنايي با قواعد مفاهمة عرفي در علم اصول فقه، علوم قرآني، علوم حديث، تفسير، بررسي منابع روايي، پژوهش به هدف کشف نظر دين در موضوعي خاص و … . همه تلاشهايي است که در راستاي فهم عميق دين صورت ميگيرد. ايجاد کتابخانه و نمايشگاه، توليد نرمافزارهاي علوم اسلامي، کتابنامهها، فهرستها، معاجم و.. . گرچه گامي مستقيم در راه تفقه بهشمار نميرود امّا به کاروان فهم دين کمک ميکند و مسير حرکت اين کاروان را هموارتر يا کوتاهتر ميسازد.
سخنراني، تدريس، تأليف کتاب، ترجمة متون ديني، توليد نرمافزارهاي کاربردي، تشکيل مراکز فرهنگي، و… تلاشهايي است که درجهت هدف دوّم (تبليغ دين) صورت ميگيرد. سازمان روحانيت براي تبليغ دين بايد از هر گونه ابزار مفيد و شيوههاي کارساز و دانشهايي که از لوازم تحقق اين اهداف است بهره گيرد. پارهاي از علوم و معارف نظير فنون بلاغت و اصول نگارش در راستاي همين هدف به سيستم آموزشي حوزهها راه يافته است. اين رويه درباره علوم و مهارتهاي ديگر نيز بايد اعمال شود.
تلاش براي ايجاد حکومت اسلامي و اداره آن بر طبق اسلام و ولايت اجتماعي، قضاوت و دادرسي، رهبري و مديريت جريانهاي علمي و فرهنگي و سياسي در راستاي اهداف دين، ايجاد زمينههاي تحقق تمدّن اسلامي، اجراي حدود شرعي، طراحي مدلهاي ديني در علوم انساني، بسترسازي براي اجراي احکام الهي و تحقق اهداف مکتب و.. . تلاشهايي است که در دايرة وظيفه سوم قراردارد. مراد از اجراي دين تنها اجراي احکام دين توسط فرد نيست. زيرا پايبندي به احکام دين وظيفة همة مسلمانان است و اختصاصي به طلبه ندارد. بلکه مراد از آن برنامهسازي و تلاش منضبط براي اجراي دين در سطح کلان جامعه و تمهيد مقدماتي (مانند تشکيل ساختارها، تدوين قوانين و قواعد و… ) است که موجب تسهيل و گسترش رفتار ديني و انگيزهسازي براي ديني زيستن و اسلامي ماندن گردد.6
رسالت های حوزه وظايف انبياء
1 ـ فهم دين ـ تفقه ـ نبوت
2 ـ تبليغ دين7 ـ انذار ـ رسالت
3 ـ اجراي دين ـ حذر مردم ـ امامت8
علاوه بر اينها دفاع از دين و مرزباني اعتقادي، حراست از چارچوب و اصول و احکام دين، زدودن خرافهها و انحرافات و پيرايههاي موهوم از آن نيز وظيفه روحانيت است.
پيامبر اسلام6 فرمودند:
إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرُ العالِمُ عِلمَهُ فَمَن لَم يفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ الله9؛
هرگاه انحرافات و بدعتها در ميان امت من ظاهر شد، بر دانشمندان (دين) است که علم خود را آشکار کنند و هر کس چنين نکند، لعنت خدا بر او باد.
حوزههاي علميه بايد براي استمرار حيات خود به تربيت نيروهايي که اين رسالتها را بر دوش گيرند بپردازد و در يک نظام تعليمي و تربيتي کارآمد اين عناصر گرانقدر را پرورش دهند.
بر طبق تعاليم اسلام، روحانيت سِمَت و مقامي نيست که در سايه آن روحانيون امتيازات مادي کسب کنند يا حرفهاي که نظير حرفههاي ديگر يک دسته آن را پيشه و وسيله امرار معاش خود قرار دهند. روحانيت در اسلام به معني آراسته بودن به فضيلت علم و تقوا براي انجام يک سلسله وظايف اجتماعي ديني و واجبات کفايي است. بي آنکه علم و تقوا سرمايه دنياطلبي گردد.10 شجرهنامة صنفي روحانيت از مسير عالمان رباني دورة غيبت به امامان معصوم و از طريق آنها به پيامبران الهي ميرسد. عالمان ربّاني و مردان خدا در شمار پدران صنفي طلاب علوم ديني هستند. طلبگي سلسلهاي است متصل به عالمان بزرگ، امامان و پيامبران. نسبنامة طلاب به مردان بزرگ تاريخ منتهي ميشود و صف طولاني روحانيتِ تاريخ، قافله سالاري مانند نوح و ابراهيم دارد.11
فعالیتی که مستقیما این رسالت ها را تأمین کند قطعا کار طلبگی است. فعالیتی که با واسطه به تأمین این رسالت ها کمک کند نیز اگر هیچ نهاد دیگری نتواند از ایفای آن بر آید یعنی قابل واگذاری به اصناف دیگر نباشد، کار طلبگی است.
نياکان صنفي طلبه، انبيا و اوليا هستند؛ يعني وظايفي را که آنها بر دوش داشتهاند و خدمتي را که آنها در جامعه انجام ميدادهاند، طلبه، در شرايط امروز، بر عهده گرفته است. پيامبران خدا به واسطة وحي با پيام خدا آشنا شدند، طلبه نيز در دوره تحصيل خود با سخن خدا آشنا ميشود. پيامبران، مردم را به خدا و تقوي دعوت ميکردند، و سخن خدا را به مردم انتقال ميدادند، طلبه نيز همين خدمت اجتماعي را برگزيده است. پيامبران در راه دفاع از دين و تحقق ارزشهاي الهي کوشيدند، وظيفة طلبه نيز همين است. پيامبران به تعليم و تربيت و هدايت مردم پرداختند. طلبه هم در همين مسير گام برمي دارد. ميتوان گفت که طلبه سهم امام است. يعني نه تنها درآمد نقدي طلبه که تمام وجود او ـ و تمام داراييهاي معنوي، تواناييها، استعدادها، و ظرفيتهاي او ـ متعلق به امام عصر است و بايد طبق فرمان آن حضرت خرج گردد.
طلبه از اينکه در زمرة ذرّية صنفي اولياي برگزيدة خدا است، بر خود ميبالد و با عنايت حق بايد تلاش کند تا خلف صالحي براي آنان باشد. خدمتي که طلبه به جامعه عرضه ميکند، رفع مهمترين و حياتيترين نياز انسانها است. نياز انسان به معنا، نياز انسان به انسانيت، نياز انسان به خدا، نياز انسان به آسمان، و نياز انسان به هدايت.. . و آشناسازي انسانها با مهمترين حقيقت هستي يعني خدا.
به بيان ديگر طلبة امروز، عالمِ فردا است و عالم دين، وارث انبيا و انبياي الهي مأمور تعليم و تربيت جامعه بودهاند، مراد از تعليم، تعليم کتاب و حکمت (نه آموزش حساب و هندسه و جغرافيا) و مراد از تربيت نيز تربيت معنوي انسانها (و نه تربيت بدني، يا تربيت هنري) است. بنابراين طلبه يک نيروي فرهنگي و عنصر تعليمي تربيتي در جامعه است که براي گسترش فرهنگ ديني آماده ميشود و تلاش ميکند.
روحانيت، تنها نهاد اجتماعي است که خداوند به تکميل نيروي آن فرمان داده12 و مستقيماً براي تأمين کادر آن اقدام کرده است. خداي متعال براي نياز جامعه، به کسب و تجارت يا پزشکي و مهندسي يا رانندگي و آهنگري، به صورت مستقيم نيرو نفرستاده است، امّا براي رفع نياز بشر به دين، اخلاق و معنويت 124000 انسان صالح، ارسال داشته و آنها را به گونههاي مختلف، تأييد و هدايت و حمايت کرده است. بعثت پيامبران در پي نياز انسانها به تعليم و تزکيه بوده و اين نياز چندان اساسي و بزرگ است که از ميان همة نعمتها، خداي بزرگ، تنها نعمت بعثت را به رخ انسان کشيده و بر او منّت نهاده است.
هُوَ الَّذِي بَعَثَ في الأُمِّيينَ رَسُولاً مِنهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ ءَاياتِهِ وَ يزَکيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ13
نهاد مقدس روحانيت، در نظام گستردة تقسيم کار اجتماعي، و در شبکة روابط انساني، متکفل ارائة خدمات ويژهاي است. نقش ويژة اين سازمان مهم در مناسبت با «دين اسلام» تعريف ميشود. روحانيت، بالمآل عهدهدار وظيفة تعليم و تربيت ديني نسلها و جوامع انساني است. روحاني نيز مانند نياکان صنفي خود ـ پيامبران و اوليا ـ يا معلم کتاب و حکمت خواهد بود، يا مربي و مزکّي جانهاي آماده. يعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الحِکمَة وَ يُزَکّيهِمْ14 و از او انتظار ميرود در راه افزايش شناخت، آگاهي و بصيرت ديني، تقويت انگيزههاي الهي و گسترش رفتار اخلاقي ترازِ دين در ميان مردم تلاش کند.
کار طلبگی
طلبه ميتواند از نيرو، استعداد، فرصت و امکان خود در زمينههاي مختلف بهره گيرد و انواع خدمات ارزشمند اجتماعي را بر عهده گيرد. يک روحاني ميتواند پزشک باشد و علاوه بر تبليغ دين به معالجه و درمان مردم بپردازد، روحاني ميتواند با کودکان و نوجوانان انس گيرد و به آنها خط و املا و رياضي و زبان بياموزد، روحاني ميتواند در يک موسسة مالي ـ اعتباري سهيم باشد و در بهبود اقتصاد کشور خويش نقشي ايفا کند. روحاني ميتواند به توليد محصولات کشاورزي، دام يا فرآوردههاي صنعتي اقدام کند، روحاني ميتواند خدمات فني و حرفهاي ارائه دهد… . اما هيچ يک از اين فعاليتها، فعاليت صنفي روحاني به شمار نميرود و به طلبگي، روحانيت، لباس و نقش اجتماعي ويژة او مربوط نيست. هيچ کدام از اين گزينهها از روحاني ـ از آن جهت که روحاني است ـ انتظار نميرود. کسي از روحاني توقع ندارد توان آموزش فن رايانه يا هنر خوشنويسي را داشته باشد، پاسخگو پرسشهاي فيزيک و شيمي و جبر و حساب و هندسه باشد.
به نظر می رسد که از نظر جامعه شناختی انتساب حقیقی به این صنف ـ مانند همه اصناف دیگر ـ در صورتی است که شخص عمدۀ زمان و توان خود را به کارکردها و رسالت های این صنف اختصاص دهد.
اگر کسي چنين پندار يا انتظاري از روحاني دارد بايد به سرعت آگاه شود که آدميزاده در اين جهان گسترده، با يک دست تنها يک هندوانه ميتواند بردارد و توقعي بيش از اين، از يک انسان معمولي، منطقي و معقول نيست.
اما در مقابل هر کسي حق دارد روحاني را پاسخگوي پرسشهاي ديني خود بشناسد و از او توقع آمادگي براي ابلاغ پيام خدا را داشته باشد. هر کسي حق دارد روحاني را مسئول تربيت اخلاقي ـ ديني نسل نو و آموزش معارف قرآن و روايات بداند. هر کسي ميتواند از روحاني انتظار گرهگشايي و بنبستشکني در تلاطمهاي روحي و بحرانهاي فکري اعتقادي داشته باشد. روحاني مسئول دفاع از معارف ديني در مقابل تهاجم فکري و عقيدتي جبهة کفر است. روحاني بايد آموزههاي فقهي، اخلاقي و معرفتي اسلام را به خوبي دريافته باشد و نسبت ميان آنها را بداند.
حل معضل ترافيک يا ترکيب آلياژ قطعات صنعتي در حوزة مسئوليت روحاني نيست. اما تجزيه و تحليل آثار تربيتي ـ اخلاقي مسائل دنياي جديد، از جمله همين مسئلة ترافيک يا توسعة صنعتي بر عهده روحانيان است.
روحانيت اگر تکنيک فيلمسازي يا ترفندهاي سينمايي را نداند عيب نيست و قصور از وظايف اجتماعي محسوب نميشود، اما اگر هنر توسعة دينداري و عبوديت را نداشته باشد، کوتاهي کرده است. روحاني اگر اين توانمنديهاي متفرقه را نداشته باشد حداکثر يک مکانيک يا پزشک يا آهنگر نيست، اما اگر نتواند جامعه را به سمت ارزشهاي اخلاقي و الهي دعوت کند، «روحاني» نيست.
روحاني حتي به دنبال کسب تخصص در نحو و صرف و فلسفه و تاريخ و روانشناسي و اقتصاد و علوم سياسي نيست. اين علوم گرچه در حوزههاي علميه تدريس ميشود و ساعتها سرماية انساني حوزويان را در اختيار خود ميگيرد، اما هدف اصالي يک حوزوي هيچ کدام از اينها نيست. روحاني عالِم دين است. تمام تعريف خود را از «مناسبت با دين» دريافت ميکند و تمام تعهد خود را در اين نسبت به کار ميگيرد.
البته روحانيت وظيفه دارد در راه بهفهمي دين خدا هر گونه تلاشي را به کار گيرد. انواع فعاليتهاي علمي (عقلاني، تجربي و… . ) به هدف کشف آفاق جديد دين خدا از وظايف روحاني است. هدف اصلي او بهتر فهميدن دين است و در اين راه مقدمات لازم را بايد کسب کند، ولي بسيار تفاوت است ميان کسي که ميخواهد عالِم فلسفه و روانشناسي باشد با کسي که فلسفه را در خدمت فهم معارف دين ميخواهد و نيز ميان کسي که عالم صرف و نحو است و کسي که صرف و نحو و ادب عربي را در خدمت فهم قرآن و حديث ميخواهد.
علاوه بر فهم دين، ابلاغ پيام دين و دفاع از دين، حوزههاي علميه متکفل تحقق دين در جامعه نيز هستند. حوزة پيش از انقلاب توان مهندسي کلان فرهنگي و بنيانگذاري فرهنگ اسلامي در سطح جامعه جهاني را نداشت و از مجاري قدرت اجتماعي و تأثيرگذاري بر کلان جامعه محروم بود، بدين جهت بيشتر به طراحي، توسعه، ترويج و دفاع از نظام معرفتي دين ميپرداخت و در کنج ضعف و انزوا و محدوديت به همين مقدار بسنده کرده بود. اما با پيروزي انقلاب اسلامي و توسعة اختيار عالمان دين، مسئوليتهاي سنگينتري بر دوش حوزويان قرار گرفت. حوزة امروز بايد در صدد ارائه الگوي همهجانبة ادارة جامعة اسلامي ـ و غير اسلامي ـ بر اساس آن نظام معرفتي و حرکت به سوي تمدنسازي اسلامي باشد. تمدنسازي اسلامي يعني ايجاد يک تحول اجتماعي فراگير و تلاش براي تشکيل جامعة آرماني بر اساس نظام آموزههاي اسلامي، جامعهاي که در آن، کسب معرفت و اجراي احکام فقهي، حقوقي و اخلاقي اسلام، روان و پويا و مستمر باشد. اين نسل بر خلاف نسل اول که وظيفهاش به هم زدن بنيان جامعه و فرهنگ کهن آن بوده وظيفهاش پيريزي يک فرهنگ نو، جامعه نو و تمدن جديد است. بنابراين کارکردها و رسالتهاي حوزه، پيش و پس از انقلاب، بسيار متفاوت گشته و در پرتو آن، نقشها و کارکردهاي طلبه نيز توسعه يافته است.
با اين توضيحات، گويا شاخصي براي شناخت کار طلبگي از کارهاي ديگر به دست آوردهايم. کار طلبگي کاري است که اين رسالتها را تأمين کند. فعاليتي که مستقيما اين رسالتها را تأمين کند قطعا کار طلبگي است. فعاليتي که با واسطه به تأمين اين رسالتها کمک کند نيز اگر هيچ نهاد ديگري نتواند از ايفاي آن برآيد يعني قابل واگذاري به اصناف ديگر نباشد، کار طلبگي است. اما اگر در تأمين اين اهداف نياز به چند واسطه داشته باشد و نيز قابل واگذاري به ساير اصناف باشد کار طلبگي به شمار نميرود مثلا آشپز يا رانندهاي که در اختيار سازمان روحانيت قرار دارد، در نهايت به رسالتهاي روحانيت کمک ميکند، اما کار طلبگي نميکند. اما ترجمة متون اسلامي که نياز به تخصص ويژة حوزوي دارد و ممکن است قابل واگذاري به ديگران نباشد کار طلبگي به شمار ميرود، گرچه اين فعاليت در تأمين آن غايات، به عنوان يک واسطه عمل ميکند.
طلبه کسی است که عمده زمان و توان خود را صرف رسالت های نهاد روحانیت گرداند. وابستگی چنین کسی به حوزه علمیه و صنف روحانی حقیقی است. در حالی که وابستگی کسی که درس حوزه خوانده و لباس روحانی پوشیده ولی به کسب و کار، ویرایش یا فعالیت اداری مشغول شده، به حوزه مجازی و به قول ادیبان به اعتبار ما کان است.
بينش جديدي که اينک نسبت به هويت طلبه به دست آوردهايم، شالوده برنامة ما را تأمين ميکند. زيرا قبل از برنامهريزي بايد موضوع برنامه را بشناسيم. برنامة فعاليت کودک، جوان، معلم، کاسب، راننده و… زماني به خوبي طراحي ميشود که عنوان و وصف او به درستي شناخته شده باشد.
اکنون دريافتهايم طلبه نيرويي است که بايد در خدمت رسالتهاي انبيا، امام زمان4 و حوزههاي علميه قرار گيرد. از ميان اين رسالتها، فهم دين ـ در حدود ممکن ـ بر ابلاغ و اجراي دين تقدم دارد و قطعاً دورة زماني مشخصي را بايد به اين مهم اختصاص داد. در اين دوره، عمدة توان و وقت طلبه بايد صرف آموختن معارف ديني و بهدستآوردن مقدمات آن گردد و هر فعاليت ديگري، به شرطي در زمرة فعاليتهاي صنفي طلبه قرار ميگيرد که در همين راستا باشد.
نصاب طلبگی
در صفحات پيش با کار طلبگي آشنا شديم. اکنون ميتوان فرض کرد که کار طلبگي از کسي غير طلبه صادر شود. يعني غير طلبه به فعاليتهاي طلبگي و آخوندي مشغول باشد. همانگونه که ميتوان فرض کرد طلبه به غير کار طلبگي اشتغال داشته باشد. بنابراين طلبه را صرفا از فعاليتهاي طلبگي نميتوان باز شناخت. بدين ترتيب گويا هنوز يک سوال باقي است؛ اين که: طلبه کيست؟ و چه ويژگيهايي در وجود يک شخص موجب صدق حقيقي عنوان طلبه بر او ميگردد؟
مراد از نصاب طلبگي حداقل برخورداريها و ويژگيهايي است که يک طلبه بايد دارا باشد تا طلبه ناميده شود، به صورتي که با کمتر از آن اطلاق عنوان طلبه بر او دروغ يا مجاز است. قدر متيقني که هر طلبه با هر رويکرد و تخصصي بايد داشته باشد که اگر آن را نداشته باشد طلبه به شمار نميرود. و اگر آن را داشته باشد به هر تخصصي وارد شود مفيد و روا است.
مراد از نصاب طلبگي، به عبارتي، جوهره طلبگي است. يعني آنچه طلبه را طلبه ميکند و کمتر از آن براي طلبه روا نيست. يعني راهي که طلبه پيش از گرايش به هر رشتة تخصصي به صورت عام بايد بپيمايد يا دست کم در زمان کسب تخصص نبايد از آن غافل شود. بنابراين سوال اين است که کمترين دارايي يک طلبه که شرط لازم و کافي عنوان طلبگي و حد نصاب آن به شمار ميرود چه عنصري است؟ گزينههاي مختلفي را بررسي ميکنيم؛
فرضية اول: آيا براي صدق حقيقي عنوان طلبه، لباس روحانيت کافي است؟ بيترديد نه! نه هر کس اين لباس را دارد به حقيقت روحاني است و نه هر کسي در اين لباس نيست از وصف روحانيت محروم است.
فرضية دوم: آيا تقوا و معنويت و سلوک براي صدق عنوان طلبگي کافي است و هر مؤمن متقيِ اهل معنايي را ميتوان طلبه ناميد؟ خير! گرچه تقوا و معنويت شرط لازم طلبگي است، اما هرگز نميتوان ادعا کرد که اين شرط براي طلبه کافي است. مثلا بزرگاني مانند پير پالان دوز يا مرحوم دولابي که طلاب و اهل علم در امور معنوي از محضرشان بهره ميگرفتند طلبه نبودهاند.
فرضية سوم: آيا تبليغ آموزههاي ديني براي اين منظور کافي است و هر کس به کار انتقال پيام خدا مشغول باشد طلبه است؟ اگر چنين باشد کارمند راديو معارف، نويسنده و کارگردان سريالهاي ديني، و آن راننده تاکسي که براي مسافران خود آيات و روايات را بيان ميکند و اطلاعات ديني خود را در اختيار ديگران قرار ميدهد نيز بايد طلبه باشند. آيا چنين است؟ خير! اين کسان به نحو تخصصي به اين موضوع نميپردازند و هر يک از اعضاي صنف ديگري هستند.
فرضية چهارم: آيا خدمت به دين خدا يا عزم آن، براي طلبگي کافي است؟ يعني هر کس در مسير خدمت به دين و پاسداري از وحي قرار دارد طلبه است؟ خير! بسياري از اعضاي اصناف ديگر نيز به دين خدا ياري ميرسانند و به نيت انجام وظيفه الهي و واجب کفايي در جامعه اسلامي خدمت ميکنند، در حاليکه هيچ يک طلبه نيستند. دست کم در خود حوزههاي علميه کارمندان ادارات، نگهبانان و آشپزها که خالصانه به نظام طلبگي خدمت ميکنند و بالمآل در مسير اهداف امام زمان قرار گرفتهاند، عنوان طلبه ندارند و از صنف طلبگي به شمار نميروند.
فرضية پنجم: آيا تفقه و اجتهاد به معني آشنايي با دانشهاي حوزوي و توان استنباط گزارههاي شرعي از قرآن و حديث براي طلبگي لازم و کافي است؟ يعني طلبه حقيقي کسي است که مجتهد و فقيه باشد و هر کس اين توان را به دست نياورده باشد يا دست کم در مسير تحصيل آن نباشد حقيقتا طلبه نيست؟ مثلا طلبهاي که مقداري درس خوانده و به هر دليل از دستيابي به توان فقاهت و اجتهاد محروم مانده اما به کار تبليغ در شهر خود مشغول است حقيقتا طلبه به شمار نميرود. آيا چنين است؟ بنا بر اين گزينه، بيش از 80 درصد طلاب علوم ديني که مجتهد نيستند اما در کسوت روحانيت به رسالتهاي اين نهاد مقدس تلاش ميکنند و افتخار ميآفرينند بايد از زمره طلاب خارج گردند و اين البته فرض بعيدي است. از سوي ديگر هر مجتهدي را نيز نميتوان به حقيقت طلبه ناميد. زيرا براي صدق حقيقي عنوان طلبگي شرايط ديگري نيز وجود دارد. اثبات اين مطلب در ادامه خواهد آمد.
فرضيه ششم: آيا مجموعه و پيوستاري از اين صفات شرط لازم و کافي براي طلبگي به شمار ميرود؟ با چه ميزان و چه سبک ترکيبي؟
کمترين وابستگي به نظام روحانيت با ثبت نام در حوزههاي علميه و داشتن پرونده پرسنلي تحقق مييابد. يعني طلبه با تشکيل پرونده در مديريت حوزه از حيث قانوني و اعتباري طلبه شناخته ميشود و مشمول آنچه که به طلبه تعلق ميگيرد ميگردد. هر چند درس نخواند و تقوا نداشته باشد.
در نظر توده مردم نيز کسي که به صورت غالبي لباس روحاني بپوشد طلبه است. هرچند کارمند دفتر يک اداره يا کاسب باشد. به همين جهت در ميان مردم انتظارات خاصي از او رقم ميخورد15. اما سخن ما در اطلاق حقيقي عنوان طلبه بود نه اطلاق پرتسامح عرفي يا شمول قانوني. به همين جهت لازم است ويژگيهاي طلبه را به دقت بيشتري بررسي کنيم.
به نظر ميرسد که از نظر جامعهشناختي انتساب حقيقي به اين صنف ـ مانند همه اصناف ديگر ـ در صورتي است که شخص عمدة زمان و توان خود را به کارکردها و رسالتهاي اين صنف اختصاص دهد. هويت طلبه با دين خدا گره خورده و تعريف طلبه از مناسبت او با دين به دست ميآيد. طلبه در راه شناخت عميق دين خدا و ابلاغ و دفاع و اجراي آن ميکوشد و برنامة خدمت اجتماعي خود را در اين رسالت متمرکز کرده است. يعني برخلاف ديگر مردم که عمدة زمان و توان خود را در برنامههاي ديگر ميگذرانند طلبه سرماية توان و زمان خود را عمدتا به ارتباط با منابع ديني و تلاش براي فهم و تبليغ آن يا دفاع از آن يا گسترش زندگي ديني در سطح جامعه صَرف ميکند. قابل ذکر اين که ارتباط با منابع ديني و فهم و تبليغ و پاسداري و اجراي آن وظيفهاي نيست که اختصاص به طلبه داشته باشد. همه انسانهاي مؤمن نسبت به پيام خدا احساس مسئوليت دارند و براي بندگي خداي متعال در فهم آموزههاي ديني تلاش ميکنند، تفاوت طلبه با ديگران در اين است که طلبه اين مسئوليت را به عنوان رسالت صنفي خود گرفته و کل خدمات صنفي خود را در آن متمرکز کرده و زمان و توان خود را بيشتر به آن اختصاص داده است در حالي که ساير مردم بيشتر به کارها و خدمات ديگر مشغولاند و تنها در حاشيه، به امر دين ميپردازند. يعني مأموريت محوري طلبه در حوزه معارف ديني تعريف شده و اين گونه نيست که به صورت تفنني و در حاشيه به آن بپردازد. نظير اين که يک پزشک، عمده نيرو و زمان خود را به فهم و تجزيه و تحليل و انتقال و استفاده از آموزههاي بهداشتي ـ درماني اختصاص ميدهد در حالي که نياز توده مردم به آموزههاي بهداشتي و پزشکي کاملا در حاشية فعاليتهاي روزمره تأمين ميشود. يک مکانيک ممکن است آشپزي آموخته باشد و گاهي نيز آشپزي کند اما اين مقدار براي آشپز بودن کافي نيست، زيرا مأموريت محوري او آشپزي نيست و ميتواند به صورتي کاملا حاشيهاي و تفنني به آن بپردازد، او عمدة زمان و توان خود را به مکانيکي ميگذراند نه به آشپزي و همين مسئله باعث ميشود که در مکانيکي تخصص و مهارت بالاتري نسبت به آشپزي به دست آورد و خدمات بيشتري ارائه کند.
اکنون با هويت طلبه آشنا گشتهايم و ميتوانيم طلبه را از غير طلبه بازشناسيم. طلبه کسي است که عمده زمان و توان خود را صرف رسالتهاي نهاد روحانيت گرداند. وابستگي چنين کسي به حوزه علميه و صنف روحاني حقيقي است. در حالي که وابستگي کسي که درس حوزه خوانده و لباس روحاني پوشيده ولي به کسب و کار، ويرايش يا فعاليت اداري مشغول شده، به حوزه مجازي و به قول اديبان به اعتبار ما کان است و وابستگي کسي که هرگز درس حوزه نخوانده، ولي لباس روحاني به تن ميکند کاملا دروغين است.
اکنون اين فرمول را کمي توسعه و تفصيل ميبخشيم. اين فرمول معياري کمّي و ظاهري است. کسي که عمده زمان و توان خود را به کار روحانيت يعني فهم و تبليغ و اجرا و دفاع از دين خدا اختصاص داده باشد از نظر جامعهشناختي حقيقتا متعلق به اين صنف به شمار ميرود اما مانند همة اصناف ديگر معلوم نيست در کار خود کامياب و کارآمد باشد. مثلا کسي که عمده نيرو و زمان خود را به رانندگي يا پزشکي ميگذراند الزاما معلوم نيست راننده يا پزشک موفقي باشد. همچنين معلوم نيست احساس هويت کند يعني به رغم تغييرات دروني و بيروني و تحولات فردي و محيطي خود را همواره متعلق به اين صنف و ارزشمند بشمارد. اکنون به معيارهاي کيفي طلبگي ميپردازيم:
براي آن که فرد در اختصاص زمان و توان خود به رسالتهاي حوزوي کامياب باشد و احساس تعلق مستمر نيز به اين نهاد داشته باشد، لازم است سه وصف تفقه، تزکيه و ايفاي نقش اجتماعي را به شرح ذيل داشته باشد؛
تفقه يا دينشناسي: طلبه بايد با دين خدا به صورتي کامل، موزون و متناسب آشنا باشد. اگر فرض کنيم طلبه شناخت متوازني از دين خدا نداشته باشد نميتواند در نهاد متولي امر دين به خوبي نقش ايفا کند. يعني در صورتي که طلبه موضوع فعاليتهاي خود را نشناخته باشد نميتواند بدان خدمت کند. اين تفقه يا دينشناسي به معناي اجتهاد نيست. بلکه با اجتهاد نسبت عموم و خصوص من وجه دارد. يعني برخي از دينشناسان، مجتهد و برخي از مجتهدان دينشناس نيستند. توضيح بيشتر اين مطلب را در بحث انتخاب گرايش تحصيلي مورد بررسي قرار دادهايم.
تزکيه: طلبه بايد در راستاي ايفاي نقش اجتماعي سنگين خود به پالايش روحي پرداخته باشد و از ايمان سرشار و اخلاق فاضله برخوردار باشد. هر چه اين صفت در وجود طلبه بيشتر باشد در هويت صنفي خود استوارتر خواهد بود. زيرا تقوا و تهذيب نفس هم در فهم معارف ديني شرط لازم است، هم در تبليغ و انتقال آموزههاي ديني به جامعه و دفاع از انديشه ديني بسيار نقشآفرين است و هم خود مصداق تحقق عيني دين به شمار ميرود.
ايفاي نقش اجتماعي: طلبه بايد دغدغه خدمت به جامعه را داشته باشد و تلاشهاي خود را معطوف به نيازهاي اجتماعي ـ يعني چيزي علاوه بر بهره شخصي خود ـ رقم زند. اگر فرض کنيم که طلبه از دينشناسي و تقوا برخوردار باشد و عمده زمان و توان خود را صرف اين امور کند اما اثري در جامعه نداشته باشد، انتساب او به صنف روحانيت کارآمد نيست. مانند کاسبي که تنها به اندازه نياز روزمره خود جنس به مغازه ميآورد. يا راننده تاکسياي که تنها خانواده خود را جابجا ميکند!
براي بررسي دقيقتر اين ويژگيها در وجود طلبه لازم است تمام احتمالات ممکن از ترکيب اين سه صفت را در وجود شخصي که عمده زمان و توان خود را به امر دين اختصاص داده، ترسيم کنيم و به صورت مقايسهاي نسبت به آنان داوري کنيم. اين صُور ممکن، جمعا هشت احتمال را تشکيل ميدهند که برترين صورت آن کسي است که هر سه صفت تفقه، تقوا و نقش اجتماعي را دارد و پستترين صورت آن کسي که تقوا و تفقه ندارد اما به ايفاي نقش اجتماعي ميپردازد.
آينده کاری طلبه
شايد هر طلبهاي در امتداد نگاه به آينده با اين پرسشها روبرو شده باشد که يک طلبه سرانجام چه جايگاه اجتماعياي پيدا خواهد کرد و چه سرانجامي خواهد داشت؟ چه نقشها و شؤون اجتماعي در انتظار او است؟ کارکردهاي طلبه، و خدمات تخصصياي که ميتواند ارائه دهد، آينده کاري او و مأموريتي که بايد بر عهده گيرد، غايات و مقاصدي که بر طلبگي مترتب است، اهداف کاري، و آفاق طلبگي يعني افقهاي دوردستي که شايسته است يک طلبه براي انتهاي مسير خود در نظر گيرد چيست؟ و به ديگر زبان شؤون تخصصي حوزويان و تيپهاي تخصصي در عالم طلبگي کداماند و چگونه طبقهبندي ميشود؟
طلبه دارای یک هویت و خود فردی و نیز دارای یک هویت و خود صنفی است، یعنی یک شخصیت حقیقی فردی و یک شخصیت حقوقی و صنفی دارد. به همین جهت، همان گونه که موظف به خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی فردی است موظف به خودشناسی، خودآگاهی و خودسازی صنفی است.
براي پاسخ به اين سوال از دو راه ميتوان پيش رفت؛ راه اول مسير استقرايي ـ از جزئي به کلي ـ است. يعني با نظر به عملکرد شخصيتهاي روحاني موفق و خدمات تخصصياي که طلاب در جامعه امروز بر عهده گرفتهاند، فهرستي تفصيلي و جامع از نقشهاي اجتماعي حوزويان پديد آوريم و به صورتي پسآرا آنها را طبقهبندي و بسامان کنيم. راه دوم اين است که به صورت پيشآرا و قياسي ـ از کلي به جزئي ـ حرکت کنيم. يعني نظام جامع رسالتهاي حوزه را به دست آوريم و در امکانات محيطي و شرايط روز ضرب کنيم. اين حرکت به يک آرايش پيشين منطقي از انواع فعاليتهاي حوزه خواهد رسيد که تکرار و تداخل در آن وجود ندارد و قابل تطبيق بر انواع فعاليتهاي موجود ميباشد. گويا بهترين روش اين است که اين دو حرکت را به صورت تلفيقي و مکمل دنبال کنيم. يعني يک بار از آرمانها و غايات طلبگي آغاز کنيم و براي آن که تمام آن مقاصد محقق گردد وظايف، نقشها و تخصصهايي براي طلاب تعريف کنيم و يک بار نظر به انواع عملکردهاي موفق موجود کنيم و از ميان آن نقشهاي تخصصي طلاب را تعريف کنيم. سپس حاصل اين دو را با هم تلفيق نماييم.
در پاسخ به موضوع آينده کاري طلبه پيش از پرداختن به فروعات و جزئيات، و ارائه بحثهاي عميق و طولاني، لازم است يک جواب کوتاه و رسا و گويا داده شود تا طلبه، گرفتار کثرتها و فروعات نگردد و تکليف خود را در يک جمله دريابد. اين يک جمله پاسخ فوري و اجمالي به آن نياز است که همواره در ذهن ميماند و سنگ محکي براي آزمودن جزئيات خواهد شد16.
اگر بخواهيم به اين سوال يک جواب فوري و کوتاه دهيم و در يک جملة آينده کاري طلبه را معلوم گردانيم، بايد همان گونه که در صفحات قبل نيز گفتيم اين دو گزاره را به هم پيوند دهيم.
الف. انّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبياءِ17؛
ب. هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي اْلأُمِّيّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِهِ وَ يزَکّيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکمَةَ18
اگر علماي دين وارثان پيامبران هستند و پيامبران مأموريت تعليم و تربيت را برعهده داشتهاند، طلبه در آينده کاري خود يا معلم است و يا مربي. طلبه يک عنصر فرهنگي است که به کار تعليم و تربيت انسانها اشتغال دارد.
اين پاسخ فشرده را به صورتي کاملا استقرايي ميتوان تفصيل داد و تيپهاي تخصّصي حوزويان را اينگونه ترسيم کرد:
محققان علوم ديني که به صورت تخصصي در زمينههاي زير به توليد علم و پژوهش مشغولاند؛
استنباط و تبيين عقايد اسلامي و نگرشهاي کلان دين: فلسفه، کلام، و … .
کشف و تبيين نظامهاي کلان ديني (سياسي، اقتصادي، قضايي، مديريتي، تربيتي، حقوقي، و …)
کشف و تبيين فرهنگ و ارزشهاي ديني: معنويت، اخلاق، آداب، سبک زندگي، … .
کشف و تبيين قانون ديني و احکام فقهي.
مروجان و مبلغان آموزههاي ديني به صورت:
استاد اخلاق؛ مبلّغ و گوينده مذهبي (براي عموم مردم)؛ مبلّغان تخصّصي (براي کودکان، نوجوانان، جوانان، دانشجويان، سربازان، ورزشکاران، کارگران، زندانيان، کشورهاي خارجي، کاروانهاي زيارتي، و…)؛ نويسنده و مؤلف؛ مدرّس (حوزه، دانشگاه، مدارس)؛ مربي (کودکان، نوجوانان، جوانان، و…)؛ محقّقان مياني؛ امام جماعت و مدير مساجد، حسينيهها و هيأتهاي مذهبي؛ مشاورين تخصّصي مانند مشاور امور خانواده (روحاني خانواده)، تربيت فرزند، مشاور اصناف، مشاور توليدکنندگان آثار هنري مذهبي، و …
متصدّيان مناصب اجرايي مختصّ حوزويان مانند:
ولايت فقيه (مرجعيّت ديني، سياسي، اجتماعي)؛ مقام افتا و مرجعيّت ديني (به معناي رايج کنوني)؛ مديران فرهنگي اجتماعي مانند نمايندگان ولي فقيه در دانشگاه و نيروهاي انتظامي؛ قضاوت؛ مديريّت مدرسه علميه
پينوشتها:
1ـ نهج البلاغه، خطبه 173.
2ـ نهج البلاغه، خطبه 262.
3ـ مراد از صنف در عنوان اين کتاب عبارت از گروهي است که يک نقش اجتماعي ويژه و مشترک را بر عهده گرفته باشند. هر چه مدنيت افزوده گردد، در نظام تقسيم کار و توزيع نقش اجتماعي لاجرم اصناف بيشتري پديد ميآيند. البته ممکن است افراد برخي از اين اصناف ارتباط نظاممندي باهم نداشته باشند، مثلا سازمان تعريف شده يا اتحاديهاي تشکيل نداده باشند اما به هرحال به جهت ايفاي يک نقش و کارکرد مشترک و ارائه يک خدمت واحد، يک صنف ممتاز هستند. اين واژه گاهي به جنبه شغلي (مشغوليت)، درآمدزايي و بهره اقتصادي انصراف پيدا ميکند که در اين کتاب ابدا مورد نظر نيست.
4ـ انَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الاَنبِياءِ (كافي ج 1 ص 34)
5ـ فقه با فهم سه تفاوت دارد؛ فقه، فهم همراه با تأمل و تعمق است. علاوه بر فکر با قلب نيز ارتباط دارد يعني فهم همراه با دل است و نيز به سوي عمل تجهيز ميکند يعني فهم اگر به آستانه فقه برسد عملزا است.
6ـ تلاش براي اجراي دين بسيار دامنة گستردهاي دارد و شامل هرگونه اقدامي که به نوعي بستر و زمينه تحقق اهداف دين را فراهم کند ميشود. هر جا که انسان از اختيار و نفوذ خود در ديگران به گونهاي استفاده کند که راه دينداري هموارتر شود و انگيزة عمل تقويت گردد، به تحقق دين کمک کرده است. مثلا اقدام رهبر انقلاب در تشويق جوانان به انس با قرآن با ايجاد رقابت و اهداي جوايز سنگين و… که موجب پيدايش جريان اقبالِ از قرآن و تشکيل جلسات قرآني فراوان گرديد و در نهايت به آشنايي نسل جوان با معارف قرآني انجاميد يا تأمين تسهيلات و امتيازات ويژه براي ازدواج جوانان يا اجراي حدود و قصاص و تعزيرات که در فقه اسلامي در نظر گرفته شده است، همگي به تحقق دين يا تحققِ بخشي از آموزههاي ديني منتهي ميشود. اين فعاليتها از مقوله پيامرساني و تبليغ نيست، تصرف در ارادهها و ايجاد انگيزه است و در نهايت به مهندسي اجتماعي ميانجامد.
7ـ مراد از تبليغ معناي عامي است که شامل مصاديق متنوعي ميگردد. معرفت افزايي، خرافه زدايي، بدعت ستيزي، دشمن شناسي، بصيرت زايي، ايجاد محبت، ارشاد عملي، پاسخگويي، امر به معروف و نهي از منکر، و تربيت نيرو همه در اين معناي عام مندرجاند.
8ـ به تعبير دقيقتر ميتوان گفت نظام روحانيت، بر خلاف تصور موجود وارث و جانشين انبيا نيست، بلکه جانشين امامت است؛ به همين جهت هم وظايفش سنگينتر از نبوت و رسالت است. وقتي نظام امامت، توسعه پيدا مي کند، غير از دريافت و تلقي وحي که وظيفه نبي است و ابلاغ که وظيفه رسول است، روحانيت وظيفه اجرا واعمال را هم بر دوش دارد. با اين تعريف، روحانيت بايد به هر سه لايه ماموريتهاي امامت، توجه نمايد. بنابراين روحانيت نهادي اجتماعي است که غايتش بسط و استمرار نظام امامت است و در دوره غيبت، بايد راه امامت را در ابعاد وسيعتري دنبال کند.
9ـ كافي ج 1 ص 54.
10ـ ولايت، رهبري، روحانيت، شهيد سيد محمد حسين بهشتي، ص 139.
11ـ ر.ک: هويت صنفي روحاني، محمدرضا حکيمي.
12ـ در آيه 122 سورة توبه.
13ـ جمعه 62: 2.
14ـ بقره 2: 129.
15ـ به نظر دقيق صرف داشتن لباس روحانيت تبليغ دين است. اين موضوع به صورت تفصيلي در کتاب لباس روحانيت؛ چراها و بايدها آمده است.
16ـ يکي از نيازهاي بزرگ امروز حوزه، داشتن کتابهاي مرجع و متون تفصيلي غني در پاسخ به سئوالات کوچک طلبه است. متون و منابعي که به صورت کاملا جامع، اطراف و اکناف مساله را کاويده و شقوق و فروع و احتمالات و آرا را طرح کرده باشد و در يک بررسي عالمانه به داوري نهايي نيز منتهي شده باشد. نوع آثاري که تاکنون در باره مسائل طلاب نوشته شده تنها از يک زاويه به مسأله پرداخته و نسبت به رويکردهاي مخالف کاملا خاموش است. به همين جهت طلبه با مطالعه آنان توان مقابله با ادله مخالف را ندارد. اخيرا در يک اقدام رو به جلو، برخي از نشريات حوزوي با مصاحبههاي متنوع رويکردهاي مختلف در يک مسئله را طرح و استدلالهاي هر يک را ذکر کردهاند. اما داوري نهايي را بر عهده خود طلبه نهاده و نبرد ميان استدلالها را مديريت نکردهاند. قدم کاملتر اين است که اين استدلالها در يک متن تفصيلي مرجع عرضه و کالبدشکافي شود و به قضاوت نهايي نيز بينجامد که طلبه از سرگرداني و حيرت نجات يابد و از آوار نظرات متعارض رها گردد. عليرغم اين نياز مبرم و در عرض آن بايد توجه کرد که نميتوان طلبه را براي دريافت پاسخ هر سئوال کوچک، به متون قطور و حجيم ارجاع داد و راهيابي او را منوط به مطالعه صدها صفحه کتاب دانست. لازم است که پاسخهاي مختصر و گويا ـ از مقوله فست فود ـ نيز وجود داشته باشد که کار امروز طلبه را به سرعت راه بيندازد. متون کاربرديِ مختصر و مفيدي که در کمترين زمان به القاي بيشترين محتوا بينجامد. اين توصيه ابدا به معناي جويده جويده طرح کردن مطلب و فرار از استدلال عميق نيست. آن متون مختصر، طرحهاي اجمالي و پاسخهاي فوري، حتما بايد به پشتوانه آن متون تفصيلي و بررسيهاي جامع باشد و اعتبار خود را از تحقيقات سنگين و روشمند يافته باشد. اما در مقام عرضه به صورت بسيار فشرده در يک کپسول کوچک رنگين ارائه شود. در همان حال به طلبه سفارش ميشود که متناسب با اهميت موضوع براي کشف پاسخ تفصيلي و جوانب آن به متون مفصل نيز مراجعه کند.
17ـ كافي ج 1، ص 32.
18ـ جمعه: 2